گزارش هفتمین نشست از سلسله نشستهای همایش «روشهای پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی: رویکردهای نوپدید و چالشهای پیشرو»
هفتمین نشست از سلسلهنشستهای همایش «روشهای پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی: رویکردهای نوپدید و چالشهای پیشرو» به همّت گروه پژوهشی مدیریت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ششم آبانماه 402 برگزار شد. در این نشست دکتر حوریه احدی (دانشیار پژوهشکده زبانشناسی) و دکتر اسماعیل ناصری (استادیار پژوهشکده اخلاق و تربیت) سخنان خود را ارائه کردند. مدیریت این نشست نیز بر عهده دکتر الهام ابراهیمی بود.
کاربرد علم اعصاب در روانشناسیزبان
دکتر احدی به عنوان سخنران نخست، بحث خود را با عنوان «کاربرد علم اعصاب در روانشناسیزبان» آغاز کرد و گفت: در جهان امروز میانرشتهایها به سرعت در حال رشد و گسترش هستند و پرداختن به آنها از ضرورتهایی است که باعث رفع بسیاری از مشکلات و نیازهای کشور میشود، وی سپس به تعریف حوزۀ روانشناسی زبان پرداخت و گفت: روانشناسی و عصبشناسی زبان از میانرشتهایهایی هستند که میتوان آنها را در قرن بیستویکم زیرمجموعه عصبشناسی شناختی قرار داد. روانشناسی زبان به بررسی نحوۀ درک، تولید و فراگیری زبان و عصبشناسی به مطالعۀ مکانیزمهای کنترلکننده درک، تولید و فراگیری زبان در مغز انسان میپردازد.
دکتر احدی در ادامه به سه رویداد مهم که در نیمه راه قرن بیستم در زمینه «روانشناسی زبان» رُخ داده، اشاره کرد و گفت: اولین رویداد سمینار میانرشتهای در روانشناسی و زبانشناسی بود که از 18 ژوئن تا 10 آگوست در دانشگاه کرنل برگزار شد و زمینهای برای تولد روانشناسیزبان بود. رویداد دوم انتشار کتاب زبان و ارتباطات «جورج میلر» بود. این کتاب درسی به بررسی وضعیت هنر در روانشناسی زبان و ارتباطات میپردازد. برخورد سیستماتیک آن با ادبیات تجربی بیش از پنج دهه تحقیق را در بر میگرفت و گهگاه به ریشههای فرانسوی و آلمانی قرن نوزدهم این رشته بازمیگشت. سومین نقطهعطف، مقاله «کارل لشلی» با عنوان «مشکل نظم سریال در رفتار» بود. در آن مقاله، لشلی به یک موضوع اصلی در «انقلاب شناختی» اشاره کرد. کارل لشلی (1890-1958) جانورشناس، روانشناس فیزیولوژیک و جراح مغز بود او دکترای خود را در دانشگاه جانز هاپکینز دریافت کرد و در آنجا با جیمز واتسون، پدر رفتارگرایی همکاری داشت.
وی تأکید کرد: در طول 4 دهه گذشته، دو شخصیت برجسته بر عرصه زبان و گفتار اهتمام بسیار داشتهاند. یکی از آنها، متخصص مغز و اعصاب «نورمن گشویند» بود. او تقریباً بهتنهایی ادبیات اولیه عصبشناسی اروپا را با تمرکز بر اختلالات زبانی و نقصهای مرتبط احیاء کرد. گشویند هنگامیکه علاقه به آفازی (زبان پریشی یک اختلال ارتباطی است که بهدلیل آسیب در یک یا چند ناحیه از مغز که قدرت تکلم را کنترل میکنند، ایجاد میشود) و اختلالات مربوط به آن رو به کاهش بود، این مجموعه از دانش را مورد توجه مخاطبان پزشکی آمریکایی قرار داد. دومین شخصیت برجسته در نیمه دوم قرن بیستم در زمینه عصبشناسی گفتار و زبان، نوام چامسکی، زبانشناس مشهور بینالمللی است که چامسکی را به ایجاد انقلابی علمی در درک نحو و سایر اجزای زبان نسبت میدهند. چامسکی در سال 1957 تکنگاری ساختارهای نحوی نظریه گرامر را توسعه داد و بر فرآیندهای ذهنی تأکید کرد که جایگزین تحلیل ساختاری زبان مبتنی بر دیدگاه مکانیکی و رفتاری شد که در نوشتههای بلومفیلد نمونه بود.
دکتر احدی در خصوص روشهای مطالعه در روانشناسی زبان و روشهای جمعآوری داده از پاسخهای آگاهانه شرح داد: پرکاربردترین ابزار اندازهگیری ناپیوسته، پرسشنامههایی هستند که بهصورت لفظی از مردم در موردی که صرفاً به آن برخوردهاند، سؤال میشود. استفاده از پرسشنامه تکنیکی کارآمد و ارزان است که میتواند در طراحی محرک برای آزمون دیگری یاریرسان باشد یا برای مقایسۀ نتیجۀ نهایی پردازش با دورۀ زمانی فرایندهای آن نیز بهکار رود. این روش در کل فقط نسخهای خوش رنگ و لعاب از پرسشنامه است، که با استفاده ازآن میتوان ثبت کرد که با چه سرعتی با فشردن یک دکمه میتوان به محرک پاسخ داد. در این حالت نوع جدیدی از اطلاعات بهدست آمده و اینکه چقدر طول میکشد تا سامانۀ پردازش داده در انسان تصمیم بگیرد و واکنش نشان دهد. در اینخصوص «واکنشهای صوتی» به مواردی اطلاق میشود که در آن شرکتکنندهها پاسخ خود را به صورت شفاهی ارائه میکنند. این روش پاسخ نه تنها در آزمونهایی برای تولید زبانی (چیزهای آشکار)، بلکه در آزمونهایی برای سنجش درک نیز بهکار میرود.
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی در ادامه پیرامون روشهای جمعآوری داده (عمدتاً) از واکنشهای ناخودآگاه توضیح داد: همانگونه که از نام آن مشخص است، رد چشم شامل ردگیری حرکت دوچشم بوده و برای درک کارایی این روش، مهم است (حداقل بهطور کلی) که درک شود چشمها طی فرایند درک طبیعی صحنه و خواندن چگونه عمل میکنند. پتانسیلهای مغزی رویداد_محور تکنیکی است که این امکان را به ما میدهد تا فعالیتهای الکتریکی قشر مغز را با بازنمود محرک در یک شرکتکننده مربوط کنیم.
دکتر احدی در خاتمه سخنانش درخصوص «تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی» شرح داد: این تکنیک، دادههایی در خصوص اینکه کدام قسمت مغز طی تحرکات خاصی فعال میشود، برای پژوهشگران فراهم میسازد (مانند خواندن یک فعل) و این فعالیت را با فعالیت دیگری مقایسه میکند (معمولاً تکلیف کنترل که یک میزان پایه از فعالیت ایجاد میکند، مانند نگاه کردن به رشتهای تصادفی از حروف یا نمادهایی شبیه حروف) که در این روش میزان فعالیت با توجه به تغییرات جریان خون سنجیده میشود.
کاربرد پژوهشهای علوم اعصاب در پیشگیری و درمان اعتیاد
سخنران دوم این نشست، دکتر ناصری، سخنانش را با عنوان «کاربرد پژوهشهای علوم اعصاب در پیشگیری و درمان اعتیاد» آغاز کرد و اعتیاد را شدیدترین شکل بینظمی مصرف مواد و یک اختلال مزمن مغزی نامیدکه توسط عوامل زیست اجتماعی قوی شکل میگیرد و پیامدهای مخربی برای افراد و جامعه دارد. وی گفت: اختلال مصرف مواد بهطور قابل توجهی در طول سه دهه گذشته پیشرفت کرده است که بخشی از آن بهدلیل پیشرفت عمده در تحقیقات ژنتیک و علوم اعصاب و توسعه فناوریهای جدید است، ازجمله ساخت ابزارهایی برای بررسی تغییرات مولکولی در جمعیتهای عصبی خاص در مدلهای حیوانی اختلال مصرف مواد و همچنین دستگاههای تصویربرداری مغز برای سنجش کارکرد مغز و شیمی عصبی در انسان است. پیشرفتهای امروزه در درک انسان از رشد مغز و نقش ژنها و محیط بر ساختار و عملکرد مغز، پایهای را برای توسعه ابزارهای مؤثرتری برای پیشگیری و درمان اختلال مصرف مواد ایجاد کرده است. درک عمیق از مکانیسمهای عصبی زیستی، ژنتیکی، اپی ژنتیکی و محیطی زمینهساز اعتیاد به محققان کمک میکند تا اهداف جدیدی را برای مداخلات پیشگیری و درمان شناسایی کنند. علاوه بر این، فناوریهای پیشرفته (از توالییابی و دستکاری ژن تا فناوریهای تصویربرداری حساستر، و دستگاههای تحریک مغز تا فناوریهای اطلاعات و ابزارهای سلامت در گوشیهای همراه) ظرفیت بیسابقهای برای بررسی اعتیاد و علل آن ایجاد میکنند.
دکتر ناصری در خصوص «نوروبیولوژی خطر اعتیاد» شرح داد: خطر اعتیاد به فعل و انفعالات پیچیده بین عوامل بیولوژیکی (ژنتیک، اپی ژنتیک، ویژگی های رشدی، مدار عصبی) و محیطی (سیستم های اجتماعی و فرهنگی، استرس، تروما، قرار گرفتن در معرض تقویتکنندههای جایگزین) مرتبط است. تحقیقات برای کشف چگونگی رمزگذاری صفات روانی، احساسات و رفتارها در مغز، چگونگی تأثیر عوامل محیطی بر مدارهای مغز و رفتارهای بعدی و چگونگی تأثیر عوامل ژنتیکی و اپی ژنتیکی بر رشد و کارکرد مغز که همگی با خطر اعتیاد و تابآوری مرتبط هستند، آغاز شده است.
وی در مورد «عصبشناسی مغز معتاد» توضیح داد: تحقیقات تصویربرداری از مغز به نقشهبرداری مدارهای عصبی که واسطه الگوی عود کننده رفتارهای اعتیادآور، ازجمله پاسخ پاداشدهنده هنگام مصرف، شرطیسازی بر روی مواد و نشانههای آن، خلق و خوی منفی و افزایش واکنش استرس هنگام ترک مواد و هوس مواد هنگام قرار گرفتن در معرض نشانهها یا عوامل استرسزا کمک کرده است. درحالیکه تأکید عمده ای بر سیستم دوپامینرژیک در توضیح اثرات پاداش دهنده و تقویت کننده داروها شده است، همچنین واضح است که سایر انتقال دهندههای عصبی، از جمله اپیوئیدها، کانابینوئیدها، GABA و سروتونین (به میزان بیشتر یا کمتر، بسته به خصوصیات داروشناختی مواد) در پاسخهای لذتبخش یا شادیآور به داروها و سازگاریهای عصبی که منجر به اعتیاد میشود، کمک میکنند.
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی در مورد «درمانهای بیولوژیکی» افراد معتاد تصریح کرد: واکسنها و ایمنسازی غیرفعال از طریق آنتیبادیها با اتصال به مواد در خون و جلوگیری از ورود آن به مغز عمل میکنند. مطالعات پیشبالینی نتایج دلگرمکنندهای برای واکسنها علیه مواد افیونی تجویزی، هروئین و فنتانیل نشان دادهاند که باعث ایجاد پاسخ آنتیبادی با تیتر بالا به مواد افیونی میشود. مطالعات بالینی هر دو با واکسن کوکائین و نیکوتین منجر به تیتر آنتیبادی ناکافی در انسان شده است و کار بیشتری مورد نیاز است. یک رویکرد مشابه شامل ایمنسازی غیرفعال یا درمان بیماران با آنتیبادیهای مونوکلونال است. آنتیبادیهای مونوکلونال را میتوان در غلظتهای بالا تحویل داد و دوز را میتوان با دقت بیشتری نسبت به واکسنها کنترل کرد.
دکتر ناصری در ادامه سخنانش به برخی از درمانهای رفتاری اشاره کرد و گفت: تعداد قابلتوجهی از تحقیقات وجود دارد که اثربخشی مداخلات رفتاری را برای اختلال مصرف مواد توصیف میکند. در حال حاضر، این موارد تنها مداخلات موجود برای درمان اختلالات مصرف محرک، حشیش و توهمزا هستند. درک مکانیسمهای نوروبیولوژیکی که زیربنای اثربخشی آنها هستند، برای هدایت اصلاح استراتژیهای درمان رفتاری مهم است. در خصوص «درمانهای تحریک مغز و علل محیطی» شناسایی مدارهای عصبی تحت تأثیر اعتیاد میتواند اهداف درمانی برای استراتژیهای تحریک مغز مانند TMS و TDCS را پیشنهاد کند. بهعنوان مثال؛ میتوان به تقویت فعالیت پیشپیشانی برای بهبود خودتنظیمی یا تعدیل مسیرهای لیمبیک برای کاهش برجستگی انگیزشی و هوسها اشاره کرد.
وی در خاتمه سخنانش یادآور شد: پیشرفتهای علمی درک انسان را از محرک های بیولوژیکی و روانی_اجتماعی اعتیاد متحول کرده است. پتانسیل فوقالعادهای برای انتقال این پایگاه دانش گسترده به پیشرفتهای معنادار در پیشگیری و درمان اختلال مصرف مواد وجود دارد که نه تنها برای پزشکی اعتیاد، بلکه برای کثرت شرایط سلامتی که با مصرف مواد تحریک یا تشدید میشوند، مفید خواهد بود./پایان
تنظیم گزارش: امیر پیام
نظر شما :