گزارش نشست «معرفتشناسی برهانهای عملی بر خداباوری»
نشست «معرفتشناسی برهانهای عملی بر خداباوری»، 18 تیرماه 1402 بههمت گروه فلسفه دین پژهشکده فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به صورت برخط برگزار شد. در این نشست زینب سالاری، دانشآموخته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به عنوان سخنران و دکتر مهدی اصفهانی به عنوان دبیر جلسه حضور داشتند.
زینب سالاری در آغاز سخنانش گفت: پارهای از مهمترین برهانهای اقامه شده بر وجود خدا برهانهایی هستند که بر نتایج و پیامدهای عملی باورهای دینی تأکید دارند. این سنخ برهانها که به برهانهای عملی شهرت دارند، باورهای دینی را بهدلیل برخورداری از نتایج و تبعات عملیِ مفید و مطلوب، معقول یا موجه میپندارند. شرطبندی پاسکال را میتوان در زمره مهمترین براهین عملی بر خداباوری بهشمار آورد. بنابر شرطبندی در شرایطی که شواهد و قرائن له یا علیه وجود خدا بهنحوی نباشند که باور وجود یا عدم او را بر ما مبرهن سازد، چارهای نداریم جز آنکه بهنوعی شرطبندی تن دهیم. طبق این شرطبندی یا باید بر وجود خدا شرطبندی کنیم یا بر عدم او. در صورت شرطبندی بر وجود خدا، اگر او وجود داشته باشد، از موهبت حیات ابدی توأم با رستگاری برخوردار میشویم؛ در حالیکه اگر وجود نداشته باشد، متحمل ضرر و زیان هنگفتی نخواهیم شد. در صورت شرطبندی بر عدم خدا، اگر خدا وجود داشته باشد، دچار خسران ابدی میشویم در حالیکه اگر او وجود نداشته باشد، صرفاً از سود ناچیزی برخوردار خواهیم بود. بنابراین شرطبندی بر وجود خدا معقول است چرا که پیامدهای عملی مطلوب باور به وجود خدا در مقایسه با پیامدهای عدم باور به وجود او به نحو قابل ملاحظهای بیشتر است.
برهانهای عملی بر خداباوری باوجود اهمیتی که دارند، همواره در معرض نقدهای متعدد بودهاند. بنابر یکی از رایجترین این نقدها، صادق، موجه یا معقول بودن باورها صرفاً در گروء ابتناء آنها بر شواهد معرفتی کافی است و ربطی به پیامدهای عملی مفید ندارد. در واقع برای نشان دادن صدق باورها همواره باید آنها را بر شواهد و قرائنی مبتنی کرد که احتمال صدق آن باور را افزایش دهند در حالیکه تبعات و پیامدهای عملی نسبتی با صدق ندارند و نمیتوانند در توجیه یا معقولیت باورها تأثیرگذار باشند. از این رو برهانهای عملی متهم هستند به اینکه صرفاً نشان میدهند باور به وجود خدا چه پیامدهای عملی مثبتی دارد و نه اینکه این باور صادق، موجه یا معقول است.
سالاری ادامه داد: چالش فوق، ریشه در تلقی مشهور و جا افتادهای از فرایند توجیه باورها در معرفتشناسی دارد. طبق این تلقی، صرفاً عواملی در حصول توجیه نقش دارند که بهنحوی با افزایش میزان احتمال صدق در ارتباط باشند. بدین ترتیب اگر بهعنوان مثال دو فاعل معرفتی «الف و ب» در موقعیت معرفتی مشابهی در قبال گزاره «ج» باشند (صرفاً با لحاظ عوامل مودی به صدق) در اینکه «ج» را بدانند یا در باور به آن موجه باشند نیز در موقعیت مشابهی قرار دارند. چنین تأکیدی بر عوامل مودی به صدق در فرایند حصول توجیه تا چندی پیش روندی معمول و جاافتاده در معرفتشناسی تحلیلی بهشمار میآمد. با اینحال با آغاز تحولاتی درباره توجه به نقش و جایگاه امور عملی در معرفت، این تلقی معمول با چالشهایی مواجه شد. بنابر نظریهای که به نام تسری عملی[Pragmatic Encroachment] شهرت یافته است، ادعا شده که میتوان شرایطی را ترسیم کرد که افرادی در شرایط مشابه معرفتی (شامل عوامل مودی به صدق) در باور به یک گزاره واحد به یک میزان موجه نباشند؛ از اینرو در معرفت داشتن به آن گزاره نیز در موقعیت مشابهی نیستند. به باور نظریهپردازان تسری عملی، شرایطی که چنین موازنهای را میتواند برهم بزند عمدتاً معطوف به تبعات عملی باورهای فاعلین است، نظیر اینکه بر خطا بودن در باور به یک گزاره برای یک فاعل تبعات به مراتب زیانبارتری در قیاس با فاعل دیگر در بر داشته باشد. در چنین موقعیتی فاعلِ نخست برای موجهبودن در باور خود به شواهد بیشتری در قیاس با فاعلِ دوم نیاز دارد، حتی اگر هر دو در موقعیت معرفتی مشابهی (از جهت عوامل مودی به صدق) باشند. تأثیر شرایط عملی بر حصول باور موجه حاکی از این است که بر خلاف سنت همیشگی معرفتشناسی، این امکان وجود دارد که عوامل غیرمودی به صدق نظیر عوامل عملی نیز در حصول یکی از مؤلفههای مهم معرفت یعنی توجیه نقش داشته باشند و از این رهگذر در حصول معرفت نیز مدخلیت یابند.
دانشآموخته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یادآور شد: نظریه تسری عملی اخیراً در مباحث مختلف معرفتشناسی و حوزههایی چون معرفتشناسی دین بسیار مورد توجه قرار گرفته است. یکی از مسائلی که در معرفتشناسی دین با استمداد از نظریه تسری عملی مورد توجه قرار گرفته است، بازسازی براهین عملی بر خداباوری در سایه دستاوردها و نتایج این نظریه در خصوص نقش و جایگاه امور عملی در حصول معرفت است. در این ارتباط برخی بهسراغ شرطبندی پاسکال رفته و تلاش کردهاند تا صورتبندیهای جدیدی از آن ارائه کنند و بر چالشهای معمول نظیر چالش شکاف معرفتی فائق آیند.
درونمایه اصلی بازسازی شرطبندی از این شهود برآمده از نظریه تسری عملی سرچشمه میگیرد که تبعات عملیِ بر خطا بودن در باور میتواند میزان شواهد مورد نیاز در موجه بودن در آن باور را افزایش دهد. بر همین سیاق از آنجایی که باور نداشتن به گزارههای دینی (یعنی باور نداشتن به وجود خدا آنطور که در شرطبندی ترسیم شده است) در مقایسه با گزارهها و باورهای خلاف آنها (یعنی باور به عدم خدا)، پیامدهای جبران ناپذیری دارد، معقول است حتی با شواهدی اندک نیز به گزارههای دینی باور داشته باشیم. با استناد به چنین سیر استدلالی در توسل به تبعات و خطرات عدم باور، ادعا شده است که با اتکاء به نظریه تسری عملی و یکی از مهمترین پیشفرضهای شرطبندی پاسکال، یعنی مقایسه سود و زیان حاصل از باور به وجود و عدم خدا، میتوان شرطبندی را بهنحوی بازسازی کرد که بر مبنای آن نشان داده شود؛ نخست، باورهای حاصل از این برهان عملی، واجد سویه و اهمیت معرفتیاند. دوم، حتی در قیاس با باورهای خلاف آنها، از موقعیت معرفتی مستحکمتری برخوردارند. ادعای نخست با اذعان به تأثیر تبعات عملی باورها بر میزان شواهد مورد نیاز جهت توجیه آنها (یعنی همان ادعای اصلی تسری عملی) دنبال شده است. از آنجایی که توجیه یکی از مؤلفههای محوری معرفت است، تأثیر عوامل عملی بر میزان توجیه، تأثیر این عوامل بر معرفت را نیز در پی دارد. ادعای دوم نیز با تأکید بر فزونی تبعات خطیر باور به عدم خدا در قیاس با باور به وجود خدا که از مهمترین پیشفرضهای شرطبندی پاسکال است دنبال میشود. تبعاتی که با فرض همراه بودن باور به وجود خدا، با حیات و رستگاری ابدی پیوند خورده است.
سالاری در خاتمه سخنانش شرح داد: بیشک براهین عملی بهویژه در مسئله باورهای دینی جایگاه مهم و کلیدی دارند و بر این مبناء نظریه تسری عملی مباحث گستردهای در حوزه معرفتشناسی دین بهدنبال داشته است که بازسازی شرطبندی پاسکال یکی از آنها است. با اینحال بهنظر میرسد که با تمرکز بر ابعاد دیگری از این نظریه یا رویکردهای عملی مهم دیگری در حوزه معرفتشناسی دین نظیر رویکرد «ویلیام جیمز» در خصوص نقش تعیین کننده احساسات و عواطف دینی بهعنوان مثال، بتوان به نتایج متفاوت و بدیهی در این عرصه رسید و بر غناء این مباحث افزود. از سوی دیگر بحث و تأمل در خصوص اهمیت برهانهای عملی به خودی خود و نقش و جایگاه محوری آنها در معرفتشناسی دین بهطور خاص و فلسفه دین بهطور عام، حوزه پژوهشی مهمی است که از ابعاد متعدد میتوان آن را دنبال کرد./پایان
نظر شما :