گزارش نشست «بزرگداشت استاد حکمت و فلسفه اسلامی، مرحوم آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی»
بهمناسبت هفته پژوهش و روز حوزه و دانشگاه، مراسم بزرگداشت مرحوم آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی، به همت پژوهشکده فلسفه و گروه فلسفه و حکمت معاصر، 28 آذرماه 401 برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر طاهره کمالیزاده (دبیر علمی نشست) طی سخنانی با عنوان «مکتب فلسفی تهران» گفت: برگزاری مراسم بزرگداشت استاد مصطفوی در روز پیوند حوزه و دانشگاه که مرحوم استاد از مصادیق بارز پیوند حوزه و دانشگاه بودند و وارث مکتب فلسفی تهران که بیش از نیم قرن در حوزه و دانشگاه به تدریس فلسفه و حکمت اشتغال داشتند که خودم و بسیاری از همکاران از استادان و مدرسین فلسفه اسلامی در دانشگاهها و حوزه به نحوی و در مرحلهای از دوران تحصیلات تکمیلی از کلاسهای درس ایشان بهرهمند بودیم.
دکتر کمالیزاده ادامه داد: ویژگی بارز استاد را شاید بتوان در دو سه عنوان کلی ارائه داد:
وارث مکتب فلسفی تهران
جامع فقه و فلسفه (حکیم و مجتهد)
جامع حوزه و دانشگاه
کمالیزاده شرح داد: با تأسیس سلسله قاجار (1210/1796) و انتخاب تهران بهعنوان پایتخت جدید، این شهر بهسرعت بهعنوان یک شهر مهم و مرکز فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و علمی و بلکه مرکز مهم فلسفی در آمد. در این دوره مدارس متعددی در تهران وقف آموزش و ترویج فلسفه و حکمت شد. اهتمام اهل فرهنگ و سیاست در تأسیس مدارس سنتی در ساختار آموزشی جدید و با امکانات رفاهی و آموزشی قابل توجه هم در رونق فلسفه اسلامی و تحکیم آن در نظام آموزش سنتی و جدید تأثیرگذار بود و هم حاکی از اهمیت و جایگاه فلسفه و علوم عقلی در این دوره است.
لازم به ذکر است که این مدارس از چنان قدرت و قوتی برخوردار بودند که برخی در قالب نظام آموزشی سنتی و جدید همچنان به حیات خود ادامه میدهند. از مدارس مهم، پرآوازه و مهد حکمت و فلسفه در دوره قاجار، مدرسه «خان مروی» است که محمدخان مروی ملقب به فخرالدوله یا فخراالملک از بزرگان قاجار در زمان فتحعلیشاه این مدرسه را وقف تعلیم حکمت و فلسفه کرد تا با توجه به علوم عقلی زمینه خردگرایی و رویکرد به فلسفه را در پایتخت جدید قاجار فراهم سازد. این مدرسه سرآغاز و منشأ تحولی بنیادین در ایجاد فضایی فرهنگی و علمی در تهران و زمینه ساز مکتب فلسفی تهران بود. بسیاری از رجال علمی تهران در دو سده اخیر در این مدرسه تحصیل یا تدریس کردهاند(کمالیزاده، 1400: 9).
دکتر کمالیزاده یادآور شد: دو مدرسه سپهسالار قدیم و جدید نیز در این دوره به نحو خاص وقف تعلیم معقول و منقول شدهاند. مدرسه عالی سپهسالار یکی از شش مدرسه عالی بود که هسته اولیه دانشگاه تهران را تشکیل داد و به جهت آنکه جامع معقول و منقول بود، دانشکده نیز دانشکده معقول و منقول نام گرفت که امروزه به دانشکده الهیات تغییر نام داده است.
مدرسه مروی نیز از آن دوره تاکنون در قلب پایتخت فعال بوده و در ساختار سنتی و با حضور استادان مبرز حوزه تهران همچنان پذیرای علاقهمندان به حکمت و فلسفه است و استاد مصطفوی که به حق وارث مکتب فلسفی تهران و خود در زمره حکمای به نام این شهر است و درسآموخته این مکتب بود، علاوه بر تدریس در دانشگاههای تهران و بهویژه در دانشکده الهیات دانشگاه تهران در مدرسه مروی و مدرسه سپهسالار قدیم نیز به تدریس فلسفه اشتغال داشتند.
یادشان گرامی و راهشان مستدام باد
استاد مصطفوی حکیم و مدرس حکمت مشاء(حکمت سینوی)
در ادامه نشست دکتر غلامرضا اعوانی، استاد برجسته و صاحبنظر در فلسفه و حکمت، در بخش اول سخنرانی خود به سابقه حکمت در ایران اشاره کرد و گفت: ایران یکی از کشورهای نادری است که حکمت چه پیش از اسلام و چه پس از آن در آن رواج داشته است. چنانکه برخی از حکمای بزرگ یونان، ایران را یکی از نخستین تمدنهایی دانستهاند که حکمت در آن رواج داشته است بهویژه به زرتشت و مغان زرتشتی و تعالیم حِکمی آنان اشاره کردهاند. در تمدن اسلامی نیز ایران تنها تمدنی است که در آن حکمت، حیات مستمر داشته و مکاتب فلسفی از استاد به شاگرد منتقل میشده است. چنانکه برخی استادان میتوانستند استادان خود را تا ابنسینا نام ببرند.
دکتر اعوانی افزود: در عالم اسلام برخلاف آنچه در غرب جدید است مکاتب حِکمی محدود به چند مکتب بوده است که عبارتند از حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه و همچنین عرفان نظری و تعاریفی از حکمت ارائه شده است که در این مکاتب جدید نیست. حکمت در عالم اسلام عبارتست از؛ علم به حقایق اشیاء علی ما هی علیها به قدر طاقت بشری. همچنین حکمت عبارتست از «تأله» یعنی تشبه به خدا و تخلق به اخلاق الهی است. تعریف دیگر حکمت به تولد ثانی است. انسان دو تولد دارد، تولد به جسم که علوم دیگر متکفل آن هستند و تولد به روح که با حکمت تحقق مییابد.
غایت حکمت الهی استکمال نفس است. حکمت پاسخ به پرسشهای نخستین است. پرسشهایی که ذاتاً به همه پرسشها تقدم دارند و فقط در حکمت به آنها پاسخ داده میشود. حکمت، پرسش درباره زندگی و معنای زندگی و حقیقت زندگی است که انسان به بهترین وجه باید زندگی کند. حکمت با حکومت نیز مرتبط است و از یک ریشه است. ایرانیان با حکومت جهانی در ارتباط بودهاند. حکومت هخامنشیان از هند و سند تا یونان بوده است که اینچنین حکومتی خالی از حکمت و بدون حکمت میسر نبوده است، چنانکه در کتیبههای میخی نیز به آن اشاره شده است.
از اینرو مراکز حکومت، مراکز حکمت نیز بودهاند، خراسان، مراغه، تبریز، اصفهان چه در زمان آلبویه که ابنسینا در آنجا حضور داشت و چه در دوران صفویه. تهران هم از بدو تأسیس بهعنوان پایتخت قاجار، مهد حکمت و مرکز حکمت بوده است.
حکمت فقط نوشتن کتاب نیست، بلکه کاشتن حکمت در نفوس صالحه است
دکتر اعوانی در بخش دوم سخنانش به استاد مصطفوی و ویژگیها و جایگاه خاص ایشان در حوزه فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: تهران به شهر هزار حکیم معروف است، یکی از هزار حکیم آن مرحوم آیتالله مصطفوی است که علاقهمند به حکمت مشاء و حکمت سینوی است (حکمت سینوی متفاوت از حکمت مشاء است که در کتابی که به زودی منتشر میشود به این تمایزها پرداختهام)، لذا باید گفت که مرحوم مصطفوی به حکمت سینوی بسیار علاقهمند بودند و در تدریس آثار ابن سینا بهویژه به الهیات شفاء و اشارات و تنبیهات بسیار متبحر بودند. در حوزه و دانشگاههای مختلف تدریس میکردند. ایشان در تدریس اصالت تدریس را حفظ میکرد(شیوه حوزوی به شکل جدید).
وی به همکاری آموزشی و پژوهشی مرحوم مصطفوی با مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در طرح تصحیح آثار و نسخ خطی ابنسینا و همچنین تدریس الهیات شفا به مدت سه سال در مؤسسه اشاره کرد و گفت: از ویژگی و خصوصیات اخلاقی آیتالله مصطفوی این بود که بسیار متخلق بود، اصلاً عصبانی نمیشد. متخلق به اخلاق الهی بود بسیار صفا و صمیمیت داشت. اشکالات را با لبخند پاسخ میداد چیزی که موجب عصبانیت و تغییر در خلق باشد در ایشان دیده نمیشد.
ایشان جامع حکمت قرآنی و حکمت رسمی بود. درگذشت ایشان ضایعه بزرگی برای فلسفه اسلامی در ایران است. زیرا استادانی که استادان بزرگ را دیده باشند و در محضر استادان بزرگ تلمذ کرده باشند و آن را بتوانند به نسل دانشگاهی منتقل کنند، بسیار کمیاب و در عینحال گرانمایهاند. چنانکه افلاطون گفته است که حکمت فقط نوشتن کتاب نیست، کتاب حکمت مرده است چون قادر به دفاع از خود نیست. حکمت حقیقی بذری است که حکیم در نفوس صالحه میکارد، چنانکه برزگر بذر را در زمین مناسب میکارد و چندین برابر محصول میدهد. حکمت فقط نوشتن کتاب نیست، بلکه کاشتن حکمت در نفوس صالحه است و ایشان از این سنخ استادان بودند و شاگردانی تربیت کردهاند که در گروههای فلسفه اسلامی در دانشگاهها و در حوزههای علمیه تأثیرگذارند.
ارزش ذاتی فلسفه
در ادامه نشست دکتر رضا محمدزاده، عضو هیأت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق(ع)، سخنان خود را با عنوان « ارزش ذاتی فلسفه» ارائه کرد و گفت: مقصود از فلسفه در این سخن، فلسفه اولی (متافیزیک) است. ارزش ذاتی (intrinsic value) یکی از اقسام ارزش و نقطه مقابل ارزش ابزاری (instrumental value, extrinsic value) است. ارزش ذاتی نیز به دو گونه شخصی (value for its own sake) و غیرشخصی (value in itself) تقسیم شده است. برخی فلاسفه و اندیشمندان بزرگ چون کانت، جان استوارت میل و حتی افلاطون به ارزش ذاتی قائل بوده و برخی نیز مجال و عرصهای برای این مفهوم قائل نبوده و همه ارزشها را به نحوی ابزاری دانستهاند. برخی نیز در عین قول به ارزش ذاتی، فهرستی گوناگون از مواردی که دارای ارزش ذاتی هستند را ارائه کردهاند اما وجه جمعی میان آنها ارائه نکردهاند. برخی نیز با رویکرد انتقادی به تفکیک فلسفه وجودی (فلسفهای که از وجود و احکام و اقسام آن بحث میکند) از دیسیپلین فلسفه در دانشگاه پرداخته و کارکردهایی چون حل مسائل بنیادی و ایجاد آرامش روحی در زندگی برای فلسفه سنتی قائل شدهاند که بههیچ عنوان در فلسفه دانشگاهی بهخصوص در محافل آکادمیک غربی قابل مشاهده و رصد نیست. فیلسوفان متقدم و متأخر مسلمان نیز برای فلسفه به شرافت و اصالت معتقد بودند و ملاک این شرافت و اصالت را اطلاق موضوعی، توان بحث برهانی از موضوع مطلق و اثبات احکام غیربدیهی که در هیچ علم دیگری قابل اثبات نیست و بداهت مفهومی و تصدیق موضوع مطلق فلسفه دانستهاند و بههمین جهت عنوان با مسمای «قبل الطبیعه» را در مورد فلسفه اولی مناسبتر از عنوان «مابعدالطبیعه» دانستهاند. حکیم سعادت مصطفوی (ره) در عین اثرپذیری از این دیدگاه حکیمان مسلمان، به ارزش ذاتی و شخصی فلسفه اعتقاد داشته و تأملات عقلی و فلسفی را مایه انبساط روح و آرامش نفس ناطقه انسانی میدانست و عمر و حیات بابرکت خویش را مصروف همین باور مهم ساخت. انبساطی که اگر رخ دهد حداقل کارکرد آن تدارک پاسخهای قویم در برابر پرسشهای بنیادین است. او برهانی بودن محمولات فلسفی را صفت ذاتی نتایج مطالعات فلسفی میدانست و جزمیت و قطعیت در سایر علوم و دانشهای بشری و حتی علوم منقول و دانشهای دینی را به نحو منفصل از یافتههای فلسفی را صرفاً جزمی ناشی از پیوند منطقی میان گزارههای مشهور (اندوکسا و داخل در حیطه جدل و جدلیات (polemics) میدانست که حیثیت واقعنمایی در آن شرط نیست. بر این اساس باوجود قول به ارزش ذاتی فلسفه، میتوان انضمام آن به سایر دانشهای بشری را مبنایی برای تبدیل نتایج جدلی به نتایج برهانی دانست.
یادی از سلوک علمی استاد
سخنران بعدی نشست حسین کلباسی اشتری (استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی) در تاریخ معاصر ایران، فرزندانی پرورش یافتهاند که در عرصههای مختلف علمی، ادبی، هنری، سیاسی و اجتماعی، هر کدام برای تاریخ یک ملت موجب سرافرازی و افتخار و میراثی که از آنان بر جای مانده است، ماندگار و پایدار است. از زمره چهرههای برجسته در عرصه علوم عقلی و معارف وحیانی، حضرت استاد آیتالله سیدحسن سعادت مصطفوی است با ویژگیهایی چون: استاد مصطفوی نماینده و مصداق واقعی پل ارتباطی میان سنت آموزشی حوزه و دانشگاه بود. در مجلس درس و بحث ایشان، شاگردان و مخاطبان علاوه بر دریافت دادههای علمی، از فضای معنوی و روحانی مجلس درس نیز بهرهمند بودند.
استاد مصطفوی متعلق به حوزه مکتب فلسفی تهران و از زمره آخرین چهرههای ماندگار این حوزه است. ایشان به درک محضر استادان برجستهای چون آیتالله میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیتالله محمدتقی آملی (ره) توفیق یافتند.
استاد مصطفوی در کنار فعالیتهای علمی در حوزه و دانشگاه، به اقامه جماعت و برگزاری مجالس متعلق به اهل بیت (علیهم السلام) اهتمام جدی داشت و برنامههای علمی ایشان هیچگاه موجب وقفه و تعطیلی در برنامههای مربوط به مسجد و تکیه نیاوران نشد.
دکتر کلباسی اشتری در بخش پایانی سخنانش تأکید کرد: توجه و اهتمام ویژه استاد مصطفوی نسبت به تدریس و تعلیم حکمت سینوی، نشان از توجه ایشان به گسترش عقلانیت و خردباوری در میان جوانان و حتی اهل علم بود، از آنرو که در نظر ایشان شیخالرئیس ابوعلیسینا نمونه جامع و حتی زنده فرهنگ ایرانی_اسلامی است تا آنجا که مقدم بر هر آموزش فلسفی و برای نمونه حکمت متعالیه_ لازم است حکمت سینوی را به طلاب و دانشجویان تعلیم کرد.
خداوند روح آن استاد فقید را با اجداد طاهرینش محشور کند
آمین
یادی از سلوک اخلاقی و اجتماعی استاد
در بخش پایانی این نشست، سیدعلی سعادت مصطفوی، نوه استاد و آخرین سخنران خاطرات استاد را در خانواده و مواجهه اجتماعی ارائه کرد و گفت: احترام استاد به افراد خانواده که هیچیک را بدون عنوان خطاب نمیکردند و همچنین برخوردهای اخلاقی و صبورانه و حکیمانه استاد با افرادی که در مسیر مسجد یا داخل مسجد به ایشان توهین میکردند یا در هرحال اعتراضاتی داشتند، فراموش نمیشود که چگونه استاد فردی را که در خیابان به ایشان توهین میکند در آغوش میگیرد و حکیمانه با او گفتوگو میکند و به او آرامش میدهد. یا اگر فردی در مسجد اعتراض میکرد بعد از مراسم به درب منزل وی میروفت و از دلجویی و از مشکلات و علل اعتراض و خشم او پرس و جو میکرد و جهت ارائه هرنوع کمک اعلام آمادگی داشت و...
در هرحال استاد زندگی عالمانه و حکیمانهای داشت و حکمت در وجود ایشان محقق گشته بود./پایان
نظر شما :