گزارش نشست روز جهانی فلسفه

۰۱ آذر ۱۴۰۱ | ۱۴:۵۲ کد : ۲۳۱۲۸ خبر و اطلاعیه گزارش نشست‌ها
تعداد بازدید:۶۲۸
گزارش نشست روز جهانی فلسفه


به‌مناسبت روز «حکمت و فلسفه» نشستی با عنوان «روز جهانی فلسفه» به میزبانی پژوهشکده فلسفه‌ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در روز سی‌ام آبان‌ماه 401، برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در ابتدای این نشست، سیدمصطفی دکتر شهرآیینی، رئیس پژوهشکده فلسفه و دبیر این نشست، پیام استاد کریم مجتهدی را به مناسبت روز فلسفه، برای حضار قرائت کرد که متن آن از نظرتان می‌گذرد:

پیام دکتر کریم مجتهدی به‌مناسبت روز حکمت و فلسفه
تفکر یک سنت دیرینه است که به‌مرور، مشخصة انسان شده و او را از حیوانات دور کرده است. برای نشان‌دادن این تحول بی‌سابقه، فیثاغورس انسان را موجود عاقل تعریف کرده، یعنی موجودی که فکر می‌‌کند و دامنة فکر خود را به تمام موضوعات تعمیم می‌دهد. این سنت نزد انسان عصر جدید فلسفه نامیده می‌شود که یک لغت مرکب یونانی است که نه فقط به معنای دوستداری حکمت است بلکه کوششی همه‌جانبه برای شناخت آن است. این فعالیت باستانی، عملاً تعمیم‌یافته و موجب شده انسان از توجه به فنونی که جنبه انتفاعی دارند، کم‌کم به مفاهیمی توجه کند که نفع آن را به‌سرعت نمی‌توان تعیین کرد ولی همین مشغله ذهنی موجب پیشرفت و عمق تفکر انسان می‌شود. بدون فلسفه هیچ علمی پیشرفت نمی‌کند و انسان اسیر صِرف امور انتفاعی می‌شود. منظور اینکه از رهگذر فلسفه، انسان تکامل خاص می‌یابد که درجات انسانیت او را افزایش می‌دهد. فلسفه از این رهگذر فقط یک شناخت ساده و ابتدایی نیست بلکه مسئولیت کل علوم را اعم از عقلی و نظری به دوش می‌کشد. بدون شک مراکز علمی و حتی دانشگاه‌‌های یک مملکت متمدن اگر به فلسفه توجه نداشته باشند و نسبت به جنبه تعلیماتی و تربیتی آن غافل بمانند عملاً دریچه‌های پیشرفت واقعی رشته‌‍ها و علوم رایج آنها را از دست خواهند داد. فلسفه اگر ظاهر علم را هم به خود نگیرد، خواه ناخواه روح واقعی علوم است.
کریم مجتهدی، آبان ماه 1401

فلسفه و زندگی متعارف
سپس دکتر شهرآیینی سخنان خود را با عنوان «فلسفه و زندگی متعارف» به شرح زیر مطرح کرد: «پییر آدو» نویسندة سرشناس فرانسوی می‌گوید، فلسفه در سنت یونانی، سبک زندگی بوده است نه اینکه تنها منحصر در مباحث نظری و محدود به جمعی خاصی از فرهیختگان و نخبگان باشد و اگر بخواهیم این دیدگاه آدو را به ذهن نزدیک سازیم، فلسفه‌ورزی مانند دینداری بوده است که پیوستاری از باورهای نظری تا التزام عملی را در برمی‌گیرد. برخی بر این باورند که از زمان رویارویی فلسفة یونانی با ادیان ابراهیمی، فلسفه این کارکرد خود را از دست داده و به ساحت نظر فروکاسته است. آنها علت اصلی را در این می‌‌بینند که دین در ساحت زندگی عملی حضور فلسفه را در مقام رقیب برنمی‌تابد و مشی فیلسوفانه اساساً با مشی دینی نمی‌‌خواند. ما در این مجال کوتاه می‌کوشیم این دیدگاه را طرح و در معرض بررسی قرار دهیم که اگر دین در وادی نظر به ساحت الهیات و کلام فروکاسته نشود و قرائت نظری واحدی را قرائت معیار از دین قرار ندهد، می‌‌تواند با فلسفه در مقام حکمت عملی کنار بیاید و بی‌آنکه تنشی پیش بیاید دین و فلسفه همزیستی داشته باشند. چنانکه این امر در روزگارانی دراز چه در عالم مسیحیت تا پیش از تأسیس دانشگاه‌ها و چه در عالم اسلام، هرچند با فراز و نشیب، رواج و رونق داشته است.
پس از صحبت‌های دکتر شهرآیینی، سخنرانان به ترتیب: دکتر سید امیر اکرمی، دکتر طاهره کمالی‌زاده، دکتر مهدی بنایی جهرمی، دکتر مهدی اصفهانی و در آخر دکتر هادی وکیلی نیز، مباحث خود را پیرامون فلسفه بیان کردند که در ادامه خلاصه‌ این سخنرانی‌‌ها را می‌خوانید:
دوگانه های فلسفه افلاطونی
سید امیر اکرمی: با طرح آراء فیلسوفان پراگماتیستی چون دیوئی و رورتی، امکان فلسفه‌ورزی غیر متافیزیکی، که در آن با فرا رفتن از دوگانه های فلسفه افلاطونی می‌‌توان به تنوع، آزادی و آینده بهتر، که از مقومات اندیشه پراگماتیسم است و می‌‌تواند سعادت و رضایت بیشتری را برای آدمی به ارمغان آورد و اندیشه فلسفی را به مسائل، مشکلات و دغدغه های انسانی مرتبط سازد.
ضرورت بازگشت فلسفه به زندگی ایرانیان
طاهره کمالی‌زاده: اگر فلسفه را به معنای شناخت حقیقت امور و اشیاء به جای گمان نسبت به آنها بدانیم، از سرآغاز تفکر فلسفی تا امروز، فلسفه همواره جزیی از زندگی بشری و همراه این زندگی بوده است.
در میان فیلسوفان مسلمان نیز نسبت میان فلسفه و زندگی حداقل تا دوران قاجار، رابطه‌ای نزدیک و پیوندی مستقیم بوده است.
در روند تفکری که از فارابی آغاز شده و به سبزواری ختم می‌‌شود، در هر سه مکتب فلسفی دغدغه‌ی فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه، مساله محوری و یا ایده بسیاری از تأملات فلسفی آنها بوده است.
در دوران قاجار که سرآغاز ورود امواج تجددگرایی به ایران و مواجهه اندیشمندان ایرانی با افکار جدید غرب است، باوجود رونق چشمگیر فلسفه اسلامی و حضور فعال آن در کنار علم فقه در محافل حوزوی و مدارس عالی، تعاملی سازنده بین این دو جریان فکری رخ نمی‌‌دهد. در این دوره فلسفه اسلامی در مواجهه با فلسفه‌ی مدرن غرب، فعال و مسئله‌مند نبوده و تعامل با آن به عنوان مسئله جدی برای اهل فلسفه مطرح نشده است و این سرآغاز گسست فلسفه اسلامی_ایرانی از میراث پیشینیانی است که همواره با رویکرد جامع‌‌گرا از اندیشه‌های نو به عنوان یک مسئله جدی استقبال می‌‌کردند.
این جریان که از دوره‌ی قاجار تا امروز کما بیش استمرار یافته است، به شبهه عدم قابلیت و ظرفیت فلسفه اسلامی و ایرانی برای مواجهه با مسائل دنیای مدرن دامن زده است. شبهه‌ای که موجب انزوای فلسفه در فضای فکری و عمومی جامعه ایرانی شده است(باوجود توسعه چشمگیر آن در محافل علمی حوزوی و دانشگاهی).
داستان فلسفه در ایران اسلامی چگونه بوده و چگونه به چنین سرنوشتی رسید و راهکار چیست؟
به نظر راهکار مؤثر در این زمینه نه لزوماً غربی‌شدن است و نه در جا زدن، راهکار مؤثر بازگشت به سنت و پیشینه پرافتخاری است که فلسفه‌ی اسلامی را به یکی از مهمترین ارکان تمدن اسلامی در دوران اوج خود تبدیل کرده بود.
پرسش از نسبت میان فلسفه و قدرت
مهدی بنایی جهرمی: پرسش از نسبت میان فلسفه و قدرت، نه صرفاً ناظر به مواضع فیلسوفان نسبت به قدرت و نه محدود به حدود فلسفه سیاسی در معنای مصطلح خود، بلکه آن در مرتبه‌ای مهم‌‌تر، راه‌گشای صورتی از بازاندیشی به حقیقت خود فلسفه است. این مهم را می‌‌توان وجهی از وجوه اهمیت تاریخ فلسفه نیز به شمار آورد، چراکه آن در واقع بستر مراتب و مسیر گام‌های «فلسفه آگاهی» در پاسخ به پرسش تاریخی فلسفه چیست است. مفهوم فلسفه حاصل از خود فلسفه و تکوین یافته در درون تاریخ فلسفه است. در مسیر کشف و فهم همین مفهوم است که می‌‌توان به بازاندیشی و درکی تازه از نسبت میان فلسفه و قدرت رسید.
فلسفه در زمانه‌ی دگرگونی
مهدی اصفهانی: دشوار نیست مشاهده این که زمانه ما، زمانه زایش و گزار به دوره‌‌ای تازه است. روح با جهانِ سابقِ هستیِ متعینِ خویش و [با شیوهء] درک کردن و شکل دادن خویش پیوند گسسته است، و بر آن است که آن را در گذشته غرق سازد و در «کارِ» تغییرِقالبِ خویش است. ... روح در کار بیرون کشیدن نهاد خود آرام آرام و به‌طرزی خاموش در قالبِ تازه به پختگی می‌رسد، [هر] ذره از بنای جهانِ سابق خویش را بعد از ذره دیگر از هم می‌گشاید، [جهانی که] تزلزلش فقط از طریق نشان های مجزای درد به تلویح مشخص می‌شود؛ سبک سری و ملالی که در امرِ مستقر پاره‌پاره می‌‌شود و دل گواهیِ یک امر ناشناخته، منادیان این [واقیت] اند که چیز دیگری در شرف وقوع است. این اضمحلال تدریجی‌ای که چهره «کل» را تغییر نداده است از طریق طلوعی دچار گسست می‌‌شود که، [همانندِ] آذرخش، در یک آن سازه جهان تازه را به دید می‌‌آورد.
آن چه هگل در بند 11 پدیدارشناسی روح هگل حدود 200 سال پیش نوشته است هنوز هم نمونه‌‌ای عالی برای درک نسبت تامل فلسفی و درک دگرگونی است. در سخنان کوتاهی که بنده به مناسبت روز جهانی فلسفه تقدیم خواهم کرد به تأملی در بندهای 11 تا 14 پدیدارشناسی روح خواهم پرداخت تا از خلال آن تأملی دربارة نسبت فلسفه و دگرگونی‌های زمانه حاصل شود.
فلسفه اسلامی (حکمت) به چه کار می‌آید؟
هادی وکیلی: فلسفه یک رشتة الهام‌‌بخش و نیز یک تمرین روزمره است که می‌‌تواند جوامع را متحول کند. فلسفه با امکان کشف تنوع جریان‌های فکری در جهان، گفت‌وگوی بین فرهنگی را مورد تشویق قرار می‌‌دهد. فلسفه با بیدارکردن ذهن‌ها نسبت به تمرین تفکر و رویارویی منطقی با دیدگاه‌ها، به ساختن جامعه‌‌ای بردبارتر و آرام‌‌‌تر کمک می‌‌کند. بنابراین، فلسفه با ایجاد شرایط فکری برای پذیرش هرگونه تغییر و تحولی، به درک و پاسخ به چالش‌های عمده معاصر کمک می‌‌کند. همان‌گونه که فویرباخ گوشزد کرده است بین فلسفه‌‌ای که وجودش را مدیون یک نیاز فلسفی است (مثلاً، فلسفة فیشته در نسبت با فلسفة کانت) و فلسفه‌‌ای که با نیاز بشر مطابقت دارد تمایزی اساسی دیده می‌‌شود. به‌طور خلاصه، بین فلسفه‌ای که به دلیل تعلقش به تاریخ فلسفه فقط به‌‌طور غیرمستقیم به نوع بشر مربوط می‌‌شود و فلسفه‌‌ای که به‌‌طور مستقیم به تاریخ بشریت مربوط می‌‌شود، یک دنیا تفاوت وجود دارد (Feuerbach, The Fiery Brook: selected works, Verso,2012, p145). آن چه اکنون با عنوان «فلسفه اسلامی» از آن یاد می‌‌شود مسیری طولانی و صعب‌‌العبور را پیموده است تا فلسفه از معنای واقعی اولیة خود دگرگون شود و در همین راستا اسمش از فلسفه به حکمت و رسمش از وجودشناسی به الهیات وجودشناختی تغییر کند. اگر معتقد شویم که فلسفه اسلامی حاضر از عهدة ماموریت‌هایی که در بالا بدان اشاره کردیم برنمی‌آید، در نتیجه در اینجا این پرسش مطرح می‌‌شود که آیا تغییر، اصلاح یا باززایی در فلسفه اسلامی لازم است؟ اگر چنین است، این اصلاح یا باززایی چگونه می‌‌تواند یا چگونه باید باشد؟ آیا این تغییر در روح و معنای فلسفه‌‌ای که تاکنون وجود داشته است صورت می‌‌گیرد یا اینکه این تغییر، معنایی جدید دارد؟ آیا باید به‌دنبال فلسفه‌‌ای مشابه با فلسفه‌‌ای که تاکنون داشته‌‌ایم باشیم یا در پی فلسفه‌‌ای اساساً متفاوت برویم؟ پرسش نهایی، که پرسش‌های پیشین نیز به آن وابسته هستند، این است: آیا ما خود را در آستانة عصری یا دوره‌‌ای جدید در تاریخ بشریت می‌‌یابیم، یا هنوز در همان بلاتکلیفی قدیمی هستیم؟ اگر به دنبال فلسفه‌‌ای اساساً متفاوت باشیم باید از حکمت عبور کنیم و دوباره در مسیر واقعی فلسفه یا در مسیر فلسفة واقعی حرکت کنیم./پایان

کلیدواژه‌ها: فلسفه گزارش نشست روز جهانی فلسفه


نظر شما :