گزارش پیش اجلاسیۀ کرسی «نظریۀ امنیت سوژهمبنا»
پیش اجلاسیۀ کرسی «نظریۀ امنیت سوژهمبنا» 28 خردادماه 401 در محل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در این پیش اجلاسیه دکتر قدیر نصری، دکتر جمال شفیعی و دکتر بهرام اخوان کاظمی به عنوان داور و دکتر فرزاد پورسعید، دکتر علی عبدالهخانی، دکتر رضا خلیلی و دکتر مهدی میرمحمدی حضور داشتند. همچنین دکتر طاهره ایشانی نیز بهعنوان مدیر دفتر جمایت از نظریهها در پژوهشگاه و دکتر محمدسالار کسرایی بهعنوان دبیر علمی جلسه حضور داشتند.
بهگزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در ابتدای جلسه دکتر سلمان صادقیزاده، ارائه دهندۀ نظریه به تشریح دیدگاه خود پرداخت و با اشاره به خاستگاههای نظری دانش امنیتپژوهی گفت: مطالعات امنیت بهمثابه دانشی کلاسیک نخستینبار بهعنوان رشتهای فرعی از درون نظریههای روابط بینالملل پدید آمد و اختراعی انگلوامریکن بود که عمر کوتاه آن به تعبیر مکسوئینی و همچنین الویور به فردای جنگ جهانی دوم میرسد. البته برخی «مطالعۀ جنگ» از کوئینسی رایت به سال 1942 (و در بحبوحۀ جنگ دوم جهانی) را نخستین اثر در این حوزه میدانند. مطالعات یادشده به لحاظ تبارشناختی ریشه در مکتب رئالیسم دارد و از همینرو عمدۀ نظریههای امنیت رویکرد و ماهیتی ساختارگرایانه دارند و بیش از هر چیز بر سه اصل دولتمحوری، خودیاری و بقاء بنا شدهاند. پس از رئالیسم مهمترین مکاتبِ «جریان اصلی» در امنیت را مکتب نورئالیسم تهاجمی جان مرشایمر و نورئالیسم تدافعی کنت والتز تشکیل میدهد. با وجود این، دیری نپایید که ماهیت ساختارگرایانۀ نظریههای جریان اصلی به نسبتهای مختلف از سوی مکاتب نوپدیدی مانند آبریستویث، پاریس و کپنهاگ به چالش کشیده شد.
دکتر صادقیزاده در ادامه به ترتیب و تلخیص به بیان مهمترین نکات نظریهای در آراء اندیشمندانی چون کن بوث، ریچارد وینجونز، دیدیه بیگو، باری بوزان، الویور، جپ دوایلد، ریچارد اولمان و استیو اسمیت پرداخت و پس از تشریح نظریات جریان اصلی و نظریات پیرامونی در ادبیات امنیت به معرفی نظریۀ امنیت سوژهمبنا پرداخت و نوآوریهای این نظریه را بیان کرد.
وی در تشریخ نظریۀ امنیت سوژهمبنا گفت: نقطه عزیمت روشی این نظریه ارائۀ مقولهبندی جدیدی از نظریههای امنیت از آغاز عصر جدید تا دورۀ معاصر است. مقولهبندیای که بر پایۀ الگوی پارادایمی طرح میشود. بر اساس این مقولهبندی در عصر جدید سه پارادایم امنیتپژوهی را میتوان و باید از یکدیگر تمیز داد: پارادایم سیاسی امنیت، پارادایم اقتصادی امنیت و پارادایم فرهنگی امنیت؛ هرچند این تمایز(1) ناظر بر تفکیک(2) نیست اما بدون تمیزدادن این سه پارادایم نمیتوان تغییر در نقطه ثقل مطالعات امنیت را درک کرد؛ تغییری که بیانگر تکوین پارادایمی نوین است که بیش از هر چیز با برآمدن نظریه «مدرنیتۀ متأخر» در پیوند است.
امنیت سوژهمبنا هم به لحاظ غایتشناسی و هم به لحاظ مسئلهشناسی متجدد است زیرا غایت آن تحقق بعد وجودی فرد یا به دیگر سخن تحقق سوژگی است و در مقام مسئلهشناسی نیز دشوارۀ کانونی امر امنیتی را ایجاد تعادل میان دو عنصر بنیادین اجتماعی یعنی «نظم» و «تغییر» میداند.
دکتر صادقیزاده تأکید کرد: امنیت سوژهمبنا نقطه عزیمتی کاملاً جامعهشناختی برمیگیرد و با وارد کردن مفاهیم جامعهشناسی جدید به ادبیات امنیت مانند «تولد سیاست سوژه»، «آغاز مدرنیتۀ متأخر»، «بازاندیشگی بهمثابه نزاع کانونی جوامع جدید» و «فردیشدنِ تجربۀ امر جمعی» بازنمایی متفاوتی از «امر امنیتی» را صورتبندی میکند و با طرح مفهوم «از خودبیگانگی امنیت»، بنیانهای معرفتشناختی جدیدی را پیشروی مفهوم امنیت قرار میدهد.
انگارۀ «سوژهمبنا» هرچند به لحاظ نظری مقارن با آموزههای جامعهشناسی جدید است، اما خاستگاه انسانشناختی خود را از بطن و متن نحلههایی از فلسفۀ اسلامی و عرفان میگیرد. وجه مشترک این نگرشهای فلسفی و عرفانی برکشیدن مقام انسانی است تا جایی که فرد از فردیت خود به در میآید و در مقام سوژگی قرار میگیرد و این سوژگی او را در وضعیتی تکوینی قرار میدهد که در مسیر کمال خویشتن جهان خویش را نیز کمال میبخشد.
این نظریه با بهرهگیری از میراث اگزیستانسیالیستی فلسفه و عرفان اسلامی، اهمیت بعد سوژگی مکنون در آنها را شناسایی و صورتبندی میکند و با بهرهگیری از آموزههای اندیشمندانی همچون سهرودی، ملاصدرا و مولانا انسانشناسی نوینی برای نظریه امنیت طرح و ارائه میکند و در این راستا انسانشناسی اشراقی را به مثابه نحلهای مهم درون سنت اندیشۀ اسلامی در نظر میگیرد که حامل نوعی از فلسفۀ سوژهمبنا است.
انسانشناسی اشراقی در جریان عرفانی از مسیر اندیشههای عرفا و شعرای بزرگی مانند بایزید بسطامی، حلاج، سهل تستری و سنایی و عطار ادامه یافت و در اوج خود به مولانا جلال الدین محمد رومی بلخی رسید.
در جریان فلسفه نیز خاستگاههای انسانشناسی اشراقی با غزالی و عینالقضات ادامه یافت و در سهرودی به اوج رسید. همین اندیشهها با صورتبندی متفاوتی در حکمت متعالیه بازنمایی شد.در واقع با وجود تفاوت در اشکال و صورتبندیهای نظری در تمام نحلههای فلسفۀ اشراقی «انسان بهماهو انسان» در مقام «مجلی» قرار میگیرد.
در همین رابطه حکمت متعالیه را میتوان نقطه اوجی فلسفی بر انسانشناسی اشراقی دانست. برای نمونه، فلسفۀ متعالیۀ صدرالمتألهین بر ارزش تکوینی انسان تمرکز میکند و از اینرو اساساً فلسفهای سوژهمبنا است که تحقق وجود انسانی را در کانون هستیشناسی خود قرار میدهد که در حوزۀ جامعهشناسی و در نتیجه امنیتپژوهی میتواند حاوی دلالتهای مفهومی مهمی باشد.
دکتر صادقیزاده در خاتمه سخنانش شرح داد: در مجموع، امنیت سوژهمبنا تلاشی نظری برای غلبه بر مهمترین تناقض در حوزۀ امنیتپژوهی یعنی تناقض آزادی و امنیت به شمار میرود، به نحوی که دوگانۀ واگرای آزادی و امنیت در پیوندی متقابل قرار گیرند و جریانی همافزا را بهوجود آورند و پاسداری از کرامت انسانی و تحقق بعد وجودی به کانون درک و دریافت امر امنیتی بدل شود؛ نقطهای که در آن «انسان» نه ابزار امنیت بلکه هدف امنیت باشد.
در ادامه جلسه، ناقدین انتقادهای خود را در چند محور زیر بیان کردند:
- لزوم تصریح مرزبندی امنیت سوژهمبنا با امنیت انسانی، امنیت فردی و امنیت پایدار
- لزوم تصریح در کاربردهای عملی و سیاستگذارانۀ مفهوم امنیت سوژهمبنا و تعیین نسبت آن با کارگزاری دولت
- نقد بر تناقض میان نقش دولت و جامعۀ مدنی در تمهید امنیت سوژه مبنا
همچنین ناقدان ضمن تأکید بر وجوه نوآورانه و اهمیت متن، نقدهای خود را در رابطه با پذیرش متن به عنوان نظریه بیان کردند که پس از پاسخ ارائه دهنده در نهایت نظر خود را مبنی بر پذیرش متن با لحاظ اصلاحات اعلام کردند و قرار شد نظریه یادشده پس از اعمال اصلاحات و تأیید از سوی داوران برای طرح در اجلاسیۀ نظریهپردازی ارسال شود./پایان
[1]. Distinction
[2]. Separation
نظر شما :