به مناسبت پنجم اسفندماه، روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی؛
خواجه نصیرالدین طوسی، مهندس طبیعتاندیش
دکتر روحالله کریمی، استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به مناسبت پنجم اسفند ماه روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی، که روز مهندس نامگذاری شده است، با اشاره به ابعاد مختلف اندیشه و حیات فکری این عالم بزرگ و آثار وی بهویژه کتاب اخلاق ناصری، یادداشتی با شرح زیر نوشته است که از نظرتان میگذرد:
این نامگذاری وجهی منفی و وجهی مثبت دارد. خواجه به معنای حقیقی کلمه فیلسوف بود. او در تمام عمر خود دوستدار دانایی بود و دانش و حکمت را در هر حوزه و شاخهای از معرفت بشری با اشتیاق دنبال میکرد. بنابراین، نامگذاری روز بزرگداشت خواجه به روز مهندس این خطر را دارد که زندگی پربار و ذوابعاد خواجه به مهندسی و ریاضیات که البته او در آن استاد بینظیری بود، فروکاسته شود. البته از وجهی خوشبینانه شاید این نامگذاری باعث محوتر شدن مرزهای پررنگی شود که تخصصی شدن دانش میان رشتههای مختلف علمی به وجود آورده است؛ شاید بدینوسیله اهالی علوم انسانی لازم بدانند بیشتر به دانشهایی همچون فیزیک و کیهانشناسی، زیستشناسی و دانشهای مرتبط با مغز و اعصاب و ریاضیات بها دهند چرا که امروزه بهنظر نمیرسد بدون درک حداقلی از این دانشها پرداختن به علوم انسانی ممکن، یا دست کم بهرهی چندانی برای جامعه داشته باشد. از سوی دیگر، مهندسین که امروزه کمتر به جایگاه علوم انسانی و اهمیت آن اذعان دارند، ممکن است با تامل در زندگی و سلوک خواجه بیش از پیش به اهمیت علوم انسانی و جایگاه ویژه آنها در توسعه اجتماع واقف شوند. ما نیز به همین بهانه، نگاهی مختصر به یکی از مشهورترین آثار خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، خواهیم داشت و یکی از اصول زیربنایی تربیت اخلاقی در این کتاب را تشریح خواهیم کرد تا اولاً نشان دهیم چنین بنیادی نه تنها نظام اخلاقی او بلکه مهندسی، معماری و به طور کلی جهانبینی خواجه را شکل میدهد و این خود دلیلی بر تاثیر فرهنگ بر روبناها و ساختارهاست، و ثانیاً نشان دهیم که علوم انسانی چگونه با بازشناسی و روشن کردن چنین بنیادهایی میتواند به علوم پایه یاری رساند.
کتاب اخلاق ناصری، از مشهورترین و تأثیرگذارترین کتبی است که در زمینه اخلاق و تربیت اخلاقی در جهان اسلام نگاشته شده است. این کتاب به ویژه به این دلیل که یکی از معدود کتابهایی بوده که تا آن زمان در این دیار تربیت اخلاقی، سیاست منزل و مُدُن را با قلمی شیوا و دلنشین به زبان پارسی بیان کرده، در ایرانزمین و البته بالتبع در کل جهان اسلام بسیار مورد توجه قرار گرفته است و آثار بسیار زیادی چه با الگوبرداری از آن و چه در شرح و بسط آن نگاشته شده است.
ماجد فخری در کتاب نظریههای اخلاقی در اسلام، آثار اخلاقی را با توجه به رویهها و مشربهایی که در جهان اسلام حضور داشتهاند به چهار دسته یا رویکرد تقسیم میکند: اخلاق مبتنی بر قرآن و حدیث؛ اخلاق کلامی؛ اخلاق فلسفی؛ اخلاق دینی (Fakhry, 1994). اخلاق ناصری در واقع ترجمهگونهای از تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق ابن مسکویه (325-421 ه. ق) است و این دو کتاب به ویژه در بخش حکمت خُلقی، محتوای واحدی دارند (چون سیاست منزل و به ویژه سیاست مدن در تهذیبالاخلاق نیامده است) و سهم عمدۀ بار اخلاق فلسفی را در تمدن اسلامی، به ویژه در میان شیعیان و مخصوصاً در ایرانزمین، تا پیش از ورود مدارس جدید بر دوش کشیدهاند. تهذیبالاخلاق، همچنان یکی از کتب اصلی طلاب حوزههای علمیه در زمینه حکمت عملی و اخلاق محسوب میشود و این خود نشانی بر تأثیر عمیق این کتاب و نسخۀ فارسی آن، اخلاق ناصری، در سنت تمدن اسلامی است.
خواجه نصیر این کتاب را در حدود سیوشش سالگی، یعنی به سن جوانی و به توصیه ناصرالدین عبدالرحیم ابن ابیمنصور، محتشم قُهستان، فرمانروای منصوب پادشاهان اسماعیلی الموت، نگاشته است و پسوند ناصری نیز بر نام این کتاب به همین خاطر است. اخلاق ناصری، در سه بخش است: حکمت خُلقی؛ تدبیر منزل و سیاست مدن. روش خواجه نصیر این است که در هر یک از مقالهها یا بخشهای اخلاق ناصری، از چند کتاب اقتباس میکند و بهره میبرد، البته در مقالۀ اول، نقش تهذیبالاخلاق بسیار پررنگتر است، همانگونه که در مقالۀ دوم، کتاب السیاسه نوشتۀ ابوعلی سینا و در مقالۀ سوم، کتاب السیاسه المدنیه و کتاب فصول المدنی فارابی همین نقش را ایفا میکند. طوسی تلاش میکند چهارچوب و زیرساخت نظری محکمتری برای اخلاق که تا آن زمان به دست او رسیده بود فراهم آورد؛ از این رو، احتمالاً به دلیل تسلط بیشترش بر مباحث مابعدالطبیعی از جمله بر آثار ابن سینا، عناصر مهمی از علمالنفس ابن سینا را به عنوان مقدمه ورود به حکمت خلقی در اخلاق ناصری طرح میکند.
پس از این مقدمه کوتاه به سراغ بررسی یکی از بنیادهایی میرویم که مبنای بسیاری از دیگر ادعاهای خواجه در اخلاق ناصری است. خواجه معتقد است در تربیت اخلاقی کودک باید به طبیعت اقتدا کرد. یکی از ویژگیهای مهم جهان پیشامدرن تقدم طبیعت بر صناعت در آن است. برای انسان پیشامدرن، طبیعت دارای نوعی تقدس است و او در همه چیز طبیعت را الگوی خود میداند. طوسی به عنوان یکی از نمایندگان این فراروایت، کاملاً نسبت به این اصل آگاه است: «طبیعت به منزلۀ معلم و استاد است و صناعت به مثابۀ متعلم و تلمیذ و چون کمال هر چیزى در تشبه آن چیز بوَد به مبدء خویش، پس کمال صناعت در تشبّه او بود به طبیعت» (نصیرالدین، 1356: 149). رویکرد انسان مدرن بدین لحاظ دقیقاً در مقابل رویکرد انسان پیشامدرن است. از نظر دکارت که یکی از آباء اصلی دوران مدرن محسوب میشود، طبیعت در موضعِ دشمن رفاه بشری است و نجات بشر در به کارگیری عقل است تا آگاهانه قوانینی را بنیاد نهد. دکارت اندیشهها و نظریاتی را که عقل خودآئین پرداخته است بر مقامی بالاتر از دریافتهای خام و طبیعی انسان مینشاند. با دکارت طبیعت به مسأله و عقل به ابزاری برای گشودن آن بدل میشود. دگرگون ساختنِ جهانِ طبیعی ابزارِ دستیابی به خوشبختی است تا این رویای دکارت محقق شود که «ما به سروران و دارندگان طبیعت بدل خواهیم شد» (دکارت، گفتار در روش).
یکی از مواردی که به خوبی این تفاوت رویکرد پیشامدرن در تقدم طبیعت بر صناعت، و رویکرد مدرن بر تقدم صناعت بر طبیعت بروز میکند، در موضوع آموزش و تربیت به طور کلی و در تربیت اخلاقی به طور خاص است. نصیرالدین در اخلاق ناصری، همان فراروایت تقدم طبیعت بر صناعت را بر تربیت اخلاقی میافکند و نتیجه میگیرد: «چون تهذیب اخلاق و اکتساب فضایل که ما به صدد معرفت آن آمدهایم امر صناعى است در آن باب اقتداء به طبیعت لازم بود و آنچنان باشد که تأمل کنیم تا ترتیب وجود و قوى و ملکات در بدوِ خلقت بر چه سیاقت بوده است. پس در تهذیب همان تدریج نگاه داریم»(نصیرالدین، 1356: 150 و نیز 222). از آنجایی که در قوا، ابتدا قوۀ شهویه و سپس قوۀ غضبیه و نهایتاً قوۀ تعقل حادث میشود، از این رو «طالب فضیلت را در تحصیل کمالى که متوجه بدان باشد به همین قانون اقتداء باید نمود و در تهذیب قوتها سیاقت و ترتیبى که از طبیعت استفادت کرده باشد رعایت کرد، و ابتداء به تعدیل قوت شهوت، پس به تعدیل قوت غضب، و ختم بر تعدیل قوّت تمیز کرد» (نصیرالدین، 1356: 151).
وجه دیگر این اقتدای به طبیعت، در تشبیه علم اخلاق به علم طب خود را نشان می دهد. طوسی میگوید همانگونه که طب به طبیعت اقتدا میکند و در این اقتدا اول به دنبال حفظ سلامتی و دوم در تلاش برای رفع علت بیماری است، علم اخلاق هم باید اول در پی حفظ فضیلت و دوم در تلاش برای رفع رذیلت باشد: «مناسبترین صناعات بدین صناعت صناعت طب است که بر تجوید بدن مقصور است چنانکه این صناعت بر تکمیل نفس مقصور است، پس اقتدائى که در این صناعت به طبیعت لازم باشد شبیه اقتداى طبیعت بود در صناعت طب به طبیعت و از اینجهت بعضى از حکماء این صناعت را طب روحانى خوانند» (نصیرالدین، 1356: 3-152).
از دیگر موارد پیروی صناعتِ تربیت از طبیعت، در تطبیق روشهای تربیتی بر مراحل رشد روانی و بدنی کودک است که خواجه نصیر آن را در پرورش کودکان مهم میداند. یکی از احادیث مورد علاقۀ نصیرالدین در اخلاق ناصری این حدیث پیامبر اکرم (ص) است که: «نکلّم الناس علی قدر عقولهم» (با مردم به میزان فهم ایشان سخن میگوئیم) (نصیرالدین، 1356: 283). از این رو، خواجه معتقد است با کودکان نیز باید به قدر عقولشان صحبت کرد («کودک در ابتداى فطرت مقتضاى طبیعت اظهار کند. چه قوت رویّت او بدان درجه نرسیده باشد که احوال و ارادۀ خویش را به حیله و خدیعه پوشیده گرداند» (نصیرالدین، 1356: 105))؛ کودکان در ابتدا بدون دلیل و برهان باید فضایل اخلاقی را کسب کنند و آنگاه در مراحل بعدی آنچه آموختهاند بر ایشان مُبرهن شود: «تعلم علوم بر تدریجی که یاد کردیم، اول علم اخلاق و بعد از آن علوم حکمت نظری، آغاز کند، تا آنچه در مبدأ به تقلید گرفته باشد او را مبرهن شود»(نصیرالدین، 1356: 227).
حتی در اینکه کودک باید چه علم و فنی را فراگیرد، نظر به طبیعت کودک پیشنهاد میشود: «و اولى آن بود که در طبیعت کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعدادِ چه صناعت و علم در او مفطور است، او را به اکتساب آن نوع مشغول گردانند» (نصیرالدین، 1356: 8-227).
در موضوع کسب عادت نیز تقدم طبیعت بر صناعت به نوعی به چشم میخورد. طوسی و سایر حکمای مسلمان اگرچه معتقدند خُلق امری طبیعی نیست، اما در عین حال میگویند بعد از اینکه امری برای انسان به صورت ملکه درآید، به طبع ثانی او تبدیل میشود. همانگونه که تغییر فصول سال یا متحرک بودن سیارات، ذاتی و طبیعی هستند، اگر امری برای آدمی به صورت ملکه درآید، گویی طبیعی و ذاتی او میشود و آنگاه عمل اخلاقی به راحتی و بدون رویّت و تکلّف از او صادر خواهد شد. پس عمل بر اساس ملکات نفسانی به نوعی پیروی از طبیعت است. ممکن است گفته شود که رذیلتها نیز نوعی ملکه نفسانی هستند و بنابراین، در مورد آنها هم باید این حکم صادق باشد. اگرچه انجام فعل رذیلانه، میتواند پیروی از طبع رذیلانه به عنوان طبع ثانی فرد باشد و از این رو، پیروی از طبعیت تلقی شود، اما نکتۀ اضافۀ دیگری در اینجا وجود دارد که مطابق آن فضیلتها با طبیعت سازگار و رذیلتها با طبیعت ناسازگارند. یکی از اصول مهم مورد باور حکمای اسلامی، تحت تأثیر یونانیان باستان، اصل اعتدال است. از نظر ایشان، طبیعت، معتدل است. از این رو، مثلاً در بدن انسان سالم تعادل میان اجزاء حاکم است و بیماری مساوی خروج از این اعتدال و بنابراین خلاف طبیعت است: «طبیب در حال بدن انسان نظر کند از جهت اعتدالى که به حسب ترکب اعضاء مجموع ترکیب را حاصل آید و آن اعتدال مقتضى صحت بدن و مصدر افعال بود بروجه کمال تا اگر آن اعتدال موجود بود آن را محافظت کند و اگر مفقود گردد استعادت نماید» (نصیرالدین، 1356: 208). بر همین سیاق، فضیلت حالت اعتدال و رذیلت خروج از آن است. لذا، پیروی از فضیلت، نوعی پیروی از طبیعت به حساب میآید. پس در نظر خواجه نصیر به تبعیت از اسلاف یونانیاش، الگویی از رفتار عمومی یا نظامی از آنچه باید یا نباید انجام شود، وجود دارد که از طبیعت جهان و طبیعت انسان نشأت میگیرد.
حال اگر به آموزش و تربیت ایدهآل از نظر کانت به عنوان یکی از نمایندگان تفکر مدرن نظر کنیم به خوبی میتوان تقدم صناعت بر طبیعت را در نگاه او ردیابی کرد. کانت در اندیشههایی دربارۀ آموزش و پرورش، «بر آموزش سنتی خرده میگیرد که صراحتاً فهم، تصور و حتی خود عقل را فدای حافظه میکند. کانت منکر ارزش حافظه نیست و پرورش آن را لازم میداند، ولی (از نظر او) آموزشی که تنها مبتنی بر حافظه باشد سطحی و مخصوصاً مخرب است» (کانت، 1374، مقدمۀ ویراستار: 45). دلیلی که کانت در اینجا برای مدعای خود مطرح میکند بسیار قابل توجه است: «درس مذهب اصالت کانت این است که اشیاء باید بر مبنای تفکر تنظیم شوند و نه فکر بر اساس اشیاء. به همین جهت حافظه که بر مبنای اشیاء تنظیم میشود نباید فرصت اساسی تعلیم و تربیت را تشکیل دهد، بلکه باید لحظهای ثانویه به شمار آید؛ حافظه به خاطر فهم و قضاوت پرورش خواهد یافت... در حافظه ذهن خود را گم میکند، زیرا دیگر آفریننده نیست» (همان، 6-45). تقدم طبیعت بر صناعت در تربیت اخلاقی به تقدم حافظه بر عقل، و تقدم صناعت بر طبیعت به تقدم عقل و نهایتاً اراده بر حافظه منجر میشود. در مقابل حافظه که ابزار آموزش و تربیت در جهان پیشامدرن است، در جهان مدرن این عقل خودآئین است که میخواهد ارزشآفرین باشد.
نمود تقدم طبیعت بر صناعت در تفکر پیشامدرن تأکید اولیه بر حفظ سنن، ارزشها و آداب اخلاقی جامعه و نمود تقدم صناعت بر طبیعت در تفکر مدرن خلق سنن، ارزشها و آداب اخلاقی برای جامعه است. نتیجۀ تأکید بر حافظه در جهان پیشامدرن در اخلاق فضیلت به عنوان بارزترین نمود اخلاق این دوره، نوعی اخلاق محافظهکارانه است که در برابر تغییرات مقاومت به خرج میدهد. اخلاق فضیلت در صدد حفظ وضعیت موجود است. حتی حد وسط نیز محافظهکارانه است. شجاعت برای یک نفر، تهور برای دیگری است و احتیاط برای یک نفر، بزدلی برای دیگری. این سبب خواهد شد هر کس رفتار خود را حدّ وسط و موجّه بداند. این در حالی است که از نظر کانت فضیلت نباید هیچگاه به عادت مبدل شود، بلکه باید همواره به نحو کاملاً نو و اصیل از طرز تفکر برآید.
جای تحقیق بیشتری دارد تا مشخص شود چگونه تقدم طبیعت بر صناعت نزد خواجه در دیگر ابتکارات وی اعم از نجوم و زیج ایلخانی، فیزیک، معماریِ رصدخانه مراغه و ... نمود یافته است. به هر حال آنچه روشن است این اصل از مبانی فکری خواجه نصیرالدین طوسی، و به نوعی فارق دنیای پیشامدرن و دنیای مدرن است.
منابع:
کانت، ایمانوئل (1374)؛ تعلیم و تربیت: اندیشههایی دربارۀ آموزش و پرورش؛ ترجمۀ غلامحسین شکوهی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
نصیرالدین طوسی (1356)؛ اخلاق ناصری؛ به تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری؛ تهران: انتشارات خوارزمی.
Fakhry, Majid (1994). Ethical Theories in Islam, E.j. Brill.
نظر شما :