گزارش نشست «جایگاه تفسیر نویافت خواجه عبدالله انصاری در فرهنگ دینی، ادب عربی و زبان فارسی ما»
به مناسبت هفته پژوهش، نشست «جایگاه تفسیر نویافت خواجه عبدالله انصاری در فرهنگ دینی، ادب عربی و زبان فارسی ما» توسط مرکز پژوهشی مطالعات قرآنی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری انجمن مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، 28 آذر ماه 1400 برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در این نشست که از سلسله نشستهای «تحولات پژوهش در حیطه مطالعات تفسیری قرآن کریم» برگزار شد، دکتر مریم قبادی (استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) و دکتر مرتضی کریمینیا (قرآنپژوه و مترجم)، به سخنرانی پیرامون این تفسیر پرداختند.
در ابتدای جلسه دکتر قبادی به معرفی اجمالی خواجه عبدالله انصاری پرداخت و گفت: «ابواسماعیل خواجه عبدالله بن ابیمنصور محمد انصاری»، عالم حنبلی و عارف نامدار ایرانی، شُهره به پیرهرات، زادهی سال ۳۹۶ هـ در کهندژ، شهر تاریخی هرات بود. وی در همان کودکی، به جهت استعداد و هوش سرشارش متمایز از دیگران بود و در مدت زمانی کوتاه موفق شد در بسیاری از زمینههای علمی، لغت، ادب، تاریخ، حدیث، فقه ورود کند و در برخی از آنها به احاطه علمی دست یابد. خواجه در 14 سالگی بر مسند املای حدیث نشست. وی تحت تربیت و هدایت علمی مستقیم پدر و استادانی چون قاضی ابومنصور ازدی و جارودی قرار گرفت. او در تصوف هم استادان زیادی داشت و دو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفت که این دیدارها در جان او اثراتی ژرف برجای نهاد.
دکتر قبادی در ادامه عنوان کرد: عرفان خواجه عبدالله انصاری در چارچوب شریعت، محدود بود. او نسبت به اصول و فروع دین تعصب داشت؛ عمل به احکام شریعت را شرط اساسی و پایه اصلی سیر و سلوک میدانست و با صوفیانی که اوامر دین را مهمل میگذاشتند به سختی مبارزه داشت. خواجه در تصوف از عقل و برهان دوری میجست و برای اثبات حقیقت به دلیل و کلام اعتماد نداشت و قرآن را یگانه دلیل و مرشد مؤمن میدانست».
دکتر قبادی تصریح کرد: خواجه بهرغم گرایش صوفیانهاش، هرگز اهل مدارا نبود و بسیار سختگیر بود. او نه تنها با فلاسفه سرِ سازگاری نداشت و تفکرات آنها را برنمیتابید، بلکه با علم کلام نیز میانه خوبی نداشت و صریحاً با آن مخالفت میکرد. این فلسفهستیزی و کلامگریزی او ریشه در مذهب او داشت؛ زیرا ابن حنبل پیروان خود را بهشدت از رای، منطق و جدل نهی میکرد و از مناظره با اهل کلام بازمیداشت. تنها سند معتبر از نظر او حدیث و سنت بود.
دکتر قبادی در ادامه سخنانش به فضای فکری حاکم در زمانه خواجه عبدالله اشاره کرد و گفت: «سرزمین هرات در دوران خواجه یکی از مهمترین پایگاههای تصوف در سدههای 4 و 5 به شمار میآمد. در سدههای سوم تا پنجم، خراسان یکی از مهمترین کانونهای اصلی رشد و توسعه تصوف بود. صوفیان خراسان بهطور عمده در شهرهای هرات، بلخ، نیشابور، تِرمَذ و طوس پراکنده بودند.
وی درباره آثار خواجه شرح داد: آثار ماندگار و شهرتآفرین خواجه عبدالله انصاری بیشتر صبغه عرفانی و صوفیانه دارد که با نثری مسجع به زبانهای عربی و دری ثبت و ضبط شدهاند. از 32 اثری که به نام وی وجود دارد، شماری از آنها آثاری مستقلاند که به دست خود او نگارش یافته است. اما بخشی دیگر، حاصل تقریرات وی و نگاشته شاگردان او در اواخر عمر و پس از ابتلا به نابینایی است. ناگفته نماند که بعضی صاحبنظـــران در انتساب برخی آثار به خواجه عبدالله به دلیل ضعف نگارش و سبک آنها تردید دارند. اما تفسیری نیز وجود دارد که منتسب به خواجه عبدالله انصاری است. چند و چون این تفسیر، معرکه آراء پژوهشگران بوده و بحث دکتر کریمینیا هم درباره این تفسیر نویافته از خواجه است که اینگونه تداعی میکند که گویا، آنچه بهعنوان تفسیر خواجه عبدالله مطرح بوده، تفسیر دیگری است. به عنوان فتح باب باید عرض کنم که دیدگاه پژوهشگران دربارة تفسیر خواجه عبدالله با شک و تردید همراه است.
در ادامه دکتر کریمینیا سخنان خود را آغاز کرد و گفت: با کشف نسخههایی از تفسیر قرآن خواجه عبدالله انصاری در نجف (عراق) و اسپارتا (ترکیه)، اکنون بهراستی میدانیم که میبدی در قرن هفتم هجری «کشفالاسرار» خود را بر اساس ترجمه و تفسیر خواجه عبدالله از قرآن صورت و سامان داده است. اما بازآفرینی میبدی در «کشف الاسرار» سبب شده است تا بسیاری از ویژگیهای اصلی خواجه عبدالله انصاری در تراجم فارسی و تفسیر عربیاش دگرگون شود.
دکتر کریمینیا تصریح کرد: با انتشار کتاب کشفالاسرار و عدةالابرار در دهه ۳۰ شمسی، تصویر روشنتری از میبدی و تفسیر وی برای ما ایجاد گشت. او در این تفسیر گفته، من به تفسیر خواجه عبدالله انصاری بسط و شرح دادهام. البته در آن زمان کسی نمیدانست که صورت و شکل تفسیر خواجه چگونه بوده است، اما مقابله تفاسیر میبدی و تفاسیر یکی دو قرن قبل از میبدی و معاصر خواجه نشان داد که تفسیری که در درون تفسیر میبدی است، متعلق به خواجه عبدالله نیست، بلکه متعلق به پیرهرات است. میبدی فکر کرده که نام عبدالله تفسیر را منتسب به خواجه میکند، ولی اشتباه کرده است.
وی اضافه کرد: ما خواجه عبدالله را به عنوان محدث و واعظی حنبلی و صوفی میشناسیم و طبیعتاً نباید اثری در تفسیر قرآن از او داشته باشیم، اما مرحوم حکمت، تفسیر کشفالاسرار را از مؤلفی ناشناخته منتشر کرد و مرتضی آیتاللهزاده شیرازی در سال ۱۳۷۵ آن را براساس نسخهای از یکی از علمای شمال انتشار داد. البته این متن بخشی از تفسیر خواجه عبدالله بود (هم به دلیل سلسله اسناد و هم زبان فارسی هراتی این تفسیر و ویژگی مبرز نثر خواجه عبدالله) و آیتاللهزاده بدون اینکه بداند، اثری از خواجه را نشر داده بود.
دکتر کریمینیا در ادامه گفت: میبدی در تفسیر خود اثری منظم تولید کرده که حاوی سه بخش است؛ ابتدا ترجمه ساده از هر فراز قرآن ارائه کرده است. سپس شرحی از آیه مانند معنای واژگان، نحو، صرف و لغت و شأن نزول و تاریخ و مباحث فقهی را آورده است. ادامه تفسیر برداشتهای عرفانی او است که برگرفته از روحالارواح سمعانی است که مذاق متفاوتی دارد.
وی تأکید کرد: نسخهای از تفسیر خواجه در نجف از ابتدای سوره «ص» موجود است که به یک مفسر قرن ۱۱ نسبت داده شده، اما در حقیقت بخشی از تفسیر خواجه عبدالله به فارسی و عربی است؛ نسخه دیگری از این اثر نیز در ترکیه وجود داشت که دقیقاً از سوره «ص» شروع شده و تا انتهای قرآن است.
کریمینیا در خاتمه سخنانش گفت: در مقاسیه تفسیر میبدی و خواجه عبدالله مشاهده میشود وقتی میبدی به تفسیر خواجه دست یافته، بخش ترجمه آیات به فارسی را بیرون کشیده و نام آن را تفسیر نوبه اول گذاشته است که ترجمه صرف آیات است و ممکن است یکی_دو کلمه در شرح یک واژه اضافه داشته باشد. میبدی در نوبه دوم از مفسران دیگر استفاده و تفسیر را به دانشهای دیگر ضمیمه کرده است و از تفاسیری اهل سنت استفاده کرده که آنها بیتوجه به عقاید شیعه هم نبودهاند، اما اینها در تفسیر خواجه وجود ندارد. میبدی در نوبه سوم هم کلاً گزارشی متصوفانه و عرفانی غلیظ دارد که رویکرد آن با تفسیر سنتی ۱۸۰ درجه تفاوت دارد. بنابراین در مقایسه این دو اثر، بخش ترجمه آیات و نوبه دوم اثر میبدی، برگرفته از تفسیر خواجه عبدالله است. زیرا خواجه فردی بسیار دانا به اقوال مختلف تفسیری و قرائات است و گاهی در ترجمه یک آیه وجوه مختلف تفسیری را ذکر کرده است و براساس هر وجهی، ترجمه فارسی ارائه کرده یا متن قرآن را به قرائات مختلف تفسیر کرده است، اما میبدی فقط براساس یک وجه تفسیری و قرائتی، تفسیر کرده است.
نظر شما :