دکتر داوری‌اردکانی: بی‌توجهی به فرهنگ، آشفتگی اجتماعی را در پی دارد

۰۱ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۵:۰۷ کد : ۲۱۱۷۳ خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۱۴۶۹
دکتر داوری‌اردکانی: بی‌توجهی به فرهنگ، آشفتگی اجتماعی را در پی دارد

دکتر داوری اردکانی: فرهنگ، روح جامعه است

 بی‌توجهی به فرهنگ، آشفتگی اجتماعی را در پی دارد

مراسم سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی؛ فیلسوف برجسته‌ی کشورمان با موضوع «در طلب فرهنگ» چهاردهم مردادماه 1400 به میزبانی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی برگزار شد.

دکتر داوری اردکانی در ابتدای سخنانش گفت: از لطف بی‌شائبه‌ی دکتر قبادی و پژوهشگاه علوم انسانی نسبت به بنده تشکر می‌کنم. وی ادامه داد: زمانه‌ی ما، معنی الفاظ را تغییر داده است. زمانه‌ی کنونی به گونه‌ای شده که غیاب را حضور و حاضر را غائب می‌داند و از این جهت بنده به صورت مجازی در خدمت شما هستم.

زمان سخنرانی بنده، مصادف با روز مشروطیت شده که اتفاقی مبارک است. دریغ است که کسی در روز مشروطه حرف بزند، ولی از آن یاد نکند. مطلب من درباره‌ی فرهنگ با توجه به مشروطیت روشن می‌شود. اینجا پای بحث درباره‌ی مشروطیت مطرح نیست. با آمدن مشروطه باید قدرت از شاه به دولت و مجلس واگذار شود و شاه، فقط نماد استقلال کشور باشد و مردم آزاد باشند و به کار دولت و مجلس نظارت کنند. در چنین شرایطی مردم دیگر رعیت نیستند و آماده‌ی مشارکت در امور مدنی هستند.

وی ادامه داد: پس کار مشروطیت این بود که تغییری در وجود مردم به وجود بیاورد و این تغییر بدون تحول در فرهنگ امکان تحقق نداشت. کار مشروطیت با تغییر در حاکمیت تمام نمی‌شد و باید تغییری در مردم صورت می‌گرفت. (یعنی تغییر فرهنگ)

برگزاری مجلس و تشکیل محاکم قضایی کارهای دشواری نبود که در همه‌جا صورت می‌گیرد و چه بسا تغییری در شرایط ندهد. اما مردم برای تغییر و تأثیرگذاری بر شرایط باید از وضعیت پیشین خارج می‌شدند (یعنی تحول زندگی)

البته با مشروطیت تغییراتی حاصل شد که بیشتر قهری بود. فرهنگ جدید هم به‌طور پراکنده آمده اما قوامی نیافته بود که مردم را برای مشارکت در شرایط جدید آماده سازد. کشور نیازمند کسانی بود که با فرهنگ و نظم جهان جدید آشنا باشند و آنان را برای زندگی در نظم جدید آماده سازند. در اروپا نیز تحول ابتدا در جامعه روی داد و فرهنگ تحول یافت.

در ایران نیز هر تحولی مستلزم مناسبات جدید بود. مشروعیت حادثه مهمی بود. در دوران مشروطه شعر و ادبی به وجود آمد که می‌توان آن دوران را دوران شکوفایی شعر فارسی دانست ولی چرا شاعران آن زمان افق آینده را روشن ندیدند و گویی راه مشروطه را هم ناهموار دیده بودند! هنوز ۱۵ سال از انقلاب مشروطه نگذشته بود که بسیاری از طرفداران به مدرنیزاسیون تقلیدی روی آوردند و طرح ترقی‌خواهی را پیش کشیدند. از رضا شاه افرادی چون نصرالله فیروز، محمدعلی فروغی و ... حمایت کردند و پایه‌های اصلی حکومتش شدند. با این حال راهش دشوار و ناهموار باقی ماند در حالی‌که این راه را باید با فرهنگ خاص هموار کرد.

استاد داوری شرح داد: در ادامه کمی درباره‌ی لفظ فرهنگ حرف می‌زنم. فرهنگ در زبان ما بخشی از ادب و تأدیب بوده و حدود یک قرن است که معادل واژه‌ی culture است. این الفاظ معنایی بیش از ادب دارند. به قول نویسنده‌ای فرهنگ، به شکل خستگی‌ناپذیری می‌کوشد چیزی را بسازد که هر فرد خواهان آن است.

ما همه در طلب چیزی هستیم که به زندگی نظم و سامان دهیم به همین دلیل باید در معنی فرهنگ بیشتر تأمل کنیم. در زمانه‌ی امروز معنایی که برای فرهنگ قائل شدیم به‌صورتی است که انگار فرهنگ ضدپریشانی و آشفتگی است، متقدمان با چنین اموری آشنایی نداشتند آنها به جای عقل، خرد و حکمت را سازو کار می‌دانستند اما امروز که فرهنگ اروپایی در همه جای جهان منتشر شده نمی‌توان به فرهنگ بدون اعتنا به تاریخ آن اندیشید. فرهنگ مصادق اصلی هنر، شعر و ادب و حکمت است.

سؤالی که مطرح می‌شود این است که اینها می‌توانند ما را در کارها سامان دهند و نظم زندگی ما را بسازند؟ ما بی توجه به گذشته و معارف آن و بدون انس به زبان مادری راهی به شعر، هنر و حکمت نمی‌یابیم. لازم است به وضع اکنون نیازها و امکان‌ها بیاندیشیم و از تجربه‌های تاریخ درس بیاموزیم.

در عمل نمی‌دانم چه بگویم. اما در نظر می‌گویم که راه آینده را باید از مسیر فرهنگ جست و جو کرد. فرهنگ در زبان و زمان ما باید شیوه زیست و راهنمای زیست ما باشد. ما اگر در طلب چیزی هستیم تا به امور ما نظم دهد باید در اندیشه فرهنگ باشیم.

هر معنایی برای فرهنگ قائل باشیم، باید به زندگی ما نظم بدهد. گویی فرهنگ ضد بی‌نظمی و آشوب است. فرهنگ برای نظم عقلانی آمده است. اکنون همه‌ی جهان فرهنگ را به معنای اروپایی آن می‌شناسد. فرهنگ به مثابه راهبرد زندگی و نظم و نظام زندگی است. البته فرهنگ در معنای شعر و ادب ما از میراث تاریخی بزرگی برخورداریم، اما آیا معارف، شعر و حکمت می‌تواند به زندگی ما نظم و سامان ببخشد؟ برای این نظم و سامان باید به تجربه‌های تاریخی بیندیشیم.

دکتر داوری اردکانی تأکید کرد: عشق، اساس زندگی است که راه به راستی می‌برد و آن را به مردمان می‌آموزد. راه راستی به راه درستی می‌رسد. عشق به راستی و دوستی شرط بقاء و سامان زندگی است. اما برهه‌ای را نمی‌شناسانیم که فارغ از دروغ و کینه‌توزی باشد. همه‌ی شعرای ما به این خاطر ماندگار شدند که عشق و راستی و درستی را به یاد ما می‌‌آورند.

در نظم جدیدی که با ظهور تجدد در سراسر گیتی گسترده شده است، راستی و درستی جای خود را به خرد، علم و فرهنگ داده است. نمی‌گویم دیگر راستی و درستی وجود ندارد، بلکه کارها به خرد و علم سپرده شده است و اخلاق کاربردی ندارد. چنین نیست که دوران قدیم دوران صلح، دوستی و درستی بوده و دوران جدید، دوران جنگ و خشونت است. جنگ و خشونت همواره بوده است. وقتی از جهان راستی و دوستی سخن می‌گوئیم، مراد آن نیست که چنین جهانی وجود داشته بلکه مراد این است که امکان چنین جهانی وجود دارد. وقتی عالمان و شاعران امکان چنین جهانی را وارد می‌دانسته‌اند، چرا ما آن را باور نداشته باشیم. آیا اصول راستی و درستی مورد قبول همگان نیست. این راه با همراهی دانایان و فرزانگان ممکن است. اما آیا یافتن راه خانه دانایان و فرزانگان آسان است؟

وقتی مشکلات وجود دارد و مردم مطالبه‌ی حل آنها را دارند حکومت نمی‌تواند به آنها بی‌اعتنا باشد. مشکل همه‌ی حکومت‌های معاصر این است که سیاست از پشتوانه‌ی فرهنگی برخوردار نیست. فرهنگ هم از پشتیبانی سیاست اعراض کرده است، گویا حکومت‌ها به شرکت‌های چند ملیتی و پشتیبانی آنها دل بسته‌اند! مشکل اصلی نشناختن سازواری شرایط کنونی است.

مشکل ریشه در فهم گذشته و اکنون و آینده دارد. رمز موفقیت در پیوستگی نهادهای فرهنگی و آموزشی و بوروکراسی است. متأسفانه برنامه‌ریزی جای فرهنگ را برای توسعه و پیشرفت گرفته است. طراحی برنامه‌ای که جایگزین فرهنگ باشد، آسان نیست.

پس از برنامه بلشویکی در آغاز سده‌ی بیستم کمتر برنامه‌ای برای توسعه و پیشرفت معرفی شده که امکان جایگزینی فرهنگ را داشته باشد. برنامه‌ریزی برای جایگزینی فرهنگ چگونه ممکن است؟ درسی بخردانه برای برنامه‌ریزی ....

معمولاً تدوین و اجرای برنامه‌ها بر عهده‌ی حکومت است و معمولاً حکومت‌ها ایدئولوژیک هستند و آنها را در تدوین و اجرای برنامه دخالت می‌دهند و بنابر این شکست می‌خورند. تدوین هر برنامه‌ای باید به قصد اجرای آنها باشد و نه آرزوی آنها .... مقصد دور همه آدمیان نه دیار غربت بلکه شهر آشنایی است، اما رفتن به شهر آشنایی آسان نیست.

دکتر داوری در ادامه‌ی سخنانش با طرح این سؤال که چه کسانی باید در تدوین برنامه‌ها مشارکت کنند، شرح داد: اول، برنامه‌نویسان باید از شرایط موجود آگاه باشند و دوم، بدانند که پیشنهادشان به بهبود شرایط و نه وخامت اوضاع بینجامد. سوم، هر برنامه‌ای باید زمینه‌ی مناسبی برای اجرای برنامه‌های بعدی باشد. با اطلاع از شرایط و اطلاع از امکان‌های موجود برنامه‌ریزی مسیر است. به‌طور خلاصه برنامه‌ریزی با اطلاعات و امکان‌های علمی و عملی کشور امکان‌پذیر و مبنای همه‌ی اینها فرهنگ بوده و بدون فرهنگ هر برنامه‌ریزی ناقص است.

استاد داوری اردکانی در خاتمه‌ی سخنانش تصریح کرد: نتیجه‌ی قهری این فقدان (روح)، آشفتگی است و گاهی امور بیهوده بر امور اساسی غلبه می‌یابند. مثلاً در مدارس زبان مادری به فراموشی سپرده شده است و امور بدون زبان سامان نمی‌یابد. متأسفانه زبان به فراموشی سپرده شده است. با این همه، راه امید بسته نیست. ایران همواره دچار نابسامانی و گرفتاری شده است اما راه خود را یافته است، اما باید از تاریخ درس بگیریم. ناهمواری‌ها را باید با نیروی همت هموار کرد و باچراغ فرهنگ روشن ساخت.

بدون مدد علم و تکنولوژی و خرد نمی‌توان مسیر را پیمود. علم باید با خرد و فرهنگ همراه باشد.

زمان کنونی زمان بحران فرهنگ است. اروپا و غرب، «اصل» فرهنگ را بازنشسته کرده است. اما «نقش» فرهنگ را پاس می‌دارند. (دنیای جدید) فرهنگ را به داده‌ها تبدیل کرده و به همگان می‌فروشند.

آیا فرهنگ هنوز می‌تواند «جان جامعه» باشد و به اجزای پراکنده جان دوباره ببخشد؟ امروز کار فرهنگی و دفاع از فرهنگ دشوار اما بسی مهم و شریف و سترگ است.

 

جلسه‌ی پرسش و پاسخ

 

سؤال دکتر دری: من در آثار جناب‌عالی به مفهوم «فهم» رسیدم. به نظر فهم مبنای مفاهمه و مفاهمه مبنای تفاهم و تعامل است. نظر شما در این باره چیست؟

دکتر داوری: مطلب درستی است. جامعه، امر اعتباری نیست. بلکه واقعیت دارد و اثرگذار است. فهم و مفاهمه از علم ناشی می‌شود. ما امروز اصول جهان متجدد را پذیرفته‌ایم. مثلاً در دوران قبل پیشرفت مطرح نبود و آخوندزاده نمی‌دانست که به جای پروگرس چه واژه‌ای بگذرد و بنابر این از پروغره استفاده می‌کرد.

دکتر مصطفوی: آیا صرف آشنایی با مسئله می‌تواند ما را به هدف رهنمون سازد تا روح هماهنگ کننده را دریابیم؟

دکتر هوشنگی: اگر فرهنگ را به عنوان روح و نخ تسبیح تلقی کنیم که قواعد زندگی ما را تعیین می‌کند، به اصالت فرهنگ قائل می‌شویم که برای هر کاری باید از فرهنگ شروع کنیم.

دکتر توسلی: آیا بحثی که استاد مطرح کردند بر این مفروض استوار است که دوران جدید در گسست از دوران قدیم اتفاق افتاده است و آیا جناب استاد داوری اردکانی قائل به گسست هستند؟

دکترمظاهری: هر آدم هوشمند و تیزهوشی لزوماً به خردمندی قائل نمی‌شود. بنابراین جامعه علاوه بر انسان‌های هوشمند به آدم‌های خردمند نیاز دارد. نظر شما در این باره چیست؟

سؤال‌های دکتر شجاعی:

1-         اگر فرهنگ را چنان که استاد داوری فرمودند جان جامعه و وحدت بخش عناصر آن بدانیم، به نظر استاد در دوره‌ی درخشش تمدن اسلامی آنچه وحدت بخش این تمدن بود چه بود؟

2-         امروزه بحث اعاده‌ی حیثیت از اوتوپیا به‌صورت جدی مطرح است و نقش فلسفه‌ی تاریخ و اخلاق در این میان مهم و تعیین کننده، به نظر استاد، فلسفه‌ی معاصر ایران چه امکانات و محدودیت هایی برای طرح مجدد اوتوپیا متناسب با تجربه‌ی زیسته ما ایرانیان به‌ویژه از دوره‌ی مشروطه به این سو دارد؟

3-         تلقی استاد از بحران چیست؟ هرمنوتیک بحران و بحران اندیشی از دهه‌ی 1940 در خود غرب مطرح شده و در تفکر پست مدرن به اوج رسیده است. بحران گاه به معنای پایان، گاه به معنای مرگ، گاه به معنای ناکارآمدی و ... عقل، علم و فرهنگ مدرن بوده است ... تلقی استاد کدام است؟

دکتر داوری:

در پاسخ به سؤال به دکتر مصطفوی، «چگونه می‌‍‌شود مسائل جهان کنونی را طرح و حل کرد؟» عرض می‌کنم که همه‌ی بحث این است که چه باید بکنیم، اما هیچ‌کدام منتظر نباشیم که نسخه‌ای ارائه شود. کاری که می‌توانیم اهل فرهنگ بکنیم این است که در این باره تأمل کنیم، چون ما اختیاردار جهان نیستیم. ما فقط می‌توانیم فکر کنیم و راه بجوئیم.

درباره‌ی مطالب دکتر هوشنگی که مطالب خوبی فرمودند، چنین اختلافی دویست سال پیش نمی‌توانست پیش بیاید. این‌ها مسائل جدیدی است که حادث شده است. مسئله‌ی اصالت فرهنگ، مسئله‌ی جدیدی است و نباید اصالت فرهنگ را در برابر اصالت اقتصاد قرار دهیم. این‌ها در کنار هم هستند. باید اصلاً از تقابل‌ها خارج شویم و ببینیم کجا هستیم و چه‌کار داریم می‌کنیم؟ جهان ما به چه سمت و سویی می‌رود؟ باید ببینیم مسئله چیست؟ مسئله اگر محرز شد، می‌توان به پاسخ آن نیز فکر کرد. اشاره‌ی من به عشق، اشاره به مبدأ بود. پروا و تدبیر بعد از بنیان‌گذاری جامعه است و در مبدأ پروا و تدبیری نیست. مطالب دیگر را ان‌شاءا... در سخن دیگری پیگیری می‌کنیم. آیا نقشی که اتوپیا در قرون پانزدهم ایفا کرد هم‌اینک می‌تواند ایفا کند؟ کسانی که در دوره‌ی معاصر درباره‌ی اتوپیا نوشتند بیشتر ضد اتوپیا نوشتند، مانند: اورولی، هاکسلی و ...

درباره‌ی سؤال دکتر مظاهری هوش موافق با خرد و هوش مخالف خرد همواره مطرح بوده است. هوش مخالف با خرد به جزبزه اطلاق می‌شود که عربی شده گربزه فارسی است. هوش همیشه بوده و همیشه مردمان هوش داشتند. اما عقل صورت‌های متفاوتی پیدا کرده است. هوش امری بیولوژیک و روان شناختی است. اما عقل مرتبه بالاتری دارد و با روان آدمی مرتبط است که مطالبی در این باب نوشته‌ام.

دکتر توسلی تصور کردند که من درباره‌ی گسست تاریخی بحث کردم. من چیزی درباره گسست نوشته‌ام. گسست معمولاً روی می‌دهد که برخی اساسی است و برخی اساسی نیست. رفتن این حکومت یا آمدن آن حکومت ممکن است، ناچیز یا مهم باشد. مانند رفتن سلوکی‌ها و آمدن اشکانی‌ها ناچیز بود. اما رفتن اشکانی‌ها و آمدن ساسانی مهمتر بود. رفتن ساسانی‌ها و آمدن اسلام گسستی اساسی بود اما مهمترین گسست تاریخی پایان قرون وسطی و آغاز عصر جدید بود. گسست تاریخی لزوماً جابه‌جایی حکومت‌ها نیست. عصر جدید گسست از قرون وسطی بود و تجدید پیمان با یونان باستان. هیچ گسستی، گسست از تاریخ نیست بلکه پیوستگی با تاریخ دارد. انقطاع است اما انقطاع کامل نیست. در مشروطه بی‌تردید گسست و انقطاع روی داده است. چون اندیشه‌ی تغییر نظم جامعه و ایجاد نظمی جدید مطرح شد. تغییر نظم و سامان جامعه اندیشه‌ی دوران جدید است. این طراحی‌ها در دوران قدیم مطرح نبود؛ بنابراین امری جدید بود. این تغییر شاید در هزار سال قبل روی نداده بود. تغییر دیجیتال جهان را به‌سوی عالم جدید پیش می‌برد. برای پرداختن به برخی موضوعات و سؤالات دیگر ان‌شاءالله در نشست‌های آتی مواردی عنوان می‌شود.

از حوصله‌ی حاضرین متشکرم و امیدوارم که باعث ملال خاطر نشده باشم.

کلیدواژه‌ها: فرهنگ رضا داوری اردکانی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی


نظر شما :