گزارش سخنرانی «بازنمایی ژئوپولتیکی و تصویرسازی جغرافیایی فضاهای ترس در ایران»
پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی، ارتباطات و تحقیقات اسناد فرهنگی آسیا نشست «بازنمایی ژئوپولتیکی و تصویرسازی جغرافیایی فضاهای ترس در ایران» را پنجم خردادماه 1400، با سخنرانی دکتر یونس رشیدی (مدرس دانشگاههای همدان) و با دبیری دکتر مهدی کریمی (عضو هیأت علمی این پژوهشکده)، برگزار کرد. دکتر رشیدی در ابتدای سخنانش گفت: فضاهای ترس در مقیاسهای متفاوت و تحت تأثیر مؤلفههای گوناگونی چون اقتصاد، نژاد، جنسیت، مذهب، جرم و جنایت، تجارت موادمخدر و فحشا، خشونت، تروریسم و... بهوجود میآیند. فضاهای ترس از نظر جغرافیایی درست در ضلع مقابل فضاهای امنیت قرار میگیرند و در سپهر عمومی به پیدایش چشماندازی دوگانه از فضا و مکان جغرافیایی میانجامند. این دوگانگی بهسبب آن است که «فضاهای امنیت» تنها درصورتی معنا مییابند که فضاهای جغرافیایی دستخوش خشونت و نابهسامانی فضایی وجود داشته باشند. چنانکه طیفی از تحقیقات نشان داده است که یک بخش ضروری از «فضاهای امنیت» وجود تعدادی از شکلهای «تهدید نسبت به ارزش زندگی» است. پیامد این دوگانگی فضایی نیاز مند به کنترل فضایی است؛ فضاهای جغرافیایی برای حفظ ثبات و جلوگیری از تسری ناهنجاریها به فضاهای امنیت از سطح تعامل با «فضاهای ترس» میکاهند. به عبارت دیگر برای آن که امنیت درون فضاهای جغرافیایی «ما» در برابر فضاهای جغرافیایی «آنان» حفظ شود رویکرد نفوذناپذیری فضاهای جغرافیایی مورد توجه قرار میگیرد.
دکتر رشیدی افزود: نفوذناپذیری فضاهای جغرافیایی متضمن آن است که قبل از هرچیز دامنه تردد انسانی میان فضاهای جغرافیایی مختلف کنترل شود و از پراکندگی عواملی که برای زندگی فضای جغرافیایی نامطلوب شمرده میشود، جلوگیری شود. نتیجهی این رویکرد که میتوان آنرا «ایمنسازی فضاهای جغرافیایی» نامید، تشدید دوگانگی فضایی بوده است. دوگانگیای که در چارچوب آن بخشی از جمعیت انسانی در برابر بخشی دیگر از جمعیت انسانی مورد حمایت قرار میگیرند، تنها برآیندی که داشته است، پیدایش فضاهایی بوده که انسانها در آن ایزوله میشوند.
گرایش مردم به انزوا در فضاهای جغرافیایی همانگونه که بازتابی از نگرانیهای امنیتی آنان است، نشان دهندهی آن است که فرآیندهای حاکم جغرافیایی با ایجاد جدایی به تأثیرگذاری برفضا و مکان میپردازند. به عبارت دیگر، مفهوم امنیت در بطن خویش ماهیتی جداکننده دارد و گاه بهعنوان عاملی برای تمایز قایل شدن بهکار میرود. براین اساس میتوان گفت، رویکردهایی که ایجاد جدایی و تثبیت فاصلهها را بهعنوان یک راهکار برای برقراری امنیت مورد تأکید قرار میدهند، بر اساس تمایزی که میان گروههای انسانی قائل هستند، بنیاد یافتهاند. «لیپشوتز» بر این باور است که امنیت بدون «دیگری» که به تشخیص شرایط ناامنی کمک میکند بیمعناست. آن «دیگری» از طریق گفتمان ساخته و ادراک میشود. ملاحظاتی که از سوی جامعه برای تمایز قائلشدن میان گروههای انسانی در قالب «ما» و «دیگری» بهکار میرود توسط «جین لاپلانش» روانشناس فرانسوی تحت عنوان «نظریهی دیگری» بسط و گسترش داده شده است. هنگامیکه برای تمایز قائلشدن میان خود و آنان که از دایرهی شمول «ما» خارج فرض میشوند از مفهوم «دیگری» یاری گرفته میشود، در اصل براساس تصورات جغرافیایی از «دیگرانی» که با فضاهای جغرافیایی آنان فاصله وجود دارد، به قضاوت در مورد سایر گروههای انسانی پرداخته میشود.
وی گفت: فضا با یک ارزش تصوری یا تمثیلی که ما میتوانیم نامببریم و احساس کنیم حیات مییابد، که دستاوردی است از دریافتِ احساسی یا حتی عقلانی بهوسیلهی نوعی فرآیند تخیلی، که بهوسیلهی آن فضاهای خالی و {افراد} ناشناس از فاصلهها میگذرند و این معنا را متبادر میکنند که ما اینجا هستیم. تأکید بر حضور «ما» در یک فضا یا مکان جغرافیاییِ خاص بهصورت ضمنی به این نکته اشاره دارد که حضورِ «دیگران» نادیده انگاشته میشود. این نادیده انگاشتهشدن حضور دیگران در فضاهای جغرافیایی یا حتی بهشکل افراطیاش؛ «نفی حضورِ دیگران» به معنای آن است که در کاربرد ارزشهای انسانی برای گروههای مختلف بهشکل تبعیضآمیزی رفتار میشود. تاریخی طولانی از یونان و روم در مورد تصور جغرافیایی وجود دارد، که در آن اعضای جامعه خود را در مرکز جهان قرار میدادند و در محیط پیرامون آنان تصویری از جهانی با هیولاهای تهدیدکننده و عجیب ترسیم میکردند. در این شناخت، هنگامیکه یک فرد از مرکز خارج میشد، با بیگانگی خلق شده، روبهرو میشد. در این موضوع، مسئلهی مرز همچنان بهصورت قطعی وجود داشت. اینجا تعیین یک مرز میان داخل و خارج {حاصل} تطبیق آگاهی سطحی (ساده) از بیرون نگاه داشتن پلیدی یا ضرورت فاصله گرفتن از موارد نفرتانگیز بود. این امر فرآیندی است که در سطح اجتماعی و در سطح زندگی روزانه کاربرد مییابد، تجربهی خانوادگی همه شکلهای محدودیت و بسته نگهداشتن کارکردها برای ایجاد ثبات هستیشناسی. خانواده شاید، البته میتواند متحرک باشد همانگونه که تهدیدهای آن و دنیای خارجی حرکت میکند، اما مرزهای آن همواره باید امن بماند. همانگونه که سیبلی در تحلیل خود از تبلیغ خودروی فولکسواگن در اوایل دههی 1990 میلادی که دختری کوچک را در حال راندن یک فولکسواگن در میان خیابانهای خطرناک شهر نیویورک نشان داد، خاطرنشان میسازد که، خودرو در اینجا نمادی از یک فضای پاک/امن (خانهی متحرک) در محیطی آلوده است: این تبلیغ تجاری به این مطلب اشاره داشت که خودرو میتواند با امنیت حمل و نقل کودک را در شهر انجام دهد، جاییکه افراد خیابانی (بیخانمانها، بیماران ذهنی و معتادان مواد) بهعنوان اشیائی جزئی بازنمایی میشوند، اما بخش دیگر جهان، یعنی تهدیدات، از دید امنیت فولکس واگن نمایش داده میشود. همانگونه که این تبلیغ خودروی فولکس واگن بهعنوان تمثیلی از جامعهی امروزی جهان نشان داد، اگر آنچه ساخته میشود را در تقابل با آنچه که از دیگران تصویرسازی میشود قرار دهیم، متوجه میشویم که همواره در مقیاسهای گوناگون یک «دیگری» وجود دارد که میتواند نهتنها جامعه را، بلکه، آیندهی آن را (در اینجا کودک میتواند بهمثابه تمثیلی از آینده جامعه و کشور که چشم امید به او بسته شده است، در نظر بگیرد) مورد تهدید قرار دهد.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: تمایزات موجود افراد، گروههای انسانی و «ما» و «دیگران» را همانگونه که در فضاهای جغرافیایی ردیابی میکنیم، میتوانیم در قوانین و نگاه حقوقی که به انسان وجود دارد شناسایی کنیم. در بسیاری از ساختارهای اجتماعی و سیاسی همچنان اعضای تشکیلدهندهی جامعه نه بهعنوان شهروند، بلکه بهعنوان جمعیت، اتباع و حتی ساکنان مورد خطاب قرار میگیرند. این موضوع نشاندهندهی آن است که از نظر جغرافیایی همچنان حقوق اعضای جامعه بهعنوان «شهروند» مورد شناسایی قرار نگرفته است یا اگر هم در قوانین مورد اشاره قرار گرفته است توسط نهادهای رسمی قدرت مورد توجه قرار نمیگیرند. در واقع، قدرت سیاسی و تعریف حاکمیت، از برتری یک طرف بر طرف دیگر ناشی میشود؛ برتریای که یکی را حاکم و دیگری را تابع میکند، زور و خشونت حاکم را پدید میآورد. تعینات فیزیکی قدرت، آکندگی قدرت را تحمیل میکند (نگری و هارت، 1391: 156). وقتی صحبت از تحکم یک گروه نسبت به گروهی دیگر سخن بهمیان میآید این موضوع نشانهی آن است که آن دسته از افراد که قدرت و ساختارهای تعیینکننده را در اختیار دارند ضمن آنکه به تعریف نقشها و کارکردها در فضاهای جغرافیایی میپردازند از توانایی آن برخوردار هستند که با نگرش خود به حقوق، فضای جغرافیایی و ... به ارزشگذاری بر انسان و تفکیک آنان بپردازند.
رشیدی در خاتمهی سخنانش گفت: تسلط یک گروه یا طبقهای از اعضای جامعه بر سایر گروههای اجتماعی و تعیین نقشها، ساماندهی ساختارها و دیکتهی نظم یا نظام اجتماعی خاص در سطح جامعه و به تبع آن فضاهای جغرافیایی را میتوان بهعنوان «هژمونی» یاد کرد. از نظر گرامشی هژمونی موازنه بیثبات میان طبقات را بازنمایی میکند. مفهوم هژمونی و کارکردهای آن به یادآوری میکند که تصویرسازیهایی که از فضاهای جغرافیایی صورت میگیرد و به کاربرد قدرت توسط یک گروه مسلط میانجامد تحت لوای «فرهنگ عامهپسند و نهادهایهای عامهپسند» به تأثیرگذاری میپردازند. دیدگاه غالب در مطالعات فرهنگی دربارهی رابطهی فرهنگ با قدرت ملهم از نوشتههای آنتونیو گرامشی و میشل فوکو است .... در اوایل دههی 1970 میلادی مطرحشدن مفهوم نظریهپردازی شده توسط گرامشی با عنوان «هژمونی» در مطالعات فرهنگی، موجب بازاندیشی دربارهی فرهنگ عامه شد، این مفهوم باعث بازاندیشی در خصوص جنبهی سیاسی فرهنگ عامه شد، بهگونهای که از آن پس فرهنگ عامه یکی از عرصههای اصلی تولید و بازتولید هژمونی محسوب شد.
فرهنگ عامه یکی از زمینههای کارکردی مهمی است که در چارچوب آن از واژگانی نظیر «ما» و «دیگری» برای مفهومسازی تمایز میان گروههای مختلف بهرهبرداری میشود با ایجاد تسلط و انقیاد قدرت در دست نهادهای قدرت یا گروههایی خاص هژمونی ممکن میشود. در فرآیند تولید هژمونی توسط نهادهای قدرت و نخبگان کارکرد فرهنگ عامهپسند هنگامی اهمیت مییابد که دریابیم در سایهی بازیهای زبانی، انسانها و طبقات مختلف برای بسط و تثبیت هژمونی در سطح جامعه و حتی در مقیاسی بزرگتر در سطح جهانی مورد استفاده قرار میگیرند. از نظر جغرافیایی، از یک طرف، تولید هژمونی در مقیاس محلی در رویارویی طبقات اجتماعی_اقتصادی با یکدیگر در جامعه (به عبارتی در معنای وسیع آن در مقیاس ملی) تولید میشود و به سلطهی طبقات و گروههای خاص بر ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میانجامد؛ و از طرف دیگر، در مقیاس جهانی (فراملی) هژمونی اروپامحور_غربمحور را میسر میسازد.
نظر شما :