دکتر صادقیزاده: بزرگترین تهدید موجود، تهدید خفه شدن سوژهی انسانی است
گزارش سخنرانی «تحول پارادایمی در معانی و دلالتهای مفهوم امنیت»
دکتر صادقیزاده: بزرگترین تهدید موجود، تهدید خفه شدن سوژهی انسانی است
سخنرانی «تحول پارادایمی در معانی و دلالتهای مفهوم امنیت» 30 آذرماه 1399 توسط دکتر سلمان صادقیزاده و در قالب نشستی تخصصی برگزار شد.
صادقیزاده در شروع سخنانش گفت: مفاهیم بسیط آنجایی معنادار میشوند که با عینیت اجتماعی گره بخورند و عینیت اجتماعی، بازتابدهندهی آنها باشد. در رابطه با تحول در معانی و دلالتهای مفهومی، ما با سه رکن اساسی روبهرو هستیم: مفهوم، تفهم و فهم.
وقتی ما از عدالت سخن میگوییم، این مفهوم عدالت ابتدا معنای مستقیمی ندارد اما زمانیکه فرایند تفهم آغاز میشود، فهمی از آن استخراج میشود که تعین بخش «عدالت» است. درواقع فهم ما از مفهوم عدالت است که از فرایند تفهم بهدست میآید. زمانیکه این فهم بهوجود میآید متحول میشود و در فرآیند تحولات تاریخی با تغییر واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هویتی، دستخوش تغییرات میشود. امنیت هم از این قاعده برکنار و مستثنا نیست.
وی افزود: خود امنیت به عنوان یک مفهوم بسیط میتواند دستخوش تغییر و تحولات بنیادین شود. دیگر بعد قضیه، خود تحول پارادایمی است که دربارهی شکلگیری و دگرگونی و گذار پارادایمی بحثهای زیادی صورت گرفته و شاید در نگاه نخست یادآور مبحث «تامس کوهن» در کتاب ساختار انقلابهای علمی باشد که از منطق تحول در منطق علمی سخن میگفت؛ نکته اینجاست که منطق علمی، دوار است نه تراکمی. او بیش از همه فیزیک را مد نظر قرار داد که فیزیک مکانیک نیوتن با فیزیک نسبیت انیشتین و عدم قطعیت هایزنبرگ و ... دنبالهی هم نبودند، بلکه از هم جدا بودند و بیش از آنکه پیوسته باشند، ناظر بر گسست بودند. پس ذات علم، ذات دواری است ولی وقتی ما حرف از پارادایم و تحول پارادایمی میزنیم یک شِق قضیه به علوم انسانی برمیگردد. زمانیکه ما از تحول پارادایمی سخن میگوییم، آن نظام دانش ما دستخوش تحول میشود لذا، هم هستیشناسی ما، و عینیتی که روبهرو هستیم دستخوش تغییر میشود، و هم معرفتشناسی ما. به بیان دیگر، هم ذهن جهان عینیت ما عوض میشود و هم جهان ذهنیت ما. در این تغییر، ما شاهد تحول در فضای فهم هستیم که بر تحول در خودِ فهم مقدم است.
عضو هیأت علمی پژوهشکدهی علوم اجتماعی پژوهشگاه در ادامه تأکید کرد: تحول پارادایمی میتواند یک معنای جامعهشناختی هم به خود بگیرد، و معنایی فراتر از ذهنیت را شامل شود از همین رو باید تحول پارادایمی را در کنشِ کنشگران اجتماعی یافت، نه در ساختارهای ذهنی و عینی مبهمی که محصول نظریات ساختارگرایانه و کارکردگرایانهی پس از جنگ جهانی دوم است. امنیت هم به این شکل قابل تقسیم پارادایمی است. در دورهی شکلگیری دولت ملی و در آغاز پارادایم سیاسی، امنیت بیش از هر چیز به معنای امنیت ملت بود. آغاز پارادایم سیاسی امنیت همنشین با دورهای از مدرنیته بود که میتوانیم اسم آن را دورهی مدرنیته متقدم بگذاریم یا اصطلاحاً مدرنیته نوپا یا نو پدید. یکی از اصول مهم این مدرنیته نوپا یکسری دوگانهسازی بود مانند در برابر هم قراردادن خاصگراییها و عامگراییها که مهمترین اصل مدرنیته متقدم بود. مدرنیتهی متقدم به این معنا خاصگراییها را در برابر عامگراییها قرار داد که از یک خرد واحدِ سامانبخشِ فراگیر سخن گفت که بر معنای تاریخ و جامعه مستولی خواهد شد و هرنوع خاصگرایی نقد و رد شد . قومیت، نژاد، زبانها و گویشها، ادیان، باورها و سنتها را نقد کرد بیش از آنکه بر پیوندِ گذشته و آینده متمرکز باشد، بر مقابلهم قراردادن اینها متمرکز بود.
صادقیزاده گفت: در این دوره امنیت یک معنای علیحدهای پیدا کرد و از معنای امنیت حاکمان و قبیلهی حاکم فراتر رفت و ما برای اولین بار شاهد ظهور معنای مدرن امنیت هستیم و این دوره ادامه پیدا کرد تا قرن19. در قرن 19 تحولاتی در جهان پیش آمد و تضادها بسیار زیاد شد. تضاد بین سرمایه و کار، جایگزین تضاد میان ارباب و رعیت شد و از دل این تضاد مباحث بسیاری پیش آمد. در دههی 1930 جبهههای مردمی را داریم در کشورهای مختلف فرانسه، انگلیس، هلند. این جبهههای مردمی دقیقاً بازتاب برآمدن پارادایم اقتصادی امنیت بودند. اینبار دال مرکزی امنیت متفاوت شد، با درون مایه اقتصادی! ما در مطالعات امنیت سه پرسش را مطرح میکنیم:
1. امنیت چه کسی یا چه چیزی؟
2. امنیت در برابر چه چیزی؟
3. امنیت با چه وسیلهای؟
وقتی سوال اول را پاسخ میدهیم مرجع امنیت را تعریف کردهایم. زمانیکه به دو سوال بعد پاسخ میدهیم دربارهی معانی و دلالتهای آن صحبت میکنیم. در پارادایم سیاسی امنیت مرجع اصلی امنیت دولت ملی بود. البته ذکر این نکته ضروی است که ما وقتی به دورهی پارادایم اقتصادی امنیت میرسیم به این معنی نیست که پارادایمهای سیاسی امنیت مهم نیست یا به دست فراموشی سپرده شده است بلکه بدین معناست که پارادایم اقتصادی امنیت تعیین کننده مرجع و دلالتهای مفهوم امنیت است و در کانون مطالعات امنیت قرار میگیرد. ذیل پارادایم اقتصادی امنیت پرسش اجتماعی قرن 19 مطرح میشود: «تکلیف طبقات محرومتر در برابر تضادهای فزاینده چیست؟» بنابراین طبقات اقتصادی به مرجع امنیت بدل میشوند و دلالت کلیدیاش میشود تأمین اجتماعی و رفاه که در پی آن دولتهای رفاه شکل میگیرند. اما از اواخر قرن 20 به اینسو که در صحنهی جهانی ایدئولوژی اکونومیسم به بنبست میخورد بهتدریج صحنهی آرایش نیروهای اجتماعی در سطح جهان دستخوش دگرگونیهای عمیقی میشود و دیگر چیزی به نام طبقه وجود ندارد و در این دوره شاهد بازگشت هویتها، فرهنگها و خاصگراییها هستیم که مقارن با مدرنیتهی متأخر است. در این دوره آنچه بیش از همه اهمیت مییابد، ظرفیت کنشگری اجتماعی و آزادی و اختیار عمل سوژهی انسانی است امری که با هویت و ارزشهای افراد و گروههای اجتماعی در پیوند است.
وی ادامه داد: در این دوره در حوزه امنیتپژوهی نظریهی امنیت جامعوی (اجتماع) شکل میگیرد و در پرتوی آن امنیت عبارت است از «اطمینان خاطر افراد و گروههای اجتماعی نسبت به حفظ موجودیت، هویت و ارزشهای خود در برابر تهدیدات ناشی از تحولات عادی و تحرکات عمدی.» و این تعریفی است که گروه پژوهشی جامعه و امنیت پژوهشگاه علوم انسانی در اواخر دهه 1380 ارائه کرده است. ذیل این نظریه افراد و گروههای اجتماعی، مرجع امنیت میشوند. هویتها و ارزشها نیز دلالت بر بازگشت خاصگراییها و به حاشیه رانده شده بودن آنها دارد. «ویور» امنیت اجتماعی را بهطور مستقل مطرح کرد و آنرا بهعنوان یک رکن مستقل تعریف کرد. امنیت جامعوی از این نظر با پارادایم فرهنگی امنیت در تقارن و توازی است که به دغدغههای هویتی و معرفتی به عنوان دشوارههای نظم اجتماعی اشاره میکند. ما وقتی از تحول پارادایمی در معانی و دلالتهای مفهوم امنیت سخن میگوییم؛ اگر چند مورد تغییر کند، صحنه امنیت اجتماعی نیز تغییر میکند. مثلاً اگر منشاء ناامنی یا مرجع امنیت تغییر کند، یک رکن از معنای امنیت تغییر میکند و در نهایت اگر ابزارهای امنیت تغییر کند سومین رکن امنیت نیز تغییر کرده. از این روی، در جهان معاصر، ما در هر سه بعد و در هر سه رکن (یعنی مرجع، منبع تهدید و ابزار مقابله) شاهد تحولاتی هستیم.
صادقیزاده یادآور شد: آنچنان فضا و زمان در عصر جهانی شدن یا جهان محلیگرایی منقبض شده، مهمترین مرجع امنیت، افراد و گروههای اجتماع هستند زیرا در هیاهوی تبلیغات و کالاییسازی عصر جهانیشدن و حضور سنگین دولتهای اقتدارگرا بزرگترین تهدید امنیتی، خفه شدن سوژگی انسانی است. در این فضا امنیت میشود امنیت کنشگر انسانی، یعنی کنشگر انسانی باید امنیت داشته باشد تا بتواند بیافریند، بسازد، معنا بخشد و بازآفرینی کند و براساس اخلاق و ارزشها و منافع و مصالح انسانی بتواند جامعه و جهان را اصلاح یا بازسازی کند. دیگر بحث سازمان و دولت و طبقه نیست. دولت باید امنیت کنشگران اجتماعی را فراهم سازد تا بتوانند آزادانه از ارزشها و هویت خود پاسداری کنند و نظمی اخلاقیتر در جهان زیستهی خود پدید آورند. در جامعهی پساصنعتی طبقات اجتماعی رنگ میبازند و اقشار اجتماعی مهمتر از طبقات میشوند و جامعهی مدنی معنای متفاوتی میگیرد چون مناسبات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جامعهی پساصنعتی تغییر میکند. در جوامع صنعتی روابط تولید سازنده و هدایتگر فعالیتهای اقتصادی بود. اما در جوامع پسا صنعتی روابط مصرف مهمتر از روابط تولیداند. آنچنان فناوریهای جدید پیدا میشوند که میبینیم مصرف مهمتر از تولید میشود، و ما با انفجار تبلیغات مواجهیم. یعنی نیاز را میسازند. خدمات، بهجای تولید، میشود ستون اصلی جامعه. سرمایهداری تجاری از سرمایهداری تولیدی و صنعتی پیشی میگیرد و سرمایهداری مالی از تجاری نیز پیشی میگیرد این همان چیزی است که «توماس پیکتی» در کتاب سرمایه در قرن 21 نشان میدهد و استدلال میکند که نرخ رشد سرمایه از نرخ رشد تولید پیشی گرفته است.
دکتر صادقیزاده در خصوص «ارتباط جنبشهای اجتماعی جدید با فهم امنیت در دوران جدید» توضیح داد: جنبشهای اجتماعی جدید بر بستر مدرنیته متأخر ظاهر شدند و خیلی فرهنگی و هویتی هستند و ایدئولوژی و سازمان ندارند. در پی به چنگآوردن قدرت نیستند و ساختار منسجمی ندارند اما این ویژگیهایشان هم فرصت و هم تهدید است. اینکه کنشگران اجتماعی مستقیماً وارد میشوند و بهدلیل عدم وجود ایدئولوژی بهتر میتوانند اندیشههای خود را مطرح کنند و نا امنیهای خودشان را بشناسند. دغدغهی جنبشهای اجتماعی جدید برطرف کردن نا امنیهای ذهنی است. اگر از تحلیل سوات بهره بگیریم میبینیم که نکته قوت این پارادایم امنیت در پیچیده بودن و منعطف بودن آن است. و نقطه ضعفش در پراکندگی و عدم انسجام.
مهمترین فرصتها، ناظر بر کنشگری اجتماعی آن است. بازافرینی اجتماعی و تولید اجتماعی است و بزرگترین تهدید آن ناظر بر جماعتیسازی است. یکی از نکات مهم در تعریف امنیت جامعوی، این است که ما میگوییم امنیت اجتماعی با امنیت پایدار مرزبندیهایی دارد اما این مرزبندیها به این معنی نیست که این دو از هم بیگانهاند. امنیت پایدار ریشه در توسعهی پایدار داشت که اکولوژیستها (زیست بومگراها) مطرح کردند. آنها معتقد بودند، توسعهی صنعتی یا توسعهی مدرن یا بورژوایی اصلالتاً نامتجانس است. در مدرنیتهی متأخر گفته میشود که ما درون طبیعتیم نه در مقابل طبیعت.
امنیت پایدار، امنیتی است که صحنهی امنیت را یک صحنهی کلان، منسجم و واحد ببیند که در آن مؤلفههای مختلف انسانی و غیرانسانی کنار هم دیده شوند. پس این تعریف هم وجه انسانی دارد هم غیرانسانی. از این نظر با امنیت جامعوی مشترک است. اما تفاوت کجاست؟ امنیت جامعوی بیش از هرچیز بر فرهنگ و هویت افراد و گروههای اجتماعی متمرکز است. یعنی نقطهی تمرکز امنیت جامعوی و پارادایم فرهنگی امنیت اینجاست که واگرایی میشود با نقطه کانونی امنیت پایدار. چراکه موضوع اصلی میشود سوژگی افراد و گروههای اجتماعی.
صادقیزاده سخنان خود را با پاسخدادن به این سوال که «نقش مشارکت در این امنیت چه تغییری به خود میگیرد»، خاتمه داد: در پارادایم فرهنگی امنیت مشارکت تبعی جای خود را به مشارکت فعال میدهد بدین معنی که اگر افراد برای سازمانهای اجتماعی بسیج میشدند یا اگر در پارادایم اقتصادی امنیت افراد پشت سر طبقات اقتصادی بسیج میشدند یا پشت سر معنایی از تاریخ بسیج میشدند، در دورهی جدید، مشارکت فعال جایگزین آن شده است یعنی افراد و گروههای اجتماعی به طرفیت از هویت و ارزشهای خود و همچنین به طرفیت از ارزشهای عام کنشگری میکنند.
تنظیم گزارش: معصومه شیرعلیزاده
نظر شما :