گزارش کرسی «ساماندهی بحث استعاره و تقسیمات متشتّت آن در بلاغت فارسی»
چهل وسومین کرسی (کرسی 43) ترویجی عرضه و نقد ایده علمی برگزار شد
گزارش کرسی «ساماندهی بحث استعاره و تقسیمات متشتّت آن در بلاغت فارسی»
چهلوسومین کرسی ترویجی عرضهی و نقد ایدهی علمی با عنوان «ساماندهی بحث استعاره و تقسیمات متشتّت آن در بلاغت فارسی» 24 آبانماه 1399 در پژوهشگاه علوم انسانی به صورت مجازی برگزارشد. در این نشست دکتر سعید شفیعیون (عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان)، ارائه کننده و ناقدین این نظریه دکتر علیرضا نیکوئی (عضو هیأت علمی دانشگاه گیلان) و دکتر مریم مشرف (عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) و مدیر علمی نشست دکتر سیدهمریم عاملی رضایی (عضو هیأت علمی پژوهشگاه) بودند.
دکتر عاملی رضایی مدیر علمی در ابتدای جلسه توضیح داد مسئلهی بلاغت در فارسی حاکی از آن است که در برخی قسمتهای آنها اعم از تعاریف و ساختار و تقسیمبندیها پریشانی و سستپیوندی به چشم میآید. کمنیستند تناقضها و همپوشانیهای این حوزه که بخشی ناشی از عدم تناسب زبان و ادب پارسی با مباحث بلاغی کلاسیک و جدید که خاستگاه غربی و یا عربی است (مثل بحث استعاره در حرف در بلاغت عربی). بلاغت در هر زبان و فرهنگی، پیچیدگی خاص خود را دارد، حال وقتی بین مسائل و دیدگاههای بلاغی چند زبان و ادبیات مختلف، همگرایی و اختلاطی به وجود میآید، بدیهیاست که هرگونه تشتّت و پریشانی در بحث محتمل میشود.
در ادامه دکتر سعید شفیعیون به ارائهی ایده خود پرداختند و گفتند: عموماً آنان که با بلاغت سر و کار دارند، خود واقفند که در این دانش برخی تقسیمات متشتّت است و تعاریف، بعضاً متناقض و پریشان تا به حدی که در تحلیل شواهد یکسان گاه نظرات متفاوت و حتی عکس ارائه شده است. بهطور خاص باید گفت که در منابع بلاغی در خصوص استعاره عموماً دو چیز؛ یعنی استعاره در مقام هنرسازهای برجسته و وجه استعاری، با یکدیگر خلط گشته و موجبات سردرگمی بسیاری شده است. ویژگیای که ما از آن با عنوان وجه استعاری یاد میکنیم؛ زیرا ذهن در تحلیلهای ناخودآگاه خود در مواجهه با این نوع کلام، آن اسم توصیف شده را استعاره تصور میکند؛ در حالی که استعاره، با وجود ماهیت تشبیهیاش از متفرعّات مجاز است. در واقع با این رویکرد، پارهای از جزماندیشیها و چارچوبهای بستهی بیانی خودبهخود سست میشود؛ چرا که سیالیّت خیال و قالبگریزی زبان، تا این حد مرزکشیهای متکثّر و متکلّفانه و بهخصوص غیرادبی را برنمیتابد. استعارهی اصیل، از نظر ما هنرسازهای دانسته شده که در همان ساختار مجازیاش، تصویری ارائه دهد که تا حد زیادی عینی و محسوس باشد، بنابراین استعارههایی که بر مبنای تشبیه محسوس به محسوس باشند، با این دید، استعارهای کامل به شمار میآیند و هرچه با عناصر معقول درآمیزد، که نوع تام و تمام آن تشبیه معقول به معقول است، در ذیل کنایه و تشبیه حالت و موقعیت خواهد گنجید و ضمناً تشبیهات عناصر انتزاعی به عناصر عینی، اساساً نوعی جاندارانگاری و تصویرسازی مبهم از جهانی شاعرانه است. همچنین از لحاظ ساختار زبانی، کانون استعاره یا اسمی است که توصیف میشود و ما از لحاظ دستوری، آن را با نام مسندالیه و یا نهاد میشناسانیم و یا کل صفت و حالت و فعلی است که به مسندالیه یا نهاد نسبت داده میشود و ما آن را با عنوان استعارهی گزارهای شناساندهایم. این هر دو استعاره در بلاغت قدیم به ترتیب با نامهای استعارهی مصرحه و استعارهی تبعیه شناخته میشدهاند که بنا به آنچه گفته خواهد شد، نامگذاری دقیقی نیست. با این حساب میبینیم که جمله در زبان به لحاظ ساختاری بیش از این دو نوع استعاره را تاب نمیآورد و استعارهی مشهور به مکنیه، در تناقض کامل با تعریف و ساختار مجازیِ استعاره است و البته پیشتر نیز مخالفت با چنین استعارهای در برخی کتابهای بلاغی اشارهوار و پراکنده وجود داشته است.
در ادامهی نشست، دکتر مشرف یکی از ناقدین این کرسی نکاتی را مطرح کرد: در طرح دکتر شفیعیون استعاره مصرحه همان نهاد است و استعارهی تبعیه همان گزاره است تشخیص این دو چگونه میشود؟ مطالب بیانشده باید از هم تفکیک داده شوند چرا که باعث تناقض میشود. این تناقض به خاطر تفکیک نشدن موضوع است و بهخاطر وسیعتر بودن مباحث میباشد مثلاً «در مینالد» استعاره است اما «در میگرید» اسناد مجازی است. ما در اینها یک فعلی را به غیر صاحب حقیقی آن نسبت دادهایم و باید از راه عقلانی آن وارد بحث شویم. درست است که شعر عرصه شهودی است ولی در آموزش اینگونه نیست و باید عقلانی باشد. البته در برداشت خود ایشان بین «در نالیدن» با «در گریستن» تفاوت است؛ ولی از نظر ما در هر دوی اینها فعلی را به فعل غیر ما هو له استناد دادهایم؛ بنابراین استدلالها گاهی خیلی قوی نیست مثلاً تحلیل تصویری. برای این تحلیل خواه یا ناخواه وارد فلسفه روانشناسی شویم؛ در حالی که استعاره به صورت پدیدارشناسی محض ما را به بحث هرمنوتیکی میرساند که از آموزش دور میشویم.
وی همچنین در ادامه افزود: ولی باز به ذهنیت گوینده باز میشود و نمیتوانیم زمینه کلام را به کلی حذف کنیم. این فقدان روش باعث طرح مثالهای زیاد شده که اگر روش داشته باشیم با دو مثال میتوان مبحث قرینه را توضیح داد و از هم تفکیک کرد که کدام مهمتر هستند و کدام گمراه کننده و تلاش جدید و جالبی در نوع خودش میباشد.
وی معتقد است: اگر هدف نفی استعاره مکنیه است این موضوع با عنوان تصریح شود یا طبقهبندی یعنی اگر بخواهیم به جدال قدما برویم باید با روش خودمان برویم اول باید تفکیک کنیم بعد یکی یکی رفع کنیم اینگونه که مطالب در طرح آمده برای آموزش دادن ضعیف است .
سپس ناقد دوم، دکتر نیکوئی، چند نکته مطرح کرد که اهّم آنها بدین قرار است: استعاره در واقع مجاز است یا تشبیه یا هر دواست؟ در جای دیگری گفته شده استعاره که هنرسازه تصویرسازی است که از ضرب تشبیه در مجاز حاصل شده است؛ ساختارش مجاز است و رویکردش تشبیهی. شما دو مبناء در نظر گرفتهاید :1- ساختار مجاز 2- رویکرد تشبیهی این موارد نیاز به توضیح دارد و تفاوت ساختار و رویکرد چیست؟
1. وی معتقد است: آیا استعاره در ذیل مجاز قرار میگیرد ثم تشبیه یا نه اول تشبیه بعد جنبهی انتقال یا نه هر دو با هم بعد سهم اینها چقدر میباشد. ابن قسمت بحث جالبی در باب اتساع و توکید و تشبیه دارد که استعاره بر اساس مجاز یا این سه تا شکل میگیرد که اینها بحثهایی هستند که اتفاقا کمک کنند به مطالبی که شما آنها را نقد میفرمایید.
وی مطرح کرد: شما استعاره را در وجه ادبی و تصویرهنری قرار میدهید و استعاره در وجه فضاسازی عمومی. استعاره به آن معنی نیست. تشخیص این خیلی مهم است که چگونه ممکن است یعنی ما در زبان روزمرّه با استعاره سرو کار داریم بهطور بسیار وسیع؛ ولی ما معیار نداریم اینجا!
در پاسخ ناقدین، دکتر شفیعیون گفت: که بین «ابر گریست» با «ابر نگریست» که خیلی هم شبیه بههم هستند، بنده توضیح دادم و معیار همان تصویر محسوس و عینی است؛ بهعبارتی در استعاره، تمام حواس مشخص انسانی درگیر میشود؛ اما در «ابر نگریست» یک نوع روحیه جاندارانگاری حاکم است؛ ولی در این حد متوقف میماند و گاهی هم توقف نمیکند و مانند «ابر گریست»، یک تصویر هنری آشکاری ایجاد میکند. در خصوص استعاره بودن «در نالیدن» باید گفت که نالیدن در اشاره به صدای باز و بسته شدن شدن در دارد؛ اما در «گریستن در» فقط به اتصاف صفت انسانی به در کوشیدیم و بس که یک اسناد مجازی بیش نیست.
در مورد تناقض بین استعاره تبعی و کنایه باید بگویم؛ چنین چیزی وجود ندارد. زیرا وقتی میگوییم استعارهی تبعی یا استعارهی گزارهای معتقد هستیم که مجاز در این نقطه اتفاق افتاده و یا کانون استعاره اینجاست و نه در صاحب این صفت حالت یا کنش. این به سمت کنایه میرود؛ یعنی در نهایت مجاز شما از اسناد مجازی درجهاش شروع میشود تا جاییکه کاملاً متناظر با آن چیزی که میخواهید قرار بگیرد و این استعاره میشود و باز میتواند به ظاهری از تشبیه موقعیت داشته باشد که به سمت تمثیل و کنایه میرود.
در مورد قرینهها و تمییز خنثی و صارفه بودنش باید گفت که واقعاً گاهی کار خیلی دشوار است چون که مرز صفر حسب تفاوت مخاطب مشخص نیست؛ یعنی کسی که با سنت ادبی آشنا باشد خیلی از استعارهها را میشناسد مثل باد صبا که پیامآور است یا چمیدن که برای خم شدن هم آمده است؛ ولی اگر چمیدن را در فرهنگ لغات نگاه کنیم، عمدهی معنیاش به سمت صفات انسانی میرود. در بحث استعاره اینکه مخاطب در چه فاصلهای از ما قرار دارد، خیلی مسئلهساز است.
در پایان این کرسی دکتر عاملی رضایی مدیر علمی چهل وسومین کرسی ترویجی عرضه و نقد ایدهی علمی در جمعبندی و نتیجهگیری عنوان کرد: در تحلیل بلاغی، ابتدا باید نقطهی کانونی استعاره را یافت و با تشخیص ماهیت کلمه یا گروه کلمهای که بهطور عاریهای به جای کلمه یا گروه کلماتی آمدهاند و اصطلاحاً مستعار نامیده میشوند، در باب نوع استعاره داوری کرد. برای این کار هم لازم است تا بر ساختار پیچیدهی نحوی کلام فائق آییم و عبارت را ابتدا منظم و سپس ساده کنیم تا کانون اصلی استعاره را تشخیص دهیم؛ زیرا همیشه کلام ساده و استعارهها مفرد و برجسته نیستند و اتفاقاً متونی که نیاز به تحلیل بلاغی دارند هم غالباً منظومند و محدودیتهای شعر کلاسیک بر آنها حاکم است و هم ممکن است در توری از انواع آرایههای مختلف بیانی و بدیعی تنیده شده باشند.
نظر شما :