کتاب درآمدی بر فلسفههای معاصر غرب (از هوسرل تا رورتی) منتشر شد
به نام خدا
درآمدی بر فلسفههای معاصر غرب
(از هوسرل تا رورتی)
صفحة عنوان و شناسنامه
برای همسـرم
فهرست
پیشگفتار 13
بخش اول فلسفههای اروپایی
مقدمه 23
پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم 27
مقدمه 27
ادموند هوسرل: پایهگذار جنبش پدیدارشناسی 34
زندگی و آثار 34
دورههای فکری 36
رویکرد طبیعی و رویکرد فلسفی 39
اپوخه و تقلیل 41
اگوی تجربی و اگوی استعلایی 43
قصدیت 45
تقویم 46
آلتر اگو 48
زیستجهان 53
نفوذ فیلسوفان 55
نفوذ هوسرل 56
مارتین هایدگر: هستیشناسی پدیدارشناختی 60
زندگی و آثار 60
دورههای فکری 62
پرسش از معنای هستی 65
دازاین 66
اگزیستانسیال و اگزیستانسیل 68
ساختارهای بنیادی دازاین 69
فلسفة متأخر هایدگر 83
فلسفة هنر 84
زبان 90
فلسفة تکنولوژی 93
نفوذ فیلسوفان 97
نفوذ هایدگر 99
ژان پل سارتر: پدیدارشناس اگزیستانسیالیست 102
زندگی و آثار 102
دورههای فکری 105
مواجهه با پدیدارشناسی 105
دکارتگرایی 107
من میاندیشم (کوگیتو) 108
تخیل 110
هستیشناسی پدیدارشناختی 112
دو نوع هستی 113
آزادی 115
مسئلة دیگران 117
مسئلة بدن 118
زیباییشناسی 120
اخلاق و سیاست 123
نفوذ فیلسوفان 126
نفوذ سارتر 128
موریس مرلوپونتی: پدیدارشناس سوژة تنانه 129
زندگی و آثار 129
دورههای فکری 132
پدیدارشناسی و ادراک حسی 133
کوگیتوی دکارتی 137
سوژة تنانه 138
زبان و بدن 142
فلسفة هنر 145
مسئلة اذهان دیگر 157
نفوذ فیلسوفان 160
نفوذ مرلوپونتی 161
ایمانوئل لویناس: پدیدارشناس دیگری 163
زندگی و آثار 163
دورههای فکری 166
مواجهه با هوسرل 167
مواجهه با هایدگر 171
اخلاق و دیگری 174
همان و غیر 175
اخلاقِ «دیگری» 177
رابطة چهره به چهره با دیگری 180
مفهوم خیر فراسویِ وجود 182
خدا به مثابه دیگری نامتناهی 183
مفهوم «نامتناهی» 187
نفوذ فیلسوفان 190
نفوذ لویناس 191
هرمنوتیک 193
مقدمه 193
هانس گئورگ گادامر: پایهگذار هرمنوتیک فلسفی 199
زندگی و آثار 199
دورههای فکری 203
فلسفة یونانی و فلسفة آلمانی 205
مکالمه، خواندن و تأویل 206
معنای فهم 209
تفاوت معناشناسی و هرمنوتیک 210
ماهیت زبان 211
تاریخ تأثیر 213
ویژگیهای تجربة هرمنوتیکی 215
فلسفة هنر و حقیقت 216
بازی 218
نفوذ فیلسوفان 221
نفوذ گادامر 224
پل ریکور: رهبر هرمنوتیک استعاره 226
زندگی و آثار 226
دورههای فکری 228
پدیدارشناسی اراده 231
هرمنوتیک متن 232
استعاره 236
هرمنوتیک ریکور و گادامر 238
نفوذ فیلسوفان 238
نفوذ ریکور 240
فلسفههای پستمدرن 241
مقدمه 241
ژیل دلوز: فیلسوف تفاوتها و کثرتها 254
زندگی و آثار 254
دورههای فکری 257
تاریخ فلسفه 259
اسپینوزای دلوز 260
نیچة دلوز 261
برگسونِ دلوز 262
فلسفه یعنی آفرینندة مفاهیم 263
مفهوم چیست؟ 265
تفاوت و شدن 266
تجربهگرایی استعلایی 271
ریزوم 272
واژگونی افلاطونگرایی 274
وانمودهها 274
مسئلة بدن 277
سینما و فلسفه 279
نفوذ فیلسوفان 282
نفوذ دلوز 284
میشل فوکو: فیلسوف جنون و قدرت 286
زندگی و آثار 286
دورههای فکری 288
جنون و عقل 291
کشتی دیوانگان 294
جنون به مثابه حیوانیت 295
جنون به مثابه بیماری روانی 296
روشهای تحلیل فوکو 299
روابط قدرت و دانش 303
بدن و میل جنسی 311
فلسفة هنر و ادبیات 313
نفوذ فیلسوفان 317
نفوذ فوکو 320
ژاک دریدا: از پدیدارشناسی تا ساختارشکنی متافیزیک غرب 321
زندگی و آثار 321
دورههای فکری 324
مواجهة دریدا با پدیدارشناسی 326
رابطة دال و مدلول 327
نوشتار و گفتار 332
ساختارشکنی 341
مسئلة «دیگری» 345
فلسفة هنر 348
نفوذ فیلسوفان 350
نفوذ دریدا 353
ژان فرانسوا لیوتار: فیلسوف بیاعتماد به روایتهای کلان مدرنیته 355
زندگی و آثار 355
دورههای فکری 357
مواجهه با پدیدارشناسی 358
پستمدرنیسم: بیاعتقادی به روایتهای کلان 360
زیباییشناسی پستمدرن 367
سیاست پستمدرن 374
نفوذ فیلسوفان 378
نفوذ لیوتار 380
بخش دوم فلسفههای تحلیلی
مقدمه 381
گوتلوب فرگه: پدربزرگ فلسفۀ تحلیلی 389
زندگی و آثار 389
دورههای فکری 391
نظام تحلیل منطقی 392
ضد اصالت روانشناسی 393
ماهیت عدد 395
معنا و مدلول و نام 396
اصل بافت 398
نفوذ فیلسوفان 399
نفوذ فرگه 400
برتراند راسل: فیلسوف تحلیلی چندبعدی 402
زندگی و آثار 402
دورههای فکری 406
در جستوجوی یقین 408
روش تحلیل فلسفی 409
منطقگرایی و زبان ایدهآل 411
اتمیسم منطقی 412
نفوذ فیلسوفان 414
نفوذ راسل 415
لودویگ ویتگنشتاین: فیلسوف زبان فراسوی ایسمها 416
زندگی و آثار 416
دورههای فکری 420
معنای فلسفه 424
نظریة تصویری معنا 425
«آنچه نمیتوان گفت» چیست؟ 427
نظریة بازیهای زبانی 430
دو ویتگنشتاین: آری یا نه؟ 434
نفوذ فیلسوفان 435
نفوذ ویتگنشتاین 436
ویلارد ون کواین: فیلسوف تحلیلی پراگماتیست 438
زندگی و آثار 438
دورههای فکری 440
طبیعتگرایی 441
حمله بر تمایز تحلیلی ـ ترکیبی 442
کلگرایی 446
پراگماتیسم کواین 449
نفوذ فیلسوفان 450
نفوذ کواین 452
بخش سوم فلسفههای پراگماتیستی
مقدمه 455
ویلیام جیمز: پرچمدار پراگماتیسم 461
زندگی و آثار 461
دورههای فکری 464
روانشناسی پراگماتیستی 464
ویژگیهای فرایند اندیشه 466
معنای پراگماتیسم 467
نظریة پراگماتیکی حقیقت 469
نفوذ فیلسوفان 471
نفوذ جیمز 472
جان دیویی: پراگماتیست اجتماعی و مردمی 475
زندگی و آثار 475
دورههای فکری 477
معرفتشناسی دیویی 477
تجربه و عمل 479
دموکراسی به مثابه شیوة زندگی 481
فلسفة هنر 483
نفوذ فیلسوفان 486
نفوذ دیویی 487
ریچارد رورتی: پدر نئوپراگماتیسم 489
زندگی و آثار 489
دورههای فکری 493
حمله به فلسفة سنتی 494
زبان به مثابه ابزار 513
سه قهرمان رورتی 518
نفوذ فیلسوفان 529
نفوذ رورتی 531
آیندة فلسفه 533
کتابنامه 537
نمایه 557
پیشگفتار
فلسفههای معاصر غرب به مثابه جنگلی پر از درختان کوتاه و بلند است که چنان درهم تنیده شدهاند که گاهی تشخیص ریشهها، تنهها و شاخ و برگهای آنها از یکدیگر دشوار میشود. این وضعیت فلسفههای معاصر مغرب زمین است که تنها یک صفت برای آنها مناسب است: تنوع و کثرت. بیشک عصر ما عصر استقبال از تفاوتها و کثرتها و دوری از اینهمانیها و وحدتهایی است که از افلاطون تا هایدگر اول فیلسوفان آن را یگانه قلمرویی که حقیقت در آن سکنی گزیده میدانستند. البته این تنوع و پیچیدگی از یک سو، محصول بافت تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فلسفی، علمی، هنری و رسانههای جمعی قرن بیستم است و از سوی دیگر، همین بافت نیز بیتأثیر از فلسفهها و اندیشههای فلسفی و علمی به ارث رسیده از قرن نوزدهم نیست. بنابراین، تعامل بین این دو عامل و تأثیر و تأثر از یکدیگر قابل اغماض نیست.
تحولات در عصر حاضر را به دو شکل میتوان توصیف کرد. یکی تحولات در عرصة جهان روزمره که میتوانیم آنها را تحولات سختافزاری بنامیم و عبارتاند از دو جنگ جهانی خانمانسوز اول و دوم، نژادپرستی، ظهور و افول دولتهای کمونیستی، تولید سلاحهای هستهای و استفاده از بمب اتمی، تولید سایر سلاحهای کشتار جمعی، درگیریهای قومی و نژادی و ضد استعماری، جهانیشدن، ظهور جنبشهای زنان، سقوط دولتهای استبدادی و ظهور دولتهای دموکراتیک، ظهور جامعة پساصنعتی، رشد روزافرون تکنولوژیهای کامپیوتری، افزایش قدرت رسانههای جمعی، پیشرفتهای روزافرون در حوزة پزشکی و... . تحولات نرمافزاری عبارتاند از ظهور نظریههای جدید در حوزة علم مانند نظریة نسبیت و نظریة کوانتوم، پیدایش پدیدارشناسی و فلسفههای اگزیستانس، فلسفههای پساساختارگرایانه، ظهور جنبشهای نوظهور در هنرها، تفسیرهای جدید از مفهوم عدالت در فلسفة سیاسی و... . هم تحولات سختافزاری و هم تحولات نرمافزاری در تعامل فزاینده با یکدیگر سمت و سوی تازهای به فلسفههای معاصر نیز دادهاند که آن را در قالب کثرت و تنوع و تفاوت فلسفهها میبینیم.
این کثرت و تنوع به فلسفة معاصر غربی محدود نمیشود بلکه تقریباً شبیه همین وضعیت را در علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حوزة هنرها و بهطور کلی در علوم انسانی و حتی در علوم تجربی مثل فیزیک شاهد هستیم. برای مثال اگر در قرن هجدهم فقط پارادایم نیوتنی غالب بود، امروز پارادایم انشتینی، پارادایم کوانتمیِ هایزنبرگی و سایر پارادایمها غالب هستند. گویی سرنوشت و تقدیر انسان معاصر این بوده که به این کثرتگرایی و تنوع تن دردهد. تنها وحدتی که میتوان با اطمینان خاطر بیشتری در فلسفة معاصر غرب پذیرفت این است که «کثرت» نقطهای است که فلسفههای معاصر به دور آن حلقه زدهاند. انسان معاصر گریز و گزیری از «کثرتگرایی» ندارد؛ لذا سرنوشت خود را باید در این فضا رقم زند. فلسفههای معاصر چه اروپایی مثل پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک و غیره، چه انگلیسیزبان مثل فلسفههای تحلیل زبانی و چه فلسفههای امریکایی مثل پراگماتیسم قدیم و جدیم در این جادة پر فراز و نشیب کثرتگرایی پا به عرصة هستی گذاشتهاند. یقیناً مبانی این فلسفهها نیز از سایة عظیم کثرتگرایی بیرون نیستند. البته مراد ما از کثرتگرایی صرفاً معنای متافیزیکی آن نیست بلکه به معنای عام کلمه است که دامنة آن تمامی حوزههای دانش بشری در عصر حاضر را شامل میشود.
نکتة دیگر این است که این کثرتگرایی از ابتدای قرن بیستم به بعد ابعاد وسیعتری به خود میگیرد، چرا که در ابتدای قرن بیستم هنوز آن تفکر وحدتگرای هگلی در فلسفه و علمیکردن همة ابعاد زندگی و تلقی علمی از جامعه در قالب مارکسیسم ــ به قول لیوتار غلبة روایتهای کلان بر روایتهای خرد ــ اجازة تنفس به تفاوتها را نمیداد؛ ولی نقدهای کوبندة نیچه به متافیزیک افلاطونگرا ـ مسیحی سنت غربی، شکستن شیشة شفاف و یکدست نفس به دست فروید، وقوع دو جنگ جهانی، ظهور جنبشهای دادائیستی در عالم هنر و افول مرز هنر والا و هنر پست، ظهور بحران معنا، مرگ مؤلف و مرگ سوژه، جایگزینی زبان به جای ذهن، تقدم عمل بر نظر، استقبال از تفاوتها، سقوط دولتهای غیردموکراتیک و ظهور جوامع دموکراتیک در اشکال مختلف، ظهور جنبشهای زنان در قالبهای گوناگون فمینیسم، طرح مباحث زیستمحیطی، همه و همه این نوید را داد که تفکر وحدتگرای تمامیتخواه در فرهنگ انسان قرن هجدهم و نوزدهم به بنبست رسیده است و اکنون وقت آن فرارسیده که نگاهها به سمت تنوعها، کثرتها و تفاوتها در تمامی حیطههای جامعة بشری قرن بیستم و بیستویکم معطوف گردد. فیلسوفان همة این تحولات را در فلسفههای معاصر به چشم خویش دیدند و اغلب تسلیم این کثرتگرایی به معنای عام کلمه شدند. شاهد دیگری برای این کثرت و تفاوت در فلسفة معاصر، ظهور فلسفهها و مکاتب، جنبشها و جریانهای فلسفی متعدد در این دوره است. ما در هیچ دورهای از تاریخ طولانی فلسفه به اندازة دورة معاصر با کثرت فلسفه و مکاتب مواجه نیستیم. چنانچه در قرن هفدهم دکارت پدر معنوی فیلسوفان است و فیلسوفان این دوره فلسفههای خود را در مسیر دکارتی ایجاد کردهاند، در قرن هجدهم کانت و در قرن نوزدهم هگل و برخی فیلسوفان دیگر نقش پدر معنوی را بازی کردهاند. کما اینکه افلاطون پدر معنوی تمامی فلسفة غرب شناخته میشود. وایتهد در جملة معروفی گفته بود: «کل تاریخ فلسفة غرب پانوشتی بر افلاطون است.»
نکتة دیگری که دربارة کثرت و تنوع فلسفههای معاصر باید اضافه کنم این است که فلسفههای معاصر در عصر حاضر بهطور کلی به سه قلمرو فلسفی تقسیم شدهاند. فلسفههای قارهای که شامل جنبش پدیدارشناسی، فلسفههای اگزیستانس، هرمنوتیک، پساساختارگرایی و غیره میشود. فلسفههای تحلیلی که عمدتاً در کشورهای انگلیسیزبان در اروپا و آمریکا شکل گرفته و فلسفههای امریکایی که پراگماتیسم کلاسیک و جدید از مشخصات آن محسوب میشود. هر سه قلمرو رابطة تنگاتنگ و در عین حال دیالکتیکی دارند. برای مثال فیلسوفی مثل ریچارد رورتی که از احیاگران پراگماتیسم در آمریکا در دهة 80 و 90 میلادی است، سه قهرمان فلسفیاش را از سه قلمرو فلسفی مذکور انتخاب میکند: هایدگر (دوم) را از فلسفة قارهای، ویتگنشتاین (دوم) را از فلسفة تحلیلی و دیویی (دوم) را از پراگماتیسم کلاسیک. همین امر در مورد همکار او یعنی هیلاری پاتنم نیز صادق است با این تفاوت که پاتنم برخلاف رورتی در این سه قلمرو بیش از سه قهرمان فلسفی دارد.
فلسفههای معاصر غرب با وجود کثرت و تنوع دارای برخی ویژگیهای مشترک و نزدیک به هم هستند که اگر آنها را تشخیص دهیم، خواهیم دید که واکنشی به مبانی فلسفههای مدرن و سنتی قبل از خود هستند. البته این ویژگیها به معنای نفی تنوع آنها و سوقدادنشان به سمت یک فلسفة واحد و یکدست نیست؛ بلکه درست برعکس، اینها بیشتر جدایی از فلسفة مدرن سوژهمحور سنتی را عیان میکنند، در عین حال که کثرت و تفاوت محوری آنها را نیز نشان میدهند. قبل از اینکه به سراغ تشریح این ویژگیها برویم، لازم است به شخصیتهای تأثیرگذار در روح فلسفههای معاصر اشاره کنیم. هیچکس نمیتواند بر نقش تأثیرگذار آنها حتی در فلسفههای قرن بیستویکم بیاعتنا باشد. این شخصیتها هگل، مارکس، نیچه و فروید هستند. البته تشریح سهم هر یک از این متفکران در این مقدمه ممکن نیست ولی به جهت اهمیت موضوع لازم میدانم مطالبی را به اجمال دربارة سهم آنها در برخی فلسفههای معاصر بیان کنم.
هگل با تاریخیکردن فلسفه و تفکر فلسفی اولین متفکر دورة مدرن است که تاریخ را وارد فلسفه کرد و حقیقت را بهنحو دیالکتیکی در بستر تاریخ در حال شکوفایی معرفی کرد. واکنشهای ایجابی و سلبی به اندیشة هگل در مکتب فرانکفورت، پراگماتیسم قدیم و جدید و فلسفههای پستمدرن هگل را دوباره زنده کرد. برای مثال رورتی در کتاب فلسفه و امید اجتماعی مینویسد که: «نقطة آغاز کارم کشف پدیدارشناسی روح هگل بود.» (رورتی 1384: 52) رورتی این مطلب را در قرن بیستویکم بیان کرده است ولی پیرس در اوایل قرن بیستم میگوید: «فلسفة من هگل را زنده میکند هرچند در لباسی مبدل.» (Peirce 1935: 42) یا باز به تعبیر رورتی، دیویی همان هگل طبیعیشده است. پراگماتیستهای امریکایی بهطور کلی دو رویکرد نسبت به فلسفة هگل دارند: رویکرد سلبی و رویکرد ایجابی. مراد از رویکرد سلبی این است که افرادی مثل پیرس، جیمز و دیویی متفقالقولاند که تفکر ایدهآلیستی هگل، با محوریت روح مطلق، نقش تجربه و عمل را نادیده گرفته است. اما رویکرد ایجابی این است که بسیاری از پراگماتیستهای امریکایی برخی نظریهها، دیدگاهها، مفاهیم و اصطلاحات را در نوشتههای خود بهطور مستقیم و غیرمستقیم و گاهی با جرح و تعدیل به کار بردهاند. برای مثال رابرت براندوم و ریچارد رورتی، با تأکید بر تاریخیگرایی هگل و بافتمندسازی عقل در تاریخ، نگاهی مثبت به فلسفة هگل دارند. به سخن دیگر، برخی فیلسوفان امریکایی مثل رورتی درصدد بهروزرسانی اندیشة هگلی هستند. بنابراین هیچ شکی باقی نمیماند که نمیتوان منکر جایگاه مهم هگل در تفکر امریکایی شد. فلسفة امریکایی از هگل اصول و مبانی هدایتکنندهای اخذ کرده است که در میان این اصول مهمترین آنها، اصلِ «تقدم عمل بر نظر» است که آن را میتوان حلقة پیوند پراگماتیسم کلاسیک و پراگماتیسم جدید دانست.
هگل در بین فیلسوفان پساساختارگرا و پستمدرن نیز از نفوذ قابلملاحظهای برخوردار است در عین حال که انتقادات تندی نیز بر فلسفة او وارد ساختهاند. شاید سرسختترین دشمن هگل در بین فیلسوفان پستمدرن ژیل دلوز باشد. دلوز با نگاه نیچهایاش به هگل بر این باور است که فلسفة هگل نافی فلسفة تفاوت، کثرت، نیرو و سرزندگی است. شاید جان کلام دلوز را در این کتاب بتوان به این صورت تعبیر کرد که دیالکتیک هگلی اجازه نداد اندیشة مبتنی بر تفاوت (difference) و کثرت (plurality) بروز کند و لذا «تفاوت و کثرت را تحت انقیاد خود آورده است» (سینربرینک 1395: 285). میدانیم که دلوز در مقابل کلیت و وحدت هگلی مفاهیم تفاوت و کثرت را مطرح میکند، ولی به عقیدة برخی مفسرین، فلسفة دلوز هنوز از نوعی دیالکتیک هگلی رهایینیافته است.
علاوه بر دلوز، فوکو نیز در عین حال که از سایة عظیم هگل رهایی نیافته نقدهایی بر فلسفة او وارد ساخته است. فوکو از طریق ترجمة پدیدارشناسی روح هگل توسط ژان هیپولیت در سال 1940 با فلسفة هگل آشنا شد. در سال 1944 نیز کتاب درآمدی بر خوانش هگل الکساندر کوژو متفکران پساساختارگرای بعدی مثل، دلوز، لکان، فوکو، لیوتار و برخی متفکران فمینیست مثل ایریگاری، کریستوا و دیگران را تحتتأثیر قرار داد. در اینجا فرصت پرداختن به جایگاه هگل در اندیشة این متفکران نیست ولی به فراخور بحث در فصول آتی هنگامی که به سراغ اندیشة آنها میرویم، این موضوع را باز خواهیم کرد.
با کمی تأمل در فلسفههای معاصر مثل پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک، پراگماتیسم، پستمدرنیسم، فلسفههای تحلیلی و پراگماتیسم امریکایی میبینیم که چند ویژگی وجود دارد که آنها را با وجود تنوع و کثرتگرا بودنشان به هم نزدیک ساختهاند. اجازه دهید از این ویژگیها به عنوان مسائل مهم فلسفههای معاصر نیز یاد کنیم، چون در عین حال که خود صاحب این ویژگیها هستند، برای این فلسفه «مسائل مهم» تلقی میشوند که باید آن را تشریح و تحلیل نمایند. در اینجا نگاهی اجمالی به این مسائل میپردازیم.
فلسفة معاصر بدون توجه به مسئلة «زبان» در تمامی مکاتب و جریانهای فلسفی امری است که کسی نمیتواند آن را بپذیرد. فرگه، به عنوان بنیانگذار فلسفة تحلیلی، زبان و تحلیل زبانی را در چارچوب منطق و ریاضیات برای سنت فلسفة تحلیلی به ارث گذاشت و راسل، کارناپ، ویتگنشتاین (متقدم و متأخر)، کواین و نسل متأخر فیلسوفان تحلیلی از این ارثیه بهره بردهاند. در سنت قارهای نیز هوسرل در پژوهشهای منطقی بحث زبان و معنای نشانه را طرح کرد و در ادامه مسئلة زبان در دورة هایدگر اول و دوم و نیز در پدیدارشناسی مرلوپونتی و حتی معنای خاص زبان در پدیدارشناسی اخلاقی لویناس نیز مطرح شد. نزد فیلسوفی نئوپراگماتیستی مثل ریچارد رورتی زبان به مثابه ابزاری برای سازگاری انسان با محیط نقش مهمی بازی میکند. نکتة دیگر این است که هرکس که کمترین آشنایی با فلسفههای معاصر داشته باشد خواهد فهمید که امروزه «غالب» فیلسوفان قرن بیستم و بیستویکم دیگر اعتقادی به ماهیت، ذات، جوهر و عرض ندارند (خواه این ذات یا جوهر در مورد اشیاء باشد خواه در مورد انسان). برای مثال هایدگر قائل به جوهر اندیشندة دکارتی نیست. افزون بر این خصلت، میتوان به مرکززدایی از سوژه نیز اشاره کرد. به یمن کشفیات روانکاوانة فروید، نفس واحد و یکپارچة انسانی به مثابه جوهر قائم به ذات و مستقل چندپاره شده و امروز دیگر اعتقاد به جوهر نفسانی روحانی در درون بشر به کنار گذاشته شده است. در کنار این عامل، میتوان به ضدبازنمودگرایی اشاره کرد که امروزه در فلسفههای معاصر مفهوم تصورات و انطباعات فیلسوفان مدرن محلی از اعراب ندارد. همچنین ضددوگانهانگاریهای فلسفی مثل تمایز سوژه و ابژه، نمود و واقعیت، جوهر و عرض دیگر موضوع بحث داغ فیلسوفان معاصر نیست. ثنویتهای فلسفی که از افلاطون آغاز شده مورد انتقاد فیلسوفان قرار گرفتهاند. ثنویتهاست که ساختارشکنی دریدا پرده از نظام سلسله مراتبی آنها برمیدارد. تمامی نظامهای فلسفی بزرگ بر روی همین ثنویتها بنا شدهاند. ساختارشکنی دریدا به این نظامها میتازد و از اینرو است که فلسفههای معاصر دیگر به نظامسازی نمیپردازند و نوعی رویکرد ضدنظامسازی را اختیار کردهاند که این امر مخصوصاً نزد فیلسوفان پستمدرن پررنگتر از دیگران است. غالب فیلسوفان معاصر سعی دارند از نظامسازی بپرهیزند.
چون در متن کتاب برخی از این ویژگی ها به تفصیل بیان خواهد شد برای اجتناب از اطالة کلام فقط بهصورت تیتروار به برخی از آنها اشاره میکنم. باید گفت که تأکید بر زبان به جای ذهن، تاریخگرایی، کلگرایی، تأکید بر تفکر افقی به جای تفکر عمودی و در نهایت تغییر در معنای فلسفه ویژگیهایی هستند که فلسفههای معاصر را همچون ریشههای یک درخت که به یک تنه چسبیدهاند به هم نزدیکتر میکنند.
تا اینجا سعی کردم در سخنان مقدماتی، با تأکید بر مسئلة تفاوت و کثرت، این مطلب را بیان کنم که نگارنده نمیخواهد اسیر یک تفکر فلسفی خاص باشد جز این تفکر که نباید تفاوت و کثرت را فدای اینهمانی و وحدت کرد؛ چون پیام مشترک همة فلسفههای معاصر این است که به تفاوت و کثرت خوشآمد بگویید. به هر حال در این کتاب سعی کردهام تا حد امکان زبانی گویا و روشن برای بیان و تشریح فلسفههای معاصر غرب داشته باشم ولی این ترس را نیز با خود دارم که مبادا این زبان گویا و روشن در ذهن خواننده این تصور را به وجود آورد که نویسنده از زبان فنی و تخصصی فلسفی فاصله گرفته و در نتیجه در دام سادهگویی افتاده است. از اینرو هر جا ایجاب کرده به فراخور پیشرفت بحث اصطلاحات فنی را در پانوشت هر صفحه بیان کردهام.
همچنین باید تأکید کنم که روش من در این کتاب این بوده که علاوه بر طرح هستة مرکزی اندیشة این فیلسوفان سه گزینه را نیز در تشریح فلسفههای فیلسوفان معاصر رعایت کنم. این سه گزینه عبارتاند از «دورههای» فکری که تقریباً نزد بسیاری از فیلسوفان معاصر برخلاف فیلسوفان مدرن امری بدیهی است و در بسیاری از کتابها به صراحت به این گزینه اشاره نشده است؛ «نفوذ فیلسوفان» و «نفوذ» آن فیلسوف بر سایرین. شکی نیست که فیلسوفان معاصر در شبکة روابط فکری خود از یک سو از فیلسوفان گذشته و روزگار خویش الهام گرفتهاند و از سوی دیگر تأثیر خود را بر اندیشة فلسفی فیلسوفان زمان خویش و فیلسوفان بعدی گذاشتهاند.
اجازه دهید قبل از اینکه این پیشگفتار را به پایان برسانم، دربارة هدف کتاب اندکی توضیح دهم. در ابتدا باید بگویم که این کتاب بهنحوی حاصل چندین سال تدریس در حوزة فلسفة معاصر در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد فلسفة دانشگاه تبریز است. از آنجا که غالب کتابهایی که دانشجویان فلسفه مجبورند برای آشنایی با فلسفة معاصر بخوانند کتابهای ترجمهای هستند و در حوزة فلسفه معاصر کتابهای تألیفی کمتر از انگشتان یک دست هستند و از طرفی این کتابها هم شمول سه حوزة بزرگ فلسفی یعنی «فلسفههای قارهای»، «فلسفههای تحلیلی» و «فلسفههای پراگماتیستی» را همزمان دربرندارند؛ لذا برای رفع این کاستی مهم و غیرقابل اغماض بر آن شدم تا به زبان ساده و گویا (البته اگر خواننده تأیید کرده باشد) فلسفههای معاصر و فیلسوفان برجسته در جریانها و مکاتب فلسفی این دورة مهم را برای دانشجویان بیان کنم. همچنین از آنجا که مخاطب این کتاب را بیشتر دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد رشتة فلسفه در نظر گرفتهام، برای اینکه ایدههایی برای پژوهش و تحقیق، چه در قالب مقاله چه در قالب پایاننامه، برای دانشجویان ارائه دهم در زیر صفحات مطالبی را بهصورت طرح سؤال یا طرح مبحث تطبیقی یا پژوهشی با ارجاع به منابع خواهم آورد ولی یقیناً انتظار پاسخ را باید از خوانندة محترمی داشته باشیم که به جد به دنبال پاسخ خواهد گشت. بنابراین، عیان است که بررسی تمامی ابعاد فلسفههای فیلسوفان معاصر در این کتاب محال است و به همین دلیل تمرکز من بر این بوده که دریچههایی بهسوی فلسفههای فیلسوفان معاصر به روی خوانندگان این کتاب بازکنم تا خودشان به سراغ آثار فیلسوفان بروند. همه میدانند که این کتاب جایگزین مطالعة متون تکتک فیلسوفان نیست بلکه هدف این است که به خوانندگان امکان دهد تا با پشتوانة نظری و بینش گستردة فلسفی خودشان به سراغ آن متون بروند. تحقق چنین هدفی بسیار ارزشمند خواهد بود چراکه مطالعة آثار فیلسوفان معاصر لذتبخش است و در اهمیت نقش اندیشههای این فیلسوفان برای فهم فرهنگ و هنر، جامعه و سیاست امروزی و بهطور خلاصه برای فهم زیستجهان امروزیمان که همگی در آن زندگی میکنیم هرقدر هم اغراق کنیم گزاف نگفتهایم.
با توجه به این امر، این کتاب میتواند هم منبعی برای آشنایی با فلسفههای معاصر غرب باشد، هم منبعی برای برانگیختن دانشجو برای تحقیق و پژوهش فلسفی در مطالعات دانشگاهی و خصوصیاش. این مورد اخیر چیزی است که نگارنده همواره آن را یک نقص بزرگ در کتابهای مربوط به فلسفههای مختلف تشخیص داده و لذا امیدوار است این کتاب گامی کوچک برای تحقق این امر بزرگ باشد.
در پایان باید اذعان کنم که این اثر ادعا نمیکند که به قول معروف سنگ تمام گذاشته است و اگر قرار باشد این کتاب نقد شود، و حتماً نقد خواهد شد، اولین منتقد «منصف» این کتاب خود نگارندهاش خواهد بود و اگر هم تحسین شود، باز هم اولین نفر نگارندهاش خواهد بود. این کتاب سعی داشته دریچهای بهسوی فلسفة معاصر غرب بگشاید تا خواننده با کمک آن و راهنماییهای متعدد آن سفر به فلسفة معاصر را آغاز کند. امیدوارم ایدهها و بینشهای فلسفی فیلسوفان مطرح شده در این کتاب هدایتکنندة سفر فکری خوانندگان محترم باشد.
در پایان جا دارد از ناظر این طرح جناب آقای دکتر حسن فتحزاده، دانشیار گروه فلسفة دانشگاه زنجان، به خاطر راهنماییهایشان و از مشاور آن جناب آقای دکتر محمدرضا عبداللهنژاد، دانشیار گروه فلسفة دانشگاه تبریز، به خاطر پیشنهاداتشان مخصوصاً در بخش فلسفههای تحلیلی تشکر میکنم. همچنین از حمایتهای مسئولین محترم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و بهویژه در بخش انتشارات تشکر میکنم. امید است این کتاب برای دانشجویان فلسفه و خوانندگان علاقهمند به فلسفههای معاصر مفید واقع شود.
محمد اصغری
عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز
نظر شما :