کتاب عبور از گفتمان منتشر شد

۲۲ مهر ۱۳۹۹ | ۱۶:۰۲ کد : ۱۹۷۸۵ معرفی کتاب
تعداد بازدید:۱۶۴۰

عبور از گفتمان
دکتر محمد هاتفی

Beyond Discourse
Mohammad Hatefi

 


شناسنامه

فهرست
مقدمه ....    5
طرح مسئله    11
رویکردهای نشانه‌معناشناسی    17
نشانه‌معناشناسی از فرمالیسم تا امروز    18
نظریههای نشانهمعناشناسی    28
فردینان دو سوسور    28
لوئی یلمزلف    31
لویی اشتروس    34
گرمس    35
پیرس    45
نشانه‌ـ‌معناشناسی اجتماعی: باختین و لاندوفسکی    49
میخائیل باختین    49
اریک لاندوفسکی    54
نشانه‌شناسی فرهنگی    56
تحلیل فضای بین‌فرهنگی    62
سپهر نشانه‌ای    64
نشانه‌شناسی لایهای    69
بحث و جمعبندی    70
فرضیة عبور از گفتمان    75
کتاب مصور و نحوة معناداری آن    76
معرفی نمونه مبنایی پژوهش: کتاب مصور «مردم معمولی»    100
مسخ و استحالة نشانه‌ها    104
اعتبارزدایی و هویت‌زدایی سوژگانی    109
هویت ریزومی    116
اما این ساختار ریزومی چه معنایی دارد؟    119
مؤلفه‌های هویتی سوژه‌ها    120
اسامی    120
چهره    124
مدرک و شغل    127
هزارتو و قانون تصادف    132
استفادة نمادین از نشانة شمایلی    136
نظام تعاملی نشانه‌ها در راستای ارزشگذاری و ارزش‌زدایی    138
درهمشکستن افق ذهنی خواننده    141
روایت شکنی    145
چتر گفتمانی    146
ظهور شبه‌گفتمان    149
نگاه جهان‌شمول    160
غایت گفتمان جهان‌شمول    165
عبور از «گفتمان» به «شبکه‌»    172
کارکرد شبهگفتمانی جعل عمیق و شایعه    187
کارکرد شبه‌گفتمانی جعل عمیق    187
جعل «صورت بیان» در جعل عمیق    193
کارکرد شبه‌گفتمانی شایعه و تقلب    196
سخن آخر    205
منابع ............................................................................................................211
فرهنگنامه    227
 

مقدمه


کتابی که پیش رو دارید با هدف و ادعای تبیین وضعیت فرهنگی و تحولات گفتمانی عصر پست‌مدرن در زیر لایه‌های متکثر شکل‌دهندة این وضعیت، با ابزار تحلیل متن، طراحی و تدوین شده است. راهی که پیموده‌ایم و ابزاری که به کارگرفته شده، با دیدگاه معمول نامتعارف اما با دیدگاه روش‌شناختی متکثر متعارف می‌نماید. آنچه تحلیل می‌شود متن است و از اینرو، چنین می‌نماید که صبغة پژوهش ذیل پژوهش‌ هنر یا نشانه‌معناشناسی و نقد ادبی تعریف شده و در نگاهی کلی‌تر، مطالعات فرهنگی به معنای مصطلح قلمداد شود اما از آن‌جا که ژرف‌ساخت معنا با ژرف‌ساخت تحولات اجتماعی، همسان تلقی شده، متن‌ها در تحلیلی کم‌وبیش پیچیده به گونه‌ای تأویل شده‌اند که تحول عمقی لایه‌های فرهنگی و اجتماعی و ... در کل دورة‌ پست‌مدرن را بازتاب ‌دهند، دوره‌ای که هم‌اکنون در آن زیست می‌کنیم.  از طریق تعمیم یک فرض ابطال‌گرایانه به متنی که با پیش‌بینی استقرایی به دست آمده، نتایج تحقیق به بستری برای طرحی آینده‌پژوهانه درخصوص آیندة تحولات تبدیل شده است. پیش‌فرض نظری و روش‌شناختی این بوده که فضای پدیداری بیرونی به واسطة تجربه پدیداری و نظام حسی، ادراکی و عاطفی گفته‌پرداز، به تجربه معنایی درون متن تبدیل می‌شود. این تجربة همه‌جانبة بیرونی، مفصل‌بندی سازه‌های درون متن را شکل می‌دهد و خوانش متن، به بازکاوی و شکافت مجدد این لایه‌ها و عبور به لایة‌ پنهان و ژرف می‌پردازد. لایة ژرف، که ژرف‌ساخت متن است، فضایی آزمایشگاهی برای طرح فرضیات و نظریاتی درخصوص آنچه در عالم بیرون متن رخ می‌دهد نیز در اختیار می‌گذارد. نتیجة خوانش نشان ‌داد ژرف‌ساخت معنا و آیندة تحولات درون و برون متن‌ها به سمت نقطه‌ای اساسی حرکت می‌کند که آن را «عبور از گفتمان» می‌خوانم. عبور از گفتمان، صرفاً عبور از گفتمان در معنای تئوریک آن نیست بلکه گفتمان در معنای «نطق» را نیز شامل می‌شود و از این‌رو یک عبور همه‌جانبه از آنچه انسانی می‌شناسیم در همة زمینه‌های حسی و ادراکی است. هم علت و هم واسطة این تحول، عاملی به نام «تکنولوژی» است. بر اثر تکنولوژی، همه چیز به سمت درونی‌شدن  در فضای انسان‌زدوده سیر می‌کند. تکنولوژی باعث شکل‌گیری فضای «شبه»  به‌صورت همه‌جانبه و در همة سطوح انسانی می‌شود. در این فضا، شناخت متعارف ناممکن می‌شود و با ظهور «شبه‌انسان»، تمامی تمایزهای هویتی نیز در محاق می‌رود. در انتهای ریزش همه‌جانبة نشانه‌های تفاوت‌گذار، فضایی مسطح شکل می‌گیرد که برخلاف انتظار و ظواهر امر، نوید ظهور یک بستر اخلاقی در مقیاس جهانی را می‌دهد.
وقتی از نظریه‌پردازی سخن می‌گوییم، با نظریات مختلف در خصوص چیستی نظریه و پردازش آن مواجه می‌شویم. اینکه نظریه‌ای پرداخته شده باشد یا صرفاً نگارنده مدعی ارائة آن باشد چیزی نیست که به صرف ادعا بسنده باشد بلکه نظریه امری اجماعی است و جز از رهگذر تأیید جامعة علمی قابل دفاع نیست، ولو اینکه تأیید مدتها به تأخیر افتد.
در اینجا مجال نیست که نظریه‌های مختلف راجع به چیستی نظریه بیان شود چراکه راه و روش هر محققی بر اساس آنچه ارائه می‌دهد قابل ارزیابی است و همان نشان می‌دهد که چه کار شده است و آیا نظریه هست یا نیست.
برخی معتقدند می‌توانیم نظریه داشته باشیم اما نظریه‌پردازی چیزی نیست که بتوانیم ادعا کنیم که می‌خواهیم بپردازیم؛ چون اساساً نظریه از دام پردازش می‌گریزد.
یلمزلف (۱۳۹۷) در تمهیداتی بر نظریه زبان می‌گوید نظریه امری استقرایی به معنی استقرای جزء به کل یا استقرای تعمیمی نیست بلکه مجموعه‌ای است از گزاره‌های برآمده از تجربیات محقق که در تجارب او ریشه دارند و پیشاپیش برای آن هیچ تأییدی جز دلبستگی محقق به آن‌ها نداریم اما مسئله این است که این گزاره‌های مفروض بتوانند در تجربه اعتبار کسب کنند، آن هم نه به این صورت که اعتبار نظریه به تجربه باشد بلکه نظریه بتواند تجاربی را معتبر سازد.
در هر حال به نظر می‌رسد محقق، از پیش نظریه را دارد و در جهان بیرون صرفاً به دنبال معقول ساختن آن و حجیت دادن به آن با جمع کردن شواهدی است که نشان دهد نظریه می‌تواند آنها را به نحو معقول برای تبیین مسئله‌ای یا پدیده‌ای، در راستای فهم و کنترل آن، سامان دهد و برای آن قاعده بسازد. اینکه چگونه می‌توان نظریه را از پیش داشت، به نظر می‌رسد به تجربه و زندگی محقق ربط و پیوند داشته باشد. شرایط زندگی یک فرد طوری است که نگاه خاصی را برای او طبیعی‌تر جلوه می‌دهد ولو منشأ آن مبهم باشد؛ مثلاً آشنایی با نظریه‌های دیالکتیکی و جوهری، نظریة تکامل و نیز آشنایی با عرفان، می‌تواند ذهن محقق را به سوی فرض‌هایی در تفسیر جهان سوق ‌دهد. هر چه هست، با یلمزلف موافقم که نظریه از ابتدا نزد محقق به نحو غیرتفصیلی وجود دارد و تحقیق صرفاً مجالی است برای تجلی امر اجمالی در سطح آگاهی.
سنگ بنای ایدة عبور از گفتمان که موضوع کتاب حاضر است در رساله دکتری‌ام  گذاشته شد. آن رساله در خصوص رابطة متن کلامی و تصویر بود و کتابهای مصور، شعرهای دیداری و نقاشی‌خط را مورد بررسی قرار می‌داد. کتاب با فاصله‌گیری از اهداف آن رساله، صرفاً بر ایدة عبور از گفتمان متمرکز شده است.
پیش‌درآمد وضعیت عبور از گفتمان، یک وضعیت شبه‌گفتمانی است که بر اثر رشد تکنولوژی ظهور یافته است. برای تبیین این وضعیت، در بخش پایانی کتاب با انتخاب نمونه‌هایی از جعل عمیق به عنوان شدیدترین نمونه‌های شبه‌گفتمانی در عصر حاضر سازوکار این وضعیت را که خود نظریه‌ای خودبسنده در چارچوب دانش نشانه‌معناشناسی باید تلقی شود، تبیین کرده‌ام. چنان‌که ملاحظه خواهید کرد جعل عمیق به کمک تغییر در صورت بیان نشانه ایجاد میشود. این شیوه، نشان می‌دهد تغییرات صوری تا چه حد معرف وضعیت عصر حاضر هستند اما از آن‌جا که کارکرد این تحول نشانه‌معناشناختی جانشینی دروغ به جای حقیقت است انقلاب اصلی را در زیرساخت معنایی دنیای نشانه‌ها رقم می‌زند. درواقع تمام سازوکارهای نشانه‌معناشناختی که وضعیت «شبه» یا «شبهه» را ایجاد می‌کنند از فرایندهای صوری استفاده می‌کنند؛ از جمله، شایعه نیز به لحاظ سازوکار نشانه‌معناشناختی در این زمره قرار می‌گیرد. از این‌رو در ادامه بررسی وضعیت جعل عمیق، نحوة شکل‌گیری وضعیت شبه‌گفتمانی و از بین رفتن ساختارهای مرجعیت گفتمانی در اثر شایعه را نیز به‌طور مختصر بررسی کرده‌ام.
بدیهی است هر میزان از سهم نگارنده در تدوین این کتاب، نافی تأثیر دیگران و استفاده از تجارب و رهنمودها و همفکری‌ها نیست. از اینرو شایسته است از راهنماییهای ارزندة دکتر حمیدرضا شعیری، دکتر حسینعلی قبادی، دکتر سعید بزرگ بیگدلی و دکتر ابوالقاسم رادفر تقدیر و تشکر کنم. همچنین از دکتر فرزان سجودی، دکتر علی عباسی، دکتر مرتضی بابک معین، دکتر بهمن نامور مطلق، دکتر کورش صفوی، دکتر فرهاد ساسانی و دکتر امیرعلی نجومیان که زحمات ایشان در عرصة نشانه‌شناسی ستودنی است، سپاسگزاری می‌کنم. نیز شایسته است از زحمات بزرگ‌منشانة دکتر یدالله رفیعی، رئیس محترم انتشارات پژوهشگاه، همکاران ایشان و اعضای محترم شورای انتشارات تشکر کنم.

محمد هاتفی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

 

طرح مسئله
لیوتار در کتاب گفتمان/ تصویر (Lyotard, 2011) گفتمان را «فرایند بازنمایی از طریق مفاهیم» می‌داند و معتقد است زبان‌شناسی ساختاری سوسور تجسم عینی این روند گفتمانی‌کردن فضای متنی است که تمامی تأثیرات و نتایج زبان را تا سطح معانی خلق‌شده ناشی از بازی بین دال‌ها تقلیل می‌دهد. بنونیست در تعریف گفته‌پردازی آن را «بهکارگیری زبان از رهگذر کارکرد فردی یا استعمال شخصی» (Benvenist, 1974: 80) تعریف می‌کند. در این تعریف بسیار آشکار است که گفته‌پرداز باید از ذخیرة زبانی که سوسور از آن به عنوان «نظام» یاد می‌کند، این نشانه‌ها را به کار گیرد تا بتواند فضایی گفتمانی ایجاد کند. اینک می‌توان نظریة باختین/ مدودف را افزود و گفت: یک واقعة گفتاری، نه تنها با روابط طبقاتی بین گوینده و مخاطب بلکه با «پدیدار آنی و جزئی زندگی اجتماعی و نهایتاً با اخبار روز، ساعت و دقیقه نیز در ارتباط قرار می‌گیرد.» (Allan, 2000: 18) از این‌رو از دیدگاه نشانه‌معناشناسی اجتماعی علی‌رغم تنوعات و تفاوت‌های فردی و شخصی بین افراد، معناهای متن نه فردی بلکه برخاسته از بستر و زمینة اجتماعی تولید متن هستند. با در نظر گرفتن نظریات اخیر مکتب پاریس مبنی بر دخالت تمامی عناصر حسی ـ ادارکی و عاطفی و زیباشناختی در گفتمان‌سازی، با توجه به ارتباط عمیق میان ژرف‌ساخت و روساخت، در شرایط جدید که به‌ویژه از دهة 1960 و به تبع رواج سیستم‌های رسانه‌ای جدید رخ داده، کل فضای جهانی رسانه‌ای باید تأثیرات ژرف‌ساختی و روساختی عمیق بر جسم و روان گفته‌پردازان گذاشته باشد. بنا به اتکای رسانة جدید بر تصویر، و نظر لیوتار در کتاب فوق‌ که تصویر را ماهیتاً دارای عنصری ضدگفتمانی می‌داند، در صورت غلبة وجه ضد گفتمانی، در جاهایی باید شاهد رقیق‌شدن مرزهای گفتمان و آماده‌شدن وضعیت گفتمانی برای عبور از «خود» و عبور به «وضعیت ناگفتمانی» باشیم. در چنین وضعیتی، سخن از «مسئولیت‌پذیری گفتمانی» به آن صورت که نزد بنونیست و گرایس مطرح است ناممکن می‌نماید. بنونیست «مسئولیت‌پذیری» و گرایس «صداقت» را شروط اصلی برای شکل‌گیری گفتمان می‌دانند. با از میان رفتن مبناهای اصلی گفتمان از قبیل تمایز، مسئولیت، صداقت، معنا، هویت و ... ادعای کتاب پیش روی این است که با «وضعیت عبور از گفتمان» مواجهیم. ادعای «عبور از گفتمان» نظریه‌های گفتمانی چند دهة اخیر را هدف قرار می‌دهد. پژوهش حاضر نشان می‌دهد گفتمان امر ماهوی همیشگی نیست بلکه در بقای خود مستلزم شرایط امکان است. ‌‌‌شکل‌گیری «وضعیت شبه‌گفتمانی/ اشتباه گفتمانی» با مسلط‌ساختن عناصر ضدگفتمانی، فضای گفتمان را مستحیل می‌سازد و ماهیت آن را از بین می‌برد.  آنچه چنین فضایی را پیش کشیده، شرایطی است که جهان امروز تجربه کرده است و کتاب حاضر، سازوکار تحول و تطور این شرایط و آیندة احتمالی چنین وضعیتی را از طریق پرداخت متنی این شرایط مورد بررسی قرار داده‌ است. متن‌پردازان و از جمله هنرمندان، این شرایط را به نحو پدیداری در شرایط بیرونی تجربه می‌کنند و سپس در متن‌ها کدگزاری می‌کنند. محقق با ابزار تحلیل، دوباره این وضعیت‌ها را از متون بیرون می‌کشد و الزامات محیط آزمایشگاهی متن را مجدداً به گزاره‌های ارجاعی بازمی‌گرداند. بنابراین نتیجة این پژوهش درواقع تبیینی از شرایط زیست فعلی در سطح جهانی و گزارشی آینده‌پژوهانه از آن به واسطة تحلیل نشانه‌های ذهنی پردازندگان متن‌ها است. این نتایج به لحاظ اعتبار تفاوتی با یک پژوهش میدانی در خصوص مدعای اجتماعی ندارد زیرا با ابزار روش به نحو مطلوب کنترل شده است.
سلطة ارتباطات تکنولوژیک، توأم با گرایشات پست‌مدرنیستی، تهدیدی عمده برای فرهنگ سنتی است (Lucy, 2001). مارسل دانسی (۱۳۸۷) نشانه‌ـ‌معناشناس کانادایی، این زمانه را زمانه‌ای می‌داند که در آن، به جای باور به «روح» نظیر عصر خدایان، که از طریق احساس مذهبی و دینی برانگیخته می‌شد، شیوه‌های مادی‌گرایانه و مکانیستی خودمحورانه جایگزین شده است که با روایت‌های سنتی از فرهنگ انقطاع کلی دارد. ام. گات‌دینر (Gottdiner, 1987: 234)، نشانه‌معناشناس پست‌مدرن، عصر حاضر را عصر تحت سلطه «فرهنگ برگرفته از تصویر» می‌داند که در آن زمینه‌های معنا در زندگی هر روزه، بسیار ناپایدار شده‌اند. تولید فرهنگی انبوه و عمده، توانایی فهم عمیق از تصاویری را که مدام توسط این صنعت تولید فرهنگ ساخته می‌شود، از بین برده است. بیش از هر شیوة فرهنگی قبلی، پست‌مدرنیسم مشروعیت و اعتبار در زندگی روزمره را از بین می‌برد. درواقع پست‌مدرنیسم دشمن «اعتبار و مشروعیت» است.
گفتمان‌ها در شرایطی شکل می‌گیرند که بتوان برای نشانه‌ها به اعتبار معنایی قائل شد. بنابراین در فضایی که نتوان مشروعیت معنا و اعتبار گفته‌ها را حفظ کرد سخن گفتن از گفتمان نیز بیهوده خواهد بود. به نظر می‌رسد هر چه مؤلفه‌های شرایطی که به پست مدرنیسم معروف شده در جوامع پررنگ‌تر می‌شود باید انتظار بیشتری داشت که شرایط قوام و پیوست گفتمان‌ها از بین برود. اما این امر چگونه قابل توجیه از لحاظ علمی خواهد بود؟
این سخن، برای انسان تحصیل کردة امروز مطلب غریبی نیست. نظریه‌های عدم قطعیت کم‌وبیش این سخن را بازگو کرده‌اند. نظریة پست‌مدرنیسم خود به نوعی گویای همین امر است. همین‌طور نظریة‌ لیوتار درخصوص از بین رفتن ابرروایت‌ها و نیز نظریات بودریار و حتی فوکو و بسیاری دیگر از نظریه‌پردازان بر این امر تا حد زیادی تصریح داشته‌اند. بنابراین سؤال این است که کتاب حاضر چه مسئلة دشواری را پیش پا می‌نهد. این سؤال بجا است. در پاسخ باید گفت هر حوزة علمی از منظر خاص خودش رویدادها را تبیین می‌کند. اغلب نظریه‌هایی که مواضع مشابه و قریب به مضمون ایدة عبور از گفتمان عرضه داشته‌اند، اغلب از حوزه‌‌‌ای فلسفی به مسئله نگریسته‌اند و بنابراین می‌توان گفت همچنان فرضیه هستند.
البته توضیح فوق شاید این ذهنیت را ایجاد کند که «مسئلة» تحقیق حاضر بدیع نیست اما چنین نیست بلکه دقیقاً از لحاظ نوع مسئلة تحقیق است که کتاب کاملاً متفاوت است. تمامی نظریات پیشین که عموماً به نظریه‌های پساساختگرا یا پست‌مدرن معروف‌اند نظریه‌هایی در خصوص «معنا» و عدم قطعیت آن هستند. نظریات فوق همگی به گفتمان معتقدند و ایده‌‌‌ای در خصوص وضعیتی که در آن گفتمان بماهوگفتمان وجود نداشته باشد یا از گفتمان عبور شده باشد ارائه نمی‌دهند. در تلقی‌های بسیار قدیمی و پیشامدرن، از چنین ایده‌ای همواره با اصطلاحاتی مانند آخرالزمان، قیامت و ... یاد شده است (البته اگر این تشابه قابل توجیه باشد) اما اینکه با نظر به مقوله و مفهوم گفتمان، انسان از وضعیتی گفتمانی به وضعیتی پساانسانی استحاله یابد و اصل گفتمان از بین برود، به هیچ وجه مسئله و موضوع نظریه‌ای نبوده است. اگرهم پایان معنا یا عدم قطعیت معنا را به‌صورت مشروط و ضمنی ملهم ایده‌ای در این زمینه بتوانیم بدانیم در هر حال نظریه‌های مورد نظر صرفاً از چیزی تحت عنوان «پایان» سخن می‌گویند و ایده‌‌‌ای روشمند راجع به کم و کیف شیوه پایان یافتن و بهویژه مرحله پس از آن ندارند. در اغلب نظریه‌های پایان‌گرا، پایانِ تلقیِ سنتی از حقیقت مدنظر است. این نظریه‌پردازان سعی دارند نسبی‌گرایی را به جای آن تلقی سنتی بنشانند. نسبتی که کتاب حاضر با این نظریه‌ها دارد از دو لحاظ است: نخست اینکه نظریه‌هایی که مبنای روش‌شناختی تحلیل حاضر را ارائه می‌دهند عموماً نسبی‌گرا هستند که در درجة نخست خود نظریة گفتمان را شامل می‌شود؛ و دوم اینکه مسئلة کتاب حاضر عبور از گفتمان را درواقع تا حد بسیار زیادی حاصل و تأثیر رواج این نظریه‌های نسبی‌گرا می‌داند. البته کتاب حاضر این امر را تنها دلیل این وضعیت نمی‌داند و بیش از هر چیز به نقش پدیداری تکنولوژی تاکید می‌کند. نظریه‌های نسبی‌گرا همواره در طی تاریخ وجود داشته‌اند و فقط در دورة حاضر است که عوامل مختلف به گونه‌ای دست به دست هم داده‌اند که نظریة عبور از گفتمان را معنادار و قابل دفاع می‌سازند. بنابراین این نظریه یک نظریه برای همه اعصار نیست بلکه نظریه‌ای راجع به شرایط گفتمان در وضعیت فعلی جهان معاصر است.
کتاب حاضر ضمن اینکه روابط علی معلولی و نشانه‌های مربوط به سطوح مختلف این فرایندها را از درون متون بیرون می‌کشد و تحلیل می‌کند نشان می‌دهد چه ترسیم آینده‌نگرانه‌ای می‌تواند از وضعیت‌ها ارائه دهد.
 

رویکردهای نشانه‌معناشناسی
کار علمی بدون درانداختن زمینه‌های نظری و معرفی یک روش معتبر و کنترل‌پذیر ممکن نیست. مسئله‌ای که مطمح کتاب حاضر است لازم می‌دارد سطح گسترده‌ای از مقوله‌های فرهنگ در متون برای عبور به زیرساخت اجتماعی در نظر گرفته شود. روش مورد استفاده، نشانه‌معناشناسی است. این روش مهیا و آماده و در اندازه و قوارة مسئلة مورد پژوهش دوخته و آماده وجود نداشته بلکه ابتدا باید روش مورد استفاده را متناسب‌سازی کرد و با مسئلة مورد تحقیق تعدیل و تطبیق داد. همان‌طور که یک بازیگر تنیس سعی می‌کند راکت مورد استفاده‌اش را پیدا کند و اصطلاحاً راکت دست‌خور او باشد، در پژوهش نیز چنین است و محقق ابتدا باید ابزار نظری و روش مطلوب کار خود را تنقیح کند. برخی نظریه‌ها، حوزة اجتماعی و برخی حوزة فرهنگی و برخی دیگر حوزة زیباشناسی متن مورد بررسی را پوشش می‌دهند. در مطالعات چندرسانه‌ای نظریه‌های دیگری نیز ناظر به مسائل مربوط به این بخش از پدیده مورد بررسی دخیل می‌شوند. محققی که پژوهش او در فضای بین این رشته‌ها می‌چرخد باید نظریه‌های مختلفی را کنار هم قرار دهد و زاویة دید و روش مطلوب را بسازد. بنابراین لازم است ابتدا رویکردهای کلان و نیز نظریه‌های مشخص که این رویکرد و روش را پشتیبانی می‌کنند معرفی شوند. در ادامه، ابتدا رویکردهای کلان و تاریخی تشکیل‌دهندة رویکرد نشانه‌معناشناسی را معرفی خواهم کرد و در بخش دیگر نظریه‌پردازان و نظریه‌های مشخص و عمدة نشانه‌معناشناسی معرفی خواهد شد.
نشانه‌معناشناسی از فرمالیسم تا امروز
آنچه امروزه به نام رویکرد نشانه‌ـ‌معناشناسی می‌شناسیم، به لحاظ تاریخی، تکامل یافتة رویکردهای نظری نقد ادبی است که با اصطلاحات رایج فرمالیسم و ساختگرایی و پساساختگرایی و نقد پست‌مدرن می‌شناسیم؛ با این تفاوت که نشانه‌ـ‌معناشناسی ساختار نظری منسجم‌تر و قابلیت تعمیم بیشتری دارد و ضمناً همة رویکردها و روش‌های قبلی را نیز در خود دارد. روش‌ها و رویکردهای فوق همگی توصیفی‌ـ‌تحلیلی هستند و در نوع خود هرکدام جلوه‌ای محدود از تحلیل گفتمان و نشانه‌ـ‌معناشناسی را نشان می‌دهند.
در دورة مدرن اگر بخواهیم آغاز نظری روش نشانه‌شناسی را رهگیری کنیم، به نظر می‌رسد آنچه فرمالیسم خوانده شد نقطة آغاز خوبی باشد. فرمالیست‌ها شاید اولین تحلیلگران متن بودند که اساس کار خود را به معنای مدرن بر نظریه استوار ساختند.
آنان گروهی از هنرمندان و زبانشناسان بودند که در سال 1914 در شوروی سابق پیدا شدند و یکی از پرتأثیرترین اندیشه‌ها دربارة ادبیات و نظریه‌های ادبی را معرفی کردند (وبستر، 1382: 63ـ 64). مهم‌ترین کار فرمالیست‌ها این بود که تاریخ را از ادبیات جدا کردند. آنان معتقد شدند که ادبیات هیچ ارتباطی ــ حداقل به‌صورت مستقیم ــ با جامعه و حتی زندگی مؤلف ندارد. ویکتور شکلوفسکی معتقد بود که «هنر بیشک دارای تعینات و دلالت‌های اجتماعی است اما برای شناخت اثر هنری نباید از این تعینات و دلالت‌ها شروع کرد و به سراغ اثر رفت، بلکه این مسیر باید برعکس طی شود؛ بدین معنا که اثر هنری به خودی خود در مناسبات میان عناصرش دارای دلالت‌هایی است که می‌تواند ما را به تعینات اجتماعی رهنمون سازد» (تابعی، ۱۳۸۴: 156).
یکی از نظریه‌های بسیار مشهور و همچنان معتبر فرمالیست‌ها آشنایی‌زدایی بود که از نظر شکلوفسکی از قدیم به‌صورت مجاز و استعاره نزد شاعران رواج داشت اما آنچه بیشتر مد نظر وی بود، شگردهایی هستند که یک شاعر یا نویسنده به کار می‌برد تا زبان را نزد مخاطبان ناآشنا سازد. این شگردها عناصر زیادی را شامل میشوند: مثلاً به کار بردن کلمات قدیمی و باستانی، ترکیبات جدید، استفاده از متناقضنماها، تضاد، کلمات غیرعادی، ترکیبسازی متفاوت و غیرعادی کلمات به‌گونه‌ای که بعضاً موسیقی خاصی را متبادر میکنند، حس‌آمیزی و ... . وی معتقد بود در بسیاری از کنشها، ادراک به فرایندی عادت‌گونه و خودبهخودی تبدیل می‌شود که اغلب از آن ناآگاهیم و برداشتمان از اشیاء و رابطه میان آن‌ها را نادیده میگیریم. زبان شعر می‌تواند این عادتزدگی را برهم زند تا چیزها را به نحوی متفاوت و از نو ببینیم. این امر حاصل توان زبان شعر یا زبان ادبی در «غریبه‌سازی» یا آشنایی‌زدایی جهان آشناست. درواقع جهان یا شیء مورد نظر دگرگون نمی‌شود، بلکه نگاه به آن یا طرز ادراک آن تغییر می‌کند (وبستر، 1382: 64ـ 65).
فرمالیستها، معتقد بودند امر آشنا همواره چیزی است که قبلاً در معرض شناخت قرار گرفته و از این‌رو دیگر از انرژی لازم برای ایجاد انگیزش برخوردار نیست. هر چیزی که بتواند برانگیزد، به همان میزان از غرابت برخوردار است و بالعکس. این نشان می‌دهد بین امر زیبا، شناخت و ناآشنابودن، نسبت وجود دارد.
یکی دیگر از خدمات بسیار مهم فرمالیستها به حوزة نقادی و تحلیل متن، تمایز میان «داستان یا روایت» و «طرح» بود (احمدی، 1371: 243). آنان داستان را در مورد مجموعه کامل رخدادهای یک روایت، آن‌سان‌که در تداوم زمانی، پیوستگی مکانی و همخوان با قانون نسبت‌های علت و معلولی شکل می‌گیرد، به کار میبردند. داستان، شرح یا حضور کامل تمامی رخدادها است، رخدادهایی که همگی در روایت بازگفته نمی‌شوند. در مقابل، طرح در مورد تمامیت مواد صوری و سبک‌شناختی به کار می‌رود که در داستان بیان می‌شوند یا نقش می‌بندند. طرح، نظام‌های زمانی، مکانی و منطقی نسبت‌هایی را بیان می‌کند که در فیلم یا رمان یا نمایش می‌آیند. در طرح، گاه یکسر بنا به الگوی زمانمند «آنچه رخ داده است» بیان می‌شود، و گاه به گونه‌های متنوع دیگر. یکی از این شکل‌ها «بازگشت به گذشته» است (همان). گونهای از آشناییزدایی در ادبیات داستانی، جابه‌جایی فصول و بخش‌های مختلف اثر و یا جابه‌جایی صفحات در رمان است که باعث شکل‌گیری شرایطی می‌گردد: «هشیار نگاه داشتن خواننده، به هم زدن عادت‌های خوانش متن و کوشش ذهنی خواننده برای بازنویسی آن» (اسحاقیان، 1386: 39).
در هر حال «فرم‌گراها برای رسیدن به ساحتی از هنر که در تعلق سیاسی و اجتماعی نبوده و بیرون از نظام‌های ارزشی برای خود مقام

 


لینک دانلود فایل

کلیدواژه‌ها: عبور از گفتمان دکتر محمد هاتفی


نظر شما :