گزارش کامل همایش ملی «تأملی بر زندگی، آثار و اندیشهی عبدالله قطببنمحیی»
گزارش کامل همایش ملی «تأملی بر زندگی، آثار و اندیشهی عبدالله قطببنمحیی»
بعد از برگزاری مراسم افتتاحیهی همایش ملی «تأملی بر زندگی، آثار و اندیشهی عبدالله قطببنمحیی» اولین جلسهی این همایش روز دوشنبه 24 شهریور 1399برگزار شد. در این جلسه طبق برنامهی از پیش اعلام شده نخست دکتر عباس بگجانی، عضو هیأت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی سخنرانی خود را با عنوان «نگاهی سبکشناختی به اشعار قطببنمحیی» ارائه کرد. وی ضمن اشاره به متون باقیمانده از قطب و تحقیق در سبک نگارش او نشان داد که چگونه قطب را نمیتوان به عنوان شاعر شناخت. عضو هیأت علمی فرهنگستان زبان در ادامه گفت: از عبدالله قطببنمحیی، عارف نهچندان مشهور قرن نهم، انبوهی از نامهها و مکاتبات بر جای مانده است که مهمترین مرجع شناخت زندگی و اندیشههای او به شمار میروند. طی سالهای گذشته بخشی از این نامهها به همت محققان چاپ شده و تا تصحیح و طبع انتقادی همهی آنها راه درازی در پیش است. با اینحال همین مقدار از نامهها که طبع شده را میتوان از جنبههای مختلف بررسی کرد. ازجمله اشعار قطب که او به مناسبتهای مختلف در اثنای این نامهها آورده، اشعاری در قالبهای مختلف که شمار آنها بیش از صد بیت است. دکتر بگجانی موضوع پژوهش خود را عرضهی اطلاعاتی تازه دربارهی این سرودهها و بررسی زبانی، محتوایی و ادبی آنها دانست و توضیحاتی در مورد آن ارئه کرد.
سخنران دوم این جلسه یونس صادقی، دانشجوی دکتری رشته ایرانشناسی (بنیاد ایرانشناسی دانشگاه شهید بهشتی) بود. وی سخنرانی خود را با عنوان «زمینههای تاریخی، فرهنگی مهاجرت قطببنمحیی از خنج به شیراز در قرن نهم هجری با تأکید بر معرفی فرقهی طریقت شمسیه» ارائه کرد. صادقی نخست به معرفی قطب پرداخت و او را قطبالدین کوشکناری محمد ملقب به قطب المحیی از برجستهترین عرفای قرن نهم و اوایل قرن دهم به معرفی کرد و در ادامه توضیح داد: قطب از طریق مکاتبات اخلاقی، علمی و فلسفی در نواحی مختلف فارس و سواحل خلیج فارس به نشر اندیشههای خود پرداخت. صادقی در ادامه افزود: قطببنمحیی در خنج که پایگاه فکری تصوف در گرمسیرات (بین قرون هفتم تا اواخر قرن نهم) به شمار میرفت مدتی با فرقهی شمسیه به رهبری شیخ محمد ابونجم (704-786ق) دچار اختلاف فکری و عقیدتی میشود و با گفتن «اما قصه ترک خنج و کنج نزد این کمینه صواب نمینماید والله اعلم» به شیراز و سپس جهرم مهاجرت میکند. مدتی بعد پیروان او موفق به تأسیس شهر اخوانآباد در نزدیکی جهرم میشوند. یونس صادقی در ادامهی پژوهش خود نشان داد که از طریق تحلیل و ارزیابی مکاتیب قطب و معرفی اندیشههای فرقه شمسیه به تشریح اختلافات قطب با پیروان شیخ محمد ابونجم (فرقه شمسیه) خواهد پرداخت و زمینههای اجتماعی، فرهنگی مهاجرت قطب از خنج به شیراز و جهرم را مشخص خواهد شد. او توضیح داد: نتایج حاصل از پژوهش نشان میدهد تفاوت دیدگاههای فکری و عرفانی دو جریان فکری قطبیه و شمسیه زمینهساز مهاجرت قطب به شیراز میشود.
سخنران سوم این جلسه دکتر عبدالمجید مبلغی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی خود را به همراه دکتر طیبه محمدیکیا آماده کرده بود. عنوان این سخنرانی «اخوانآباد؛ پایهریزی آرمانشهری براساس تصوف مدنی جایگاه آرمانشهر عبدالله قطب در جریان تاریخی آرمانشهر اندیشی طی عصر میانهی اسلامی» ارائه کرد. دکتر مبلغی توضیح داد: مطالعهی ایشان به بررسی نسبت آرمانشهر عبدالله قطببنمحیی شیرازی و جریان آرمانشهر اندیشی در عصر میانهی اسلامی، بهویژه با تأکید بر تبار افلاطونی آن، اختصاص دارد. وی در ادامه تشریح کرد براساس نتایج حاصل آمده از پژوهش ایشان مکاتیب عبدالله قطب در دل جریانِ تاریخیِ تشدید یابندهای قابل توضیح است که بیانگر کاهش توجه پیوسته به میراث فلسفی یونانی-اسلامی (افلاطون-فارابی) و افزایش اهمیتیابی عرفان طی تأملات منجر به آرمانشهر است. عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: علاوه بر بازنمای ویژگیهای این جریان عمومی تاریخی، «اخوانآباد» قطب ارائهدهندهی نمونهای کمابیش متفاوت و بیسابقه از رویکرد طریقت-شریعت پایه و فلسفهی پرهیز در تأسیس آرمانشهر در قرن نهم هجری است؛ رویکردی که میتوان از آن ذیل عنوان «تصوف مدنی» یاد کرد.
سخنران چهارم جلسهی عصردوشنبه ، محمدجواد ناسکجهرمی، دانشجوی دکتری ادیان و عرفان دانشگاه فردوسی مشهد بود. وی سخنرانی خود را با عنوان «معرفی رسالهی کشف الغطاء عما فی الزوراء از عبدالله قطببنمحیی و بررسی نامههای وی به سیدسند صدرالدین دشتکی شیرازی» ارائه کرد. ناسک در سخنان خود قطب را به این صورت معرفی کرد که «عبدالله قطببنمحیی» از عارفان و بزرگانی است که در پایان قرن نهم هجری یعنی همزمان با ظهور صفویه، با نامه نوشتن به دوستان و پیروانش و نیز بنای شهرکی در چند فرسخی جهرم به نام قطب آباد مکتب عرفانی خود را شکل میدهد. او در ادامه افزود: این درحالی است که مکتب فلسفی شیراز که با «سید سند صدرالدین دشتکی شیرازی» شناخته میشود؛ در همین عصر یعنی قرن نهم و دهم هجری قمری تشکیل میشود. عبدالله قطببنمحیی با نوشتن نامه به صدرالدین محمد دشتکی و نیز تألیف رسالهای با عنوان «کشف الغطاء عما فی الزورا» که به انتقاد «رسالهی الزورای علامه دوانی» پرداخته است؛ رابطهی خود را با فلسفه و فلاسفهی زمان خود نشان میدهد. ناسک توضیح داد که پژوهش وی ضمن معرفی رسالهی کشف الغطاء عما فیالزورا از عبدالله قطببنمحیی روابط وی را با شخصیتهای فلسفی شیراز بهویژه صدرالدین محمد دشتکی مورد بررسی قرار داده است.
همایش قطب، گرد غربت را از چهرهی یک عارف بزرگ سترد
سخنران اول جلسه صبح سهشنبه 25 شهریور 1399، دکتر ثبوت بود که بیانات خود را با ذکر این خرسندی آغاز کرد و گفت: برگزاری همایش قطب، که یکی از آرزوهای دیرین او بوده، گرد غربت را از چهره یک عارف بزرگ سترد.
دکتر ثبوت به بحث در باب ویژگیهای تصوف قطب محیی پرداخت و ادامه داد: گرچه معمولاً متصوفه از جریانات گروهی پیروی میکنند و نظامهای یکسانسازی مانند مرید و مرادی، شباهتهای آنها را به هم سبب میشود، قطب به کمتر کسی از صوفیان قبل از خود شبیه است و نگرشها و بینشهایی که دارد جز در مواردی اندک در هیچیک از پیشینیان دیده نمیشود. قطب در نوشتههایش نیز تلاشی برای تشبه به صوفیان و عارفان پیش از خود انجام نمیدهد. او تکرار هیچکس نیست مقلد هیچکس نیست حاشیهنویس بر دیگران هم نیست، او خودش است.
عضو هیأت علمی بنیاد دائرهالمعارف اسلامی در ادامهی سخنان خود مطرح کرد: قطب که بسیاری از اهل تحصیل را دچار تقلید مضاعف میداند، یعنی آنان را در مدعا و دلیل اهل تقلید میداند، در میان عارفان بیش از همه به نقد ابن عربی میپردازد و هر چند که از رحمت فرستادن به ابنعربی دریغ ندارد و از اهل کرامت میشمارد، تصریح میکند که زبد دجالیه بر حکمت او فراوان است و این باعث شده که حکمت ابنعربی منتفعبه نباشد و جز مایهی ضلال اهل جدال نشود. قطب نظریات هستیشناسی ابنعربی را که معرفت وجودیه مینامد همراه با حکمت یونانیه، دو فتنه عظیم و دو کفر شنیع میداند که در بلاد اسلام شایع شده است. از اینرو او بر این باور است که تصانیف ابنعربی را باید ممنوع و متروک داشت چرا که مطالعهی آنها مثمر زوال ایمان است. قطب از معدود صوفیان مخالف سرسخت ابنعربی است.
دکتر ثبوت در ادامهی سخنان خود با اشاره به رواج عرفان نظری ابنعربی در عصر قطب مطرح کرد: قطب به تخطئهی هر آنچه رنگ بدعت دارد میپردازد. او عارفی را که بیش از همه بر او صحه میگذارد سهروردی، مصنف عوارفالمعارف است.
ثبوت در بخش پایانی سخنان خود چنین گفت: قطب در مکاتیب خود در محبت و تولای امامان و اهلبیت کم نگذاشته و احادیث بسیاری در مناقب امام علی علیهالسلام آورده است و بسیاری از مکاتیب او با صلوات بر پیامبر و آل طاهرین او آغاز یا ختم میشود. همچنین اعتقاد به ظهور مهدی(عج) در منظومهی دینی او جایگاهی چشمگیر دارد و نیز حدیث معروف «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» که شیعه بسیار به آن استناد میکند بارها روایت کرده است. همین امور باعث شده که قطب در میان شیعیان چهرهای مقبول داشته باشد تا آنجا که برخی از علمای شیعه منتخباتی از مکاتیب او را تألیف کرده یا برخی از آنها را در تصانیف خود آوردهاند.
دکتر داوری: قطب اگرچه یک فقیه و مفسر و عارف است اما عنوان صفت مناسبتری که میتوان به او داد متفکر دینی است
دکتر داوری اردکانی با سپاس از برگزار کنندگان همایش قطب، سخنان خود را در باب مکاتیب قطب چنین آغاز کرد: «وقتی مکاتیب قطب را مرور میکردم ظرائف و دقایق و نکتههای بدیع در آن یافتم و به نظرم آمد که اگرچه نویسنده آن یک فقیه و مفسر و عارف است اما عنوان صفت مناسبتری که میتوان به او داد «متفکر دینی» است. اینجا باید دربارهی تفکر دینی نکاتی را روشن کنم. از متفکر دینی نباید انتظار موافقت با فلسفه داشت. قطب خود از مخالفان جدی فلسفه و عرفان نظری است.
داوری در توضیح متفکر دینی تصریح کرد: «در یکی، دو دههی اخیر تعبیر و اصطلاح امتناع تفکر و امتناع تفکر دینی در میان اهل فضل و قلم متداول و مشهور شده است. در معنی هردو لفظ باید تأمل کرد. امتناع تفکر تعبیر عجیبی است و شاید یک سهو زبانی باشد و مثلاً گوینده آن میخواسته غیاب تفکر و محدود شدن دامنه امکانهای آن را برساند و شاید مقصود را با بیدقتی در زبان، «امتناع تفکر» تعبیر کرده است. اما دشواری تفکر و غیاب آن را با امتناع تفکر نباید اشتباه کرد. امتناع تفکر بدان معناست که تفکر هرگز نبوده، اکنون هم نیست و در آینده و هرگز نخواهد بود و نمیتواند باشد. آیا از چنین داعیهای میتوان دفاع کرد؟ تفکر بالذات ممکن است و حتی در جایی که جهل و خامی و ظاهربینی آن را پوشانده است، با امید به آن باید کتاب خواند و نوشت و آموخت.
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه با نظر به بحث تفکر دینی چنین گفت: «امتناع تفکر دینی حرف دیگری است و شاید همانند امتناع تفکر به صورت مطلق بیمعنا به نظر نیاید یا لااقل متضمن تعارض نباشد. این تعبیر بدان معناست که در شریعت برای تفکر مجالی نیست زیرا شریعت تعبدی است. معنای دیگر آن این است که دینداران کاری به تفکر ندارند. کسی هم ممکن است بگوید امتناع تفکر دینی یعنی تفکر به صفت دینی متصف نمیشود».
استاد دانشگاه تهران این معانی چندگانه در باب امتناع تفکر دینی را چنین مورد بررسی قرار داد:
معنای اول را بهنحوی میتوان تصدیق کرد، چرا که عامهی مردم در مقام عمل به احکام شریعت نیاز به تفکر ندارند ولی این وضع را چرا باید امتناع تفکر تعبیر کنیم. حتی اگر تصدیق شود که در شریعت جایی برای تفکر نیست امتناع تفکر اهل دین و دینداران از آن فهمیده نمیشود. نهایت چیزی که در اینجا میتوان گفت آن است که دینداران اجازهی تفکر در این امور را ندارند و این غیر از امتناع تفکر است.
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه افزود: آیا بهراستی دینداران میتوانند اهل تفکر باشند یا نه؟ وی در پاسخ به فلسفهی اسلامی اشاره کرد و پرسید که آیا اصلاً فلسفهی اسلامی وجود دارد؟ اگر مراد از فلسفهی اسلامی یا مسیحی، مسلمان بودن یا مسیحی بودن فلسفه است، سخنان منکران فلسفهی اسلامی و مسیحی را باید پذیرفت. فلسفه هیچ دینی را به خود نمیپذیرد و امری بالذات متفاوت با دین است. کسانی که تفکر را با فلسفه یکی میدانند، دینی نبودن فلسفه را به امتناع تفکر دینی تعبیر میکنند. اگر مراد از فلسفهی اسلامی یا مسیحی، مسلمان بودن یا مسیحی بودن فلسفه است، سخنان منکران فلسفهی اسلامی و مسیحی را باید پذیرفت. فلسفه هیچ دینی را به خود نمیپذیرد و امری بالذات متفاوت با دین است. کسانی که تفکر را با فلسفه یکی میدانند، احتمالاً دینی نبودن فلسفه را با امتناع تفکر دینی یکی دانسته و آن را به این تعبیر کردهاند.
دکتر داوری در ادامهی سخنان خود گفت: اینکه کسانی مثل محیالدین عربی و مولوی متفکر بودهاند، نمیتوان تردید داشت و تفکر آنان را مستقل از دین و جدا از آن دانست. البته ظاهر بینان و قشریان متفکر نیستند اما آیا همهی دینداران قشریاند؟ قطبالدین محیی گرچه از جمله ملازمان شریعت است اما برخوردار از نعمت تفکر است. وقتی مکاتیب او را میخوانیم اعتقاد راسخ و التزام اورا به شریعت توأم با تفکر مییابیم. قطبالدین محیی گرچه از جمله ملازمان شریعت و مواظبان رعایت احکام است اما برخوردار از نعمت تفکر است. وقتی مکاتیب او را میخوانیم اعتقاد راسخ و التزام اورا به شریعت توأم با معرفت و درک و تفکر مییابیم. قطب عارف است اما ادعای قطب بودن و حتی عارف بودن نکرده است.
دکتر بنایی: قطب سالک راهی است که میتوان آن را راه عبور و گذار نامید، راه عبور از فلسفه، شعر و عرفان نظری
سخنرانی علمی دیگر همایش قطب توسط دکتر مهدی بنایی، دبیر علمی این همایش برگزار شد. وی به طرح مسئلهای در اقلیم اندیشهی قطب پرداخت تا در مرحلهی بعد برای آن پاسخی پیشنهاد دهند. در نظر وی مسئله این است که قطب برخلاف احترام زیادی که برای شعر قائل است، شاعر برجسته و چیرهدستی نیست و با اینکه مکاتیبش از صبغههای فلسفی خالی و عاری نیست، بهجد با فیلسوفان و اندیشهی فلسفی مخالف است و برخلاف بزرگداشت مقام و اندیشه عارفان به عرفان نظری امثال ابن عربی قانع نیست و با عارفانی چون حلاج همراهی و همدلی ندارد و با استناد به دلالت آیات قرآنی، اندیشهی آنان را محل اعتماد و قابل انتفاع نمیداند.
دکتر بنایی در ادامه و برای پردازش پرسش خود در باب این مواضع قطب گفت: «قطب اگر شاعر نیست و در شمار فیلسوفان قرار نمیگیرد و با عارفان نیز قرار نمییابد پس بهراستی خود کیست و سالک کدام راه است و اصلاً وجه اهمیت او چیست و مقام و جایگاه او در اقلیم اندیشه کجاست؟»
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، در مسیر تمهید مقدمهای برای پاسخ به این پرسش گفت که «قطب سالک راهی است که میتوان آن را راه عبور و گذار نامید، راه عبور از شعر، فلسفه و عرفان نظری. قطعاً اگر کسی در هر یک از این اقالیم تفکر اقامت گزیند، در همان اقلیم پرورش مییابد و نام، آوازه و نشانی کسب میکند. بر همین اساس میتوان یکی از وجوه گمنام ماندن قطب را این دانست که او را دقیقاً نمیتوان بهمثابه متفکری مقیم در یکی از این اقالیم معروف و شناخته شده تفکر دید و شناخت. او سالک راه عبور از این اقالیم است و مقصدی را در فراسوی این نواحی میجوید و دنبال میکند. البته این به آن معنا نیست که قطب این راه را پیموده و به انجام رسانده است. این راه را صرفاً باید بهمثابه جوهر اندیشه و مسیر حرکت و آهنگ اصلی قطب در نظر گرفت، نه بهعنوان طرحی تماماً به انجام رسیده و راهی کاملا پیموده شده.
وی در بخش پایانی سخنان خود به طرح و بررسی این دو پرسش پرداخت که «مبدأ این راه کجاست و مقصد آن چیست؟ به عبارتی چرا قطب آهنگ چنین راهی میکند و خاستگاه چنین آهنگی کجاست و در مرحلهی بعد مقصود او از این آهنگ چیست و با آن رسیدن به کدام انجام و مقصد را میجوید و آرزو میبرد. این دو پرسش ما را به غواصی و تعمق در مکاتیب فرا میخواند و به سوی کشف و درک جوهر اندیشهی قطب راهنمایی میکند و سوق میدهد. فعلاً و در مقام پاسخ اجمالی به این دو پرسش چنین میگوییم که مبدأ این آهنگ در قطب، درد بود و مقصد و درمان این درد نیز برای قطب آن حقیقت رفیعی بود که شاید بتوان آن را اندیشه قرآنی نامید».
این سخنرانی با شرحی کوتاه از این درد و با توضیح عبارتی از قطب در باب اندیشهی قرآنی پایان یافت.
****
چهارشنبه 26 شهریور 1399 در روز سوم و آخر همایش ملی «تأملی بر زندگی، آثار و اندیشهی عبدالله قطببنمحیی» طی دو نوبت صبح و عصر سخنرانان به ارائهی پژوهشهای خود درباره عبدالله قطب پرداختند. در جلسهی صبح دکتر ابوالفضل خوشمنش، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران سخرانی خود را با عنوان «از عرش تا فرش، نگاهی به جایگاه تنزیل عزیز علیم در مکاتیب قطب محیی» ایراد کرد. وی قطب را چنین معرفی کرد: قطبالدین عبدالله محمدبن محیی، چنانکه میدانیم، از رجال ادب و معرفت و تصوف در قرن نهم هجری است. عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در ادامه به تشریح منظر قطب نسبت به قرآن پرداخت و قرآن را در نگاه قطب محیی، قطبِ معرفت و محییِ معالم دین دانست. استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران افزود: قطب بر خلاف بسیاری از مشایخ تصوّف و عرفان، در تکلّف و تحمیل اساس ذوقیات خویش بر سخن قرآن مجید نمیکوشد و قرآن مجید و تنزیل عزیز حکیم الهی را صرفاً بهمثابه ذکر و ورد و آرایهای برای سخن و ذوق و حال نمیخواهد، بلکه با ایقان و اشتیاق و پایبندی به ظواهر قرآن در پی التماس حقایق و تطهیر اعماق و اعراق با این وحینامه ربّالعالمین است.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران توضیح داد: با تتبعی که در برخی نوشتههای قطب به عمل آورده، نگاه اساسی و مهمی را از او به سوی قرآن کریم یافته که در سخن فشرده حاضر، تبیینی از سهبند آنها را عرضه داشته است: تنزّلاتِ «تنزیل عزیز» الهی، تعلیم الهی و فطری قرآن، و ارتباط قرائت قرآن با مقولهی نماز.
دکتر خوشمنش در انتهای سخنانش تشریح کرد: اتخاذ این سه موضوع در سخن حاضر از یکسو به جهت ارتباطات عمیق و مؤثری است که با حیات روحی و معنوی انسان در این جهان مییابد و از سوی دیگر به جهت نسیان و تغافلی است که در حال حاضر در گفتمانهای فکری و فرهنگی و نیز جهد علمی معنوی ما عارض این راهبردهای اساسی و اثربخش شده است.
سخنران دوم جلسهی صبح چهارشنبه دکتر تقی پورنامداریان، استاد برجستهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. وی سخنرانی خود را با عنوان «سرگردانی قطب در میان شریعت و طریقت» ارائه کرد. دکتر پورنامداریان در مورد نامههای قطب توضیح داد که نامههای عبدالله قطب، نامههایی است که غالباً حاوی پاسخ به پرسشهای دینی و عرفانی یاران و معتقدان یا عقاید و سفارشات او به آنهاست. پاسخهای عبدالله قطب حاکی از اعتقاد محکم او به شریعت و قرآن و سنت است و سخنان و اندیشههای گستاخانهای که با ظاهر شریعت همساز نباشد و حاوی برداشتهای بدیع به ظاهر شریعت ستیز باشد –چنانکه مثلاً در نامههای عینالقضات- در نامههای او نمیبینیم. این استاد ادبیات در ادامه ارتباط عبدلله قطب با فلسفه و فلاسفه را با توجه به نامههای او بررسی کرد و گفت: مخالفت متعصبانه او با فلسفه خود حاکی از تعصب او در پایبندی به نقل و مخالفت با هر اندیشهایست که بخواهد از قلمرو نقل پای بیرون گذارد. عبدالله قطب نه تنها با فلسفه بلکه با کتب متصوفه یا سخنان بعضی از آنان که ممکن است در دین و ایمان مردم موجد شک و تزلزل شود نیز روی موافقت نشان نمیدهد.
دکتر پورنامداریان ادامه داد: با توجه به شرایط و در اوضاعی که قطب در آن قرار داشته، احتیاط و ملاحظهکاری او ظاهراً طبیعی مینماید چون او تنها مسئول امنیت نفس خود نیست بلکه نسبت به امنیت اهالی اخوانآباد هم احساس مسئولیت میکند. او جامعه اخوانآباد را به وجود آورده است که حفظ بقای آن و ادامهی زندگی در آن مسئولیتی بسیار مهم به عهدهی او گذاشته است. در این وضع، مخالفت دینمداران خواه از روی مخالفت و تعصب و خواه از روی حسادت میتوانست او را با انواع گرفتاریها دست به گریبان کند. به این دو البته موقعیت تاریخی خاصی را که در پی استقرار مذهب شیعه در سراسر کشور بود و قدرت غالب عصر محسوب میشد، باید اضافه کرد. این سهعامل جامعهسازی، مذهب و قدرت بافتی را تشکیل میداد که عبدالله قطب را در بندهای خود اسیر کرده بود، بیگمان جوّ روانی خاصی را در او پدید آورده بود که عمیقاً بر نوشتههای او تأثیرگذار بوده است. طرح جامعهی اخوانآباد، ناشی از عقیدهی اوست به حقیقت شریعت و نه رسمها و مجازهایی که مردم به آن متمسک شدهاند و دل خوش کردهاند.
استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی توضیح داد: بیاعتنایی به دنیا و حب مال و جاه و خالصانه به عبادت خدا پرداختن از صفات ذمیمه نفسانی پاکشدن و به رستگاری اخروی اندیشیدن، از جمله آرزوهایی است که عبدالله قطب گمان میکند با ایجاد جامعهای در کنار جامعه اهل ظاهر و عادت تحققپذیر است، اما شاید او چندان که باید و شاید دربارهی خطراتی که در بیرون این جامعه میتوانست آن را تهدید کند، نیاندیشیده بود. او میخواست طریقتی را که اصولاً راهی فردی بود، تبدیل به طریقی از زیستن برای یک جامعه کند، که در این صورت با عوامل تهدیدی نه از بیرون، حتی از درون مواجه میشد.
سخنران سوم این جلسه دکتر سیدعلیاصغر میرباقریفرد، عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان بود. وی سخنرانی خود را با عنوان «مشرب عرفانی قطببنمحیی» ارائه کرد. دکتر میرباقریفرد ابتدای سخن خود را به توضیح در مورد ضرورت تحقیق دربارهی مشرب عرفانی عرفا اختصاص داد و گفت: یکی از کارهای پایه و ضروری در پژوهشهای عرفانی شناسایی و تبیین سنت و مشرب عرفانی اهل سلوک و معرفت است. بدون شناخت سنت و مشرب شخصیتهای عرفانی هر نوع پژوهشی دربارهی مبانی فکری، آثار و جایگاه آنان در سیر تطور عرفانی کم اثر است و دستاورد قابل اعتمادی به دست نمیدهد. یکی از کاستیهای مهم در پژوهشهای عرفانی دربارهی شخصیتهای عرفانی، آثار آنان و نقش آنها در سیر تطور عرفان و تصوف بیتوجهی به ساختار سنت عرفانی آنها از یک سو، و اهتمام نورزیدن به تبیین مشرب عرفانی مشایخ از سوی دیگر موجب شده بسیاری از زوایا و ابعاد آثار و مبانی فکری شخصیتهای عرفانی پوشیده و مبهم بماند. این مهم به دلائل مختلف –که در مجالی دیگر باید دربارهی آن سخن گفت– برای عارفان سدهی هفتم به بعد بیشتر ضرورت پیدا میکند.
استاد ادبیات دانشگاه اصفهان افزود: قطببنمحیی بن محمود از عارفان سده نهم هجری (838 – 909) است که در فارس میزیست. با آنکه اطلاع چندانی دربارهی زندگانی و احوال او در دست نیست اما معدود اطلاعات و قرائنی که در اینباره وجود دارد نشان میدهد وی روزگار خویش را در بعضی از شهرهای فارس مانند خنج، جهرم و شیراز سپری ساخت و بخش پایانی عمر خود را در شهری گذراند که خود در جوار جهرم بنا کرد و آن را اخوانآباد نامید و امروز بهجهت انتساب به وی قطبآباد خوانده میشود. از این اطلاعات معدود که در تذکرهها وجود دارد و شواهد و قرائن دیگر برمیآید قطببنمحیی در روزگار خویش در میان اهل معرفت جایگاه معتبر و اثرگذاری داشته و تعالیم وی در کانون توجه عارفان و عالمان قرار گرفته است. عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان در مورد شاگردان و تأثیر قطب در سالهای بعد افزود، پرورش شاگردان اهل و شایسته که به روایتی ملاجلالالدین دوانی نیز در شمار آنها قرار داشته از اعتبار وی نزد اهل طریقت حکایت میکند. اثرگذاری و ترویج تعالیم و آراء او در دورهای بعد تا روزگار معاصر نیز تداوم یافت. تألیف مهم وی به نام مکاتیب از همان ایام برای سالکان و پویندگان طریقت به عنوان یکی از منابع معتبر و مؤثر شناخته و بدان مراجعه میشده است. این کتاب که در سال 899 ق تألیف شده دربردارنده نامههای وی به مخاطبان عام و خاص است و مجموعهی ارزشمندی از تعالیم، مفاهیم و اصول عرفانی و اخلاقی و معارف اسلامی به شمار میرود مجال مناسبی در اختیار قرار داده تا با بررسی و تحلیل ساختار و محتوای آن، زوایا و ابعاد منظومهی فکری او تبیین شود.
دکتر میرباقریفرد متذکر شد: برخلاف اهمیت مرتبت و مکانت او در عرفان سدهی نهم هجری هنوز متناسب با این جایگاه پژوهشهای درخوری انجام نشده است. سخت ضروری است مکاتیب و آراء او از بعد تاریخی، فکری و مبانی عرفانی و همچنین ساختار و شیوهی نگارش در کانون بررسی قرار گیرد تا نقش وی در سیر عرفان اسلامی دقیقتر شناخته شود.
***
آخرین جلسهی همایش ملی «تأملی بر زندگی، آثار و اندیشهی عبدالله قطببنمحیی» عصر روز چهارشنبه 26 شهریور 1399 با برگزاری چند سخنرانی به کار خود پایان داد؛ در این جلسه، نخست دکتر محمدتقی طباطبائی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی خود با عنوان «خوانش مکاتیب، همچون «فراخوان»» پرداخت. دکتر طباطبائی نحوهی مواجههی خود با مکاتیب قطب را چنین توضیح داد: تاریخ این سرزمین، رشتهای است بافته از نوشتارگانِ مردمانی برگزیده؛ مکاتیب قطب محیی در نسبت با این پنج عنصر، خوانشپذیر میشود: تاریخ، سرزمین، نوشتار، مردمان، و برگزیدگان. کانونِ این پنج عنصر، نوشتار (مکاتیب) است. در نوشتار است که پیوندِ آن چهار عنصر روشن میشود و با هم یگانه میشوند؛ در نوشتار است که به خودآگاهی میرسند.
وی افزود: قطب محیی، عارفی است بزرگ، مصلحی اجتماعی، ادیبی نویسنده، مفسری نوآور، مثالآفرینی توانا، و سرانجام قطبی است مرشد و راهنمای گروه بزرگی از مریدان (اخوان). هر کدام از این ویژگیها، بهجای خود، شایستهی پژوهش است؛ میتوان مدتها دربارهی آنها پژوهش کرد، تازهها بهدست آورد و مقالهها نوشت. آنچه قطب نوشته، آنگونه که نوشته، مادهخامِ ارزشمندی برای پژوهش دانشگاهی است. ایبسا بتوان از راهِ مکاتیب، شخصیت وی را نیز پژوهید و تلاش کرد به چهرهی تاریخی وی نزدیک شد. نیز میتوان دست از پژوهش برداشت، خود را یکی از اخوان انگاشت و در بهجاآورنِ دستوراتِ مکاتیب کوشید.
استاد فلسفهی دانشگاه تهران متذکر شد: چه، مکاتیب، بهپژوهش درآید، چه، پژوهش، جسارت انگاشته شده، تنها مریدانه به دستورات آن عمل شود، فرقی ندارد، درهرحال خوانشی از آن بهدست داده میشود؛ خوانشی بیتوجه به جایگاه نوشتار همچون کانونِ خودآگاهیِ تاریخی. خوانشِ پژوهشگرانه نه با کلیتِ مکاتیب که با پارههایی از آن سروکار دارد، خوانش مریدانه نیز کاری به مکاتیب ندارد، سودای رستگاری مرید دارد. قطب محیی، نه پژوهنده بود، نه مرید، پس نه پژوهشگرانه اندیشید و نوشت، نه مریدانه. عضو هیأت علمی دانشگاه تهران ادامهی پژوهش خود را در پی این پرسش افکند که بیگمان، آنکه نه پژوهشگرانه زیسته، نه مریدانه، مکاتیبش نه پژوهشگرانه شناختنی است، نه مریدانه. پس چه باید کرد؟
سخنران آخر همایش دکتر مزدک رجبی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. دکتر رجبی سخنرانی خود را با عنوان «اخوانآباد؛ مرکز گریزی و امتناع» ارائه کرد. وی توضیح داد: در تحقیق ایشان فهم وی از اخوانآباد قطب در جهتی ویژه فهمیده شده است. اخوانآباد نه مدینهای بیرون از تمدن معاصر بلکه کنشی، پراکسیس، انقلابی و امتناعی و افتراقی درون جهان معاصر میتواند فهمیده شود آن چنان که به تشکیل جماعتی بیرون از تمدن نیازمند نیست زیرا اساساً چنین برداشتی به کنشی تازه یعنی اجتماعی تازه نمیانجامد بلکه این مدینه چون کنشی مرکز گریز درون تمدن معاصر میتواند فهمیده شود. وی افزود: جهت درک آن میتواند و باید چنین باشد البته بیرون از چهارچوب مفاهیمی که خود آن زیست ـ عقلانیت بر آن استوار بود.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامهی سخنان خود را با این پرسشهای بنیادین که در جهان معاصر، فهم ما ایرانیان را راهبر است اختصاص داد: چگونه و با چه فهمی میتوان با عقلانیت جهان پیشین نسبت برقرار کرد؟ آیا چنین نسبتی لازم است؟ آیا عقلانیت معاصر فهم و عقلانیت جهان پیشین ایرانیان را در مییابد یا آن را با سلطه خود ابژه میکند و معنی و نشانگان بودن آن را عقیم میکند؟ اگر چنین است این فهم تنها فهم ممکن از عقلانیت جهان پیشین است؟ یا گونهی دیگری از نسبت عقلانیت معاصر با عقلانیت جهان پیشین ممکن است؟ وی توضیح داد: در پژوهش خود با درکی تازه از مدینهی قطب به چنین پرسشی میپردازد، که سویهی تازهای به نشانههای (دالها) مفاهیم عرفان قطب بیرون از آن چهارچوب فراهم میکند.
نظر شما :