گزارش نشست تخصصی «ادبیات تطبیقی در ایران؛ حال و آینده»
گزارش نشست تخصصی «ادبیات تطبیقی در ایران؛ حال و آینده»
دویستمین جلسهی گروه عربی شورای بررسی متون و کتب علومانسانی، در راستای انجام یکی از کلان مسائل کارگروه ادبیات تطبیقی در خصوص «ادبیات تطبیقی در ایران؛ حال و آینده» با سخنرانی دکتر علیرضا انوشیروانی در روز پنجشنبه مورخ 13/06/1399 به صورت مجازی برگزار شد.
در این جلسه، اعضای گروه عربی شورای بررسی متون و تنی چند از استادان متخصص حوزهی ادبیات تطبیقی در ایران از جمله دکتر علیرضا انوشیروانی، دکتر خلیل پروینی، دکتر هادی نظریمنظم، دکتر تورج زینیوند، دکتر صادق عسکری و دکتر حبیبی حضور داشتند.
در ابتدا دکتر عیسی متقیزاده، رئیس گروه عربی شورای بررسی متون و کتب علومانسانی، ضمن تشکر از دکتر انوشیروانی که دعوت گروه عربی شورای بررسی متون را پذیرفتند و خوش آمد به همه میهمانان گرامی و استادان محترم که در نشست تخصصی ادبیات تطبیقی حضور بهم رسانند، گفت: همانطور که استحضار دارید یک پرسش اساسی و بنیادی در حوزهی علومانسانی مطرح است و سالها توجه صاحب نظران را جلب کرده و آن اثر بخشی و کارایی و کارامدی علومانسانی است. از نظر معرفتشناسی علومانسانی با دیگر علوم تفاوتهای دارد علومانسانی ذوابعاد است چند وجهی است. پاسخ به پرسشهای این حوزه دشوار و پیچیده است. این تفاوت در روششناسی علومانسانی نیز وجود دارد. رشتهی زبان و ادبیات عربی حوزههای گستردهای دارد از سبکشناسی و علوم بلاغی و علوم زبانی گرفته تا ادبیات معاصر و تاریخ ادبیات و نقد ادبی و ... یکی از این حوزهها ادبیات تطبیقی است. و آن پرسش اینجا هم مطرح است که ادبیات تطبیقی به چه کار میآید؟ اینکه یک شاعر ادبیات عربی را با یک شاعر ادبیات فارسی مقایسه کنیم چه کاربردی دارد؟ جنابعالی سالها در این حوزه کار کردید، قلم زدید، مقاله نوشتید و تدریس کردید. در مقالات خود آسیبشناسی کردید. امروز علاقهمند هستیم راهکارهای برونرفت از این آسیبها را تبیین بفرمایید. تا استادان و پژوهشگران ما دورنمای این رشته را راحتتر و دقیقتر بتوانند ترسیم کنند.
قبل از سخنرانی دکتر انوشیروانی، دکتر ابویسانی مقدمهای پیرامون وضعیت ادبیات تطبیقی و تألیفات مختلف در این زمینه در رشتهی زبان و ادبیات عربی ارائه کرد که بخشی از آن در پی میآید:
آنچه در پی میآید به برخی فعالیتهای صورت گرفته در زمینهی ادبیات تطبیقی در حوزهی زبان و ادبیات عربی در ایران اشاره دارد. شاید بتوان گفت، ورود به این حوزه بهطور رسمی با نگارش کتاب «فرهنگ ایرانی و تأثیر آن در تمدن اسلام» توسط محمد محمدی؛ مدیر وقت گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لبنان آغاز شد که در سال 1323 ه.ش انتشار یافت و به بررسی تأثیر برخی جریانهای مؤثر فارسی پهلوی بر ادبیات و تمدن عربی- اسلامی پرداخت. پس از آن کتاب «متنبی و سعدی و مأخذ مضامین سعدی در ادبیات عربی» اثر حسینعلی محفوظ را می توان نام برد که در 1336 به چاپ رسید و تأثیرپذیری سعدی شیرازی از مضامین متنبّی را تصویرگری کرد. «مقامه نویسی در ادبیات فارسی و تأثیر مقامات عربی در آن» در سال1346 به همت فارس ابراهیمی حریری به رشتهی تحریر در آمد که اطلاعات ارزشمندی را به خواننده ارائه کرد.
ویکتور الکک؛ نویسندهی لبنانی در 1350 با کتاب «تأثیر فرهنگ عرب در اشعار منوچهری دامغانی» رابطهی منوچهری را با ادبیات و میراث ادب عربی به تصویر کشید. «یاداشتها و اندیشهها»، «نه شرقی نه غربی، انسانی»، «از گذشتهی ادبی ایران» و دیگر آثار عبدالحسین زرینکوب، گام بلند دیگری در این حوزه بود. محمدرضا شفعیعی کدکنی با تألیفات خود مانند «صور خیال در شعر فارسی» از تأثیر صور خیال عربی و فارسی در یکدیگر سخن گفت. جلال ستاری در «افسون شهرزاد» و «پیوند عشق میان شرق و غرب»، ریشههای هزارویک شب و مانند آن را میان شرق و غرب و ایران و عرب بررسی کرد. آذرتاش آذرنوش رابطهی زبان و فرهنگ ایران و عرب را در «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» و «چالش میان فارسی و عربی»، گفتمانکاوی کرد. و دیگران و دیگرانی مانند خسرو فرشیدورد، جعفر سبحانی، فاطمهی صنعتی نیا، نظام الدین نوری، محمد دامادی، امیر محمود انوار، و بهاءالدین خرمشاهی نیز آثار ارجمندی در این زمینه از خود به جای گذاشتند که هرکدام قابل تقدیر و احترام است.
در سالهای اخیر اما، در این حوزه، تلاشهای ویژهای از جانب گروههای زبان و ادبیات عربی کشور صورت گرفته که با راهاندازی مجلهها و نشریههای متعدد، نقش قابل توجهی در ارتقا و پیشرفت جایگاه ادبیات تطبیقی ایفا نمود و در کنار مقالههای متعدد و متنوع منتشر شده در آنها، تألیفها و ترجمههای ارزشمندی نیز توسط استادان زبان و ادبیات عربی انتشار یافته است. در این میان البته، نباید از نقش و جایگاه دو نهاد تأثیرگذار دیگر؛ یعنی «بخش عربی شورای بررسی متون و کتب علومانسانی پژوهشگاه علومانسانی»، و «انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی» غافل شد که به ترتیب در سالهای 1374 و 1382 تشکیل شدند و روح تازهای در فعالیتهای یاد شده دمیدند. این دو نهاد علاوه بر تلاشهای متعدد و پیگیر خود، دو مجله نیز راهاندازی کردند که بخشی از مقالاتشان با رویکرد ادبیات تطبیقی منتشر میشود. بعد از این مقدمه، سخنرانی دکتر علی¬رضا انوشیروانی آغاز شد که گزارش آن به شرح ذیل است:
سخنرانی دکتر علیرضا انوشیروانی
(نگاهی به وضعیت امروز و آینده ادبیات تطبیقی در ایران)
دکتر علیرضا انوشیروانی با تشکر از ریاست محترم پژوهشگاه علومانسانی و ریاست گروه عربی شورای بررسی متون به عنوان متولیان برگزاری این نشست، به ارائهی سخنرانی خود پرداخت. وی در مقدمه صحبت خود گفت که ادبیات تطبیقی در ایران امروز وضعیت مناسبی ندارد و در بحران به سر می¬برد. بحران به این معنا که هنوز تعریف دقیقی از دانش ادبیات تطبیقی، نظریهها و روش تحقیق و شاخه¬های تخصصی آن نداریم و از امکانات اولیه لازم برخوردار نیستیم. وی اشاره کرد؛ برای برنامه ریزی آینده ادبیات تطبیقی در ایران لازم است نگاهی به گذشته داشته باشیم و یک ارزیابی انتقادی داشته باشیم؛ فقط در این صورت می¬ توانیم ضعفهای خود را شناسایی کنیم و برای رفع آنها کمر همت ببندیم. در غیر این صورت امیدی به گسترش علمی ادبیات تطبیقی در ایران نیست. بخشی از سخنان وی در زیر آمده است:
نگاهی گذرا به گذشتهی مطالعات ادبی در ایران بیانگر این نکته است که ما هیچ¬گاه رشته¬ای آکادمیک با نام ادبیات تطبیقی نداشتهایم. کارهای ارزشمندی هم که شده است از سر ذوق و استعداد و علاقهی شخصی بوده و هیچگاه ساختار علمی نظام مند و مستمری نداشته است. مرحوم دکتر فاطمه سیاح که از او به عنوان اولین استاد ادبیات تطبیقی در ایران نام می¬بریم دانشآموختهی رشته ادبیات فرانسه بود و رسالهی این بانوی فرزانه دربارهی آناتول فرانس (1844-1924) نویسنده و شاعر فرانسوی بود. لذا همواره در حوزهی ادبیات تطبیقی با چالشهای زیادی رو به رو بوده¬ایم که همه بر آن اشراف داریم. اجازه بدهید به اهم این چالش¬ها در گذشته اشاره¬ای بکنم تا بعد به راهکارها برسیم. بدون چراغ گذشته نمی¬توان راه آینده را دید. گرایش ادبیات تطبیقی از نیمهی دوم دهه هشتاد شمسی در برخی از دانشگاه¬ها آغاز شد. این تلاش قابل تقدیر بود ولی چون با مشورت و همکاری گروهی همراه نبود خود به چالشی تبدیل شد. تعریفی دقیق و به روز از ادبیات تطبیقی نداشتیم و امکانات اولیه همچون نیروی انسانی متخصص و متون درسی لازم را در اختیار نداشتیم. این گرایش با شتابزدگی و هیجانی آغاز شد و مشکلات آن بعد نمایان شد. آیا گرایش ادبیات تطبیقی در ادبیات فارسی قرار بود عملکردی مانند مثلاً گرایش ادبیات عرفانی یا ادبیات معاصر داشته باشد؟ یعنی متخصص تربیت کند؟ این کار با گنجاندن چند واحد درسی که عمدتاً مدرس متخصص و متون تخصصی برای آن نداشتیم در بیشتر دانشگاهها میسر نبود. نقشه راه را در اختیار نداشتیم و مسیر درست ریل¬ گذاری نشده بود. با آزمون و خطا جلو می¬رفتیم.
اصولاً ادبیات تطبیقی با نظریه و نقد ادبی همگرایی دارد و ادبیات تطبیقی¬ای که با رنه ولک آغاز شد، با نظریه و نقد شروع شد و تا سالها تدریس دروس نظریه و نقد ادبی بر عهده استادان ادبیات تطبیقی بود و تمام گروه¬های ادبیات دیگر تا چند دهه برای تدریس دروس نظریه و نقد ادبی از استادان ادبیات تطبیقی استفاده می¬کردند. من شخصاً محصول این دوران هستم و چنین است که به نظریه و نقد در قلمرو ادبیات تطبیقی بیشتر علاقهمندم. ما چنین استفاده¬ای از استادان ادبیات تطبیقی نکردیم چون استادان ما برای این کار تربیت نشده بودند.
از طرف دیگر، باید توجه کنیم که ادبیات تطبیقی تعریف واحدی ندارد یعنی نظریه واحدی ندارد و همیشه تغییرات و چرخشهایی داشته است و پاردایمهای مختلفی را از ابتدا تا کنون طی کرده است که ورود به آن بحث امروز ما نیست. اما بدون تردید ادبیات تطبیقی را باید با مشورت و همکاری استادان ادبیات ملی و بیگانه تدریس کرد. ادبیات تطبیقی تفاوتش با ادبیات ملی در همین نکته است. ادبیات تطبیقی کاری جمعی است. ادبیات تطبیقی یعنی تعامل با ادبیات و فرهنگ سایر ملل و سایر رشتههای هنری و علومانسانی. ما در ایران این ارتباط را برقرار نکردیم و خود را به تشابهات سطحی بین ادبیات فارسی و عربی و گاه نامرتبط محدود کردیم و به ادبیات سایر ملل توجهی نکردیم. شرح این ماجرا را در مقاله «ناسامانگی ادبیات تطبیقی در ایران» آورده¬ام. ما هنوز مسئله دانستن چند زبان را در ادبیات تطبیقی حل نکرده¬ایم. ادبیات تطبیقی ماهیتاً مثل پلی است که جزایر مختلف را به همدیگر وصل می¬کند. ادبیات تطبیقی باید ادبیات و فرهنگ ملل مختلف را به همدیگر وصل می¬کند و بستر تعاملات فرهنگی و ادبی را فراهم آورد. ما هنوز از توانمندیهای موجود خودمان درست استفاده نکرده¬ایم.
ما به دنبال راه اندازی رشته ادبیات تطبیقی نبوده¬ایم و برای آن هم برنامه¬ ریزی نکرده¬ایم و به نظر نمی¬رسد تمایل و اراده¬ای هم وجود داشته باشد. هیچ ایرادی ندارد برای شروع کار ما رشته ادبیات تطبیقی را از نظر مدیریت در گروه زبان و ادبیات فارسی قرار دهیم ولی باید از نظر علمی و نظری برای آن استقلال قائل شویم و نیروی انسانی مورد نیاز را تربیت کنیم. بدیهی است با تعداد اندکی متخصص نمی¬ شود یک رشته علمی را راه اندازی کرد. اگرچه ما شاهد فعالیت¬های پراکنده خوبی در حوزه ادبیات تطبیقی بوده¬ایم ولی این فعالیت¬ها هیچ کدام به سرانجام آکادمیک مشخصی نرسیده ¬اند.
به راستی متولی رشته ادبیات تطبیقی کیست؟ کدام گروه و چه افرادی مسئولیت این رشته را بر عهده دارند؟ متأسفانه هنوز نمی¬دانیم ادبیات تطبیقی مانند هر رشته دیگری زیرشاخههای خود را دارد و با رشته¬های دیگر ارتباط دارد. در حال حاضر در رشتههای ادبیات بیگانه یک یا دو درس اختیاری ادبیات تطبیقی داریم که این به هیچ وجه کارگشا نیست، و از طرف دیگر مدرسان این دروس هم بعضاً متخصص ادبیات تطبیقی نیستند. ازاینرو است که بسیاری از مقالات و پایان¬نامه¬های نوشتهشده در گرایش ادبیات تطبیقی مشکلات فراوانی دارند. سطحینگری و تقلیل ادبیات تطبیقی به کشف شباهتهای ظاهری و بدون در نظر گرفتن زمینه و بافت بسیار به چشم می¬خورد.
به طور تقریبی هر سال به بیش از 200 دانشجو در گرایش ادبیات تطبیقی در دانشگاه¬های دولتی و پیام نور و آزاد پذیرش می¬دهیم. علاوه بر این بیش از 10 مجله تخصصی در حوزه ادبیات تطبیقی داریم که همه تقریباً در یک حوزه خاص یعنی تأثیر و تأثر و توارد فعالیت می¬کنند. این در حالی است که مثلاً در کشور هند سه یا چهار مجله تخصصی و در ایالات متحده بیش از پنج مجله تخصصی ادبیات تطبیقی وجود ندارد درحالیکه ادبیات تطبیقی در این کشورها مستقل است و تا مقطع دکتری ادامه دارد و استاد متخصص تربیت می¬کند. دو دانشگاه در ترکیه رشته ادبیات تطبیقی دارند و مدرک دکتری تخصصی می¬دهند. ما در ادبیات تطبیقی به انسداد و بنبست رسیده¬ایم؛ گواه این مدعا، درد دل و نارضایتی دانشجویان گرایش ادبیات تطبیقی است.
حال برای برون رفت از این مشکلات و حل چالشها چه باید کرد؟ اول باید متولی این رشته را مشخص کنیم که قطعاً یک نفر و یا یک گروه نیست باید برنامهریزی آموزشی و علمی درستی صورت گیرد و از تمامی رشتههای مرتبط استفاده شود. نباید در برنامه¬ریزی آموزشی و پژوهشی شتابزده عمل کنیم. باید بتوانیم از طریق ادبیات تطبیقی ادبیات و فرهنگ خودمان را به دنیا بشناسانیم. نکته دیگر اینکه باید استادان متخصص این رشته را تربیت کنیم. در کوتاه مدت میتوانیم دورههای بازآموزی بگذاریم تا استادان متخصص این حوزه تربیت شوند. از مجوزدادنهای فلّه¬ای خوداری کنیم. نباید دانشگاه¬هایی که استاد متخصص و امکانات علمی لازم را ندارند مجوز راه اندازی گرایش ادبیات تطبیقی بگیرند. مجلات فعلی ایران در حوزه ادبیات تطبیقی هم باید تخصصی شوند و هر کدام به شاخه¬ای خاص از پژوهشهای ادبیات تطبیقی اختصاص یابد. اما اساسیترین راهحل برنامهریزی درسی علمی و بهروز است.
در پایان پیشنهاد می¬کنم که یک دانشگاه در ایران که دارای استاد و امکانات آموزشی و پژوهشی لازم است انتخاب شود و در «رشته» ادبیات تطبیقی دانشجوی ارشد و دکتری بپذیرد و به صورت مجازی از استادان متخصص سایر دانشگاهها استفاده کند. گرایش ادبیات تطبیقی هم میتواند با بازنگری به راه خود ادامه دهد. باز هم می¬گویم که گسترش و تقویت رشته ادبیات تطبیقی در گرو عزم و همکاری علمی رشته¬های مختلف است. ادبیات تطبیقی یعنی آموختن از یکدیگر.
در پایان دکتر انوشیروانی اظهار امیدواری کرد که اینگونه جلسات مجازی به صورت مرتب ادامه یابد و در هر جلسه یکی از استادان ادبیات تطبیقی نظرگاه¬های خود را مطرح کند یا یک موضوع خاص به صورت میزگرد مورد بررسی قرار گیرد.
در پایان، دکتر متقیزاده، ضمن جمعبندی چالشهای ادبیات تطبیقی در ایران، تأکید کرد که باید از راهکارهای ارائه شده توسط دکتر انوشیروانی استفاده شود: تعیین متولی ادبیات تطبیقی، دوری جستن از کارهای انفرادی و توجه به فعالیتهای جمعی، توسعهی ادبیات تطبیقی در ایران با تأسیس رشتهی ادبیات تطببیقی به همراه یک برنامه آموزشی متنوع، تربیت استادان متخصص و توانا در حوزه ادبیات تطبیقی. دکتر متقیزاده راهکارهای پیشنهادی دکتر انوشیروانی را برای برونرفت از انسداد به وجود آمده در حوزهی ادبیات تطبیقی را مؤکد کردند.
نظرات و پرسش¬های حاضران در جلسه
در بخش دیگر جلسه، حضار شرکتکننده در این جلسه نظرات و یا سؤالات خود را مطرح کردند که در ادامه می¬ آید:
1 - دکتر محمد خاقانی (استاد گروه عربی دانشگاه اصفهان)
ابتدا دکتر محمد خاقانی اصفهانی، ضمن اعلام تجربه همکاری گروه عربی دانشگاه اصفهان با یکی از دانشگاههای لبنان در خصوص ادبیات تطببیقی، بیان داشت که گروه عربی دانشگاه اصفهان، اولین گروه عربی کشور است که قرارداد راه اندازی دوره مشترک زبان عربی با یک کشور خارجی (لبنان) در دو مقطع کارشناسی ارشد و دکتری دارد. وی اذعان کرد که پس از طرح و بررسی چالشهای موجود در چگونگی برگزاری این دوره¬های تحصیلی مشترک، گروه عربی اصفهان به این نتیجه رسید که راهاندازی رشته ادبیات تطبیقی به منظور تحقق اهداف این دورههای مشترک ضرورت دارد و برنامه درسی آن هم مکتوب شده است که این امر نیازمند پیگیری مدیر کنونی گروه عربی دانشگاه اصفهان است. نکتهی دیگری که دکتر خاقانی مطرح کرد، طرح نشان مرجعیت در زبان عربی بود که در این طرح 20 گروه تخصصی از جمله گروه ادبیات تطبیقی وجود دارد؛ گروه ادبیات تطبیقی خوشبختانه از بقیه گروهها بسیار فعالتر است و به زودی سرآمد پژوهشی این گروه مشخص خواهد شد و نشان مرجعیت تقدیمشان خواهد شد. وی همچنین به سخنرانی دو سال پیش دکتر انوشیروانی در دانشگاه اصفهان اشاره کرد که در آن استادان و دانشجویان رشتههای مختلف مانند ادبیات فارسی، ادبیات انگلیسی، ادبیات فرانسه، و رشتههای هنری حضور داشتند.
2 - دکتر هادی نظری منظم (دانشیار گروه عربی دانشگاه تربیت مدرس)
وی ابتدا از همکاری و زحمات دکتر انوشیروانی برای راهاندازی نشریه ادبیات تطبیقی فرهنگستان قدردانی کرد که از طریق تألیف و ترجمه راه را برای طرح نظریههای جدید ادبیات تطبیقی گشود. وی سپس در تکمیل سخنان دکتر انوشیروانی دو پیشنهاد برای برون رفت از وضعیت نابسامان ادبیات تطبیقی در ایران مطرح کردند، اول اینکه که باید علاوه بر تأسیس رشته ادبیات تطبیقی در ایران، انجمن ادبیات تطبیقی نیز تأسیس شود. پیشنهاد دیگر اینکه باید به فارغ التحصیلان رشته ادبیات تطبیقی نیز اندیشه شود که قرار است آینده شغلی این دانشجویان کجا باشد؟ آیا با نهادهایی مثل بنیاد ایرانشناسی یا غیره، هماهنگی برای اشتغال دانشجویان تطبیقی شده است یا خیر؟. او همچنین با اشاره به مقاله دکتر انوشیراونی در مورد نابسامانی اوضاع ادبیات تطبیقی و اعتقادش به خطای تطبیق¬گران عرب در توجه به وام¬واژه¬ها به عنوان یکی از عرصههای تطبیق¬گری، اظهار داشت: مبحث وام واژهها را می¬ توان در ذیل مباحث مطالعات ترجمهی ادبیات تطبیقی قرار دهیم. اگر وام¬ واژه¬ها در متون ادبی مثل شعر و داستان به کار رفته¬اند می¬توانند در ادبیات تطبیقی بررسی شوند. نکته دیگر اینکه، رویکرد غالب ادبیات تطبیقی در ایران در گذشته از زمان مرحوم فاطمه سیاح تا اوایل انقلاب، رویکرد فارسی-غربی و بویژه فارسی-فرانسوی بوده است، اما با این حال باز هم رشته ادبیات تطبیقی در ایران تأسیس نشده است. شاید دلیل بیتوجهی مسئولان ما به این رشته در این سخن دکتر حسامالخطیب است که می¬گوید: ادبیات تطبیقی ماهیتی فرهنگی و صرفاً علمی دارد و در پی سیاستورزی و جانبداریهای سیاسی نیست لذا چندان مورد توجه مادی و معنوی مسئولان قرار نگرفته است.
پاسخ دکتر انوشیروانی: طه ندا در مورد گنجاندن بحث وامواژهها در ذیل ادبیات تطبیقی اشتباه کرده و باعث بدفهمی شده است. ندا زبان شناسی تطبیقی را با ادبیات تطبیقی خلط کرده است. بحث ترجمه و ادبیات تطبیقی هم مفصل است که آن هم متأسفانه در ایران بدفهمیده شده است و باید در نشست دیگری بدان پرداخت.
3 - دکتر حجت رسولی (استاد گروه عربی دانشگاه شهید بهشتی)
وی با تأیید گفتههای دکتر انوشیروانی به چند نکته در این باره اشاره کرد. نکتهی اول اینکه ما باید شرایط موجود و ضعف خود را بپذیریم و اگر قرار است نقد کنیم اول خودمان را نقد کنیم تا بدانیم کجای کار هستیم. ما واقعاً روحیهی کار جمعی نداریم و علت آن این است که ما به طور کلی در حوزهی فرهنگ، مشکل یا مسئله و در نهایت طرحی کلان برای انجام کار جمعی نداریم و راه برون رفت را پیدا نکردهایم. متأسفانه نگاه ما در این حوزهها به نظریات غرب است و لذا کمتر اندیشه می کنیم. وضعیت فعلی ادبیات تطبیقی هم تابع مشکلات جامعه بزرگ ما در مشرق زمین است. یکی از راهکارهای برون رفت از مشکلات ادبیات تطبیقی در ایران این است که ما باید به گذشته ادبیات عربی و ادبیات فارسی رجوع کنیم و ببینیم این ادبیاتها چه مسیری را طی کرده است، اندیشمندان این ادبیاتها چه اندیشههایی داشتهاند و چه تولیداتی داشتهاند. نکتهی دیگر اینکه ما در فعالیتهای دانشگاهی دچار آفت بزرگی هستیم، اینکه متأسفانه شیفته مکاتب و نظریات جدیدی هستیم و سعی می کنیم این مکاتب یا نظریات را بدون فهم کامل، بر روی آثار ادبی مختلف اجرا کنیم و متأسفانه در ادبیات تطبیقی هم بدون تخصص به این حوزه ورود می¬کنیم غافل از اینکه، کسی که قرار است در این حوزه وارد شود باید ابتدا در یک رشته یا حوزه تخصص کافی کسب نماید و سپس وارد ادبیات تطبیقی شود. دکتر رسولی در پایان پرسیدند که آیا ادبیات تطبیقی یک دانش است یا یک روش؟ هرچند بیشتر تمایل دارم که بگویم ادبیات تطبیقی یک روش است اما اطمینان کامل ندارم.
پاسخ دکتر انوشیروانی: سؤال بسیار خوبی است. امیدوارم بتوانم در این فرصت کوتاه به آن پاسخ بدهم. اجازه بدهید ابتدا قدری در مورد این واژهی «تطبیقی» توضیح بدهم. امر «تطبیق» به قدمت خود بشر است و تازگی ندارد. ما در زندگی روزمره همه چیز را با هم میسنجیم و مقایسه می کنیم. دانشهای دیگری هم داریم مانند اقتصاد تطبیقی، آموزش و پرورش تطبیقی، فلسفه تطبیقی و آناتومی تطبیقی که واژه «تطبیقی» در همهی آنها به کار رفته است و همان امر تطبیق و مقایسه از آن مراد می شود. ما میتوانیم دو شاعر یا نویسنده ملی را هم با هم مقایسه کنیم. می توانیم حافظ را هم با مولوی مقایسه کنیم یا تطبیق دهیم. این کار هیچ ایرادی ندارد و بسیار هم انجام شده است. دو نویسنده از دو فرهنگ مختلف را هم می توانیم با هم مقایسه کنیم. ولی این «ادبیات تطبیقی» نیست. ادبیات تطبیقی به عنوان یک رشته آکادمیک دارای چارچوب نظری مشخصی است که یوست در فصل سوم کتاب درآمدی بر ادبیات تطبیقی آن را توضیح داده است. برخی از دوستان میگویند که ما از قرنها پیش در فلان ادبیات یا فرهنگ «ادبیات تطبیقی» داشتهایم و شاهد مثال میآورند که فلان پژوهشگر در گذشته شعر فلان شاعر را با شعر فلان شاعر مقایسه کرده است. این دوستان کاملاً درست می گویند. ما تطبیق شاعران و نویسندگان را از گذشتهی دور داشتهایم ولی هر «تطبیقی» ادبیات «تطبیقی» نیست. از همین جاست که لفظ « تطبیقی» در ادبیات تطبیقی دردساز درست کرده است و برخی چنین می پندارند که هر تطبیقی «ادبیات تطبیقی» است. من در یک سخنرانی ده سال پیش در دانشگاه علامه طباطبایی گفتم ادبیات تطبیقی «تطبیقی» نیست. وقتی من از «ادبیات تطبیقی» به عنوان دانشی نوپا صحبت میکنم مرادم یک رشتهی دانشگاهی است که امروز در بیش از دویست دانشگاه معتبر دنیا در شرق و غرب دایر است و مدرک دکتری می دهد؛ نظریهپرداز دارد و دهها انجمن ملی و یک انجمن بین المللی معتبر (ICLA) با حدود پنج هزار عضو از سراسر دنیا دارد. ادبیات تطبیقی هدفش «تطبیق» نیست؛ از تطبیق نهایتاً به مثابه ابزار و وسیله استفاده میکند. در «ادبیات تطبیقی» هدف پی بردن به ارتباطات بین ادبیات ملل مختلف است و اینکه چگونه این ارتباطات به غنای ادبیات ملی و تعاملات فرهنگی کمک کرده است و مهم تر اینکه این فرهنگها از یکدیگر چه آموختهاند و چگونه آن را جذب و از آنِ خود ساختهاند. در ادبیات تطبیقی بحث مهم همین از آنِ خود سازی و خلاقیت است که متأسفانه مورد توجه ما قرار نگرفته است. تفاوت ادبیات تطبیقی با سایر دانشهای تطبیقی در همین نکته ظریف و در عین حال پیچیده است. اگر به این نکته توجه کنیم آن وقت پذیرفتن اینکه ادبیات تطبیقی یک رشته یا دیسیپلین آکادمیک است آسان میشود. بسیاری از پژوهشهای ما صرفاً «تطبیقی» است و نه «ادبیات تطبیقی». حال که این نکته را توضیح دادم این را هم اضافه کنم که ادبیات تطبیقی می تواند به مثابهی یک رویکرد در نقد ادبی هم به کار گرفته شود. ما نقد تطبیقی هم داریم. اینکه ما از ادبیات تطبیقی به مثابه رویکردی در نقد استفاده کنیم، تناقضی با اینکه ادبیات تطبیقی مجموعهای از دانش بشری باشد ندارد. مسلماً ادبیات تطبیقی به عنوان یک رویکرد کاربرد محدودتری دارد ولی به مثابهی یک دانش حوزهی بسیار گستردهتری با نظریهها و روشهای تحقیق مشخص دارد که توضیح آن مجال دیگری میطلبد.
4- دکتر فرامرز میرزایی (استاد گروه عربی دانشگاه تربی مدرس)
بن¬بست «ادبیات تطبیقی» که دکتر انوشیروانی گفتند، منحصربه ایران نیست، بلکه در اروپا و امریکا هم، این بنبستی رخ داد. مقاله «ادبیات تطبیقی: روش¬ها و معضلات» از «مانوئلا موارئو»، این را نشان می¬دهد. «ایتامبل» آینده ادبیات تطبیقی را تاریک، «روزنمییر» آن را تحقیقات حاشیهای می¬داند و «پرلوف» آن را «رشته¬ای که مردم را برای آینده بدون شغل آموزش می¬ دهد» می¬نامد. رنه ولک هم آن را در اصطلاح عنوان، روش و هدف غائی مشکل بلکه بحران زده میدانست. فرانسوا یوست خوشبینانه، راه نجات آینده ادبیات تطبیقی را تبدیل آن به یکی از رویکردهای نقد ادبی دانست (چشم انداز ادبیات تطبیقی، ترجمه دکتر انوشیروانی) این چشم¬انداز روشن نیست زیرا آن را تبدیل به ابزاری برای نقد ادبی می¬کند. این مشکل ناشی از ذات ادبیات تطبیقی است، زیرا دانشی تعریف نشده و بی¬حد مرز شده است که همه دانش های بشری را دربر می¬گیرد واین یعنی هیچ. در ایران هم از سال 1330تا 1391 بیش از 700 مقاله چاپ شده است که 75 درصد آن فقط از 1380 تا 1390 نوشته شده است و شگفت آنکه 65 درصد این مقالات بررسی مضامین مشترک است. یک سونامی کور از چاپ مقالات تکراری و مبتذل به نام ادبیات تطبیقی. نتیجه اینکه: بنبستی ادبیات تطبیقی طبیعی است، زیرا در اروپا و آمریکا هم همینگونه بوده است. علت آن هم تعریف نشدگی و بی¬حد مرزی آن است که چهارچوب¬های یک دانش بشری را ندارد. حداکثر می¬ تواند یک روش یا ابزار پژوهشی مؤثر برای تحقیقات بینارشته¬ای باشد. تلاش برای ایجاد رشته ادبیات تطبیقی به شکل درست نشدنی است. در ایران نیز همان تجربه تکرار شده است، با این تفاوت که سرعت آن به خاطر توسعهی غیرهدفمند دانشگاهها، خیلی زیاد بود. ضمن اینکه مطابقه¬گران ایرانی غالبا روش اجرای آن را هم رعایت نکردهاند.
پاسخ دکتر انوشیروانی: بخشی از پاسخ را در سؤال قبلی توضیح دادم و چون وقت کم است سخن را کوتاه میکنم. با جناب دکتر میرزایی موافقم که ادبیات تطبیقی در امریکا و اروپا هم با بحران روبهرو بوده است. کجا روبهرو نبوده است؟ من اصولاً بحران را پدیده ای منفی نمیدانم اگر باعث شود ما به راه کار و برونرفت از بحران بیندیشیم و چارهاندیشی کنیم. از این منظر بحران میتواند منشأ پیشرفت و تحول باشد. رنه ولک حدود هفتاد سال پیش ایراداتی بر مکتب اثباتگرای فرانسوی گرفت و نظریه جدیدی ارائه داد تا آن بحران ادبی را حل کند. گزارش برنهایمر، ادبیات تطبیقی در عصر چند فرهنگی(1995) سومین گزارش انجمن ادبیات تطبیقی امریکاست. بعد در سال 2004 گزارش هاون ساوسی و آخرین آن هم گزارش 2017 اورسولا هیس است. این گزارشات با هم متفاوت است چون در برهههای زمانی مختلف نوشته شده است. فعلاً بحث من تحلیل این گزارشها و مقالات نیست و نمیشود اصولا گفتهای را بدون در نظرگرفتن بافت اجتماعی و فرهنگی و تاریخی آن درست تفسیر کرد. زمینهزدایی باعث بدفهمی مفاهیم میشود. جناب دکتر میرزایی آمار خوبی ارائه دادند که تأیید سخنان من در تولید مقالات کممایه و بیمایه است که موجب بحران شده است. این را هم خلاصه بگویم که ادبیات تطبیقی ذات ثابتی ندارد. ادبیات تطبیقی هم مانند هر علم دیگری در تغییر و تحول بوده و همواره توانسته است خود را با یافتههای جدید علمی همراه سازد. این خودانتقادی نقطه قوت ادبیات تطبیقی است. حال اگر ما به همان تواردهای ادبی سطحی بسنده کردهایم، اشکال را باید در جای دیگری جست. این را هم اضافه کنم که مقایسه «بحران» ادبیات تطبیقی در اروپا یا امریکا با «بحران» ادبیات تطبیقی در ایران قابل مقایسه نیست. برای مقایسه حداقلی از تشابه لازم است. این مقالات مورد اشاره جناب دکتر میرزایی را خواندهام. نظرات دیگری هم وجود دارد. در فرصتی دیگر بیشتر توضیح خواهم داد.
5 - دکتر خلیل پروینی (استاد گروه عربی دانشگاه تربیت مدرس)
دکتر خلیل پروینی با اشاره به اهمیت و پیچیدگی ادبیات تطبیقی گفت: علت اهمیت ادبیات تطبیقی، اهمیت ادبیات است زیرا ادبیات در همه عرصه¬های معرفتی وجود دارد و هیچ دانش و معرفتی چه در حوزهی علومانسانی و چه در حوزهی علوم پایه و علوم اجتماعی از ادبیات و هنر مستغنی نیست. علت پیچیدگی ادبیات تطبیقی، ارتباطش با تمامی عرصههای معرفتی است و دلیل انسداد ادبیات تطبیقی هم گستردگی بی حد و مرز آن است. وی برای برون رفت از مشکلات حوزهی ادبیات تطبیقی گفت: ما باید رویکرد و هدف خود را مشخص کنیم تا بدانیم آیا همه¬ی عرصه¬های ادبیات تطبیقی را می¬توان به صورت علمی بررسی کرد یا خیر؟ مطمئنا خیر و برای این منظور نیاز به متخصصان زیادی است. و بهطور کلی اگر هدف، رویکرد، نیاز و امکانات علمی خود را نشناسیم، ادبیات تطبیقی را نخواهیم شناخت و شاید اظهار ناامیدی از وضعیت فعلی ادبیات تطبیقی به دلیل همین عدم تببین رویکرد، هدف و فلسفهی ادبیات تطبیقی باشد. اگر ادبیات تطبیقی را دانشی مثل نقد ادبی، زبانشناسی بدانیم پس ادبیات تطبیقی روش بررسی ادبیات است، ادبیاتی که با ادبیات، هنرها، علومانسانی و سایر عرصه¬های معرفتی رابطه دارد. اگر پذیرفتیم که ادبیات تطبیقی یک دانش است پس موضوع آن ادبیات است و اگر موضوع آن ادبیات باشد، باید بپذیریم که ادبیات تابع بوم زیست هر کشور است، لذا تمام نظریات مهم ادبیات تطبیقی که به صورت مکتب و مدرسه تعریف شده است، تابع بوم زیست صاحبان آن مکاتب هستند. در این اوضاع و احوال که نظریات ادبیات تطبیقی مانند نظریات نقد ادبی تابع بوم زیستشان هستند چرا ما نباید در ایران با این غنای فرهنگی از ادبیات تطبیقی، تعریف و رویکرد مشخصی تابع نیازها و اهداف خود ارائه کنیم؟ تا دانشجویان ما بهرهی بیشتری از ادبیات تطبیقی ببرند. بنابراین دانشجویان این رشته اگر رویکرد مناسبی از ادبیات تطبیقی درک کنند، میتوانند وارد عرصههای شغلی مناسب در این رشته شوند. دکتر پروینی با اشاره به مقاله¬ی دکتر انوشیروانی در نقد مقالات ادبیات تطبیقی خود گفت: شما در آن مقاله اشاره کردهاید، اسطورهشناسی تطبیقی¬ هیچ ارتباطی با ادبیات تطبیقی ندارد درحالیکه این نظر صحیح نیست چرا که اسطوره¬ها و نمادها و سمبل¬های ادبی در کانون ادبیات است و جزو پیکرهی ادبی است لذا بررسی تطبیقی اینها حتماً در قلمرو ادبیات تطبیق قرار دارد و حتی بسیاری از پژوهشگران و متخصصان حوزهی ادبیات تطبیقی در ایران از جمله دکتر نامور مطلق بدان اشاره داشته¬اند.
پاسخ دکتر انوشیروانی: من با آن بخش از سخنان جناب دکتر پروینی موافقم که ادبیات تطبیقی همان ادبیات است. این را البته من نگفتهام دیگران قبلاً گفتهاند و من هم با آن موافقم. ولی از نظر من دلیل انسداد ادبیات تطبیقی گستردگی بیحدوحصر آن نیست. من در مقالهام در مورد دلیل انسداد ادبیات تطبیقی در «ایران» نوشتهام که آن را فقط به شباهتهای سطحی و قالب خاصی محدود ساختهایم. متأسفانه عمدتاً در پی تولید مقاله هستیم و نه تولید دانش. این را بزرگان علم و ادب هم گفته اند و من هم مؤکد می کنم. جناب دکتر میرزایی هم به آن اشاره کردند. اگر به دانش ادبیات تطبیقی علاقه داشتیم به سایر حوزهها مانند بین رشتهای هم اعتنا میکردیم. آنگاه متوجه میشدیم ادبیات تطبیقی تا چهحد میتواند به نیازهای جامعه، نوآفرینی و خلاقیت ادبی دانشجویان ما کمک کند. دلایل خودم را هم در مقالهام مستند کردهام. صدها بار گفتهام ادبیات تطبیقی پایان انزوای علومانسانی است اگر درست و علمی عمل کنیم. اینکه ادبیات تطبیقی روش است یا دانش در بخش قبلی توضیح دادم؛ البته بررسی ماهیت ادبیات تطبیقی ربطی به بحث امروز من ندارد. قبلاً هم گفتهام هیچ نظریهای فصلالخطاب نیست و راه برای نقد و اظهار نظر باز است. من به نقد اعتقاد راسخ دارم. نقد سازنده و مخرب هم نداریم. نقد یا علمی است یا اصلاً نام نقد بر آن نمی توان گذاشت. مدح و ذم که نقد نیست. نقد اصولی دارد و لازمهی کار علمی است. از یادداشت یا نقد دوست عزیزم جناب دکتر پروینی استقبال میکنم و حتماً به آن جواب خواهم داد چون به عنوان کهنهدانشجوی ادبیات تطبیقی میگویم که اسطورهشناسی تطبیقی با ادبیات تطبیقی یکی نیست و زیرشاخهای از آن نیست. اینکه ما از اسطوره در ادبیات تطبیقی استفاده می کنیم نکتهای علمی و قابل قبول است ولی اینکه اسطوره شناسی تطبیقی همان ادبیات تطبیقی است فرض غلطی است. لذا با شما دوست عزیز مخالفم وقتی در مقالهاتان نتیجه میگیرید که مجیب المصری اسطورهشناسی تطبیقی کار کرده پس پدر ادبیات تطبیقی اسلامی است. البته نکات دیگری هم هست که در جای خود بدان خواهیم پرداخت.
نظرات پایانی و تکمیلی دکتر انوشیروانی
دکتر انوشیروانی در جمعبندی نظرات مطرحشده در این جلسه گفت: ناامیدی من در مورد انسداد ادبیات تطبیقی در ایران، از سر استیصال است؛ چراکه تاکنون برخلاف پیگیریهای چنددهساله من برای تأسیس رشتهی ادبیات تطبیقی، هیچ مسئولی پیگیری درستی نکرده است. وی در ادامه ضمن تشکر از نظرات استادان محترم گفت: نقد باید مبنای علمی داشته باشد و مبتنی بر مبانی نظری باشد. نقد ادبی و نظریهها، منبعث از زمان و مکان خاصی است و هیچ نظریهای فصل الخطاب نیست بلکه قابل نقد نیز است. اگرچه در سطح جهانی بحران هایی در ادبیات تطبیقی داریم اما این بحرانها را نشانه¬ قوت می بینم. دکتر انوشیروانی پیشنهاد کردند که این نظرات میبایست در چندین جلسه¬ی دیگر با حضور همین استادان و استادان دیگر شرح و بسط داده شوند و بعدا در قالب یک کتاب چاپ شوند. متأسفانه چنین جلساتی بسیار اندک هستند و پیگیری نمیشوند و پس از مدتی فراموش میشوند. ما به میزگردهای بسیاری در این حوزه نیاز داریم. من به مجیب المصری ایرادهایی دارم، زیرا اسطوره شناسی تطبیقی، در ذیل ادبیات تطبیقی جای نمیگیرد. دکتر پروینی در نقد مقاله اینجانب نقدهای خود را بنویسند و من نیز جواب خواهم داد، نقد هیچ ایرادی ندارد، حتی در بیرحمانهترین شکلاش از آن استقبال میکنم و بیپرده پاسخ مکتوب خواهم داد. در مورد اینکه ادبیات تطبیقی، روش است یا دانش؟!، نظرات مختلفی وجود دارد و نمی شود با نظر یک فرد گفت که ادبیات تطبیقی روش است و دانش نیست یا بالعکس.
در پایان این جلسه، دکتر متقیزاده اعلام کردند که گروه عربی شورای بررسی متون و کتب علومانسانی آمادگی دارد که این موضوع را در ماه¬های آینده با حضور دکتر انوشیروانی و سایر استادان حوزه ادبیات تطبیقی از جمله دکتر نامورمطلق و... ادامه دهد و پس از برگزاری این سلسله نشست¬ها، کتاب یا کتابچه¬ای تحت عنوان «سلسله نشست¬های ادبیات تطبیقی در ایران، حال و آینده»، به چاپ برساند.
نظر شما :