برگزاری اولین نشست علمی پیشهمایش ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران با عنوان «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا»
اولین پیشنشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران، روز چهارشنبه 27 فروردین 1399 با حضور بیش از 40 تن از صاحبنظران و دانشجویان از ساعت 16 الی 20/18 برگزار شد. این نشست که با عنوان «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا» برگزار شد، در ابتدا دکتر علیاصغر مصلح، استاد دانشگاه علامه طباطبایی به تببین جایگاه «قدرت» و «فنآوری» در مدیریت بحران کرونا اینچنین پرداخت و گفت: بحران جهانگیر کرونا، یک اتفاق نیست. رویدادی است که نسبتی با تحولات بزرگ دوران مدرن دارد. در این گفتار برآنیم که با تکیه بر دو مفهوم فلسفی «قدرت» و «فنآوری» (تکنولوژی) وضع کنونی ناشی از این بحران را واکاوی کنیم. اما میخواهم بهتدریج از معانی رایج و عمومی این دو اصطلاح به معانی نظری فلسفیتر نزدیک شوم.
از آغاز سال ۲۰۲۰ با خبر شیوع کرونا روبرو شدیم و با گسترش ویروس به تدریج همه مردم با تجربه جدیدی آشنا شدند و این ویروس جهانگیر، به تدریج همه کشورهای جهان را شبیه یکدیگر ساخت. شباهتها زیاد است، ولی من از میان شباهتها، میخواهم به دو شباهت بپردازم: در این بحران در همه کشورها، همه به علت هراس از ابتلا به بیماری و آثار مخرب آن چشم به دو گروه بستهاند: سیاستمداران و حکومتها، و متخصصان حوزه پزشکی و سلامت. بیش از دو ماه است که بیش از همیشه حرف سیاستمداران و متخصصان پزشکی و سلامت را به طرز دیگری میشنویم. در سراسر جهان با عناوین مختلفی ستادهای مقابله با بحران تشکیل شده است. در اینگونه ستادها دو گروه نقش اساسی دارند: دولتمردان و تکنسینهای پزشکی و سلامت. در سخن امروز من به این دو گروه بهعنوان نمایندگان دو مفهوم کلیدی «قدرت» و «فناوری» نگاه میکنم.
ابتدا برای ورود به دو مفهوم قدرت و تکنولوژی مقدمهای فراهم میکنم. در اینجا مناسب میدانم که برای ورود به بحث از دو تصویری که این روزها در رسانهها مورد توجه قرار گرفت، استفاده کنم. این دو تصویر ما را به مقصودی که از دو مفهوم قدرت و تکنولوژی داریم نزدیک میکند. همه دانشجویان فلسفه با تصویر روی جلد کتاب لویاتان هابز آشنا هستند. کتاب لویاتان (۱۶۵۱ م) را باید مهمترین یا یکی از مهمترین کتابها در حوزه فلسفه سیاست دانست که روح دولت مدرن را معرفی میکند. تصویر روی جلد این کتاب مانند خود کتاب بسیار مشهور است. {تصویر 1}
در این تصویر دولت مانند هیولا و موجود غولپیکری است که از میان دریا بالا میآید. از لویاتان در تورات نامبرده شده است. در بنیان اندیشه هابز، انسانها بهخاطر فراروی از وضعیت طبیعی که وضعیت جنگ و خشونت است، با هم طی قرارداد، تن به حکومت این موجود بسیار قدرتمند میدهند. اساس این واگذاریِ اختیار، ترس از مرگ است. لویاتان خدای میرا، و البته در نظر هابز سایه خدای نامیراست. در نظریه هابز دو کلیدواژه اهمیت دارد. یکی جنگ و دیگری مرگ. خطر ادامه جنگ و ترس از مرگ مردم را به واگذاری اختیار خود به لویاتان میکشاند.
هفته گذشته یکی از استادان دانشگاه کمبریج (دیوید رانسیمن) مقالهای در روزنامه گاردین نوشت. وی در این مقاله با تحلیل شرایط شکل گرفته در جهان، بهخصوص با نظر به کشورهای دمکراتیک اروپایی، معتقد است که ویروس کرونا باعث شد که ذات و طبیعت قدرت آشکار شود. این مقاله با تغییری در طرح روی جلد کتاب لویاتان چاپ شده است. {تصویر ۲}
نویسنده با اشاره به رواج اصطلاح جنگ با کرونا، فکر میکند نقشی که الان دولتها ایفا میکنند، یادآور انتظاری است که هابز در اندیشه سیاسی خود از دولت داشت. به نظر او ما در حالتهای عادی از سیاست رقابتهای میان احزاب و سیاستمداران میبینیم. این یک لایه از سیاست و قدرت است. اما ذات قدرت دفاع از جان مردم در هنگامه تهدید مرگ است. نکته مهم سخن من که امروز میخواهم بدان بپردازم آن است که آیا ذات قدرت تا همین جا قابل تفکر است و یا اینکه میتوانیم جستجوی خود را باز عمیقتر کنیم و سطوح عمیقتری از قدرت راه پیدا کنیم؟
مفهوم دومی که میخواهم بدان بپردازم تکنولوژی است. وقتی تکنولوژی میگویم در یک سطح به همان ابزار و دستگاهها و مهارتهایی اشاره میکنیم که ما را برای تغییر و تصرف توانا میسازد. همان که در صورت جدیدی از قرن هفدهم باعث اساسیترین تغییرات در زندگی ما شد. ویندلباند در کتاب تاریخ فلسفه خود وقتی شرح تاریخ تفکر دوران مدرن را آغاز میکند، از سه عامل اصلی تغییرات بزرگ این دوران نام میبرد. قطبنما، باروت و دستگاه چاپ. تغییرات بزرگ دوران مدرن بیش از همه با اختراعات فناورانه بشر صورت گرفته است. اما تکنولوژی با بحثهای بسیار گستردهای که در فلسفه معاصر شده است، این ابزار نیست. ابزار حاصل تحولات بزرگتری است که در فکر و جهتگیری و نسبتهای انسان پدید آمده است. تکنولوژی نتیجه نحوه نگاه جدید انسان مدرن به طبیعت و درک جدیدی است که از خود پیدا کرده است. تکنیک و نگاه تکنیکی با گسترش خود، همه عرصهها را تحت تأثیر قرار داده و به تصرف خود درآورده است.
دکتر مصلح ادامه داد: بگذارید در اینجا هم با نشان دادن طرحی که این روزها مورد توجه بسیاری در رسانهها و فضای مجازی قرار گرفته سخنم را روشنتر کنم. {تصویر ۳} در درون این تصویر پرستاری میبینیم که همه ما با شبیه چنین تصویری آشنا هستیم. او نماینده بیمارستان و کلینیکهای پزشکی است. پزشکان و پرستاران دارای مهارتهایی برای بازگرداندن سلامت به انسانها هستند. طراح این عکس، بهخوبی شرایط امروز ناشی از بحران کرونا را تصویر کرده است. پزشکان و کادرهای درمانی به علت تخصصی که همان تکنیک آنهاست همه را ساکت کردهاند. در این عکس نماینده سه دین ابراهیمی به دستور سکوت تمکین کردهاند. اما بهنظر میرسد که دامنه دستور این نماد نظام سلامت و پزشکی بسیار گستردهتر از این باشد. متخصصان تکنیکهای مراقبت از بدن، همه را ساکت کردهاند و این تمکین ناشی از ترس از مرگ است.
دکتر مصلح در ادامه، تأمل در وضعیت کرونایی و شرایط تمکین به قدرت و تکنولوژی را اینچنین بیان کردند: ما امروز ناچاریم به دستورات سیاستمداران و متخصصان حوزه پزشکی تن دهیم. توجه کنیم که این یک توصیه یا نظر شخصی نیست. حتی یک اجبار فکری، اعتقادی و ارزشی نیست. پرسش من این است که این اجبار از چه سنخی است؟ اگر در این وضع درست تأمل کنیم به بنیانهای زندگی انسان معاصر نزدیک میشویم. ناچارم برای تأمل بیشتر درباره این موضوع از سابقه و ادبیات تفکر فلسفی معاصر استفاده بیشتری کنم. به همین جهت از اصطلاحاتی که دو متفکر مطرح ساختهاند، بهره میگیرم. گشتل هیدگر و قدرت هنجاری فوکو. وجه مشترک هر دو تعبیر آن است که ما امروز محاط و محصور در ساختار و نظمی هستیم که براساس «قدرت» و «تکنولوژی» شکل گرفته است. امروز انسانی خارج از نظم قدرت و غلبه تکنولوژی نداریم. ما در شرایط کرونا دریافتهایم که این شرایط حاصل این ساختار و نظم جهانی است و هنوز هیچ راه جایگزینی هم برای خروج از بحران جز تکیه بر همین ساختار و نظم نداریم.
بگذارید برای تأمل بیشتر درباره این وضع با دو متفکر پیش گفته رجوع کنیم. ابتدا به مفهوم تکنیک میپردازم. هیدگر در توصیف زمانه معاصر و وضع غلبه تکنیک از اصطلاح گشتل (واژهای آلمانی) استفاده میکند. باید معنا و عمق و وجوه متعدد این اصطلاح را در آثار وی یافت. اما بهطور اجمال در اینجا اشاره میکنم که گشتل مانند چارچوبهایی است که همه امور دیگر در درون این چارچوبها جای خود را مییابند. تکنولوژی در زمان ما مانند نظم و ساختار و چارچوب غالبی است که فکر و کنش و نسبتهای ما را جهت میدهد. (باز این سخن با تسامح گفته شد) یکی از نمودهای غلبه تکنولوژی بر زندگی انسان مدرن نحوه نسبت او با طبیعت است. انسان از ابتدای دوره مدرن طبیعت را ریاضیوار میبیند. همه چیز قابل محاسبه است. از این فراتر انسان با تصویری از عالم، رابطه خود را با عالم تنظیم میکند. این گونه نسبت به تدریج انسان را از زمین و اطراف خود جدا ساخته است. انسان از آغاز دوره مدرن خود را در مقابل طبیعت یافته. تمدن(فرهنگ) بهمعنایی که ویکو بیان میکند، انسانی ساختن جهان است. انسان از این دوره است که جهان را آنگونه که میخواهد و عقل محاسبهگر او اقتضاء میکند، تغییر میدهد. امروز هیچ جایی سراغ نداریم که تحت تصرف تکنیک نباشد، یا اینکه انسان درصدد تصرف آن نباشد. گشتل در اصل همین نحوه نگاه است. هرچه در جهان است، بهمثابه ابژهای برای در اختیار درآمدن تلقی میشود. طبیعت انبار انرژی و وسیله توسعه قدرت دیده میشود.
اما در مورد مفهوم قدرت باید گفت که آنچه که هابز گفته بود، طلیعه تحولات بزرگتری در تمدن جهانی مدرن است. در نظریه دولت مدرن، هابز از دولتی که حاصل قرارداد و نتیجه آن سپردن قدرت به حکمرانان است سخن میگوید. اما بهنظر میرسد که در تمدن مدرن تحولات بزرگتری در جریان بوده که دولت مدرن را میتوان تنها نمود و بخشی از آن تحول به حساب آورد. هابز از قدرت بهمعنای متمرکز آن سخن میگوید. اما با مطالعه عمیقتر آثار فیلسوفانی مثل فوکو، دولت نسبتی بنیادیتر با روح تمدن مدرن دارد و میتوان با روایتهای دیگری نشان داد که بنیان عقل و علم و تکنیک مدرن نسبتی ضروری با قدرت و خواست قدرت با معنای نیچهای دارد. این گونه روایت که بیش از همه نیچه و فوکو در آن نقش دارند، تمدن (سیویولیزیشن) نسبتی با خواست قدرت دارد. از این منظر دانش و تکنیک هم روی دیگر خواست قدرت است و در قلمروهای مختلف زندگی انسان میتوان چهرهای از خواست قدرت را یافت. یا به بیان فوکو همه امور به نحوی در نظم و دیسیپلین قدرت جای خود را مییابند. در اینجا با سابقه تفکری غنی درباره قدرت و نحوه شکلگیری پارههای مختلف نظامهای اجبار و تنبیه و مراقبه و آموزش و تولید ارزش و حقیقت و دانش و مقرارت روبهرو هستیم. بهبیان دیگر اگر نیک بنگریم، ما با دیسیپلینهای قدرت و اجباری روبهرو هستیم که خود حافظ آنیم. ما در درون دیسکورس (گفتمان) شدهایم، آنچه که شدهایم (و آنچه که هستیم). در نظام قدرت جهانی، افراد نیستند که حکومت میکنند. نظم و ساختارها هستند که مسلطند. در این نظامها، افراد به راستی همان اعداد و کدها و بارکدها هستند. این عبارت خانم مرکل که با بهره بردن از عباراتی اخلاقی با بار عاطفی گفت، این قربانیان عدد نیستند، نوعی تعارف بود. در ساختار قدرت و تکنیک، تک افراد همان اعداد و کدها هستند.
در نظم و ساختارهای حاکم بر جهان معاصر دوعامل علم و تکنیک و اقتصاد، نقشی بنیادی دارند. امروزه ما انسانهایی در درون نظمهای قدرت و تکنیکی هستیم که کمترین اختیار را داریم. ما بهظاهر پراطلاعتر از همیشه هستیم (توجه کنیم دیتا و اینفورمیشن داریم) اما از همیشه فرمانبردارتریم. فرمانبرداری ما بیش از آنکه از شخصیتها و گروهها باشد از ساختارهاست. در اینجا میتوانیم برای دقیقتر دیدن شرایط، تمرین کنیم و روندها را عکس ببینیم. حتی سیاستمداران و تکنسینها در خدمت ساختارها هستند. به همین جهت به خصوص در کشورهای توسعه یافته و دارای ساختارهای عقلانی، نقش افراد کمتر است!
در آخر دکتر مصلح جمعبندی و اشارات نهایی را اینچنین بیان کرد: شیوع جهانگیر کرونا شوکی بود که باعث توقف و اندیشیدن بسیاری از ما شد. شاید این مثال درست باشد که کرونا مانند سیلی بود که آمد و خاک اطراف درخت تنومند تمدن جهانی را شست و ما میتوانیم تا حدی ریشههای این درخت را ببینیم. هیدگر در مصاحبه مشهوری که با اشپیگل دارد، وقتی با جهتگیری منتقدانهای درباره شرایط دهه هفتاد قرن بیستم سخن می گوید، مصاحبه کننده با خوشبینی میگوید ولی الان که وضع خوب و امور در جریان است. هیدگر میگوید، آری امور در جریان و مشکل همین است که امور در جریان است و کسی احساس خطر نمیکند. شاید در اینجا هیدگر التفاتی هم به مثال به کاربردن ابزار در کتاب وجود و زمان داشته باشد که تا با چکش کار میکنیم، از چیستی چکش نمیپرسیم، تا وقتی که ایرادی پیدا کند. زندگی در زمان پرمشغله و پیچیده تکنیکی باعث غفلت از نسبتها و مشغلهها میشود. وقتی مشکلی پیش میآید و توقفی حاصل میشود، همه مثل نجاری که چکشش خراب میشود و یا رانندهای که ماشینش خراب میشود با دقت به چکش و ماشین نگاه میکنند و تازه ابژه فکرشان میشود. از این منظر ویروس کرونا باعث توقف بیشتر مردم جهان شده است و فرصتی پیش آمده که از چیستی و نحوه هستی خود و جهانشان پرسش کنند. از منظر فلسفی باید این وضع را قدر دانست و آن را فرصتی برای اندیشیدن در باره وضع جهان معاصر و مناسبات قدرت، نقش علوم و تکنیکها، تفاوت جوامع، تصور کرد.
کرونا بسیاری از امور را در بوته آزمون قرار داده است. از مناظر مختلف میتوان این آزمونها را نشان داد. ساختارهای اقتصادی و سیاسی، ادیان و اعتقاداتشان، علوم و تکنیکهای مختلف، پزشکی، وضع اخلاق و ارزشها.... اما اگر بپرسیم که فلسفه شاهد چه آزمونی است؟ شاید بتوان پاسخهایی از این دست داد:
کرونا آزمون وضع تاریخی تمدن و فرهنگ مدرن است. کرونا آزمونی برای بنیانهای فکری پروژه مدرنیته است. البته توجه کنیم که امروز همه جهان در مراتب مختلفی مدرن و غربند. روند تحولات در دوران مدرن به سمتی بوده که جهان به دو بخش تقسسیم شده است. جهان توسعه یافته و جهان توسعه نیافته (و جهانیهایی میانه این دو). اما بحران جهانی است و کلیت روشهای رویارویی با بحران باز بر مبنای اصول جهان توسعه یافته است. هنوز چشمها به آزمایشگاههایی دوخته شده که واکسن و دارو را پیدا کنند و در همین نظام اقتصادی آن را تولید و توزیع کنند.
امروز همه تحلیلگران مطّلع از اسباب بحرانها، بیش از گذشته به لزوم مراقبت بر نظام جهانی تأکید میکنند. امروز بیش از همیشه احساس نشستن بر یک کشتی میکنیم. زمین با همه عظمتش، شبیه یک کشتی است. تعبیر دهکده جهانی، در این بحران به کشتی جهانی تبدیل شد. امروز بیش از گذشته مفاهمه و کوشش برای همگرایی ضرورت پیدا کرده است. این مفاهمه و همگرایی دیگر حدی ندارد. من بهعنوان یک ایرانی باید دامنه سعی خود را برای فهم مردم جهان گسترش دهم. باید ابتدا همسایه و هموطن خود را بفهمم و بعد مردم چین و کره و آمریکا و برزیل را. ویروس کرونا آغاز دورانی است که بیشتر و ملموستر از گذشته میفهمیم که چقدر به هم نزدیکیم و چقدر مسائل مشترک داریم.
کرونا سیر دور شدن از زمین و طبیعت را تسریع کرد. کرونا باعث شد که احساس خویشتن ما تکنولوژیکتر شود و به دیسیپلین قدرت وابستهتر شویم. بهبیان دیگر در تقویم قدرت و تکنولوژی گامی پیشتر رویم.
وضع فعلی و آینده جهان بیش از اینکه وابسته به اراده افراد باشد، وابسته با ساختارهای (دیسیپلین) قدرت است که با هم رقابت میکنند. افراد و دولتها نمود ساختارهایی هستند که در جهان ما غالب شدهاند. زیانبارترین نتیجه غلبه تکنیک، روبهرو بودن با کسانی است که تکنسین و متخصص در رشتههای مختلف هستند، اما از وضع خود و تخصص خود و نسبت آن با زندگی و سایر رشتهها مطلع نیستند.
اما در مقام تجویزات کلی باید ابتدا بکوشیم که به درکی عمیقتر از شرایط جهانی برسیم و نظمها و ساختارهای قدرت و تکنولوژی را نقد کنیم. جهان ما بیش از گذشته، بهخصوص از سوی اهل فلسفه، نیازمند نقد قدرت و تکنیک است. تنها با اندیشیدن به ذات و تبار این دو میتوان به پیدایش افقهایی برای بهبود اندیشید.
در بحران فعلی پیدایش، نحوه رویارویی ما با بحران و راه حل آن، همچنان مرتبط با همین ساختار قدرت و تکنیک بوده و هست. در برخورد با بحران کرونا نباید سادهسازی کنیم. این ویروس هم از نظر نحوه پیدایش و گسترش نتیجه نظم قدرت و تکنیک است. (این را در محالی دیگر بحث میکنم. علوم و تکنیکهای بیوفیزیکی و کوشش برای تصرف در ساختارهای طبیعی هم قدرت تکنیک است و هم خطر آن) و هم در نحوه رفع آن هنوز دربند قدرت و تکنیک هستیم. کرونا با این گونه شیوع و گستردگی، نمودی از حصر آدمی در تکنیک است. درد و درمان هر دو در اختیار تکنیک است.
ما هنوز به تصور درستی از ریشههای این بحران نرسیدهایم. در سطوح سیاسی، اجتماعی، اقتصادی لغزیدن کفایت نمیکند. شوک کرونا باید ما را بیدارتر کند. این بحران با علایمی که از اکنون پیداست، موجب تحولات بزرگتری خواهد شد و ما را بیش از گذشته در درون نظم قدرت و تکنیک وابسته و اسیر خواهد کرد.
در ادامه دکتر حسین هوشنگی، دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) سخنرانی خود را با عنوان «کرونا و بازخوانی جایگاه علوم انسانی در کلیت فرهنگ» آغاز کرد و گفت: «بلوای جهانی کرونا، چالشی مردافکن و آزمونی کمرشکن در برابر حقانیت، ضرورت و بایستگی (quid juris) علوم انسانی پدید آورده است. در مقابل، اقبال به علوم طبیعی و تکنیکی و چشم امید جوامع انسانی به دانشمندان و پزشکان در مواجهه با کرونا، گواه روشنی است بر اعتبار و پرسشناپذیری جایگاه علوم تکنیکی و طبیعی در نزد همگان اما بررسی وجه عقلی و جایگاه بایسته علوم انسانی را میتوان از منظری فلسفی به فرهنگ کاوید. فرهنگ بهعنوان موجودیتی بشری و یافته و برساخته انسان، هویتی معرفتی، جمعی و بینالاذهانی است که بشر آن را در جهت تعامل با محیط طبیعی و اجتماعی خود ایجاد کرده است. کارکرد فرهنگ، رفع نیازهای تکوینی و طبیعی و تأمین و تضمین رشد و استکمال انسان است. بدین قرار فرهنگ، اصلاح و تکمیل و مهار طبیعت درونی انسان و بیرونی اوست.
اگر چنانکه گذشت، فرهنگ ناظر بر طبیعت و طبیعت خاستگاه فرهنگ باشد، غریزه صیانت ذات و کوشش برای بقای نفس (کوناتوس به تعبیر اسپینوزا)، بن و بنیاد طبیعت انسانی است. این تمایل اصلی در قالب خوی استخدام و به خدمت گرفتن جمیع امور، اعم از قوای نفسانی و بدنی تا دیگر اشیاء و انسانها در جهت صیانت خود و رفع نیازها و استکمال نفس، ظهور و بروز مییابد. فرهنگ هم در این نگرش بهمثابه موجودیتی معرفتی (مشتمل بر علوم انسانی و طبیعی، اخلاق، حقوق، هنر، دین و غیر ذلک) یافته و برساختهای است برآمده از قوای ادراکی انسان و خادم مقاصد و منافع او.
دکتر هوشنگی افزود: رمز و راز مرجعیت و اعتبار علوم طبیعی و تکنیکی دقیقاً در همین کارآمدی و اثرمندی آن است در تأمین خواستهها و مقاصد غریزه صیانت نفس و استخدام ( مسخر ساختن طبیعت و تأمین بقاء نفس). اما جایگاه علوم انسانی در این میانه چیست؟ آیا این علوم در قیاس با علوم طیبعی، یک نوع تفنن و مشغله صرفاً آکادمیک باید تلقی شود یا برای آن نیز در کلیت فرهنگ میتوان جایگاهی موجه یافت؟ پاسخ را باید در همان نگاه فلسفی به فرهنگ جست. از زاویه طبیعت بقاء جو و استخدام خوی انسان، همه تلاشهای علمی و عملی او در مسیر رفع نیازها و حل مسائل انسان است. علوم انسانی هم در همین جهت و در خدمت به منافع انسانی طبیعتاً ابداع شده است. البته نیازهای طبیعی و تکوینی صرفاً از سنخ خواستههای مادی و حوائج جسمانی نیست و در انسان طیفی از نیازها و گرایشهای نفسانی، معنوی، فکری، وجودی و حتی زیباییشناختی، شناخته و مسجل است؛ مانند نیاز به عدالت، آزادی، معنویت و رهایی از تنهایی و پوچی. همچنین میتوان در سلسله مراتب نیازها، خواستههای طبیعی و جسمانی (خوراک، مسکن، پوشاک، امنیت و نیاز جنسی) را مقدم دانست. اما این بهمعنای نفی اهمیت نیازهای مراتب بالاتر نیست. اینک شناخت و تبیین و اولویتبندی نیازها، تدارک علمی و نظریهپردازی در جهت تأمین آنها همراه با سایر علوم در نیازهای اولیه و بدون آنها در نیازهای ثانویه، از وظایف و کارکردهای علوم انسانی است.
دیگر اینکه انسان اگر بر فطرت صیانت ذات آفریده شده، بر طبیعت اجتماعیبودن هم سرشته شده است. این را ارسطوئیان به «مدنی بالطبع » بودن انسان تعبیر میکردند؛ یعنی اجتماعیبودن اقتضای طبیعت اولیه انسان است. البته بنا بهنظر علامه این غریزه و اعتبار استخدام است که وجوب روی آوردن به اجتماع را رقم میزند (مدنی بالتبع یا مدنی بالاستخدام بودن انسان). حال خواه طبیعت انسانی یا رفع نیازها و بهاصطلاح اضطرار انسانی ایجاب کند مدنیت و اجتماعی بودن را، سامان دادن به این حیات اجتماعی، تنظیم روابط انسانی، تأسیس نهادهای اقتصادی، سیاسی، تربیتی، دینی و غیر آن و مقرراتگذاری بر آنها و نظارت و صیانت از آنها و تدبیر و اداره آنها در مسیر رفع حوائج انسانی و کسب کمالات بشری، محتاج علوم انسانی است.
دکتر هوشنگی ادامه داد: در فرض حدوث بحران و تهدید هر یک از نهادهای خانواده، اقتصاد، سیاست، دین و اخلاق توسط عاملی ویرانگر، ضرورت علوم انسانی بهروشنی احساس میشود؛ بهعلاوه بررسی پیامدها و تبعات بلایای طبیعی و بیماریهای واگیری همچون کرونا بر زندگی اجتماعی و نیازهای انسانی، از عهده علوم طبیعی خارج و از وظایف علوم انسانی است. بر این جمله باید افزود، لزوم نگاه نقادانه به جایگاه و عملکرد علوم تکنیکی و تجربی که برعهده علوم انسانی و فلسفی است.
هوشنگی در خاتمه سخنانش تأکید کرد: نتیجه آنکه علوم انسانی هیچگاه نباید از این خاستگاه خود (رفع نیازهای انسانی، ساماندهی حیات اجتماعی، نظارت نقادانه بر حیات اجتماعی از جمله نهاد علم) غافل شود. در این مسیر مشکلات، بلایا، جنگها و بحرانهای اقتصادی، سیاسی و بهداشتی مانند کرونا همچون نهیب و سیلی واقعیت، فرصتی بس مغتنم برای اعتنا به ضرورت علوم انسانی پدید میآورد. بحران در واقع صیانت نفس و حفظ جامعه بشری را به مبارزه میطلبد و این همان خاستگاهی است که علوم انسانی از آن برمیآید و مایه میگیرد. از آفات علوم انسانی همانا مبدلشدن به مشغله صرفاً آکادمیک و درگیر در مسائل انتزاعی و تصنعی و مجادلات فضلفروشانه شدن و گسستن و فارغ شدن از واقعیت (نیازها و استکمالات انسانی) است. با الهام از تعبیر لویناس، در این حالت علوم انسانی در واقع رویکردی کلام محور (logocentric) اتخاذ میکند. در این رویکرد اشتغال به خودمان پیدا میکنیم و در میان دالّهایی بدون مدلول و کرّ و فرهایی زبانی سیر میکنیم. حال آنکه طریق صواب تأکید بر مسائل انسانی (anthropocentric) و پیوسته با حیات انسانی و اجتماعی است».
در ادامه دکتر مهدی معینزاده، استادیار فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز به موضوع «عدم را تاب آوردن» اینچنین پرداخت: «پیش از هر چیز باید روشن سازم که در این نوشتار با «پاندمی کرونا» بهعنوان یک پدیدار- که از منظر من همان ساختار و البته شأن و حیث «نشانه» یا به تعبیر دینی «آیه» را دارد- مواجهه صورت میگیرد و این بدان معناست که هرگونه خیر و شر یا نفع و ضرر آن برای بنیبشر به تعلیق پدیدارشناختی (اپوخه= epoche) سپرده میشود. این تذکار بهر آن آورده شد که علاوه بر افشای طریق، «روش شناسانه» نوشتار، از نقشبستن این تصور نیز مانع آید که وقتی بنده یا دوستان بزرگوارم احیاناً مجاهدات افرادی را که این هفتهها و ماههای اخیر، از جان مایه گذاشتهاند، جزئی از همان نظام هستیشناختی میشویم که پاندمی ویروس را بهوجود آورده، قصد تخفیف ارزش این مجاهدات را داریم. حاشا و کلّا! این شأن و حیث سخن فلسفی است که بنابر ماهیت خود، دیدگاهی رفیعتر از آنچه تکتک علوم خاص اتخاذ میکنند به چنگ آرد تا بتواند از انضمام و فردیت به انتزاع و عمومیت ره برد وگرنه بر کسی پوشیده نیست که پرسنل درمانی درگیر با این بیماری، در حقیقت، معنایی نو به جهاد و مجاهده بخشیدند، معنایی که برخلاف همیشه نه با قتال که با احیاء سروکار دارد.
دکتر معینزاده افزود: هایدگر در کتاب «متافیزیک چیست؟»، که به دوران پس از چرخش او تعلق دارد، وجود را تقریباً معادل تاب آوردن عدم میشمارد. او البته به ارائه تعریفی از عدم نمیپردازد. لیکن حال و حالتی را در زندگی انضمامی انسان به تصویر میکشد که در آن، اموری که پیشتر و در حالت معمول و مألوف زندگی، ربط و نسبتی با انسان برقرار میکردند و در واقع جزء پیرا جهان (umwelt) انسان بودند، از دست او میُسُرند و طفره میروند و رخصت برقراری نسبت و ربط با خود انسان نمیدهند. آنها نمیگذارند انسان که در این حال مواجهه با عدم به غریقی میماند، بدانها تشبث جوید. فقرهای بعد در همین کتاب، هایدگر از بنیاد (grund) و بیبنیاد (Abgrund) سخن میگوید. شاید او این مهم را از نتیجه آموخته است که عصر مدرن، دورانی است که بشر هیچ بنیادی برای وجود خود نتواند هست، حتی اگر این بنیاد، آنی باشد که بنیاد همه بنیادها بود یعنی خداوند. بدین نحو و با شکل گرفتن این مغاک، این انسان، ترسها، حرصها را هواء اوست که خود بنیاد عالم میگردد. و اومانیسم از پرده برون میافتد. بنیادی که مدرنیته برای عالم بنیان مینهد. امن و عافیت و عدم ترس از آینده آدمی است.
هایدگر در بندهای 19 و 20، «وجود و زمان» مدّلل میسازد که چگونه ریاضی و دیدن عالم- که با فلسفه دکارت آغاز و با علم گالیلهای- نیوتونی پایههای آن مستحکم گردیده بود- جز به سودای نیل به تصویر و تصوری از عالم که هرگز نتواند از کنترل و پیشبینی آدمی خارج شود، طرح نگردیده است. ریاضیات، علم متقن است و هر آنچه در آن اثبات شود، به تعبیر هایدگر جز، «داشتههای ایمن از دستبرد» آدمی میشود جهان ریاضیاتی بدینگونه جهانی است آرام و رام آدمی که از کنترل وی طفره نمیرود و هر حادثهای در آن پیشبینیپذیر است و این همان «بنیان مرصوصی» است که مدرنیته مؤسس بر عالم ریاضیاتی وعده آن داده بود.
دکتر معینزاده ادامه داد: هایدگر اما در «متافیزیک چیست؟» و بسیار تفضیلیتر از آن در «افادات به فلسفه» عالم را به نه مؤسس بر grund که بر Abrand (نابنیاد، بنیاد نابنیاد) میشمرد، یعنی مؤسس بر مغاک، مسئله آن است که چگونه میتوان بر نابنیاد، چیزی چونان حیات را بنیاد نهاد؟ مدرنیته ما را خود بدین داده است که جز با پیشبینیپذیری حوادث و جز با محاسبه ریاضی آماری درصد خطر، قدم از قدم بر نداریم. پس اساساً چگونه باید با این بنیاد بیبنیاد کنار آمد و با وجود آن و میل در مجاورت و همدمی با آن به زیستن ادامه داد؟ این همان سؤالی است که مدرنیته با ابتنای بنیادی امن برای وجود دیریست از اذهان زدوده است. چگونه باید عدم را تاب آورد؟ چگونه میشود مرگ را- که در آن تمام بنیادها در هم فرو میریزد- هماره نصبالعین قرار داد و باز زنده بود؟ چگونه میتوان بدین حقیقت مقرّ بود که گام برداشته شده، هیچ تضمینی نیست که دوباره بر زمین فرود آید و کماکان قدم در ره حیات نهاد؟
معینزاده تأکید کرد: بار دیگر به هایدگر رجوع میکنیم و مقاله «پرسش از تکنولوژی» او در بازپسین بخشهای این مقاله عنوان میکند که نجات، همانجاست که خطر آنجاست و اساساً نجات برخاسته از خطر است. از جنگاوری نقل میکند که گفت هرگز زندگی را به شدتّ و حدّت زمانی که در جنگ، پس از کشتن یک جنگاور، سراغ دیگری میرود و نمیداند که خواهد کشت یا کشته خواهد شد، حس نکرده است. نجات همانجاست که خطر آنجاست. در همین مقاله، «پرسش از تکنولوژی» است که هایدگر فتوای مشهور و البته غریب خود درباره نسبت علم و تکنولوژی را نیز صادر میکند: «تکنولوژی بر علم مقدم است» این البته در تعارض با رأی مألومی است که مطابق فحوای آن اول علم بهوجود میآید و سپس تکنولوژی که همان کاربرد علم است پابهعرصه مینهد. مراد هایدگر البته نه تقدم زمانی، بلکه تقدم وجودی است. علم تکنولوژی، وجوداً متقدم بر علم است. این قول را باید چنین فهم کرد که سودای تسلط بر عالم، حرص کنترل و پیشبینی همه چیز، جهان را همچون ذخیره دائم و قائمی (Bestand) برای امیال و اهواء آدمی دیدن و...- که این خرد مولود اومانیسم و در بنیاد قرار گرفتن انسان و خواستههای اوست- موجد علم بوده است.
کارل یاسپرس در «روانشناسی جهانبینیها» از وضعیتهایی همچون مرگ، بیماری، هجران، سوگ، حرمان و... به «موقعیتهای مرزی» تعبیر میکند. بر آنم که سخنِ فلسفی- و شاید هر سخن دیگری نیز- وقتی موقعیتهای مرزی را موضوع خود قرار میدهد، به سخن دینی تقرب پیدا میکند. بیماری کرونا در بدبینانهترین آمار ممکن، هنوز حتی به اندازه نصف زلزله بم نیز تلفات نداشته است. کرونا اما مکان فاجعه را در مقایسه با زلزله بم به وسعتی بیشتر و زمان آن را از ساعتی در یک روز زمستانی 92 به همه زمانها- دست کم به زمانی نامعلوم- گسترش داده است و بههمینجهت در امان پنداشتن خود و فاجعه را مختص دیگران پنداشتن را محال کرده است. گوئی همنشینی دائم ما را با مرگ- که با راندن مرگ به وضعیتها و مکانها و زمانهای خاص از زندگی خود، دورش ساخته بودیم- هر دم به رخ میکشد و ما را تذکار میدهد که حیات چیزی جز دمخوری دائم با مرگ- این قطعیترین حقیقت زندگی ما- نیست؛ چیزی نیست جز عدم را تاب آوردن. این گوئی همان معمائی است که حق اراده به نجوای آن به گوش ما کرده است.
معینزاده در خاتمه افزود: امروزه متخصصین تعلیم و تربیت به والدین توصیه میکنند که اگر عملی ناشایست از کودکشان سرزد، از او بخواهند به اتاقش برود، در به روی خود ببندد و در کارهای خود تأمل کند. شاید، هر چند هم احتمالش کم بوده باشد، قرنطینه جهانی چنین مجالی را برای بشریت فراهم کند».
لازم به یادآوری است که سلسله نشستهای مجازی همایش "ابعاد انسانی_اجتماعی کرونا در ایران" به صورت هفتگی و به صورت آنلاین برگزار خواهد شد. علاقهمندان جهت اطلاع از نشستهای بعدی می توانند به آدرس:
http://www.ihcs.ac.ir/coronaconf/fa/news/19375
مراجعه کنند.
نظر شما :