گزارش نشست «مسألهیابی و موضوع شناسی در تاریخ فرهنگی»
نخستین نشست تخصصیِ «مسألهیابی و موضوع شناسی در تاریخ فرهنگی» در پژوهشکده علوم تاریخی با همکاری کارگروه تاریخ فرهنگی انجمن ایرانی روز 28بهمنماه 1398، با حضور استادان و متخصصان این عرصه برگزار شد. در این نشست که با سخنرانی دکتر داریوش رحمانیان (عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران)، دکتر نعمتالله فاضلی (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر عباس احمدوند (عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی) و دکتر محمدامیر احمدزاده (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) برگزار شد، به بررسی ابعاد و محورهای موضوعی تاریخ فرهنگی پرداخته شد. کلیات بحث اساتید در موضوع تاریخ فرهنگی به شرح ذیل دنبال شد که:
تاریخ فرهنگ در ایران در چارچوب دانش تاریخ و جامعه شناسی مورد مطالعه و تحقیقات مختلف واقع شده است اما رویکرد فرهنگی به مقولهها و موضوعات تاریخی از پیشینه چندانی برخوردار نیست. «تاریخ فرهنگی» به مثابه یک رویکرد علمیِ برآمده از مطالعاتِ میانرشتهای، از حدود سه دهه پیش شکل نسبتاً منسجمی پیدا کرده است. این رخداد، حاصل انباشت تجربههای مورخان و مواجههی روشها و نظریههای معاصر و تلفیق آن با علوم دیگر به ویژه مطالعات فرهنگی، مردمشناسی و انسانشناسی فرهنگی است. تلفیق شیوههای مطالعات تاریخی با سایر علوم به ویژه علوم اجتماعی، زمینهای را فراهم کرد تا «تاریخنگاری»، از شیوههای سنتیاش فاصله گرفته و جای خود را به «پژوهشهای تاریخی» بدهد. تنوع «موضوع» و «روش» در مطالعات تاریخی، بیش از هرجایی در آثار مهم و اثرگذاری که در نیمهی دوم قرن بیستم نگاشته شد قابل مشاهده است. از تألیف نخستین آثاری که مشخصاً با عنوان «تاریخ فرهنگی جدید» معرفی شدند کمتر از سه دهه میگذرد، این زمان برای رسیدن به چهارچوبهای دقیق و تعاریف روشن، فرصت کمی است. تاریخِ فرهنگی جدید، روش نوینی است که مورخ توجه خود را از «مواضع عینی به بازنماییهای فکری» تغییر میدهد. در چنین رویکردی، دستهای از منابع و دادههای جدید ـ که پیش از این مورخان به آن بیاعتنا بودند ـ مطرح میشود که مطالعاتِ مبتنی بر آنها، موجب کشف واقعیتهای نهفته و تحلیلهای جدیدی از سنت و گذشته خواهد شد. در واقع موضوع یا سوژه در «تاریخ فرهنگی» همان «بازنماییهای فکری» است. هر آنچه که قابلیت دریافت این صفت را داشته باشد، میتواند موضوعِ مطالعات تاریخ فرهنگی قرار گیرد. باید توجه داشت که تاریخ فرهنگی، مطالعه تاریخ اندیشه یا تاریخ فرهنگ نیست. در واقع تاریخِ از پیشبرنامهریزی نشده در برابر نظریهی تاریخِ هدفمند قرار میگیرد. برخلاف شیوههای سنتی در تاریخنگاری که حوادث و رویدادها یا «نقاط عطف» در تاریخ همواره مورد توجه مورخان بوده، اینجا ـ در تاریخ فرهنگی ـ روندهای کلان که در فرهنگ زیسته متجلی شده، مسأله مورخ است. همچنین محور بودن فرهنگِ عامه در تاریخنگاری فرهنگی و محور بودن جامعه و مردم در تاریخنگاریِ اجتماعی، وجه تمایز اصلی میان این دو رویکرد بهظاهر مشابه در مواجهه با مقولات تاریخی است. «مورخِ فرهنگی» برخلاف سایر مورخان ـ که در جستجوی عینیت تاریخی هستند ـ در سراسر کارش با «امر نمادین» و «تفسیر امر نمادین» مواجه است. حال آنکه مورخِ اجتماعی، بیش از آنکه در جستجوی امر نمادین باشد با عینیتها سر و کار دارد.
از این حیث، پرداختن محض به تاریخ فرهنگی ممکن است به تکه تکه شدن (fragmentation) و ویژه گرایی/ خاص نگری افراطی (particularism) بیانجامد که پیتر برک نیز از آن به منزله مهم¬ترین مشکلات پیش روی تاریخ فرهنگی جدید به آنها اشاره کرده است. لذا، توجه به «امر اجتماعی» و مطالعه «جماعت های فرهنگی» به جای تمرکز بر مقولههای فرهنگی محض میتواند خطر ذهنیگرایی در تاریخ فرهنگی را تقلیل دهد. اگر دو سنت کلاسیک و نئوکلاسیک،به ترتیب، مهمترین مسأله نظریه فرهنگ را شکاف عین/ ذهن و شکاف جزء/کل میدانند و سعی در تبیین نظری آن دارند، سنت ساختار-پساختارگرا، «ارتباط» را مهم¬ترین مسأله نظریه فرهنگ میداند. بنا به این سنت که ریشه در اندیشههای متفکرانی همچون سوسور، فوکو، مری داگلاس و..... دارد، وظیفه تحلیل فرهنگی چیزی جز «کشف الگوهای نظاممند در درون رمزگان فرهنگی و نشان دادن نقش این الگوها در تعیین حدود تفکر و اندیشه و خودفهمی ما» نیست. ورود اندیشه های حاصل از سنت ساختار-پساختارگرا به حوزه مطالعات تاریخ و ایجاد یک «چرخش فرهنگی» در حوزه مطالعات تاریخی زمینهساز شکلگیری نوعی از پژوهش در حوزه مطالعات تاریخی شده است که امروزه با نام «تاریخ نگاری فرهنگی» شناخته میشود. اگر تاکنون در دانش متداول و معمول «تاریخ فرهنگ» با ما از تاریخ خطی و مستمر محقق شده فرهنگ یک پدیده و تحولات احتمالی بوجود آمده در آن سخن گفته شده است، هدف دانش «تاریخ نگاری فرهنگی» آن است که به ما نشان دهد در مجموعه مفاهیم، نشانهها، ایدهها و نمادهای همبسته با هر یک از قلمروهای زندگی اجتماعی ما، چگونه جهانی امکان خلقشدن و تحققیافتن داشته و کنشگران اجتماعی آن قلمرو احتمالاً جهان را چگونه فهم کرده و دامنه و مرزهای آن را تا کجا میدانستهاند.
نظر شما :