انتشار مجله اطلاعات به مناسبت اربعین شهادت سردار سلیمانی
سلطان شگرف، راز آوازه شهید سلیمانی
سلطان شگرف، راز آوازه شهید سلیمانی
دکتر حسینعلی قبادی
به مناسبت شهادت سردار سلیمانی
بسمهتعالی
سلطان شگرف
راز آوازه شهید سلیمانی
به مناسبت اربعین شهادت سردار شهید سلیمانی
حسینعلی قبادی
مقدمه:
این جستار از این جهت به نگارش در نمیآید که تکریمی دیگر بر جلالت و جمال توصیف قهرمانیگری و اخلاقی سردار شهید سلیمانی افزوده شود؛ بلکه میکوشد بکاود که از منظر تربیتی و فرهنگی چه مقدمات و عواملی موجب تکوین و تکمیل شخصیت این قهرمان نفس شکن و نقشزدا طی شده است؟ و سلیمانی چه مسیری را پیموده تا به اینجا رسیده است؟
شاید او را، شخصیتی معرفت اندیش باید بدانیم که عارفانه وارد میدان نبرد با خویشتن، سپس با خصم برون شده و آگاه بوده که دشمن درون، خطرناکتر از خصم برون است. زندگی او را ناظر به این شعر حکمی و معنوی و تربیتی مولوی میتوان تعبیر کرد.
ای شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمی زو بتر در اندرون
ادعای این جستار نیز همین است: قاسم سلیمانی از آن جهت "قاسم سلیمانی" شد که ابتدا و مقدم بر جنگ بیرونی دائماً با خصم درون و هواهای نفسانی و خواهشها و وابستگیها و تعلّقات دنیایی، اعم از مال، منال، و جاه و مقام و اسیر شهوت بودن جنگیده بر پایه اصل تدرّج و با پشت سر گذاشتن تدریجی و طبیعی همه مراتب و مراحل و طی کردن آزمونهای گوناگون به درجات عالی معنوی رسیده است و از همة این امتحانها سربلند بیرون آمده بود. وی عمیقاً به اصل تدرّج، طی کردن پله پله مراتب صعود اخلاقی و رزمی و شئون اجتماعی و درجات نظامی عمیقاً پای بند بود و برای هر مرحله خاک مخصوص خود را خورده بود؛ لذا بدون آنکه دنبال درجه باشد، درجه به سراغ وی میآمد. در پیمودن راه ترقی معنوی هم همینگونه بود. اول جهان درون خود را آراسته بود و به طور طبیعی و فطری مدارج معنوی کمالات نفسانی و روحانی به سراغش آمد. به قول مولوی
صد هزاران امتحانست ای پسر هر که گوید من شدم سرهنگ در
صد هزاران طفل سر ببریده گشت تا کلیمالله صاحب دیده گشت
سلیمانی در طول عمر پربرکت خویش مستمراً این مبارزه با نفس را پی گرفته و فضائل اخلاقی در وی؛ ملکه و نهادینه و ماندگار شده بود، از این جهت شخصیتش تربیت کننده، مؤثر و تحوّل بخش بوده است. گویی شاعر متفکر دربارهاش سروده است که
تو مبین ز افسون عیسی حرف و صوت این ببین کز وی گریزان گشت موت
تو مبین ز افسونش آن لهجات پست آن نگر که مرده بر جست و نشست
آری! شهید سلیمانی، قبل از عروج و پیش از آنکه رفتنش قیامتی در قلبهای جهانیان بر پا کند، قیامت را در درون خود تجربه کرده بود وجودش را در درون، به بهشت و بهشتیان تبدیل کرده بود و اینگونه شد که پس از شهادتش خودجوشترین قیامت مردمی بپا خواست.
درباره شهید والا مقام، سردار قاسم سلیمانی، از دیدگاه گوناگون، فراوان گفتهاند و نوشتهاند و میگویند و مینویسند؛ حتی دربارة راز و رمز محبوبیت جهانگیر وی نیز کم ننوشتهاند؛ اما هم درباره جامعیت و کلیت شخصیت او معرفت اندیشی، درک شهودی، ژرفای مردمی بودن، سطح فهم قرآنی، انس زیباییشناسانه او با میراث ادبی، توانمندی و ظرفیت و تصاعد بینظیر عشق مردم به وی، و ابعاد و لایههای عظمت وجود آن بزرگ مرد، سخن ناگفته بسیاری وجود دارد؛ اما وظیفه اصلی این جستار بیان برخی عوامل و دلایلی است که بیان میکند که چرا این آفتاب فروزان و خورشید نور افشان، پیش از شهادت به میزان امروز از آنچنان شهرت و آوازه برخوردار نبوده است و ما امروز چه درس تربیتی میتوانیم از آن بزرگمرد بیاموزیم که به برخی از آنها در اینجا پرداخته میشود:
1- مرد خود ساخته، باقی بالله، غیر تقلیدی و اصیل
اینکه او وصیت میکند روی قبرم فقط کلمه «سرباز» را بنویسید با عنایت به اینکه مسجّل بود که وی دائماً در مرز شهادت و در یک قدمی آن زیست میکند و بارها و مستمّر خود را در معرض خطر قرار داده و به جایی رسیده که فانی فی الله شده بود، نباید تردید کرد که بقای بالله را در درون جان خود مداوماً شهود کرده باشد. دهها بار خود را در نبردهای هشت ساله دفاع مقدس و پس از آن، در مقابله با تروریسم داعش و خشونت گرایان آزموده و زندگی خود را نیز در رنج و زحمت آغازیده و در قوس صعودی تکامل نفس و عقل بدون آنکه اسیر الفاظ و عنوان باشد و علاقهای به آنها نشان بدهد، از حضرات خمس ابن عربی و امثالهم عبور کرده بود. وی میخواست «سرباز» بماند بدون قید و شرط مستقیم سرباز خدا شد. به همین دلیل او شخصیتی تکراری و تقلیدی نداشت. بی مثال بود و هرچه تکامل روحانی داشت از اعماق جان با خود ساختگی به دست آورده بود. تکرار تاریخ نبود. - چنانکه ملّت ما که اصیل بودن وجودی شهید رجایی را به عینه مشاهده کرده بودند- سلیمانی نه میخواست به دنبال تکرار تاریخ یا تاریخسازی برود. ما تکرارسازی تراژیک شهید رجایی را فراموش نکردهایم. به همین دلیل اخلاص و اصالت بود این شهید که در مسیر فطرت و محبت الهی تاریخساز شد.
حملة دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پر و سر
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کل شیء هالک الا وجهه
و او خود مصداق این بیت از غزلیات شمس مولوی است که فرموده:
هین بیخ مرگ برکن زیرا که نفخ صوری گردن بزن خزان را چون نوبهار گشتی
2- ابعاد و لایههای به ظاهر جمع ناشدنی و متناقض در وجود یک فرد
جمع صورت با چنین معنای ژرف نیست ممکن جز ز سلطان شگرف
شهید وارسته و عارف به حق پیوسته، سردار قاسم سلیمانی، انسانی یک بعدی و تک ساحتی نبود، او همزمان سرمایهای جامع در عرصه ملّی، انسانی، مردمی،عرفانی، قرآنی، انقلابی، اخلاقی، نظامی، خردمندی را در خود جمع کرده بود.
با شهادت سلیمانی، در حقیقت سرنوشت یک روح در سیلان و اسیر نفس و جسم نشده آشکار شده و گویا در جود او صدها سال میراث و سنت معنوی این سرزمین بازخوانی شده است.
انس شهید سلیمانی با مرگ، تجربه زیسته وی با شهادت، درک شهودی حسینوار، اوج تجربه اشراقی، گفتگوی عمیق دوستانه با حق تعالی، امضا گرفتن حقانیت و صلاحیت از آیهالله جوادی و بسیاری از مردم و یاران شهیدش و امثال اینها، شخصیتی رازناکانه از او به دست میدهد. رازهای مکتوم که پیش از شهادتش یا اصلا کسی نمیدانست یا اندک بودند کسانی که درک آن را داشتند و از این جهت او را ولی ناشناخته خدا میتوان خواند.
مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست پیش دشمن دشمن و بر دوست، دوست
و همنشینی با او انسان را به یاد خدا و محضر خدا میبرد.
هر که خواهد همنشینی با خدا گو نشیند در حضور اولیا
او با خودگویی این نجوا را داشت که
حرف گفتن بستن آن روزنست عین اظهار سخن، پوشیدنست
3- از سنخ و جنس مردم وعقل عقل:
شاید زندگی، مجاهدتها و سرانجام قاسم سلیمانی از نادر مفسران این سخن امام خمینی دربارة شهید رجایی باشد که امام فرموده بودند: «عقل رجایی از علمش بیشتر است» اگر امام این سخن را دربارة رجایی نگفته بودند امری کلی و غیر مؤثر بود. از منظر دانش نقد ادبی این اصل را باید در نظر داشته باشیم که فهم «متن» در درون منظومه و بافتار و لوازم متن، روشنتر میشود (Text همراه Contexo) معنی میدهد. یعنی، معنی این حرف امام را باید همراه با مصداق و موقعیت پیدایش متن (Situation) بیابیم و درک ویژگی اصلی رجایی که همانا مردمی بودن، اخلاص داشتن، ادعّا نکردن، در کار خود ماهر و توانا بودن، را در نظر داشته باشیم پس «عقل» را میتوانیم در اینجا، عقل رحمانی، عقل متعالی، عقل استکمالی و برگرفته از عقل کل و استفاضهای از محضر حق و تعیّن حکمت عملی الهی و به تعبیر مولوی "عقل عقل" بدانیم، اما اگر صرفاً در عرصه نظر پیش برویم، تک بعدی خواهد بود در حالی که قاسم سلیمانی در عین داشتن درک شهودی، اهل عمل و با مردم یگانه بود، در عمل، ضربان قلب مردم عادی و ساده و بیریای بدون سمتهای مجازی ایرانی بود، سلیم، فطری، مؤمن، عارف، بیریا و مخلص بود.
تظاهر به مردمدوستی نمیکرد و فاصله با آنان نداشت، دوستیاش با مردم و مهر، محبت، شفقت و موّدت او با آنان، بخشنامهای و تکمیل کارنامه، ساختن پشتوانه نبود. اصلاً او چیزی جز مردم نبود. ارتعاش حیات روح عادیترین و عامیترین مردم ایران بود، این نیز یکی از رازهای قیامتی بود که مردم در حرکت تاریخی بینظیر جهانی خود آفریدند و به احترام او به خیابانها آمدند و حتی جان خویش را فدا کردند. به قول شاعر مرحوم، احمد عزیزی که درباره امام خمینی سروده بود: "بوی گندم، بوی مردم میدهی"
قاسم عمق رایحه خوش تراوت مردم زحمتکش این سرزمین بود. گویی که گندمزارهای کرمان هم عزادار اویند. آری او از جنس کیهان بود و کیهانیان هم او را میشناسند.
سوی هر ابری که او منکر شود خورشید را آفتابی زیر دامن بهر برهان میبرم
4- ناشناختگی آگاهانه
اگر چه تا پیش از شهادت، تا حدودی عمدتاً به عنوان یک فرمانده موفق باهوش، استراتژیست نظامی و فداکار شناخته شده بود؛ اما تعالی معنوی و والایی روحی وی را کمتر کسی میدانست و حقیقت آن است که هنوز هم جامعیت وجودی وی کاویده نشده است.
شاید اکنون مشخص شده باشد که ابعاد وجودی سردار قاسم سلیمانی یکی از ناشناختهترین پدیدهها در روزگار ما باشد. شخصیتی که تماماً وجود بود «اصالت» داشت، جمله «روح» بود و ندای فطرت را فرا یاد میآورد. انگار هیچ گرد و غباری از این دنیای تعلقات بر آیینه صافی وجودش ننشسته بود و عظمت ابعاد روحی و لایههای وجودی او پیش از شهادت شناخته نشده بود. گویی آن عظمت روحی در آن تن خاکی نمیگنجید اما همچنان در گمنامی مانده بود،
خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من
در برخی متون این حدیث قدسی فراوان استناد شده است که «انَّ اولیایی تحت قبابی لا یعرفهم غیری» در روزگار ما، گویی یکی از بارزترین مصداقهای این سخن، شهید قاسم سلیمانی باشد در این روزها، راز ابعاد گسترده وجودی و عمق و ارزش خدمات، توان و بینش راهبردی و قدرت ایجاد توازن میان نظر و عمل و ... اندکی شناخته شده است. این راز ناشناختگی پیش از شهادت چه بود؟ چرا شهادت آن بزرگ تا حدودی این رازهای شگفت را برملا کرد و بسیاری دریافتند که القابی مثل سردار و سپهبد و ... چیزی به آن روح بزرگ نمیافزاید. تقریباً همگان مبهوت، شوک و شرمنده اخلاص و ارزش معنوی او شدند. شاید یکی از بهترین تعبیرها در این خصوص از استاد دکتر شفیعی کدکنی باشد که به زیبایی سروده است:
«مرگ او،
زندگی دوم او بود که گردید آغاز
شیشهی عطری سربسته
افتاد و شکست
همگان بو بردند
که چه چیزی را دادند از دست»
آری! رساترین تعبیر و تشبیه، یعنی «عطر» بودن سردار قاسم سلیمانی را این عالمترین شاعر زمانه ما به کار برده است- البته همین تصویر زیبا را وی، مدیون وسعت مطالعه و عمق حافظهاش است که از ابن ابی الحدید وام گرفته است. ابنابیالحدید، آن دانشمند منصف بزرگ اهل سنت و مفسّر کم بدیل نهجالبلاغه است قبلاً دربارة امام علی (ع) گفته بود: شخصیت علی (ع) مانند شیشه عطر بود «دشمنها میخواستند شیشه عطر را بشکنند، نتوانستند، اما با ضربت ابنملجم بر فرق علی (ع) شیشه عطر شکست و بوی عطر همه جا را فرا گرفت.
و این چنین است مردان خاص خدا در پوشش خود خدا مخفیاند و با مرگ آنان، معنویت و رایحه الهی و هنرشان آشکار میشود.
ژرفای این سخن است که مردان خدا، پیش همه کس شناخته شده نیستند، آری با شهادت سردار سلیمانی بود که فضائل پنهان وی از گمنامی به در آمد و آدمیان یکّه خوردند که کسی را از دست دادند که تا کنون گوهر وجودش را نمیشناختند و همین امر، یعنی "ناگهان شناخته شدن" پس از شهادت، از دلائل استقبال مردم از جنازه او و فداکاری در احترامگزاری به وی به شمار میآید.
اکنون مفهوم کاملتر این سخن امام خمینی روشنتر میشود: «شهادت، هنرِ مردانِ خداست.»
5- هوشمندی شهودی ممارست در کار
سلیمانی با اینکه تحصیلات رسمی چندان بالایی نداشت، ولی اهل مطالعه با درک بالا و فهم عمیق اشراقی بود. استشهاد به جان و گوهر آیات قرآن کریم، سیره و کلام معصوم (ع)، درک شهودی از محتوای دعاها و اشعار عرفانی فارسی عشق ناشی از معرفت و همسنخی با شهیدان و شخصیتهای اسوه، تقوای عمیق و خالص، عبارت همراه با معرفت، هوش طبیعی وی را نیز دو چندان کرده بود و وی را از خطاها باز میداشت و «من حیث لا یحتسب»، فعالیتهایش با توفیقترین میشد.
تجربه زیسته دینی و عرفانی و مرد میدان شهادت و درک اشراقی و چشیدن مزه ملاقات با محبوب ازلی، یک دیپلمه را به جایی میرساند که هنگام تجزیه و تحلیل آیه قرآن مانند مفسری متوغل و همزمان شاهد بروز توانایی تحلیل این بیت مولوی از زبان وی شاهدیم:
تو مکن تهدیدم از کشتن که من تشنه زارم به خون خویشتن
وجه دیگر آموزندگی شهید سلیمانی درک دقیق لوازم مدارج معنوی است گویی سالکی است که دریافتی ژرف و تاریخ زیسته عمیق شهودی را تبیین میکند؟ آری گویی، شهید سلیمانی بر بام آسمان رسیده بود که بر پایه درک دینی و شهودی همه القاب و عنوان دنیایی برایش به قول مولوی سرد و بی ارزش بود.
چون رسی بر بامهای آسمان سرد باشدجستجوی نردبان
آری! التوحید اسقاط الاضافات
درس بزرگ دیگر سلیمانی، تمرکز در یک مسیر و رسیدن به قلّه است: پیوستگی و استمرار و تمرکز در فعالیتها، عمق نگاه و تدّبر در آن و توکل عمیق و معرفتآمیز به خداوند و پرهیز از حاشیهروی و سرک کشیدنها در عوالم دیگر، مانند اقتصاد و سیاست و ... منزه بودن از هرگونه آلایش اقتصادی و ... احساس شخصیت مستقل و فهم امر روزی او از آیین الهی و همزمان اخلاص بینظیر و ممارست وی در فن نظامی او را شخصیتی کارآمد، فنی، صاحبنظر و بسیار هوشمند ساخته بود. راهبرددان و استراتژیست بود، اولویتها را خوب میشناخت و بازی جریانها و افراد مخالف و دشمنان را خوب ترسیم و دقیق تحلیل میکرد.
بسیاری از چهرههای تراز اول جهانی، اعّم از دوستان و دشمنان، هوش سرشار، قدرت راهبردی فکری، توان و تراز تصمیمگیری، بزرگی اراده و تصمیم، ظرفیت فهم راهبردی و کمنظیر نظامی و سیاسی او را میشناختند و همه اینان سلیمانی را به مثابه نماد ایران امروز میدانستند و اینگونه به وی مینگریستند.
6- موقعیت نمادین تاریخی
او فردی فرانظامی، بینشمند بود و هوشمندانی که دغدغه آینده ملتها را دارند، میدانند او جز انگیزه الهی و انسانینگری چیز دیگری در سر نداشت و در چنین موقعیت تاریخی که امریکا عمیقاً حرص و ولع دارد آسیای غربی را به عنوان کانون انتفاع از نفت و منابع عمده آن ببلعد و انرژی مورد نیاز خود را تامین کند و منابع و قدرت همه جانبه آسیای غربی را در چنگ خود داشته باشد، او عملا موفق شد این منطقه را از دست آمریکا در بیاورد.
ذهن ملتهای این منطقه، بویژه ایرانیان، خاطره خوبی از اقدام آمریکائیان با مردم ویتنام، آمریکای لاتین و بسیاری از کشورهای ضعیف ندارد. مخصوصاً در ایران سرنگونسازی دولت ملی و مردمی مصدق، دسیسهها و نامردیهای آمریکا را روشنتر میسازد ایرانیان از این جهت منتظر ظهور یک قهرمان تاریخساز بودند که قاسم سلیمانی از راه رسیده بود و کاری کارستان و ماندگار صورت دارد که بزرگترین قدرت طمّاع جهانی را دست خالی برگرداند. اگر مردم ستمدیده جهان از ضربههای او به پیکر آمریکا و و داعش بر ساخته آنان خوشحال بودند، ایرانیان به طور خاص شاهد ظهور مردی بودند که چهره به چهره و رو در رو مقابل آمریکا ایستاده و ضمیر خودآگاه و روح تاریخی ایرانیان را در مقابل تحقیر قبلی آمریکا، نوازش میدهد و قدرت میبخشد. به دیگر سخن، قاسم سلیمانی، دست ایرانیان بود که شلیک میکرد و فرمان میداد.
سلیمانی سرمایهای جامع و بینظیر
از منظری دیگر نیز برای درسآموزی همه ما و نسل آینده میتوان به این سلیمان روح و آیینه مجاهدتهای خالصانه نگریست و در پای او گریست، وی به سرمایهای جامع تبدیل کرده بود که معمولا در کسی جمع نمیشود؛
الف: از دیدگاه سرمایه ملی
درس دیگری که سلیمانی به ما میهد جامعنگری است: دستیابی به معرفتگرایی و رسیدن به ژرفنگری و به دور از سطحینگری و شعارزدگی است و دائماً اهل تفکّر، تدّبر هوشمندانه بودن و جمع خردورزی با قهرمانیِ آرمانی است. همین جامعنگری بود که سلیمانی را به شخصیتی ممتاز تبدیل کرد. از یک سو پهلوانیِ شهودمدار همراه درک و فهم زیباییشناختی بود. در عین حال توان ویژه فرماندهی نظامی در عرصه عمل داشت و دائم در جنگ بود و از سوی دیگر با غزلیات شمس مأنوس بود دائم تمرین میکرد تا مزد عشق را دریابد.
بر مبنای تواناییهای یاد شده او همزمان صفات زیر را نیز در خود جمع کرده بود.
- توجه به منابع و مصالح ملی فراتر از جناحها و گروهها
- حضور مؤثر در مسائل فراملی و منطقهای و جهانی
- داشتن درک قوی از ضرورتهای زمانی و مکانی جهان امروز
ب- از دیدگاه سرمایه انقلابی و اسلامی
شهید سلیمانی، در عین حال بسیار انقلابی باقیمانده بود، قدر همه شخصیتهای انقلاب را با روشنبینیهای خود به خوبی میدانست او نادره ذخیره انقلاب، مرد خالص بیادعا، بود که درعین حال انتزاعی اندیش نبود مرد عمل بودن، بود و پل میان اصالت ناب انقلاب، از نسل فرزندان انقلاب امام خمینی (ره) و یاوران رهبری و نسل امروز و واقعیتهای جوانان روزگار ما را بخوبی درک میکرد.
در این حوزه نیز میتوان از چند محور سخن گفت:
- درک درست از ظرفیتهای نیروهای اسلامی در منطقه و تلاش برای به فعلیت رساندن این ظرفیتها
- مبارزه بی امان با انحرافات فکری و ایدئولوژیک خشونتگرایانه داعشی در جهان اسلام
- پرهیز از قهرمان نمایی (گفتار او درباره شهید کاظمی) و نسل امروز
- برخورداری از تراز معنوی در کنار صفات و توان نظامی، سیاسی و اجتماعی
- آگاهی و شناخت درست از تحولات و ظرفیتهای منطقهای و جهانی
ج: از حیث سرمایه انسانی بودن و داشتن قرائت ضدخشونت محوری از اسلام
محبتورزی، با مرام بودن، با مسلک، زمانشناسی، جوانشناسی، او را به فردی صاحب مکتب تبدیل کرده بود.
از جمله برکات شهادت وی آشکار شدن پیوند ذاتی و ماهوی منافع آمریکا با داعشیها و صهیونیستها و ارتجاع منطقه و مناسبات عمیق این مثلث بود.
فرجام سخن
شهید قاسم سلیمانی، تکرار تاریخ و نسخه دوم هیچ فرد و مقلّد هیچ کس نبود، بلکه به دلیل انتهاناپذیری ابعاد وجودی، تاریخساز واقع شد. در این ارتباط کافی است اندکی به مشهورترین روزنامهها، سایتها و مجلات جهان نظری افکنده شود: از جمله معتبرترین مجلات و روزنامههای جهان او را جزء 10 چهره تأثیرگذار معرفی کردهاند.
اما در مجموع، او تنها ایرانی، شاید در کل آسیای غربی تنها فردی بود که توانسته سامان سیاسی، نظامی، ژئوپولتیک چند کشور را بنا بر مصالح و آرمان خویش تنظیم کند و تنها کسی بود که آمریکا را در تغییر سرنوشت چندین کشور ناکام گذاشته بود. چنین شخصیت تاریخی در آسیای معاصر بینظیر و در جهان کمنظیر است. از سوی دیگر او این توفیق را داشت که همزمان نقطه التقا و تجمیع چندین وجه نمادین معاصر باشد که عبارتند از، ایرانی بودن، آرمان انسانی و صلحمدار و ضد خشونت داعشی و آمریکایی بودن، انگیزه دینی داشتن، او از این حیث، بیرقیب و بینظیر است، چرا که هم ایرانیان با تمام وجود او را همچو رستم و آرش، حافظ کیان و مرز و این سرزمین میشناسند هم طرفداران انسانیت او را فردی ضد خشونت و صلح دوست و غیر قدرتطلب و انسان مدار میدانند و قهرمانیها و رفتار او در برابر آدمسوزی و وحشیگری داعش و حراج کردن زنان و ناموس مردم به وسیله میستانید.
شخصیت متعادل و متوازن از جهت گوناگون اخلاص و فرهنگی، مدیریت اجتماعی داشت، تسامح معقول نسبت به اقشار گوناگون اجتماع بروز میداد و از این جهت او معلّمی تمام عیار برای روزگار میتواند باشد.
به حدّی از وارستگی دست یافت که برای شهادت و لقاء حق زندگی کردن به همین دلیل بود که پایان او حاصل جمع زندگیاش بود، آری
مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست
که معمولا در انسانهای معمولی صفات متضادی مانند اجتماع و با هم آیی جنگندگی دائمی با عرفان و زهد و بی تعلقی و تواضع و فروتنی و خاکسازی، زندگی کاملاً مردمی، بی تکبّری و بدون تاریدن به مقام و درجه و... ظهور و بروز پیدا نمیکند.
آن همه درجات و القاب و صفات در کنار وصیتنامه دستخطی او همه دستخطها را معنایی جدید بخشید.
همه مهمتر، جمع اضداد بودن او و شگرفی سلطنت بر نفس بوده است.
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
این مطلب به مناسبت اربعین شهادت سردار سلیمانی
در ویژهنامه اطلاعات، شمارهی پنجشنبه 24 بهمن 98، صفحه 54 تا 58 منتشر شد.
روحش شاد و یادش گرامیباد
نظر شما :