گزارش کرسی «بینا آیینیت ایرانی»
سی ونهمین کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «بینا آیینیت ایرانی»، 15بهمنماه 1398 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزارشد. در این نشست دکتر علیرضا حسنزاده، عضو هیأت علمی پژوهشکده مردمشناسی ارائه کننده و ناقدین این نظریه دکتر حمیدرضا دالوند، عضو هیأت علمی پژوهشگاه و دکتر حسین میرزایی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و مدیر علمی آن دکتر نعمتالله فاضلی عضو هیأت علمی پژوهشگاه بودند.
دکتر فاضلی مدیر علمی نشست در ابتدای جلسه توضیح داد: رشته انسانشناسی در ایران در مقایسه با رشتههای دیگر اقلیت کوچکی تشکیل میدهد. انسانشناسان و مردمشناسان در ایران کم تعداد و اقلیت معرفتی هستند، اما پرکار، پربار و فعال. بحث «بینا» و «میان» از بحثهای مهم دهههای اخیر است. بینامتنیت، بیناذهنیت، میان فرهنگی و مفهوم بیناحقیقت از مفاهیم رایج مهم در گفتمانهای علوم انسانی و اجتماعی است. بیناآیینیت، بیان حقیقت آیینی است که میان ما است نه اینکه در ذهن تک تک افراد ما.
در ادامه دکتر علیرضا حسنزاده ضمن تعریفِ بیناآیینیت ایرانی و پیشنه آن در جایگاه ارائه کننده ایده، بیان کرد: مروری بر ابعاد گفتمانی آن دسته از آیینهای ایرانی که در پیوند با حوزه عمومی به شمار میآیند، ما را با یک ویژگی مهم روبهرومیسازد که میتوان آن را بیناآیینیت نامید. این ویژگی از یکسو رابطه میان آیینهای ایرانی را نسبت به یکدیگر دربردارد و از سوی دیگر نقش عناصر بافتی را در نزد آیینگزاران روشن میسازد. مفهوم یاد شده به شکلی عمیق از عناصری چون تنوع فرهنگی و شکیبایی هنجاری تأثیر میپذیرد. این مفهوم بر پایه نظریات میخاییل باختین، ویکتور ترنر و جولیا کریستوا در درک انسان شناختی آیینهای ایرانی پیشنهاد شده است.
وی افزود: پویایی تاریخی فرهنگ ایران، ترسیمگر حضور و ظهور نظامهای گفتمانی و جهتگیریهای هنجاری متفاوتی است که آیینهای ایرانی را به عنوان یکی از منابع تعریف هویت از خود متأثر میسازند. بیناآیینیت یک مفهوم نظری است که همزیستی آیینهای ایرانی را در چارچوب تعریف هویت ایرانی در سطوح مختلف آن نشان میدهد. آیینهایی چون آیینهای ورزشی (فوتبال)، آیین چهارشنبهسوری (و نوروز)، آیینهای محرم، آیینهای دیوانی و دولتی از زمان سلطنت ناصرالدین شاه تاکنون از سوی سخنران مورد بررسی قرار گرفته و اهمیت مفهوم بیناآیینیت در درک پویایی آیینهای ایرانی، نظام گفتمانی، نمادین و معنایی موجود در آنها، و رابطه آنها با حوزه عمومی مورد بحث قرار میگیرد.
در ادامه نشست، دکتر دالوند یکی از ناقدین این کرسی نکاتی را مطرح کرد: در نگاه مردمشناسی ما دو نگاه وجود داشته: یکی سنتی که به حل خیلی از مسائل ما و به هویت کشور ما مربوط میشود و دیگری نگاه نو که نگاه جهانی است؛ هویت ما هویت متکثری است که مؤلفههای بسیاری دارد. در روابط فرهنگی خود که وجه تکثر در آیینها مثل نوروز یا محرم داریم اما در پس این کثرت یک وحدتی وجود دارد که آیینها یکی از عوامل وحدت بخش هستند.
وی افزود: هویتی که ما از آن نام میبریم مثل درختی است که در تنه و ریشه مشترک است و این درخت پیوندهای زیادی خورده که ما یک پایه داریم که روی این پایه پیوندهای مختلفی داریم و ایرانیت هم یک پایه هست که در طول تاریخ پیوندهای زیادی خوردهایم (یونان، غرب،ترک، عرب). در مفهوم سازی و اصطلاحپردازیهای ایشان مثل آیینیت، در ساختن این اصطلاحات، مخالف هستم و باید روی اصطلاحشناسی شما کار شود که با فارسی تطبیق بیشتری پیدا کند. بهتر است از سایه باختین بیرون بیایید و به این ایده بیشتر باید پروبال بدهید. مسئله دیگر جغرافیا هم خیلی مهم است از جمله تقسیمبندیهای که استفاده کردهاید. تنوع فرهنگی که در بعد تاریخ باید دقیق باشد بخشی تابع جغرافیاست و بخشیجریانات تاریخی. سخن نهایی اینکه، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در این تنوع فرهنگی پررنگتر شود.
سپس ناقد دوم، دکتر میرزایی، چند نکته مطرح کرد که اهّم آنها بدین شرح است: به نظر میرسد این کتاب از یک مؤلفه بزرگ رنج میبرد: ضعف توصیف. در پژوهشهای انسانشناختی سه مرحله وجود دارد که مکمل یکدیگر محسوب میشوند: مرحله مردمنگاری به «توصیف فربه» از یافتههای میدانی میپردازد، مرحله مردمشناسی که به تبیین، تفسیر و مقایسه دادهها پرداخته میشود و در نهایت مرحله انسانشناسی که به تعمیمها و رهیافتهای نظری ختم میشود.
میرزایی تأکید کرد: این اثر به ایدهپردازی جسورانه حول برخی مفاهیم ابداعی در ادبیات علوم اجتماعی ایران دست زده که ستودنی است، مفاهیمی بسیار مبتکرانه چون «آستانگی مذکر»، «بیناآیینیت»، «کالبد هراسی»، «زیست آیین»، «زیست دین»، «بیناهنجاریت». وی با انجام کارهای میدانی، این مفاهیم را به نحو مطلوبی ایجاد و حول آن دادههای خود را سازمان داده است.
وی مطرح کرد: نبود پیوستهای مردمشناختی یکی از ضعفهای کتاب محسوب میشود، بطور مثال؛ تصویر رخدادهایی که در این کتاب در مورد آنها صحبت شده، میتواند به غنای آن کمک کند. در مردمشناسی تصاویر و اسناد، بخش مهمی از کار را تشکیل میدهد.
دکتر حسن زاده در پاسخ به ناقدین، گفت: هویت ایرانی دارای دو بعد کلامی و غیر کلامی است که نخستین آن با زبان و میراث روایی پیوند دارد و دومین آن با آیین. جایگاه مردمشناسی، باید نماد خودآگاهی مضاعف باشد. یعنی هم از زمین و میدان بیاموزیم و هم این آموختهها را وارد کارهای علمی و تحلیل کنیم. در بخش ابعاد گفتمانی آیین و تحلیل آن از روشهای مختلف استفاده شده، در استفاده از تصویر به دلیل عدم افزایش حجم کتاب و گرفتاریهای مربوط به صفحهآرایی صرفنظر کردم و خودم ترجیح دادم از تصویر استفاده نکنم. بنابراین هویت ایرانی هویتی مرتبط با هتروگلسیای ایرانی بوده و در آن همچنان که میتوان از رابطه بینامتنیت (هویت بینامتنی) سخن گفت، باید از بیناآیینیت (هویت بیناآیینی) صحبت کرد در این در حالیاست که ادبیات و زبان میان قومی فارسی (زبان همه اقوام ایرانی) بعدی کلامی به هویت ایرانیان میبخشد و آیینهای متنوع بعدی غیر کلامی به هویت چند صدایی ایران میدهند. بهاینترتیب بینامتنیت ایرانی و بیناآیینیت ایرانی نه تنها هویت و زیست جهان ایرانیان را محاورهای (گفت و گویی) میسازند که به یک عنصر مهم از این هویت تبدیل میشوند. بر این مبناء میتوان گفت، هتروگلسیای ایرانی بّعدی آیینی دارد.
در پایان این کرسی دکتر فاضلی مدیر علمی سیونهمین کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی در جمعبندی و نتیجهگیری عنوان کرد:
- هویت امر روایی است، تأکید دارد بر اهمیت کلام و زبان در مقوله شکلگیری و استمرار هویت و فرهنگ.
- تناقضات و تنشهایی است که آیینها خلق میکنند، به ویژه روابط قدرت و سیاستی که در همه کنشهای ما وجود دارد و در سطح جهانی هم است.
- عاملان نیز متناسب با نیازها و خواستهایشان آیینها را خلق میکنند. لزوماً آئینها برآمده از درون ساختار و سنتهای انتقال یافته تاریخی نیست. گاهی برخی آئینها برای ایجاد رخنه و گسست در ساختارهای حاکم است.
نظر شما :