گزارش کرسی «سوژه تجدد»
سیوهفتمین کرسی نظریهپردازی با عنوان «سوژه تجدد»، روز 19 آذرماه 1398 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (سالن اندیشه) برگزار شد؛ در این نشست دکتر مزدک رجبی ارائه کننده و ناقدین این نظریه؛ دکتر مهدی معینزاده، عضو هیأت علمی پژوهشگاه و دکتر قباد منصوربخت، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی بودند که مدیر علمی این کرسی نیز دکتر عبدالرحمن حسنیفر بود.
در ابتدای نشست دکتر رجبی ضمن تعریف سوژه تجدد گفت: مدرنیته رخدادی اروپایی، عام و قابل بومیشدگی است و در جامعه معاصر ما نه تنها با وجه امکانی چونان چشماندازی برای تحقق در آینده طرح شده، بلکه حتی بالفعل شده و مفهومی که آن را بیان میکند، تجدد است. تجدد مفهومی است که همه وجوه معرفتی و زیست اجتماعی ایران معاصر را بیان میکند. از این رو آگاهیِ تجدّد کلیّت است. پس ضروری است که این کلیّت در صورت انتزاعی و محتوای انضمامی، یعنی تعیّن یافتهاش کشف و فهمیده شود و سپس این تعیّن یافتگی را از آغاز تجدد تا بسطیافتگی بعدی توضیح داد.
در ادامه این نشست دکتر منصور بخت گفت: تصور نمیکردم با موضوع دکتر رجبی همذاتپنداری یا به تعبیری همسنخی داشته باشم اما در موارد عمدهای با آن مخالفت دارم، باید سوژه را اینگونه فهمید، آگاهیای که فلسفه و نظر باید وحدت داشته باشند. ما میتوانیم به یک عقلانیت برسیم و باید راههای آن نشان داده شود، یا باید در همان علوم اجتماعی یا فلسفه باشد یا راه سومی هست که در مطالب خوب به آن پرداخته نشده است. وی افزود: مسئله اساسی ما نه فقط ایران، بلکه این موضوع در تمام جوامع ماورایی اروپایی جنبه نظری میگیرد. بنابراین از اینجاست که با مسئله جدید و با پرسش جدید مواجه میشویم و در ادامه کمکم فهم مسئله صورت میگیرد که مسئله چیست؟ اینجاست که با مدرنیته ارتباط بر قرار میکنیم. مدرنیته وارد جوامع ما میشود در این حال ما دچار مشکل می شویم که چیزی به نام تجدد داریم. آیا عدهای بر این باورند که تفکر امروزی مدرنیته به جایی رسیده که در فلسفه منشائیت اثر قرار ندارد و این به معنی مردن فلسفه است؟ واقعیت این است که ما هنوز وارد فلسفه مدرن نشدهایم، یعنی درکی از فلسفه جدید نداریم، یا اینکه تجدد از ابتدا ظهور آشفتهای داشته است . در دوره پسافلسفه به معنای مدرن فلسفه با آدمهایی سروکار داریم که انگار نفی نظر نمیکند. دکتر منصوربخت همچنین گفت: مگر میشود آدمی بدون نظر مقوله یا نظریه با اندیشه همین علوم اجتماعی که خود مکرر تکرار کردهاید. مبنای خودش را مشخص کند. این راه مشخص است اما کاری که ما باید بکنیم این است که نشان دهیم دیدگاه تئوری یا مدعی تئوری آیا از عهده مطلب بر آمده است یا نوعی نقد کنیم که نشان دهیم که این نگاه نمیتواند از عهده مطالب برآید.
ناقد دیگر این کرسی، دکتر معین زاده نیز نقد اصلی خود را اینگونه بیان کرد: در کلیت، این قضیه (مدرنیته و تجدد) در کشور ما در سطحی جریان پیدا میکند که زیاد رغبت به آن نیست. دکتر معینزاده با توجه به مباحث مورد بحث این پرسش را مطرح کرد که آیا تجربه تجدد را میتوان با پدیدارشناسی نگاه کرد و آیا پدیدارشناسی چیزی بیرون از مدرنیته و در تقابل با حداقل مدرنیته دکارت و هگل است؟
در ادامه دکتر حسنیفر، مدیر علمی این نشست سخنان خود را با این سوال طرح کرد که موضوع تجدد ایرانی دغدغه همه ماست اما چگونه با آن مواجه می شویم؟ وی افزود: استنباط من از نقد روش شناسی بررسی تجدد بود که در واقع نیازمند یک سری مقدمات است از جمله:1 - تجدد به چه معناست ؟ 2- تاریخ تجدد ایرانی و نوع مواجه ما با مسائل سیاسی و فرهنگی که یک مقوله فلسفی است با مدرنیته چگونه هست؟ 3- نسبت تجدد با مدرنتیه چیست؟ 4- ظهور متکثر تجدد در ایران دال بر آشفتگی خود مدرنیته نمی تواند باشد. 5- مدرنیته دارای کلیت و چارچوب می باشد که ما در مواجه با مدرنیته فعال بودیم یا نه تاریخ چه مطالبی را میگوید؟ 6- دستاورد اندیشه ما از تجدد بعد از این دو سده چیست؟
دکتر رجبی در پاسخ ناقدین، گفت: اساس تمدن مدرنیته با فلسفه شکل گرفته است. اگر در همان تمدن فلسفه پس زده شده، به مثابه شمول هگلی به واسطه این است که سیر آبژکتیوته و علمی جامعه به سمتی پیش رفته است که آنگونه نمیتواند نظریهپردازی را شامل شود. فهم نخست به اصالت جامعه شناسی مربوط است همچنانکه چهارچوب معرفتی به جهان مدرن و خود مدرنیته بازمیگردد و جامعهشناسی دانش فهم مدرنیته و دفاع از ارزشهای جهان مدرن و خود نیز تولید مدرنیته است. وی افزود: حتی تازهترین صورت معرفتی علوم اجتماعی ـ انسانی که مطالعات فرهنگی است و رویه انتقادی به ظاهر رادیکالی در آن هست نیز نهایتا مدافع ارزشهای واقعی و مغفول مانده و یا بارورنشده و بالفعل نشده جهان مدرن است که در چهارچوب همین جهان مدرن میتوان آنها را بارور کرد. به گفته وی، انسانیت، آزادی، عدالت، دمکراسی و صلح، همگی ارزشهای راستین جهان مدرن هستند که هنوز بارور نشده و یا منحرف شده و به بیراهه و کجراهه رفتهاند، ولی با عقلانیت مدرن که از بیخ و بن انتقادی است میتوان به سوی باروری آنها گام نهاد. زیرا فلسفهی وحدتبخش معرفتی مدرنیته و بیان مفهومی آن است که ساخت بنیادین همان وحدتبخشیای بود فروریخت و از آن پس معرفت اجتماعی ـ انسانی جایگزین شد به گونهای که امروز تنها و تنها با اسم بدون مسمّای فلسفه مواجه هستیم. به اعتقاد دکتر رجبی، علوم اجتماعی ـ انسانی خلأ آن وحدتبخشی را با کنش فهم میان رشته ای و چند رشتهای قابل جبران میداند.
دفتر کرسیهای نظریه پردازی از سال 1394 فعالیت خود را در پژوهشگاه علوم انسانی شروع کرده است و به صورت دورهای میزبان استادان مطرح در حوزههای مختلفی است که نظریات علمی خود را با حضور اندیشمندان برجسته کشور بیان میکنند. این نظریات با مورد انتقاد واقع شدن، اعتبار خود را مورد سنجش قرار میدهند.
نظر شما :