گزارش نشست «مسأله و ایده ایران» با سخنرانی محمدعلی اکبری
گروه تاریخ سیاسی پژوهشکده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه سلسله نشستهای «مسأله و ایده ایران» روز شنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۸ میزبان دکتر محمدعلی اکبری، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی بود.
دکتر اکبری در شروع سخنانش گفت: در فرصتی که دارم ذیل موضوع محوری «ایده ی ایران» چند نکته را عرض خواهم کرد. یکم، دو نکته مقدماتی را بیان میکنم. نکته اول آنکه از منظر گوینده ایده یا انگاره ایران در حقیقت روی دیگر سکهی «مسأله ایران» در نظر گرفته شده است. به بیان دقیقتر، گفتگو درباره ایده ایران متضمن بحث در باره ی پرسش از مسأله ایران است. نوعی پروبلماتیزه کردن موضوعی بنام ایران است. یعنی این پیش فرض را داریم که پرسش از ایده ایران در دل خود پرسش از مسأله ایران نهفته دارد. نکته دوم: وقتی در باره ایده ایران / مسأله ایران گفتگو میکنیم درباره یک موضوع پایان یافته و به گذشته پیوسته سخن نمیگوییم. یعنی ایده / مسأله ایران، مسأله تاریخی هم هست که اکنون نیز مثابه یک مسأله با آن مواجهه هستیم.
وی افزود: در ارامه بحث چند پرسش را مطرح میکنم و تلاش خواهم داشت تا حدودی که توان علمی بنده اجازه میدهد و وقت هم یاری میکند، به پاسخ آن به پردازم. پرسش اول: خاستگاه ایده / مسأله ایران را چگونه باید جستجو کرد؟ برای تدقیق مفهوم خاستگاه باید تصریح کنم که در این بحث، مقصود از خاستگاه آن زمان آغازی نیست که معمولاً مورخان در نظر دارند. بلکه به طور خاص تعریفی است که تا نیچه و فوکو بیان کردهاند. خاستگاه پرسش از ایران یا مسأله ایران را کجا باید جستجو کرد؟ خاستگاه جایی نیست که پدیده تاریخی در معنای متعارف کلمه در معرض دید و شناخت قرار گیرد. در تعریف مورخ از خاستگاه "برآمدن" در کانون تعریف قرار دارد. در حالی که خاستگاه در تعریف ما، چیزی بیشتر و عمیقتر از مفهوم زمان اغاز است. در این القی، خاستگاه از حیث وجودی نوعی استمرار وجودی پیدا میکند و از حیث ظهور تاریخی کاملاً با پدیدههای در دورههای مختلف آن همراه است. باید توجه داشت که مورخان معمولاً کمتر به زبان مفاهیم و بیشتر به زبان رخدادها سخن میگویند. از نظر تاریخی موضوع مهمی که باید در نظر داشت این است که در دورههای مختلف پرسش از ایده / مسأله ایران به دلایل تاریخی خاصی مطرح و پاسخهایی نیز به ان داده شده است. اما آنچه الان موضوع بحث ماست ایده / مسأله ایران در مقام پروبلماتیکی است که در مناسبات عصر مدرن پدیدار شده و به طور کیفی متفاوت از آنچه که در ادوار دیگر مسأله مند شده است. و لذا کلیت معنایی آن را نباید با دورههای گذشته تاریخی قیاس کرد. به بیان دیگر، افق تاریخی که پرسش از ایران در آن مسأله مند شده بود، به لحاظ تاریخی، به عصر دولت – ملت سازی تعلق داشت و ایده جدید ایران نیز در ان زمینه و اقتضائات ناشی از آن صورت بندی شد. و امروز نیز اگر ایران را مسأله مند کنیم این مسأله مندی در افق تاریخی متفاوتی یعنی عصر جهانی شدن صورت میگیرد و ایده ایران نیز در این افق صورت بندی خواهد شد. به این ترتیب باید تصریح کرد که مسأله مند شدن ایران در ظرف تاریخی جدید کاملاً با مسأله مند شدن ان با ادوار قدیم متفاوتی است و طبعاً پاسخی هم که داده میشود نیز متفاوت خواهد بود. این نگرش به موضوع مهم دیگری نیز اشاره دارد و ان اینکه قائل شدن به ایدهی فرا تاریخی ایران مورد قبول نخواهد بود.
بدین ترتیب باید گفت که اکنون که در افق تاریخی عصر مدرن و مناسات جهانی شده قرار گرفتهایم، گفتگو در باره مسأله / ایده ایران در حقیقت گفتگو در باره "امر ملی" امر ملی قلمداد شود. به تعبیر دیگر، کوشش نظرورزان عصر جدید ایده ایران سعی کردهاند به پرسش پاشخ دهند که "امر ملی" را چگونه بنیانگذاری و ساماندهی مضمونی کرد.
در یک گزارش تاریخی، روایتهای هژمونیک از مسأله / ایده ایران در عصر جدید، را در چند دوره میتوان از یکدیگر تمییز داد. اول گفتمان مساله / ایده ایران در عصر مشروطه که عناصر مفهومی آن عبارت بود از: سرزمین، ابناء وطن، دولت ملی و تمدن ایرانی. هسته سخت این گفتمان را "سرزمین" یا "وطن" تشکیل میداد. در این گفتمان مسأله بیرون رفتن از ایده ایرانی، رعایای خیل سلطان بود و لذا مفهوم جدید سرزمین یا وطن می باید کانونی شد. ایرانی دیگر رعیت نیست، بلکه ابنا وطن است اصطلاح ابنائ وطن، صرفاً یک رابطه عاطفی را بیان نمیکند بلکه تعلق ابنا به وطن و نه سلطان را در کانون معنای ایرانی قرار میدهد. در ایده قدیم ایران، سلطان بمثابه پدر باید مسئولیت ولایت و تمشیت تمامی امور رعیت را بر عهده داشت و حال ان که شاه در گفتمان جدید، سمبل نهاد سیاسی است که فاقد قدرت اجرایی است و وجه نمادین دارد. ایت تغییر بسیار مهم است. ایرانیان غلامان خیل سلطان به ابنا وطن یا شهروندان صاحب حق مبدل میشوند. نوعی انقلاب حقوقی نه با غلظت خیلی زیاد. ایرانیان برادران هم هستند. هم پیوند و رابطه عمودی که با مفهوم وطن ایجاد میکند هم رابطه عرضی که با مفهوم ابنا به نسبت وطن و برادران نسبت به آباء ما را در یک افق تاریخی جدید قرار میدهد.
اکبری تصریح کرد: نکته مهم دیگر این است که در گفتمان جدید دیگر سلطنت در مرکز و کانون قرار ندارد. بلکه در لایههای بعدی پس از وطن / ابنائ وطن ان هم ذیل "دولت ملی" صورت بندی میشود. به علاوه، در این صورتبندی گفتمانی مدنیت ایرانی یک کلیت در نظر گرفته میشود که ادوار قبل و بعد از اسلام را بطور همبسته در خود جای میدهد. به معنای دقیق کلمه، دوگانهی اسلام و ایران ساخته نمیشود. در ایرانیت جدید چون قرار نبود سلطان در معنای قدمایی آن قوام بخش جامعه سیاسی در نظر گرفته شود بلکه شهروندان صاحب حق و دولت ملی این امر را متکفل میشدند.
دوره دوم عصر پهلویها هسته مرکزی و اصلی بار دیگر ایران مسأله مند شد. در این صورت بندی ایده ایران بر دو عنصر کانونی "شاهنشاهی"و "وطن آریایی" ابتناء یافت. اتفاق مهم جابجایی وطن با شاهنشاهی در کانون ایده جدید ایران بود. یعنی ارتجاع و بازگشت به گذشته. بدین ترتیب، در صورت بندی عصر پهلوی، نقطه کانونی و وحدتبخش و انسجام بخش ایده ایران عبارت بود از دولت و نظام شاهنشاهی است. مخصوصاً در کتاب پیش بسوی تمدن بزرگ این امر بخوبی توضیح داده شده است
در عصر پساپهلوی نیز کوششهایی برای پرداختن به مسأله / ایدهی ایرانصورت گرفته است که از آن جمله میتوان به ایده ایرانشهری دکتر طباطبایی اشاره کرد. در صورتبندی دکتر طباطبایی کانون ایدهی ایران، فرهنگ و مدنیت ایرانی قرار دارد که هسته سخت موجودیت ایران و ایرانی را میسازد. بر این اساس یک منظومهی معنای مشترکی وجود داشته و دارد که در طول تاریخ مقوم ایدهی ایران بوده است. این منظومهی معنایی موجودیت تاریخی ما را ساخته و از یک نوع تداوم تاریخی نیز برخوردار است. ایران یک کلیت تاریخی و تمامیت دارد که آن را از دیگرجهان ها متمایز میکند.
یکی از رویکردهایی که اتفاقاً متاخر است رویکرد جامعه گرایی است. به رسمیت شناختن گونه گونگی در تمام لایههاست. اینها میآید در سطح جامعه مدنی با نظم دموکراتیک این رویاروییها این همان نوعی تکثری است که گفته شد.
اکبری در خاتمه سخنانش گفت: در مقام جمعبندی و با نگاه به تجربههای تاریخی توجه به این نکات مهم است که اولاً در ساختن ایده ایران عناصر مقوم اگر چگونه خوانده شوند، تنش زا میشود و اگر چگونه خوانده شوند میتوانند قوام بخش باشند. ثانیاً باید به روندهای جهانی شدن و چالشهایی برای ایدهی ایران ایجاد کرده است، توجه داشت و در نقطه مقابل، نیز باید ظهور راست جدید جهانی و میل به سرمایه داری در قالب نوعی ناسیونالیسم افراطی (مصداق ظهور ترامپ نماینده جنبش راست جدید) را نیز از نظر دور نداشت. این تحولاتی که به گوشهای از آنها اشاره رفت، نشان میدهد که مساله / ایده ایران بار دیگر به میدان فرخوانده شده است و میتوان انتظار داشت که در ظرف اقتضائات نوظهور ملی و جهانی امر ملی باز خوانده خواهد شد و صورتهای گفتمانی جدیدی از مسأله / ایده ایران رخ مینماید.
نظر شما :