گزارش اولین کرسی مناظره با عنوان «امکان و یا امتناع نظریه و نقد ادبی در ادبیات فارسی»
اولین کرسی مناظره پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «امکان و یا امتناع نظریه و نقد ادبی در ادبیات فارسی» روز سه شنبه ۲۷ فروردین ۹۸ در سالن اندیشه برگزارشد. در ابتدای جلسه مدیر علمی جلسه دکتر امن خانی ضمن تشکر از حضور استادان و دانشجویان به اهمیت موضوع اشاره کرد که آسیب شناسی نظریه بحث قابل توجهی است و ای کاش زود تر از اینها این جلسات را برگزار می کردیم.
در ادامه دکتر قدرت الله طاهری گفت: اصل ادعای من این است که با توجه به نظام نقد ادبی که ما امروز می شناسیم امکان شکل گیری آن در گذشته وجود نداشته است. من معتقدم آنهایی که می گویند ما در گذشته نظریه داشته ایم حداقل در فهم آفرینش های ادبی از یک نکته غفلت می ورزند و آن اینکه سرنوشت تولید ادبیات را با سرنوشت تولید نظریه بهم گره می زنند. در حالیکه به نظر می رسد آنچه متن خلاقه را تولید می کند علم به تشکیل ادبیات نیست. کسی که اثر خلاقه تولید می کند در ابتدا باید یک درگیری ذهنی با شخص و پیرامون خود داشته باشد تا آن را به زبانی هنرمندانه بیان کند. در اینکه متن ها را نظریه ها تولید می کنند یا نمی کنند می شود دو مدل جواب داد یکی بحث علمی یکی بحث نظری. از لحاظ نظری باید گفت که هیچ زمان اینگونه نبوده که فردی باید علم ادبیات را یاد گرفته باشد بعد شروع به آفرینش کند. یعنی اول متن هایی تولید شده سپس افرادی آمده اند و با تامل در این متن ها چارچوب های موجود را در آنها کشف کرده اند.
طاهری ادامه داد: مثالی می زنم اینکه قومی در تاریخ زندگی کردند ولی هرگز و هرگز به این صرافت نیفتادند که تاریخ زندگی خودشان را بنویسند. این قوم به یک اعتبار تاریخ دارد و به یک اعتبار هم تاریخ ندارد قومی می تواند در امر خلاقیت ادبی یکه و پیشتاز باشد تا زمانی که افرادی درون این قوم یا بیرون از این قوم به صرافت نیفتاده باشند آنچه را که تولید کرده اند تاریخ ادبی را گزارش کنند. ما نمی توانیم بگوییم آن قوم تاریخ دارد یا نظام ادبی دارد. از لحاظ عملی اگر برگردیم به زمان خودمان به عنوان مثال علامه فروزانفر و نیما یوشیج که اینها هم عصر هستند. لذا به این دو دلیل بستن سرنوشت تولید ادبیات به نظریه ادبی در اینکه یک سوءتفاهمی در باب شکل گیری در بوجود آمدن نقد ادبی رخ داده است. اما ممکن است اشکالی بر ادعای من هم باشد که آن در حوزه هایی غیر از ادبیات است بخصوص در حوزه الهیات، کلام، فلسفه و سیاست. در هر ۴ حوزه منتقد و نظریه پرداز داشته ایم.
در ادامه دکتر محبتی گفت: ما نمی توانیم فرهنگ را صادر یا وارد کنیم باید فرهنگ از درونمان بجوشد. در ابتدا باید با این سوال پاسخ دهیم آیا ما قبول داریم شاهکار ادبی داشته ایم یا خیر؟ مثلاً هفت پیکر نظامی یا غزلیات حافظ را شاهکار ادبی می دانید یا خیر؟ اگر بگوییم خیر بحث بطور کلی منتفی است ولی اگر قبول داریم که ما شاهکار ادبی داشته ایم باید از خود بپرسیم فردوسی وقتی شاهنامه را سروده بر چه اساسی سروده است. یا هیچ الگویی در ذهن نداشته است. برای این دیدگاه نقیضه های زیادی مطرح می شود چرا که امر ذوقی با مردن آن صاحب ذوق از بین می رود در حالیکه در سنت ادبی استمرار وجود دارد چرا که ما می گوییم غزل انوری از غزل سعدی بهتر یا بدتر است. آنچه به ما کمک می کند بهتر یا بدتر بودن را جدا کنیم چیست؟ وقتی شما یک اثر ادبی را خلق می کنید چه از نظر ذهنی و چه عینی یک دستگاه نظری دارید چه مکتوب شده باشد و چه مکتوب نشده باشد. جامعه ایران با توجه به اقلیم و فرهنگش رشد کرده است این درحالی است که شکسپیر در اقلیم خودش و با زبان خودش آن آثار را بوجود آورده است. چطور می توان گفت، شکسپیر براساس نظریه ای که داشته هملت را بوجود آورده اما هفت پیکر نظریه نداشته است. یعنی آنچه در غرب است نظریه محسوب می شود ولی آنچه عبدالقاهر جورجانی برای تبیین قرآن گفته است نظریه محسوب نمی شود!
دکتر محبتی تأکید کرد: ما سه رویکرد می توانیم لحاظ کنیم: اصلاً نظریه نداشته اند، نظریه داشته اند ولی مکتوب نشده، نظریه داشته و مکتوب نشده و سازماندهی نشده. که نظر ما همین نظریه سوم است. از طرفی اگر ما بگوییم نظریه بعد از قرن بیستم امری است مدرن پس آثار گذشته بشری چگونه تبیین می شود. اتفاقاً بعد از قرن بیستم شاهکاری مثل کمدی الهی خلق نشده است. به یقین هیچکس نمی تواند شعر نیما را از نظر ساخت و صورت با شعر حافظ مقایسه کند اگرچه ممکن است جنگی تر باشد و از نظر اجتماعی حرف های تازه تر بزند. بطور کلی درامور فلسفی، ادبی و هنری قایل به مسیر تکاملی نمی توانیم باشیم بسا آنچه در گذشته بوده قوی تر از حال باشد. ما نباید از نظریه، تابو درست کنیم.
بعد از توضیجات وی، دکتر طاهری گفت: تفاوت است میان ساختار زبان و علم به وجود آن ساختار در آن زبان یکی مصرف کننده زبان است و زبان در مقام استفاده است که حتی یک کودک دوساله عالی ترین چارچوب های زبانی را رعایت می کند. بحث من این است یک فردی شاعر می شود و شعر می گوید وشعرش عالی ترین تشکل و چارچوب را دارد یعنی بر اساس یک مبنایی آفریده شده ولی خودش اشرافی به چارچوب ندارد. بین شاعر و شعر شناس تفاوت است. من هم می دانم شاهنامه عالی ترین متن ادبی است که آفریده شده است ولی در کنار فردوسی که شاهکار آفرین است شاهکار شناس در تاریخ ما وجود دارد؟ من می گویم نداریم چون منبع مکتوب نداریم. نکته دوم اینکه دکتر محبتی فرمودند اگر مبنایی وجود نداشته چطور این شاهکار شکل گرفته است؟ پاسخ من این است؛ زیستن در سنت ادبی به مثابه زیستن همان کودک در جامعه ادبی است. زبان ارتقا می یابد. کودک امروز مثل کودک ۱۰۰ سال پیش نیست. ادبیات هم در مقام آفرینش هر شاعری بخشی از داشته های زبان را تحقق می بخشد.
آقای دکتر محبتی در پاسخ گفت: من از شما می خواهم اگر کتابی پیش از اسلام در میان ایرانیان بوده به من نشان بدهید. ۲ نظر در این باره وجود دارد که یکی می گوید، اعراب آمده اند و کتاب سوزان کرده اند و عده ای هم می گویند ایرانیان هیچ متن مکتوبی نداشته اند. مطهری کتابی نوشته با عنوان «کتاب سوزی ایران و مصر» و دکتر شفیعی معتقد است اینکه می گویند، اعراب کتاب های ایرانیان را آتش زدند همه اش به یک منبع برمی گردد و آن منبع هم از اساس دروغگوست. اینکه می گوییم، قوم ایرانی پراکنده اندیش است برمی گردد به اینکه در طول تاریخش یک نظریه مدون ارائه نداده است و مهمترین سیستمی که ارائه داده، عرفان است. فارابی هم تحت تأثیر حکمت یونان است. ما هیچ متفکری که سیستم فلسفی مدون داشته باشند، نداریم. این قوم با این پیشینه توانسته برخی از شاهکارها را خلق کند. ناصر خسرو مهم ترین نگرش های فلسفی خود را در زادالمسافرین و جامع الحکمتین داده از طرفی یکی از مهم ترین شاعران خلاق ادب فارسی است. چه کسی گفته کسی که شاعر است نمی تواند نظریه بدهد و کسی که نظریه می دهد نمی تواند شاعر باشد. در روزگار معاصر که نزدیک ماست خود نیما بهترین نظریه پرداز شعر معاصر است. اخوان ثالث بهترین کتابهایی که مربوط به نظریه شعر نو است را نوشته است. آن خط فاصله ای که شما می گویید بین خلاقیت است و اثر ادبی از کجا می آید؟ ما کاری نداریم که خلاقیت اول بوده بعد نظریه آمده یا برعکس. ما می گوییم این اثر ادبی برچه مبنایی بوجود آمده است؟ آگاهی نداشتن و کتابت نکردن دلیل بر فقدان نیست. شمس قیس رازی و کسانی دیگر هم به مبانی اشاراتی کرده اند ضمن اینکه من در کتب خودم اشاره کرده ام که ۳۵۰ تا از این منابع ایرانی هستند و مبانی را تبیین کرده اند.برای این نظریه ها سه منبع وجود دارد: یکی اینکه سینه به سینه منتقل شده است مثل قالی بافی یا صنایع دستی اصفهان که بخش عمده آن شفاهی است و اگر هم مکتوب شده به زبان عربی است. منطق حرف عربی باید مستند باشد یا مستدل ما نمی توانیم به مشهورات و مقبولات استناد کنیم. هر نظریه ای تناسب با شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و زبانی هر قوم بوجود می آید. ممکن از لحاظ تکوینی تمام قوا را نداشته باشد. اگر در بعد تکامل قایل به فرایند تکامل باشیم آیا لزوماً در بعد هنری و هنر کلامی قایل به فرایند تکاملی می توانیم باشیم؟ ضمن اینکه هیچ قومی در دنیا مثل قوم ایرانی نتوانسته اند دو رکن اثر ادبی یعنی شاعرانگی و روایت را ترکیب کنند.
دکتر طاهری در پاسخ گفت: وقتی می گویم ما فرهنگ کتابت داشتیم مربوط به هم قبل از اسلام هست و هم بعد از اسلام. ما ایرانی ها یکی از ۵ فرهنگ بزرگ دنیا در امر تولید محتوی حتی مکتوب بوده ایم. شما گفتید، ما نتوانسته ایم نظام فلسفی واحدی را تولید کنیم و ادامه دهیم. سوال من این است که کدام فرهنگ در دنیا هست که فقط یک نظام دارد؟ حتی اروپا که متحدترین شکل قاره را دارد به لحاظ فرهنگی خیلی داد و ستد داشته اند و فرهنگ نسبتاً واحدی داشته اند. گفتگوی فلسفی واحد نیست بلکه پراکنده است. اینجا هم فلسفه مشاء و اشراق و فلسفه صدرایی داریم. در دنیای مدرن که علم ادبیات تولید شده از اینجا شروع شد که بعد از اینکه انسان وارد دنیای روشنگری شد همه چیز را به مثابه یک ابژه تحلیل عقلانی کرد از جمله متن هایی را که دیگران آفریده بودند. اینها هم تبدیل شدند به یک امر ابژه که مورد تحلیل انتقادی و عقلانی قرار گرفت. لذا این محصول دنیای مدرن است. شعر می گوید و نظریه ادبی تولید می کند. شما نمی توانید بگویید یک مبنایی وجود داشته و این آثار بر آن مبنا تولید شده و این یعنی ما نظریه داشته ایم و این یعنی بها دادن به یک امرموهوم مفروض به جای یک امرموجود.
دکتر طاهری در طرح سوال دوم خود عنوان کرد: به نظر من نمی شود هر حرفی را به جای نظریه نشاند وقتی خاقانی تصور کرد شعرش از عالی ترین شاعران غزنوی برتر است می گوید، چون من چندین شیوه را آزمون کردم، برتری دارم و با این اظهارات آن را نمی توانیم نظریه پرداز بدانیم. در دو جلد کتاب های دکتر محبتی آنچه اشاره شده به شاعران و نویسندگان غالباً اظهار نظرهای پراکنده و بی انسجام بوده که به بهانه تولید نظریه به جای نظریه نشانده شده است. نظام نقد مجموعه ای است از گزاره های تبیین شده در باب متون ادبی و آنها را افرادی که دارای شخصیت حقوقی و مستقل از سایر اصناف هستند مطرح می کنند مشروط به آنکه این مجموعه دارای استقلال روانشناختی باشد. سوال من از دکتر محبتی این است که ایشان چه تلقی از نظریه داشته یا دارند که این نقل قول از شاعران را نظریه می دانند؟
دکتر محبتی پاسخ داد: من ۹ سال روی این کتاب که شما اشاره کرده اید کار کردم و حدود ۸۰۰ صفحه مبانی نظری دارد یکی مبانی نظری عبدالقاهر جرجانی است که در بیان اعجاز هنری قرآن را نوشته است و بسیار قوی این حوزه نظری را تبیین کرده است. در آن کتاب بعد از بحث مبانی نظری به رویکردها و مصداق ها پرداخته ایم. شما نمی توانید به مصداق تنها بپردازید. ما در فرهنگ خودمان به خاطر شرایط سیاسی و استبداد عمیق نتوانستیم نظریه پرداز تولید کنیم. سهروردی یا فارابی فقط به نوعی مفسرحکمای یونان هستند نه نظریه پرداز. در حالی که در آن طرف ۱۰ مبنای فلسفی عمیق داریم مشهورترین آن افلاطون است که ارسطو بر ضد آن نظریه تولید می کند.
چرا ما نمی توانیم نظریه تولید کنیم؟! چون دین می آید و به جای ما فکرمی کند و نیازی نداریم به نظریه دادن. چون در اینجا متفکران بزرگ ما پیامبران هستند نه فلاسفه. بنابراین نیازی به تولید نظریه نداریم. ملاصدرا آمیخته ای است از عرفان و برهان و قرآن. نظریه یک ملا زماتی دارد یعنی باید صرفاً متکی به عقل باشد. ابن سینا می رسد به معاد جسمانی و می گوید عقلم نمی رسد بپذیرم ولی چون پیامبر راستگویی آن را گفته می پذیرم. این تاریخ تفکر ماست. چون حیطه تفکر در تنگنا بوده هرکس حرفی برای گفتن داشته برای اینکه گرفتار نشود در نظام ادبی حرفش را گفته است.
محبتی ادامه داد: نظامی حدود ۴۵۰۰ بیت در مورد مبانی نظری گفته است ولی به صورت شعر. برخی اوقات مبانی نظری به عمیق تریت شکل خود در خود خلاقیت بروز می کنند کما اینکه در کلام خداوند هم همین است. مهم ترین مبنای نظری خداوند همین عالم است. حافظ تمام حرفهای خود را در قالب غزل آورده است و متفکران اروپایی اتفاقاً طرفدار این حالت هستند. دکتر حق شناس درمقاله ای نوشته که نظام های ادبی غربی معمولاً استقلالی است ولی نظام های ادبی شرقی استنباطی. یعنی هردو بنیاد تئوریک دارند ولی غربی به فکر این است که مخاطبش را اغناء کند که به خاطر وضعیت سیاسی، اجتماعی ما نمی توانیم به فکر اغناء باشیم چون گیر می افتیم. فقط باید بگوید و برود اگر کسی فهمید، فهمید. عطار می گوید؛ من این حرف ها را می زنم ولی بیم سر دارم. این فرهنگ اگر تا این اندازه قدرت نداشت در نظام وحشتناک استبدادی تاریخ ایران تا الان نابود شده بود. این بنیاد سه مبنا دارد؛ اول، کتاب هایی که ایرانی ها به زبان عربی نوشته اند. دوم، بحث هایی که در مورد نظم ونثر آمده و سوم هم شفاهی.
سرانجام پس از چند پرسش و پاسخ حضار، دکتر امن خانی پایان جلسه را اعلام کرد.
نظر شما :