مصاحبه دکتر میری در حاشیه نشست، نیهیلیزم فعال و چشمانداز صلح
سیدجواد میری مطرح کرد:
دور شدن از واقعیتهای عمیق ژئوپولوتیک با تقلیل نیهیلیزم فعال به شخصیتها
گروه اندیشه ــ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ضمن ارائه توضیحاتی در زمینه نیهیلیزم فعال بیان کرد: اگر بخواهیم نیهیلیزم فعال را به شخصیتها تقلیل دهیم، از واقعیتهای عمیقتر و بنیادیتر در حوزه ژئوپلیتیک جهان امروز و رابطه آن با چشمانداز صلح دور میشویم.
در حاشیه برگزاری نشست «نیهیلیزم فعال و چشمانداز صلح» که با حضور جمعی از اندیشمندان به همت مجمع فلاسفه ایران برگزار شد، با سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در زمینه موضوع این نشست به گفتوگو پرداختیم که در ادامه از نظر میگذرد.
سیدجواد میری در ابتدا بیان کرد: «مالکوم ایکس» دو مفهوم «House Negro» و «Field Negro» را ارائه میکند؛ اگر بخواهیم این مفاهیم را ترجمه کنیم، حق مطلب بهخوبی ادا نمیشود، اما بنده این مطلب را به گونهای تقریر میکنم تا فهم درستی از آن منتقل شود. او میگوید اروپاییها و آمریکاییهایی که سیاهپوستها را به آمریکا برای بردگی میآورند، تفاوتهایی میان آنها وجود داشته است؛ برخیها سیاهان را در کنار خود و در منزل کوچکی نگه میداشتند و از باقی مانده غذای خود و یا دیگر امکانات به آنها هم میدادند که اینها بیشتر «House Negro» بودند.
وی افزود: البته سیاه پوستانی بودند که در مزرعهها کار میکردند و ارباب نیز عقد اخوتی با آنها نداشت و گاها آنها را شلاق هم میزد؛ تفاوت میان اینها، این بود که برده «Field Negro» در بیرون کار میکرد، همیشه در تفکرش یک نوع خودآگاهی وجود داشت که من با این ارباب متفاوت هستم و در امتداد او نیستم و اگر اتفاقی میافتاد دنبال مفری میگشت که از این وضعیت خارج شود و همین بردهها به آن برده که کنار ارباب بود میگفت تا باید تا از این وضعیت فرار کنیم، اما آنها که کنار ارباب بودند اصلا احساس بردگی نداشتند. «مالکوم ایکس» میگوید آن برده که در کنار ارباب بود اگر یک زمانی ارباب مریض میشد و میخواست از ارباب پرستاری کند نمیگفت، ارباب حالت خوب است یا نه، بلکه میگفت، ارباب حال ما خوب است یا نه، چون شخصیت خود را مجزا از آن نمیدید بلکه در امتداد او میدید.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: میتوان از این استعاره برای فهم روایت کلی که در نشست ترسیم شد استفاده کرد؛ به عنوان مثال گفته شد که در آمریکا اتفاقهایی افتاده و نیهیلیزم و پوچگرایی تمام تاریخ وجود انسان را گرفته و یک تاریخچهای هم دارد که برای این صد سال و ... نیست، بلکه به دوران پیش از سقراط برمیگردد. اما پرسش من این است که آیا ممکن نیست به جای این که ذیل این روایت کلان اروپامدارانه وجود انسان را تفسیر کنیم، به گونه دیگری وجود را تقریر کنیم و به گونه دیگری با مسئله وجود روبرو شویم؟ چرا باید ذیل مقولات فکری اروپامدارانه وجود انسان را تفسیر کرد؟ آیا مقام دیگری بیرون از مقولات اروپامدارانه متصور نیست که از آن مقام به وضعیت امروز نگاه کنیم؟
میری در ادامه افزود: در آمریکا تکنولوژی به انحای مختلف در حال خفه کردن انسان است و روز به روز نیز توسعه بیشتری مییابد و ما هم در ذیل آن جهان بیشتر به تنگنا فرو میرویم، ولی از منظر فکری، اندیشهای و فلسفی امکان تصور مقولات دیگری هست یا نیست؟ استعارهها بیطرف نیستند و هستی خودش را به انحای گوناگون نشان میدهد؛ اما سؤال اینجا است که چرا وقتی میخواهیم در مورد تاریخ حرف بزنیم آغاز و انجام تاریخ را از رم ببینیم و به عنوان مثال میگوییم که امپراطوری رومیها به دنبال این بود که بلوک بسازد و... چرا تحقیق نکنیم که ببینیم امپراطوری ساسانی چه رویکردی به انسان داشته است؟ چون استعارهها به گونهای رهزن بوده و بیطرف نیستند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: بحث دیگری مطرح شد در مورد این که نیهیلیزم فعال به این معنا نیست که آنها در رنج هستند، بلکه در حال تقسیم جهان هستند و ...، این مسئله را در مقوله نسبت با صلح نمیشود ذیل منطق ژئوپلیتیک نوین تفسیر کرد. میگویند ترامپ یک نمونه کامل نیهیلیزم فعال است، اما طور دیگری هم میتوان سیاستهای او را تفسیر کرد.
وی در ادامه افزود: الزاما شاید فلسفه کماهو فلسفه به نظام مفهومی مسلح نباشد که بتواند ترامپ و جایگاه آمریکا را تفسیر کند، چرا؟ چون وقتی به عنوان مثال وقایع جهان را تقلیل میدهیم به روانشناسی یک فرد یا به شاکله ذهنی وجودی یک انسان به نام ترامپ، از وضعیت موجود و از مناسبات سیاسی و بسیاری از معادلات قدرت که امروز در جهان بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن نظام دو قطبی جنگ سرد اتفاق افتاد بیتوجهیم. چرا از منظر برآمدن و ظهور قطبهای مختلف و شرایطی که در این وضعیت آمریکا میخواهد تفوق خودش را تفسیری کند، نگاه نکنیم؟ اساسا نمیتوان از این منظر نگاه کرد؟
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: نکته دیگری که وجود دارد این است که در ایران، حداقل بعد از اشغال سفارت آمریکا که سال ۵۹ بوده است، حدودا ۳۸ سال میگذرد و ما در شاکله رسمی حاکمیت ایران، آمریکا را دشمن خطاب میکنیم و میگوییم دشمن ما آمریکا است، اما واقع امر این است که در خود ایران هنوز فهم درستی از آمریکا وجود ندارد؛ مثلا میگویید آمریکا یکی از شدیدترین و خطرناکترین دشمنان ماست، اما یکی از بهترین کارها شناخت دشمن است که ببینیم در جهان چه وضعیتی دارد.
وی در ادامه ضمن تبیین رویکردهای مختلفی که در نسبت با رابطه ایران و آمریکا مطرح است افزود: در مورد نسبت آمریکا با ایران سه رویکرد وجود دارد؛ نخست اینکه ما آمریکا را شر مطلق میدانیم و نهایتا این نکته بدین جا میرسد که ما خودمان را خیر مطلق بدانیم؛ وقتی نگاه را تقلیل داده و در چارچوب خیر و شر قرار میدهیم، طبیعی است که به این نتیجه میرسیم که بین اینها گفتوگو نمیتواند صورت بگیرد و باید بین اینها جنگ باشد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان کرد: نگاهم این است که اساسا در ایران آمریکا را تقلیل میدهند به این نحو که فلان دولت آنها این طور بوده و ...، و اگر با این دولت این گونه مواجه شویم نجات مییابیم، در حالی که این دولتها بر روی کوهی از مناسبات اجتماعی و ... قرار گرفتهاند. اگر نیهیلیزم فعال را به رویکردهایی که مثلا ترامپ یا جرج بوش دوم داشتهاند، تقلیل دهیم به نظر میآید که دوباره گرفتار یک روانشناسی سیاسی شدهایم که ما را از آن فهم سومی که مبتنی بر نگاههای مردمشناختی میدانم، بازمیدارد.
وی در ادامه با اشاره به این که نباید نیهیلیزم را به شخصیتها تقلیل داد افزود: یعنی آمریکاییها میدانند که جغرافیا و منابع درآمد ما چیست، حتی میدانند که گرایش مرم چیست و ... و مطلع هستند که ایرانیها چه لباسهایی را دوست دارند و به چه پولی اهمیت میدهند و به چه کسی خارجی میگویند، مثلا به یک افغانی خارجی نمیگویند و ...، اما همین برداشت را در ایران بعد از ۴۰ سال هنوز نسبت به آنها پیدا نکردهایم. یعنی اگر بخواهیم نیهیلیزم فعال را تقلیل دهیم به شخصیتها، از واقعیتهای عمیقتر و بنیادیتر در حوزه ژئوپلیتیک جهان امروز و ربطش با چشمانداز صلح و حتی امکان یا امکانهایی که میتواند ما را به صلح برساند دور میشویم و ما را از آن وضعیت دورتر میکند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به نوع مواجهه با نیهیلیزم پرداخت و در این زمینه بیان کرد: نکته مهمی گفته شد در مورد هایدگر که نوع مواجهه ما با نیهیلیزم است که چگونه میتوانیم با نیهیلیزم مواجه شویم که از بحثهای سیاسی فراتر میرود و به متافیزیک میرسد و این پرسش مطرح میشود که اگر دوباره بخواهیم مواجهه با نیهیلیزم را ذیل مقولات فکری و فلسفی و نظری اروپامدرانه مطرح کنیم آیا اساسا میتوانیم فراتر از هایدگر برویم؟ آیا امکان دارد فراتر از متفکران و بزرگان فلسفه آمریکا و اروپا برویم؟ عملا این امکان ندارد، اما اگر این سؤال را مطرح کنیم که آیا دین و نظامهای عرفانی و یا طریقتهای عرفانی که در شرق بوده نه فقط در ایران، اینها نوعی مواجه با نیهیلیزم در تاریخ بشری نبوده است؟
وی در ادامه ضمن اشاره به علل اصلی ظهر و بروز نظامهای نیهیلیستی تصریح کرد: شاید یکی از ریشهها و علل ظهور، بروز و بسط نظامهای نیهیلیستی این است که اساسا در تفکر کاتولیکی، نوع مواجهه آنها برعکس است و نوع مواجه آنها ذهنی است و در شرق نیز به عنوان مثال نظامهای بودایی و ... یکی از گرفتاریها این است که همه چیز را به ذهن تغییر دهیم و مواجهه ما با حقیقت تقلیل یابد به یک نوع واجهه مفهومی، شاید یکی از راهها این باشد که فرا مفهومی با واقعیت و حقیقت رو به رو شویم، به عبارت دیگر وقتی میخواهیم با نیهیلیزم مواجه شویم اگر در قالبهای ذهنی که در اروپای غربی مطرح شده با آنها مواجهه کنیم راه به جایی نخواهیم برد.
منبع: ایکنا
نظر شما :