گزارش کرسی ترویجی؛ تعمیم گرایی در ادبیات سبز به مثابه راهکار در اخلاق زیست محیطی
بیست و چهارمین کرسی ترویجی با رویکرد عرضه و نقدایده علمی با همکاری دبیرخانه هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره با عنوان «تعمیم گرایی در ادبیات سبز به مثابه راهکار در اخلاق محیط زیست» و با ارائه دکتر زهرا پارساپور در تاریخ 12 تیر 1397 برگزار شد.
دکتر پارساپور سخنانش را اینگونه آغاز کرد: شکل گیری بحران محیط زیست موجب شد که انسان نگران زمین و وضعیت آن شود و در صدد بازنگری در رفتار خود برآید. این بازنگری در دو سطح انجام پذیرفت: نخست در سطح مدیریت توسعه و کاهش صدمات ناشی از آن به طبیعت و دوم بازنگری در سنتهای فکری و فرهنگی که زمینه ساز چنین نگاه و رفتاری در انسان شده است. نتیجه آن شکل گیری مطالعات بینارشته ای در شاخه های مختلف علوم انسانی با محیط زیست بود. یکی از این شاخه ها اخلاق بود. اخلاق زیست محیطی مجموعه ای از اصول فکری و رفتاری انسان است که به حفظ مجموعه نظام انسان و طبیعت تأکید دارد. این شاخه هر چند نوظهور بود اما تلاش می کرد از ظرفیتهای اخلاق سنتی که در دل فرهنگها و جوامع کهن رسوخ و نفوذ داشت در حمایت از محیط زیست بهره بگیرد.یکی از این نظریه ها که در این رابطه شکل گرفت تعمیم گرایی (Extensionism) است. تعمیم گرایی با هدف حفظ محیط زیست تلاش می کند که دامنه شمول پاره ای از نظریه های اخلاقی را نسبت به آن چه پیش از این پنداشته می شدند بسط و گسترش بدهد.نظریههایسنتّیاخلاقی، مانندفایده گرایی(Utilitarianism)رابهم وجوداتی که پیش ازین شایستۀاطلاق جایگاه اخلاقی مستقیم نمیشدند، تعمیم دهد. گاه این گسترش در حد حیوانات و یا بخشی از حیوانات است و گاه تمام موجودات را شامل می شود که نظریه های زیست محور چنین هستند. برای مثال تعمیم گرایان فایده گرا نسخه ای از نظریه فایده گرایی را بسط و تعمیم می دهند که در آن هدف کسب بیشترین لذت و کمترین الم است. با وجود آن که موسس مکتب فایده گرایی یعنی جرمی بنتام(Jeremy Bentham) به وضوح بیان می کند که رنج حیوانات باید در محاسبات فایده گرایان لحاظ شود اما در عمل به شکل سنتی تنها رنج و الم انسان لحاظ می شده است.پیتر سینگر (Peter Singer)از نسخه ای از مکتب فایده گرایی استفاده نمود که در آن دو محور اساسی حداکثر سازی سودمندی و در عین حال برابری مطرح شده بود -که البته آن هم در مورد انسانها لحاظ شده است- اما سینگر دایره شمول این دو محور یعنی سودمندی و برابری را به همه انسانها و همه گونه های جانوری بسط و گسترش داد و هر گونه منفعت طلبی را توسط انسان بدون لحاظ منافع دیگر گونه ها نوعی گونه پرستی که همانند نژاد پرستی است تلقی کرد. نمونه دیگر در تعمیم گرایی را در قانون طلایی اخلاق شاهدیم. این قانون به ما میگوید: با دیگران، آنگونه رفتار کن که میخواهی با تو رفتار کنند. آر.ام هیر، با تعمیم این قانون طلایی میگوید:«باید با قراردادنِخویش به جای هر یک از موجودات، از خود بپرسیم، اگر جای هر یک از آنها بودم، دوست داشتم با من چگونه رفتار می شد؟» به عبارتی، او این قانون طلایی را به همه موجودات زنده، تعمیم میبخشد. یا آرن نااس، حکم امانوئل کانت را که میگوید: «هرگزمبادکه ازدیگرکسان،تنهابهعنوان وسیله استفاده کنی»،بهصورت«هرگز مباد که از هیچ موجود زندهای، تنها به عنوان ابزار استفاده کنی» در میآورد. کانت معتقد بود که موجودات عاقل شایسته رفتار اخلاق هستند اما ریگان همه موجوداتی که تجربه زیستن را دارند فارغ از مفید بودن یا نبودنشان برای انسان شایسته تکریم می دید.
می ادامه داد: تکریم زندگی و اراده برای زیستن، بسط و گسترش نیاز انسان به طبیعت و موجودات دیگر و برجسته نمودن اهمیت چرخه حیات و حفظ تمامیت و انسجام آن از عمده ترین استدلالات فلسفی در حوزه تعمیم گرایی است.در پژوهشی که در ادبیات فارسی صورت گرفت ملاحظه گردید که نمونه هایی از این تعمیم گرایی را در ادبیات به ویژه در ادبیات معاصر می توان سراغ گرفت با این دو تفاوت که: اولا تعمیم گرایی در فلسفه اخلاق زیست محیطی مبتنی بر استدلالات فلسفی است اما در ادبیات این ملاحظات با کمک تخیل و احساس شکل می گیرد و به خوانندگان القا می شود.دوم این که در فلسفه این تعمیم گرایی در سطح نظریه است اما در ادبیات در سطح کاربرد اصطلاحات اخلاقی و حقوقی است.به عبارتی شاعر و یا نویسنده بی آن که بخواهد فلسفه این تعمیم را بیان کند در عمل این مرز را برمی دارد و اصطلاحاتی که در اخلاق و حقوق سنتی تنها برای انسان به کار می رود در مورد سایر موجودات نیز به کار می گیرد. در ادامه این پژوهش نمونه ای از کاربرد متفاوت اصطلاحات اخلاقی و حقوقی را در شعر شاعران نشان دادیم و گاه آن را با نگاه فلاسفه در حوزه اخلاق محیط زیست مقایسه کردیم.برای مثال تعریف تازه ای که مبتنی بر تعمیمگرایی در اصطلاح بیداد در شعر مشیری مشاهده می کنیم:
شیران و کبوتران
می غرّد و این سوی وآن سو میرود، شیر
در دام انسان
در کام زنجیر
با اینکه اکنون
خورد و خوراکش در کنارش بر زمین است
با یاد جنگل، نعرههایش آتشین است
همواره میساید خروشان پنجه بر خاک
هر لحظه چون روز نخستش خشمگین است
بگذار او را با غم خویش
با من به این مرغان زندانی بیندیش
سر زیرِ پَر در حسرت پرواز و آواز
از آسمانها دور مانده
در این قفس ، دور از هوا
دور از نوا و نور مانده
«بیداد» این است
پارساپور تأکید کرد: اصطلاح دیگر «قانون» است. «قانون» در اصطلاح عبارتست از احکام و مقررات الزام آور که توسط مقامی که اختیار قانونگذاری دارد وضع و به موقع به اجرا گذاشته می شود. بنابراین طبیعت نه در وضع قانون و نه در تعریف قانون لحاظ نشده است گویی قانونمندی اختصاص به انسان دارد. بر عکس زمانی که ما از اصطلاح«قانون جنگل[1]» سخن می گوییم مراد ما بی قانونی و بی نظمی و یا غلبه زور بر عدالت و موازین است. اگر به نگاه حکیمان در گذشته بنگریم قانون طبیعت، ناموس خداست. طبیعت کتابی است که آیه های آن (پدیده ها و موجودات طبیعی) مجری قوانینی هستند که بر آنها جاری است. [2] زمانی که از قانون جاذبه زمین سخن می گوییم در حقیقت موفق شدیم یکی از این قوانین طبیعت را کشف کنیم که نظم و قاعده ای به هستی می بخشد. اکنون با این نگاه حکیمانه «قانون» معنایی وسیعتر پیدا می کند و متقابلا بی قانونی از سوی انسانها تنها به شکستن مرزهای قوانین بشری خلاصه نمی شود بلکه قوانین حاکم بر طبیعت را نیز تا جایی که بتواند نادید می گیرد. در میان شاعران معاصر سهراب سپهری این اصطلاح را با معنای توسیع یافته خود به کار می گیرد و آن را در سه ترکیب استفاده می کند: «قانون چمن» در شعر «صدای پای آب»،«قانون زمین» در شعر «غربت»، «قانون گیاه» در شعر «صدای پای آب». اصطلاحات دیگری که در این پژوهش روی آن بحث شده است عدالت، تبعیض، تجاوز، خوبی و بدی است که شاعران معنای رایج و مرسوم آنها در متون مختلف تجدید نظر کردند. در مورد کارکرد امروزه این بحث و در واقع کنش این نظریه باید این رویکرد موجب شود که هنجارهای زبانی و اندیشگانی رایج را بشکند و از منظری نو به کلمات، به اصطلاحات و در نهایت به گفتمان انسان محور مرسوم در توصیف و توضیح پدیده ها توجه شود. تاثیر این هنجار شکنی بر روی مخاطبان موجب می شود که در ملاحظات اخلاقی و حقوقی تنها روابط انسانی را لحاظ نکنند ودر رابطه خود با موجودات دیگر تجدید نظرکرده و نسبت به آنها حساس تر باشند. برای نمونه می توان به کارکرد اخیر آن اشاره کرد: در ماههای اخیر شاهدیم که در روزنامهها و سایتهای خبری، بجای «قطع درختان» از تعبیر «قتل درختان» استفاده میشود. قتل در زبان و ادبیات تنها در مورد انسانها به کار می رفته و می رود و در جز در یک آیه قرآن آن هم قابل توجیه و تفسیر برای غیر انسان به کار نرفته است.کاربرد عامدانه این اصطلاح برای درخت، زشتی و ناشایستی این عمل را دو چندان جلوه میدهد و حساسیت مردم را نسبت به مرگ درختان افزایش میدهد؛ به گونهایکه «بعد از استفاده از چنین عباراتی، گزارشهای مردمی به سازمان بوستانها و فضای سبز تهران، در مورد قطع درختان به شدت افزایش مییابد.» (ر. ک همشهری آنلاین، 12/5/1394)
نظر شما :