گفت و گوی دکتر مهدوی زادگان با مجله فرهنگ امروز
مخالفت امام با تأویل عرفانی آیات سیاسی قرآن
نگاهی به منش تفسیری امام خمینی در بستر تحولات سیاسی در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر داوود مهدوی زادگان
اشاره:
رجوع به قرآن و استخراج برنامههای فردی و اجتماعی از آیات الهی همواره یکی از دغدغههای مهم علماء و اندیشمندان جهان اسلام بوده و با توجه به همین رویکرد اساسی در دهههای اخیر تفسیر سیاسی قرآن توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است. بنابراین تفسیر سیاسی قرآن مسیری برای فهم هر چه بهتر و بیشتر قرآن و ورود آموزههای الهی به متن جامعه به منظور تعالی بشریت میباشد. امام خمینی(ره) برجستهترین عالم و اندیشمندی است که توانسته با برگرداندن مشکلات و سوالات اساسی پیش روی جامعه اسلامی به قرآن کریم ضمن مرجعیت بخشیدن به آیات الهی و یافتن پاسخهای مناسب برای مشکلات بشریت، حرکت انقلابی خویش را نیز مستند به آموزههای الهی کند. یکی از عرصههای مهم نگرش و دیدگاه امام خمینی(ره) که تأثیر قابل توجهی در رفتار سیاسی ایشان داشته، توجه به مباحث قرآنی و تفسیر سیاسی مختص به ایشان میباشد که در نوع خود بینظیر است. فرهنگ امروز در همین خصوص با حجتالاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتگو نشسته ایم.
رضا خسروبیگی
*برای شروع بهتر است ببینیم در تعریف شما تفسیر به چه معنا است؟ و مسلمانان از چه زمانی شروع به تفسیر قرآن کریم کردند؟
تفسیر نوعی فهمیدن، تبیین و باز کردن متن است، گویی متن دارای زوایا و معانی پنهانی است که انسان با اعمال تفسیر به دنبال کشف زوایای پنهان متن میرود. ممکن است گفته شود متن بطون مختلفی دارد که در پی فهمپذیری آن بطون با کمک تفسیر هستید؛ به نظر میرسد تفسیر همواره ملازم با خود متن است؛ به این معنی که همان لحظه که متن خوانده و شنیده میشود، ذهن شروع به تفسیر متن میکند؛ بنابراین میتوان گفت به لحاظ پیشینه و تاریخی، تفسیر ملازم با متن است؛ بر این اساس تفسیر قرآن کریم، در همان زمان نزول وحی اتفاق میافتاده، نه اینکه که بعدها شکل بگیرد؛ یعنی اینگونه نبوده که مسلمانان صدر اسلام، همان لحظه نزول آیات آن را کاملاً بفهمند؛ بنابراین در زمان شنیدن آیات قرآن در رابطه با معانی آیات از پیامبر اکرم(ص) سؤال میکردند؛ در نتیجه میتوان گفت نخستین مفسر قرآن کریم شخص پیامبر هستند. همینطور به تدریج بعد از پیامبر اکرم(ص) صحابه و تابعین به عرصه تفسیر ورود پیدا کردند، اما در رابطه با مسئله تفسیر، به هر میزان که متن با زندگی اعضای جامعه درگیر باشد و وارد ظواهر زندگی افراد جامعه شود ضرورت تفسیر نیز بیشتر میشود چرا که مردم با متن زندگی عجین بوده بنابراین نیاز به فهم و تفسیر پیدا میکنند.
*یعنی شما میفرمایید در دوران حضرت رسول(ص) و دوره های نخستین اسلام هم علاوه بر تفسیر احکام، تفسیر سیاسی موجود بوده است؟
تفسیر دارای انواع مختلف عرفانی، تفسیر کلامی، تفاسیر فلسفی و تفاسیر روایی است. عمده تفسیرهای برجسته، تفسیرهای عرفانی و تفسیرهای روایی هستند. از جمله تفاسیر عرفانی میتوان به تفسیر عرفانی خواجه عبدالله انصاری یعنی"کشفالاسرار" اشاره کرد، تفسیر فخر رازی نیز بیشتر سبقه کلامی داشته و تفسیر "صافی" مرحوم فیض کاشانی نیز سبقه روایی دارد.
سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که کدام یک از این تفاسیر مقدم بوده و تقدم داشته است؟ اگر از زاویه امروز نگاه کنیم، بسیاری اینگونه تصور میکنند که به لحاظ غلبه، تفاسیر عرفانی مقدم بر سایر تفسیرها است؛ در صورتی که به نظر اینگونه نبوده و تفسیر فقهی که به فهم آیات الاحکام میپردازد، نسبت به سایر تفاسیر تقدم دارد و این نوع تفسیر در زمان پیامبر اکرم(ص) از سوی مردم بیشتر سؤال میشده تا بقیه آیات قرآن کریم، چرا که آیات الاحکام برای عمل به دستورات بوده بنابراین اهمیت بیشتری مییابد؛ برای مثال آیات روزه، خمس و زکات همه آیاتی هستند که مسلمانان میخواهند به آن عمل کنند؛ بنابراین فهم این دست آیات برایشان مهمتر از آیات نظری، کلامی و حکمی بوده است؛ از این رو میتوان گفت که از میان انواع تفاسیر تفسیر فقهی که به فهم آیات الاحکام میپردازد مقدم بر مابقی تفاسیر است، بلکه حتی ممکن است بگوییم تفاسیر عرفانی جزو تفاسیر متأخر است. به این معنا که تفاسیر فقهی، کلامی و روایی شکلگرفته و بعد از آن تفاسیر عرفانی برجسته میشود، حتی خود عرفان نیز نسبت به گرایشهای دیگر، تأخر دارد.
در خصوص تفسیر سیاسی باید بگوییم در واقع آن بخش از آیاتی که قرآن کریم اصول و قواعد حیات اجتماعی و سیاسی را بیان میکند تفسیر سیاسی قرآن کریم است، از این جهت میتوان گفت شاید پیشینه تفسیر سیاسی قرآن کریم، همان تفسیر فقهی است؛ یعنی بسیاری از آیات الاحکام در واقع موضوع تفسیر سیاسی نیز هستند، زیرا همه آنها به غلبه سیاست مربوط میشود، اما کاملاً اینگونه نیست. ممکن است آیه قُلْ (إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا) از نظر یک فقیه آیات الاحکام بوده اما از نظر یک مفسر سیاسی یک آیه سیاسی باشد. میتوان بین تفسیر سیاسی و تفسیر فقهی یک رابطه من وجهی برقرار کرد، اینجاست که میگوییم تفسیر سیاسی قرآن کریم ریشه تاریخی نیز دارد و امر جدیدی نیست. با این اوصاف به نظر میرسد تفسیر سیاسی قرآن کریم در دوره معاصر در بین علما و مفسرین بیشتر جلب توجه کرده و نسبت به تفسیر فقهی قرآن کریم بیشتر به آن پرداختهاند، البته این موضوع میتواند دلایلی داشته باشد. به نظرم مهمترین دلایل آن در دوران معاصر، به حاشیه رانده شدن دین است.
*چه عواملی را در توجه بیشتر قرآن پژوهان به تفسیر سیاسی در دوران معاصر موثر می دانید؟
طرح دیدگاه جدایی دین از سیاست در توجه بیشتر به تفسیر سیاسی قرآن کریم نقش داشته است. این دیدگاه سکولار که قائل به جدایی دین از سیاست است، میگوید نباید در حوزه جامعه و سیاست سؤالات خود را به متن مقدس عرضه کنیم و جواب را از آنجا بگیریم و این مسائل هیچ ربطی به دین و کتاب مقدس ندارد. این دیدگاه بهتدریج از قرن نوزدهم وارد جهان اسلام شد و سیطره پیدا کرد. با سیطره این دیدگاه، طبعاً قرآن کریم به حاشیه رفت و دیگر جامعه مسائل خود را از قرآن کریم نمیپرسید؛ در حالی که قرآن کریم به مسائل سیاسی و اجتماعی میپردازد؛ به تدریج عالمانی در مقابل این تفکر ایستادند، آنها بر خلاف این تفکر که میگفتند باید قرآن کریم را در عالم سیاست کنار گذاشته و قابلاستفاده نیست، میگفتند قرآن کتاب زندگی و حیات اجتماعی و سیاسی است، چگونه ممکن است نتوانیم از آیات آن استفاده کنیم.
این متفکران بهصورت مشخص به آیات الاحکام استناد کرده و میگویند آیات الاحکام وجوهی از حیات سیاسی و اجتماعی را دارد؛ بنابراین چرا از آیات استفاده نکنیم؟ بنابراین به تدریج این تفکر در برابر سکولاریزه شدن جامعه اسلامی ایستاد و بر خلاف آن دیدگاه، به قرآن کریم رجوع و سعی شد که پرسشهای پیش آمده را از آیات قرآن کریم استخراج کنند.
*به لحاظ تاریخی تفسیر قرآن، بالأخص تفسیر سیاسی از قرآن، ابتدا در جهان تسنن شکل گرفت یا تشیع؟ کدام یک از این دو مکتب برای تفسیر سیاسی ابتدا به متن رجوع کردند؟
اهل تسنن نیز نسبت به سکولاریزه شدن عکسالعمل نشان داده بودند و با این دیدگاه به مقابله پرداختند، این به این معنا نیست که جهان تشیع با این تفکر درگیر نبوده اما مباحثی که اهل تسنن مطرح میکردند نزدیکتر بوده است، برای مثال اشغال مصر توسط ناپلئون، با خود فرهنگ سکولار و عدم نیاز به اجتماعیات و سیاسیات قرآن کریم را به همراه داشت. طبیعی است که بخشی از علما به این سمت سوق پیدا کردند که مسائل روز جامعه تسنن را به خود قرآن کریم ارجاع دهند و پاسخهای خود را از آن اخذ کنند، برای نمونه رشید رضا نویسنده "تفسیر المنار" یا سید قطب جماعتی بودند که توجه به اجتماعیات قرآن کریم در آنها شکل گرفت.
اما مسئله مقابله با سکولاریزه شدن در جهان تشیع نیز اتفاق افتاد، شاید بتوان گفت اوج آن دوره مشروطه بوده است، در آن دوره بیشترین نویسندگانی که به این مقابله میپرداختند علما بودند تا روشنفکران. البته تا قبل از دوران مشروطه برخی از روشنفکران غربگرا همچون آخوندزاده در این رابطه آثاری نوشته و تألیف کردند اما با نزدیک شدن به مشروطه آثار تئوریک یک باره کم رنگ میشود؛ به این معنی که این آثار وارد حوزه روزنامه شده و کارها بیشتر ژورنالیستی است اما در همان مقطع آثار تئوریک از سوی علما نوشته میشد، برای مثال در "رسایل مشروطه" فردی بنام زرگری نژاد، وی هجده رساله را جمعآوری کرده است و یکی از منابع رسائل خود قرآن کریم است به این معنا که به شدت به آیات قرآن کریم ارجاع داده است، در نتیجه نخستین و اصلیترین منبع پاسخگویی از سوی علمای شیعه در دوران مشروطیت خود قرآن کریم است.
در دوران پهلوی فشارهایی بر علما و بخشی از جریان دیندار دانشگاهی بوده، که این فشار سبب توجه بیشتر این قشر به فهم قرآن کریم در اجتماعیات و سیاست میشود؛ بنابراین در این دوران نیز یک سری تفسیرهایی سیاسی شکل میگیرد، بهعنوان برجستهترین تفسیر سیاسی میتوان به تفسیر "المیزان" مرحوم علامه طباطبایی اشاره کرد. تفسیر المیزان بعد از تفسیر یک آیه، گاهی در انتهای بحث، به بحث روایی یا فلسفی میپردازد، البته برخی آیات نیز دارای مباحث اجتماعی است که به آنها نیز پرداخته شده است.
در میان متفکران دیگر میتوان از آیتالله طالقانی در تفسیر "پرتوی از قرآن" و یا مرحوم مطهری نام برد که به موضع اجتماعیات آیات قرآن کریم توجه بیشتری کردهاند، نقطه اوج و عطف این متفکران امام خمینی(ره) هستند که ارجاعات سیاسی اجتماعی ایشان به قرآن کریم بسیار است.
*رجوع امام خمینی به قرآن به عنوان یک شخصیت دینی سیاسی از چه دوره ای اوده است و در چه حوزه هایی است؟
اولین دوره زمانی مربوط به نوشتن کتاب کشف اسرار است، در این کتاب به شبهات شخصی به نام حکمی زاده پاسخ داده میشود. در این کتاب امام راحل به بخشی از آیات ناظر به مسائل سیاسی اجتماعی ارجاع داده است.
عمده مباحث سیاسی اجتماعی امام خمینی(ره) بحث فلسفه سیاسی یعنی بحث از حکومت، امامت و نسبت حکومت با روحانیت است، در این مباحث ارجاعات بسیاری به قرآن کریم شده و در آن برخی آیات نیز تفسیر گردیده است؛ بنابراین میتوان گفت کتاب کشف الاسرار امام، یک تفسیر اجتماعی سیاسی قرآن است.
*تفاوت امام با دیگر مفسرانی که در حوزه تفسیر سیاسی قرآن وارد شده بودند در چیست؟
تفاوت اساسی امام (ره) با سایر افرادی که به تفسیر سیاسی قرآن کریم پرداختند، مسئله حکمرانی و رهبری سیاسی امام(ره) است، شاید بخشی از آن علما در این مبارزه با امام(ره) مشترک بودند. به آیاتی که در دوره مبارزه مراجعه میشد دیگران نیز مراجعه میکردند، اما تفاوتی که وجود دارد این است که آنها تجربه حکومتی نداشتند اما امام(ره) این تجربه را داشت، و از این جهت میبینیم به این دلیل که امام(ره) تجربه حکومتی داشت، گستره تفسیر سیاسی ایشان بسیار وسیعتر میشود، زیرا با گستره حیات سیاسی اجتماعی مردم درگیر بود و بنابراین ایشان مجبور بودند بسیاری از مسائل را از قرآن کریم استخراج و استنباط کنند.
در بحث جنگ تحمیلی، امام(ره) توجه وافری به آیات قتال داشتند، آیه شریفه (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ) آنقدر بجنگید تا هیچ فتنهای نباشد، یک استراتژی است. از این آیه شعار جنگ جنگ تا پیروزی استخراج میشود. برای مثال امام(ره) به آیه شریفه (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا) بسیار ارجاع میدهد. و غالب ارجاعات ایشان به این آیه شریفه سیاسی اجتماعی است؛ به این معنا که به جنبههای دیگر (عرفانی یا کلامی) این آیه توجه نکرده است.
*تفسیر امام (ره) را به دلیل سبقه عرفانی ایشان تا چه حد می توان عرفانی سیاسی دانست؟ به نظر شما امام(ره) به کدام گرایش تفسیری نزدیکتر بود؟
تفسیر عرفانی و سیاسی از جهاتی تفاوتهای اساسی دارند. تفسیر عرفانی یک مفسر دینی در تلقی اولی خود نسبت به متن قرآن کریم این است که هر متن ظاهر و باطن دارد. منتها اینکه چه تلقی از این ظاهر و باطن میکنید در ساخت و ماهیت آن تفسیر تأثیر دارد. زمانی که نگاه انسان باطن گرا باشد همیشه دنبال رسیدن به باطن قضایا است و معتقد به این میباشد که ظاهر قضایا اهمیت ندارد. از این پیشفرض یک نوع تفسیر برمیآید، و اگر ظاهر متن هم برای شما مهم و حجیت داشته باشد و برایتان برجسته شود، این مسئله هم برای عدهای مهم میشود و تفسیر دیگری از آن استخراج میشود. برای یک عارف که نگاه باطن گرایی دارد، جنبه باطنی آیات مهم میشود که باطن یک آیه چیست؟ و آن باطن، معنا و معنویت برایش مهم است. کسی که اهل عرفان و باطن گرا است وجه باطنی آیات برایش مهم میشود.
چنین شخصی برای رسیدن به باطن به روششناسی نیاز دارد. روششناسی که ماهیت وجودی دارد، به این معنا که شما را از ظاهر به باطن سوق داده و خصلت وجودی پیدا میکند. عبور از ظاهر و رسیدن به باطن تعبیر به تأویل شده، یعنی بازگشت به اول، گویی باطن، اول هر ظاهری است (باطن اول است و ظاهر آخر). شما زمانی که قصد عبور از ظاهر و رسیدن به باطن دارید دست به تأویل زده و میخواهید به اول برسید، در نتیجه روش تأویلی را انتخاب میکنید، این تفسیر عرفانی است. اما در نگاه یک فقیه، خود ظاهر نیز حجت است و ظهوراتی دارد.، اینگونه نیست که ظهورات متن حجت نداشته باشد. به لحاظ روششناسی یک فقیه در مباحث علم اصول فقه به آن میرسد، در آنجا است که وقتی از حجیت بحث میکند، میگوید یکی از مباحث حجیت، ظواهر کتاب و سنت است. آیا ظهورات حجت است یا خیر؟ غالباً به این بحث رسیدهاند که حجیت دارد.
*یعنی اعتقاد دارید امام(ره) تفسیر عرفانی ندارد، زیرا از نگاه یک فقیه به قرآن نگاه میکند؟
یک فقیه به ظواهر بیاعتنا نبوده و ظواهر برایش مهم است، چرا که ظهورات برایش حجیت دارد حتی چنین مفسری ممکن است ضد تأویلی بوده و آن را نفی کند چرا که قصدش حفظ حجیت ظهورات و معنای ظاهری متن است؛ همین امر در امام خمینی(ره) نیز اتفاق افتاده است
بنابراین بهصورت طبیعی، متدولوژی و روششناسی ایشان بر همان قواعدی تکیهدارند که در علم اصول و فقه به آن رسیدند، در بحث اصول و فقه میگوید حجیت ظواهر مهم است. یک بحث فرعی حجیت این است که مثلاً حجیت ظواهر کتاب بعد از فحص از روایات است یا قبل از آن؟ (این بحث از مباحث فرعی است) به هر فقیه میگوید ظاهر کتاب حجت است وقتی ظاهر حجت میشود باید بفهمید، وقتی بفهمید یعنی تفسیر فقهی یا به عبارتی تفسیر سیاسی انجام میشود.
یک عارف آیه شریفه (قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا) به تأویل برده و معتقد است که دارای باطن است، اما این مسئله از نگاه فقهی عالمی که بستر سیاسی اجتماعی برایش مهم است و از طرف دیگر ظواهر حجت است، دیگر این تأویل را انجام نمیدهد بلکه به همان معنای ظاهری توجه میکند، داشتن نگرش ظاهری به این آیه ، همان قیامهای اجتماعی و سیاسی است. شما باید در برابر طاغوت ایستاده و قیام کنید. اولین گام این است که شما اراده قیام برای خداوند کنید (أَن تَقُومُوا لِلّهِ) باید برای خدا قیام در سیاست و جامعه کنید. باید ملت یک حرکت اجتماعی سیاسی به راه بیاندازند. این آیه شریفه در ساحت جامعه و سیاست به شدت کاربردی شده، بدین منظور چنین عالمی نسبت به تأویل موضع میگیرد و آن روش را برنمیتابد. شما همین مسئله را در رابطه با امام خمینی(ره) نیز مشاهده میکنید، که ایشان نسبت به روشهای تأویلی موضع میگیرد؛ برای مثال خود عرفا را از این زاویه نقد کرده و میفرماید این عرفا همه آیات اجتماعی و سیاسی قرآن کریم را تأویل میدانند، و این تأویل سبب شده بود که روح اجتماعی سیاسی قرآن کریم مغفول مانده و فراموش شود، که اهل عرفان باعث آن شد.
با نگاهی به سیره پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مشاهده میکنیم که این بزرگان مردان زهد بودهاند اما در عین حال در میادین رزم شرکت، لباس سربازی بر تن و سپر به دست گرفته و میجنگیدند. در تفسیر عرفانی، این بخش از سیره پیامبر اکرم(ص) یا اصلاً دیده نشده و یا بسیار ناچیز دیدهشده است.
این مسائل به این معنا نیست که امام راحل تفسیر عرفانی نداشته باشد، یکی از ویژگیهای مهم امام (ره) در بحث تفسیر، توجه ایشان به مرزها و انواع تفسیر است. یعنی هر تفسیری را در جای خود حفظ کرده است. اینگونه نبود که من به تفسیر فقهی و سیاسی توجه دارم، دیگر تفسیر عرفانی ندارم.
*آیا با توجه به شرایط و زمینههای مختلف امام خمینی(ره) متوجه این مسئله بودهاند که با توجه به کدام موضوع کدام تفسیر را باید ارائه دهند؟
بله. ایشان اجازه نمیدادند تفسیری فدای تفسیر دیگر شود؛ برای نمونه تفسیر سوره حمد ایشان که بخش زیادی از آن تفسیر فلسفی و بخشی نیز تفسیر عرفانی است از این دست میباشد.
البته توجه داشته باشید تفسیرهای عرفانی در آثار امام(ره) مانند "چهل حدیث" و کتابهای دیگر ایشان وجود دارد. منتها تصور بنده این است که امام(ره) در ده سال آخر حیات خود، به تفسیر سیاسی بیشتر توجه کرده است زیرا بخشی از آن ضرورت داشته، و ایشان ولایت و رهبری میکردند، بنابراین نیاز به رجوع به قرآن داشته و پاسخ مسائل سیاسی اجتماعی خود را از قرآن کریم بگیرد در نتیجه عمده توجه امام خمینی(ره) به همان تفسیر سیاسی بوده است در عین حال که در میان بیاناتشان بر جنبههای عرفانی و یا فلسفی قرآن کریم نیز اشاره میکردند.
* اصول و روششناسی تفسیر سیاسی امام (ره) که ایشان را از دیگران متمایز میکرد، را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر بنده اصول و روششناسی امام(ره) ریشه در همان تفسیر فقهی دارد، در تفسیر فقهی یک فقیه یا مجتهد قواعد فهم، تبیین و تفسیر متن را در دانشی به نام علم اصول فقه به دست میآورد به این معنا که اصول فقه وضعشده به یک مجتهد در چگونگی فهم یک متن یاری میرساند، در نگاه فقهی ظاهر برای فقیه حجیت دارد. همه اینها در واقع یک نوع روششناسی مفسر سیاسی قرآن کریم، یعنی همان روششناسی که مفسر در فقه خود دارد، همانها در تفسیر سیاسی او حضور و نقش داشته و از جنبههای تأویلی فاصله میگیرد؛ برای مثال میتوان گفت روششناسی مفسر سیاسی قرآن کریم استنباطی است؛ بر خلاف یک مفسر عرفانی که در پی رسیدن به باطن متن است، بنابراین روششناسی آن نیز تأویلی میشود.
*اگر از اصول بگذریم، شاخصهای تفسیر سیاسی امام خمینی(ره) ، چه بود؟
بر خلاف بسیاری از فقها امام(ره) تجربه تشکیل حکومت داشته است، از همین رو شریفهای که در باب ربا است میگوید «ای پیامبر ما، به کسانی که رباخواری میکنند، بگو شما با خداوند وارد جنگ شدهاید و میخواهید با او بجنگید». سایر فقها در رابطه با ربا بحث نظری انجام دادهاند در حالی که امام(ره) حاکم جامعه اسلامی بود و با معضلی به نام رباخواری مواجه بود، یعنی امام(ره) آن زمان حکم مسئله رباخواری را میگفت که حرام است و در حکم مقابله با خداوند است و به مسائل دیگر آن کاری نداشت. اما وقتی امام(ره) حاکم شد، اینجا وقتی امام(ره) میگوید به رباخواران بگو که شما وارد جنگ با خداوند شدید، با آن فقهی که او نیز همین را میفهمیده، متفاوت است.
*یعنی ضمانت اجرایی بالاتری پیدا میکند؟
بله همینطور است، امام (ره) بهعنوان حاکم جامعه اسلامی درگیر با رباخوار شده و باید با او مبارزه کند و نمیتواند فقط به صدور حکم بسنده کند، و در جامعه اسلامی باید آنها را دستگیر و برای رباخواری قوانینی وضع کند.
*پس میتوان اینگونه بیان کرد رونق تفسیر سیاسی در هنگام تشکیل حکومت اسلامی بیشتر است؟
بله. به نوعی میتوان گفت تفسیر سیاسی قرآن کریم در متن دولت اسلامی ظهور و بروز و نشر و نما پیدا میکند، در غیر این صورت، نشر و نمای تفسیر سیاسی قرآن کریم هم کمتر میشود، یا اگر دولت اسلامی نباشد به عبارتی میل به تفسیرهای عرفانی بیشتر میشود، اما زمانی که دولت اسلامی است تفسیر سیاسی قرآن کریم شدت پیداکرده و نگاه به آیه برای فقها نیز تفاوت مییابد، وتفاوت در تجربه فهم قرآن مشاهده میشود، شاید در همینجا مفهوم تأویل نیز معنا پیدا میکند، یعنی زمانی که در ساحت حکومت قرار میگیرید و تفسیر فقهی و تفسیر سیاسی آیه میکنید، به معنای عمیقتری از آیه میرسید؛ یا به عبارتی به یک باطن از آن آیه میرسید، اما باطن همان مفهوم سیاسی اجتماعی آیه است، و یکی از نقدهای امام(ره) به عرفا این است که میتوانید آیه را تأویل کنید اما اجازه تحریف آن را ندارید، برای مثال آیه در ساحت سیاسی اجتماعی است، اما تأویل آن را غیرسیاسی و اجتماعی میکنند یا آیه تأویل به فردی میشود و رفتارهای اجتماعی سیاسی کنار گذاشته میشود، که در این حالت اصلاً تأویل نیست بلکه تحریف در قرآن کریم است. اگر واقعاً دنبال تأویل واقعه هستیم، باید از آیات احکام سیاسی اجتماعی به فهم عمیقتری برسید، یعنی به این مسئله باید رسید که خداوند با رباخوار میجنگد. این مسئله معنای عمیقی دارد و باید به آن بسیار توجه کرد.؛ نه اینکه آنها را تأویل ببرید و بر فرض بگویید آیه شاره اش به این است که باید به نفسانیات چیره شوید، آیه این را نمیگوید بلکه میگوید وارد جنگ با خدا شدهاند و شمشیر به دست گرفتهاند، یعنی تفسیر عرفانی برای یک حاکم کارکردی ندارد. حتی میتوان گفت که در تفسیر سیاسی اینگونه نیست که تأویل کنار گذاشته شود، بلکه خود تأویل در معنای واقعی خود استفاده میشود، یعنی ما در فهم آیات الاحکام عمیقتر میشویم. این عمیق شدن با حکومت است. مثلاً شما با فعالیت سیاسی و مبارزات انقلابی سیاسی که انجام میدهید به فهمی از آیات میرسید، چنانکه با تجربه حکومت هم به فهمی میرسید. اما این فهم خیلی عمیقتر از آن فهم فرد محور عرفانی است. یک شاخص دیگر تفسیر سیاسی امام، جمعگرایی است، یعنی شما در تفسیرهای عرفانی فقط فرد را میبینید اما در تفسیر سیاسی امام جمع، اجتماع و سیاست را دارید.
*بحث شاخصهای تفسیر سیاسی از نظر امام(ره) را از این بابت مطرح کردم که ایشان جدای از دیگر فقها تعریف میشوند، به لحاظ همین نکته بارزی که فرمودید (حکمرانی ایشان) در تشکیل دولت اسلامی، منهای حضرت امام(ره)، آیا تفسیر سیاسی فقهایی که نام بردید، و ویژگی حکمران نداشتند، باز هم میتوانست به همین ترتیب نمود پیدا کند؟ زیرا فرمودید اصول تفسیر سیاسی فقها یکی بوده نکتهای که تفاوت قائل میشود، حکمرانی بودن آن است یا اینکه تصور کنیم که دولت اسلامی تشکیلشده اما حضرت امام(ره) حضور ندارند و دیگر فقها هستند، در آن زمان به چه صورت بود؟ تجربه و فهم سیاسی که از قرآن کریم برای حضرت امام (ره) شکل گرفت، برای همان فقیهی که جای امام مینشیند، و در مقام ولایت قرار میگیرد، هم این اتفاق میافتاد، یعنی به او نیز چنین تجربهای دست میداد؟
این مسئله بسته به این است که فقیه به چه میزان در فضای حکومتی به سر میبرد؛ در نتیجه به میزان قرار گرفتن شخص فقیه در فضای حکومتی تفسیر سیاسی او نیز عمق میپذیرد اما فقیهی که با وجود تشکیل حکومت اسلامی، تمام تلاشش این بوده که فارغ از این مسائل خود را در فضای منزوی نگه دارد در نتیجه کمتر آن تجربهای که برای امام(ره) از فهم سیاسی قرآن کریم به وجود آمده، برایش اتفاق میافتد البته این شخص به دلیل زندگی کردن در حکومت دینی، حظی از تجربه سیاسی قرآن کریم برایش پیش میآید و خواهناخواه به آن توجه میکند.
* امام در تفسیر سیاسی خود بیشتر روی یک سری از مؤلفههای خاص مثلاً آزادگی، تکلیف، حق، جامعه دیندار، بحث های اقتصادی اسلام تأکید میکردند. در اینباره توضیحاتی بفرمایید ؟
ویژگی تفسیر سیاسی این است که برای مفسر قرآن کریم فرآیندی از تحول اجتماعی سیاسی اتفاق میافتد، اما یک عارف، قرآن کریم را در فضای کاملاً انتزاعی تفسیر میکند، اما برای فقیه یا مفسر سیاسی قرآن کریم که راه مبارزه را در پیشگرفته است، تا آن هنگام که مبازره او به ثمر رسیده و حکومت را تشکیل داده و به قدرت رسیده، باید روند تحولی مفسر سیاسی را نگاه کرد؛ در این صورت نمیتوان گفت برای این شخص چه چیزهایی مهم بوده است بلکه ابتدا باید مقطع بندی کنیم، مثلاً مفسر سیاسی قرآن کریم در مقطعی بیشتر به مبانی خود توجه دارد، چرا که در عین حال نسبتی با جامعه و سیاست برقرار کرده آن مبانی معرفتی خودش چون چیستی حیات، وجود، عالم، رابطه دین با سیاست برایش مهم میشود و در این مقطع از همین زاویه به فهم قرآن کریم توجه میکند. در مقطع زمانی دیگری با شکلگیری نهضت و به راه افتادن قیام، ایشان را به زندان انداخته و تبعید میکنند، در این مقطع موضوعات دیگری چون قیام برایش مهم میشود. بعد از پیروزی و تشکیل حکومت مجدداً بحثهای دیگری برایش اهمیت مییابد، برای مثال اکنونکه حکومت تشکیل داده بحث مالکیت برایش مطرح است منتها نه خود مالکیت بلکه مسائلی همچون مالکیت دولت، مالکیت جامعه و مالکیت فرد اهمیت مییابد، اینجاست که به تفسیر قرآن کریم رجوع میکند در این ساحت به مالکیت به وجوه دیگری پرداخته و تفسیر میکند، بنابراین تفسیر سیاسی برای آن دسته از عالمانی که در ساحت مبارزه سیاسی وارد شدند یک طیف و پروسه است و نمیتوان گفت این موضوعات مختص امام خمینی(ره) بود، در نتیجه باید در آن مقطع نگاه کرد که در آن مقطع چه مباحثی برایش مهم است.
*تأثیرات تفسیر سیاسی امام روی کنش گری سیاسی اجتماعی در عرصه عمل در قبل و بعد از انقلاب اسلامی به چه میزان بوده است؟
یک وجه تفسیر سیاسی قرآن کریم امام(ره) در کنشهای سیاسی اجتماعی موافقان و مخالفان این بوده که توجه را به فهم قرآن کریم از زاویه سیاسی و اجتماعی جلب میکرده است و از این زوایا قرآن کریم منبع فکری همه مسلمانان بوده و باید به آن توجه داشته باشند؛ در عین حال بازتابهای دیگر آن مثلاً در بسیج عمومی، بسیج مردمی و تودهها بوده یعنی تفسیر سیاسی قرآن کریم در بسیج مردمی و مسائل دیگر در طول مبارزه امام با رژیم پهلوی و بعد از انقلاب تأثیر داشته است.
منبع : شماره ۲۲ فرهنگ امروز / خرداد 1397
نظر شما :