یادداشت دکتر مهدوی زادگان:رویارویی سکولاریسم با ولایت مقدور
رویارویی سکولاریسم با ولایت مقدور
گفتاری از دکتر داود مهدویزادگان
اندیشهٔ شیعه و سیاست
وقتی که مبانی و آرا و اندیشهٔ امامیه را بررسی میکنیم، میبینیم اساساً جوهره آن بر فلسفه و اندیشهٔ سیاسی است و فقه آن هم کاملاً سیاسی است. منتها برای فهم اندیشهٔ سیاسی شیعه باید حجاب معاصریت و اندیشههای سکولار و تفکر متحجرانه را از خود دور کرد (امام رحمتالله بسیار از تفکر متحجرانه مینالید، به طلبهها و اولیاء حوزهها تذکر میداد که از متحجرین فاصله بگیرید) ؛ اینها مانع میشوند که اندیشهٔ سیاسی امامیه دیده شود، اگر از اینهابهدرستی فاصله بگیرید متوجه میشوید که ذات تفکر امامیه، تفکر سیاسی است و در دوران غیبت هم این تفکر سیاسی که ذاتی امامیه است در دوران غیبت سرریز کرده است و از دوران حضور فاصله ندارد، ادامهٔ همان است. همان تعبیری که در روایت آمده که حضرت حضور دارند اما حضورشان مانند خورشید پشت ابر است. خورشید پشت ابر یعنی هست، امامت هست و انقطاعی ایجاد نشده است.
ذات اندیشهٔ امامیه سیاسی است، چون واژهٔ امامت همین است. اساساً بارزترین معنای امامت معنای سیاسی است. اینکه بحث از حجاب تحجرگرایی شد همینجا دیده میشود. متحجرین ما امامت را حمل بر ولایت معنوی میکنند و میگویند این ربطی به سیاست ندارد. ما میگوییم اگر ربط ندارد پس امامت با آنچه اهلسنت میگویند چه تفاوتی دارد که شما اینقدر بحث تمایز شیعه و سنی را مطرح میکنید که شیعه غیر از اهلسنت است. آنها هم ولایت معنوی حضرت علی (ع) را که انکار نمیکنند، حتی آنهاکتابهای فضائل امیرالمؤمنین را بیشتر از شیعه نوشتهاند، یعنی قبول دارند. حتی خلیفهٔ ثانی هم بارها گفته بود که اگر علی نبود من هلاک شده بودم. پس اگر امامت به معنای ولایت معنوی باشد اینهمه منازعات کلامی که شما راه انداختهاید بیمعناست، با کسی منازعه میکنید که در این مسئله اختلافی ندارید؛بنابراین نمیشود مگر اینکه اختلاف در مفهوم امامت را حمل بر مفهوم سیاسی بکنید که حداقل برجستهترین معنایش ولایت سیاسی است، نه ولایت معنوی. این است امامت، در ذات خود اندیشهٔ سیاسی است.
جالبتر اینکه وقتی اندیشهٔ سیاسی اهلتسنن در کتب کلامی را مطالعه و تبارشناسی کنید، میبینید که وقتی کمی از دوران اولیه فاصله میگیرند و به قرن سوم میرسند اتفاق بزرگی که میافتد این است که مفهوم امامت به ادبیات اهلتسنن منتقل میشود. در ادبیات کلامی بیشتر مفهوم خلافت بود، ولی جلوتر که میآییم مفهوم امامت در اندیشهٔ سیاسی اهلتسنن جای میگیرد؛ یعنی در قالب مفهوم امامت بحث میکنند. در بحثهای کلامی اصل خلافت رانمیآورند، بلکه اصل امامت و در همان معنای سیاسی میآورند.این تأثیرات اندیشهٔ سیاسی امامیه است. علت این است که متکلمین اهلسنت متوجه شدهاند که خلافت محکم نیست، به یک استدلال قویتری نیاز دارند، این را در چارچوب مفهومی امامت در شیعه دیدند، لذا این معنا را از آنجا گرفتند و آوردهاند. چنین تأثیرگذاری ازاندیشهٔ سیاسی تشیع بر اندیشهٔ سیاسی اهلتسنن وجود دارد.
حالا بگوییم که امامت هیچ نسبتی با سیاست ندارد و اصلاًاندیشهٔ سیاسی از آن استخراج نمیشود! معلوم است که این حرف بیمحتوایی است. خود تفکر معصومین هم هست،میبینیم که با شروع غیبت این تفکر ادامه پیدا میکند؛ یعنی اندیشهٔ سیاسی تا به امروز حضور دارد، منتها این حضور در شرایط زمانه ، دورهها و مواقفی را پشت سر گذاشته است. ما سه موقف تاریخی در اندیشهٔ سیاسی تشیع را پشت سر گذاشتیم و هماکنون در دورهٔ سوم هستیم. این سه دوره رااینگونه نامگذاری کردم: دورهٔ اول، دورهٔ تقیه؛ دورهٔ دوم، دورهٔ قدر مقدور؛ دورهٔ سوم، ولایت مقدور.
دورهٔ تقیه
دورهٔ اول که دورهٔ تقیه است از شروع غیبت یعنی سال 260هجری تا زمانی که دولتهای متعصب اهلتسنن منقرض میشوند تا پایان خلافت عباسی. در این دوران به نظر میرسد ظهور و بروز اندیشهٔ سیاسی امامیه در چارچوب آموزهٔ تقیه بوده است. به خاطرحکومتهایی که بهشدت متعصب بودند، علما مجبور بودند با تقیه رفتار کنند. در مقاطعی وضعی پیش آمده که لزومی بر تقیه نبوده، اما به شکل غالب همین تقیه حاکم بوده است. آثاری هم صورت گرفته که در چارچوب تقیه بوده است، بیشتر سعی میکردند میراث معصومین را ضبط و حفظ کنند؛ بنابراین چندان درگیر نمیشدند و بیشتر جنبهٔ تدافعی و پاسخگویی داشتند. بحثهای کلامی که مرحوم علمالهدی داشتند در این قالب بوده است. سیرهٔ حاکم بر علما مبتنی بر آموزهٔ تقیه بود، اغلب فقها در این غالب بودند. شیخ طوسی با آن برخوردی که با ایشان شد، به منزل ایشان هجوم بردند و کتابخانه اش را آتش زدند و ایشان هم مجبور به مهاجرت شد، احساس میکرد که باید تقیه پیش بگیرد. یا مورخین شیعه مطالبشان در اشکال تقیهآمیز بوده است.
حدس میزنم همین عنوان کتاب نهجالبلاغه عنوان تقیهای است. نهجالبلاغه تمام نامهها و خطبههای زمان امامت امیرالمؤمنین است، یعنی متعلق به دورهٔ دیگری نیست (جز کلمات قصار که آن هم معلوم نیست همان مقطع پنجسالهٔ حکومت امیرالمؤمنین بوده یا قبلتر هم بوده است)، این یعنی کتاب سیاسی است، اما بهعنوان نهجالبلاغه مطرح میشود؛ یعنی بهنوعی ردگمکنی است،اینها در رابطه با بلاغت گردآوری شده است که کسی عکسالعملی نشان ندهد و مانع باشد؛درحالیکه این کتاب سیاسی است و در ارتباط با حکومت است، البته احتمال میدهم اینگونه باشد، منظور اینکه صرف اینکه مرحوم سید رضی که خودش اهلادب و بلاغت بود، از این باب نبوده است. این دوره تقیه بود که اندیشهٔ سیاسی امامیه چه در قالب فلسفهٔ سیاسی و چه فقه سیاسی باشد. سید مرتضی رسالهٔ«فی العمل مع السلطان» را مینویسد که رسالهٔ سیاسی است اما در فضای تقیه. یکی از خصوصیات فضای تقیه این است که فقط مجال حفظ میراث و دفاع وجود دارد، ولی دستگاه و حکومت به شیعه مجال بیشتری نمیدهد.
دورهٔ قدر مقدور
جلوتر که میآییم، خلافت عباسی برچیده میشود، تعصبات حکومتی نسبت به تشیع کاسته میشود و به قرن هشتم میرسیم؛ علما مجال بیشتری برای پرداختن به اندیشهٔ سیاسی چه در بُعد فلسفهٔ کلام و چه فقه سیاسی پیدا میکنند.کمکم که فضا بازتر میشود بیشتر مینویسند. در همین دوره حکومتهایی شکل میگیرد که میخواهد از این فضای جدیدی که علما به آن وارد شدند بیشتر استفاده کنند؛ از این مشروعیت میگیرند و بهصورت طبیعی هم مجال برای علمای شیعه بازتر میشود، اما اصل ایجاد چنین فضایی برای خود علما است. این در اوایل قرن دهم است که حکومت صفویه درحال شکلگیری است، در این موقع وارد دورهٔ جدیدی میشویم؛ علمای ما کمکم وقتی فضا را مناسب دیدند وارد فقه سیاسی شدند.
صفویه که روی کار آمد اقبالی به علما نشان داد. علما به میدان آمدند، بحث ولایت، ولایت فقیه و نماز جمعه را مطرح کردند. هرچه جلوتر میآییم بحث ولایت شایعترمیشود. اسم این دوره را قدرمقدور گذاشتم؛ به این معنا که این زمانه اینقدری که به شما اجازه میدهد، میتوانید بیان اندیشهٔ سیاسی انجام دهید، فاعلیت هم دارید؛ ولی فاعلیت اصلی و حاکمیت سیاسی دست حکومتها است، دست فقها و متکلمین نیست. همین مفهوم بهتدریج در ادبیات فقهی-کلامی حضور پیدا میکند. به دورهٔ مشروطه و قاجار که میآیید همهٔ بحثها ذیل همین تعبیر شکل میگیرد ؛ مثلاًمیگویند این حکومت قدر مقدور است. شکل بارز این مسئله در کتاب تنبیه الامه علامه نائینی دیده می شود ، اما علمای دیگری هم هستند. کاری را آقای دکتر محمدحسن رجبی انجام دادند، کتاب چهارجلدی در رابطه با مکتوبات سیاسی علما در عصر قاجار است، کار ارزشمندی است. در آنجا میبینید که تمام بحثها در این فضا است که در این حکومت قدر مقدوری که میتوانیم انجام دهیم همین است. در اوج کتاب «تنبیهالامه» نائینی میبینید که قدر مقدور مطرح میشود. غالب علما باادبیات قدر مقدوری بحث را پیش میبرند، مشروعیت حکومتها را هم براساس قدر مقدور تعیین میکنند؛ مثلاًمیگویند قاجاریه از باب قدر مقدور مشروع است. در دوران مشروطه بسیاری از علما چه مشروطهخواه و چه مشروعهخواه ذیل قدر مقدور حرف میزنند. مرحوم شیخ فضلالله نوری در همین چارچوب قدر مقدور صحبت میکند، همچنین علمای مشروطهخواه در جبههٔ مخالف ایشان مانند سید محمدطباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و حتی نائینی و آخوند خراسانی همه در این فضا بحث میکنند.
دورهٔ ولایت مقدور
از مشروطه که جلوتر میآییم گویی گفتمان قدر مقدور هم درحال سپری شدن است و داریم وارد دورهٔ جدیدی از ظهور و بروز اندیشهٔ سیاسی امامیه میشویم. اگر بخواهیم بنیانگذاران آن را نام ببریم به افرادی مانند آقاسیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی با نوشتن «عروهالوثقی»میتوانیم اشاره کنیم. عروهالوثقی فقه مدنی است؛ یعنی رفتارهای جامعهٔ اسلامی را تنظیم میکند، این کار نوعی ساماندهی توضیح المسائل است. همینطور مرحوم شیخ عباس قمی را با نوشتن «مفاتیحالجنان» در همین چارچوب میبینم. کسروی علیه مفاتیح موضع میگیرد، درحالیکه ما فکر میکنیم این یک کتاب دعا است و چرا باید کسروی علیه آن موضع بگیرد؟! درحالیکه او متوجه شده که این کتاب چهکارمیکند. این کتاب شب و روز امت اسلامی را تنظیم میکند: صبح چه دعایی بخوان، از خانه بیرون میروی چه دعایی، ظهر چه، وقت خواب چه، اول هفته، اول ماه و ... این نوعی برنامهریزی معنوی برای فرد مسلمان است. درحالیکه با مشروطه هم یک برنامهریزی جدیدی وارد کشور میشود، آن هم میگوید از خواب بیدار شدی چهکار کن، غذا این میزان بخور و ... اینگونه است که درست روبهروی هم قرار داشتهاند. از این زمان بهتدریج گرایشی برای حضور جدیتر و به دست گرفتن فضا ایجاد میشود؛ مثلاً در کتاب «شذرات المعارف» مرحوم شاهآبادی نظریهٔ سیاسی میدهد و همینطور با حکومت مقابله میکند؛ یا مرحوم مدرس در ادبیات این افراد مفهوم قدر مقدور را کمتر میبینید.
به زمان امام (ره) میرسیم. یکی از مسائلی که امام با برخی علما داشت این بود که قدر مقدوری فکر میکردند؛ مثلاًمیگفتند اگر پهلوی برود کمونیستهامیآیند. کتابی اخیراً چاپ شد با عنوان «فقیهان و انقلاب اسلامی» . نویسنده مباحثاتی که بین فقها با امام بوده را گردآوری کرده است؛مثلاً گفتوگوهایی که امام با برخی از مراجع دارد را مشاهده کنید متوجه میشوید که امام فضای قدر مقدور را زیر سؤال میبرد؛ یعنی بحث این نبود که ما با قدر مقدور به حکومتها مشروعیت بدهیم،کاملاًبهصورت انفعالی دفاع میکردند؛ مثلاً میگفتند جواب خونهایی که ریخته میشود را چطور بدهیم، یا میگفتند ما با چهارنفرچهکارمیتوانیم بکنیم(در بحث براندازی و مبارزه با حکومتهااینطور جواب میدادند). امام هم جواب میدادند که شما راه بیفت، من میآیم، مردم هم میآیند.
در این دوره میبینید که انقلاب اسلامی شکل میگیرد و وارد دورهٔ جدید میشویم که من اسم آن را ولایت مقدور میگذارم؛ یعنی علما حکومت تشکیل میدهند، منتها بهاندازهای که میتوانیم حکومت میکنیم. این ولایت به اندازهٔ مقدور است. امام در آن زمان به اندازهای که میتوانست حکومت کرد، الآن هم مقام معظم رهبری به اندازهای که میتواند ولایت میکند. چیزی که در دورهٔ دوم اصلاً نبود، ولایتی نبود، بلکه حکومت قدر مقدور بود. الآن حکومت در دست فقها و علمای شیعه است و آنهابهقدری که میتوانند ولایت میکنند. حالا در اینقدر هزاران مسئله وجود دارد: مسائل جامعهٔ شهری، دشمنان داخلی و خارجی و ...
دیدگاه سکولارها و ولایت مقدور
یک بخشی از مشکلات ولایت مقدور همان گروهی از علما هستند که هنوز دارند قدر مقدوری فکر میکنند و مانع بزرگی هستند. کسانیکه قدر مقدوری فکر میکنند چگونه صحبت میکنند؟ در چارچوب ادبیات مشروطه صحبت میکنند؛ مثلاً بحث فقه مشروطه را مطرح میکنند، این یک نوع حرکت ارتجاعی است. مثلاً آقای فیرحی میگویند باید به همان دورهٔ قدر مقدوری برویم. آثار آقایان کدیور و شبستری همهٔاینها میخواهند دوباره برگردیم به دوره قدر مقدوری که حکومت، حکومت فاسد باشد و به همان بسنده بکنیم. اینها خود مشکلاتی است. اینها ناشی از حب به آن حکومتها است، یا ناشی از عدم درک آنها نسبت به ورود فقه شیعه به دورهٔ جدیدی از اندیشهٔ سیاسی است و این دوره هم بازگشتپذیر نیست.
اگر هر فرد یا گروهی تلاش کند که به آن دوره برگردیم کاملاً نامشروع است و میتوان گفت معصیت است؛ چون الآن ولایت به دست شما رسیده ولی میخواهید ولایت را به دست غاصب بدهید. در ولایت مقدور نمیتوانید بگویید این ولایت غصبی است. نائینی میگفت سه غصب انجام شده که یکی از آنها گرفته شده، ولی بههرحال حکومت را غصبی میدانست؛ یعنی در دورهٔ قدر مقدورحکومتها غصبی هستند، اما در دورهٔ ولایت مقدور حکومت غصبی نیست. حکومت ولایت فقیه شعبهای از حکومت پیامبر است و این غصبی نیست. اگر شما تلاش کنید -با هر ایدهای که یکی از آنها فقه مشروطه است- این ولایت را سرنگون کنید، ولایت حلال را به ولایت غصبی تبدیل کنید، آیا این گناه نیست؟ اگر بگویید گناه نیست، پس باید بگوییم کاری که در سقیفه انجام شد هم گناه نیست، چون همین اتفاق افتاد؛ ولایت امیرالمؤمنین که ولایت حلال بود را کنار گذاشتند و در سقیفه ولایت غصبی را حاکم کردند. این گناه بود. اگر آن عمل گناه بود، این عمل شما هم که میخواهید ولایت مقدور را تبدیل به ولایت قدر مقدوری کنید، یعنی از ولایت فقیه عدول کنید به فقه مشروطه، گناه است. ممکن است در زمان نائینی بگوییم فقه مشروطه معصیت نبود، اما این اقدام امروز معصیت است.
بهاینترتیب سه دوره میتواند شکل بگیرد که زمزمههای دورهٔ سوم کمی قبل از مشروطه در زمان مرحوم نراقی شروع شد تا مرحوم شاهآبادی، آقاسیدمحمد کاظم یزدی، شهید مدرس و در اوج به دست امام (ره) میرسد؛ در واقع ما با امام (ره) وارد این دوره میشویم.
مشاهده میکنید که امام (ره) در این وضعیت باید مشکل خود را با دو دورهٔ قبلی حل کند؛ یعنی هم باید بگوید چرا ما در دوران تقیه به سر نمیبریم و هم باید بگوید که چرا در دورهٔ قدر مقدور یا مشروطه نیستیم. اینکه ما در دورهٔ مشروطه نیستیم بحثهای مفصلی دارد. اتفاقاً در زمینهٔ گفتمان تقیه هم امام (ره) رسالهٔ تقیه را مینویسد که در آن رساله امام تقیه را محدود میکند ومیگوید تقیه برای هر دوره و هر شرایطی نیست و ما در آن دوره نیستیم، اینطور نیست که به اسم تقیه دست به هیچ کاری نزنیم؛ لذا در همان بحثهای ولایت فقیه هم بهشدت انکار میکنند که اینجا جای تقیه است (این نکته جالب است که این آموزهٔ تقیه دستاویزی برای یکسری عافیتطلبها هم شده است).به اعتقاد امام (ره) دوره،دورهٔ تقیه نیست، حکومت استبداد برانداخته شده، دیگر تقیه معنا ندارد. در مقابل کفر و شیطان بزرگ آمریکا که تقیه معنا ندارد، تقیه درمورد مجموعهٔ مسلمانان است.
به نظر من سکولارها خصوصاً در اندیشهٔ تفکر سیاسی امامیه بیشتر با مشکل روبهرو شدند؛ آن اندازه که در اهلتسنن راه برایشان باز بود در امامیه راه برایشان باز نبود. اینکه تاریخ را آنچنانکه بخواهند، بتوانند تفسیر کنند، هرکدامشان وقتی که وارد تاریخ اندیشهٔ سیاسی امامیه میشوند، متوجه میشوند که چه ادبیات سنگینی اینجا وجود دارد؛ لذا یکی از شگردهایشان این بوده که یا ادبیات سیاسی اهلسنت را آنقدر بزرگ کنند تا اندیشهٔ سیاسی امامیه دیده نشود، یا اینکه وقتی وارد تاریخ میشوند سعی میکنند نبینند؛ یعنی میگوید من وارد تاریخ اندیشهٔ سیاسی میشوم تا خبر بیاورم که آیا اندیشهٔ سیاسی امامیه وجود دارد یا نه. وقتی که برمیگردد و میخواهد روایت کند، بهگونهای روایت میکند که گویی هیچچیز نبوده است، درحالیکه کلی میراث در کتابخانههای خود جمع کردهاند، دیدهاند که چقدر آثار وجود دارد؛ اما وقتی که میخواهند نقل کنند، در آن نقل سعی خود را میکنند که نبینند. لذا به بحث مشروطه که میرسند برای رسالههای کوچک منورالفکری چندصد صفحه شرح مینویسند، ولی رسالههای امامیه را به این وسعت نمیبینند و در یک پاراگراف میآورند. این خط را قبل از انقلاب آقای فریدون آدمیت تعقیب میکرد، او بهشدت سعی میکرد این موضوع را ناچیز ببیند، دیگران هم این کار را میکردند. الآن سیدجواد طباطبایی این خط راتعقیب میکند، منتها سبک همان سبک آدمیت است، همین کار را دربارهٔ رساله، «یک کلمه» مستشارالدوله که 100 صفحه هم نمیشود انجام داده، شرحی 600-500 صفحهای مینویسد که بزرگ دیده شود؛ اما آثار همین علمای مشروعهخواه در زمان مشروطه ناچیز دیده میشود یا فقط چاپ میشود. آقای زرگرینژاد کتاب رسائل مشروطیت را نوشته، جالب است، همه هم متعلق به علماست.
در حین وقوع مشروطه، گویی که روشنفکران قلم را زمین گذاشته بودند و سراغ کار ژورنالیستی رفته بودند؛ اما علما در همان زمان که در مبارزه شرکت میکردند رسالههای علمی هم مینوشتند، غیر از اینها دیگر در آن زمان نداریم؛ اما اینها فقط چاپ میکنند و حاضر نیستند شرحی بر آن بنویسند.یا فرض بگیرید همان زمان فقط میآمدند تلگرامهای مراجع در تأیید مشروطه را مطرح میکردند، ولی رسالههایشان را تا میتوانستند چاپ نمیکردند. همین تنبیهالامه نائینی بعد از انقلاب اسلامی دیده شد، فقط مرحوم طالقانی آن را تصحیح و تجدید چاپ کرد. الآن چون انقلاب اسلامی با ولایت فقیه آمده، شرحی بر تنبیهالامه مینویسند که جلوی این ولایت فقیه بگذارند؛ شیخ مشروطه را جلوی ولایت فقیه بگذارند. اگر اینگونه نبود آن آثار هم دیده نمیشد. اینچنین رفتارهایی در گرایشهای سکولار و متمایل به سکولار نسبت به دورهٔ ولایت مقدور بهطور خاص و کلاً اندیشهٔ سیاسی شیعه شاهد هستیم.
علمای امامیه باید تکلیف خود را با مسئلهٔ سیاست روشن کنند. نمیشود که یک بام و دو هوایی حرف بزنند. الآن زمانهٔ دورهٔ تقیه گذشته است. اگر شما معتقدید که امامیه با سیاست هیچ نسبتی ندارد پس دیگر بحثهای ولایتیتان را تعطیل کنید. روز 18 ذیالحجه که میشود این همه مراسم راه میاندازید! این منازعات کلامی که با اهلتسنن راه میاندازید یعنی چه؟! اگر بحث شما منزلت معنوی است که آنها این بحث را ندارند و به منزلت امیرالمؤمنین معتقدند. اگر میگویید امامت با سیاست نسبت دارد، باید بیایید وارد بحث شوید و تلاشهای مذبوحانهای که علیه اندیشهٔ سیاسی امامیه میکنند را باید پاسخ دهید. فقه سیاسی و ابعاد آن را و فلسفهٔ سیاسی امامت را نشان دهید.گوشهای از کار را بگیرید و کار کنید. نمیشود که بگویید امامت از سیاست جدا نیست و همان سیاست است؛و زمانیکه روشنفکران اینهمه علیه اندیشهٔ سیاسی امامیه حرف میزنند شما سکوت کنید وبعضا همآوایی کنید. تکلیف خودتان را روشن کنید.
عدهای در حوزه بحثهایی در مخالفت دارند، اول باید تکلیفشان با فلسفهٔ سیاسی امامیه را روشن کنند. آیا قبول دارند که فلسفهٔ سیاسی امامیه داریم یا نه؟ اگر داریم، این فلسفه در دوران غیبت چیست؟ ما میگوییم فلسفهٔ سیاسی در غیبت ولایت فقیه است، شما میگویید این نیست، بگویید چیست؟ میگویید مشروطه است؟ مشروطه که مشروعیت خود را از امامت نمیگیرد! غصبش کمتر است وگرنه حکومت غصبی است. اگر شما بگویید مشروطه مشروعیت دارد ولی ولایت فقیه مشروعیت ندارد، طنز تاریخ تفکر شیعه میشود.در فقه سیاسی کمکاری داریم.
کاستیهای بحث اندیشهٔ سیاسی شیعه
اول باید ببینیم کجا میشود یک جای نابی که موضوعات پژوهشی را برای ما روایت کند تا به آنجا مراجعه کنیم. جایی که میتواند به ما کمک کند ولایت فقیه است، اوست که مسائل را لمس میکند. هرکس دیگری غیر از ولی فقیه یک پله پایین آمدن است. افقی که ولی فقیه دارد بقیه ندارند. آنها یک ساحتهایی دارند؛ مثلاً کسی که در زمینهٔ بانک کار میکند افقش در همین حد است، مشرف بر کل مسائل نیست، اما ولی فقیه مشرف است؛ لذا باید تحقیق کرد. امام در کلام و نامهنگاریهایشان و بیانیههایی که مینوشتند-این اواخر که فرصت داشتند-گوشههایی از اینها را ذکر میکردند، اینها را میشود درآورد. پاسخی که امام به نامهٔ محمدعلی انصاری دادند یا بحثهایی که با مرحوم آیتالله قدیری از شاگردانشان یا شورای نگهبان... خیلی از اینها را امام فهرست میکردند. در زمان مقام معظم رهبری بیشتر میتوان کار کرد، منتها باید تحقیق کرد و فهرست عظیمی از موضوعات پژوهشی به دست آورد. در جاهایی خود مقام معظم رهبری تأکید میکنند که روی این موضوعات باید کار شود، اینها از افق ولی فقیه بیان میشود. متأسفانه پژوهشگران ما میگویندچهکار کنیم؟ همین مراجعه به صحبتها باید انجام شود. لازم نیست کل 28 سال را جلوی خودتان بگذارید، سخنرانیهای یکی دوسال اخیر را ملاک قرار دهید و فهرست بنویسید، ببینید چقدر مسئله وجود دارد. ایشان موضوعات بسیاری در دیدارها و سخنرانیها و بیانیهها مطرح میکنند، اما متأسفانه همتها ضعیف شده است.
منبع :
ماهنامه اندیشه نامه ،سال اول ، شماره اول، شهریور 1396
نظر شما :