گزارشی از نشست عنوان «تأملی در موضوعیت مناقشه «نظری»، «کاربردی»
نشست علمی پژوهشکده نظریه پردازی سیاسی و روابط بین الملل با عنوان «تأملی در موضوعیت مناقشه «نظری»، «کاربردی» میان اصحاب علوم سیاسی در ایران با التفات به حوزه «اندیشه سیاسی»، با سخنرانی دکتر شروین مقیمی برگزار گردید.ابتدا تبیین مناقشه به این شکل انجام شد که مناقشه بر سر آن چیزی که عمدتاً از آن با عنوان «کاربردیکردن» یاد میشود. این نکته تنها به رشتهی علوم سیاسی محدود نمیشود بلکه اغلب رشتههای علوم انسانی و اجتماعی در ایران، در معرضِ اتهامِ «غیرکاربردیبودن» قرار گرفتهاند. اندیشهی سیاسی، یا دقیقتر بگوییم، «تاریخِ» اندیشهی سیاسی در این میان، از دید حامیانِ «کاربردی»کردنِ علوم سیاسی،به دلیل ماهیتِ اساساً نظریِ این حوزه و با تسلط بر عرصهی آموزش و پژوهشِ علوم سیاسی، راه را بر «کاربردی»کردنِ این علوم بسته است. کوشش ما، نشاندادنِ بلاموضوعبودنِ «معرفتیِ» این مناقشه، و موضوعیتِ آن از حیثِ «ساختار عقاید سیاسی و اجتماعی رایج» است.
علم سیاست در معنای جدید آن، یعنی به عنوان یکی از نتایجِ بلافصلِ فلسفهی سیاسی مدرن، اساساً در نفیِ «ارزشِ» فعالیتِ نظری به ما هو نظری، ممکن گشت. به عبارت دیگر، علم سیاست جدید، نه صرفاً محصولِ کوشش برای تدوین یک دانشِ سیاسیِ موثّر و قابلتحقق از حیثِ عملی، بلکه بالاتر از آن محصول کوشش برای «عملی»کردنِ خود فلسفه بود. بنابراین مناقشهی «نظری»/«کاربردی» در علوم سیاسی، از حیثِ مبانیِ معرفتیِ علم سیاست جدید، بلاموضوع است. فهمِ این مناقشهی «واقعی»، مستلزمِ بحثی در معنای اخصِ کلمه، یعنی وضعِ علوم سیاسی در ایرانِ معاصر است. بسط و گسترشِ کَمّیِ آموزش و پژوهش در این رشته از زمانِ تاسیس مدرسهی علوم سیاسی تا کنون، کمکی به علوم سیاسی (اعمِ از شاخههای نظری و عملیِ آن)، برای یافتنِ «جایگاه»اش در این ساختار ناظر بر عقاید سیاسی و اجتماعی نکرده است. اگر علمِ سیاست و فلسفهی سیاسی مدرن در غرب «کاربردیبودنش» به اثبات رسیده و به پشتوانهای برای رژیمهای لیبرالدموکرات تبدیل شد، آن را باید در توفیقِ اصحاب فلسفهی سیاسی مدرن جستجو کنیم که توانستند ایمان به مولفههای اصلیِ تفکر سیاسی مدرن را از طریقِ رتوریکی مثالزدنی، به بخشی از شعور متعارف بدل سازند. این توفیق بیشتر از آنکه ناشی از ماهیتِ برترِ اندیشهی سیاسی جدید به عنوان یکی از شعب اصلیِ تجدد باشد، نتیجهی توانمندی مدافعانِ آن در ترویج آن تفکر بوده است.
بنابراین اگر علوم سیاسی و به ویژه «اندیشهی سیاسی» در ایران «غیرکاربردی» است، آن را باید در بیجایگاهیِ اندیشهی سیاسی در سامان سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران تلقی کرد؛ سامانی که خود تابعی از باورهای حاکم بر عرصهی شعور متعارف ایرانی است و اینکه چنین چیزی هنوز نتوانسته پا بگیرد، نشاندهندهی شکستِ اصحاب تجدد سیاسی در مخاطبقراردادنِ عرصهی عمومی است؛ شکستی که مانعِ تاریخیِ زمان و نحوهی تداول اندیشهی سیاسی در دانشگاههای ایران نیز به آن دامن زده است.
نظر شما :