گزارشی از برگزاری نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی
مرکز اسناد فرهنگی آسیا در تاریخ 29 خرداد 1396 در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی را با ارایه مقالات علمی، استاد احمد سمیعی (گیلانی) ، چهره ماندگار علوم انسانی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، دکتر المیرا دادور، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، دکتر بابک خلعتبری، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و دکتر آبتین گلکار عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس برگزار کرد.
در ابتدای این نشست علمی، دکتر محمد نجاری، دبیر علمی نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی، با ارایه گزارشی از فعالیتهای علمی و اجرایی مرکز اسناد فرهنگی آسیا براساس برنامه راهبردی" صلح پایدار و جهان عاری از خشونت و افراطیگری" در سه سال گذشته، افزود: پس از ترجمه دو کتاب قصه های عامیانه مردم کُره ( ادبیات کُره ای) و برادران خوشحال( ادبیات ترکمنی) دریافتیم بررسی درونمایه مشترک برخی از این قصهها و افسانهها با ادبیات پارسی به اشتراکات فرهنگی یاری رسانده و واکاوی این درونمایههای مشترک به گفتگوهای فرهنگی و ترویج صلح و آشتی بین اقوام و ملتها کمک شایانی خواهد نمود و امیدواریم که بتوانیم هم اندیشی ادبیات تطبیقی را به صورت هر فصل یک نشست در مرکز اسناد فرهنگی آسیای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار نماییم و مجموعه مقالات این هم اندیشیها نیز به دو زبان فارسی و انگلیسی با همکاری این مرکز و پژوهشکده مردمشناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و کمیسیون ملی یونسکو منتشر خواهد شد.
دبیر علمی نشست، با تقدیم نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی به روان دکتر فاطمه سیاح ، به عنوان بنیانگذار رشته ادبیات تطبیقی در ایران ، به شرح زندگی و خدمات علمی وی پرداخت:
"فاطمه رضا زاده محلاتی، معروف به فاطمه سیاح، در سال ۱۲۸۱ شمسی در شهر مسکو متولد شد. تحصیلات متوسطه و عالی خود را در مسکو گذراند و از دانشکده ادبیات اونیورسته مسکو در ادبیات اروپایی به گرفتن درجه دکتری نائل شد. رساله دکترای خود را درباره آناتول فرانس به رشته تحریر درآورد و سپس در سال ۱۳۱۳ شمسی و در سن ۳۲ سالگی به ایران آمد. فاطمه رضازاده محلاتی با پسر عمویش حمید سیاح ازدواج کرد و به همین علت که مدتی همسر حمید سیاح بوده است، او را فاطمه سیاح میخواندند ولی این ازدواج پس از سه سال به جدایی انجامید.
سپس در دانشگاه تهران عهدهدار کرسی ادبیات تطبیقی شد، که بنیانگذار ادبیات تطبیقی نیز محسوب میشود. وی که به زبان و ادبیات فرانسوی هم مسلط بود؛ در نخستین کنگره نویسندگان ایران که به سال ۱۳۲۵ در تهران برگزار گردید، به ایراد سخنرانی جالبی در باب ادبیات تطبیقی پرداخت.
فاطمه سیاح در ایران بزرگ نشده بود، بنابراین زبان فارسی را خوب نمیدانست و مطالب خود را به زبان روسی مینوشت و دیگران به فارسی ترجمه میکردند.
پدر فاطمه سیاح، میرزا جعفر رضازاده از محلات و مادرش اهل آلمان و بزرگ شده روسیه بود. میرزا جعفر رضازاده در جوانی (سال ۱۲۹۰ هجری قمری) به روسیه رفت و بیش از چهار دهه در آنجا به تحصیل و تحقیق پرداخت. خانم فاطمه سیاح درباره ی پدرش میگوید:
«پدرم مرحوم جعفر رضازاده سیاح مدت ۴۵سال در دانشکده زبان شرقی در مسکو، پروفسور زبان و ادبیات بودند.»
او در روسیه با همسرش که آلمانیالاصل و ساکن روسیه بود آشنا شد و همانجا ازدواج کردند و در سال ۱ یتهای سیاسی و اجتماعی فاطمه سیاح از همان اولین روزهای ورودش به ایران شکل گرفت. در مصاحبهای ۳۱۳ هجری شمسی (پس از ۴۵سال سکونت در روسیه) همراه با دخترش به ایران آمد.
فعال با مجله عالم زنان در سال ۱۳۲۳ او گفت:
«از اولین سال ورود به ایران با یک عده از زنان روشنفکر به اقداماتی برای آزادی و نهضت بانوان دست زدهام و هنگامی که وزارت فرهنگ کانون بانوان را تشکیل داد، جزو هیئت مدیره این انجمن شدم».
فاطمه سیاح، اولین زن ایرانی بود که به کرسی استادی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دست یافت. همچنین اولین زنی بود که عهدهدار مأموریت سیاسی در خارج از کشور بود.
فاطمه سیاح در روز پنجشنبه ۱۳ اسفند ماه ۱۳۲۶ شمسی در سن ۴۵ سالگی در تهران بر اثر بیماری قند و سکته قلبی، دار فانی را وداع گفت و در روز جمعه ۱۴ اسفند در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد. "
هماندیشی ادبیات تطبیقی با ارایه مقاله سابقه ادبیّات تطبیقی در ایران و جهان توسط "استاد احمد سمیعی (گیلانی) " ادامه یافت. وی با اشاره به تقریرات درسی خانم دکتر فاطمه سیّاح در دوره دکتری رشته زبان و ادبیّات فارسی دانشکده ادبیّات دانشگاه تهران و همچنین مقالات ایشان در مجله ایران امروز ادامه داد، شجاعالدین شفا و حسن هنرمندی و جواد حدیدی از جمله پیشکسوتان ایرانی رشته ادبیات تطبیقی در سالهای بعد معرّفی شدهاند.
مشاور رییس مرکز اسناد فرهنگی آسیا افزود: سابقه ادبیات تطبیقی در جهان گزارشی است عمدتاً مستخرج از مدخلِ LittératureCompuréeدر دایرهالمعارفUniversalis به قلم René Etiemble تطبیقگر مشهور فرانسوی، که حاوی شرح مراحل رشد ادبیات تطبیقی در اروپا و امریکا، هدف، مسائل و مشکلات، و چشمانداز آن است. این عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ادامه نشست با مقایسه تطور ادبیات تطبیقی در ایران و جهان به چالشهای پیش روی این رشته پرداخت.
سرکار خانم دکتر المیرا دادور، با ارایه مقاله" از خاستگاه ادبیات تطبیقی تا پیوند آن با هنرها" سخنران بعدی، این نشست با اشاره کوتاهی به خاستگاه ادبیات تطبیقی، آن را پیوندی میان ادبیات و هنرها نامید. او با اشاره به وقایع ثبت شده در تاریخ استعمار( مانند: کشتار قوم زولو)، سپس رمانی نوشته توماس موفولو نویسنده ای که خود نوادهٔ استعمار است و سپس شعر زیبای« اندوهان شاکا» سروده لئوپولد سدار سنگور همگی مهر تأییدی می زنند به خشونت های حاصل از استعمار. در نهایت، باسکیا هنرمندی از سوی دیگر جهان(امریکا) که نوادهٔ ستم دیده هاست با کشیدن تابلوی معروف« پادشاه زولوها»( که امروز این تابلو در موزه مارسی نگهداری می شود) دادخواهی این قوم ستمدیده را بر روی بوم به تصویر میکشد تا پیوند میان ادبیات و هنر اینگونه در ادبیات تطبیقی حتی با دو کلید واژه متفاوت استعمار و ستم دیدگان به منصه ظهور برسد.
دکتر بابک خلعتبری، با ارایه مقاله : "از ادبیات تطبیقی تا یگانگی اندیشه انسانی" به عنوان سخنران سوم، با اشاره به اینکه این رشته که نامش از دو واژه تشکیل شده نیاز به معرفی بیشتر و دقیقتر نیز داشته و دارد، چرا که نامگذاری رشته ادبیات تطبیقی که نخست به زبان فرانسه صورت گرفت بی اشکال نیست و شبهاتی را موجب می شود: آیا قرار است یک نویسنده از یک زبان یا یک کشور با یک نویسنده از زبان یا کشور دیگر مقایسه شوند یا تطبیق داده شوند؟ یا یک نوع ادبی با نوع ادبی دیگر؟ یا یک دبستان ادبی با یک دبستان ادبی دیگر؟ بنابراین تقریبا همه پژوهشگران رشته ادبیات تطبیقی با پرسشهای همانندی درباره ماهیت رشته تخصصی شان مواجه شده اند. این رشته که به نسبت بقیه رشته های نام آشنای علوم انسانی مانند فلسفه یا ادبیات یا جامعه شناسی و... بسیار جدیدتر است و درسده نوزدهم میلادی در اروپا که محیطی مساعد و مناسب برای تطبیق و مقایسه فرهنگها و نه فقط ادبیات کشورهای مختلف بود پدید آمد. پژوهشگر این رشته نه تنها باید ادبیات را باز تعریف کند و آن را به عنوان محل تجلی اندیشه انسانی که در بازه فرهنگی ویژه ای تبلور می یابد در نظر بگیرد؛ بلکه مقایسه یا تطبیقی که انجام می دهد مقایسه ای است ظریف در محل تلاقی اندیشه انسانهای مختلف ار افقهای فرهنگی گوناگون. پس این رشته در عمل خود را از رشته ادبیات محض و مطالعات ادبی و نقد ادبی متمایز می کند. در این رشته دیگر نیازی نیست برای توضیح و شرح انواع ادبی یا واژگان به کار رفته یا صنایع ادبی و یا مکتبهای ادبی و غیره وقت بگذاریم. البته پژوهشگر این رشته الزاما باید به همه دستاوردهای رشته ادبیات محض و وابستگان آن آگاهی داشته باشد و آنجا که باید و شاید آنها را به کار ببرد. ولی ادبیات محض هدف او نیست بلکه ابزار اوست. هدف او این است که به اندیشه های انسانها ازطریق آفرینشهای ادبی و هنری - که تنها یکی از محلهای تجلی یک فرهنگ است- دست پیدا کند. نیز می دانیم که فرهنگها خود زاییده اندیشه انسان و برداشت او از دنیای اطراف وی می باشند.
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی افزود: در راستای پژوهشهای خود در این رشته در یافتم که شایسته است واژه اندیشه را به صورت مفرد به کار ببرم نه جمع, و از این نظر به عقیده رافایل انتهوون فیلسوف معاصر فرانسوی و استاد دانشگاه سوربون رسیده ام چرا که انسان اندیشه ورز در هر کجای کره خاکی که باشد گوهر یکتا و همانندی دارد که در دامن فرهنگهای گوناگون و در قالبهای گوناگون ادبی و هنری خود را می نمایاند. دستیابی به اندیشه انسانی که در آفرینش از یک گوهر بیش نیست از ورای تبلورهای ظاهری ادبی وهنری در فضای پژوهشی و اندیشه ورزی آمریکای شمالی بسیار میسرتر است تا در فضای اروپا چرا که اروپا در فرهنگ خود بار استعمارگر زدگی را به دوش می کشد که این خود طی طریق او را به سوی دریافت اندیشه مشترک انسانی بسیار کُند و حتی ناممکن کرده است و او را در میدان مقایسه میان فرهنگ کشورهایی که پیشرفته قلمداد می شوند و کشورهایی که در حال توسعه در نظر گرفته می شوند سرگردان نگه داشته است.
دکتر آبتین گلکار چهارمین سخنران نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی با ارایه مقاله علمی: "پیشینه و جایگاه ادبیات تطبیقی در روسیه" ادبیات تطبیقی در روسیه را به سه بخش کلی طبقهبندی کرد. نخستین مرحله که اساس و پیدایش دانش ادبیات تطبیقی در روسیه است، به اواسط سده نوزدهم بازمیگردد، هنگامی که محققانی مانند استاسوف، وسلوفسکی، هم تحتتأثیر پژوهشگران غربی، به ویژه آلمانی، و هم به واسطه مشاهدات علمی ـ تحقیقاتی خود، به شباهتهای جالبتوجهی میان آثار مختلف ادبیات روسیه و سایر ملل برخوردند و برای توجیه این همانندیها نظریات گوناگونی ارائه میکردند: عدهای علت را در تأثیرپذیری مستقیم ادبیات ملل از یکدیگر میجستند و میکوشیدند تا با تکیه بر روابط تاریخی و فرامتنی زمینههای این تأثیر و تأثر را روشن کنند، و برخی دیگر، در همان زمان، به درونمایههای عام و فراگیر و جهانشمول انسانی در آثار ادبی قائل بودند. تقابل این نگرشها به ویژه در حوزه مطالعاتی که به مقایسه آثار حماسی روسی با سایر حماسههای جهان، از جمله شاهنامه فردوسی، اختصاص داشت، به نتایج جالبتوجهی انجامید. مرحله دوم، به دوره پس از انقلاب 1917 روسیه بازمیگردد که به تبع نگرشهای ایدئولوژیک حاکم، نقش شرایط تاریخی ـ اجتماعی در پیدایش همانندیهای آثار ادبی بسیار پررنگتر از پیش ارزیابی میشد. در میان پژوهشگران این دوره، افرادی همچون ژیرمونسکی و کُنراد، شهرت بیشتری دارند.
مرحله سوم دوره پس از فروپاشی شوروی را در برمیگیرد. با عوض شدن نظام ارزشها و چارچوبهای نظری ـ عقیدتی حاکم بر نقد ادبی، شیوه پژوهشهای تطبیقی نیز دستخوش تغییر چشمگیری شد و اکنون، کموبیش، با معیارهای رایج این دانش در غرب همسو شده است.
نخستین هم اندیشی ادبیات تطبیقی با پرسش و پاسخ حاضران به کار خود پایان داد.
نظر شما :