گزارش همایش نقد آراء و نظریههای صاحبنظران پیرامون مناسبات دولت ومردم در تاریخ ایران
همایش نقد آراء و نظریههای صاحبنظران پیرامون مناسبات دولت و مردم در تاریخ ایران که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و از ابتدای سال 95 کلید خورده بود، در سوم اردیبهشتماه با حضور متفکران و صاحبنظران علوم انسانی کشور از رشتههای مختلف تاریخ، علوم سیاسی، علوم اجتماعی برگزار شد. حاتم قادری، مقصود فراستخواه، حسینعلی نوذری، ناصر تکمیل همایون و محمدعلی اکبری ازجمله چهرههای شاخص شرکتکننده در این همایش بودند.
همانگونه که استحضار دارید مفهوم سازی و نظریه پردازی از جمله اقدامات مهم علمی برای توصیف، تبیین و تحلیل موضوعات اجتماعی است.پر واضح است که یکی از منابع و حتی روش های مهم برای شناخت یک جامعه، اطلاعات تاریخی آن جامعه است. اطلاعاتی که البته شامل انواع متفاوتی است؛ برخی از این اطلاعات از جنس واقعیات تاریخی است یعنی مبتنی بر وقایع و اتفاقات تاریخی است؛ برخی از آنها از جنس اندیشه و حکمت استکه در یک دوره از تاریخ مطرح شده است ، برخی از جنس اعتقاد و باور و پند و اندرزی که در زمانه ای مطرح بوده است و برخی هم از جنس شریعت نامهای ومباحث دینی است.
کسانی که میخواهند درمورد یک جامعه کار مناسب علمی، انجام دهند حتما باید به منابع و اطلاعات تاریخی رجوع نمایند.یکی از اقدامات اولیه در کار علمی پرداختن به یک موضوع است. مثلا مناسبات دولت و ملت یک موضوع است که در این رابطه کارهایی انجام شده است.گام بعدی علمی بعد از پرداختن به موضوع، مفهوم سازی و نظریه پردازی است که در ارتباط با موضوع مناسبات دولت و وملت در ایران مفاهیم و نظریههایی چون استبداد، دیکتاتوری، حاکم و جامعه مستبد، حکومت مطلقه، حکومت پدرسالار، جامعه نخبهکش، جامعه نخبهگرا، السلطان ظلالله، جامعه کلنگی یا جامعه کوتاه مدت، حاکمیت زر و زور و تزویر و غیره از جمله آنها است.
تاریخ در ارتباط با مناسبات دولت و مردم میتواند رهنمونی مناسب برای شناخت عوامل تحرک آفرین یک جامعه به حساب آید؛ جاهایی در تاریخ در ارتباط با موضوع مناسبات میان مردم و دولتها می تواند مورد توجه و تمرکز قرار گیرد که در نتیجه آن، مسائل و موضوعات مشترک یا متفارق زیادی معلوم شود.
در مورد مناسبات بین مردم و دولت، در تاریخ ایران یا در گستره اندیشگانی ایرانیان در ارتباط با حوزه ایران، دیدگاهها و نظرات متفاوت و مختلفی وجود دارد؛ مبنای استدلالی هر کدام از این نظرات یک برهه یا یک دوره یا زمانها یا موضوعاتی خاص است. شاید بتوان در یک دسته بندی سه نوع نظریه را احصاء کرد:
1- برخی بر «عدم تناسب و گسست و تضاد» بین دولت و مردم تاکید دارند و اشاره میکنند بین مردم و دولت در تاریخ ایران، همیشه جدایی و انفکاک بوده است. معتقدان به این نظر و دیدگاه برای تایید آن، به شاهد مثالهای تاریخی زیادی استناد می کنند.
2- برخی هم بر «پیوند و انفکاک»میان مردم ودولت در تاریخ ایران تاکید میکنند؛ یعنی اعتقاد دارند که بین مردم و دولت در تاریخ ایران، گاهی پیوند و گاهی انفکاک و جدایی بوده است.
3- برخی هم بر نسبت «پیوند و تحول» میان مردم و دولت در تاریخ ایران اشاره دارند.یعنی بین مردم ودولت در تاریخ ایران پیوند بوده و گاهی هم که چالشی بین آنها روی داده باعث تحول در بین آنها شده است.
مناسبات دولت و مردم در تاریخ از موضوعات و مباحث محوری تاریخ ایران است که بهرغم آثاری که پیرامون قدرت سیاسی و رفتارهای حاکمان و فعالیتهای دستگاه حکومت نوشته شده است می توان ادعا کرد که هنوز خلاءهای جدی نظری و مفهومی در این ارتباط وجود دارد. یکی از این خلاءها نقد دیدگاههای مطرح شده پیرامون مناسبات دولت و ملت در تاریخ ایران است.
پژوهشکده تاریخ یکی از عرصههای فعالیتی خود را روی مباحث نظری و مفهومی با عطف توجه به تاریخ ایران گذاشته است. در این همایش که نخستین همایش در ارتباط با مناسبات دولت و مردم در تاریخ ایران در پژوهشکده تاریخ است تلاش میشود تا گامی رو به جلو برداشته شود. لذا در آن، هدف و تمرکز اصلی بر نقد نظرات و دیدگاههای مربوط به مناسبات دولت و مردم در تاریخ ایران است. به عبارت دیگر پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه در این همایش سعی کرده است تا ماهیت این همایش از حالت توصیف یا تبیین خارج شده و گامی به جلو بردارد و در حوزه نقد نظریه ها و شاید افق گشایی مفهومی و نظری وارد گردد. از اینرو این همایش سرفصلهای متفاوت وگسترده ای برای طول تاریخ ایران انتخاب کرده است. البته شایان ذکر است هدف این همایش علاوه بر برگزاری همایش، چاپ مجموعه مقالات بوده است.
این همایش مجموع کار گروهی است که تلاش شده با دقت برنامهریزی لازم صورت پذیرد. به همین منظور از ابتدای سال 1395 با تشکیل کمیته علمی و کمیته اجرایی همایش به برنامهریزی این همایش اقدام شد. در همین راستا کمیته علمی همایش با تشکیل جلسات متفاوت به طرحریزی مبانی، رویکردها و جهتگیری آن و همچنین نحوه برگزاری همایش از نظر محتوا اقدام کرد. هسته اصلی کمیته علمی همایش متشکل از اعضای هیات علمی رشتههای مختلفی همچون تاریخ، جامعهشناسی، علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی بود که بنا به تناسب از ظرفیتهای علمی دیگر صاحبنظران در این حوزهها از دیگر دانشگاهها و موسسات علمی نیز استفاده میشد که نتیجه این همافزایی شرکت بیش از 50 اندیشمند و صاحبنظر در کمیته علمی این همایش بود
مجموع نظرات کمیته علمی همایش منجر به طرحریزی مبانی این همایش گردید. مباحثی درمورد مفاهیم عنوان همایش مطرح شد. در مورد اینکه از کلمه دولت استفاده شود یا حکومت یا از کلمه مردم استفاده شود تا ملت نکات و نقطه نظراتی ارائه شد.بحثهایی چون دولت-ملت و ناسیونالیسم مورد نظر این عنوان نبود بلکه هرگونه روابط بین دو جزء حکومت(دولت و مردم) در گستره تاریخ ایران مورد نظر بود.
همچنین مفهوم صاحبنظران که در عنوان مطرح شده است با دقت مورد تعریف قرار گرفت که شامل چه کسانی می باشد.نتیجه این شدکه اندیشه همه کسانی که در فحوای کلامشان نظریه یا ایدهای در ارتباط با مناسبات دولت و مردم قرار دارد را شامل گردد و جامعیت و مانعیت در این معنا رعایت گردد. همچنین بر اساس تصمیم کمیته علمی مقرر گردید دانش نقد مورد توجه قرار گیرد تا افقهای جدیدی در حوزه اندیشه آشکارتر گردد و منجر به تولید نظریه بدیل شود.
کمیته اجرایی همایش نیز همانطور که پیشتر اشاره شد به مدیریت دکتر نیره دلیر از اواسط سال 1395 آغاز به کار کرد و با برنامهریزی دقیق سعی در هرچه بهتر برگزار کردن این همایش داشت. این کمیته با برگزاری بیش از 15 جلسه و طرحریزی مقدمات این همایش کمک شایانی در برگزاری این همایش بر عهده داشتند. دریافت رتبه علمی – پژوهشی برای این همایش از ISC و ترتیب مقدمات برگزاری همایش همچون بحث پشتیبانی مالی از مقالات و ... از اقدامات این کمیته بود. از این رو مجموع کار گروهی پژوهشکده تاریخ منجر به برگزاری این همایش گردید.
دکتر عبدالرحمن حسنی فر- دبیر علمی همایش دولت و مردم
سوم اردیبهشت 1396
گزارش سخنرانان:
ابتدای مراسم و پس از تلاوت آیات کلامالله مجید و سرود ملی، دکتر عبدالرحمن حسنی فر؛ دبیر علمی همایش ضمن خوشآمد گویی به حاضران به بیان ضرورت تشکیل این همایش و اهداف و نتایجی که دستاندرکاران این نشست داشتند پرداختند. ایشان مفهومپردازی را در عرصه علوم انسانی اصلی اساسی دانستند و به وجود نظریات مختلف در نوع رابطه دولت و مردم در تاریخ ایران اشاره کردند. به نظر ایشان باوجود داشتن نظریات مختلف در رابطه با مناسبات دولت و مردم ما با یک خلاء در این بحث مواجه هستیم و آن رویکرد نقادانه به این نظریات است. به نظر ایشان نبود رویکرد نقادانه، هدف اساسی شکلگیری نشستی با این عنوان در پژوهشگاه علوم انسانی بود. ایشان این همایش را نخستین گام در این زمینه دانستند و به تداوم آن در سالهای آینده اشاره کردند. به باور ایشان این نشست تلاشی است برای گذر از حوزه توصیف و تبیین بهسوی رویکردی انتقادی که جای خالی آن احساس میشد. دکتر حسنی فر سپس به تلاش بیش از یکساله دستاندرکاران برای تشکیل این نشست اشاره کردند و از کمیته اجرایی و علمی همایش و همچنین هیئترئیسه پژوهشگاه و اساتید پژوهشکده تاریخ تشکر و قدردانی کردند.
نشست اول همایش (مباحث نظری 1)
در ابتدای نشست اول دکتر ملایی رابطه دولت و مردم در تاریخ ایران را یکی از جدیترین مباحث اندیشه سیاسی دانستند و بر اهمیت این بحث برای ساماندهی جامعه امروزمان انگشت گذاشتند. پس از این سخنان کوتاه، نشست با سخنان دکتر فراستخواه بهعنوان نخستین سخنران آغاز شد.
دکتر مقصود فراستخواه: کنشهای فرصت ساز تاریخ معاصر ایران در نقطههای مرزی دولت و جامعه
ایشان ابتدا شکاف دولت و ملت را در تاریخ ایران شکافی واقعی دانستند که درنتیجه عوامل بسیاری مانند شرایط جغرافیایی و پراکندگی اجتماعی ناشی از آن، جامعه آب سالار و کمبود آب. نقش نفت بهعنوان یک عامل، پیشینه تاریخی و عدم اتکای دولت به مالیات تقویت و تعمیق میشود. به باور ایشان ما فضاها و نهادها و ساختارهایی واسط میان دولت و مردم در تاریخمان نداشتهایم. این نبود ساختارها به افراد فرصت میداد نقش رابط و میانجی را در مناسبات بین مردم و دولت بازی کنند، درنتیجه در طول تاریخمان با آدمهای مرزی مواجه هستیم که بین دولت و ملت تردد میکردند و نقش میانجی را داشتند. بهعبارتدیگر، در رابطه عاملیت و ساختار، با توجه به ضعف ساختارها در جامعه ایرانی، نقش عاملیتها بسیار بیشتر از آن چیزی بود که در صورت وجود ساختارهای قدرتمند میتوانست وجود داشته باشد. این تفاوت سبب میشد برعکس جوامعی مانند اروپا که ساختارهای اجتماعی اهمیت دارند در جامعهایی مانند ایران هوش افراد اهمیت پیدا کند. سپس ایشان با این پیشفرض به سراغ سه دوره تاریخ ایران یعنی عصر ناصری، دوره پهلوی و دوره جمهوری اسلامی رفتند و به گونه شناسی این آدمهای مرزی در این دوره پرداختند. وی کلان الگوی دوره ناصری را استبداد منور، کلان الگوی دوره پهلوی را نوسازی و کلان الگوی دوره جمهوری اسلامی را اسلامی سازی دولت بیان کردند و سپس به مدلهای برخاسته از این کلان الگوها پرداختند. به باور ایشان در دوره ناصری شش مدل: اصلاحات برونگرا (قائممقام و عباس میرزا) اصلاحات دولتی درونگرا و اقتدارگرا (امیرکبیر) اصلاحات دولتی لیبرال برونگرا (سپهسالار) ظرفیتسازی غیردولتی (امینالدوله) مدل خاندان مشیرالدوله بهعنوان بدیلی برای نبود عدم وجود کنشهای طبقاتی، (تجدید ساختار سیاسی) یا همان مدل مشروطهخواهی که آنهم در نقطههای مرزی به وجود آمد.
درباره دوره پهلوی ایشان به 9 مدل اشاره کردند. مدل مدرسهسازی (دولتآبادی-فروغی)، مدل دانشگاه سازی (حکمت-سیاسی)، مدل دولت سازی (فروغی-قوام-علا)، مدل ملتسازی (مصدق)، مدل علم محوری (صدیقی)، مدل ساختهشدن زن ایرانی (هاجر تربیت- صدیقه دولتآبادی- پروین اعتصامی)، مدل ساختهشدن کودک ایرانی (محمدباقر هوشیار)، مدل اصلاحات دولتی (علی امینی)، مدل اصلاحات آکادمیک (مجید رهنما)
ایشان برای جمهوری اسلامی به مدلهایی مانند لیبرال مذهبی (بازرگان)، تکنوکرات مذهبی (هاشمی) و ... اشاره کردند و سپس به ساختهشدن خرده مدلها اشاره کردند. سپس مدلهای ترکیبی از درون این شرایط به وجود آمد، مانند مدل دیپلمات مذهبیها، یا روشنفکری مذهبی و ...
به باور ایشان مزیت این مدلهای گوناگون تنوعشان بود. در واقع جامعه ایرانی از طریق این مدلها میخواست موجودیت خود را حفظ کند و راهی برای پر کردن شکاف دولت و جامعه بیابد؛ اما در کنار این نکات مثبت و پر کردن شکاف دولت و ملت، این فعالیت مرزی و آدمهای مرزی دو شکاف جدید به وجود آوردند یکی شکاف میان نخبگان و مردم و دیگری شکاف درون نخبگانی. به باور دکتر فراستخواه این آدمهای مرزی بیشتر فعالیت و کنش تولید میکردند تا فضاهای زیست پذیر، یعنی درنتیجه فعالیت اینان نهاد و ساختارهای دیرپا به وجود نمیآمد. درواقع دولت در این بین فعال، و جامعه منفعل بود. دکتر فراستخواه موفقترین آدمهای مرزی را آنهایی معرفی کردند که از تولید فعالیت فراتر رفته و فضای زیست پذیر تولید میکردند، جامعه مدنی را تقویت کرده و ظرفیتهای سازمانیابی اجتماعی ایجاد میکردند. این افراد بیشتر از دولت کنار جنبشهای اجتماعی رشد میکردند و با پتانسیلهای جامعه تعامل میکردند همچون استاد غلامحسین صدیقی.
سخنران دوم: دکتر احمد گل محمدی: دولت در دو قانون اساسی مشروطیت و جمهوری اسلامی
ایشان باهم سنجی مفهوم دولت در قانون اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی، دو پرسش اساسی درباره چیستی و اهمیت دولت در این دو قانون را مطرح کردند و دو متن را از این نظر به بحث گذاشتند. به باور ایشان در مشروطه دولت بهعنوان امر سیاسی مطرح میشود و مفهوم دولت با قدرت سیاسی همنشین است. اهمیت دولت در این قانون نیز این است که ضامن بقای زندگی اجتماعی تعریف میشود. در واقع در این قانون دو شأن برای دولت وجود دارد، انحصار اعمال زور در دست اوست و نیز دولت نهاد نهادهاست، اما در قانون اساسی جمهوری اسلامی با وجود اینکه ماهیت دولت شبیه مشروطه است و نظام همعرض با دولت و قدرت معنی میشود، اما این قانون اکراه دارد دولت را همنشین اعمال زور کند. فضیلت و اخلاق اینجا وارد قانون اساسی جمهوری اسلامی میشود و دولت ضامن ایجاد محیط مناسب برای رشد فضایل اخلاقی دانسته میشود. این شأنیت قائل شدن برای دولت از موضعی اخلاقی دست دولت را در قانون اساسی جمهوری اسلامی برای وارد شدن در حیطههای مختلف از جمله حیطه علم و دانشگاه باز میگذارد.
سخنران سوم: دکتر حاتم قادری: پامنیدیسیسم، فهم ماهیت دولت در ایران
ایشان ابتدا عنوان کردند که سعی میکنند فلسفه و ماهیتی برای دولت به دست دهند و افزودند محور قرار دادن یکی دو مبحث را با تسامح انجام دادهاند. دکتر قادری برای جا افتادن بحث خود بخش مفتش بزرگ از کتاب برادران کارامازوف نوشته داستایوفسکی را شاهد مثالی آوردند. در این بخش کتاب، مفتش بزرگ از مسیحی که دوباره به حیات بازگشته میخواهد که ساکت باشد، چون او دیگر همه حرفهای خود را زده است. این رویکرد مفتش بزرگ شبیه رویکرد پامنیدس فیلسوف پیشاسقراطیست که برعکس هراکلیتوس قائل به ثبات و عدم دگرگونی بود. ایشان با این برداشت به سراغ تاریخ ایران آمدند و حکومت را در تاریخ ایران همان مفتش بزرگ دانستند. این مفتشی در قالبهای مختلف در تاریخ ایران به حیات خود ادامه داده است. به باور دکتر قادری این نقش مفتشی را بهکل نمیتوان از دولت گرفت و ادعای آنارشیستی مطرح کرد ولی میتوان این نقش مفتشی را محدود و انسانیتر کرد. مفتشی نامحدود حاکم بر تاریخ ایران ضد تغییر و مخالف آزادی بود. به باور دکتر قادری مشروطه تلاشی بود برای گسست از این سیستم مفتشی و نیروهای هیئت حاکمه همیشه تلاش داشتهاند این نظام پارمنیدسی را حفظ کنند و همیشه از اقشار شهری عقبتر بودهاند. راه برونرفت از این شرایط، دشوار است و تنها هر زمان این مفتش عقبه خود را از دست بدهد میتوانیم امیدوار به خروج از آن باشیم. ایشان آثار این سیستم مفتشی را ترس نهادینهشده و به محاق رفتن آزادی و بهویژه آزادی اندیشه و بیان دانستند که جرأت اندیشیدن را از انسان میگیرد.
نشست دوم همایش (متفکران سنتی و مستشرقان)
سخنران اول: دکتر سید حسین رضوی خراسانی: بررسی و ارزیابی جایگاه حاکم در انواع جوامع موردنظر فارابی
به باور ایشان هیچیک از فیلسوفان دنیای اسلام به اهمیت فارابی نیستند و به همین دلیل ایشان به معلم ثانی معروف گشتهاند. سیاست مهمترین بخش فلسفه فارابی بعنوان بزرگترین فیلسوف سیاسی جهان اسلام است. زیربنای سیاست در نزد او متافیزیکی است و فضیلت اصل سیاست است. در باور فارابی همه صنایع دیگر بر محور سیاست میگردند و ممکن نیست چیزی بر سیاست نظارت کند. باوجود اهمیت سیاست در نزد فارابی، اما ماهیت آرمانی سیاست در نزد او سبب به حاشیه رانده شدنش میشود. به باور او سیاست تحت تأثیر اخلاق و اخلاق زیرمجموعه فضیلت است. این باورها سبب میشد که او درواقعیت سیاسی مرد عمل نباشد و مستقیماً در سیاست دخالت نکند. حتی در مدینه فاضله فارابی سعادت کامل دست نایافتنی است و در عمل حتی مدینه فاضله او به بنبست میرسد. در باور فارابی مشروعیت حکومت از جانب خداست، اما در مرحله اثبات به خواست مردم میرسد و این تناقض است و درواقع او مجبور میشود نقش مردم را بپذیرد. پارادوکس دیگر کار وی این است که در مدینه فاضله آدم جاهل و در مدینه جاهله، آدم فاضل پیدا میشود و این نتیجه تضاد نظرات او در وقتی است که میخواهد بر جامعه تطبیق دهد. در یک جمعبندی کلی به باور ایشان، فارابی در خلوت فلسفی خود نتوانست راه جدیدی ایجاد کند. او در واقع خط بطلانی بر همه حکومتهای دوره خود کشید، اما در ساختن الگویی عملی و اثبات پذیر ناتوان بود.
سخنران دوم: دکتر نیره دلیر (نقد نظرات خواجه نظام الملک در باب مناسبات دولت و مردم)
سخنران ابتدا ضمن توجه به جریان ساز و اندیشهساز بودن خواجه نظام الملک، اشاره مینماید که وی با توجه به زمینه زیست خود، تلاش دارد، سلطان دوره میانه در مناسبات با مرددم به عرصه واقعیت بکشاند. این نکته شالوده فکر او در سیرالملوک را تشکیل میدهد. خواجه با واقعبینی تا حد زیادی از اندیشه ایرانشهری منفک شده و بسیار عملیتر به حوزه مناسبات حکومت با مردم پرداخته است. بجز بحث مشروعیت بخشی، خواجه در نگاه به مناسبات حاکم با مردم، از زاویه آسمانی نگاه نمیکند و او را از قدسیت خارج میکند، درحالیکه در اندیشه ایرانشهری، شاه در سراسر دوره خود و در مناسباتش با مردم کاملا قدسی و دست نیافتنی به تصویر کشیده است، اما خواجه در مناسبات با مردم، خلفای راشدین، حتی پیامبران صاحب حکومت مانند یوسف پیامبر را نیز، مصون از بازخواست الهی در مقابل رفتار با مردم نمیداند. بهرغم این رویکرد واقعبینانه، میتوان نقدهایی را به اندیشه خواجه در این زمینه وارد دانست که شاید با توجه به زمانه وی و و فضای فکری آن جامعه، این امر که وی بدیلی برای این رویکردها متصور نبوده را امری عادی باید دانست. خواجه با وجود تلاش برای قدسیت زدایی از مناسبات سلطان با مردم، راهبرد مشخص عملی در برابر ظلم حاکم ارائه نمیدهد؛ و عقوبت حاکم را کاملاً در اختیار خداوند گذاشته و آن را تا روز قیامت به تاخیر انداخته است. بهعبارتدیگر در اندیشه خواجه نظام الملک، به رغم آنکه تصویر حاکم در عرصه مناسبات با مردم کاملاً زمینی و واقعی ترسیم شده، اما عقوبت او کاملاً ماورایی تصور شده است. هر چند احتمالاتی از شورش مردم و چگونگی ابراز نارضایتی آنها از ظلم حکومت، در تفکر او وجود دارد، ولی به طور مشخص، راهکاری برای نقشآفرینی مردم در برابر حاکم ظالم قائل نیست.
سخنران سوم: دکتر فریدون الهیاری: تکاپوهای نظری و عملی خواجه نصیرالدین در اصلاح مناسبات حکومت و جامعه ایلخانی
به باور ایشان دوره مغولی یکی از دورههای ویژه تاریخ ایران است، زیرا اوج تفاوت و تعارض بین حکومت و مردم را در دوره مغولی میبینیم. درواقع سؤال اصلی پیش روی افرادی مانند خواجه نصیر در این دوره این بود که حکومت مغول را چگونه بتوانند تا حدی با مردم هماهنگ کنند تا از فجایع جلوگیری کند. خواجه نصیر در تعبیری جالب مغولان را به سیلی تشبیه میکند که دیوانسالارانی چون او وظیفه کنترل آن را بر عهدهدارند. خواجه از بعد اندیشگی نیز کتابهای گوناگونی تألیف کرد مانند اخلاق ناصری و اخلاق محتشمی که در آنها رگههای تفکر ایرانی به چشم میخورد و همچنین در تفکر او عدالت نقش بسیار پررنگی بازی میکند.
سخنران چهارم: دکتر رضا بیگدلو: نقد و بررسی آرای سر جان مالکوم پیرامون مناسبات دولت و ملت ایران
ایشان ابتدا به بیان مؤلفههای شرقشناسی و نقد این رویکرد توسط افرادی مانند ادوارد سعید اشاره کرده و اضافه نمودند این نگاه شرق شناسانه که مؤلفههای آن، گفتمان سلطه، اسلامستیزی، دوگانه سازی غرب و شرق و در خدمت استعمار است، در مورد ایران شناسان انگلیسی و از جمله سر جان مالکوم بهعنوان نخستین این ایرانشناسان صدق میکند. ایشان سپس با آوردن مثالهایی از تاریخ ایران مانند عدم تربیت جامعه ایرانی، نقش همیشگی ایلات بهعنوان غارتگر و همزاد بودن قدرت استبدادی حکومت با امنیت در تاریخ ایران، ریشه این برداشتها را همان رویکرد شرق شناسانه و در ادامه مأموریت سیاسی و دیپلماتیک سر جان مالکوم دانستند.
نشست سوم (متفکران مدرن و اندیشمندان)
سخنران اول: دکتر سید محمود سادات بیدگلی (بررسی رابطه دولت و ملت در آثار عبدالرسول مدنی کاشانی)
کاشانی دو رساله مهم دارد که یکی با عنوان رساله انصافیه چاپشده ولی رساله دیگر او هنوز چاپنشده است. با توجه به ناشناخته بودن این اندیشمند دوره قاجار و مشروطه و اهمیت این شخص در شهر کاشان به بررسی افکار او پرداخته میشود. عبدالرسول کاشانی تحصیلکرده نجف بود که به دلیل بیماری دوباره به کاشان بازمیگردد و تحت تأثیر پدرزنش ملأ حبیبالله شریف قرار دارد. در این دوران در شهر کاشان به دلیل فعالیت علیه مشروطه، جو ضد مشروطه برقرار است. این شرایط باعث میشود از ملأ حبیب درخواست شود رسالهای در دفاع از مشروطه بنگارد و او این کار را به داماد خود تفویض میکند و رساله انصافیه حاصل این کار است. کاشانی در این کتاب فرق انسان و حیوان را آزادی میداند و آزادی را التزام به قانون میداند. از اندیشههای دیگر او دفاع از حق تحصیل و آموزش است.
سخنران دوم: دکتر علیرضا ملایی توانی: بازخوانی روابط دولت و ملت در اندیشه شیخ ابراهیم زنجانی
ایشان شیخ ابراهیم زنجانی را چهرهای جنجالی، بحثانگیز و ناشناخته دانستند که به دلیل نقشآفرینی در اعدام شیخ فضلالله نوری میتوان گفت هم حسن شهرت و هم بدنامی را توآمان برای او به ارمغان آورد. بیشتر نوشتههای او یا با نام مستعار چاپشده یا اصلاً منتشرنشدهاند و این شناخت او را سختتر کرده است. به طور کلی در مورد این شخصیت و آثار او نوعی بایکوت سازمان یافته وجود داشته است. شیخ ابراهیم در آن دوره توسط آخوند خراسانی تأییدشده بود؛ اما تفاوت اندیشه این شیخ ابراهیم با دیگران اندیشمندان این بود که او، مردم را در برابر دو ساختار یا نهاد قرار میدهد: قوه دینی و قوه سیاسی. و شناخت این دو ساختار را برای درک ایران ضروری میداند. دو نهادی که پس از دوره صفوی به عنوان به نوعی تقسیم کار و توازن قوا دست یافتند که هیچ کدام قادر به حذف دیگری نبودند. دستگاه سیاسی برای مشروعیت به روحانی وابسته بود و دستگاه روحانی بهعنوان تنها حاکمیت شیعه از دولت حمایت میکرد. درحالیکه حکومت بر تنها فرمان میراند، روحانیت بر جانها حکم میراند. به باور شیخ ابراهیم، هرگاه مناسبات دوستانه بین این دو ساختار برقرار است، مردم ایران پناهگاهی نداشتند، اما حالت عکس آن فضای کنش ایجاد میکرد و این حالی هرچند بهندرت اتفاق میافتد اما نهایتا به سود مردم ایران بود. نفوذ خارجیان در دیدگاه شیخ ابراهیم در برابر این ساختارهای دیرپا نقش فرعی داشت. به باور او در مشروطه اجماع در برابر حکومت شکل گرفت، اما این اجماع در برابر نهاد روحانیت هیچگاه اتفاق نیفتاد. در قضایای مشروطه نیز شیخ ابراهیم برای روحانیت هیچ شأن و جایگاهی قائل نیست و مبارزه اصلاحطلبان را بسیار اصیلتر و عمیقتر از روحانیون میداند. او تا آخرین آثارش به دموکراسی پایبند ماند. به باور دکتر ملایی مهمترین کار شیخ ابراهیم نقد نهاد مذهبی و طرح اندیشهٔ اصلاح دین به عنوان راهی برای تنظیم مناسبات دولت و مردم است.
سخنران سوم: دکتر سید رضا شاکری: درآمدی بر تبیین مناسبات حکومت و مردم در آثار علی شریعتی
ایشان در ابتدای بحث خود دغدغهمندیاشان در رابطه با چهار شخصیت ایران معاصر، شریعتی، خمینی، آل احمد و نیما را عنوان کردند و این افراد را به دلیل وحدت نظر و عملشان واجد شناخت دانستند که انسان ایرانی را به پراکسیس تاریخیاش پیوند زدند. در این نشست به یکی از این چهار شخصیت یعنی دکتر علی شریعتی پرداختند. ایشان تقسیمبندی شریعتی درباره آثار خود به اجتماعیات، اسلامیات و کویریات را تقسیمبندی درستی دانستند. به باور ایشان شریعتی نوع جدیدی از نظریه رابطه حکومت و مردم را مطرح میکند که با محوریت ایرانی سوژه ایرانی تحقق مییابد. در این برداشت انسان ایرانی فاعل مختاری است و هرچند گرفتار زندانهای مختلفی است ولی توان عبور از آنها را دارد. شریعتی بهنوعی برای دفاع از انسان ایرانی مسلمان وارد متن تاریخ میشود. او درنهایت به سؤال چه باید کرد میرسد؛ اما الگوی شریعتی یک ناسازی دارد و این ناسازی را سعی میکند با واردکردن توحید بهعنوان یک جهانبینی در عرصه نظر و عمل در زندگی انسان مسلمان ایرانی پوشش دهد. شریعتی دیالکتیک را نه تحدید که فرصت میداند. در یک جمعبندی کلی به باور سخنران، شریعتی هنوز زنده است و بیشتر از بسیاری میتواند در دل تاریخ ما را نمایندگی کند و با توجه به دلالتهای تاریخی گستردهای که در آثار او وجود دارد اندیشه او را صرفاً نمیتوان ایدئولوژیک دانست.
سخنران چهارم: دکتر محمدعلی اکبر: بازخوانی انتقادی روایت حسین بشیریه از عوامل ناکامی مشروطیت
ایشان در ابتدا بحث خود را بر اساس کتاب موانع توسعه سیاسی در ایران؛ اثر دکتر حسین بشیریه دانستند و سابقه این دغدغه را به دوره دانشجویی خود و انتخاب دکتر بشیریه بهعنوان استاد راهنمایشان رساندند که بر سر این کتاب با نویسنده آن گفتگوهایی داشتند و مطالب این نشست نیز برآمده از آن گفتگوهاست. دو قسمت اصلی این کتاب یکی بخش نظری و دیگری وضعیت ایران و موضوع عدم توسعه سیاسی آن است. در تعریف دکتر بشیریه از توسعه سیاسی تأکید بر نقش دولت و نیز نقش جامعه دو بخش اساسی هستند. ایشان برای توسعه سیاسی به شرایط لازم و شرایط کافی قائل هستند ولی آن چیزی که در بحث دکتر بشیریه مهم است شرایط کافیست. سه شرط کافی از منظر ایشان برای توسعه سیاسی: موضوع رابطه دولت و منابع قدرت (پراکندگی و تمرکز)، شکافهای جامعه و فرهنگ سیاسی نخبگان هستند. به باور دکتر بشیریه هر وقت منابع قدرت در دست دولت تجمیع شود و ما امکان رقابت نداشته باشیم لاجرم دولت مطلقه پیدا میشود و این دولت مطلقه امکان توسعه سیاسی را ناممکن میکند. این دولت مطلقه شکافهای جامعه را تشدید و فرهنگ نخبگان جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. در دوره گذار تاریخ معاصر ایران یعنی مشروطه تا رضاشاه که دوره تکوین دولت مطلقه در ایران است امکان شکلگیری مشارکت فراهم نیامد. دکتر اکبری با ارائه این نمای کلی کار بشیریه را چون مختص جامعه ایران است و درباره دولت مطلقه ایرانی بحث میکند و از الگوهای عام و جهانشمول استفاده نکرده است مفید دانستند، اما به باور ایشان این تئوری با ضعفهای روبروست. بشیریه شرایط نیمه استعماری حاکم بر ایران را بسیار دستکم گرفته و آن را عاملی اتفاقی دانسته است، درحالیکه این عامل در زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران تأثیر عمیقی داشته است. درواقع در کنار شرایط لازم و کافی مطرحشده از جانب ایشان، جای خالی شرایط نادیده گرفتهشده به چشم میخورد. بشیریه معتقد است، میان تمرکز منابع قدرت و عدم امکان کنش سیاسی رابطه مستقیمی برقرار است، این در حالی است که نظریهپردازان دیگر مثلاً هانتینگتون دولت قوی را نهتنها عامل عدم مشارکت بلکه عاملی محرک در رقابت و مشارکت میدانند و درستی این ادعای دکتر بشیریه ابتدا باید اثبات شود.
دکتر بشیریه وقتی شروط لازم و کافی را مطرح میکنند، عمده آن با تکیهبر جامعه است؛ اما در بحث ایران دوره مشروطه نمیگویند که آیا در ایران شرایط لازم وجود دارد که بهسرعت به سراغ شرایط کافی میروند. اگر در ایران آن دوره امکان تأسیس حکومت مشارکتی وجود ندارد، بحث ایشان کاملاً انتزاعی میشود، (نوعی کوشش نظری سوای بحث انضمامی)
نشست چهارم (مباحث نظری 2)
سخنران اول: دکتر حسینعلی نوذری: رویکرد انتقادی به مؤلفههای تأسیسی دولت-ملت
ایشان ابتدا تأکید کردند که بحثشان بیشتر شکل نظری خواهد داشت و بحث نظری دولت و ملت خواهد بود. به باور ایشان باید به سراغ سرمنشأ شکلگیری این مفاهیم برویم و این سرچشمهها را بشناسیم و اینها مفاهیمی است که اتفاقنظر بر روی آن وجود ندارد. به باور ایشان عقلانی شدن (دموکراتیزاسیون)، بوروکراتیک شدن و سکولاریزاسیون، ستون فقرات دولت ملی هستند و دولت - ملتها بر اساس این اصول شکل گرفتند. در جامعه ایران این فرایند نه امری درونزا و خود بنیاد، بلکه عارضی و برونزا اتفاق افتاد. به باور ایشان ما بدون این سه ستون نمیتوانیم دولت ملی داشته باشیم و به دلیل فرایند گرته برداری و کپیبرداری ناقص و عدم نهادینه شدن این اصول توسعه سیاسی پایدار و تاریخی و نهادینهشدهای نداشتهایم.
سخنران دوم: دکتر علی جنادله: نقد تبارشناسانه برساخت؛ مسئله ایلات و عشایر و مناسبات آن با دولت در تاریخ ایران
ایشان ابتدا ایلات و عشایر را در متن به حاشیه راندهشده تاریخ ایران دانستند و سپس به وجود یک نگاه منفی در جامعهشناسی سیاسی و تاریخی ایران به ایلات و عشایر اشاره کردند که تبدیل به یک گفتمان غالب شده است و کارهای کاتوزیان و اشرف و زیباکلام و علمداری را شاهد مثالی برای بحث خود دانستند. این گفتمان استبدادزدگی به باور ایشان بر بحث غیاب جامعه بیشتر انطباق دارد. درواقع یک دولت غالب وجود دارد که همهچیز به آن ختم میشود (غیاب نیروهای اجتماعی) و دولت نیاز به مشروعیت بیرونی نداشته است. تمام تحولات به چرخه استبداد- هرجومرج- استبداد فرو کاسته شده است و اینها ریشه نگاه منفی به ایلات بهعنوان عامل این هرجومرجهاست. دکتر جنادله پس از بررسی کوتاه این گفتمان سعی کردند نظر بدیلی مطرح کنند. به باور ایشان اجزای جامعه ایرانی پس از دوره صفوی یعنی دولت، ایلات، روحانیون و بازار در یک توازن قدرت بودند و دولت آن نقش قهار گفتمان غالب را نداشته است. دولت از این منظر نیاز اساسی به این نیروهای اجتماعی داشت، بازار (نیاز مالی) ایلات (نیروی نظامی) و روحانیون (نیاز ایدئولوژیک) و بهنوعی مجبور بود خودمختاری هر سه ضلع را به رسمیت بشناسد و دخالت و تجاوز آنگونه که ادعا میشود دلبخواهی نبوده است. به باور دکتر جنادله شکست ایران از روسها و تفکر درباره علل این شکست ما را به سمت دولت متمرکز میکشاند که به حیطههای خودمختار جامعه دستدرازی میکند و حرکت مشروطه نیز درواقع پاسخی است به دست دارزی های دولت به حریم خودمختاریها.
به باور ایشان در یک برداشت کلان گفتمان استبدادزدگی بهنوعی حالت توجیهکننده پیدا میکند و در طول تاریخ ایران بر اصالت دولت استبدادی انگشت میگذارد و استبداد را یک ویژگی ذاتی این جامعه میداند و ما را وارد یک دور تکرارشونده میکند. این برداشت با تهی کردن جامعه از نیروهای خودش، به دولت اجازه دستدرازی به صورتبندیهای اجتماعی را میدهد و سعی میکند یک سری عوامل را در مرکز قرار دهد و برخی از عناصر دیگر را از هستی ساقط کند. درمجموع گفتمان غیاب جامعه به باور ایشان هرچند رویکردی منفی به استبداد دارد، بهنوعی به آن مشروعیت میدهد.
نظر شما :