گذشته، حال و آینده ترکیه در گفت‌و‌گوی «مردم‌سالاری» با دکتر میری

۱۷ شهریور ۱۳۹۵ | ۱۳:۴۳ کد : ۱۴۰۰۴ اخبار اساتید پژوهشگاه
تعداد بازدید:۲۴۷۴
 گذشته، حال و آینده ترکیه در گفت‌و‌گوی «مردم‌سالاری» با دکتر میری
مسائل منطقه‌ای خصوصا مسئله داعش شرایطی را ایجاد کرد که کشورهایی مانند ترکیه به شدت وارد این مسئله شده و در صدد براندازی دولت بشار اسد در سوریه بر بیایند. گذشته از تصمیم نادرست ترکیه در ورود به این مسئله و حمایت از داعش که پیامدهای منفی بسیاری از جمله بمب‌گذاری‌هایی را ایجاد کرده بود، وقوع کودتا در ترکیه بر وخامت اوضاع منطقه‌ای افزود و اگر چه کنترل شد اما عواقب و تأثیرات آن بیش از این مقدار خواهد بود. در گفت‌و‌گو با دکتر سید‌جواد میری، کارشناس مسائل منطقه‌ای به تحلیل وقایع اخیر در ترکیه پرداختیم که اکنون پیش روی شماست.

آقای دکتر! ترکیه امروز با چه تهدیدات و آسیب‌هایی روبروست؟

وقتی در مورد ترکیه یا هر پدیده اجتماعی، فرهنگی،‌ سیاسی صحبت می‌کنیم،‌ همیشه باید یادمان باشد که پدیده‌ها تاریخ‌مند هستند و تاریخ‌مندی آنها در بستر یا کانتکستی رخ می‌دهد، یعنی نمی‌توانیم پدیده‌ها را جدا از تاریخ‌مندی و بسترشان مورد گفت‌و‌گو و بررسی قرار دهیم. اگر این را مورد نظر خود قرار دهیم در ابتدا می‌توانیم این گونه بحث را آغاز کنیم تا به پرسش بنیادین شما برسیم و آن مسئله این است که اساساً جمهوری ترکیه‌ای که امروز داریم،‌ در کجای جغرافیای جهان اسلام قرار می‌گرفته است؟ ترکیه میراث‌دار کدامین تمدن یا حوزه فرهنگی است؟

این را نباید فراموش کنیم که ترکیه وارث امپراتوری یا خلافت عثمانی است. همانگونه که واقف هستید، مسئله یا مفهوم خلافت برخلاف آن چیزی که در جهان تشیع وجود دارد که معمولاً وقتی مفهوم خلافت به سمع ما می‌رسد، ممکن است انزجاری تاریخی یا واقعه‌ای دردناک را یادآور شویم. معمولاً وقتی در جهان تشییع صحبت از خلیفه و خلافت می‌شود، مسئله سقیفه، صلح تحمیلی امام حسن(ع)، واقعه کربلا به میان می‌آید و همچنین می‌بینید که در تاریخ تشیع، خلافت و خلیفه با یکسری نگاه‌های سلبی و ظلم و جور و تضییع جامعه شیعی معمولاً روبرو بوده و هرگاه نام خلیفه و خلافت به میان می‌آید، این تداعی‌های منفی را هم به دنبال داشته است ولی در جهان تسنن وقتی صحبت از خلافت و خلیفه می‌کنیم، اصلا و ابدا چنین ذهنیتی در ضمیر ناخودآگاه اهل تسنن وجود ندارد بلکه نوعی استمرار، تداوم و‌ هاله‌ای از تقدس، با مسئله خلافت و خلیفه همراه است.

امپراتوری عثمانی به نوعی خود را ذیل مفهوم خلافت و خلیفه تعریف کرده بود و مدافع دارالاسلام در مقابل دارالحرب به شمار می‌آمد تا سال‌های ۱۹۲۴ میلادی که خلافت عثمانی به صورت رسمی‌ملغی شده و جمهوری ترکیه توسط مصطفی کمال آتاتورک تاسیس ‌شد. در همین زمان است که در جهان اسلام اتفاقات بزرگی روی می‌دهد. به عنوان مثال، در این دوره ورود استعمار، تجزیه جهان اسلام و تشکیل مفهوم دولت ـ ملت را شاهدیم. عمق ملغی شدن خلافت عثمانی تا حدی است که در شبه قاره هند، جماعت بسیاری برای احیا یا کمک به آن تظاهرات و شورش به راه انداختند و اساساً می‌گفتند مگر می‌شود جهان اسلام بدون خلیفه باشد و این خلأ خلافت در ذهن و ضمیر و جان اهل تسنن، خود را به انحای مختلف نشان داد و ما این مسئله را در حرکت‌های انتحاریون و نحله‌های مختلف بنیادگرایان در جهان اهل تسنن، چه در جغرافیای سنتی جهان اسلام و چه در اقصی نقاط جهان، شاهدیم.

این نکته را گفتم که اشاره کنم وقتی در مورد ترکیه صحبت می‌کنیم این نکته را باید یادآور شویم که ترکیه وارث چه تفکری بوده است؟ یا جایگاه ترکیه در جهان اسلام، چه بوده است؟ و خلافت عثمانی چه کارکردی چه در حوزه عمل و چه در حوزه نظر برای اهل تسنن داشته است؟ و به عنوان یکی از قوی‌ترین و مقتدرترین همسایگان ایران، حداقل وقتی از عصر صفوی نگاه می‌کنیم، این همسایه شمال غربی اهمیتی ویژه برای ما داشته که هم بر روابط ما با جهان غرب تاثیر گذاشته و هم به نوعی در ارتباط میان جهان تشیع و تسنن و مسائل مختلف فکری، فلسفی، عرفانی رخ می‌داد. به گونه‌ای حتی می‌توان گفت ترکیه و ایران در طی تاریخ پیش از دوره صفویه و عثمانی امتداد فرهنگی یکدیگر بودند و اگر بخواهیم از دوره سلجوقیان نگاه کنیم، وقتی آنها وارد حوزه فلات ایران می‌شوند، یعنی قدرت را در این منطقه به دست می‌گیرند و به نوعی راه خودشان را ادامه می‌دهند، از آناتولی تا مناطقی که امروزه در بالکان قرار گرفته و مولداوی، به گونه‌ای تاریخ سیاسی و فرهنگی این دو ملت به انحای مختلف در هم تنیده بوده است و نکته‌ای که بیشتر جای کار و اندیشیدن دارد، یعنی این‌ها واجد ژئوکالچر مشترکی هستند که طی ۱۵۰ سال اخیر بر روی ذهن و زبان جامعه این دو کشور گذاشته است.

وقتی اساساً وارد جمهوری مدرن می‌شویم یعنی جمهوری که در سال ۱۹۲۴ تاسیس می‌شود، وضعیت اسلام در آنجا به چه گونه‌ای است؟

وقتی صحبت از ترکیه مدرن می‌کنیم ناگفته پیداست که در مورد ایدئولوژی سکولاریسم در ترکیه صحبت می‌کنیم که اساساً به دنبال دین‌زدایی و اسلام‌زدایی بود و سعی می‌کرد که به انحای مختلف خود را به ملل راقیه برساند. این نکته را هم باید اضافه کنم که این اتفاق تنها در ترکیه روی نداد، بلکه به انحای مختلف در ایران هم رخ داد، جرا که بحث اصلی در ۱۵۰ سال اخیر در ایران و ترکیه یکی بود و اندیشمندان، متفکران و حتی علمای این دو کشور به دنبال پاسخ به این پرسش بودند که ملل راقیه (مترقی) چگونه توانستند به این درجه از تمدن برسند ولی جهان اسلام در چنین وضع اسفناکی قرار گرفته است؟!هر کدام از اندیشمندان یا نحله‌های مختلف در جهان اسلام،‌ مشخصاً در ایران و ترکیه به دنبال پاسخ به این پرسش بودند و اولین نکته‌ای که به ذهنشان می‌آمد این بود که شاید نوع نگرش ما در حکمرانی، شهریاری و آیین حکومت‌داری به گونه‌ای است که نمی‌توان دست به ترقی زد. مثلا در ترکیه تغییرات بسیار شدیدی در حوزه خط و غذا داده شد. در حوزه حقوق مدنی، کل کشور از نظر آموزش و پرورش باید از زیر دست علمای سنتی بیرون آید و ما وارد سیستم جدیدی به نام دولت ـ ملت شویم که در آن قدرت مطلق در دست حاکمیت و دولت باشد و بعد، از آن طریق بتوانیم به برنامه‌ها و اهداف خودمان برسیم. کمال آتاتورک در پی آن بود که ترکیه مدرن برای اینکه بتواند به ملل راقیه برسد، باید گسستی با گذشته خودش داشته باشد و به دنبال اینکه خلافتی داشته باشد، داعیه‌دار جهان اسلام باشد و بین دارالاسلام و دارالحرب باشد، باید از این فضاها گذر کرد و امروز باید از غرب و اروپا که مهد تمدن است، یاد بگیریم. یکی از عوامل یا مولفه‌هایی که این نوع تفکر را در خود نشان داد و می‌توان گفت از مظاهرش بود، این بود که خط کوفی و ترکی باید تغییر کند و لاتین شود. بسیاری از دانش‌آموزان و دانشجویان را به غرب فرستادند و سعی کردند علم جدید را در مدارس تاسیس کنند. اساتید را به غرب بفرستند و اساتیدی از آنجا بیایند و از این نوع مسائل. ولی تمامی‌این کارها و حرکت‌هایی که به عنوان مدرنیزاسیون انجام شد در ذیل نگاه سکولاریستی که نگاهی افراطی بود، مثلا در شبه قاره هند سکولاریسم وجود دارد که به عنوان مثال هیچ دینی بر دین دیگر برتری ندارد و اجازه می‌داد که جامعه مدنی در حوزه مسائل دینی مدیریت کند، ولی اینکه سکولاریسم به این معنا باشد که نه تنها دین را از عرضه عمومی‌بلکه از جامعه و ذهن و زبان مردم بزداید، این را سکولاریسم افراطی می‌گویند. در ترکیه در دوران آتاتورک و بعدها تا۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی، شاهد چنین برداشت و تصویری در سکولاریسم هستیم یعنی سکولاریسم در جامعه، فقط به معنای این نیست که نهاد دین از نهاد حکومت جدا باشد بلکه دین‌زدایی و به‌گونه‌ای سرکوب و منکوب کردن نیروهای مذهبی یا نحله‌های دینی باشد. به زبانی دیگر، سکولاریسم به معنای ضد دین بودن تفسیر شده بود. مثلاً در ترکیه طریقت‌ها بسته می‌شود، علما، تبعید و خانه‌نشین یا زندانی می‌شوند که یکی از نمونه‌های بارزش سعید نورسی است که امروز به عنوان یکی از بزرگترین متفکران و اندیشمندان احیاگر اسلام در ترکیه محسوب می‌شود. در ترکیه چنین وضعیتی در مورد اسلام و سکولاریسم داشتیم ولی از یک نکته نباید غافل شد و آن این است که اگر از منظر جامعه‌شناسی یا مردم‌شناسی دین به ترکیه نگاه کنیم، جامعه ترکیه هیچ‌گاه از دین و مذهب حتی در دوران خفقان شدید سکولاریسم جدا نبود، یعنی به دلیل این‌که فاصله و اختلافی بسیار شدید بین روستاها و کلان‌شهرها مشخصاً آنکارا و استانبول وجود داشت، جامعه روستایی ترکیه همیشه به انحای مختلف با دین ممزوج بود حتی در خفقان‌ترین و شدیدترین دوره‌‌هایی که ما در ترکیه شاهد بوده‌ایم.

در دهه‌های اخیر، افراد مختلفی بر حکومت ترکیه ظاهر شدند. احزابی که در ترکیه هستند، چه واکنشی نسبت به اسلام‌گرایی جدید دارند؟

وقتی در مورد اسلام‌گرایی در ترکیه صحبت می‌کنیم باید چند نکته را از هم تمیز دهیم و سعی کنیم آنها را در بستر خودش بفهیم: یک نکته این است که اساساً بعد از روی کار آمدن و نهادینه شدن سکولاریسم در ترکیه، وضعیت نحله‌های اسلامی ‌به چه صورت شد؟ آیا کاملاً خاموش شد؟ آیا عرصه از هر نوع نگرش اسلامی‌ کاملاً تهی شد؟ یا چه نوع نگرش‌هایی در آنجا وجود داشت؟ ما نحله‌های مختلفی را در جهان اسلام داشتیم، از جمله اخوان‌المسلمین، سلفی‌گری‌های مختلف مثل وهابیت و ... هر کدام به گونه‌ای تاثیراتی در جامعه ترکیه داشتند و از این سو نحله‌های دیگر هم داریم. به عنوان مثال، جامعه شیعیان و علویون در ترکیه که هرکدام به انحای مختلف تعبیری از اسلام را مدنظر خود داشتند، ولی چیزی که می‌توان گفت روی جریان غالب تاثیرگذار بوده و امروز هم حاکمیتی که به عنوان حاکمیت اسلام‌گرایان در ترکیه، شاهدش هستیم، وامدار آن حرکت است، فردی به نام سعید نورسی معروف به بدیع‌الزمان است. او متکلمی‌اشعری بود که متاثر از ملای رومی، یونس اموی که اهل خوی بود، غزالی، ابن عربی بوده است. او بین علم و عقل و تمدن مدرن و اروپایی و ماتریالیسم و آتئیسم، تمایز قائل می‌شده است. یعنی معتقد بود چیزی که امروز به نام علم، عقل و تمدن وارد پروسه تاریخ جهان شده، باید از فلسفه ماتریالیستی و آتئیستی متمایز شود. او معتقد بود که اسلام با سه ساحت نخست یعنی علم و عقل و تمدن اروپایی سازگاری بنیادین دارد و هیچ تضادی بین اینها نیست اما با دو ساحت دیگر یعنی ماتریالیسم و آتئیسم در تضاد بنیادین قرار دارد. این نوع تفکر که تمایزی قائل شویم بین تمدن غربی یا علم و عقل که یک اصالت جهانشمول دارد با آن چیزی که به آن مادی‌گرایی و الحاد می‌گوییم که در تمدن غربی یا اروپایی وجود دارد. نورسی حدود ۵ تا ۶ دهه در ترکیه در عرصه عمومی‌ دست به نوشتن، تبلیغ، ترویج و تربیت شاگردانی زد و از طریق مجموعه آثارش که به رسائل النور یا رساله‌های نور که گونه‌ای تفسیر موضوعی قرآن است و سعی کرده قرآن را چارچوب فکری خودش قرار دهد به مسائل مستحدثه به انحای مختلف، پاسخ دهد و بعدها در این پرسش و پاسخ‌ها نقدهای بی‌شماری به تمدن غربی یا اروپایی انجام داده ولی در عین حال از جامعه ترکیه و مسلمین هم بی‌انتقاد نگذشته است و معتقد است که اگر قرار است جامعه مطلوب و اخلاقی شود، ما اول باید فرد و انسان را مد نظر خودمان قرار دهیم و بنیادهای فکری و اخلاقی او را بر اساس چارچوب‌های قرآنی تقویت و استحکام ببخشیم و بعد از آن است که می‌توانیم شاهد جامعه‌ای مطلوب و قرآنی باشیم. این نوع تفکر باعث شد تا آرام آرام تشکیلاتی شکل گیرد که در ۲۰ الی ۳۰ سال گذشته با عنوان نورچیلر نامیده می‌شود، یعنی کسانی که پیروان نور یا سعید نورسی بودند به خاطر همان مجموعه آثاری که به رسائل نور معروف شد. این تشکیلات، تشکیلاتی اعتقادی است که امروز فعالیتش را تنها در ترکیه متمرکز نکرده است بلکه در کل جهان فعالیت‌ دارد. اساسا فعالیت‌شان محدود به تبلیغ یا تبشیر نیست بلکه معتقدند در کنار تبلیغ باید به مسائل معیشت مردم هم بپردازیم یعنی هم مدرسه و هم دانشگاه تاسیس می‌کنند و هم از آن سو مراکز خرید و اقتصادی را ایجاد می‌کنند. در اقصی نقاط جهان از شبه قاره هند و آفریقا و آمریکای لاتین و روسیه و آسیای مرکزی و اروپا و اروپای شرقی و در هر جایی از جهان، تشکیلات «نورچیلر» دامنه خود را گسترده و مرکزش در استانبول است. این نوع نگاه به اسلام که سعی داشت نوعی امتزاج بین دنیای مدرن و دنیای اسلام داشته باشد،‌ آرام آرام در ذهن و زبان مسلمانان ترکیه جای گرفت که می‌توان گفت از درون آن نوعی اسلامی‌بیرون آمد که سعی داشت در عرصه عمومی‌هم ورود پیدا کند. شاید انقلاب ایران به گونه‌ای این ایده را تشدید کرد که اگر قرار است جامعه مطلوب داشته باشیم، باید فقط روی اندیشه کار کنیم و شاید نظم و نظامی‌را هم که می‌خواهیم تشکیل دهیم اگر بتواند حکومت را هم در اختیار خودش داشته باشد، می‌تواند تغییرات بنیادینی در جامعه اسلامی‌ایجاد کند. در درون این تفکر افرادی نظیر نجم‌الدین اربکان و حتی فتح‌الله گولن و در دوره‌ای رجب طیب اردوغان که می‌توان گفت تفکراتی اخوانی هم داشت، نگرش مثبتی نسبت به ایران پیدا کردند و سعی در الگوبرداری هم داشتند ولی بعدها به دلایل مختلفی هر کدام از اینها فاصله خودشان را با سیستم یا با تعریف و تفسیری که حاکمیت از اسلام داشت، از آن قدری فاصله گرفتند.

در دوره اخیر که کودتایی انجام شد، البته چندمین کودتا در دوره معاصر بوده، عده‌ای معتقدند که این کودتا ساختگی بوده است. می‌خواستم نظر شما را بدانم که تحلیلتان چیست؟ و اینکه آیا واقعاً گولن قصد کودتا و اصلاح را داشته و اینکه کودتاگران هدفشان از این کارها چیست؟ به هر حال چه سیستمی‌را می‌خواهند در ترکیه پیاده کنند که دست به این کار زدند؟

ما برای ورود به این مسئله اول باید ببینیم که گولن کیست؟ یا به عبارت دیگر «گولن ـ چیلر» کیستند؟ به چیستی اینها باید بپردازیم. گولن به نوعی خود را وامدار تفکر سعید نورسی می‌داند و معتقد است که نورسی، چارچوبی را برای متفکرین جدید ایجاد کرد که در آن چارچوب بتوانند به مسائل اسلام و دنیای معاصر، بپردازند. گولن، خود منتقد شدید سکولاریسم در ترکیه بود و آن را نوعی از ماتریالیسم تقلیل‌گرایانه می‌پنداشت ولی در فلسفه سیاسی خودش به این نکته رسیده بود که اگر سیستم سیاسی سکولاری که ضد دین نباشد و آزادی ادیان و باورها را مورد تاخت و تاز قرار ندهد، می‌تواند با اسلام، سازگار باشد یعنی به عبارت دیگر، تعریفی که فتح‌الله گولن از رابطه اسلام با سکولاریسم می‌دهد با نگاه‌هایی که در حاکمیت ایران وجود دارد، تفاوت‌های بسیار بنیادینی دارد یعنی به نظر می‌رسد در حاکمیت دین در ایران، سکولاریسم را به انحای مختلف با ماتریالیسم و بعد با ضد دین بودن، تفسیر و تعبیر کرده‌اند و از این منظر هم نتیجه گرفته‌اند که تنها حزبی که باید حاکمیت را در دست خودش بگیرد، باید حزبی باشد که مثلاً به تمامی‌ابعاد و ساحات، اسلامی است باشد و با نگاهی فقاهتی همه امور را اداره کند. در حالی که فتح‌الله گولن در همان سال‌های اوایل انقلاب اسلامی‌آرام آرام از تفسیر فقاهتی از اسلام که در ایران وجود داشت فاصله گرفت و بعدها به این نتیجه رسید که ما نباید رابطه سکولاریسم و اسلام را ساده‌انگارانه بپنداریم.

تصوف نقش بسیار مهمی‌در نگاه گولن دارد ولی عضویت در طریقت‌های شناخته شده در جهان هرگز مدنظر او نبوده است. در نگاه فتح‌الله گولن، تصوف، ساحت باطنی دین است و نباید از ساحات ظاهری آن جدا شود. دو نکته در نگاه گولن وجود دارد که با نگاه سایر علمای معاصر اسلام، تا حدودی متفاوت است. یکی اینکه او می‌گوید امت اسلامی‌در قبال بشریت و جامعه بشری وظیفه دارد که برای بهبود وضع عالم خدمت کند. برای این است نام تشکیلات و حزبش را «حیدمت» که همان ترکی «خدمت» است، می‌گذارد. او در این خدمت، تمایزی میان مسلمان و غیرمسلمان قائل نمی‌شود و دیگر اینکه جامعه اسلامی‌موظف است گفت‌وگو با سایر ادیان نه فقط اهل کتاب بلکه تمامی‌ادیان را حتی لاادریون و آتئیست‌ها را سرلوحه برنامه‌هاش قرار دهد. ما شیخ محمد فضل‌الله را داریم که معتقد به گفت‌وگو با سایر ادیان بود، حتی امام موسی صدر را داریم که معتقد به گفتگو با سایر ادیان بود و مشخصاً هم شاید بیشترین گفت‌وگو و حوار را با اهل کتاب داشتند، ولی گولن معتقد است که این حوار و گفت‌وگو، فقط نباید معطوف به ادیان ابراهیمی‌باشد بلکه باید تمامی‌ادیان را در برگیرد و از آن مهمتر با جهان معاصر که ماتریالیست‌ها و آتئیست‌ها و فیلسوفان الحادی هم در آن حضور دارند، گفتگو و حوار با آنها را هم داشته باشیم. فتح‌الله گولن با این نگرش و دیدگاه در داخل جامعه ترکیه، با تشکیلاتی که در ترکیه و سایر نقاط جهان ایجاد می‌کنند، دارای قدرت و نفوذ زیادی بین مردم می‌شود و حتی رجب طیب اردوغان تا مدتی خود را زیر نگاه گولن، تعریف می‌کرده است و حتی به‌گونه‌ای او را پدر معنوی خود نیز حساب می‌کرده است ولی تقریباً از سال‌های ۲۰۰۷ به این سو، تقریباً آرام آرام گسست و انشقاقی بین تفکرات سیاسی گولن و تفکرات حاکمیتی اردوغان صورت می‌گیرد.

چگونه کودتای اتفاق افتاده در ۱۵ جولای ترکیه را تعبیر و بازخوانی می‌کنید؟

فکر می‌کنم مثل هر واقعه سیاسی پیچیده‌ای، باید تمامی ‌عوامل و مولفه‌ها را داشته باشیم تا بتوانیم اظهارنظری قطعی کنیم، فکر نمی‌کنم هیچ محققی حداقل تا ۵۰ یا ۱۰۰ سال دیگر بتواند به آن دست پیدا کند، یعنی به دلیل پیچیدگی و حساسیتی که این موضوع داشته، تمامی‌افراد از کنشگران داخلی تا کنشگران بیگانه که در این موضوع دخیل بودند، اطلاعاتی که دارند را به راحتی آشکار نخواهند کرد، چرا که می‌تواند تاثیرات بنیادی بر ژئوپولتیک جهان بگذارد. البته نباید این را فراموش کرد که ترکیه یکی از اعضای مهم ناتو است و هر اطلاعاتی که پای یکی از طرفین را به میان بکشد و نگاهی را که نسبت به هم دارند، مخدوش کند، می‌تواند تاثیرات شدیدی بر چارچوب ژئوپلیتیک جهان و رابطه ترکیه با اتحادیه اروپا و پیمان آتلانتیک بگذارد و از این سو نسبت به ایران و روسیه و ائتلافی که در جهان غیراروپایی و غیر آتلانتیک وجود دارد. ولی تحلیلی که می‌توان ارائه داد این است که فتح‌الله گولن، حداقل این توقع و انتظار را از رجب طیب اردوغان داشت که چون تمامی‌تشکیلاتش را در اختیار اردوغان قرار داده بود وقتی توانستند حاکمیت و نهادهای آن را تحت سیطره خودشان قرار دهند، نظام حاکمیتی ترکیه را به گونه‌ای تغییر دهند، که استامبول مستند روحانی و معنوی شود و گولن از تبعید بازگردد و او رهبر معنوی شود و بتواند بر جهان اسلام به دلیل عقبه تشکیلاتی که در جهان انجام داده بود و دانش‌آموزان و دانشجویان و طلاب و پیروان بسیاری را هم در اروپا، آمریکای شمالی، آفریقا و شبه قاره هند و آسیای مرکزی و اقصی نقاط جهان اینها در این سی سال پرورانده بودند، به‌گونه‌ای هم بتواند رهبر معنوی شود و در ترکیه تغییراتی ایجاد کند. هم در جهان اسلام تاثیرگذار باشد و در حوزه حاکمیت سیاسی هم اردوغان نخست‌وزیر فتح‌الله گولن شود، ولی بازی‌های قدرت مسائل دیگری را پیش کشید و گولن و اردوغان دو راه متفاوت را پیمودند و گولن به نقشی که برای خود تعریف کرده بود و انتظاری که از رجب طیب اردوغان داشت نرسید و نتیجه این شد.

این کودتایی که اتفاق افتاد را چگونه باید تعبیر کنیم؟ آیا کودتا، ساختگی بود؟ آیا کودتا، کودتای مثلا گولن چیلر بر علیه دولت اردوغان بود؟ یا بازی سیاسی بود؟

سناریوهای مختلفی وجود دارد اما چیزی که به نظر من می‌آید یا حداقل می‌توان آن را بررسی کرد این است که چرا ارتش مثل سابق نتوانست کودتای موفقی انجام دهد؟ از اینجاست که بعضی‌ها إن قلت وارد می‌کنند به اینکه، این خودش عاملی است که ما به اصالت این کودتا شک کنیم، ولی واقع امر این است که برای فهم نقش ارتش باید مقداری به تاریخ تقریباً ۱۵ سال اخیر در ترکیه توجه کنیم که چه اتفاقاتی در ترکیه افتاد؟ اتحادیه اروپا یکی از پروژه‌هایی بود که دولت اردوغان برای خودش تعریف کرده بود که وارد آن شود. اتحادیه اروپا برای اینکه عضوی را بپذیرد، یکسری شرایط ویژه را قرار می‌دهد. یکی از آن شرایط بسیار مهم که نتوانست به گونه‌ای دست بالا را به اردوغان دهد این بود که نظامیان نباید هیچ ورودی در عرصه سیاست داشته باشند. اردوغان از این بندی که در شرایط اتحادیه اروپا گذاشته بودند، به نحو احسنت استفاده کرد، یعنی هر بار در مسئله‌ای ورود پیدا کرد و نظامیان خواستند در برابرش بایستند، به سمت مجلس یا افکار عمومی‌رفت و گفت مردم اگر می‌خواهید ترکیه وارد اتحادیه اروپا شود نباید ارتش وارد مسائل سیاسی شود. این شرایط من نیست، شرایط اتحادیه اروپاست و افکار عمومی‌ترکیه هم که به گونه‌ای طرفدار این بود که وارد اتحادیه اروپا شود، به صورت پروپا قرص از رجب طیب اردوغان طرفداری کرد. این باعث شد که آرام آرام کادرهای ارتش یا نهادهایی که به گونه‌ای زیر نظر تشکیلات نظامی‌و ارتش بود، از زیر دست فرماندهی کل ارتش بیرون بیاید و ارتش به یکی از نهادهای زیر نظر حکومت تبدیل شود. در حالی که پیش از رجب طیب اردوغان، ارتش به عنوان یکی از نهادها در کنار نهادهای دیگر تعریف نشده بود.

ارتش در جمهوری ترکیه تقریباً همان نقشی را دارد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌در ایران برای خود تعریف کرده است یعنی خودش را حافظ ایدئولوژی آتاتورک تعریف کرده بود. ارتش نهادی در کنار نهادهای دیگر نبود. ارتش تنها نهادی بود که خودش را حافظ جمهوری ترکیه می‌دانست و هر گاه به هر دلیلی، اشتباه یا صحیح احساس خطر می‌کرد، ورود پیدا می‌کرد و دولت را عوض می‌کرد. در حالی که اردوغان از مسئله جدیدی که در مورد اتحادیه اروپا و رابطه‌اش با ترکیه به وجود آمده بود، استفاده و دست ارتش را آرام آرام از حوزه سیاست کوتاه کرد و ارتش را به عنوان یکی از نهادهای حوزه حاکمیت سیاسی تعریف کرد و این باعث شد کودتایی که ارتش انجام داد، به دلیل آن بود که ساختار حاکمیتی که در ارتش پیش از اردوغان وجود داشت،‌ دیگر وجود نداشته باشد و اساساً نتواند کارکردی را که در کودتاهای پیشین داشت، امروز بتواند انجام دهد و فکر می‌کنم این یکی از عوامل شکست کودتای ارتش بود ولی اینکه حاکمیت رجب طیب اردوغان چگونه از این کودتا برای اهداف خودش استفاده کند، بحث دیگری است که فکر می‌کنم، یکی از کارهایی که انجام داده و توانسته موفق باشد این است که سعی می‌کند تمامی‌ارکان نظام ترکیه را از طرفداران و تمامی‌کسانی که شاید قریب به شش میلیون نفر در ترکیه هستند که به گونه‌ای طرفداران پروپاقرص فتح‌الله گولن هستند و ارتباطشان ارتباطی معنوی و روحانی است و فقط ارتباط تشکیلاتی نیست که به عنوان مثال اگر حقوقشان قطع شود، رأیشان برگردد. خود این وضع از یکسو دست رجب طیب اردوغان را باز می‌کند که بتواند پاکسازی انجام دهد ولی از سوی دیگر می‌تواند خطرات بسیار زیادی را برای جامعه ترکیه در جامعه نزدیک به وجود بیاورد که باعث انشقاق و گسست و شکاف در جامعه ترکیه شود.

این کودتایی که اتفاق افتاد را چگونه باید تعبیر کنیم؟ آیا کودتا، ساختگی بود؟ آیا کودتا، کودتای مثلا گولن چیلر بر علیه دولت اردوغان بود؟ یا بازی سیاسی بود؟

سناریوهای مختلفی وجود دارد اما چیزی که به نظر من می‌آید یا حداقل می‌توان آن را بررسی کرد این است که چرا ارتش مثل سابق نتوانست کودتای موفقی انجام دهد؟ از اینجاست که بعضی‌ها إن قلت وارد می‌کنند به اینکه، این خودش عاملی است که ما به اصالت این کودتا شک کنیم، ولی واقع امر این است که برای فهم نقش ارتش باید مقداری به تاریخ تقریباً ۱۵ سال اخیر در ترکیه توجه کنیم که چه اتفاقاتی در ترکیه افتاد؟ اتحادیه اروپا یکی از پروژه‌هایی بود که دولت اردوغان برای خودش تعریف کرده بود که وارد آن شود. اتحادیه اروپا برای اینکه عضوی را بپذیرد، یکسری شرایط ویژه را قرار می‌دهد. یکی از آن شرایط بسیار مهم که نتوانست به گونه‌ای دست بالا را به اردوغان دهد این بود که نظامیان نباید هیچ ورودی در عرصه سیاست داشته باشند. اردوغان از این بندی که در شرایط اتحادیه اروپا گذاشته بودند، به نحو احسنت استفاده کرد، یعنی هر بار در مسئله‌ای ورود پیدا کرد و نظامیان خواستند در برابرش بایستند، به سمت مجلس یا افکار عمومی‌رفت و گفت مردم اگر می‌خواهید ترکیه وارد اتحادیه اروپا شود نباید ارتش وارد مسائل سیاسی شود. این شرایط من نیست، شرایط اتحادیه اروپاست و افکار عمومی‌ترکیه هم که به گونه‌ای طرفدار این بود که وارد اتحادیه اروپا شود، به صورت پروپا قرص از رجب طیب اردوغان طرفداری کرد. این باعث شد که آرام آرام کادرهای ارتش یا نهادهایی که به گونه‌ای زیر نظر تشکیلات نظامی‌و ارتش بود، از زیر دست فرماندهی کل ارتش بیرون بیاید و ارتش به یکی از نهادهای زیر نظر حکومت تبدیل شود. در حالی که پیش از رجب طیب اردوغان، ارتش به عنوان یکی از نهادها در کنار نهادهای دیگر تعریف نشده بود. ارتش در جمهوری ترکیه تقریباً همان نقشی را دارد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی‌در ایران برای خود تعریف کرده است یعنی خودش را حافظ ایدئولوژی آتاتورک تعریف کرده بود. ارتش نهادی در کنار نهادهای دیگر نبود. ارتش تنها نهادی بود که خودش را حافظ جمهوری ترکیه می‌دانست و هر گاه به هر دلیلی، اشتباه یا صحیح احساس خطر می‌کرد، ورود پیدا می‌کرد و دولت را عوض می‌کرد. در حالی که اردوغان از مسئله جدیدی که در مورد اتحادیه اروپا و رابطه‌اش با ترکیه به وجود آمده بود، استفاده و دست ارتش را آرام آرام از حوزه سیاست کوتاه کرد و ارتش را به عنوان یکی از نهادهای حوزه حاکمیت سیاسی تعریف کرد و این باعث شد کودتایی که ارتش انجام داد، به دلیل آن بود که ساختار حاکمیتی که در ارتش پیش از اردوغان وجود داشت،‌ دیگر وجود نداشته باشد و اساساً نتواند کارکردی را که در کودتاهای پیشین داشت، امروز بتواند انجام دهد و فکر می‌کنم این یکی از عوامل شکست کودتای ارتش بود ولی اینکه حاکمیت رجب طیب اردوغان چگونه از این کودتا برای اهداف خودش استفاده کند، بحث دیگری است که فکر می‌کنم، یکی از کارهایی که انجام داده و توانسته موفق باشد این است که سعی می‌کند تمامی‌ارکان نظام ترکیه را از طرفداران و تمامی‌کسانی که شاید قریب به شش میلیون نفر در ترکیه هستند که به گونه‌ای طرفداران پروپاقرص فتح‌الله گولن هستند و ارتباطشان ارتباطی معنوی و روحانی است و فقط ارتباط تشکیلاتی نیست که به عنوان مثال اگر حقوقشان قطع شود، رأیشان برگردد. خود این وضع از یکسو دست رجب طیب اردوغان را باز می‌کند که بتواند پاکسازی انجام دهد ولی از سوی دیگر می‌تواند خطرات بسیار زیادی را برای جامعه ترکیه در جامعه نزدیک به وجود بیاورد که باعث انشقاق و گسست و شکاف در جامعه ترکیه شود.

فایل های ضمیمه

کلیدواژه‌ها: پژوهشگاه ihcs research center پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


نظر شما :