گزارش بررسی ابعاد راهبردی مناسبات ایران و روسیه: با تاکید بر تحولات سوریه
در ادامه سلسله نشست های نظام سیاسی اسلام پژوهشکده نظریه پردازی سیاسی و روابط بین الملل نشست «بررسی ابعاد راهبردی مناسبات ایران و روسیه: با تاکید بر تحولات سوریه» را در تاریخ 27/11/94 برگزار کرد. در ادامه گزارشی از این نشست را میخوانید:
دکتر فتح الهی: جلسه امروز ما در واقع مربوط است به شناختی که میتوانیم از جایگاه روسیهی فعلی داشته باشیم. طبیعتا روابط جمهوری اسلامی هم میتواند بر اساس آن شناخت تنظیم بشود. روسیهی امروزی چه جایگاهی در نظام بین الملل دارد و دنبال چیست و اهدافش در این نظام چگونه تعریف می شود. به خصوص آنکه در حوزه اسلامی و عربی هم ورود پیدا کرده است و این امر چه تبعاتی را میتواند داشته باشد. علاوه بر آن که روابط دو جانبه جمهوری اسلامی و روسیه با توجه به گذشتهی تاریخی آن چگونه میتواند سازمان پیدا کند و تا چه حدی گسترش پیدا کند.
شبیه به اینها مسائل دیگری هم هست که هر کدام ارزش بحث مجزایی را دارد و جلسه امروزمان نگاه کلی به موضوع روسیه هست و اگر استطاعتش باشد در موارد جزئیتر نیز ورود خواهد شد. به هر حال مسئلهی کشور روسیه همیشه بخاطر همسایگی برای ایران مهم بود. در عین حال که یک قدرت بین المللی نیز بوده و در میدان قدرتهای بین المللی اهمیت خود را داشت.
روسیه فعلی را چقدر میشناسیم و چه ویژگیهایی دارد و نسبتش با جمهوری اسلامی چی میتواند باشد. همیشه در طول تاریخ ایرانیها با نگاه به شمال و روسیه، خودشان را ارزیابی میکردند. ما اگر شاهنامه فردوسی را نگاه کنیم شاید پیام اصلی فردوسی را از سرودن این همه اشعار، در این بفهمیم که مسئله شمال ایران مهم است. تمام حرف روی ایران و توران است و در آن چیزی که در شمال ایران هست و مهم و سرنوشت ساز است می باشد. ایرانی با نگاه کردن به توران و شمال خودش، خود را مییابد و تصمیمگیریهای واقع بینانه نسبت به خودش میکند. تمام آن ویژگیهایی که برای توران و ایران ذکر میکند مقایسه بین این دوتا هست که بعضا حالت خیر و شر پیدا می کند. ایرانی در مواجهه و در مقایسه با توران خود را پیدا میکند. فرد حکیمی مثل فردوسی توجه به این مسئله دارد و یک چیزی را میخواهد القا کند که به نظر میآید همین مطلب باشد.
در دوره قاجار هم که با روسها همسایه شدیم همینطور مسئلهی روسیه برای مردم مهم و مبنای مقایسه بوده است. روسیه را و خصوصاً استبداد تزارهای روس را با استبداد قاجار مقایسه میکردند. اگر در سال 1905 در روسیه انقلاب مشروطیت اتفاق افتاد ایرانیها هم پیروزی در انقلاب مشروطیت ایران را ممکن دانستند. وقتی تزار روس در مقابل نهضت مشروطه خواهی شکست میخورد یک جور همسان پنداری بین قاجار و تزار بود و در ایران در سال 1907 ما مشروطیت را داریم. در واقع از عوامل کمک کننده نهضت مشروطیت ایران، وقوع انقلاب مشروطیت در روسیه هست. شکست روسها از ژاپن که همان زمان 1905اتفاق افتاد نیز برای ایرانیان مهم بود که امکان شکست این دولتهای استبدادی وجود دارد و یک دولت غربی از یک دولت شرقی شکست می خورد که در مبارزات مردم بر علیه استعمار خیلی مؤثر بود. حتی انقلاب اکتبر هم که اتفاق افتاد عده ای در ایران به این فکر افتادند که در ایران هم میشود انقلاب سوسیالیستی راه انداخت.
به هر حال همیشه روسیه مهم بوده است و بگونه ای تحولات روسیه در ایران مؤثر بوده است. به احتمال قوی بر عکسش هم بوده است. خصوصا که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تأثیر آن را در روسیه و فروپاشی شوروی سابق به خوبی می توان مشاهده کرد.
در تاریخ هست که چنگیز خان مغول متصرفات خودش را چهار قسمت کرد. چهارتا پسر داشت و کل متصرفات خود را بین اینها تقسیم کرد چین را به یکی داد ایران را به یکی داد و ماوراء النهر که همین پنجتا جمهوری مسلمان نشین است به جغتای دارد و روسیه فعلی یعنی غرب دریای خزر تا اروپا را به پسر دیگرش جوجی داد. در واقع به نوعی این کشورهای فعلی را بنیان گذاری کرد. قفقاز را در حوزه ایران که در اختیار تولوی بود قرار داده بود ولی همیشه فرزندان جوجی که روسیهی فعلی دستشان بود نسبت به آن ادعا داشتند. درواقع درگیری بر سر قفقاز از آن زمان بنیان گذاشته شد تا دوره آقا محمد خان قاجار که در قضیه حمله آقا محمد خان به تفلیس، مسیحیهای گرجستان به سراغ روسها رفتند و آنها را به عنوان حامی خود قرار دادند و همین شروع جنگهای ایران و روس بود که مناسبات جدیدی بین ایران و روسیه برقرار نمود.
البته در آن زمان نگاه به روسیه، نگاه به یک دولت هم وزن بود تاریخ را که مطالعه میکنیم هیچ وقت عباس میرزا و دیگران که با روسها میجنگند اینجوری نبود که احساس کنند فاصله زیادی با روسیه دارند. احتمال پیروزی خودشان بر روسیه را خیلی میدادند و هم وزن نگاه میکردند. روسیه در ادبیات آن زمان یک قدرت بزرگ تلقی نمی شد و این که اصلا نمیشود مقابل روسها ایستاد. جنگهای اول ده سال طول میکشد جنگ دوم دوسال طول میکشد بارها ایرانیها پیروزی شدند. هیچ وقت این دیدگاه نبود که روسیه یک دولت بسیار مقتدری است که نمیشود در مقابلش کاری کرد. بعدها و بتدریج این نگاه جا افتاد که روسیه قدرت بین المللی و مقتدر است.
به هر حال دولت قاجار نزدیکی بیش از حد به روسیه پیدا کرده بود و با دولت روسیه همسان پنداری میکرد و احساس خطر از دولت روسیه نمیکردند و بگونه ای متحد بودند خصوصا عباس میرزا که در عهدنامه ترکمنچای دولت روسیه را ضامن سلطنت فرزندانش قرار داد. اما بعد از انقلاب اکتبر و در دوران دوران شوروی، رابطه ایران با روسیه خیلی کمتر شد. هم به دلیل عقیدتی و مارکیسم که فضای ضد دینیاش غلبه داشت و جامعه ایران نمیپذیرفت و هم به علت سیاسی که دولت ایران به هر حال در بلوک غرب تعریف میشد ارتباط خیلی کمی با دولت شوروی وجود داشت. هر چند که شورویها در ایران ذوب آهن درست کردند و در ساخت و ایجاد صنعت به اندازه خودشان تأثیر زیادی داشتند.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد هم فروپاشی شوروی و تلاطمهایی که در روسیه اتفاق افتاد، مواجه با هویتیابی جدیدی در میان روسها هستیم که حدود بیست سالی هست روسیه جدید بعد از فروپاشی تا حدی خودش را پیدا کرده و در مسائل گوناگون فعال شده است. خصوصا با قضایای منطقه که پیش آمده و هم برای ما و هم برای روسها مسئله شده که کجای کار هستیم و آینده این رفاقت یا رقابتمان کجا خواهد شد و چقدر میتوانیم به هم نزدیک بشویم. به هر حال آنها یک جامعه مسیحی هستند و ما یک جامعه مسلمان هستیم و آنها به یک معنا جزء قدرتهای غربی محسوب میشوند ما به هر حال شرقی. هر چند که نیمه غربی نیمه شرقی هستند ولی به هر حال از یک نظر می شود آنها را دولت غربی قرار داد و این که جزء دولتهایی هستند که دارای بمب اتم هستند و حق وتو در سازمان ملل دارند و جایگاهشان در صحنه بین الملل تعریف شده هست و آن جایگاه یک جور مطامع استعماری را هم برای آنها رقم میزند یعنی کسی که دارای بمب اتم است و آن جایگاه را دارد به طور طبیعی خواسته یا ناخواسته در وادی میافتد که رفتار استعمار گونه با بقیه داشته باشد. مجموع این شرایط تفاوتهای ما را می نمایاند و اگر ما تحلیل آینده نگرانهای از روسیه را نداشته باشیم ممکن است سیر حوادث ما را جلو ببرد ولی اگر با یک تحلیل و آگاهی و درک از وضعیت روسیه پیش برویم قطعا میتوانیم مدیریت کنیم و در مدیریت صحنه مؤثر باشیم.
یک پرونده مهم مشترک بین ما آن است که هم روسها و هم ما ورود جدی در سوریه کرده ایم. به طور کلی جهان عرب همیشه مد نظر دولت شوروی بوده و روسیه هم ادامه همان سیاستها را در جهان عرب به نوعی پیگیری میکند به طور طبیعی در یمن اینها یک جورهایی مداخله خواهند کرد و ذهنشان هست که در عراق هم حضورشان را تقویت کنند و در مصر الان هم حضور دارند به هر حال یک هواپیمایی پر از مهندس و کارشناس بود که آن انفجار صورت گرفت مستشار میفرستند آنجا و نفوذ جدی دارند و از زمان دولت شوروی نفوذشان قطع نشده است. نفوذ اینها در جهان عرب شاید از ما به یک معنا بیشتر هم هست چون ما در دوره پهلوی هیچ وقت نفوذ آنجوری نداشتیم و بعد از انقلاب یک مقدار وارد جهان عرب شدیم ولی نفوذ اینها ریشه دار است. لذا در صحنه جهان عرب ممکن است تعارض منافع هم پیدا کنیم و هم ممکن است یک جورهایی همکاری بین ما باشد. نگاهی به ماهیت بحران سوریه شاید به درک این مناسبات کمک نماید.
یکی از دلایل شروع بحران سوریه را می توان مسئله صدور گاز قطر دانست. قطر منطقه خیلی مهم از لحاظ گاز طبیعی است اما در امکان صدور راههای متنوع ندارد. سه کشور عمده تولید و صادر کننده گاز، ایران، روسیه و قطر هستند و رقابت هم دارند. وابستگی دنیا به گاز در حال افزایش است. ترکیه وابسته به گاز ایران است و یکی از دلایلی که خیلی از جاها با ما مماشات و همراهی میکند همین وابستگیاش به گاز ایران است. اروپا هم به شدت به گاز روسیه وابسته است و اسرائیل هم به گاز مصر وابسته است که پس از جریان بیداری اسلامی ناامن شده بود. در این میان صدور گاز قطر می توانست نجات بخش ترکیه و اروپا و اسرائیل شود و تسخیر سوریه و اینکه بتوانند خط لوله گاز را از طریق سوریه به دریای مدیترانه برسانند و گاز اروپا، ترکیه و رژیم صهیونیستی را بصورت امن تأمین نمایند وسوسه انگیز شده بود. لذا در ابتدای امر کشورهای قطر، رژیم صهیونیستی، فرانسه و ترکیه شروع کننده بحران سوریه شدند. نتیجه می توانست به بی نیاز شدن ترکیه از گاز ایران و صدور گاز به اروپا از مجرای مسیر ترکیه و عملاً حذف روسیه و تأمین گاز اسرائیل منجر شود.
لذا طبیعی بود که ایران و روسیه نتوانند این اتفاق را تحمل کنند مضافا اینکه روسیه در سوریه دارای پایگاه نظامی بود و ایران هم سوریه را مسیر کمک به حزب اله تلقی می کرد. از طرف دیگر تفکرات نئوعثمانیزم که ترکها بیشتر ترویج می کردند روسها را حساس کرده بود و برای آنها غیر قابل تحمل بود و می توانست منازعات سنتی آنها را خصوصا در دریای سیاه تجدید کند. تصرف شبه جزیره کریمه بیش از آنکه در تقابل با اکراین بوده باشد سیاستی در تقابل با نئوعثمانیزم ترکیه بود. البته در این مسئله یک تعاملی هم با غرب و خصوصا با فرانسه دارند که آنها هم مخالف رشد بیش از حد ترکیه هستند. چون فرانسویها سنتاً مخالف قدرت یافتن ترکیه هستند و حتی در اتحادیه اروپا که در این مدت 50 سالی که ترکیه درخواست عضویت در اتحادیه کرده عمدتا فرانسه مخالف می کند هرچند که انگلیسیها موافق هستند. از طرف دیگر فرانسه متحد طبیعی ارامنه هست که با ترکها درگیر هستند. سر قضیه گاز قطر یک جورهایی ترکها، فرانسویها را قانع کرده بودند که همکاری کند چون بالاخره وابستگیشان به گاز روسیه کم می شد ولی الان خود روسها دارند رایزنی با فرانسویها میکنند که توجیه کنند. اَکراد و اَرامنه و علویهای سوریه حلقه های سیاسی هستند که نزدیکی سیاست روسیه و فرانسه را کمک می کنند. به هر حال مسئله گاز قطر و مسئله نئوعثمانیزم ورود روسیه به بحران سوریه استارت زد. هرچند که ما هم با یک تحلیل دیگری وارد بحران سوریه شدیم. ما برای کمک به مقاومت در مقابل اسرائیل وارد شدیم اما شاید یکی از خط قرمزهای روسیه در سوریه این باشد که به اسرائیل آسیب نرسد. حدود یک میلیون روس در اسرائیل هست. این گونه نیست که اگر سوریه خواست با اسرائیل هم درگیر بشود روسیه آنجا هم حمایت کند.
روابط دو جانبه با روسیه خودش موضوع علی حدهای است یعنی غیر از حضور مشترک در جهان عرب، خود روابط دو جانبه هم موضوع مهم فی مابین است. روابط ایران با این جمهوریهای مستقلی هم که شکل گرفتند موضوع دیگری است که باید مدیریت شود تا به تعارضاتی بین ایران و روسیه منجر نگردد. چون این جمهوریها هم مثل جمهوری آذربایجان به شدت دنبال این هستند که از روسیه مستقل بشوند و خطر روسیه را میخواهند با اتحاد با دولتهای غربی کم کنند و همین باعث شده که حضور اسرائیل و آمریکا و دولتهای غربی در منطقه تشدید بشود. یعنی ترس از روسیه تا حدی باعث حضور غربیها شده است. نزدیکی که ارمنستان با روسیه دارد و حمایتی که روسیه از ارمنیها میکند عملا دولت آذربایجان را به سمت اسرائیل و آمریکا سوق داده است. همکاریهای منطقه ای مثل همکاری در دریای خزر از جمله موارد مهم دیگر است. شبیه آن همکاری در پیمان شانگهای می باشد. به هر حال روسیه و چین یک پیمانی را درست کردند و ما دنبال این هستیم که عضو بشویم. این که چرا ما میخواهیم در پیمان شانگهای عضویت داشته باشیم و این پیمان بنیانش بر چیست نکات مهمی دارد که باید بررسی شود.
به هر حال دغدغه این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی با این تحولات جدیدی که دارد شکل میگیرد و عمدتا هم در درجه اول با محوریت موضوع سوریه هست چگونه باید تنظیم بشود؟
دکتر قنبرلو - چند نکته را در مورد مناسبات ایران با روسیه در دوره جمهوری اسلامی عرض میکنم تا پس از آن به موضوع فعلی میرسیم.
از همان ابتدا مسئله شرق و غرب به عنوان یک مسئله و یک معما در سیاست خارجی جمهوری اسلامی مطرح بوده خوب ابتدا ما بر اساس شعار نه شرقی و نه غربی سیاست موازنه منفی را در قبال دو بلوک شرق و غرب در پیش گرفتیم و بنابراین دوره جنگ ایران و عراق یک موازنه منفی بین دو طرف وجود داشت یعنی هم بلوک غرب و هم شوروی البته یک سری مناسباتی ما با چین داشتیم آن هم بخاطر نیاز به تسلیحات بود و ما مناسبات راهبردی عمیقی برقرار نکردیم.
آن مسائل بیشتر از دوره جنگ ایران و عراق و همچنین بعد از فروپاشی شوروی مطرح شد و در دولت آقای هاشمی مربوط به دولت سازندگی یک تغییر جهت محسوسی به سمت ارتباط با روسیه به عنوان یک دولتی که میشود رویش حساب کرد برقرار شد. برای برقراری روابط استراتژیک و بیشتر هم از بُعد امنیتی استراتژیکی اهمیت دارد با توجه به این که دولت ایران دنبال این بود که سیستم نظامی خودش را بازسازی کند و تسلیحاتش را مدرنیزه کند، روسیه بهترین گزینهای بود که میتوانست انتخاب بشود و در کنار آن مسئله نیروگاه اتمی بوشهر مطرح بوده که روسها به عنوان یک شریک وارد عمل شدند و همکاریهایمان بیشتر گردید.
اولین موج انتقادها نسبت به مسئله تعمیق روابط ایران و روسیه در دوره دولت اصلاحات پیش گرفت. در آن دوره تمایل غرب محسوس تر شد نگرش انتقادی بیشتر بر این پایه بوده که روسها در واقع آن چنان که ما فکر میکنیم قابل اعتماد نیستند. ما اگر به تاریخ نگاه کنیم و آن را چراغ راه آینده خودمان بدانیم روسها در گذشته ارتباط صادقانهای با ما نداشتند و همیشه برای ما هزینه درست کردند. بنابراین ما نباید در دنیای فعلی روی این کشور تکیه بکنیم. حالا بحث این نیست که ما ارتباطمان را قطع کنیم ولی یک نوع موازنه مثبت بر قرار کنیم و گزینههای خودمان را متکثر بکنیم. صرفا از محدود شدن به یک قدر آن هم روسیه پرهیز کنیم.
این نگرش وجود داشت یک حرکتهایی هم در این جهت انجام شد منتهی باز فضا برگشت. بحث این بوده که جمهوری اسلامی باید با تمام دنیا روابط حسنه داشته باشد چه با شرق و چه با غرب و محدود شدن به کشور روسیه مسئله آفرین است. یک سری رویدادهای جدید هم این بار برای جمهوری اسلامی ایجاد شده بود و عمدهترین آن در قضیه تحریمهای شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی ایران بود- با توجه به این که طی 6 و 7 سال اخیر دولت روسیه علیه فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی رأی مثبت داده بود و در این مسیر با غرب همکاری کرده بود- که مجموعاً اتکای یکجانبه بر روسیه را بیش از پیش به چالش کشید. در عمل، روسیه همچنان به عنوان نزدیکترین و در واقع عمیقترین دوست استراتژیک انقلاب اسلامی باقی ماند و تا الان هم همینجوری بوده است. مجددا در دولت فعلی یعنی دولت آقای روحانی بود که باز یک نوع نگرش انتقادی پر رنگ شد. سیاست دولت دوری از روسیه نبوده، بلکه در کنار آن به نزدیکی به غرب تمایل ایجاد شده است. بنابراین ما باید برویم به سمت متکثر سازی روابط خارجی یا ارتباط راهبردیمان با دنیای خارج.
تا این که الان موضوعی که طی چند ماه اخیر خیلی پررنگ شده مسئله سوریه است. بعد از آغاز شدن بحران، روسیه موضعی که در قبال سوریه داشته تقریبا مشابه موضع جمهوری اسلامی بوده است. آنها مثل ایران بر دو نکته تأکید داشتهاند: اول اینکه سرنوشت سوریه باید توسط مردم سوریه رقم بخورد و مردم سوریه هستند که برای کشورشان تصمیم میگیرند و دوم اینکه دخالتهای قهرآمیز خارجی را نمیتوانیم بپذیریم. ما به عنوان در واقع دولتی که عضو دائمی شورای امنیت هم هست و در سند استراتژی امنیتی خودش هم تصریح کرده، نمیتوانیم با دخالت یک کشور خارجی سرنوشت دیگران را تعیین بکنیم. این مسائل ادامه داشت تا این که از 5 یا6 ماه اخیر خورد به دخالت نظامی. ما شاهدیم که به صورت خیلی پر رنگ و جدی روسها به بمباران مراکز استقرار مخالفین دولت اسد و همچنین نیروهای تروریستی اقدام کردن.د حالا بحثی که وجود دارد این است که آیا واقعا این اتفاق با همکاری و هماهنگی ایران اتفاق افتاده یا این که نه روسها به صورت مستقل این کار را کردند و هماهنگیای در کار نبوده، بلکه یک سری ملاحظاتی و یک سری منافعی داشتند. آنها به خاطر ایران نمیآیند یک چنین هزینه سنگینی را تقبل کنند. به هر حال، سوال اساسی این است که روسیه دنبال چی هست. این چیزی است که برای ناظران غربی هم سوال برانگیز شده و بعضیها معتقدند که روسها مرتکب یک اشتباه بزرگ شدند، مشابه اشتباهی که در دوران شوروی در افغانستان اتفاق افتاد. این جنگ در واقع میتواند تبدیل به یک باتلاقی برای روسها بشود، بدون این که دستاوردی از این جنگ نصیب روسیه شود. تحلیلهای مختلف دارد و بعضی مسئله اکراین را مطرح میکنند و میگویند روسیه دنبال این هست که در مسئله اکراین از غربیها امتیاز بگیرد. روسیه دنبال این است که در مسئله اوکراین بر غرب پیروز شده و منافعش را آنطور که میخواسته، پیش ببرد. اخیرا اقتصاد روسیه بخاطر تحریمها با مشکلات عدیدهای مواجه شده و حل و فصی مسأله اوکراین مهم است. روسیه میخواهد به صورزت باجگیرانه امتیازاتی بگیرد. میشود گفت سوریه کشوری نیست که اینقدر برای روسها اهمیت داشته باشد. اگر ما لایه بندی هم بکنیم مناطق پیرامونی اطراف روسیه را برای این کشورسوریه در اولویت دارد، نه سوریه.
حالا ببینیم که این دخالت نظامی روسیه و این هم سویی که بین جمهوری اسلامی و دولت روسیه وجود دارد چقدر است و اگر با فرض این که این هم سویی واقعا یک هماهنگی برنامه ریزی شده بین دولت ایرانی و روسیه وجود داشته باشد، آیندهاش چگونه است و آیا واقعا ما میتوانیم آن اهداف و منافعی که میخواهیم بدانها برسیم. اگر هم روسها به صورت مستقل از ایران وارد عمل شدهاند منافعشان چیست و به دنبال چی هستند. و این چطوری میتواند بر موقعیت ما و منافع ما در منطقه تأثیر بگذارد.
دکتر علی قنبری: به اعتقاد اینجانب ما برای هرگونه ارزیابی و اظهار نظر در مورد مناسبات و روابط خارجی کشور روسیه و از جمله مناسبات این کشور با ایران و یا سیاستهای این کشور در منطقه خاورمیانه لازم است که به تجربیات تاریخی گذشته و مطالعه و ارزیابی تصمیم گیری های مهم تاریخی این کشور توجه داشت. لذا من معتقد هستم که تحلیل رویدادهای مهم منطقه و مسائل سوریه و پیش بینی های خود لازم است با یک تحلیل تاریخی، ابتدا به تاریخ دیپلماسی و سیاست خارجی این کشور در دوران تسلط کمونیسم یعنی زمان استقرار حکومت اتحاد جماهیر شوروی پرداخت. ما بایستی اهداف و منافع بلند مدت ، میان مدت و کوتاه مدت کشور روسیه را در منطقه شناسائی کنیم. و سپس این اهداف و منافع را با توجه به مسائل داخلی این کشور از یکسو و نظام بینالمللی از سوی دیگر ارزیابی نمائیم. تا بدینوسیله نسبت به بستری که در آن تصمیم گیری در مورد سیاست خارجی اتخاذ می شود تصویر نسبتا جامعی کسب کنیم. با توجه به تجربه تلخ تاریخی که ما ایرانیان با کشور شوروی داریم مریوط به قرارداد 1907 مربوط می شود که بعد از انقلاب اکتبر افشا گردید. ما می دانیم که روسیه تزاری همیشه در صدد دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس بوده و برای تحقق آن از هیچگونه کوششی فرو گزاری نکرده است و در این امر با کشور استعمار انگلیس که در منطقه حضور فعالی داشت به رقابت می پرداخت. اما حکومت روسیه تزاری با انگلیس در موضوع ایران در این برهه تاریخی به رقابت خود پایان داده و بر این اساس بین خود قراردادی منعقد می کنند که به توافقنامه 1907 انگلیس و روسیه مشهور می باشد. به عبارت دیگر، این دو رقیب دیرینه ،یعنی روسیه تزاری و انگلیس، در رقابت خود در کسب و گسترش مناطق نفوذ خود در منطقه خلیج فارس با هم به توافق میرسند. بر اساس این توافق ایران به دو منطقه نفوذ ، منطقه شمالی به روسیه و منطقه جنوبی به انگلیس ماگذار و همچنین یک منطقه بی طرف مستقل بین شمال و جنوب در نظر گرفته می شود. عناصر مهم و کلیدی موثر منجر به پذیرش این توافق مهم می باشند. این عناصر و عوامل شامل بحران سیاسی و آشفتگی ساختار سیاسی نظام تزاری و همچنین مشکلات اقتصادی کشور بعد از جنگهای متعدد با کشورهای مختلف می باشد. از نظر نظام بین المللی نیز حضور کشور پر قدرت آلمان و گسترش مناسبات خود با کشورهای منطقه از جمله با دولت عثمانی که یک تهدید جدی برای دو کشور روسیه و انگلیس تللقی می گردید زمینه لازم را برای این توافق فراهم آوردند. این شرایط داخلی و مسایل حاکم بر نظام بین المللی دو کشور روسیه و انگلیس را مجبور کرد که به رقابت خود در این مقطع زمانی پایان داده و محرمانه با تقسیم ایران به مناطق نفوذ بین خود این رقابت طولانی را پایان دهند.
دوران جنگ ایران و عراق نیز دقیقاً کشور شوروی تحت تأثیر عوامل داخلی و نظام بینالمللی، در جنگ ایران و عراق با آمریکا در اتخاذ یک سیاست مشترک توافق نمایند. بر اساس این توافق هیچکدام از طرفهای جنگ یعنی نه ایران و نه عراق پیروز این جنگ نباشند. عناصر مهم تعیین کننده این توافق شامل بحران اقتصادی، که حاصل مشکلات اقتصاد داخلی و هزینه جنگ طاقتفرسا در افغانستان، حضور بالغ بر 50 میلیون مسلمان در شوروی از مسائل مهمی هستند که پیروزی ایران برای شوروی یک تهدید تلقی میگردد در نظام بینالمللی نیز، منطقه خاورمیانه و به خصوص منطقه استراتژیک خلیج فارس جایگاه مهمی در سیاست خارجی شوروی و اهداف استراتژیک این کشور تلقی گردیده است و در صورت پیروزی ایران و تحکیم و گسترش نظام جمهوری اسلامی در ایران و منطقه، یک تهدید جدی در مقابل منافع شرق و غرب و بویژه امنیت شوروی با وجود بالغ بر پنجاه میلیون مسلمان در این کشور خواهد بود. پیروزی ایران برای دو کشور یک تهدید جدی تلقی می گردد. لذا حفظ ثبات منطقه از سیاست های مهم شوروی و آمریکا می باشد و برای تحقق آن خواهان عدم پیروزی ایران می باشند.
اما برای بررسی و ارزیابی سیاست روسیه در منطقه و مسایل سوریه نیز بایستی به تجربیات تلخ گذشته دول عربی و همچنین دولت روسیه توجه داشت. شایان ذکر است که مناسبات شوروی با سایر کشورهای عربی، علی رغم رابطه تنگاتنگ این کشور با دول عربی مصر، سوریه و عراق ما شاهد تجربیات تلخ کشورهای عربی در جنگ خود با اسراییل هستند. شورویها در حمایت اعراب در جنگ اعراب و اسرائیل صادقانه عمل نکردهاند و این امر باعث ایجاد عدم اعتماد نسبت به سیاست شوروی ها و تیرگی مناسبات اعراب با شوروی از یک سو و گرایش اعراب به دول غربی از جمله آمریکا، فرانسه و انگلیس گردید.
اما بازسازی سایست خارجی روسیه توسط پونین و به چالش کشیدن نظام یک قطبی و هژمونی آمریکا، روسیه با اقدامات حمایتی خود از سوریه و فعالیت های نظامی خود در حمایت از این کشور مجددا زمینه حضور فعال خود را در صحنه بینالمللی فراهم میآورد. و به اعتقاد اینجانب برای حضور روسیه به عنوان ابر قدرت و تغییر نظام بینالمللی و تبدیل آن به نظام چند قطبی، قطعاً دولت روسیه سیاستهای توسعهگرایانه خود را تعقیب خواهد کرد. و در اینجا سوریه میدان و بستر مناسب برای حضور مجدد روسیه به عنوان یک ابر قدرت نظامی است. اما این امر برای روسیه حیاتی می باشد زیرا در صورت شکست روسیه در جنگ سوریه، به عقب نشینی کامل روسیه در منطقه و انزوای در صحنه بین المللی و حضور پررنگ آمریکا و سلطه حامیان وی در منطقه منجر میگردد. در حالیکه با پیروزی روسیه، کلیه معادلات بینالمللی در منطقه تغییر خواهد کرد. به اعتقاد اینجانب، روسیه به عنوان یک بازیگر عقلانی و خردمند برای حضور خود به عنوان یک ابر قدرت در منطقه نیاز به این به پیروزی در جریان تحولات سوریه دارد و به همین دلیل از هر گونه اقدامی برای تحقق این هدف فروگزار نخواهد کرد.
دکتر میری: من به دو دلیل نمیخواهم از جنبه علوم سیاسی و روابط بین الملل به این موضوع نگاه کنم. یک دلیل این که اصلاً موضع و مقامم علوم سیاسی نیست و ثانیاً احساس میکنم این نوع نگاه ممکن است با تمامی قوتهایی که داشته باشد کاستیهایی هم در کار ما ایجاد کند.
اساسا میخواستم از این منظر صحبت کنم که ما وقتی در ایران در مورد روسیه صحبت میکنیم چه نوع ذهنیتی از روسیه در ذهن و زبان ما هست؟
من دو حرکت متضاد را در تاریخ - نگوییم در تاریخ روابط ایران و روسیه که این یک مقداری فراز و نشیبهایی داشته حداقل در تاریخ معاصر ما – می بینم، دو گفتمان غالب بوده یکی گفتمانی که شاید بتوان اسمش را گفتمان شیفتگی گذاشت ؛ که اساساً از بعد از جنگهای ایران و روس از اواسط دوره قاجار شروع میشود و یک سری از شاهزادهها و بزرگان قاجار به گونهای نشانهها و علایم شیفتگی نسبت به روسیه را در خودشان بروز میدهند وحتی در دوره پهلوی اول و دوم نیز شاید بسیاری از کسانی که بگوییم سردمداران حزب توده ذیل آن تعریف میشوند که معمولا روسیه برایشان آرمان و کعبه آمالی بود. یک گفتمان دیگری نیز شکل میگیرد که گفتمان ضدیت با روسیه هست . از نظر آن ها معمولا روسیه خیلی بد است و همیشه به ما خیانت کرده و اصلا مگر میشود به روسها اعتماد کرد. در افکار عمومی هم گفته می شود که آیا اصلا روسیه میتواند یک پارتنر مورد اعتماد باشد؟ در هر دو گفتمان بگونهای بعد از انقلاب اسلامی حدت و شدت در لایههای مختلف آن قابل مشاهده هست و انسان میتواند به صورت جامعه شناسانه هم به لایهها و قشرها اشاره کند، ولی سوال من این است که آیا اصلاً روسیه مسئله ما ایرانیان هست؟ یعنی آیا ما به عنوان یک اندیشمند و تحلیلگر در مورد روسیه تا به حال به صورت یک مسئله نگاه کردیم؟ اگر شما نگاه کنید دادهها یا برداشتی که از روسیه داریم ما را به این سمت رهنمون میشود که اساساً روسیه برای ما هیچ گاه مسئله نبوده، انگلستان و آمریکا تا حدودی ممکن است مسئله بوده ولی روسیه هیچ گاه برای ما مسئله نبوده است. وقتی شما میخواهید دیگری را بشناسید و نسبت به دیگری حداقل یک تصور و برداشتی از او داشته باشید، باید جامعهاش و زبانش را بشناسید و منابعش را بدانید و بدانید چطور فکر میکند و جامعهاش چه دینامیزمی دارد. بسیاری از دادههای اطلاعاتی ما نسبت به روسیه معمولاً از منابع انگلیسی آمده است. یعنی اساسا ما اصلا روسیه را نمیشناسیم و منابع دست اولی که برای شناخت روسیه وجود دارد، نداریم. بالعکس در روسیه حداقل 250 محقق در مورد ایران تحقیق میکنند و زبان فارسی را فرا میگیرند . به عنوان مثال در ایران اگر دانشجو بخواهد در مورد روسیه تحقیق کند میرود دانشگاه رشته روسی شناسی و بعد زبان روسی را یاد میگیرد و یک چیزی هم راجع به مردم آنجا ممکن است بخواند. ولی آنجا اساسا علوم سیاسی و جامعه شناسی و مردم شناسی را می خوانند و زبانی را که باید یاد بگیرد در کنار زبان انگلیسی و چینی زبان فارسی هم یاد میگیرند. یعنی یک متخصص در یک حوزه هست و این زبان را بلد است . تا به امروز که حدود 40 سال از تأسیس جمهوری اسلامی ایران میگذرد و از سالهای 1991 فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد و فضای جدیدی ایجاد شد، اساسا ما باید رویکرد دیگری نسبت به روسیه میداشتیم ، ولی چنین اتفاقی نیفتاد. یعنی به نظر من روسیه مسئله ما نبوده و امروز هم مسائلی که مطرح میکنیم اتفاقاً به دلایل دیگری غیر از خود روسیه چیست، ما چگونه میتوانیم اصلا در مورد روسیه یک شناختی داشته باشیم که بعد بتوانیم بر اساس آن شناخت چشم اندازهای خودمان را تعریف کنیم؟
آیا اساسا ورود روسیه به سوریه و حتی به مسائل جهان اسلام؛ به چه دلیل بوده؟ آیا صرفا به دلیل سابقه تاریخی و زمان شوروی بوده؟ به نظر من اتفاقی درون جامعه روسیه در حال رخ دادن است و این یک سری پارامترهایی را ایجاد کرده که آن پارامترها کمتر در ایران حداقل در بین تحلیلگران و کسانی که در حوزه مسائل خارجی یا مسائل روسیه تخصص دارند توجه می شود. و آن این بافت جمعیتی روسیه است. بر اساس دادههای سازمان ملل جمعیت امروز روسیه حدود 139 میلیون نفر است. بین سال 2040 تا 2050 جمعیت روسیه از 139 میلیون به 90 میلیون کاهش پیدا میکند یعنی یک روند نزولی بسیار شدیدی دارد. دادهها اینجوری میگوید و اتفاقا سیاستهای پوتین همه دال بر این است که جمعیت روسیه افزایش یابد و خدمات ویژهای با از منظر مالی و اقتصادی به مردم روسیه می دهد. روسیه وضعیتی نیست که بتواند دولت رفاه محور را ایجاد کند ولی به این حال پوتین و مشاورانش دنبال این هستند که ازدیاد جمعیت صورت بگیرد. یک سری اتفاقات کوچکی هم دارد میافتد ولی این که بتواند سیکل افت جمعیت را حداقل تا 100 سال آینده تغییر بدهد بعید به نظر میرسد.
جمعیت روسیه در سالهای 2040 و 2050 حدود 85 تا 90 میلیون می شود که این جمعیت ترکیبی از اقوام و نژادهای مختلف است که تقریبا همه آنها هم به گونهای افت و کاهش پیدا میکنند به جز مسلمانان مثل اینبوشها، چِچِنها، کاکاردین، بالکها [تاتارها] وآذریها. جمعیت مسلمان امروز به گفتهای بین 25 میلیون تا 35 میلیون هست و خود مسلمانان میگویند 30 یا 35 میلیون هستند. حالا اگر جمعیت مسلمانان را حدود 25 میلیون نفر در نظر بگیریم، این جمعیت در سال 2040 تا 2050 دو برابر می شوند و حدود 60 میلیون میشود. این تغییر و بافت جمعیتی را به هر شکلی بخواهیم تصور بکنیم یا هر نوع اسلامی بخواهیم آنجا تصور بکنیم در یک جایی که جمعیت مثلا 90 میلیون است 60 میلیون مسلمان داشته باشد، پارامترهای جدیدی را ایجاد میکند در مجلس و نظام و قدرت آنجا و در حوزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
مثلا در کوچکترین جمهوری فدراسیون روسیه که جمهوری اینگوشیا است، جمعیتش یک میلیون است ولی این جمعیت یک میلیونی را در سال 2040 با زاد و ولدی که آنجا صورت میگیرد تا سه و نیم میلیون نفر می رسد. حالا به جمهوریهای دیگر را نگاه کنید که از نظر وسعت و جمعیت بزرگتر هستند. این تغییر را شما میتوانید در آنجا حس کنید. اساساً روسیه نقش و تصور دیگری از رابطه با جهان اسلام برای خودش دارد ترسیم میکند. آیا این را نباید در ژئوپلتیک آینده روسیه مد نظر قرار دهیم؟ درست است به صورت دفعی و به صورت مقطعی برای رهایی به فشار وارده به این کشور از سوی غرب در رابطه با بحران اوکراین، در سوریه یک چنین بازی را قبول کرده، ولی من فکر میکنم فراسوی اینها باید یک تحلیلهای دیگری هم داشته باشد. این نوع تحلیلها را را نمی شود از روی مطالعات کتابخانهای پیدا کرد و نیاز به این دارد که در ایران نسبت به روسیه نگرش استراتژیکی و ژئوپولتیکی داشته باشیم و زبان روسی را وارد آموزش عالی خودمان بکنیم.
یکی از خطراتی که میتواند روسیه داشته باشد این است که قدرت وهابیون خیلی در آنجا زیاد میشود و این نگاه افراطی و سلفی گری که از حاشیه خلیج فارس و عربستان تغذیه میشود میتواند برای ما خطراتی ایجاد کند. در سی یا چهل سال آینده روسیهای که ما در مرزهای شمالی خودمان خواهیم داشت اگر به همین صورت فدراسیون باقی بماند و منطقه قفقاز از هم جدا نشود شاید 50 یا 60 میلیون مسلمان که نگرششان به عربستان نزدیکتر است برای ما بهتر است یا شیعان و یا مسلمانان نزدیک به ترکیه؟ بکدامش برای ما مطلوبتر است؟ ما یک همسایه شمالی وهابی و سلفی داشته باشیم چه کار خواهیم کرد؟که اصلا چشم دیدن شیعیان ایران را ندارند و ایران هراسی و شیعه هراسی بینشان خیلی قوی باشد؟ ما باید یک مقدار از مدلهای علوم سیاسی و تجزیه و تحلیلهای صرف مفهومی بیرون بیاییم، نه این که اینها را کنار بگذاریم. ولی این را هم اضافه کنیم. یعنی اگر ما یک تجزیه و تحلیل سیاسی داشته باشیم که مجهز به نگاههای مردم شناختی و جامعه شناختی و مطالعات فرهنگی باشد خیل بیشتر میتواند برای ما چشم انداز ترسیم کند .
این الکساندر دوگین که شما اسمش را بردید، ایشان فقط یک فرد نیست یک جریانی است به نام جریان اوراسیانیستی که این جریان فقط یک جنبه سیاسی ندارد. میدانید که الکساندر دوگین به گونهای شاگرد خلف حسین نصر محسوب میشود وحتی در دورانی در زندگیاش تصمیم داشته مسلمان بشود و اتفاقا جالب است بدانید بعد که در این اختیار قرار میگیرد مسلمان بشود یا مسیحی پروستان بشود یا ارتودوکس، نمیرود مسیحی کلیسای ارتودکس امروز روسیه بشود. در بین ارتودوکسها قبل از اصلاحات پِتِر کبیر یک ارتودوکسی بود که پِتِر کبیر می آید تغییر و تحولاتی میدهد و عده ای از ارتودکوسها مخالفت میکنند که امروز آنها معروف میشوند به استالین پراوسلاوها یعنی ارتودوکسهای قدیمی یا بر سنت قدیم. اینها تبعید میشوند به سیبری . دوگین این نوع ارتدوکس را بر می گزیند.
در جریان هستیم که اسم سر اسقف روسیه الکساندر است و به گونهای پاپ کلسیای اردتودوکس است که با آقای پاپ فرانسیس در کوبا دیدار کرد. یکی از موضوعات گفت و گوی آن ها این مسئله تحدید مسیحیت در خاورمیانه توسط مسلمانها بود.
بحثی است که اصلا جایگاه ادیان و نسبت آن با ساختار قدرت در روسیه چیست؟ اینها چه نسبتی با صاحبان قدرت در روسیه دارند؟ در دوران شوروی چگونه بوده ؟ پوتین از سال 2006 به این طرف چه نسبتی با دوگین و جریان اوراسیالیستی پیدا کرده؟ پوتین هر چقدر به جریان اوراسیالیستی نزدیک میشود، سیاستهای تقابل گرایانهاش با غرب بیشتر می شود و به سیاستهای ایران نزدیکتر میشود. چون آنها بالاخره برای خودشان یک چشماندازی دارند. آقای لایزیشن میگفت بحثی که هانتیگتون راجع به 7 و 8 نوع تمدن در جهان دارد یک بحث عبس است. ما 7 و 8 تمدن در جهان نداریم. ما دو تمدن در جهان داریم. یک تمدن یورواتالانتیکی د و یک تمدن یوروآسیالیستی داریم. او میگوید در این تقسیم بندی ژاپن در کمپ یورآسیالیستها قرار نمیگیرد و در کمپ قرار یوراتلاتنتیکها میگیرد . ایران هم در کمپ اوراسیانیستها قرار میگیرد و این ها اساسا معتقد هستند که حالا با این کارهایی که دوگین و اطرافیانش انجام میدهند اساسا سیاستهای رئالیستی آرام آرام از 2000 به این طرف سیاستهای کرملین و مشخصا پوتین و اَد مینستریشن او دارد به سمت دوگین یا همان مسئله اوراسیانیستی میرود این هم موضوعی است که میشود واقعا بحث کرد . امروز سیاستهای روسیه خیلی نزدیکتر به سیاستهای اوراسیانیستها میشود.
موضوع دیگر نقش الیگاشی یهودی در روسیه هست که نفوذ زیادی در سیاست و در حوزه اقتصاد دارد و همه این یهودیها دو تابعیتی هستند. یکی از اینها که شما او را می شناسید رومن آبراموویچ هست که باشگاه چلسی را خریده است. وی استاندار بزرگترین شهر روسیه بود که نفت هم دارد . بزرگترین جمعیت روسیه و منطقه قطب در استان چوچویل هستند. ایشان 27 سالش بود که استاندار آنجا شد و تقریبا تا تقریبا تا 31 و 32 سالگی آنجا بود و بعد به آلمان رفت . ما چقدر در معادلاتمان با روسها این نکته را در نظر داریم؟
یک نکتهای که باز باید مقداری تأمل کرد این است که چرا اراده سیاسیون و مقامات دو کشو میگویند ما به همدیگر اعتماد میکنیم و به همدیگر میخواهیم تکیه بکنیم، ولی چرا این اتفاق نه در جامعه ایران و نه در جامعه روسیه میافتد؟ نمونهی خیلی سادهاش این که روسها الان میگویند ما مرزمان از نظر اقتصادی و تجاری به ترکیه بستیم. شما میوه و گوشت و تخم مرغ و لبنیات ما را تأمین کنید. طرف ایرانی به دلایلی میگوید که اولا نظم نداریم که بتوانیم مرتب کالا صادر کنیم. از آن سو مقامات بلند پایه این حرف را میزنند ولی وقتی پای عمل میرسد اتفاقاتی میافتد که این تصمیمات عملیاتی نمی شود. حالا همین را شما در حوزه فرهنگ و مسئله اجتماع و مبادلات اجتماعی ببینید که هیچ کدام از تصمیمات عملیاتی نمیشود. من فکر میکنم یک موضوع بسیار مهم این است که ما هنوز نسبت به همدیگر مسئله نیستیم. ویلیام جیمز یک تقسیم بندی دارد به نام مفهوم Problem و Trouble. میگوید آدم وقتی با یک واقعهای روبه رو میشود و نمیداند چکار کند، این واقعه برای ایشان هنوز Trouble است یعنی تصوری از آن ندارد .ولی وقتی تصوری از آن پیدا کرد و مفهوم سازیش کرد میشود یک مسئله و Problem و دنبال جوابش است. ما و روس ها هنوز نسبت به هم دیگر یک تصور روشن و واضحی نداریم؛ نه آکادمیسینهای ما و نه اهل اندیشهی ما و نه دیگران.
دکتر اکبری: جناب آقای دکتر میری نگاهی به بحث آینده روسیه و جمعیتیاش در آینده داشتند . در حال حاضر نیز آینده پژوهی در مطالعات سیاسی جدی گرفته میشود. همین امر را راجع به خاورمیانه، قفقاز، آسیای میانه و درخصوص ترکیب جمعیتی، توزیع جمعیتی، آمایش سرزمینی و کیفیت جمعیتی و تما مباحث مربوطه داریم که با توجه به مدلهایی که یک بحثش جمعیتی هست و یک بحثش انرژی و منابع انرژی، ارتباطات و فناوریها و غیره میشود، جمعاً یک خروجی به ما میدهد که طبق آن سناریوها و سیاستهایی تدوین میشود. مطلبی که شما اشاره فرمودید یکی از سناریوهای شگفتی ساز میتواند باشد، نه سناریوی محتملی که امکان بروزش خیلی باشد. ولی سناریوی شگفتی ساز فرقش این است که تأثیرگذاریش خیلی بیشتر است و شدت و جهت مسائل را کلاً عوض میکند. روسیه طبق همین امر سیاستهایی را اعمال میکند.
الان تولید ناخالص داخلی روسیه حدود 1800 میلیارد دلار هست و در امریکا یک تریلیون و 600 میلیارد دلار. بودجه نظامی روسیه حدود 70 میلیارد و در آمریکا 350 میلیارد دلار است که دقیقاً ده برابر روسیه است. اما ما میبینیم که روسیه بیشتر در مسائل نظامی دارد ورود میکند نسبت به امریکایی که آن توان را دارد. اینها به نوع ترسیمی که اینکشورها راجع به منطقه و وضعیت داخلی و وضعیت بین المللیشان میکنند بر میگردد.
بحثی که شما راجع به جمهوری اسلامی فرمودید؛ اگر ما در بحث سند مفهوم سیاست خارجی و سند دست بالای امنیت ملی روسیه نگاه کنیم، می بینیم روسیه خاورمیانه را جزو مناطق حیاتی خودش فرض نکرده. بلکه جزو مناطق مهم و پیرامونی فرض کرده است که در درجه دو اولویت قرار گرفته به جز ایران. یعنی ایران را استثناء کرده و بقیه مناطق خاورمیانه را در حوزه درجه دو و مناطق پیرامونی در نظر گرفته است. روس ها اسلام و قرائت رادیکالی از اسلام بخصوص از جانب سلفی ها را تهدید برای خودش می داند. الکساندر دوگین بحثش این است که میگوید ارتودوکسها مسیحیان واقعی هستند و شیعیان هم مسلمانان واقعی هستند. سنیها بخصوص سلفیها و وهابیها مسلمانان غیر حقیقی هستند مثل پروتستانهای غربی. ما(روسیه) در حوزه فرهنگی شرقی تلقی میشویم و بر این مبنا میتوانیم( در مقابل اتحاد پروتستان ها و اهل سنت) با ایران شیعه و شیعیان میتوانیم کار کنیم. میگویند اهل سنت خودشان را در جبهه غرب تعریف میکنند و شیعیان با ما میتوانیم در یک جبهه تعریف بشویم. وقتی در سوریه وارد میشویم بحث همان هلال شیعه و کمربند شیعه هست که باید در منطقه جدی بگیریم. یعنی ما از لبنان شروع میکنیم میآییم سوریه و عراق و ایران کمربند شیعی در مقابل هجومی که از جریانات سلفی و سنی از منطقه خلیج فارس و خاورمیانه با حمایت غرب دارد به سمت روسیه میآید و آن را تهدید میکند، جلوی آن را می گیریم. این کمربند تا یمن هم میرود. ازاین طرف هم میرود تا به داغستان و چین میرسد. یعنی دقیقا میآید منطقه شمال افغانستان و تاجیکستان و ...
دکتر میری: روسها میگویند کمربند شیعی میآید تا به ایران میرسد. ولی به جمهوری آذربایجان توجهی نمیکنند. منطقه گرجستان یک میلیون و نیم شیعه دارد که اینها شیعه آذری و ترک آذری هستند. این اشاره را متوجه شیعیان این مناطق نمیکند. به شیعیانی که در جمهوری داغستان (یکی از مهمترین جمهوریهای مشرف به دریای خزر و شاید از مهمترین مناطق شیعیان در داخل روسیههستند اشاره نمی کنند.
اکبری: دلیل این را عرض کردم . روسیه یک منطقه پیرامونی برای خودش میگیرد و این کمربند نسبت به پیرامونش تعریف می شود. دلیل این که ترکیه وارد چنین فضایی شد این است که ترکیه دارد این کمربند را میبُرد. ترکیه کانونی است که دارد در جبهه غرب بازی میکند.صاحب نظران عقیده دارند سیاست خارجی روسیه را در دو نظریه می توان خلاصه کرد. نظریهی پریماکفی. که میگوید ما در حوزه سیاست خارجی اهرم سازی میکنیم و این اهرم را استفاده میکنیم. بحثی که آقای دکتر اشاره فرمودند، مثلا کِریمه به عنوان یک اهرم، سوریه به عنوان یک اهرم، ایران به عنوان یک اهرم. نظریه دیگر چندجانبه گرایی در سطح بین المللی و از بین بردن تمرکز قدرت در عرصه بین المللی هست. یکی از مهمترین عرصههای قدرت در عرصهبین المللی خود اوراسیا میشود و امثال ایران و چین این حوزهها را تقویت میکنند. لذا روسیه دیگر به سمت ملی گرایی سابق برنمی گردد. پوتین دقیقا به ارزشهای دموکراتیک و هنجارهای بین المللی مانند حقوق بشر توجه میکند. این امر با رویکرد ملی گرایانه بسیار متفاوت میشود. این نوع نگاه ملی گرایانهی متأثر از ارزشهای حقوقی و دموکراتیک است به بتواند پشتوانه سیاست های روسیه باشد. اینجاست که رابطه ما با روسیه میتواند خودش را نشان بدهد. در این شرایط چگونه می توانیم رابطه خودمان هم با جهان غرب و هم با روسها تنظیم کنیم و اولویتسازی در مباحث سیاست خارجیمان داشته باشیم؟
دکتر مهدوی زادگان : به نظر میرسد دوستان در این بحثها به جمع بندی نرسیدند نمیدانم چرا احتیاط میکنند که مثلا یک نظریهای بدهند یا شاید هنوز ابعاد قضیه همانطور که آقای دکتر میری اشاره کردند بر خلاف روسها با توجه به شناختی که روی جامعه ایران پیدا کرده اند ما این چنین مطالعه ای نداریم یعنی به فرمایش ایشان چون مطالعات کم هست به خاطر همین است که هنوز نتوانستیم به یک جمع بندی برسیم و این جلسه خودش نوعی شناخت است . با این وصف دو سه مطلب را عرض می کنم.
هفته گذشته کتابی را دیدم که پژوهشگاه دفتر تبلیغات اسلامی قم با عنوان ارمنستان در جبهه بیزانسی فتوحات اسلامی ترجمه و چاپ کرده است. این کتاب گزارشی از روایت تاریخی یک مورخ و اسقف معاصر با صدر اسلام ارمنی بنام سبه ئوس است. وی تا دوران معاویه حضور داشته است .در آن مقطع به هر حال ارمنستان با بیزانس شرقی اختلافات زیادی با هم داشتند یعنی دو گرایش ارمنی بوده است؛ یک گرایش که جذب بیزانس بشوند و گرایش دیگر این است که از بیزانس فاصله بگیرند و ظاهرا همین گرایش غلبه داشته تا جایی که مثلاً اینها به مسلمانها بیشتر نزدیک میشوند حتی با معاویه یک عهد نامهای میبندند به نوعی عهدنامه تحت الحمایگی است . عهدنامه هم این طوری بوده که تقریباً معاویه ارمنستان را به رسمیت میشناسد ولی در عین حال به عنوان یک کشور که تابع خلافت باشد میپذیرد . معاویه در این عهدنامه می پذیرد ارمنستان تا سقف 15 هزارنفر میتوانند ارتش و نیروی نظامی داشته باشند و شهر خودشان را اداره کنند و بنابر این میشود که مسلمانان بیایند بیرون و هیچ حضوری در آنجا نداشته باشند و این عهدنامه به اجرا در میآید و ظاهرا بیزانس یک حمله به ارمنستان میکند و معاویه تهدید میکند این جزء مسلمانان هست و تحت الحمایه ما هست و اگر بخواهید حمله کنید پاسخ آن را می بینید . خلاصه روابط مسلمانها با ارمنیها خیلی بهتر از روابط آنها با مثلا بیزانسیها بوده حالا شاید مثلا این یک سوابق تاریخی باشد . مطلب دیگر، این که فرمودند روسیه برای ما مسئله نبوده و خوب چرا مسئله نشده به نظرم جای تحلیل دارد. تصورم این است که این که روسیه مسئله نشده به خاطر این است که معمولاً رفتار همسایه هیچ وقت برای ما مسئله نمیشود همسایهها با هم دائما در حال رفت و آمد هستند اگر یک حرکتی اتفاق بیفتد یک دفعه مسئله میشود و به صورت طبیعی هیچ وقت همسایه برای یک کشور تولید مسئله نمیکند اما وقتی که به یک باره میبینید یک کشوری مثلا آن طرف عالم هست مثل انگلیس در خلیج فارس حضور پیدا میکند به جای اینکه بازرگان بفرستد کشتی نظامی میفرستد خود به خود این خودش تولید مسئله میکند اصلا طبیعی است که مسئله تولید بشود لذا در تاریخ معاصر نسبت به انگلیس و آمریکا همواره برای ما تولید مسئله بوده و اینها خودشان اصلا مسئله هستند که اینجا چکار میکنند و برای چه آمدند اینجا و چرا در مسائل ما دخالت میکنند اما اگر یک همسایهای بخواهد با یک همسایهی دیگر روابطی داشته باشد اینها زیاد تولید مسئله نمیکند شاید به نظرم دلیل مساله نبودن روسیه این باشد. وجه دیگرش هم این هست که البته این را من در مقاله ای چندماه پیش منتشر کردم این است که وجه استعماری انگلیس و آمریکا خیلی قوت دارد نسبت به روسها یعنی آنها یک زمینی را تصاحب میکنند و بعد با یک عهدنامهای سر مرز مینشینند اما آن نگاه استعماری ممکن است زمین از شما نگیرد ولی حقوق شما را میگیرد و حقوق آن مملکت را و هویت و حقوق ما را استعمار میگیرد این که مثلا میگوید آقا شما همینجا هستید ولی زیر سایه ما هستید مثلا من حاکمتان هستم و من باید تعیین کنم و من باید بگویم کی نماینده بشود اینها سلب حقوق یک ملت هست استعمار این خصلت را دارد . اما این حالت را در روسیه نمیبیند آن خصلت استعماری را، به همین دلیل هم امکان نزدیک شدن هم در مقاطعی پیدا میشود یعنی وقتی که جامعهی ایرانی احساس بکند که مثلا این کشور میخواهد به صورت مسالمت آمیز زندگی کند با ما و در روسها فعلاً آن حس و خوی استعماری را در او سراغ ندارد ؛ میگوید میشود در بعضی مسائل با هم در مسائل منطقهای مثلا بیاییم با هم به توافق برسیم اما نسبت به انگلیس و آمریکا چون حس روحیه استعماری را دارد ؛ جامعه ایرانی هیچ وقت نمیتواند با او همکاری بکند و برایش قابل اعتماد نیست
مطلب دیگر اینکه به نظرم ما باید در این تحلیلها اتفاقاتی دوره جمهوری اسلامی را خیلی بشدت رویش کار کنیم مثلا نامه امام خمینی به گورباچف در تأثیرگذاریش خیلی مهم است . در واقع نخبگان قدرت در روسیه احساس میکنند که امام خمینی برای ما این کار را کرد برای غرب این کار را نکرد یک نوع احساس احترام گذاشتن به آنها دست میدهد که ایران ما را تکریم میکند و احترام میگذارد . از این جهت من فکر میکنم این که امروز روابط این طور خیلی نزدیک میشود ،پایه گذاریش نامه حضرت امام به گورباچف باید باشد ، بدون تأثیر نیست و یا آمدن آقای پوتین و دیدارش با رهبری و آن جملهای که ایشان آنجا گفت که شما برای ما قابل اعتماد و قابل تکیه هستید این هم خودش خیلی بار معنایی مثبت دارد.پوتین گفت دو جمله هم گفت قابل اعتماد و هم قابل تکیه . فکر میکنم اینها دو تا بار معنایی دارد قابل اعتماد یعنی به هر حال ما به عنوان دو همسایه میتوانیم به هم اعتماد داشته باشیم و زندگی کنیم ولی وقتی میگوید تکیه یعنی در مقامی است که من وقتی میخواهم یک اقدامی بکنم و حالا مثلا به یک تکیه گاه نیاز دارم حالا شما هم قابل تکیه هستید با آن قابل اعتماد فرق میکند این هم به نظرم باید در این تحلیلها باید خیلی به آن توجه بکنیم
مطلب دیگر هم که آقای دکتر فرمودند در رابطه با مسئله اوکراین است که روسها ممکن است بخواهند مثلا امتیاز طلبی بکنند . به نظرم نمیرسد که مثلا یک چنین امتیازخواهی را روسها در قضیه اوکراین دارند میکنند حداقل شواهد و آن چیزی که ما از ظواهر امر میبینیم چنین چیزی دلالت ندارد مثلا گفته شود روسها دارند میگویند که با ورودشان به سوریه پیام دارند میدهند که شما در اوکراین کوتاه بیایید تا ما اینجا کوتاه بیایم یعنی مطلب این است که روسها کاملا اینها را دو تا پرونده جدا می دانند و پیش میبرند به نظر نمیرسد مرتبط با هم باشد یعنی مسئله اوکراین یکی است و سوریه هم یک مسئله دیگر هست این که بخواهند به صورت حداکثری بین این دوتا پرونده ارتباط برقرار بکنند طوری که امتیازهایی بکند ،من در این چند ماه اطلاع ندارم حالا شما که در امور بین الملل مطلع هستید شاید مطالبی باشد که دلالت بر این باشد ولی من حداقل دلیلی برای چنین ارتباطی را سراغ ندارم.
نظر شما :