یادداشتی از دکتر حسینعلی قبادی: نسبت میان علوم انسانی، فرهنگ و فناوری
حسینعلی قبادی سرپرست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی طی مقاله ای به نسبت میان علوم انسانی، فرهنگ و فناوری پرداخت.
به گزارش خبرگزاری مهر، حسینعلی قبادی سرپرست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی طی مقاله ای به نسبت میان علوم انسانی، فرهنگ و فناوری پرداخته است که از نظر می گذرد؛
با عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن هفته پژوهش به تمامی همکاران فرهیخته پژوهشگاه و با آرزوی توفیق الهی و سرافرازی برای آنان و خانوادههای گرامی و عزیزشان؛ هفته پژوهش، فرصتی یگانه در هر سال برای جامعه پژوهشگران و نهادهای پژوهشی به شمار میآید و میتواند به مثابه نقطه عطفی برای بازنگری عملکرد و گشودن افقهای متعالیتر پیش روی محسوب گردد.
سازمانهایی که برنامهمدار حرکت میکنند، فرصتی بیشتر برای سنجش بهرهوری و پیشرفت امور خواهند داشت. در مجموعهای دانشی ـ پژوهشی همچون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ـ که داناییمحوری، استقرار تفکر استراتژیک، حرکت بر مبنای خرد جمعی و مشورت و استفاضه از منابعِ انسانیِ نخبه، بنیادیترین راهبرد برنامه توسعه است ـ هفته پژوهش به مزیتّی مضاعف و فرصتی برای گسترش نشاط در محیط سازمانی و تعمیق موّدت و محبّت نیز تبدیل شده است.
برنامه توسعه راهبردی پژوهشگاه، میثاق جمعی ما و بر جوشیده از اندیشههای همه عزیزان و پدیدهای درونزا و نمودی کامل از داناییمحوری و حرکت بر مبنای خرد جمعی است.
در این فرصت، ضمن سپاس به درگاه لایزال الهی و عرض تسلیت به مناسبت رحلت پیامبر رحمت و آزادگی (ص) و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا علیهماالسلام و آرزوی غفران و علوّ درجات برای استاد زندهیاد، دکتر صادق آئینهوند و عرض تشکر و تکریم ویژه به محضر تمامی دستاندرکاران برگزاری هفته پژوهش، اعمّ از اعضای محترم هیئت علمی، کارشناسان، پژوهشگران و کارمندان ارجمند، و جناب آقای دکتر امیری طهرانیزاده، رئیس محترم ستاد هفته پژوهش؛ جستاری کوتاه در باب نسبت میان علوم انسانی، فرهنگ و فناوری تقدیم میگردد. از این روی این جستار در نهایت کوتاهی و به اجمال تدوین میشود تا انشاالله مدخلی باشد برای بسط آن در آینده. بعون الله تعالی.
منظور از برقراری نسبت میان این سه، از یک سو نشان دادن این حقیقت است که علوم انسانی در چرخه فرهنگ میتواند کارآمد بماند؛ بهویژه در کشور ما با این همه سابقه درخشان تمدنی ـ فرهنگی، علوم انسانی راه بومی شدن خود را در پیوند عمیقتر با ژرفای فرهنگ و باورهای تمدنی و دینی این مردم بهتر میتواند پیدا کند و از سوی دیگر روشن ساختن این واقعیت است که وجه دیگر کارآیی علوم انسانی، باید رویکرد کاربردی و تقاضامحوری باشد. یعنی، این دانشها میتوانند ظرفیتی فناورانه، راهگشایانه و تقاضامحور داشته باشند. بهعبارت دیگر، این علوم در پیوند با لایههای درونی فرهنگ مردم این مرز و بوم قادر به شناسایی و حل مسأله و رفع مشکل هستند.
نسبت میان علوم انسانی، فرهنگ و فناوری را از چند حیث باید بازکاوی کرد:
۱ . اصل وجود نسبت و رابطه میان این سه
این ادّعا که «علوم انسانی ظرفیت فرهنگسازانه، فناورانه، راهگشا و... را دارد، پس با فناوری ارتباط برقرار میکند و میتواند مسأله و راه حل و مشکل را رفع سازد»، بهمعنای جدّی انگاشتن رسالت فرهنگسازانه علوم انسانی است. باید اندیشید که بشر بعد از اجتماعی شدن بر اساس فرآورده زندگی اجتماعی، یعنی فرهنگ و تمدن، به اهداف و مقاصد خود میرسد. اما فرهنگ چیست؟
فرهنگ، اعم است از دانشها، رفتارها، عادات، سنن، ابزار و روش و فن و فناوری، حکمت و شعر و هنر، میراثهای مدنیِ باقیمانده از ادوار گذشته حیات اجتماعی، نوع تغذیه، بهداشت، آداب و رسوم، باید و نبایدها، اخلاق و شعائر و باورها و...
همه این مؤلفههای برآمده از حیات اجتماعی یک ملت در یک نظام منسجم، بههم یا درهم تنیدهاند و برهم اثرگذارند و با هم تعامل دارند؛ اما هر کدام در جای خود و از مسیر خود و با استعدادها و ظرفیتهای خود و با روش و رویکرد خود. اگر فناوری، بر فرهنگ مؤثر است و موجب گسترش فرهنگ و حل آسیبهای فرهنگی میشود، علوم انسانی صد البته افزونتر موجب رشد و شکوفایی و تعالی و اعتلای فرهنگ میشود چراکه علوم انسانی مستقیم یا غیرمستقیم به انسان میپردازد. انسانی که خالق فرهنگ است.
اما علوم انسانی میتواند فرهنگ بیافریند و خود اساس بخشی از معارف منطوی در فرهنگ واقع شود. علوم انسانی به پیکره اجتماع، روح و حیات میبخشد و آن را از حالت مکانیکی و خشک درمیآورد.
علوم انسانی بهاینگونه مقولات که اساس فرهنگ و تمدن و مفاهیم و تصورات بنیادی است، میپردازد و نیز به توسّع ذاتی این حوزهها و آسیبها و آفات و انحرافات و حتی بهمسائل و معضلات مناطق تماس فرهنگها و ملتها و حساسیتها و ناآشناییهای نخستین این تلاقیها و... با هدف ایجاد منطقهالفراغ برای اندیشیدن توجه دارد. علوم انسانی گوهرمدار و فرهنگساز است و درحقیقت روح جامعه است.
از این حیث، این دانشها چه در ساحت بنیادی محض و نظری و چه در ساحت بنیادی راهبردی و چه در لایه پژوهشهای توسعهای و چه در رویه تحقیقات کاربردی با فناوری پیوند دارند، یعنی هرکدام جنبه فناورانه دارند.
دقت در این سخن مقام معظم رهبری میتواند به تبیین این مسأله کمک برساند:
علوم انسانی برای جامعه جهتدهنده است؛ فکرساز است؛ حرکت یک جامعه، مسیر یک جامعه، مقصد یک جامعه را مشخص میکند. (جلسه دیدار با اعضای شورای بررسی متون پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۲/۱۱/۱۳۸۵)
۲. از حیث مراتب پیوند و ارتباط میان این سه
از این دیدگاه، هر کدام از لایههای یادشده، نسبتی ویژه با فرهنگ و فناوری برقرار میکنند که افقهای آنها را شاید بتوان اینگونه نشان داد:
الف: علوم انسانی بنیادی:
۱. علوم انسانی بنیادی نظری:
که دستکم از دو جهت با فرهنگ و فناوری پیوند برقرار میکند :
۱. حوزه معرفتسازی، نظریهسازی و تمدنسازی و کمک به تقویت وجوه و نمودهای فرهنگی
۲. کشف مسأله و خلق راهبردها (هم در حوزه فرهنگ هم در مبادی جهتگیری فرهنگ و فناوری)
۲. علوم انسانی بنیادی راهبردی:
که مهمترین مصداق فرهنگسازانه و فناورانه آن، میانجی شدن میان عالم نظر و عالم عمل، یعنی خلق راهبردهاست و میتواند بهدو دسته تقسیم شود:
۱. تدوین چشماندازها، سندها، برنامههای توسعه
۲. تعیین مسیرها و جهتدهیها، تدوین راهبردها و نقشه راه
ب: تحقیقات توسعهای:
که پلی میان علوم انسانی بنیادی، وجوه کارکردگرایانه فرهنگ و کاربرد محض است که عمدتاً بهکشف، خلق، ابداع ظرفیتهای جدید یا اصلاح فرایندها و استقرار فرایندهای جدید یا استقرار نظامها در مسیر توسعه جوامع میانجامد.
ج: پژوهشهای کاربردی:
که با ابتنا بر ساحتهای پیشین، بهبود و به کمال رساندن رفتارها، روشها، ساختارها و الگوها را در دستور کار خود دارد و در عرصه عمل به شناسایی مسائل حوزه فرهنگ از یک سو و رفع مشکل اجتماعی، اقتصادی و شناسایی و رفع آسیبها و... از سوی دیگر میپردازد.
بنابراین هیچ ساحت و لایهای از علوم انسانی وجود ندارد که با فرهنگ عجین نشده باشد یا جنبه فناورانه در آن به چشم نخورد.
اما نکته مهم این است که باید مراقبت کرد دچار افراط و تفریط نشویم. یعنی، سخن از جنبههای فناورانه علوم انسانی نباید به دوری از روح علوم انسانی ـ که فرهنگ است ـ منجر شود و جاذبه فناوری و نگاه کارکردگرایانه و گاه تحصّلی و پوزیتیویستی بر آن غلبه یابد و به سیطره چارچوبهای علم تجربی بر علوم انسانی بینجامد. اگر چنین باشد، حتماً دستکم از پشتوانه فرهنگی و ظرفیت نظریهپردازی و تمدنسازی و تحقیق و توسعه پایدار و همهجانبه ناشی از بهکارگیری نتایج علوم انسانی محروم خواهیم شد.
بازکاوی دلائل و عوامل شکوفایی تاریخ تمدن ایرانی ـ اسلامی هم نشان میدهد که هرگاه، علوم انسانی بهمثابه علوم وامدار و وامخواه فرهنگ و استراتژیک تلقی شدهاند یعنی راه و مسیر هدایت جامعه را (بهتعبیر مقام معظّم رهبری) نشان دادهاند، ما بهسمت تمدنسازی حرکت کردهایم.
بنابراین، از دیدگاه ما، پرداختن به ابعاد و ظرفیتهای کاربردی و فناورانه علوم انسانی به معنی غفلت از روح فرهنگی و جنبههای بنیادی و نظری آن نیست و به مفهوم نادیده انگاشتن اهمیت و ارزش ابعاد و بخشهای مبنایی آن ـ که همان فرهنگ است ـ نخواهد بود. بلکه ادّعا این است که همین مبانی و پایهها میتوانند از نظریات بنیادی بهسمت راهبردی حرکت کنند، سپس از راهبردها به سمت کاربرد پیش بروند. از این روی، عرصه کاربرد و فناورانه هم منطقاً بر پایه مبانی و در پیوند با آنها مفید و مؤثر خواهد بود و هم ساحت کاربرد باید دائماً از زیربنای فرهنگی و نظری تغذیه کند.
انصافاً نام و جایگاه پژوهشگاه و اسناد بالادستی مشرف بر آن و بهویژه اساسنامه و برنامه توسعه راهبردی پژوهشگاه به ما رهنمون میشوند که پژوهشگاه با این ارکان به سوی اعتلا پیش خواهد رفت:
۱- نگاه راهبردی به پژوهشهای بنیادی؛
۲- لحاظ داشتن دغدغه و مایههای فرهنگی و تمدنی در همه فعالیتها؛
۳- در نظر داشتن رهیافت کاربردی و به فعلّیت رساندن جنبههای فناورانه و مهارتآفرینی در اجرای طرحها.
«علوم انسانی میتواند فرهنگ بیافریند و خود اساس بخشی از معارف منطوی در فرهنگ واقع شد. علوم انسانی به پیکره اجتماع، روح و حیات میبخشد و آن را از حالت مکانیکی و خشک در میآورد.»
بدیهی است این راه پیشرفت و ارتقای جایگاه با اتکا به سرمایههای انسانی دانشمند و فرهیخته، برنامهمداری، حرکت بر مبنای خرد جمعی و رویکرد داناییمحوری و توجه به مسائل و نیازهای جامعه ممکن خواهد بود. از همین روی و با الهام از برنامه توسعه در آغازین سال اجرای برنامه، طرح جامع اعتلای علوم انسانی معطوف به پیشرفت کشور از سوی پژوهشگاه طراحی شد که امید است به فضل الهی با استقبال در خور مسئولان و جامعه علمی و صاحبنظران کشور مواجه شود.
و الحمدلله اولاً و آخرا
نظر شما :