دکتر میری در گفت‌وگو با «شرق»: حقوق زنان و عصری‌شدن فهم دین از نگاه آئینه‌وند

۱۱ خرداد ۱۳۹۴ | ۱۸:۰۴ کد : ۱۰۴۷۳ اخبار اساتید پژوهشگاه
تعداد بازدید:۱۸۵۰

مسئله زنان و حقوق آن همواره یکی از مسائلی بوده که از سوی متفکران و صاحب‌نظران عرصه‌های مختلف به آن پرداخته شده است. مرحوم صادق آیئنه‌وند نیز یکی از متفکرانی است که نظرات قابل تاملی در این زمینه دارد. سیدجواد میری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با اشاره به نظر این استاد تاریخ اسلام درباره حقوق زنان می‌گوید: مسئله زنان در نگاه او مسئله جنسیت نیست، بلکه مسئله هویت جامعه انسانی است.

‌استاد در ابتدا بفرمایید چرا مرحوم آئینه‌وند به مسئله زنان می‌پردازد؟ چرا حقوق زنان به عنوان یک مسئله برایش مهم است؟

 قبل از اینکه وارد این موضوع بشوم که اصلا ایشان حقوق زنان را چگونه می‌بیند و مفهوم عصری‌شدن فهم دین در رابطه با حقوق زنان از دیدگاه آئینه‌وند چه مؤلفه‌ها و خصوصیاتی دارد، این سؤال را باید مطرح کرد که اساسا جامعه مطلوب از دیدگاه آئینه‌وند چیست؟ آن موقع این جامعه مطلوب چه ارتباطی با مسئله زنان دارد؟

جامعه مطلوب از نگاه او جامعه نبوی و علوی است در برابر جامعه غیرمطلوب یا جامعه‌ای که غیرانسانی است. آئینه‌وند از جامعه غیرانسانی با عناوین جامعه اموی یا بینش اموی یاد می‌کند که فقط مختص دوره تاریخی گذشته نیست. این را تعمیم می‌دهد که می‌شود از آن استفاده کرد. می‌گوید؛ برای اینکه بتوانیم اینها را از هم تمییز دهیم مشارکت یا عدم مشارکت زنان را در جامعه باید بررسی کنیم. یعنی اگر شما بخواهید بفهمید چه جامعه‌ای، جامعه مطلوب یا جامعه‌ای است که مبتنی بر بینش نبوی و علوی است، از مشارکت زنان آن جامعه می‌توانید تشخیص بدهید.

سؤال این است که اصولا برای چه قصدی آئینه‌وند به تاریخ رجوع می‌کند و از این منظر چه سودی را برای مفهوم حقوق زنان به تصویر می‌کشد؟ آئینه‌وند کسی است که در تاریخ یا در تاریخ‌نگاری اسلام صاحب سبک است یا سعی کرده که سبک تاریخ‌نگاری نوین را رواج دهد. او سعی کرده است که از این روش استفاده کند و به صورت تحلیلی از همان سبکی که سیدجعفر شهیدی استفاده کرده، آن را در تاریخ اسلام پیاده کند. خیلی از چیزهایی که درباره ایشان گفته می‌شود نتوانسته آن‌گونه که باید، استاد را معرفی کند، من فکر می‌کنم این، آن چیزی نیست که آئینه‌وند را آئینه‌وند می‌کند. یعنی آئینه‌وند تنها یک استاد تاریخ نیست، تاریخ برای او یک حوزه تخصصی نیست. مثل زریاب خویی یا مانند باترفیلد در انگلستان، فکر نمی‌کنم فقط مسئله این باشد، چرا؟ استناد می‌کنم به نکته‌ای در کتاب سی سال با تاریخ ایشان، در این کتاب می‌توانید ببینید که اصلا دغدغه آئینه‌وند برای اینکه به تاریخ ورود پیدا کرده، چیست؟ آیا می‌خواسته بگوید که من یک مورخم؟

قرائت من از آئینه‌وند این است که دغدغه او این نبوده است. دغدغه‌اش این بوده که می‌گوید: «دست عالمان و محققان را می‌بوسم و از محضرشان استدعا می‌کنم برای نجات اسلام از دست موروث قدیم و عرف شکیم آستین بالا زنند و تنقیح مناط کنند، کجاست شیخ مفید!» در ادامه می‌گوید: «جو سیاست‌زده چنان برکشور چنگ انداخته که هر طرحی را ممکن است عقیم و بدفرجام گرداند، شاید به خواست حضرت حق و ممد قدسیان در آینده دستی بگردانم» تا بتوانم تغییری در نگرشمان نسبت به آن چیزی که به آن سنت اسلامی می‌گوییم، نسبت به آن چیزی که بینش قرآنی و نسبت به آن چیزی که عقلانیت دینی می‌گوییم به وجود آوریم. اصلا تاریخ برای او اهمیت عصری دارد و کار تاریخ این است که وضعیت اعصار گذشته با خصوصیات و ویژگی‌های درون نهفته را برای معاصران آشکار کند و از این امر مهم‌تر آن است که انسان بتواند تصور ذهنی درستی از گذشته داشته باشد تا بتواند سنن، عرف‌ها، نیازهای اجتماعی و قوانین را بشناسد، با عصر خود مقایسه کند و راهی برای آینده بهتر ترسیم کند.

دغدغه آئینه‌وند این است که نظامی که ما به آن نظام سیاسی اسلام می‌گوییم، برچه اساسی است. اگر ما بخواهیم آنها را بسنجیم و آنها را محک بزنیم با چه چیزی یا با چه معیاری می‌توانیم اینها را محک بزنیم. «به عبارت دیگر، رابطه معناداری بین حذف زنان از صحنه‌های اجتماعی و یا فاصله گرفتن از سیره نبوی در اعصار مختلف وجود دارد. یا فاصله رفتار حاکمان و زمامداران جهان اسلام از سیره نبوی با حذف زنان از صحنه‌های حیات اجتماعی نسبت معنا‌داری دارد. هرگاه مدیریت عقلایی در جامعه حاکم است ما شاهد حضور زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی هستیم. ولی هنگامی که قرائت‌های طالبانی و داعشی که ریشه در نگاه اموی دارند به جای بینش نبوی و منش علوی می‌نشینند. حذف زن از صحنه حیات اجتماعی کلید می‌خورد».

‌چرا جامعه اسلامی و جهان اسلام نمی‌تواند از ظرفیت زنان در توسعه جامعه استفاده کند؟

«اگر سیره نبوی را بدون لحاظ، تفسیر و تبیین و بدون ملاحظه زمان و درک مکان در نظر بگیریم آنگاه دچار یک هرمنوتیک بسته و انجماد فکر خواهیم شد که فقط موافق طبع قدرتمندان و ابزارگرایان خواهد بود.»

آئینه‌وند سخن از مثلث «ثروت»، «قدرت» و«زن» می‌کند که به عنوان ابزاری در اختیار حاکمیت‌های متفاوت در جهان اسلام از صدر تا امروز قرار گرفته که مبتنی بر سیره اموی هستند و فاصله گرانی با بینش نبوی و شیوه علوی دارند. به عبارت دیگر هر چند عقلانیت اسلامی با گرایش‌های اموی و الگوهای اجتماعی متحجرانه متباین است.

اینجاست که اهمیت پروژه آئینه‌وند به عنوان یک نواندیش دینی آشکار می‌شود؛ چرا که برای تغییر این عادات و قالب‌های ذهنی مرسوم در جامعه اسلامی راهی جز بازخوانی انتقادی نداریم. در جایی که مثال‌های بی‌شماری در قرآن و در سیره نبوی و علوی وجود دارد که زنان منشأ کل خیرات هستند. پس چگونه شده که از دل آن غزالی‌ای بیرون آمده که با تمامی بزرگی‌اش در حوزه تفکر، تمامی سعی و تلاش خود را می‌کند که نشان دهد قرآن و حدیث و سیره نبوی این را می‌گویند که منشأ کل شرور در ارتباط با زن است. این زن‌ستیزی از کجا می‌آید؟ برای اینکه بتوانیم این را ثابت و بعد بازخوانی نقادانه کنیم، باید به تاریخ رجوع کنیم و بتوانیم از درونش فهمی را به وجود بیاوریم که با آن با وضعیتی که ما امروز در آن هستیم، رابطه برقرار کنیم تا بتوانیم آن را نقد کنیم.

‌البته این نگاه متأثر از نگاه ارسطو است.

آئینه‌وند می‌گوید چند جریان در جهان اسلام موجب ایجاد چنین چیزی شده است. مسئله زنان در نگاه او مسئله جنسیت زن نیست، بلکه مسئله هویت جامعه انسانی، به‌مثابه جامعه مطلوب که برای به منصه ظهور رساندنش نیاز به احیای حقوق ازدست‌رفته زنان دارد؛ یعنی اگر ما در مورد مسئله زنان صحبت می‌کنیم، اصلا صحبت جنس زن در مقابل جنس مرد نیست، بلکه صحبت این است که جامعه مطلوب چگونه می‌تواند شکل بگیرد. جامعه‌ای می‌تواند جامعه مطلوب باشد که زن در آن عاملیت داشته و نقش و مشارکتش در ساحت‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی... و باشد. اگر نباشد، چنین جامعه‌ای، جامعه مطلوب نمی‌تواند باشد.

آئینه‌وند به عنوان یک نواندیش دینی، معتقد است زن‌ستیزی در جهان اسلام که منجر به ساختارهای ذهنی و عینی شده، نیاز به نقدهای جدی تاریخی- جامعه‌شناختی دارد. از این‌رو او به بررسی سه عنصری که موجب به‌وجودآمدن «فرهنگ زن‌ستیزی» دربافت جامعه اسلامی شده است، می‌پردازد. آن سه عنصر تأثیر‌گذار چیست؟ نخست؛ نگاه عصر جاهلی، دوم؛ گفتمان صوفیان دنیاگریز و سوم؛ گفتمان شاعران زورپرست و تقدیس‌گران قدرتد.

از سوی دیگر، آئینه‌وند معتقد است آنچه را ما عقلانیت دینی می‌نامیم، درحقیقت ربطی به بینش قرآنی ندارد، چراکه با موروثاتی مواجه هستیم که ریشه در۱- موروث جاهلی عربی ۲- موروث ایرانی (زروانی‌گری غرب ایران‌زمین) ۳- توراث یونانی ۴- گفتمان صوفیانه دارد. برای روشن‌شدن مطلب، آئینه‌وند ادعا می‌کند در بحث تأثیر از فرهنگ‌های رایج در درالاسلام و نفوذ آن، اسناد و نشانه‌های بی‌شماری وجود دارد و او به غزالی و نگاه او اشاره می‌کند که هیچ ربطی به بینش قرآن ندارد.

در صفحه‌های ۳۸۲ تا ۳۸۵ اشارات زیادی به نگاه‌هایی می‌کند که افراد مختلفی از قبیل غزالی سعی می‌کنند با استناد به احادیث، که همه را می‌شمارد و می‌گوید این احادیث مجعول است ولی غزالی از این احادیث استفاده می‌کند که نقطه نظر خودش را تثبیت کند. چرا نگاه آئینه‌وند جالب می‌شود به این دلیل که در ذهنیت عمومی ما وقتی می‌خواهیم درمورد زنان صحبت کنیم،‌ استناد به سیره نبوی و روش علوی نمی‌کنیم بلکه استناد به این نگاه‌ها که زن موجود ناقص‌الخلقه‌ای است و... می‌کنیم. آئینه‌وند می‌گوید اینها به‌گونه‌ای در ذهن، ضمیر و جان جامعه ما رسوب کرده است.

آئینه‌وند تئوری‌پرداز بزرگی است که حوزه‌های مختلف علوم انسانی و معارف اسلامی را در یک منظومه منسجم گرد هم آورده است که من از آن به فهم حلزونی یاد می‌کنم، او تمایز تئوریکی بین بینش اموی و عقلانیت نبوی- علوی قائل می‌شود. بینش اموی در نگاه او همان اسلام تغلب است که این اسلام تغلب هم در تاریخ نمونه‌های زیادی برایش بوده و هم امروز در عصر ما نمادهای مختلفی مانند قرائت داعش دارد. این سیره اموی است که به‌جای سیره نبوی نشسته است. عقلانیت نبوی و علوی را ایشان در اسلام رحمانی می‌داند، آئینه‌وند می‌گوید در نگاه تغلب برای زن نگاهی ابزاری و حاشیه‌ای قائل می‌شوند؛ درحالی‌که در نگاه رحمانی، زن دارای عاملیت و نقش مشارکتی است.

سؤال دیگر این است که واقعا ما چگونه تمایز قائل بشویم. ممکن است آئینه‌وند هم متهم به این شود که فرافکنی می‌کند. این اسلام تاریخی که در طول تاریخ به منصه ظهور رسیده را می‌گوید، اسلام نیست و آن قرائتی از متن که داریم را بگوییم این قرائت اسلامی است. این خیلی از بحث‌ها را می‌تواند دامن بزند و خیلی‌ها بگویند که از کجا و به چه دلیل آن چیزی که در تاریخ اتفاق افتاده را قبول نکند. می‌گوید اگر ما تاریخ را به عنوان یک ابزار قبول داشته باشیم و از آن منظر به تاریخ یا به جوامع یا به دوره‌های مختلف نگاه کنیم، یک‌سری معیارها به دست ما می‌دهد. آئینه‌وند به زنان نگاه ویژه‌ای دارد و زن‌های برجسته‌ای را که در تاریخ اسلام دارای شخصیت‌های ممتازی بودند می‌شمارد و بازخوانی و به‌گونه‌ای گفتمان‌های اینها را احیا می‌کند.

مثلا دارمیه حجونی را بازخوانی می‌کند و من فکر می‌کنم آئینه‌وند در اینجا به دنبال این نیست که فقط بگوید دارمیه حجونی در قرن دوم یا در ۱۳۰۰ سال قبل چه چیزی گفته یا نکته خیلی بدیعی گفته است؛ به دنبال این نیست. آنها را به عنوان بلندگویی برای بیان فلسفه سیاسی خودش قرار می‌دهد. من آن‌گونه بازخوانی کردم که آئینه‌وند از زبان دارمیه حجونی دیدگاه و فلسفه سیاسی خود را بیان می‌کند. می‌گوید بین فقه ولایت و فقه خلافت تفاوت مبنایی وجود دارد و این تباین در او این است که در فقه خلافت اصل غلبه و سکوت است که مشروعیت می‌آورد. ولی در فقه ولایت اگر همه مردم سکوت کنند و به حکومت امام ظالم تن دهند، نه‌تنها مشروعیتی به دست نمی‌آید بلکه همه آن امت با آن حاکم هم‌سرنوشت‌اند و محاکمه می‌شوند. اقبال لاهوری می‌گوید برخلاف نگاه مسیحیت در اسلام یک دموکراسی معنوی وجود دارد، یعنی چه؟ یعنی اینکه الهیات مسیحی بر این مبنا بود که شما برای رسیدن به خدا یا در ارتباط با خدا نیازمند یک پل هستید و یکی از ساحت‌های وجودی پاپ همان پل‌بودنش است. یعنی پل‌بودن بین عالم معنا و عالم ماده بود.

 اما در اسلام چنین چیزی وجود ندارد. انسان کما‌هو انسان به عنوان خلیفه خداوند می‌تواند ارتباط مستقیم با خدا داشته باشد و واسطه‌ای نمی‌خواهد. با این قرائتی که آئینه‌وند از عقلانیت یا از بینش اسلامی یا نبوی دارد، حتی ایشان نه‌تنها معتقد به دموکراسی معنوی است بلکه معتقد به دموکراسی هم هست. شاید معتقد باشیم که دموکراسی از غرب وارد شده اما معنای آنکه انسان در فقه ولایت دارای یک عاملیتی است و این عاملیت زمانی می‌تواند به منصه‌ظهور برسد و معنا و مفهوم داشته باشد که بتواند در تمام ساحت‌های اجتماع خودش مشارکت کند و یکی از شاخصه‌هایش، این است که زنان حق تعیین سرنوشت خودشان را داشته باشند. در هر جامعه‌ای به هر معنایی زن را حذف کنند یا زن را خانه‌نشین یا پرده‌نشین کنند و تفکیک جنسیتی قائل شوند، می‌گوید این سیره ممکن است در تاریخ اسلام وجود داشته و ممکن است جوامع اسلامی این‌گونه زندگی کرده باشند. اما این سیره نبوی نیست و می‌گوید من شما را فرامی‌خوانم که بیاییم و با همین متد تاریخی ببینیم پیامبر یا اولیا و ائمه در روش خودشان چگونه بودند، در نگرش خودشان در همان برهه‌های زمانی که توانسته‌اند در جامعه تأثیر‌گذار باشند، نسبت به زن چگونه رفتار کرده‌اند. وقتی به این نگاه می‌کنیم می‌بینیم با نگاه اموی و اسلام تغلب فاصله بی‌شماری دارد.

اما اینها به چه درد ما می‌خورد؟ در جامعه اسلامی یا در جامعه مسلمانان وقتی نگاه می‌کنیم بسیاری از تغییر و تحولاتی که امروز در جهان ما اتفاق می‌افتد، همه به استناد قرآن و سیره نبوی است. درحالی‌که آن چیزی که ذهنیت ما براساس آن شکل گرفته و آن قالب‌های ذهنی که در جامعه ما به صورت نهاد شکل گرفته است، اینها با سیره نبوی فاصله دارد. یک مثالش را که خیلی ساده بود و خود ایشان هم بارها گفته است، همان منشأ خیربودن زنان است. می‌گوید ائمه، پیغمبر و... بر این باورند که زنان منشأ خیر هستند و آن نگاه که می‌گوید زنان منشأ شر هستند اسلامی نیست. با ادله بسیار نشان می‌دهد اینها ریشه در نگاه‌هایی دارد که در مغان، زروانیان، نگاه‌های متأثر از فلسفه یونان، کسانی متأثر از زن‌ستیزی در بین فلاسفه یونان و جاهلیت عرب وجود داشته، اینها به عنوان اسرائیلیات و نصرانیات به صورت احادیث مجعول وارد جهان اسلام شده است که نقد نشده و باید نقد شود.

بسیاری از مشکلات و مسائلی که ما امروز داریم، به‌عنوان مثال زنان می‌توانند به ورزشگاه بروند و... حتی ایشان یک پله بالاتر می‌رود و می‌گوید این چیزی که به عنوان فقه اسلامی به آن می‌گویند سیادت یا حق اولاد، به زن نیست و به مرد می‌رسد. می‌گوید اینها را هم اگر نگاه کنید بسیاری از آنها متأثر از نگاه‌های قبیله‌ای است و ذهنیت اسلامی نمی‌تواند باشد. ذهنیت اسلام خیلی شفاف است؛ خداوند انسان را خلق کرده و در دایره نظام آفرینش دارای دو نوع مؤنث و مذکر است. این تبعیض‌هایی که ما در جامعه می‌بینیم نمی‌تواند از بینش قرآنی باشد. اینها نمی‌تواند مبتنی بر عقلانیت دینی باشد. اگر عقلانیت دینی را به عنوان قوه تقوی مراد کنیم، تقوی جنسیتی نیست؛ یعنی به زبان دیگر اگر به نگاه خود آئینه‌وند برگردیم، آئینه‌وند منشأ اینها را نگاه قبیله‌ای می‌داند، ذهنیت‌های طایفه‌ای و قبیله‌ای می‌داند و اینها را از عقلانیت دینی نمی‌بیند.

برای اینکه ما بتوانیم مسئله زنان یا حقوق زنان را در نگاه آقای دکتر آئینه‌وند بفهمیم، باید مفهوم عصری‌شدن دین در نگاه وی و در نگاه نواندیشی دینی را دریابیم. همان‌طور که قبلا هم گفتم او معتقد است، یکی از معضلات بزرگ جهان اسلام این است که نتوانسته دین را عصری کند. او می‌گوید آن اصل این است که جهان اسلام و اندیشمندان و علمای جهان اسلام نتوانسته‌اند مفهوم عصری‌شدن دین را بفهمند و برای معاصرت، اصالت قائل شوند و آن را انحراف ندانند. درست است خیلی انحرافات ممکن است وجود داشته باشد، اما اینکه خود امور مستحدثه همان‌گونه که مطهری و امام موسی صدر می‌دیدند، معاصرت، یک اصالتی دارد و برای فهم معاصرت، ما نیازمند نگاه عقلانی و نگاهی هستیم که وحی را به صورت یک چارچوب منجمد یا انجمادی یا نقلی نبیند و بتواند از دینامیزم عقل و وحی استفاده کند.

یکی از شاخصه‌های مهم این مسئله و یکی از معضلات بزرگ جهان اسلام و علی‌الخصوص در جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام و یک ایده این است که بتواند مسئله زنان را حل کند. یعنی بتواند گونه‌ای تفسیری، تبیینی، تأویلی از مسئله زنان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ارائه دهد. همان‌گونه که قبلا هم اشاره کردم، می‌گوید با این نگاه عصری چه اشکالی دارد زن رئیس‌جمهور یا فقیه شود. به عنوان مثال فقیه‌بودن زنان یعنی فهم دین تابع جنسیت نیست. اینکه انسان می‌تواند فقیه شود و به درجه‌ای از دانش و اجتهاد برسد، فقط در ذهن نیست، باید در عین هم نمود داشته باشد. اگر فقیه باشد اما نتواند استفتاء بکند این چه فقاهتی است؟ چرا نمی‌تواند استفتاء کند، چه اشکالی دارد؟ چرا نمی‌تواند رئیس‌جمهور بشود؟ چرا نمی‌تواند مسند قضا داشته باشد؟ اینها از کجا آمده است؛ در سیره نبوی است؟ نه در سیره نبوی نیست؛ با ارجاع به آن مثلث سیره اموی، قدرت و ثروت و شهوت آن را با همان چارچوب می‌شود توضیح داد و در آن مثلث می‌شود آن را دید؛ نه در سیره نبوی و علوی.

کلیدواژه‌ها: پژوهشگاه ihcs research center پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


نظر شما :