گفت‌وگوی شرق با ناصر تکمیل‌همایون: درباره تاریخ‌نگاری فضیلت‌مند

۱۱ خرداد ۱۳۹۴ | ۱۷:۵۹ کد : ۱۰۴۷۰ اخبار اساتید پژوهشگاه
تعداد بازدید:۱۹۱۹

روایتگر صادق تاریخ

شیوه نگارش تاریخ در بین مورخان به دو شیوه تاریخ‌نویسی عربی و شیوه تاریخ‌نویسی فارسی تقسیم شده است. در این زمینه، استاد آئینه‌وند پلی میان این دو شیوه تاریخ‌نویسی به‌شمار می‌آید. دکتر ناصر تکمیل‌همایون، استاد تاریخ دانشگاه تهران و یکی از چهار جامعه‌شناسی که نشان علمی دکتر صدیقی را امسال به‌خود اختصاص داد، معتقد است دکتر آئینه‌وند تاریخ‌نگاری فارسی و عربی را به‌هم پیوند می‌دهد. درگذشت دکتر صادق آئینه‌وند، ما را بر آن داشت درباره شیوه‌ نگرش وی به تاریخ و رابطه‌ای که وی بین تاریخ‌نویسی فارسی و تاریخ‌نویسی عربی ایجاد کرده‌است، به گفت‌وگو بپردازیم. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

‌استاد! درباره آثار، اخلاق، فضایل صادق آئینه‌وند اگر نکته‌ای دارید، در ابتدا بفرمایید.

وی را از اوایل انقلاب می‌شناختم و بامداد انقلاب بود که آئینه‌وند با شامات عربی در ارتباط بود و گویی برای امر تحصیل و تحقیق با بیروت و دمشق در رفت‌وآمد بود. بنده وی را می‌دیدم و در همان زمان، احساس کردم که وی جوان بسیار مؤدب، محترم و بااخلاقی است. به‌دلایلی، چند سال بین ما جدایی افتاد، اما بعدها که بنده وارد پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم‌انسانی شدم، در مجله‌های پژوهشگاه، مجله‌های تاریخی و فصل‌نامه انجمن ایرانی تاریخ به عنوان اعضای تحریریه‌ یا شورای نویسندگان در کنار هم قرار گرفتیم. در این روال ما بارها در جلسه‌هایی درباره داوری مقاله‌ها و چند رساله با هم بودیم. این مراوده‌های علمی باعث شد رفاقت بیشتری بین ما شکل بگیرد. رفاقت ما ادامه پیدا کرد تا زمانی که وی به پژوهشگاه آمد و بنده در زمره کسانی بودم که از حضور وی خوشحال شدم و از این حضور، استقبال و دفاع کردم، زیرا بر حسب شناختی که از آئینه‌وند داشتم، می‌دانستم انسان بااخلاق و بسیار منزه‌ای است، اگرچه به شیوهای مدیریت وی وقوف نداشتم، اما در حوزه روابط علمی و اخلاقی، وی را می‌شناختم و در آن زمان شخصیتی مانند وی برای پژوهشگاه لازم بود. بعد از انقلاب استادان سابق دانشگاه تهران و دیگر دانشگاه‌ها را بررسی و برخی را بازنشسته و بعضی را اخراج می‌کردند، همچنین چند سال پس از پیروزی انقلاب که دوباره شروع به بررسی وضعیت و احوال استادان جدید کردند، دایره‌هایی به نام مکتبی‌ها، مذهبی‌ها، ملی- مذهبی‌ها و ملی‌ها به‌وجود آمد. پس از آن، دایره‌هایی مانند مجاهدین، فدائیان و توده‌ای‌ها بودند و سرانجام سلطنت‌‌طلب‌ها که در آخرین دایره قرار داشتند. استادان سلطنت‌طلب را کلا از دانشگاه اخراج کردند و درباره گروه‌های دیگر هم سخت‌گیری می‌کردند، بنده که در دایره ملی‌ها یا ملی- مذهبی‌ها یا انقلابی‌های سفید قرار می‌گرفتم، شامل این گروه‌ها نشدم و حتی برخی مذهبی‌ها نیز در این دوایر قرار نمی‌گرفتند. آئینه‌وند تا جایی که من به یاد دارم، از همان موقع از این جریان‌ها دور و در دانشگاه تربیت‌مدرس مشغول انتخاب استادان و تدوین دروس بود و سال‌ها به تدریس و عضویت در کمیته‌های متعدد مشغول به انجام وظیفه بود، تا زمانی که به ریاست پژوهشگاه برگزیده شد.

طی این سال‌ها بنده حتی یک‌بار نشنیدم کسی از وی گله یا شکایت داشته باشد. وی کاملا عدالت، راستی، درستی و حقیقت را در کارهایش رعایت می‌کرد. نمونه رفتار وی را می‌توانم در جریاناتی شرح دهم که مجبور شد از برخی استادان که نمونه واضح و برجسته آن هاشم آقاجری بود، حمایت کند. وی در اتفاقی که برای آقاجری روی داد، ایستاد و دفاع کرد. این حرکت آئینه‌وند در آن زمان حرکت والایی بود؛ دفاعی که در انجام آن هراسی نداشت.  اما به دلیل فعالیت‌هایی که در جامعه‌شناسی داشتم، چندی پیش به من نشان علمی (دکتر غلامحسین صدیقی) را از سوی انجمن جامعه‌شناسی ایران مرحمت کردند. این امر درست زمانی اتفاق افتاد که آقای دکتر آئینه‌وند در بیمارستان بستری بود و شاید ساعت‌های آخر زندگی خود را می‌گذراند، لوحی را برای تقدیر و تبریک به بنده، امضا کرد که برای من فرستادند. درحالی‌که بنده نه با وی پیوند حزبی داشتم و نه وی حزبی بود، آنچه آئینه‌وند در این امر انجام داد، تقدیر و دفاع علمی از یک منزلت علمی بود. این اخلاق و رویکرد، فضیلتی را در وی نشان می‌داد. من به برخی دوستان جامعه‌شناس خودم چند روز پیش گفتم اگر با شیوه‌های روان‌شناسی اجتماعی می‌آمدیم و در مراسم ترحیم و تشییع‌جنازه آئینه‌وند پژوهش می‌کردیم، حتما به این نتیجه می‌رسیدیم که مردم به احترام فضیلت در این مراسم شرکت کرده بودند، زیرا ایرانی طرفدار فضل است، اما به فضیلت احترام بیشتر می‌گذارد؛ احترام به فضیلتی که در وی بیش از فضل وجود داشت اگرچه اهل فضل به معنای واقعی هم بود؛ ویژگی‌ای که هیچ‌یک از کسانی که در مراسم تشییع و ترحیم وی شرکت کرده بودند، منکر آن نبودند.

 آئینه‌وند زمانی که با افراد سخن می‌گفت، این صحبت توأم با مهربانی، احترام و ادب بود. سال پیش در تیرماه که قرار بود من به فرانسه بروم، رفتم تا از وی خداحافظی کنم. زمانی که در حضور وی نشستم، با چشم خود دیدم با چه خلوصی برای بنده دعای سفر خواند. این حرکت وی برخاسته از ایمان و اعتقادش بود، زیرا در آن اتاق، تنها من و وی بودیم و کس دیگری نبود. این حالات را که من در وی می‌دیدم، مثل زمانی که به آسانسور می‌رسیدیم، درست بود که بنده از نظر سنی از وی بزرگ‌تر بودم، اما در‌هرحال آئینه‌وند رئیس بود و من مرئوس. تا من را سوار آسانسور نمی‌کرد، خودش سوار آسانسور نمی‌شد. یک نوع بلندنظری و متانت در رفتار داشت. آنچه شرح دادم، برخی ویژگی‌های اخلاقی وی بود که گمان می‌کنم تجلیلی که مردم در مراسم تشییع و ترحیم از وی کردند، به‌دلیل بلندمرتبگی وی در فضیلت‌مندی بود.  تقدیری بود که ملت ایران از وی کردند، ادای احترامی که زایندگان فرهنگ و هویت ایرانی به یک شخصیت برجسته نشان دادند؛ رویکردی بسیار قابل‌احترام است. هم برای آئینه‌وند و هم برای ملت ایران که افراد خادم جامعه را تشخیص می‌دهد و فرد حقیقت‌گو، ریاکار یا راست‌کردار را می‌شناسد و میان آنها فرق می‌گذارد و عظمت جمعیت در مراسم تشییع وی، نشان‌دهنده هوشمندی ایرانی‌های حق‌شناس است.

آئینه‌وند از منظر علمی

‌تاریخ‌نگاری‌ای که دکتر آئینه‌وند دارد، چگونه است؟

آئینه‌وند رابطه گسسته تاریخ‌نگاری عربی و پارسی را پیوند داد. وی در دو رشته تاریخ با گرایش تاریخ اسلام و ادبیات عرب، حضوری پربار داشت. اگرچه در سایر رشته‌های علوم انسانی نیز دستی داشت، اما وی در رشته تاریخ آثار پربارتری را به جامعه علمی ما عرضه کرده است. استادان و دوستانی را که بنده می‌شناسم و در اطراف ما هستند، هیچ‌کدام در آن مسیر در حوزه تاریخ اسلام قرار نگرفتند که وی قرار داشت. آئینه‌وند در حوزه تاریخ اسلام بر اغلب سلسه‌ها تسلط داشت و کسی مانند وی در این حوزه، احاطه نداشت. وی در این حوزه تاریخ‌عام بود؛ به عبارتی زمانی که تاریخ‌نگاری ما در ایران آغاز شد، نام آن را تاریخ‌نگاری اسلامی گذاشتند و تا مدت‌های مدیدی این تاریخ به زبان عربی نوشته می‌شد، یعنی علاوه بر مورخان بزرگ عرب‌زبان، حتی مورخان ایرانی و پارسی‌زبان، نیز تاریخ را به عربی می‌نوشتند که آئینه‌وند درباره این تاریخ‌نگاری‌ها مطالعه و تحقیقی نیز انجام داده است. این شیوه تاریخ‌نگاری به زبان عربی تا سلسله خوارزمشاهیان و مغول ادامه داشت. اما از دوره مغول تاریخ‌نگاری با آثاری مانند «جهانگشای جوینی» و «جامع‌التواریخ» جنبه پارسی‌نگاری پیدا می‌کند. این نوع تاریخ‌نگاری سنتی به زبان پارسی تا دوران قاجاریه و با نوشتن آثاری مانند «ناسخ‌التواریخ» و جزء اینها ادامه پیدا می‌کند و حتی در برهه‌ای مورخان جدید ما، چون ناظم‌الاسلام کرمانی، عباس اقبال و کسروی نیز به سبک پارسی تاریخ‌نگاری می‌کنند.

بنابراین با این روال، باید بگوییم رشته تاریخ‌نگاری که ما در صدر اسلام داشتیم، به دو بخش تاریخ‌نگاری با زبان عربی و زبان پارسی تقسیم می‌شود. تاریخ‌نگاری با زبان عربی در میان عرب‌ها همچنان با افراد شاخصی مانند ابن‌خلدون در غرب عالم اسلام ادامه پیدا می‌کند. تاریخ‌نگاری دوزبانه عالم اسلام بدون اطلاع دو حوزه از هم نوشته می‌شود. به‌طوری که اگر به تاریخ ابن‌خلدون مراجعه کنیم، به کتاب العبر (نه به مقدمه آن)، خواهیم دید تاریخ مربوط به شرق یعنی هند و ایران، دارای اطلاعات ضعیفی است. در حالی که درباره کشورهای عربی تا اندلس اطلاعات قوی‌ای در این کتاب آمده است، زیرا ابن‌خلدون از دامنه کشورهای عربی و اسلامی باخبر بود. درحالی‌که مطالب گنجانده‌شده از شرق در اثر ابن‌خلدون ترجمه عربی کتاب‌هایی است که در صدر اسلام درباره تاریخ عرب و عجم به صورت مشترک نوشته شده و به‌نوعی یک جدایی میان دو جامعه مسلمان عرب‌زبان و پارسی‌زبان رخ داده بود. این جدایی، تنها در حوزه تاریخ نبود، بلکه این جدایی و ناآگاهی حتی در علمای دینی ما هم دیده می‌شود. به عنوان مثال، شما در برخی علمای دینی می‌بینید از مکه و مدینه در شعب ابی‌طالب و محله هاشمی‌ها و... اطلاع کامل دارند، اما از اوضاع دنیای عرب بعد از حمله مغول، کمتر مطلع‌اند. حتی در دوران جدید تا آغاز جنبش‌های سیاسی منطقه، اطلاعاتشان از اردن، فلسطین و الجزایر و مصر و دیگر کشورهای عربی بسیار اندک و ناقص بوده است. از طرفی مورخان پارسی‌زبان اگرچه از دولت‌های تشکیل‌شده در داخل، مانند صفویه و سلسله‌های دیگر اطلاعات بسیار خوبی دارند، اما تاریخ‌نگاری آنها درباره ایوبیان و مملوک‌ها و سرزمین‌های اسلامی عربی و آفریقایی مطالب ضعیفی را ارائه داده‌اند. این جدایی تاریخ‌نگاری دو طرف، به‌نوعی حکایت از بی‌خبری می‌کند. شادروان آئینه‌وند در تاریخ‌نگاری خود به‌دنبال رفع این بی‌خبری‌ها بود و ما را متوجه این مهم کرد که در دنیای عرب خیلی خبرها بوده است. این رفع بی‌خبری در حالی صورت گرفت که باید بگویم ما مورخان بسیار خوبی داشتیم که آثار ارزشمندی تألیف کردند، اما با وجود این، دنیای عرب با تاریخ‌نگاری‌ای که از اروپا نشأت گرفته بود، زودتر از ما آشنا شده و آثاری از تاریخ‌نگاری مدرن را ترجمه کرده بودند. این در حالی است که ما پس از آنها به ترجمه تاریخ‌نگاری سبک جدید روی آوردیم. آئینه‌وند فردی بود که رابطه گسسته تاریخ‌نگاری پارسی و عربی را دوباره به‌هم پیوند داد. این تلاش وی باعث شد تا در تاریخ‌نگاری ما مقام برجسته‌ای کسب کند. اگرچه در میان مورخان برجسته ایرانی نیز کسانی مانند عباس زریاب‌خویی، عبدالحسین زرین‌کوب و برخی دیگر بودند که کم‌وبیش با مورخان عرب آشنایی داشتند، اما در میان جامعه مورخان ایرانی آنچنان که باید، مرسوم نبوده، اما آئینه‌وند ما را با این تاریخ کم‌رنگ‌شده دوباره آشنا می‌کند. وی در پیدایش علم تاریخ در جهان اسلام شعبه‌ها و مشکلات آن و نظریات گوناگون تاریخ‌نگاران مسلمان (ایرانی و عرب) چون کافیجی، سخاوی، طبری، یعقوبی، مسعودی، سیوتی، بیهقی، ابن‌خلدون و دیگر مورخان بزرگ جهان اسلام مطالعه جامعی انجام داده است.

دکتر آئینه‌وند با ترجمه الشماریخ فی علم‌التاریخ تألیف جلال‌الدین سیوتی از مبدأ تاریخ‌نگاری در جهان اسلام و فواید علم تاریخ، به دانش‌پژوهان علم تاریخ کمک می‌کند و در ترجمه بخشی از کتاب‌التاریخ و المورخون اثر شاکر مصطفی تاریخ‌نگاری جدید دانشمندان عرب‌زبان را می‌نمایاند و نشان می‌دهد که چگونه از علم تاریخ مغرب‌زمین بهره برده‌اند و در ترجمه کتاب قائده‌المورخان و بخشی از کتاب مؤید النعم و مبید الغنم‌تاجدین سکی شرایط مورخ را در تاریخ‌نگاری مورد بحث قرار می‌دهد.

 و آثاری مانند «الشماریخ فی علم تاریخ»، «الایام و لیالی فی‌الشهور» اثر ذکریا ابن‌زیاد را معرفی می‌کند که برای ایرانیان زیاد شناخته شده نبود.

کار دیگری که آئینه‌وند انجام داده است، به‌اصطلاح اروپایی‌ها، زیاد میکروهیستوری کار نکرده، بلکه بیشتر ماکروهیستوری کار کرده است. به عبارتی، وی در تاریخ‌نگاری خود، کل عالم اسلامی و ایران فرهنگی را مدنظر قرار داده است. کار دیگری که وی انجام داده، این است که در تاریخ‌نگاری تاریخ‌نگاران پژوهش کرده است. به عبارتی، شیوه تاریخ‌نگاری آثاری را که نام بردیم، مورد تحقیق قرار داده است، مانند کتاب شاکر مصطفی که از آن یاد کردیم.

 کار آئینه‌وند این بود که دوباره این بریدگی‌ها را ترمیم کرده و ما را به تاریخ‌نگاری دنیای عرب و جهان اسلام متصل کند و تاریخ جهان اسلام را دوباره به‌هم پیوند دهد؛ پیوندی که باعث آشنایی تاریخ‌نگاران دو طرف شود. آئینه‌وند به یک معنا تحصیل‌کرده تاریخ جهان اسلامی است و به حکم ایرانی‌بودن و پیوند با تشیع، به تاریخ ایران و سرگذشت زندگی شیعیان و امامان آنها علاقه‌مندی شدیدی دارد و خوشبختانه در داشتن ابزار استفاده از منابع اصلی که به زبان عربی است، استادانه و زبردستانه استفاده کرده و به همین دلیل در بخش سوم طرح نگارش تاریخ سیاسی اسلام به‌درستی از عصر امامت، امامت بعد از امام‌علی(ع)، امامت امامان اثنی‌عشری، تشیع بعد از غیبت و عصر بیداری مسلمانان را مورد توجه ویژه قرار داده است.

آئینه‌وند هنرمندانه زمان وقوع حوادث روزهای هفته، ماه‌ها و صفات هریک از آنها را به‌تحریر درآورده و در همین مسیر از منابع تاریخی سیره‌ها، مغازی، فتوح، قتل، حروب، حوادث، رجال، روات، ترجم و انساب پژوهش سودمندی انجام داده است.

متأسفانه این مورخ بسیار زود از دنیا رفت. بنده همیشه درباره مرحوم مطهری که تمام آثار وی را مطالعه کرده‌ام، معتقدم وی به پختگی و کمالی رسیده بود که اگر شهید نمی‌شد و پژوهش‌های علمی را ادامه می‌داد، از مطهری امروز بسیار فراتر می‌رفت و یک مطهری جامع برای عالم اسلام می‌شد. درباره آئینه‌وند همین‌طور بود، اگر وی زنده می‌ماند و سمت‌های اداری و جلسات و گردهمایی‌های وی کاهش می‌یافت و تنها به پژوهش‌های علمی در حوزه تاریخ اسلام و به تکمیل شناسایی بخش تاریخ قلمرو اسلامی می‌پرداخت، این شیوه پژوهش، وی را به یک تاریخ‌شناس و تاریخ‌نگار ممتاز عالم اسلام تبدیل می‌کرد. این سخن بنده نقض‌کننده مقام فعلی وی به عنوان یک تاریخ‌نگار دوره اسلام نیست، بلکه منظور من ارتقا از جایگاه فعلی وی است. متأسفانه درگذشت نابهنگام آئینه‌وند ضایعه بزرگی برای تاریخ و فرهنگ ایران بود.

در کتاب‌هایی که آئینه‌وند تلاش داشته بخش مغفول تاریخ‌نگاری اعراب و همچنین تاریخ‌نگاری پارسی را به دو طرف بشناساند و به هر دو زبان منتشر کند، آیا این مهم انجام شده است؟

بنده ترجمه آثار آئینه‌وند به عربی را ندیده‌ام، اما وی با توجه به حضور در برخی کشورهای عربی که در ابتدای سخنم اشاره کردم و همچنین به خاطر تسلط بر زبان عربی، به منابع آنها در کتابخانه‌ها و مجامع نشر کتاب مراجعه کرده و توانسته این منابع را بیابد و به ایران بیاورد و به ایرانی‌ها معرفی کند، اما اینکه منابع فارسی را تا چه اندازه به کشورهای عربی معرفی کرده، بنده از این امر اطلاع ندارم. با وجود این، در سفرهای متعدد علمی که وی به کشورهای عربی داشت، حتما برخی منابع را در تبادل با آنها معرفی کرده و از طرفی مطمئنا به وسیله وی مجامع تاریخی دنیای عرب با مورخان پارسی‌زبانی چون صادق نشات، دکتر محمد محمدی‌ملایری (که سالیان دراز در بیروت تدریس و تعلیم می‌کرد) اقبال، زریاب‌خویی و زرین‌کوب آشنا شده‌اند کمااینکه کتاب استاد و بنیان‌گذار جامعه‌شناسی ایران، دکتر غلام‌حسین صدیقی، با عنوان جنبش‌های دینی در سده‌های دوم و سوم هجری به زبان فرانسه در مجامع علمی و تاریخی کشورهای عربی، کاملا شناخته‌شده است.

‌دیدگاه قریه‌نویسی در تفکر تاریخی آئینه‌وند چگونه است؟

این دیدگاه در تاریخ‌نگاری ایران اسلامی هم ‌به‌عنوان «بلدان‌نویسی» و هم به نام «مسالک‌الممالک» معروف است که «مسالک‌الممالک» به معنی راه‌های شهرها یا کشورها آمده است. همان‌طور که شما هم اشاره کردید، این قریه‌ها، بلدان‌ و ممالک که برخی از آنها القابی نیز داشتند، در تاریخ‌نگاری دارای اهمیت بودند. برای مثال از شهر «ری» و «بلخ» به عنوان «ام‌البلاد» یاد کردند که این شهرها در حیطه سرزمینی که قرار داشتند، به عنوان نقطه کانونی تلقی می‌شدند. اگرچه در برخی زمان‌ها از این شهرها به عنوان «دارالحکومه» نام برده‌اند. از طرفی شهر تبریز در تمام کتاب‌های دوره قاجاریه به عنوان «دارالسلطنه» ثبت شده یا شهری مانند قزوین لقب مذهبی «باب‌الجنه» را بر خود داشته است.

این شهر و شهرنشینی در عالم اسلام معنا و مفهوم خود را دارد که درباره اهمیت شهرها در زبان فارسی و عربی کتاب‌های بسیاری نوشته شده است. یکی از کارهای آئینه‌وند توجه به مدنیت شهری، از تحولات آن از قریه، القاب و موقعیت سیاسی آنها بوده است. در برهه‌ای از تاریخ بین ایران و عثمانی درباره برخی کشورها اختلاف‌نظرهایی وجود داشت. عثمانی‌ها به سلطنت خود خلافت می‌گفتند و این نام‌گذاری در حالی بود که عالم تشیع آن را قبول نداشت که آنجا مرکز خلافت باشد و این نارضایتی در دوره قاجار و حتی در دوره سلطنت ناصرالدین‌شاه نیز وجود داشته است. زمانی که شاه قاجار تهران را از آن شهری که در دوره شاه‌طهماسب بوده، وسیع‌تر می‌کند و آن را گسترش می‌دهد، نام آن را دارالخلافه تهران می‌گذارد و درحقیقت، یک وجه دیگری به این شهر می‌بخشد که به‌نوعی در تقابل با شهر قسطنطنیه (استانبول) در زمان عثمانی‌هاست.

‌استاد، اگر نکته خاص درباره آئینه‌وند هست، بفرمایید.

آئینه‌وند درباره تاریخ اسلام نظریه‌هایی داشت که این نظریه‌ها برخاسته از عقیده وی بود. وی با برخی تقسیم‌بندی‌ها در تاریخ موافقت داشت و نظرش درباره برخی بخش‌های آن با تقسیم‌بندی‌های متداول متفاوت بود. زمانی که وی می‌خواهد درباره تاریخ اسلام بحث کند، نخست از عصر جاهلیت و مسائل مربوط به آن مانند ادیان، فرهنگ‌ها، شیوخ و قبیله‌های مختلف می‌گویدو پس از آن، عصر بعثت را شرح می‌دهد، تا به عصر هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه می‌رسد. زمانی که شرح هجرت را تمام می‌کند، یک اصلی به نام خلافت را بیان می‌کند که در فصلی که این اصل را در آن گنجانده، درباره چهارخلیفه سخن می‌گوید. پس از آن، عصری به نام امامت شیعی را پیش می‌کشد. بنابراین در تقسیم‌بندی وی، یک اصل خلافت و یک اصل امامت شیعی وجود دارد. در شرح امامان شیعه تا غیبت کبری امام‌زمان(عج) را شرح می‌دهد و پس از آن تاریخ اسلام را تا تاریخ معاصر، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی و عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، دنبال می‌کند. با وجود این،‌ آئینه‌وند نسبت به بروز و ظهور اسلام در اسپانیا نیز بی‌نظر نیست و آن را به ملوک‌الطوایف در اسپانیا یا اندلس تقسیم می‌کند. همچنین وی اسلام ایرانی را نیز معرفی می‌کند، در این معرفی به شرح سلسله‌های ایرانی و ترک تا زمان قاجاریه می‌پردازد. همچنین تاریخ هند و افغانستان را نیز از یاد نمی‌برد و برای این دو قلمرو نیز تاریخی را تعریف می‌کند به‌طوری‌که در تاریخ‌نگاری وی بر حسب اسلام، می‌توان چندین تاریخ عالم اسلام پیدا کرد. این شیوه شرح اسلام در سرزمین‌های متفاوت با شیوه تقسیم‌بندی آن در دانشگاه‌ها متفاوت است که تنها به تاریخ اسلام در ایران اکتفا شده درصورتی‌که ما تاریخ اسلام در هند، چین، شمال آفریقا و اندلس نیز داریم. آئینه‌وند به‌نوعی گستره تاریخ اسلام را تدوین کرد و به‌نوعی چندین رشته تاریخ اسلام را ابداع کرد. این نوع تقسیم‌بندی اسلام براساس نفوذ آن به سرزمین‌های مختلف، نشان‌دهنده تسلطی است که وی در این حوزه دارد.

نکته دیگری که درباره وی باید خاطرنشان شوم و چندین بار تکرار شد، تسلط وی بر زبان عربی و فارسی است که با همین مهارت، توانست برخی متون را ترجمه کند، متونی که نوع ترجمه آن نشان‌دهنده میزان تسلط وی بر هر دو زبان است. زمانی که برخی از بخش‌های کتاب «التاریخ و المورخون» را ترجمه کرده، در متن ترجمه‌شده به‌خوبی احاطه وی بر زبان فارسی مشهود است. این نوع ترجمه از زبان عربی به فارسی، به‌نوعی گویای هنر وی در ترجمه بود.

 آئینه‌وند یک رکنی برای مورخان ایرانی بود و در جلسه‌های فصل‌نامه انجمن ایرانی تاریخ و سایر مجله‌های تاریخی که حضور پیدا می‌کرد، پایه برای بقای آن مجله و انجمن بودند. وی یک نوع اتوریته اخلاقی و علمی (پشتوانه) برای مجله و مقالات آن داشت. زمانی که در فصل‌نامه انجمن ایرانی تاریخ، نام وی نیز گنجانده شد، درواقع نامش پشتوانه‌ای بود تا بسیاری از امور اداری و علمی آن به‌خوبی پیش رود و از سوی نهادهای مسئول مشکل‌‌تراشی نشود. به‌نوعی نام وی را مدافع علمی و سازمانی می‌دانستیم. البته این‌طور نبود که وی از روی تکلف کاری را بپذیرد، زمانی که امر انتشار یک مجله را می‌پذیرفت با جدیت آن را دنبال می‌کرد و اگر مشکلی در روند دریافت مجوز پیش می‌آمد، وی این مشکلات را حل می‌کرد. این امر در انتشار مجله یا ماهنامه‌های حوزه تاریخ بسیار مهم بود، زیرا اگر ما چنین شخصی را نداشتیم، کار انتشار این فعالیت‌های علمی با مشکل بیشتر روبه‌رو می‌شد.

درباره بزرگان ما پس از فوت سخنانی می‌گویند. درباره فردی حرف‌های خوب و بد می‌زنند، اما وقتی جمع‌بندی می‌کنیم، می‌بینیم روی‌هم رفته، انسان بدی نبوده است. اما درباره آئینه‌وند همه خوب می‌گویند و کسی از او شکایتی ندارد و برخی معتقدند اگر مشکلی داشتند و با وی در میان گذاشته‌اند، در رفع آن فروگذاری نکرده است. همچنین امروزه ما بزرگانی داریم که اگر برخی کارهای خوب را انجام داده‌اند، برای این بوده که به مقام و مسئولیتی برسند. اما آئینه‌وند همه کارهایش برای خدا بود. منظورم این است که وی خیلی موحد بود و زمانی که روزه می‌گرفت این روزه در آداب، کردار و گفتارش هویدا بود. به یاد دارم زمانی در جلسه‌هایی با وی در حضور افرادی، از لحاظ مسئولیت بالاتر از وی بودیم اگرچه به کسی بی‌احترامی نمی‌کرد، اما در حد معمول رعایت ادب و احترام طرف مقابل را می‌کرد و اهل تملق‌گفتن نبود. البته شخصیت مستغنی وی نیازی به این تملق‌ها نداشت. در زندگی شخصی، وی بسیار ساده می‌زیست و خانه کلنگی‌ای که داشت را بازسازی کرد و چهار طبقه ساخت و سه طبقه را به دخترانش داد و در یک طبقه آن نیز خودش زندگی می‌کرد. این پیدا و پنهان زندگی وی بود. اهل قبول‌کردن پست و مقام نبود و هنگام برعهده‌گرفتن مسئولیت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ما و دوستان پژوهشگاه افراد زیادی را واسطه کردیم و نزدش فرستادیم تا این مسئولیت جدید را قبول کرد. درحالی‌که افراد دیگری منتظر قبضه‌کردن این مسئولیت بودند. زمانی که به پژوهشگاه آمد افرادی را که با خودش آورد، افراد بدی نبودند و درواقع نان به کسی قرض نداد و افراد شایسته‌ای را با خودش در پژوهشگاه همراه کرد. در زمان ریاستش که یک‌سال‌واندی بود نیز مسئله‌ای در پژوهشگاه به وجود نیامد که باعث آزار یا ضایع‌شدن حق کسی شود. درباره آن باید اضافه کنم که درباره استاد مرحوم دکتر آئینه‌وند مطالب بسیاری از دیدگاه‌های مختلف می‌توان اضافه کرد که در این گفت‌وگو نمی‌گنجد و باید با مراجعه به همه آثار وی تحقیق کامل و مفصلی فراهم آورد.

امید است حیات علمی پژوهشگاه همچنان زنده و پویا استمرار یابد و آرامش و رضایت کنونی همچنان برقرار بماند. آن‌سان که دکتر آئینه‌وند آرزو می‌کرد. وی در کارهای اداری و در کارهای علمی خود هیچ‌گاه ادعای «کار کامل و کمال کار» را نداشت و همواره به نقصان کوشش‌های علمی و تلاش‌های خود اذعان داشت. کامل و بی‌عیب‌ونقص، فقط خدای تعالی را می‌دانست و سخنش را بدین‌گونه پایان می‌داد الکمال‌لله وحده.

کلید واژه ها: پژوهشگاه ihcs research center پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی


نظر شما :