گزارش برگزاری هفتمین پیشنشست علمی همایش ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران
کرونا و تربیت
گزارش برگزاری هفتمین پیشنشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران
با موضوع: «کرونا و تربیت»
هفتمین پیشنشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران، روز دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 با حضور صاحبنظران و دانشجویان از ساعت 16 الی 18/30 برگزار شد. در این نشست که با عنوان «کرونا و تربیت» برگزار شد، دکتر علیرضا صادقزاده قمصری مدیر پنل و آقایان دکتر خسرو باقری استاد دانشگاه تهران؛ دکتر نعمتا... موسیپور استاد برنامهریزی درسی دانشگاه فرهنگیان؛ دکتر محمد حسنی دانشیار پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و دکتر علیرضا صادقزاده قمصری استادیار دانشگاه تربیت مدرس و مدیرگروه علوم تربیتی شورای بررسی متون؛ بهعنوان سخنرانان در این نشست حضور داشتند.
در ابتدا دکتر خسرو باقری سخنرانی خود را با عنوان: «مثلث دوّار من-تو-آن: نگرشهای تربیتی کرونایی» را با ارائه پاورپوینتی در این زمینه مطرح کرد که چکیدهای از سخنان ایشان به شرح ذیل میباشد:
«پدیده کرونا هر روز دامنه تأثیرش را بلندتر میکند. سخن گفتن از تأثیر آن بر قلمرو تعلیم و تربیت، خود، در حوزههای مختلفی چون روشهای یادگیری مجازی، ارتباطهای اجتماعی مجازی دانشآموزان و نظایر آن قابل بررسی است. آنچه در این نوشتار مورد نظر است، تأثیر این پدیده بر نگرشهای تربیتی است. نگرش، تا حدی متفاوت با دانش و دانشورزی است. نگرش هم از حیث کلنگری، وسیعتر از دانش است و هم از حیث آمیزهها و عناصری که در آن حضور دارند، پیچیدهتر است. نگرش چشم انداختن و دانش چشم دوختن است؛ نگرش با چشمانداز بیکران افق سروکار دارد، درحالیکه دانش در کران سرزمینی معیّن به ژرفکاوی میپردازد. از حیث آمیزهها نیز نگرش، مزاجی امتزاجی دارد و عناصر مختلفی چون شناخت، عاطفه، و روابط اجتماعی را در خویش گرد میآورد، در حالی که دانش، حتی در شکل بینرشتهای آن، از چنین تنوع و تکثری برخوردار نیست. به هر روی، در پی آنیم که تأثیر کرونا بر قلمرو تعلیم و تربیت را با تمرکز بر نگرشهای تربیتی بررسی کنیم.
بهنظر میرسد، کرونا نگرش نوینی را در تعلیم و تربیت فراهم میآورد و این کار را با بههمآوردن سه ضلع یک مثلث به انجام میرساند؛ سه ضلعی که گرایش به دور شدن از هم داشتهاند. ضلع نخست، من فردی، ضلع دوم، دیگری و ضلع سوم، طبیعت یا جهان است که از آنها با عناوین «من»، «تو»، و «آن» یاد میکنیم. تباعد این سه ضلع، یا گرایش آنها به دوری از یکدیگر، به شرح زیر است. «من» در درجه نخست، دو ضلع دیگر را همتای خود نمیبیند، بلکه رابطه ارباب و رعیتی با آنها برقرار میسازد: «تو»تا جایی که در خدمت «من» است، قابل تحمل است و «آن» تا جایی که منبع تغذیه کننده «من» است، در نظر میآید. بر این اساس، «تو» به منزله «دیگری» همواره در اندیشه انتقام گرفتن از منیّت «من» بوده است و نیز در کار حیلهآوردن برای بیرون کشیدن «آن» از چنگ وی. تاریخچه «دیگری»های تحقیرشده، انباشته از سرگذشت این نبردهاست. سرانجام، «آن» نیز که طعمه «من» و «تو» بوده، همواره فرصتجویی کرده تا بر این دو شریک ناسازگار بشورد و علیه آنان طغیان کند و چون چارپایی که بیش از طاقت بر او بار کردهاند، از سواران خود تن زند و آنان را بر زمین زند.
نگرشی که کرونا فراهم میآورد، از طریق کنار هم چیدن این سه ضلع فرّار و دَوَرانی کردن مثلث حاصل از آنها است. نخست، باید این سه ضلع، همتا شوند و باور کنند که سهم هر یک در شکل دادن به مثلث، برابر است. نه «من» بدون «تو» معنا و حیاتی دارد و نه لازم است که «تو» یا دیگری، در تلاشی واکنشی، حق تقدم را از «من» برباید و از آن خویش کند، چنان که اندیشمندان معاصری چون لویناس و دریدا بر آن کوشیدهاند تا «دیگری» را بر تارک بنشانند و «من» را به تبعیت بکشانند. از سوی دیگر، «من» و «تو» بی «آن» چه توانند کرد، جز آن که سر بر بالین گرسنگی بگذارند و بمیرند؟ طبیعت مامی است که این دو طفل را با دو پستان خویش شیر داده است و میدهد. به این سان، باید همتایی این سه ضلع در برساختن مثلثی هماهنگ را باور کرد و فراهم آورد. اما حرکت دَوَرانی این مثلث برای آن است که هیچ دوضلعی برای ریاست تبانی نکنند؛ مثلث دوّار، رأس ثابتی برفراز ندارد.
کرونا نشان داد که باید میان «من» و «تو» اصلاح ذاتالبین صورت گیرد. هنوز البته این نگرش به خوبی آموخته نشده است و دیده میشود افراد و ملتها در فکر ربودن فرصت و امکانات از یکدیگر برای بقای خویشند. اما کرونا با همه-گیری بینظیری که از خود نشان داده، اثبات کرده است که بقای همگان به همگان وابسته است. باید روزی فرابرسد که آدمیان باور کنند بدون دیگران، در وحشت تنهایی به سر خواهند برد و باید باور کنند که نیاز «من» به «تو» از نوع نیاز ارباب به برده، در تصویر هگلی آن، نیست، بلکه نوعی همتایی و هماوایی است. به راستی، تا کی باید آدمی در این توحش به سر برد که زندگی «من» (خواه فردی یا ملی) با دریدن «تو» (خواه فردی یا ملی) فراهم میآید؟ چه زمانی قرار است آدمیان بفهمند که تنها با هم زندهاند و اگر تنها بمانند، بازندهاند؟ اکنون آن زمان فرارسیده است و باید پای درس خودشناسی و اجتماعی کرونا این نگرش را نیک نیوشید.
اما حکایت «آن» نیز در کرونا بس شنیدنی است. از این منظر، کرونا فریاد کر کننده طبیعت است؛ انتقامی است که «آن» از «من» و «تو» میستاند. طبیعت به آدمی میآموزاند که خطاشکیبی «آن» حدی دارد و تحمیل بیش از حد آدمی را تحمل نخواهد کرد. آدمی باید حریم طبیعت را پاس دارد وگرنه حیات را بر او حرام خواهد کرد. با کرونا طبیعت، نفسی تازه کرده است: والصُبحِ إذا تَنفّس. جلوههای گشایش تنگنفس طبیعت، اینجا و آنجا هویداست؛ در پاکیزگی هوا، در رهایی حیوانات، در ترمیم لایه اوزون و نظایر آنها. کرونا به ما آموخت که بسیاری از کارهای ما بیهوده بوده و بدون انجام آنها، نه تنها آسیبی به کسی یا جایی نمیخورَد، بلکه آسیبهایی نیز چاره میشوند. «کار» باید اکنون بازتعریف و از شبهکار تفکیک شود؛ هم باید مشخص شود که شبهکار چقدر از ارزش کار دور است و هم ارزش دورکاری بهخوبی درک شود.
اکنون بایسته است که از دریچه نگرشهای انسانی، اجتماعی و طبیعی حاصل از کرونا به تعلیم و تربیت نگاه کنیم و در این چشمانداز وسیع به دانشآموزان خود چیزی بیاموزانیم. ما نیاز داریم که مقدار خود را بشناسیم، قدر دیگران را بازیابیم و قدرت خویش را به رخ طبیعت نکشیم. در متن این نگرشها، دانش نیز در جایگاه مناسب خود خواهد آرمید.».
سپس دکتر نعمتا... موسیپور سخنرانی خود را با عنوان: «دامن کشیدنِ فرهنگسازی از نظام تربیتی: آثار کرونا بر درک ارزش ساختارها» را آغاز نمودند که چکیدهای از سخنان ایشان به شرح ذیل میباشد:
«فرهنگسازی پدیدهای تربیتی و دارای سابقه طولانی است. نخستین متفکران تجددگرای ایران، باور داشتند که طریق رستگاری ایرانیان، فرهنگسازی است که بنیاد آن بر «باور به اراده و اختیار شخص» و «ضرورت افزایش دانایی فرد برای عمل» قرار داشت. اختیار یک واقعیت حیات فردی و آگاهی یک مؤلفه انتقالی از تجربه جمعی است؛ که حامل آن، نظام آموزشی است. این بود که توسعه مدارس و دانشگاهها در ایران از ابتدای قرن چهاردهم شمسی رونق گرفت. چنین تصور میشد که آگاهی با اختیار درهم میآمیزد و عمل شخص را شکل میدهد. ایجاد شرایط تحقق عملِ مورد انتظار، فرهنگسازی نام گرفت؛ پدیدهای که رنگ تعلق میپذیرفت. یعنی میتوانست برآمده از «باستانگرایی قومی» یا «آیندهگرایی دینی» باشد. همین ویژگی اخیر سبب شد در دهه چهل و پنجاه شمسی، هم مردان شاه بهعنوان حکومت مستقر و هم مردان انقلاب بهعنوان بدیل آن، در یک اعتقاد همانند باشند: «فرهنگ است که جامعه را میسازد».
اهمیت آموزش و پرورش به این دلیل است که تصور میشود میتواند با مدیریت تربیت بیرونی، به دانایی اشخاص شکل دهد؛ هرچند که تجربه تاریخی بشر و تلاشهای پیامبرانه، توفیق آن را نشان نمیدهد. حاصل این شکلدهی، تحقق نوع خاصی از «فرهیختگی» است؛ که منتهی به تشخیص موقعیتی عمل میشود. این همان موضوعی است که «انقلابها» به آن دل سپردهاند. انقلابها اصولاً با ساختارها سازگاری ندارند و آنچه در ایران انقلابی رخ داد هم در خدمت آن بود که ملت «انقلابی باشد».
فرهنگسازی، که دارای جلوهای اغواکننده است، به دلایل متعددی در تمام سطوح جامعه انقلابی ایران طی چهار دهه گذشته گسترش یافت و همگان آن را باور کردند. چنان شد که برای حل هر مسئلهای، از طولانی شدن دادرسی در دادگاه تا جرم کردن رانندگان در آزادراه، یک راهحل مطرح بود: «باید فرهنگسازی شود»! همین بود که وقتی از افسر راهنمایی و رانندگی در کلانشهر تهران پرسیده میشد: چگونه میتوان وضع رانندگی را در جامعه بهبود بخشید، جواب این بود: باید فرهنگسازی شود؛ و اگر همین پرسش از یک والد بیسواد در دوردست شهرهای بزرگ هم پرسیده میشد که تنها تجربهاش از رانندگی مردم، بوقی بود که کامیونی برای دورکردن گوسفندانش از مسیر جاده به صدا درآورده بود، او هم میگفت: باید فرهنگسازی شود!
فرهنگسازی طی سه دهه گذشته رمز عملیات روانی و حتی عملی علیه آموزش و پرورش و معلمان معجزهگر آن شد که با جانفشانی، بذر دانایی را در جان ملت میکاشتند و زنده نگه میداشتند. با ذکر این مصیبت، بر تن این مجموعه خدمت، چه ضربهها که زده شد! اصرار بر این بود که «تربیت صحیح»، اگر باشد، عمل درپی آن است! و سنگر مبارزه با کفر و ظلم و استکبار جهانی، سنگر مدرسه و تعلیم و تربیت و فرهنگ است.
اعتقاد به فرهنگسازی با تمرکز بر «اختیار عمل» دنبال میشود و با ساختار مغایرت دارد. ساختارها، مجموعهای از قواعد و اصول حاکم بر عمل اجتماع هستند که بر بنیادی توافقی یا تحمیلی شکل میگیرند اما به طور جدی از استمرار خود محافظت میکنند و بازتولید میگردند. ساختارها در قامت کلی حکومت با قوای مستقل یا نامستقل تبلور مییابند و تبعیت از آنها راهی برای زیستن در آنهاست. آنها تعیین حقوق و حدود میکنند و خود حامی بالفعل خود هستند. ساختارسازی در مقابل فرهنگسازی قرار دارد و مانع اصلی تحقق انسان دارای عمل متکی بر تشخیص شخصی است. کسی در درون ساختارها، «به اختیار» نیست؛ بلکه عنصری از یک کل سازمانیافته هدفمند است که برای بودن آن، تعریفی وجود دارد و برای عمل آن، تحدیدی! شخص، جزیی از کل است که هرگونه خروج او از ساختار، جهانی را به «آشوب» میکشد.
نحوه عمل «ویروس کرونا» در عصر ما، آشکار ساخت که چگونه هیچ عملی در این جهان، بیارتباط با سایر رخدادها و پدیدهها نیست! آنچه بیش از یک قرن توسط متفکران سیستمی بیان میشد، اکنون به شکل عملی تحقق یافت تا ذهن عینیگرای بشر، به فهم آن نائل آید و باور کند که فرهنگسازی بنیادی برای عمل آزاد و تشخیصی ایجاد میکند و در عصری دارای حرمت است که هر شخص بتواند عمل خود را تعریف و بدون عنایت به پیامد آن بر دیگری، بگوید: «من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش»! اکنون هر بودنی بر بودنهای دیگر مؤثر است. نیک و بد همه اعضای اجتماع بههم آمیخته است. اینجاست که دیگر نمیتوان به توان تربیت برای فرهنگسازی اکتفا کرد و لازم است حکومت به ساختارسازی اقدام نماید. البته فرهنگسازی برای گروههایی اندک از جامعه که در سطحی خاص از اعتلای شخصی عمل میکنند، دارای نقش اساسی است ولی در یک جامعه، سرنوشت همه اشخاص بههم پیوسته است. عمل هر یک بر همگان تأثیر میگذارد. کرونا به روشنی این پدیده مهم اجتماعی را آشکار کرد که «همسرنوشتی» و «طوفانسازی اثر ذرهای» در اجتماع بشری به چه معناست. اکنون این ویروس ناپیدای نوپدید بنیانافکن اجتماعات بشری، از عیش و شادی تا وفات و سوگواری عزیزان، به ما آموخت که در ظهور عملِ مناسب، ساختارهای اجتماعی دارای نقشی بیش از تربیت فردی هستند. فرهنگسازی تنها میتواند به افزایش آگاهی از حقوق و حدودی اقدام کند که با ساختارسازی به تعیین آنها اقدام شده است».
در ادامه نشست دکتر محمد حسنی با عنوان «تربیت اخلاقی اجتماع برمبنای حساسیت اخلاقی: پادتن اجتماعی ویروس کرونا» سخنرانی خود را با ارائه پاورپوینت آغاز کردند که چکیدهای از سخنرانی ایشان به شرح ذیل میباشد:
«کرونا پدیده پیچیدهای است. این پدیده صرفاً بهداشتی و مرتبط با سلامتی افراد نیست. قدرت تأثیرگذاری این پدیده آنچنان زیاد است که میتواند نگاه بشریت را به زندگی و هستی تغییر دهد. لذا میتوان از ابعاد مختلف به بررسی آن پرداخت. ابعاد جامعهشناختی و روانشناختی و حتی اخلاقی موضوع بسیار جدی و مهم است؛ حتی از پروتکلهای درمانی و مراقبتی هم بسی جدیتر است. کرونا در مناسبات اجتماعی (بین فردی) توسعه مییابد. به نظر میرسد که بیش از آنکه دنبال تولید پادتن کرونا بگردیم تا بدنها را مصون سازیم، به دنبال پادتن اجتماعی باید بگردیم تا جامعه مصون از شیوع کرونایی شود؛ زیرا ویروسها موجودات عجیبی هستند و این ظرفیت را دارند که با جهشهای عمدی و غیرعمدی (با مداخلات غیرطبیعی) نسل بشر را درخطر انقراض قرار دهند. به همین دلیل تولید پادتن کرونا و یا داروی درمان آن، راهکاری موقت برای مواجهه با این بلاست. ما باید به دنبال راهبردی باشیم تا نهتنها افراد، بلکه جامعه نسبت به اینگونه فجایع مصونیت پیدا کند.
توسع معنایی مصونیت از فردی به اجتماعی
نکته مهم این موضوع در واقعیت طبیعی سرایت ویروس و شیوع بین فردی است. اگر ویروسها دستبهدست نشوند، خطری جوامع را تهدید نمیکند. پس باید روی سرایت و شیوع و سازوکارهای فیزیولوژیک و روانی شیوع تمرکز کنیم. متخصصان بهداشت روی سازوکارهای فیزیولوژیک تمرکز مییابند. آن را به موضوع مراقبت فردی فرو میکاهند. راهکارهایی که میدهند مبتنی بر انگیزههای فردی، مراقبت و صیانت از سلامت خود یا حداکثر خانواده است. این اگرچه لازم است، اما بیتردید این اگرچه لازم است اما کافی نیست. باید به دنبال راهی بگردیم که از طریق بهبود مناسبات بین فردی از شیوع جلوگیری کند. باید دید در مناسبات بین فردی چه راهکاری برای کنترل اینگونه چالشها وجود دارد که منجر به فجایع نشود.
وقتی دامنه مسئله از فرد به بین افراد کشیده میشود. اخلاق بهعنوان یک پدیده اجتماعی رخ مینمایاند؛ بنابراین شیوع کرونا میتواند بهدلیل ماهیت انتشارش که امری بین فردی است، به حوزه اخلاق مرتبط شود. به سخن دیگر مصونیت از مرز فردی گذر میکند و وجه اجتماعی نیز پیدا میکند. ممکن است فردی به لحاظ فیزیولوژیک با تزریق واکسن کرونا نسبت به آن مصون شود، در وجه اجتماعی نیز جامعهای نیز میتواند با روشهایی (نه صرفاً فیزیولوژیک) بلکه اجتماعی بهنوعی مصونیت در برابر اشاعه دست یابد. بر این اساس میتوان چنین نتیجه گرفت که اتکا بر اصول اخلاقی و کنشورزی اخلاقی مردمان جوامع مهمترین راهبرد مواجهه با اینگونه بلایاست که در کلیدواژه سرایت و شیوع اشتراک دارند. مراد از مواجهه اخلاقی، توصیه به عدم احتکار مواد و اقلام بهداشتی موردنیاز، نیست یا حتی تشکیل سمنها برای کمک به پیران و بیماران جامعه و تجلیل از فداکاریهای جامعه پزشکی و پرستاران نیز نیست که اینها در جای خود بسی ارجمند هستند. مراد از کنش ورزی اخلاقی عمیقتر آحاد جامعه در سطح انگیزههای عالی پایدار شده است که نامش در مباحث فلسفه اخلاق حساسیت اخلاقی است. منظور از حساسیت اخلاقی دغدغهمند بودن، وفادار بودن، حسابگری همیشگی و همهجایی و برانگیختگی بجا و بهموقع موافق و هماهنگ با اصول اخلاقی در موقعیتهای مختلف اجتماعی است.
محتوای حساسیت اخلاقی
حساسیت اخلاقی بدون محتوای مشخص بروز و جلوه بیرونی نخواهد یافت. حال باید دید که حساسیت نسبت به چه اصل اخلاقی میتواند عامل مقابله با چنین خطرهای جمعی باشد که خطر آن در شیوع و سرایت نهفته است. در ادبیات کشور ما که سرشار از مضامین بلند اخلاقی است، اصلی اساسی در اخلاق به چشم میخورد که میتواند درونمایه این حساسیت اخلاقی باشد و جامعه را به سمت سلامتی و نیک بختی ببرد. این اصل با موضوع سرایت و شیوع ارتباط وثیقی نیز دارد. در اصول اخلاقی ما، مردمآزاری یک ضد ارزش است. برخی متفکران بر این باورند که ملاک مهم برای حسن اخلاقی یک فعل آن است که پیامدش به آزار و اذیت دیگری منجر نشود. تا جایی که سعدی توصیه میکند «میازار موری که دانهکش است» یعنی گستره مصداقی این اصل مهم جانوران کوچک چون موران را هم در برمیگیرد. در اینجا حساسیت اخلاقی چنین مصدقی پیدا میکند که هر فرد نسبت به پیامدها و آثار عملش نسبت به دیگران دغدغهمند باشد.
حساسیت اخلاقی یک کنشگر اخلاقی با درونمایه این اصل اصیل و رکین اخلاقی، در فضای سرایت و شیوع و دستبهدست شدن عامل بیماری چنین معنی میدهد که من نباید عملی را انجام دهم که عامل این بیماری را بگیرم و تا منبع انتقال شوم همچنین عمل من باعث شود عامل این بیماری به فرد دیگری منتقل شود یا کاری کنم که زمینه این انتقال فراهم شود؛ زیرا این عمل موجبات آزار دیگران را فراهم میسازد. حتی در این مواجهه اخلاقی با چنین پدیدهای دلیل مراقبت از خود صرفاً سلامتی خود نیست که البته این مهم است بلکه دلیل مهمترش از منظر کنشگر اخلاقی با چنین حساسیتی این است که با بیمارشدنم زمینه زحمت و رنج برای دیگران را فراهم میسازم. ظرفیت درمانی محدود جامعه را اشغال میکنم و لذا جایی برای درمان دیگران کم میشود و بابت هزینههایش جامعه متضرر میشود، جان برخی دیگر درخطر میافتد. بدیهی است که اگر این جهتگیری اخلاقی سطح حساسیت اخلاقی در بین عوام و خواص هماهنگ شود، جامعه روی نیکبختی را خواهد دید. این همان پادتن اجتماعی کروناست.
نتیجهگیری و پیشنهاد
اگر آحاد جامعه به چنین درک و حساسیت اخلاقی نائل آیند، به سهولت میتوان از گسترش و تبدیلشدن این بیماریها به یک فاجعه ملی یا جهانی جلوگیری کرد. شاید برخی تصور کنند که این سخن سهل و ممتنع است. واقعیت این است که این سخن نه سهل است نه ممتنع. ظرفیتهای اخلاقی انسانها که ما عموماً به زیبایی در این دوران بحران شاهدش هستیم، نشان میدهد که این کار ممتنع نیست؛ اما انجام آن سهل هم نیست. کم نیستند انسانهایی که ظرفیتهای اخلاقیشان دستنخورده و بالقوه باقیمانده است. بسیارند انسانهایی که ظرفیت حساسیت اخلاقیشان فعلیت یافته است و نشر چنین استدلالی برجانشان مینشیند و آنها را تبدیل به یک کنشگر اخلاقی میکند. درهرصورت کاری است که نیازمند یک اهتمام مشترک محلی، منطقهای، ملی و شاید جهانی است. شاید ویروسها آثارشان فقط کشندگی نباشد و از این طریق و به نحو سلبی نویدبخش و حیاتبخش برای جوامع نیز باشند؛ آن زمان که چنین پدیدههایی موجب تحریک، شکفتن و برکشیدن ظرفیت حساسیت اخلاقی آحاد جامعه شوند. این امر زمانی تحقق خواهد یافت که در جامعه نوعی گفتمان اخلاقی شکل بگیرد و اخلاق از دغدغههای اجتماعی اولیه و اساسی آحاد جامعه شود. قدرت تشخیص و ارزیابی موقعیتها از منظر ارزشهای اخلاقی بهویژه عدم آزار دیگری تشدید شود».
و در آخر دکتر علیرضا صادقزاده قمصری به مبحث «رویداد کرونا، شاهدی آشکار بر اولویت پرداختن به وجوه عقلانی حیات طیبه در نظام تربیت اسلامی» پرداختند که چکیدهای از سخنرانی ایشان به شرح ذیل میباشد:
«در قرآن کریم به زندگی مطلوب انسان تنها یک باربه صراحت با تعبیر حیات طیبه اشاره شده است (سوره نحل، آیه 97)؛ که ناظر است به توصیف و ترسیم سیمای زندگی آرمانی انسان و مشخصات و ابعاد آن از منظر دین؛ البته این نوع زندگی پدیدهای نیست که درعالم آخرت و پس از مرگ محقق گردد، بلکه در حقیقت در همین زندگی دنیوی و با تنظیم و ساماندهی و صبغه الهی بخشیدن به زندگی طبیعی وروزمره آدمی صورت تحقق مییابد. به بیانی دقیقتر حیات طیبه عبارت است از:
«وضعیت دلپسند، رضایتبخش و شایسته زندگی فردی و اجتماعی آدمی در دنیا و در همه شئون مختلف، براساس نظام معیار ربوبی است که مراتبی از آن، پس از انجام اعمال شایسته، همراه با ایمان، از سوی خداوند کریم، و در جهت تعالی زندگی طبیعی، به همه انسانهای نیکوکار و مؤمن عطا میشود».
بر این اساس، تحقق حیات طیبه در معنای حقیقی آن، مشروط به پذیرش اختیاری دین حق و انجام اعمال صالح براین مبنا است، اما چنانکه میدانیم نظام معیار ربوبی در دیدگاه اسلامی، مفهومی ذو مراتب است که برخی از ارزشهای مراتب نخستین آن، مطلوب بالفعل فطرت کمال جوی همه انسانهاست و میتوانیم مصادیقی از ارزشهای اصلی مورد تأکید در حیات طیبه حقیقی (مواردی نظیر صداقت، عدالتورزی، شکر نعمت، امانتداری و وفای به عهد وحتی حفظ سلامت بدن) را برای هر انسان طبیعی، سالم، خردمند و باقیمانده بر اصل فطرت (ولو افراد غیرمتدین به دینِ حق) نیز اموری خواستنی و تحقق پذیر بدانیم و در نتیجه اهتمام به این نوع ارزشهای عقلانی، که عقل بشری بهطور مستقل درباره آنها حکم میکند، باعث میشود تا تحقق این مراتب از نظام ارزشهای حیات طیبه، آرمان قابل وصول و واقع بینانهای برای عموم مردم (اعم از دینداران و افراد غیرمتدین) بهشمار آید و لذا باید تلاش برای تحقق حیات طیبه، از این مراتب آغاز گردد.
از اینرو به نظر میرسد یکی از زمینههای اصلی تحقق حیات طیبه آن است که همه انسانها را به اقتضای فطرت پاک و حکم عقل سلیم و ندای وجدان درون، نخست به تحقق این مراتب اولیه از ارزشهای انسانی و عقلانی فراخواند و انسانیت آنها را از این مسیر بالفعل نمود؛ زیرا وصول بهمعنای حقیقی حیات طیبه، بدون دستیابی به این مراتب ممکن نیست. یعنی در جریان تربیت اسلامی- بهمثابه روند زمینهسازی برای ورود متربیان به فضای حیات طیبه حقیقی- ابتدا باید نسبت به پذیرش والتزام عملی ایشان به آن دسته از ارزشهای انسانی اصرار نماییم که وجوه عقلانی و فرادینی حیات طیبه هستند (یعنی قبول و پایبندی نسبت به آنها مشروط به انتخاب دین حق و ایمان و التزام به همه ارزشهای نظام معیار ربوبی نیست هرچند درعین حال دین، حکم مستقل عقل عملی درباره حسن آنها را تقریر و امضا مینماید و لذا در نظام معیار ربوبی مقبول و حتی بسیار مورد تأکید هستند) زیرا رعایت عملی این دسته از ارزشهای عقلانی- حتی اگر صرفاً با انگیزههای دنیایی و غیر دینی صورت پذیرند- مراتب اولیهای از زندگی مطلوب انسانی را- بهمثابه پیش نیاز حیات طیبه حقیقی- فراهم میسازد. بنابراین آماده شدن جهت تحقق حیات طیبه (یعنی مقصود اصلی جریان تربیت اسلامی) نیز میتواند بهجای مباحث اعتقادی و عبادی، از درخواست التزام مخاطبان به این وجوه عقلانی و فرادینی حیات طیبه آغاز گردد؛ چراکه تعهد عملی به آنها با فطرت آدمی و حکم مستقل عقل بشری متناسب میباشد و لذا قبول آنها نیازمند حل و فصل مباحث گسترده درباره عقائد دینی نیست.
اما به رغم آنچه گفته شد نکته قابل توجه و چالش برانگیز در اندیشه عموم صاحبنظران تربیتی مسلمان و یکی از نواقص عموم مفهوم پردازیهای رایج در جهت ترسیم نظام تربیت اسلامی در جوامع معاصر، عبارت است از نوعی غفلت و یا کم توجهی نسبت به وجوه عقلانی حیات طیبه و در نتیجه شاهد کمترین تلاش برای توجیه این نوع زندگی شایسته انسانی اسلامی باتکیه بر دلایل عقلی و عقلایی هستیم؛ یعنی بهجای بیان استدلالی لزوم حرکت متربیان در مسیر تربیت اسلامی، باتکیه بر کمالگرایی فطری ایشان و انجام بحث در فضایی فلسفی و فراتر از دلایل درون دینی، نوعاً توجیه لزوم حرکت در این مسیر با فرض پذیرش عقاید دینی اسلام از سوی مخاطب بحث و بنا بر تعبد و التزام او به آموزهها و ارزشهای آن، (و طبیعتاً برای اقناع خصوص دینداران و مؤمنان) صورت گرفته است. درحالیکه چنین توجیهی و توجه بهوجوه عقلانی و فرادینی حیات طیبه، میتواند برای عموم انسانهای دارای عقل سلیم و وجدان بیدار- اعم از متدین و غیرمتدین- موضوعی پذیرفتنی باشد.
برهمین اساس بهنظر میرسد (به اقتضای بحث حاضر و لوازم آن) نظامهای تربیت اسلامی باید تحقق وجوه عقلانی حیات طیبه، را در مرتبه نخست اهتمام خود قرار دهند در حالیکه روند سیاستگذاری و برنامهریزی و عمل در عموم نهادهای تربیتی جوامع اسلامی معاصر، معمولاً برای ساحت تربیت دینی بهمعنای خاص اولویت ویژه قائل هستند و خصوصاً عرصههایی مانند تربیت بدنی و زیستی، تربیت اخلاقی (بهمعنای عام) و تربیت اجتماعی را در مراتب بعدی اهمیت قرار میدهند.
اما در این میان رویداد کم سابقه کرونا و آثار گسترده آن در زندگی عموم افراد جامعه را باید شاهدی از غیب دانست بر لزوم توجه به وجوه عقلانی حیات طیبه در نظام تربیت اسلامی، پدیدهای که باعث شد اموری عقلانی مربوط به مواجهه با این رویداد- نظیر التزام به خانهنشینی برای حفظ سلامت بدن، مسئولیت اخلاقی نسبت به سلامت و بهداشت دیگران، رعایت ضوابط و مقررات سختگیرانه در فاصلهگذاری اجتماعی ناظر به مصالح اجتماعی عموم افراد و تلاش اخلاقی و ایثارگرانه در حمایت از آسیب دیدگان کرونا- نسبت به سایر امور مهم فردی و جمعی زندگی (نظیر تلاشهای اقتصادی و فعالیتهای آموزشی و فرهنگی و حتی انجام مناسک جمعی مذهبی) از سوی همگان در درجه اول اهمیت قرار گیرند.
از این رو بهنظر میرسد در شرایط پساکرونا، نظام تربیت اسلامی جامعه ما (چه در مقام اندیشه و چه در مقام عمل) باید مورد بازنگری اساسی قرار گیرد و درآن وجوه عقلانی حیات طیبه از جمله اهداف و تدابیر مربوط به ساحتهای تربیت بدنی و زیستی، تربیت اخلاقی و تربیت اجتماعی بهعنوان امور ضروری و پیشنیاز برای سایر وجوه حیات طیبه، مورد توجه جدی عموم سیاستگذاران، برنامهریزان و مدیران و معلمان مدارس و دیگر نهادهای تربیتی این نظام قرار گیرند».
نظر شما :