گزارش برگزاری اولین پیش‌نشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران

تأملات فلسفی درباره بحران کرونا
۳۰ فروردین ۱۳۹۹ | ۱۰:۰۶ کد : ۱۹۳۸۲ مهمترین اخبار خبر و اطلاعیه
تعداد بازدید:۳۲۴۳

گزارش برگزاری اولین پیش‌نشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی-اجتماعی کرونا در ایران
با موضوع: «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا»

اولین پیش ‏نشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران، روز چهارشنبه 27 فروردین 1399 با حضور بیش از 40 تن از صاحبنظران و دانشجویان از ساعت 16 الی 18/20 برگزار شد. در این نشست که با عنوان «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا» برگزار شد، ابتدا دکتر علی اصغر مصلح، استاد دانشگاه علامه طباطبایی به تببین جایگاه «قدرت» و «فن‏آوری» در مدیریت بحران کرونا اینچنین پرداختند: «بحران جهان‌گیر کرونا، یک اتفاق نیست. رویدادی است که نسبتی با تحولات بزرگ دوران مدرن دارد. در این گفتار برآنیم که با تکیه بر دو مفهوم فلسفی «قدرت» و «فن‌آوری»(تکنولوژی) وضع کنونی ناشی از این بحران را واکاوی کنیم. اما میخواهم به‏ تدریج از معانی رایج و عمومی این دو اصطلاح به معانی نظری فلسفی‏ تر نزدیک شوم. 

     از آغاز سال ۲۰۲۰ با خبر شیوع کرونا روبرو شدیم و با گسترش ویروس به تدریج همه مردم با تجربه جدیدی آشنا شدند و این ویروس جهان‌گیر، به تدریج همه کشورهای جهان را شبیه یکدیگر ساخت. شباهتها زیاد است،‌ ولی من از میان شباهتها، می‏خواهم به دو شباهت بپردازم: در این بحران در همه کشورها، همه به علت هراس از ابتلا به بیماری و آثار مخرب آن چشم به دو گروه بسته‏ اند: سیاستمداران و حکومت‏ها،‌ و متخصصان حوزه پزشکی و سلامت. بیش از دو ماه است که بیش از همیشه حرف سیاستمداران و متخصصان پزشکی و سلامت را به طرز دیگری می شنویم. در سراسر جهان با عناوین مختلفی ستادهای مقابله با بحران تشکیل شده است. در این‏گونه ستادها دو گروه نقش اساسی دارند: دولتمردان و تکنسین‏های پزشکی و سلامت. در سخن امروز من به این دو گروه به‏ عنوان نمایندگان دو مفهوم کلیدی «قدرت» و «فناوری» نگاه می‏کنم.

     ابتدا برای ورود به دو مفهوم قدرت و تکنولوژی مقدمه ای فراهم می‏ کنم. در اینجا مناسب می ‏دانم که برای ورود به بحث از دو تصویری که این روزها در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت استفاده کنم. این دو تصویر ما را به مقصودی که از دو مفهوم قدرت و تکنولوژی داریم نزدیک می ‏کند. همه دانشجویان فلسفه با تصویر روی جلد کتاب لویاتان هابز آشنا هستند. کتاب لویاتان (۱۶۵۱ م) را یا باید مهم‏ترین و یا یکی از مهم‏ترین کتاب‏ها در حوزه فلسفه سیاست دانست که روح دولت مدرن را معرفی می کند. تصویر روی جلد این کتاب مانند خود کتاب بسیار مشهور است. {تصویر 1} در این تصویر دولت مانند هیولا و موجود غول پیکری است که از میان دریا بالا می‏ آید. از لویاتان در تورات نامبرده شده است. در بنیان اندیشه هابز، تک انسانها به ‏خاطر فراروی از وضعیت طبیعی که وضعیت جنگ و خشونت است، با هم طی قرارداد، تن به حکومت این موجود بسیار قدرتمند می ‏دهند. اساس این واگذاریِ اختیار، ترس از مرگ است. لویاتان خدای میرا، و البته در نظر هابز سایه خدای نامیراست. در نظریه هابز دو کلیدواژه اهمیت دارد. یکی جنگ و دیگری مرگ. خطر ادامه جنگ و ترس از مرگ مردم را به واگذاری اختیار خود به لویاتان می کشاند.

     هفته گذشته یکی از استادان دانشگاه کمبریج (دیوید رانسیمن) مقاله‏ای در روزنامه گاردین نوشت. وی در این مقاله با تحلیل شرایط شکل گرفته در جهان، به‏ خصوص با نظر به کشورهای دمکراتیک اروپایی، معتقد است که ویروس کرونا باعث شد که ذات و طبیعت قدرت آشکار شود. این مقاله با تغییری در طرح روی جلد کتاب لویاتان چاپ شده است. {تصویر ۲}

     نویسنده با اشاره به رواج اصطلاح جنگ با کرونا، فکر میکند نقشی که الان دولت‏ها ایفا می کنند، یادآور انتظاری است که هابز در اندیشه سیاسی خود از دولت داشت. به نظر او ما در حالت‏های عادی از سیاست رقابت‏های میان احزاب و سیاستمداران می‏ بینیم. این یک لایه از سیاست و قدرت است. اما ذات قدرت دفاع از جان مردم در هنگامه تهدید مرگ است. نکته مهم سخن من که امروز می ‏خواهم بدان بپردازم آن است که آیا ذات قدرت تا همین جا قابل تفکر است و یا اینکه می ‏توانیم جستجوی خود را باز عمیق تر کنیم و سطوح عمیق ‏تری از قدرت راه پیدا کنیم؟

     مفهوم دومی که می‏ خواهم بدان بپردازم تکنولوژی است. وقتی تکنولوژی می گویم در یک سطح به همان ابزار و دستگاه‏ها و مهارتهایی اشاره می کنیم که ما را برای تغییر و تصرف توانا می ‏سازد. همان که در صورت جدیدی از قرن هفدهم باعث اساسی ‏ترین تغییرات در زندگی ما شد. ویندلباند در کتاب تاریخ فلسفه خود وقتی شرح تاریخ تفکر دوران مدرن را آغاز می کند، از سه عامل اصلی تغییرات بزرگ این دوران نام می برد. قطب‏ نما، باروت و دستگاه چاپ. تغییرات بزرگ دوران مدرن بیش از همه با اختراعات فناورانه بشر صورت گرفته است. اما تکنولوژی با بحث‏های بسیار گسترده ‏ای که در فلسفه معاصر شده است، این ابزار نیست. ابزار حاصل تحولات بزرگتری است که در فکر و جهت‏ گیری و نسبت‏های انسان پدید آمده است. تکنولوژی نتیجه نحوه نگاه جدید انسان مدرن به طبیعت و درک جدیدی است که از خود پیدا کرده است. تکنیک و نگاه تکنیکی با گسترش خود، همه عرصه‏ ها را تحت تأثیر قرار داده و به تصرف خود درآورده است.

     بگذارید در اینجا هم با نشان دادن طرحی که این روزها مورد توجه بسیاری در رسانه ‏ها و فضای مجازی قرار گرفته سخنم را روشن‏تر کنم. در درون این تصویر پرستاری می ‏بینیم که همه ما با شبیه چنین تصویری آشنا هستیم. او نماینده بیمارستان و کلینیک‏ های پزشکی است. پزشکان و پرستاران دارای مهارت‏هایی برای بازگرداندن سلامت به انسانها هستند. طراح این عکس، به ‏خوبی شرایط امروز ناشی از بحران کرونا را تصویر کرده است. پزشکان و کادرهای درمانی به علت تخصصی که همان تکنیک آنهاست همه را ساکت کرده اند. در این عکس نماینده سه دین ابراهیمی به دستور سکوت تمکین کرده‏ اند. اما به‏ نظر می‏ رسد که دامنه دستور این نماد نظام سلامت و پزشکی بسیار گسترده ‏تر از این باشد. متخصصان تکنیک‏های مراقبت از بدن، همه را ساکت کرده ‏اند و این تمکین ناشی از ترس از مرگ است.

     دکتر مصلح در ادامه، تأمل در وضعیت کرونایی و شرایط تمکین به قدرت و تکنولوژی را اینچنین بیان کردند: ما امروز ناچاریم به دستورات سیاستمداران و متخصصان حوزه پزشکی تن دهیم. توجه کنیم که این یک توصیه یا نظر شخصی نیست. حتی یک اجبار فکری، اعتقادی و ارزشی نیست. پرسش من این است که این اجبار از چه سنخی است؟ اگر در این وضع درست تأمل کنیم به بنیان‏های زندگی انسان معاصر نزدیک می‏ شویم. ناچارم برای تأمل بیشتر درباره این موضوع از سابقه و ادبیات تفکر فلسفی معاصر استفاده بیشتری کنم. به همین جهت از اصطلاحاتی که دو متفکر مطرح ساخته‏ اند، بهره می‏ گیرم. گشتل هیدگر و قدرت هنجاری فوکو. وجه مشترک هر دو تعبیر آن است که ما امروز محاط و محصور در ساختار و نظمی هستیم که براساس «قدرت» و «تکنولوژی» شکل گرفته است. امروز انسانی خارج از نظم قدرت و غلبه تکنولوژی نداریم. ما در شرایط کرونا دریافته‌ایم که این شرایط حاصل این ساختار و نظم جهانی است و هنوز هیچ راه جایگزینی هم برای خروج از بحران جز تکیه بر همین ساختار و نظم نداریم.

     بگذارید برای تأمل بیشتر درباره این وضع با دو متفکر پیش گفته رجوع کنیم. ابتدا به مفهوم تکنیک می ‏پردازم. هیدگر در توصیف زمانه معاصر و وضع غلبه تکنیک از اصطلاح گشتل (واژه‏ای آلمانی) استفاده می ‏کند. باید معنا و عمق و وجوه متعدد این اصطلاح را در آثار وی یافت. اما بهطور اجمال در اینجا اشاره می‏ کنم که گشتل مانند چارچوب‏هایی است که همه امور دیگر در درون این چارچوب‏ها جای خود را می‏ یابند. تکنولوژی در زمان ما مانند نظم و ساختار و چارچوب غالبی است که فکر و کنش و نسبت‏های ما را جهت می‏ دهد. (باز این سخن با تسامح گفته شد) یکی از نمودهای غلبه تکنولوژی بر زندگی انسان مدرن نحوه نسبت او با طبیعت است. انسان از ابتدای دوره مدرن طبیعت را ریاضی ‏وار می‏ بیند. همه چیز قابل محاسبه است. از این فراتر انسان با تصویری از عالم، رابطه خود را با عالم تنظیم می‏ کند. این گونه نسبت به تدریج انسان را از زمین و اطراف خود جدا ساخته است. انسان از آغاز دوره مدرن خود را در مقابل طبیعت یافته. تمدن (فرهنگ) به ‏معنایی که ویکو بیان می ‏کند، انسانی ساختن جهان است. انسان از این دوره است که جهان را آنگونه که می ‏خواهد و عقل محاسبه‏ گر او اقتضاء می ‏کند، تغییر می ‏دهد. امروز هیچ جایی سراغ نداریم که تحت تصرف تکنیک نباشد و یا اینکه انسان درصدد تصرف آن نباشد. گشتل در اصل همین نحوه نگاه است. هرچه در جهان است، به‏ مثابه ابژه‏ای برای در اختیار درآمدن تلقی می‏ شود. طبیعت انبار انرژی و وسیله توسعه قدرت دیده می ‏شود.

     اما در مورد مفهوم قدرت باید گفت که آنچه که هابز گفته بود، طلیعه تحولات بزرگتری در تمدن جهانی مدرن است. در نظریه دولت مدرن، هابز از دولتی که حاصل قرارداد و نتیجه آن سپردن قدرت به حکمرانان است سخن می ‏گوید. اما به‏ نظر می ‏رسد که در تمدن مدرن تحولات بزرگتری در جریان بوده که دولت مدرن را می‏ توان تنها نمود و بخشی از آن تحول به حساب آورد. هابز از قدرت به ‏معنای متمرکز آن سخن می‏ گوید. اما با مطالعه عمیق‏ تر آثار فیلسوفانی مثل فوکو، دولت نسبتی بنیادی‌تر با روح تمدن مدرن دارد و می‏ توان با روایت‏ های دیگری نشان داد که بنیان عقل و علم و تکنیک مدرن نسبتی ضروری با قدرت و خواست قدرت با معنای نیچه‌ای دارد. این گونه روایت که بیش از همه نیچه و فوکو در آن نقش دارند، تمدن (سیویولیزیشن) نسبتی با خواست قدرت دارد. از این منظر دانش و تکنیک هم روی دیگر خواست قدرت است و در قلمروهای مختلف زندگی انسان می‏ توان چهره ای از خواست قدرت را یافت. یا به بیان فوکو همه امور به نحوی در نظم و دیسیپلین قدرت جای خود را می ‏یابند. در اینجا با سابقه تفکری غنی درباره قدرت و نحوه شکل‏ گیری پاره‏ های مختلف نظام‏ های اجبار و تنبیه و مراقبه و آموزش و تولید ارزش و حقیقت و دانش و مقرارت روبه ‏رو هستیم. به ‏بیان دیگر اگر نیک بنگریم، ما با دیسیپلین ‏های قدرت و اجباری روبه‏ رو هستیم که خود حافظ آنیم. ما در درون دیسکورس (گفتمان) شده‏ ایم، آنچه که شده‏ ایم (و آنچه که هستیم). در نظام قدرت جهانی، افراد نیستند که حکومت می ‏کنند. نظم و ساختارها هستند که مسلطند. در این نظام‏ها، افراد به راستی همان اعداد و کدها و بارکدها هستند. این عبارت خانم مرکل که با بهره بردن از عباراتی اخلاقی با بار عاطفی گفت این قربانیان عدد نیستند، ‌نحوی تعارف بود. در ساختار قدرت و تکنیک، تک افراد همان اعداد و کدها هستند.

     در نظم و ساختارهای حاکم بر جهان معاصر دو عامل علم و تکنیک و اقتصاد، نقشی بنیادی دارند. امروزه ما انسان‏هایی در درون نظم‏های قدرت و تکنیکی هستیم که کمترین اختیار را داریم. ما به‏ظاهر پراطلاع‏تر از همیشه هستیم (توجه کنیم دیتا و اینفورمیشن داریم) اما از همیشه فرمانبردارتریم. فرمانبرداری ما بیش از آنکه از شخصیت‏ها و گروه‏ها باشد از ساختارهاست. در اینجا می‏توانیم برای دقیق‏تر دیدن شرایط، تمرین کنیم و روندها را عکس ببینیم. حتی سیاستمداران و تکنسین‏ها در خدمت ساختارها هستند. به همین جهت به خصوص در کشورهای توسعه یافته و دارای ساختارهای عقلانی، نقش افراد کمتر است!

     در آخر دکتر مصلح جمع‏بندی و اشارات نهایی را اینچنین بیان کردند: شیوع جهانگیر کرونا شوکی بود که باعث توقف و اندیشیدن بسیاری از ما شد. شاید این مثال درست باشد که کرونا مانند سیلی بود که آمد و خاک اطراف درخت تنومند تمدن جهانی را شست و ما می‏توانیم تا حدی ریشه‏های این درخت را ببینیم. هیدگر در مصاحبه مشهوری که با اشپیگل دارد، وقتی با جهت‌گیری منتقدانه‏ای درباره شرایط دهه هفتاد قرن بیستم سخن می‏گوید، مصاحبه کننده با خوش‏بینی می‏گوید ولی الان که وضع خوب است و امور در جریان است. هیدگر می‏گوید آری امور در جریان است و مشکل همین است که امور در جریان است و کسی احساس خطر نمی‏کند. شاید در اینجا هیدگر التفاتی هم به مثال به کاربردن ابزار در کتاب وجود و زمان داشته باشد که تا با چکش‏کار می‏کنیم،‌ از چیستی چکش نمی‏پرسیم، تا وقتی که ایرادی پیدا کند. زندگی در زمان پرمشغله و پیچیده تکنیکی باعث غفلت از نسبت‏ها و مشغله‏ها می‏شود. وقتی مشکلی پیش می‏آید و توقفی حاصل می‏شود،‌ همه مثل نجاری که چکشش خراب می‏شود و یا راننده‏ای که ماشینش خراب می‏شود با دقت به چکش و ماشین نگاه می‏کنند و تازه ابژه فکرشان می‏شود. از این منظر ویروس کرونا باعث توقف بیشتر مردم جهان شده است و فرصتی پیش آمده که از چیستی و نحوه هستی خود و جهانشان پرسش کنند. از منظر فلسفی باید این وضع را قدر دانست و آن را فرصتی برای اندیشیدن در باره وضع جهان معاصر و مناسبات قدرت،‌ نقش علوم و تکنیک‏ها، تفاوت جوامع، دانست.

     کرونا بسیاری از امور را در بوته آزمون قرار داده. از مناظر مختلف می توان این آزمون ها را نشان داد. ساختارهای اقتصادی و سیاسی، ادیان و اعتقاداتشان، علوم و تکنیک های مختلف، پزشکی، وضع اخلاق و ارزش ها.... اما اگر بپرسیم که فلسفه شاهد چه آزمونی است؟ شاید بتوان پاسخ هایی از این دست داد:

کرونا آزمون وضع تاریخی تمدن و فرهنگ مدرن است. کرونا آزمونی برای بنیان های فکری پروژه مدرنیته است.

البته توجه کنیم که امروز همه جهان در مراتب مختلفی مدرن و غربند. روند تحولات در دوران مدرن به سمتی بوده که جهان به دو بخش تقسسیم شده است. جهان توسعه یافته و جهان توسعه نیافته (و جهانی‌ هایی میانه این دو). اما بحران جهانی است و کلیت روش های رویارویی با بحران باز بر مبنای اصول جهان توسعه یافته است. هنوز چشم ها به آزمایشگاه هایی دوخته شده که واکسن و دارو را پیدا کنند و در همین نظام اقتصادی آن را تولید و توزیع کنند.

     امروز همه تحلیلگران مطّلع از اسباب بحران ها، بیش از گذشته به لزوم مراقبت بر نظام جهانی تأکید می کنند. امروز بیش از همیشه احساس نشستن بر یک کشتی می کنیم. زمین با همه عظمتش، شبیه یک کشتی است. تعبیر دهکده جهانی، در این بحران به کشتی جهانی تبدیل شد. امروز بیش از گذشته مفاهمه و کوشش برای همگرایی ضرورت پیدا کرده است. این مفاهمه و همگرایی دیگر حدی ندارد. من به عنوان یک ایرانی باید دامنه سعی خود را برای فهم مردم جهان گسترش دهم. باید هم همسایه و هموطن خود را بفهمم و هم مردم چین و کره و آمریکا و برزیل. ویروس کرونا آغاز دورانی است که بیشتر و ملموس تر از گذشته می فهمیم که چقدر به هم نزدیکیم و چقدر مسائل مشترک داریم.

     کرونا سیر دور شدن از زمین و طبیعت را تسریع کرد. کرونا باعث شد که احساس خویشتن ما تکنولوژیک تر شود و به دیسیپلین قدرت وابسته تر شویم. به بیان دیگر در تقویم قدرت و تکنولوژی گامی پیشتر رویم.

     وضع فعلی و آینده جهان بیش از اینکه وابسته به اراده افراد باشد، وابسته با ساختارهای (دیسیپلین) قدرت است که با هم رقابت می کنند. افراد و دولت ها نمود ساختارهایی هستند که در جهان ما غالب شده اند. زیان بارترین نتیجه غلبه تکنیک، روبه رو بودن با کسانی است که تکنسین و متخصص در رشته های مختلف هستند، اما از وضع خود و تخصص خود و نسبت آن با زندگی و سایر رشته ها مطلع نیستند.

     اما در مقام تجویزات کلی باید ابتدا بکوشیم که به درکی عمیق تر از شرایط جهانی برسیم و نظم ها و ساختارهای قدرت و تکنولوژی را نقد کنیم. جهان ما بیش از گذشته، به خصوص از سوی اهل فلسفه، نیازمند نقد قدرت و تکنیک است. تنها با اندیشیدن به ذات و تبار این دو می توان به پیدایش افق هایی برای بهبود اندیشید.

     در بحران فعلی پیدایش، نحوه رویارویی ما با بحران و راه حل آن، همچنان مرتبط با همین ساختار قدرت و تکنیک بوده و هست. در برخورد با بحران کرونا نباید ساده سازی کنیم. این ویروس هم از نظر نحوه پیدایش و گسترش نتیجه نظم قدرت و تکنیک است. (این را در محالی دیگر بحث می کنم. علوم و تکنیک های بیوفیزیکی و کوشش برای تصرف در ساختارهای طبیعی هم قدرت تکنیک است و هم خطر آن) و هم در نحوه رفع آن هنوز دربند قدرت و تکنیک هستیم. کرونا با این گونه شیوع و گستردگی، نمودی از حصر آدمی در تکنیک است. درد و درمان هر دو در اختیار تکنیک است.

     ما هنوز به تصور درستی از ریشه های این بحران نرسیده ایم. در سطوح سیاسی، اجتماعی، اقتصادی لغزیدن کفایت نمی کند. شوک کرونا باید ما را بیدارتر کند. این بحران با علایمی که از اکنون پیداست،‌ موجب تحولات بزرگتری خواهد شد و ما را بیش از گذشته در درون نظم قدرت و تکنیک وابسته و اسیر خواهد کرد.

     بخش هایی از سخن من کاملاً مجمل و اشارتی بود و نیازمند تفصیل و توضیح بیشتر است. امیدوارم بتوانیم در نوبت های بعد مطالبی که در اینجا به اجمال گفته شد،‌ مورد تفصیل قرار داد».

     در ادامه دکتر حسین هوشنگی، دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) سخنرانی خود را با عنوان «کرونا و بازخوانی جایگاه علوم انسانی در کلیت فرهنگ» چنین آغاز کرد: «بلوای جهانی کرونا، چالشی مردافکن و آزمونی کمرشکن در برابر حقانیت، ضرورت و بایستگی (quid juris) علوم انسانی پدید آورده است. در مقابل، اقبال به علوم طبیعی و تکنیکی و چشم امید جوامع انسانی به دانشمندان و پزشکان در مواجهه با کرونا، گواه روشنی است بر اعتبار و پرسش ناپذیری جایگاه علوم تکنیکی و طبیعی در نزد همگان. اما بررسی وجه عقلی و جایگاه بایسته علوم انسانی را می توان از منظری فلسفی به فرهنگ کاوید. فرهنگ به عنوان موجودیتی بشری و یافته و برساخته انسان، هویتی معرفتی، جمعی و بین الاذهانی است که بشر آن را در جهت تعامل با محیط طبیعی و اجتماعی خود ایجاد کرده است. کارکرد فرهنگ، رفع نیازهای تکوینی و طبیعی و تأمین و تضمین رشد و استکمال انسان است. بدین قرار فرهنگ، اصلاح و تکمیل و مهار طبیعت درونی انسان و بیرونی اوست.

     اگر چنانکه گذشت، فرهنگ ناظر بر طبیعت و طبیعت خاستگاه فرهنگ باشد، غریزه صیانت ذات و کوشش برای بقای نفس (کوناتوس به تعبیر اسپینوزا)، بن و بنیاد طبیعت انسانی است. این تمایل اصلی در قالب خوی استخدام و به خدمت گرفتن جمیع امور، اعم از قوای نفسانی و بدنی تا دیگر اشیاء و انسان ها در جهت صیانت خود و رفع نیازها و استکمال نفس، ظهور و بروز می یابد. فرهنگ هم در این نگرش به مثابه موجودیتی معرفتی (مشتمل بر علوم انسانی و طبیعی، اخلاق، حقوق، هنر، دین و غیر ذلک) یافته و برساخته ای است برآمده از قوای ادراکی انسان و خادم مقاصد و منافع او.

     رمز و راز مرجعیت و اعتبار علوم طبیعی و تکنیکی دقیقاً در همین کارآمدی و اثرمندی آن است در تأمین خواسته ها و مقاصد غریزه صیانت نفس و استخدام ( مسخر ساختن طبیعت و تأمین بقاء نفس). اما جایگاه علوم انسانی در این میانه چیست ؟ آیا این علوم در قیاس با علوم طیبعی، یک نوع تفنن و مشغله صرفاً آکادمیک باید تلقی شود؟ یا برای آن نیز در کلیت فرهنگ می توان جایگاهی موجه یافت؟ پاسخ را باید در همان نگاه فلسفی به فرهنگ جست. از زاویه طبیعت بقاء جو و استخدام خوی انسان، همه تلاش های علمی و عملی او در مسیر رفع نیازها و حل مسائل انسان است. علوم انسانی هم در همین جهت و در خدمت به منافع انسانی طبیعتاً ابداع شده است. البته نیازهای طبیعی و تکوینی صرفاً از سنخ خواسته های مادی و حوائج جسمانی نیست و در انسان طیفی از نیازها و گرایش های نفسانی، معنوی، فکری، وجودی و حتی زیبایی شناختی، شناخته و مسجل است؛ مانند نیاز به عدالت، آزادی، معنویت و رهایی از تنهایی و پوچی. البته می توان در سلسله مراتب نیازها، خواسته های طبیعی و جسمانی (خوراک، مسکن، پوشاک، امنیت و نیاز جنسی) را مقدم دانست. اما این به معنای نفی اهمیت نیازهای مراتب بالاتر نیست. اینک شناخت و تبیین و اولویت بندی نیازها، تدارک علمی و نظریه پردازی در جهت تأمین آنها همراه با سایر علوم در نیازهای اولیه و بدون آنها در نیازهای ثانویه، از وظایف و کارکردهای علوم انسانی است.

     دیگر اینکه انسان اگر بر فطرت صیانت ذات آفریده شده، بر طبیعت اجتماعی بودن هم سرشته شده است.  از نظر دکتر هوشنگی، این مسئله را ارسطوئیان به «مدنی بالطبع » بودن انسان تعبیر می کردند؛ یعنی اجتماعی بودن اقتضای طبیعت اولیه انسان است. البته بنا به نظر علامه طباطبایی این غریزه و اعتبار استخدام است که وجوب روی آوردن به اجتماع را رقم می زند (مدنی بالتبع یا مدنی بالاستخدام بودن انسان). حال خواه طبیعت انسانی یا رفع نیازها و به اصطلاح اضطرار انسانی ایجاب کند مدنیت و اجتماعی بودن را، سامان دادن به این حیات اجتماعی، تنظیم روابط انسانی، تأسیس نهادهای اقتصادی، سیاسی، تربیتی، دینی و غیر آن و مقررات گذاری بر آنها و نظارت و صیانت از آنها و تدبیر و اداره آنها در مسیر رفع حوائج انسانی و کسب کمالات بشری، محتاج علوم انسانی است. این دانشیار دانشگاه امام صادق(ع) در ادامه تآکید کرد: در فرض حدوث بحران و تهدید هر یک از نهادهای خانواده، اقتصاد، سیاست، دین و اخلاق به توسط عاملی ویرانگر، ضرورت علوم انسانی به روشنی احساس می شود؛ به علاوه بررسی پیامدها و تبعات بلایای طبیعی و بیماری های واگیری همچون کرونا بر زندگی اجتماعی و نیازهای انسانی، از عهده علوم طبیعی خارج و از وظایف علوم انسانی است. بر این جمله باید افزود لزوم نگاه نقادانه به جایگاه و عملکرد علوم تکنیکی و تجربی که برعهده علوم انسانی و فلسفی است.

     نتیجه آنکه علوم انسانی هیچ گاه نباید از این خاستگاه خود (رفع نیازهای انسانی، سامان دهی حیات اجتماعی، نظارت نقادانه بر حیات اجتماعی از جمله نهاد علم) غافل شود. در این مسیر مشکلات، بلایا، جنگ ها و بحران های اقتصادی، سیاسی و بهداشتی مانند کرونا همچون نهیب و سیلی واقعیت، فرصتی بس مغتنم پدید می آورد برای اعتنای به ضرورت علوم انسانی. بحران در واقع صیانت نفس و حفظ جامعه بشری را به مبارزه می طلبد و این همان خاستگاهی است که علوم انسانی از آن برمی آید و مایه می گیرد. از آفات علوم انسانی همانا مبدل شدن به مشغله صرفاً آکادمیک و درگیر در مسائل انتزاعی و تصنعی و مجادلات فضل فروشانه شدن و گسستن و فارغ شدن از واقعیت (نیازها و استکمالات انسانی) است. با الهام از تعبیر لویناس، در این حالت علوم انسانی در واقع رویکردی کلام محور(logocentric) اتخاذ می کند. در این رویکرد اشتغال به خودمان پیدا می کنیم و در میان دالّ هایی بدون مدلول و کرّ و فرهایی زبانی سیر می کنیم. حال آنکه طریق صواب تأکید بر مسائل انسانی(anthropocentric) و پیوسته با حیات انسانی و اجتماعی است».

     آخرین سخنران این نشست، دکتر مهدی معین زاده، استادیار فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز به موضوع «عدم را تاب آوردن» چنین پرداختند: «پیش از هر چیز باید روشن سازم که در این گفتار با «پاندمی کرونا» به عنوان یک پدیدار- که از منظر من همان ساختار و البته شأن و حیث «نشانه» یا به تعبیر دینی «آیه» را دارد- مواجهه صورت می گیرد و این بدان معناست که هرگونه خیر و شر یا نفع و ضرر آن برای بنی بشر به تعلیق پدیدار شناختی (اپوخه= epoche) سپرده می شود. این تذکار بهر آن آورده شد که علاوه بر افشای طریق، «روش شناسانه» ، از نقش بستن این تصور نیز مانع آید که وقتی احیاناً بنده یا دوستان بزرگوارم احیاناً مجاهدات افرادی را که این هفته ها و ماه های اخیر، از جان مایه گذاشته اند، جزئی از همان نظام هستی شناختی می شویم که پاندمی ویروس را به وجود آورده، قصد تخفیف ارزش این مجاهدات را داریم. حاشا و کلّا! این شأن و حیث سخن فلسفی است که بنابر ماهیت خود، دیدگاهی رفیع تر از آنچه تک تک علوم خاص اتخاذ می کنند به چنگ آرد تا بتواند از انضمام و فردیت به انتزاع و عمومیت ره برد وگرنه بر کسی پوشیده نیست که پرسنل درمانی درگیر با این بیماری، در حقیقت، معنایی نو به جهاد و مجاهده بخشیدند، معنایی که به رغم همیشه نه با قتال که با احیاء سروکار دارد.

     دکتر معین زاده با اشاره به آرای هایدگر افزودند: هایدگر در کتاب «متافیزیک چیست؟»، که به دوران پس از چرخش او تعلق دارد، وجود را تقریباً معادل تاب آوردن عدم می شمارد. او البته به ارائه تعریفی از عدم نمی پردازد. لیکن حال و حالتی را در زندگی انضمامی انسان به تصویر می کشد که در آن، اموری که پیشتر و در حالت معمول و مألوف زندگی، ربط و نسبتی با انسان برقرار می کردند و در واقع جزء پیرا جهان (umwelt) انسان بودند، از دست او می سُرند و طفره می روند و رخصت برقراری نسبت و ربط با خود انسان نمی دهند. آنها نمی گذارند انسان که در این حال مواجهه با عدم به غریقی می ماند، بدانها تشبث جوید. فقره ای بعد در همین کتاب، هایدگر از بنیاد (grund) و بی بنیاد (Abgrund) سخن می گوید. شاید او این مهم را از نتیجه آموخته است که عصر مدرن، دورانی است که بشر هیچ بنیادی برای وجود خود نتواند هست، حتی اگر این بنیاد، آنی باشد که بنیاد همه بنیادها بود یعنی خداوند. بدین نحو و با شکل گرفتن این مغاک، این انسان، ترس ها، حرص ها را هواء اوست که خود بنیاد عالم می گردد. و اومانیسم از پرده برون می افتد. بنیادی که مدرنیته برای عالم بنیان می نهد. امن و عافیت و عدم ترس از آینده آدمی است.

     هایدگر در بندهای 19 و 20، «وجود و زمان» مدّلل می سازد که چگونه ریاضی و دیدن عالم- که با فلسفه دکارت آغاز و با علم گالیله ای- نیوتونی پایه های آن مستحکم گردیده بود- جز به سودای نیل به تصویر و تصوری از عالم که هرگز نتواند از کنترل و پیش بینی آدمی خارج شود، طرح نگردیده است. ریاضیات، علم متقن است و هر آنچه در آن اثبات گردد، به تعبیر هایدگر جز، «داشته های ایمن از دستبرد» آدمی می گردد جهان ریاضیاتی بدین گونه جهانی است آرام و رام آدمی که از کنترل وی طفره نمی رود و هر حادثه ای در آن پیش بینی پذیر است و این همان «بنیان مرصوصی» است که مدرنیته مؤسس بر عالم ریاضیاتی وعده آن داده بود.

     هایدگر اما در «متافیزیک چیست؟» و بسیار تفضیلی تر از آن در «افادات به فلسفه» عالم را به نه مؤسس بر grund که بر Abrand (نابنیاد، بنیاد نابنیاد) می شمرد، یعنی مؤسس بر مغاک، مسئله آن است که چگونه می توان بر نابنیاد، چیزی چونان حیات را بنیاد نهاد؟ مدرنیته ما را خود بدین داده است که جز با پیش بینی  پذیری حوادث و جز با محاسبه ریاضی آماری درصد خطر، قدم از قدم بر نداریم. پس اساساً چگونه باید با این بنیاد بی بنیاد کنار آمد و با وجود آن و میل در مجاورت و همدمی با آن به زیستن ادامه داد؟ این همان سؤالی است که مدرنیته با ابتنای بنیادی امن برای وجود دیریست از ذهن ها زدوده است. چگونه باید عدم را تاب آورد؟ چگونه می شود مرگ را- که در آن تمام بنیادها در هم فرو می ریزد- هماره نصب العین قرار داد و باز زنده بود؟ چگونه می توان بدین حقیقت مقرّ بود که گام برداشته شده، هیچ تضمینی نیست که دوباره بر زمین فرود آید و کماکان قدم در ره حیات نهاد؟

     بار دیگر به هایدگر رجوع می کنیم و مقاله «پرسش از تکنولوژی» او در بازپسین بخش های این مقاله عنوان می کند که نجات، همانجاست که خطر آنجاست و اساساً نجات برخاسته از خطر است. از جنگاوری نقل می کند که گفت هرگز زندگی را به شدتّ و حدّت زمانی که در جنگ، پس از کشتن یک جنگاور، سراغ دیگری می رود و نمی داند که خواهد کشت یا کشته خواهد شد، حس نکرده است. نجات همان جاست که خطر آنجاست. در همین مقاله، «پرسش از تکنولوژی» است که هایدگر فتوای مشهور و البته غریب خود درباره نسبت علم و تکنولوژی را نیز صادر می کند: «تکنولوژی بر علم مقدم است» این البته در تعارض با رأی مألومی است که مطابق فحوای آن اول علم به وجود می آید و سپس تکنولوژی که همان کاربرد علم است پا به عرصه می نهد. مراد هایدگر البته نه تقدم زمانی، بلکه تقدم وجودی است. علم تکنولوژی، وجوداً متقدم بر علم است. این قول را باید چنین فهم کرد که سودای تسلط بر عالم، حرص کنترل و پیش بینی همه چیز، جهان را همچون ذخیره دائم و قائمی (Bestand) برای امیال و اهواء آدمی دیدن و...- که این خرد مولود اومانیسم و در بنیاد قرار گرفتن انسان و خواسته های اوست- موجد علم بوده است.

     این استادیار و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به آرای فیلسوف دیگری در این زمینه اشاره کردند:کارل یاسپرس در «روان شناسی جهان بینی ها» از وضعیت هایی همچون مرگ، بیماری، هجران، سوگ، حرمان و... به «موقعیت های مرزی» تعبیر می کند. بر آنم که سخنِ فلسفی- و شاید هر سخن دیگری نیز- وقتی موقعیت های مرزی را موضوع خود قرار می دهد، به سخن دینی تقرب پیدا می کند. بیماری کرونا در بدبینانه ترین آمار ممکن، هنوز حتی به اندازه نصف زلزله بم نیز تلفات نداشته است. کرونا اما مکان فاجعه را در مقایسه با زلزله بم به وسعتی بیشتر و زمان آن را از ساعتی در یک روز زمستانی 92 به همه زمان ها- دست کم به زمانی نامعلوم- گسترش داده است و به همین جهت در امان پنداشتن خود و فاجعه را مختص دیگران پنداشتن را محال کرده است. گوئی کرونا همنشینی دائم ما را با مرگ- که با راندن مرگ به وضعیت ها و مکان ها و زمان های خاص از زندگی خود، دورش ساخته بودیم- هر دم به رخ می کشد و ما را تذکار می دهد که حیات چیزی جز دمخوری دائم با مرگ- این قطعی ترین حقیقت زندگی ما- نیست؛ چیزی نیست جز عدم را تاب آوردن. این گوئی همان معمائی است که حق اراده به نجوای آن به گوش ما کرده است.

     امروزه متخصصین تعلیم و تربیت به والدین توصیه می کنند که اگر عملی ناشایست از کودک شان سرزد، از او بخواهند به اتاقش برود، در به روی خود ببندد و در کارهای خود تأمل کند. شاید، هر چند هم احتمالش کم بوده باشد، قرنطینه جهانی چنین مجالی را برای بشریت فراهم کند».

     در پایان نشست استادان به پرسش های مخاطبان پاسخ دادند و آقای دکتتر پاکتچی به جمع بندی مباحث پرداختند و برنامه نشست های بعدی را اعلام کردند. در نهایت اولین نشست با استقبال خوب مخاطبان روبه رو شد و باتوجه به اولین تجربه برگزاری همایش به صورت مجازی می توان گفت به طور کلی به صورت رضایت بخش برگزار شد.

امید است تا در نشست های بعدی با بهره مندی از نظر جناب عالی، بتوانیم گام های مؤثرتری در این زمینه برداریم.

 

کلیدواژه‌ها: کرونا همایش تأملات فلسفی درباره بحران کرونا دکتر علی‌اصغر مصلح دکتر حسین هوشنگی دکتر مهدی معین‌زاده


نظر شما :