سلسله نشستهای گفتوگوی انتقادی؛
پژوهشکده «مطالعات اجتماعی» یا «جامعهشناسی»؟
دهمین نشست از سلسله نشستهای گفتوگوی انتقادی با عنوان «پژوهشکده مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی؟ (پرسشی در باب نسبت آن با پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)» روز سهشنبه چهارم مهر ماه 1402 با حضور پژوهشگران، کارشناسان، دانشجویان و جمعی از علاقهمندان به مسائل فرهنگی و اجتماعی بهویژه مسائل مختلف حوزه مطالعات اجتماعی و جامعهشناسی در سالن ادب پژوهشگاه برگزار شد. در این نشست دکتر سیدجواد میری، استاد جامعهشناسی تطبیقی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی؛ دکتر مصطفی مهرآیین، استادیار جامعهشناسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی؛ دکتر عبدالرحمن حسنیفر، استادیار اندیشه سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ ایران؛ دکتر سمیه کریمی، استادیار مردمشناسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی به سخنرانی و طرح دیدگاههای خود درباره موضوع نشست پرداخته و آن را از ابعاد مختلف آموزشی، پژوهشی و ساختاری مورد بحث و بررسی قرار دادند. در ادامه برخی از پژوهشگران، استادان و دانشجویان حاضر در نشست، دیدگاه و نظر خود را در ارتباط با مباحث سخنرانان و موضوع نشست مطرح کردند.
یادآور میشود مطابق برنامهریزی صورت گرفته مقرر بود جناب آقای دکتر حمید تنکابنی، دانشیار مدیریت دولتی پژوهشگاه؛ سرکار خانمها دکتر سمیه توحیدلو، استادیار جامعهشناسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی؛ و دکتر مریم نصر اصفهانی، استادیار فلسفه و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی نیز در این نشست به سخنرانی بپردازند که در این جلسه حضور نیافتند و طی نامهای انصراف خود را اعلام کردند. متن نامه که به دلایل عدم حضور این سخنرانان در نشست حاضر اشاره دارد در پایان این گزارش قابل ملاحظه است.
دکتر سید رضا حسینی: فراهم آوردن زمینه و امکان تعامل و گفتوگوی افراد با عقاید متفاوت درباره مسائل مختلف از اهداف برگزاری نشستهای گفتوگوی انتقادی بوده است
دکتر سید رضا حسینی، معاون کاربردیسازی علوم انسانی و فرهنگی پژوهشگاه در تشریح دلایل برگزاری این نشست گفت: هدف از برگزاری این نشست طرح شفاف و صریح دیدگاهها و استدلالهای موافقان و مخالفان تغییر نام پژوهشکده مطالعات اجتماعی است. این نشست علاوه بر اینکه فرصتی به منظور رعایت حقوق افراد ذینفع جهت طرح مسائل و دیدگاههایشان درباره این مسأله را فراهم میکند، سایر علاقهمندان بهویژه دانشجویان و پژوهشگران نیز میتوانند ضمن گفتوگو و امکان طرح دیدگاه خود، به صورت مستقیم از صورت مسأله و استدلالهای له و علیه آگاهی یابند. بدون شک فراهم آوردن چنین فضا و امکانی برای تعامل و گفتوگوی افراد با دیدگاهها و عقاید مختلف درباره یک موضوع، از مهمترین برنامههای پژوهشگاه در دوره مدیریت جدید و رویهای در خور شأن یک مرکز پژوهشی همچون پژوهشگاه بوده است. دکتر حسینی تأکید کرد: آنچه در ارتباط با موضوع نشست مطرح میشود، به معنای تصمیم و راهحل نهایی برای مسئله حاضر نیست، بلکه پذیرش هرگونه استدلال و دلیل مطرح شده، به مخاطب بستگی دارد. مخاطبان تحت تاثیر قدرت نیستند و چنین نیست که مدعی شویم هر شخصی به دلیل بهرهمندی از قدرت، میتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه مخاطب، برهان و استدلال قویتر را میپذیرد.
دکتر فرانک جهانگرد: امید است از این گفتوگوها و تضارب آراء، رویکردها و چشماندازهای نوینی درباره مسأله پدید آید
سپس دکتر فرانک جهانگرد، استادیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه و دبیر نشست ضمن خیرمقدم و خوشامدگویی به حاضران گفت: در سلسله نشستهای گذشته گفتوگوی انتقادی، مسائل روز جامعه ایرانی همچون مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... مورد بررسی قرار گرفتند و سخنرانان علاوه بر طرح مسائل و نگرشهای خود، در پی یافتن و ارائه راهکارهایی به منظور افزایش سطح آگاهی مخاطبان عام از یکسو و بهرهگیری مدیران و مسئولان کشور از سوی دیگر بودند.
دکتر جهانگرد با اشاره به موضوع نشست با عنوان «پژوهشکده مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی؟» و هدف از آن ادامه داد: تفاوت نشست امروز با نشستهای پیشین در این است که در این نشست یک مسئله ساختاری پژوهشگاه مرتبط با نام و گروههای پژوهشی پژوهشکده مطالعات اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه گفته شد، طرح مسئله و بحث و گفتوگوی آزاد در باب این موضوع، هدف اصلی این نشست است و امید است از این گفتوگوها و تضارب آراء، رویکردها و چشماندازهای نوینی در اختیار مسئولان پژوهشگاه برای مواجهه با مسأله فراهم آید.
دبیر نشست در ادامه به تاریخچه و ساختار فعلی این پژوهشکده اشاره کرد و گفت: این پژوهشکده از سال ۱۳۶۰ در قالب مؤسسه تحقیقاتی «علوم ارتباطی و توسعه ایران» و در سال ۱۳۷۲ با توجه به گسترش مطالعات اجتماعی، به گروه علوم اجتماعی، مشتمل بر ۳ بخش «جامعهشناسی»، «بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی» و «مطالعات توسعه» گسترش یافت. از سال 1392 با تغییر و توسعه دیگری در این مجموعه، فعالیت آن در قالب 7 گروه پژوهشی شامل: گروه «جامعهشناسی تاریخی ایران»، گروه «مطالعات توسعه»، گروه «بررسی مسائل اجتماعی و روانشناختی ایران»، گروه «تمدن و اندیشه اسلامی»، گروه «جامعهشناسی نظری فرهنگی»، گروه «مطالعات زنان» و گروه «جامعه و امنیت» ادامه یافت. از سال 1399 تاکنون، با توجه به ابلاغ ساختار جدید پژوهشگاه، تعداد گروههای این پژوهشکده به چهار گروه پژوهشیِ «مطالعات توسعه و تغییرات اجتماعی»، «مطالعات زنان»، «مطالعات مسائل اجتماعی و امنیت»، و «جامعهشناسی تاریخی ـ نظری و ادیان»، تغییر و فعالیتهای آن در این قالب تاکنون ادامه یافته است. این پژوهشکده هم اکنون 15 عضو هیئت علمی و 3 کارشناس دارد. موضوع نشست حاضر این است که چه عنوانی برای پژوهشکده دقیقتر و منعکسکننده ابعاد تخصصی و عمومی فعالیتهای پژوهشگران حاضر در آن است: «مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی؟»
دکتر سید جواد میری: اساس شکلگیری ساختار یک سازمان و سیاستگذاری علم جدید مبتنی بر یک نوع طبقهبندی علوم است
همی گویم و گفتهام بارها بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر برونند زین جرگه هشیارها
علامه طباطبایی
دکترسید جواد میری، استاد جامعهشناسی تطبیقی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه، به عنوان اولین سخنران این نشست با اشاره به آیهای از قرآن مجید: ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (نحل/125): [ترجمه: مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [و مجادله] بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و نیز به راه یافتگان داناتر است]، اساس گفتوگوی خود را پرهیز از نزاع و عداوت شخصی و مبتنی بر مهر و صمیمیت با همکاران خود برشمرد.
دکتر میری با اشاره به عمومی شدن دعوت از علاقهمندان و مخاطبان برای حضور در این نشست که شاید یک مسأله داخلی قلمداد میشود، به طرح دو نکته پرداخت و گفت: به نظر من وقتی پوستر نشست در سایت پژوهشگاه اطلاعرسانی شد، دیگر بحث از حالت خصوصی خارج شده و جنبه عمومی پیدا کرده است. مسئله بعدی نیز این است که ما در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که یک محیط علمی است کار میکنیم و پژوهشگاه، بخشی از حوزه عمومی علم محسوب میشود. موضوعی که ما میخواهیم درباره آن صحبت کنیم به نوعی نه فقط در پژوهشگاه، بلکه در افواه عمومی آکادمیک کشور هم مطرح است که آنچه به نام مطالعات اجتماعی، جامعهشناسی یا علوم اجتماعی مطرح میشود، چیست؟ پس اگر بر این تصور باشیم که موضوع حاضر، یک مسأله فردی و شخصی است، گویا اساساً مبحث تقسیمبندی علوم (Classification of knowledge) در دوران معاصر را درک نکردهایم و به تبع آن، این مسأله جای تأمل خواهد داشت که حضور ما در اینجا برای انجام چه فعالیتی است؟
سوژهگی غربی مبنای تقسیمبندی علوم جدید است
این استاد جامعهشناسی تطبیقی پژوهشگاه در ادامه به تشریح نحوه شکلگیری علوم مختلف و اساس قرار گرفتن نگاه سوژهوارگی در آن پرداخت و گفت: امانوئل موریس والرشتاین؛ جامعهشناس، مورخ اقتصادی و متفکر آمریکایی در کتابunthinking social science (درباره علوم اجتماعی نیاندیشیدنی) بر آن است که اروپاییها اوائل قرن 18 بهتدریج به واسطه سوژهوارگی، در اندیشه به خود و جهان پیرامونشان، به این نتیجه میرسند که اگر ما قائل به تکامل باشیم، یعنی باور داشته باشیم که انسان در یک سیر تکاملی قرار گرفته است، در این سیر برخی جوامع نتوانستهاند پیشرفت کنند. به طور مثال، در قرن 15 و 16، برخی از جزایر پلینزیا، جامعه خیلی بسیطی دارند؛ نه لباس پیشرفتهای دارند، نه ارتش منظمی دارند و نه قوانین مدونی و نه از شعر و ادبیات و هنر برخوردارند. والرشتاین میگوید اگر "ما"ی اروپایی یا آن سوژه اروپایی بخواهد این جوامع را مطالعه کند، چه بخشی از علوم باید این مطالعه را انجام دهد؟ و پاسخ میدهد که این جوامع چون در زیستشان، سادهترین و بدویترین زیست از جهان انسانی را دارند، "آنتروپو"لوژی، یعنی نوعی از علم و منطق که آنتروپو (که به معنی بسیطترین فرم انسان است) است، به شناخت و بررسی آنها بپردازد. از نظر آنها این شاخه از معرفت یعنی «آنتروپولوژی» باید بر شناخت این جوامع متمرکز شود. اما اروپاییها بنا به موقعیتهای مختلف با جوامع متفاوتی مواجه دیگری نیز مواجه شدند، برای مثال با جوامع شرقی مثل جامعه دوران صفوی در ایران، جامعه عثمانی و جامعه چین و دیدند که این جوامع خیلی پیچیدهتر از فرم بدوی و بسیط اولیه هستند؛ این جوامع ارتش دارند، قوانین دارند، فلسفه دارند، شعر و ادبیات دارند و... غربیان و اروپاییها در شناخت این جوامع و با توجه به هماوردی و رقابتی که با جهان اسلام و دیگران در تاریخ خود داشتهاند، به یک رشتهای از معرفت میرسند که بتواند سوژهوارگی آن جوامع را به نوعی به یک ابژهوارگی تقلیل بدهد تا براساسا آن بتوانند این جوامع را ذیل خود تعریف کنند. با این نگاه رشتهای به نام شرقشناسی Orientalism شکل میدهند. اما غربیان وقتی به مسأله شناخت خود و جوامع خودشان میرسند، میگویند ما که جامعه بسیط و بدوی نیستیم که با «آنتروپولوژی» مورد شناخت قرار بگیریم یا ما که ابژه شرقی نیستیم و یک «دیگری» نیستیم که با «اُرینتالیسم» تحت ارزیابی قرار بگیریم، بلکه ما "سوژه" هستیم؛ "ما" هستیم. از اینرو باید رشتههایی مثل sociology،Psychology ، Polytheology یاPolitical Science و رشتههای دیگری برای مطالعه و شناخت خودمان ایجاد شود که البته اساس فهم سوژه مدرن را بر روی Sociology قرار میدهند.
طرح مسائل به صورت بینالاذهانی و تأمل درباره آنها میتواند ما را به یک منطق مشترک برساند
دکتر میری پس از تشریح نحوه شکلگیری علوم مختلف در غرب، به بررسی وضعیت پژوهشکده مطالعات اجتماعی در پژوهشگاه پرداخت و ادامه داد: در پژوهشگاه، پژوهشکدهای به نام مطالعات اجتماعی ایجاد شده است ولی آیا هر نوع پژوهشی در مباحث مربوط به اجتماع در رده مباحث جامعهشناسی قرار میگیرد؟ به طور مثال، کتاب چرند و پرند اثر دهخدا، به نوعی به نقد اجتماعی میپردازد، ولی آیا واقعا چرند و پرند را در رده یک متن کلاسیک جامعهشناسی قرارمیدهیم؟ جواب منفی است، هرچند دقیقاً و یقیناً هرکس به نوعی در باب جامعه بیندیشد، به نوعی یک کار اجتماعی انجام داده است و این اثر نیز به طور یقین نقد اجتماعی میکند و دغدغه اجتماعی دارد. طبعاً کار جامعهشناسی مشخص است و هرکس نمیتواند مدعی شود کار جامعهشناسیِ خودخوانده میکند. یک سری متون جامعهشناسی کلاسیک مثل نوشتههای مارکس، وبر و دورکیم وجود دارد یا به عنوان مثال نظریات پسا-استعماری یا نظریات استعمارزدایی و... داریم که اینها هر کدام متونی مختص به خود دارند. طبعاً دلبخواهانه نمیتوانیم یک چیزی را درست بکنیم و بگوییم ما داریم کار جدیدی میکنیم. اگر هم قصد داریم، کار جدیدی کنیم، باید چارچوب داشته باشد و چنین نباشد که چارچوباش فقط سابجکتیو و فقط در «ذهن» من باشد باشد، بلکه لازم است در فضای عمومی به صورت بینالاذهانی Intersubjective، مطرح و همگان درباره آن مفهومپردازی کنند تا بتوانیم به یک منطق مشترک برسیم. اگر معتقد باشیم این مسائل شخصی (به معنی محرمانه) هستند، طبعاً از این مقصود دور خواهیم شد. ما در حوزه عمومی بحث میکنیم و چنانکه کارل هاینریش متذکر شده است، هر امر خصوصی، یک امر عمومی است. باید توجه داشت که میان امر محرمانه و شخصی تفاوت است. سی رایت میلز بهعنوان یکی از بنیانگذاران و یکی از مهمترین افراد در حوزه نظریههای جامعهشناسی نیز در کتاب «Sociological Imagination» بر آن است که اساساً کار جامعهشناس این است که دغدغهها و مسائل و چالشهای شخصیاش را بتواند به نوعی به مسائل اجتماعی ربط دهد و آن را در یک بستر تاریخی ببیند.
مفهوم «دیسیپلین» مبنای تفکیک علوم در دوران جدید است
وی یکی از دلایل طرح مسأله نشست حاضر با عنوان «مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی؟» را بیاعتنایی به طبقهبندی علوم دانست و ادامه داد: در حالی که این سازمان و سیاستگذاری علم جدید مبتنی بر یک نوع طبقهبندی علوم است؛ ما نمیتوانیم مبنایی دلبخواهانه فرض کرده و یک طبقهبندی علوم جدید درست کنیم که غیر از دستهبندی علوم سوژه غربی باشد. این امر ممتنع نیست و مانعی نیز وجود ندارد و البته میتوانیم با «منطقی تازه» چنین کنیم، چنانکه فارابی، هزار سال پیش، یک طبقهبندی دانش انجام داد و تقسیمبندی دانش روز را از منظر خودش در آن زمان با یک مبنای منطقی طرح کرد. در آن زمان فقه و اصول و علوم مشابه در طبقهبندی علوم ارسطو نبود، اما فارابی چیزهایی که در جهان اسلام بود، به مبنای ارسطو اضافه کرد و یک منطق جدید به آن داد. اگر ما هم احیاناً بخواهیم کاری مانند فارابی یا غیاثالدین کاشانی انجام بدهیم، باید بتوانیم یک طبقهبندی علوم با منطقی تازه ایجاد کنیم. اساس تفکیک علوم، در دوران جدید بر روی مفهوم «دیسیپلین» است و نباید از آن تخطی کرد.
درخواست قرار گرفتن افراد در پژوهشکده مرتبط با تخصص و رشته تحصیلی خود، کاملاً درست و اخلاقی است
دکتر میری با طرح مسأله امکان انجام پژوهشهای بینارشتهای در یک پژوهشکده گفت: از نظر من هیچ اشکالی نداشت که اگر «پژوهشگاه» نداشتیم و صرفاً یک پژوهشکده داشتیم، این امکان بود که همه اعضاء رویکرد بینارشتهای داشته باشند و برای مثال اعضایی با تخصصهای فلسفه، زبان عربی، علوم سیاسی و... همه در یک پژوهشکده باشند. ما میتوانیم «رویکرد» بینارشتهای داشته باشیم، چنانکه در پژوهشگاه طرحهایی با این رویکرد در شورای پژوهشی مصوب میشود و مثلاً در پژوهشکده ادبیات، فردی که رشتهاش ادبیات است طرحی با رویکرد بینارشتهای دارد یا... اما نمیتوانیم مبنای دیسیپلینمان را تغییر دهیم. نمیتوانیم درباره دیسیپلین تاریخ بگوییم که به جایش جغرافیا میگذاریم و بگوییم در حال انجام کار بینرشتهای هستیم. باید توجه داشته باشیم که نمیتوان بنمایه اصلی را عوض کرد. هریک از رشتههای مختلف (علوم سیاسی، زبان و ادبیات فارسی، عربی، فلسفه اسلامی، فلسفه غرب، فلسفه علم، روانشناسی و مدیریت) جایگاهی در پژوهشگاه دارند و جابهجایی افراد و قرار گرفتن در پژوهشکده مرتبط با رشته تحصیلی کاملاً درست و اخلاقی است. در حالیکه متاسفانه امروز پژوهشکده مطالعات اجتاعی در پژوهشگاه دچار این مشکل شده است و اعضایی خارج از رشته تخصصی در آن حضور دارند.
وی در خاتمه سخنرانی خود یکی از مشکلات ایجاد شده در پژوهشکده را در ارتباط با دانشجویان رشته «جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران» این پژوهشکده و علاقه آنان به تحصیل و انجام تحصیلات عالیه زیر نظر استادان تخصصی رشته جامعهشناسی ذکر کرد و گفت: دانشجویان مقعط دکتری رشته «جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران» طبیعتاً انتظار دارند استاد متخصص جامعهشناسی عهدهدار تدریس دروس باشد. دکتر میری در خاتمه بر این نکته تأکید کرد براساس آنچه گفته شد، این پژوهشکده مشکلاتی دارد که شخصی، خصوصی یا فردی نیست و درواقع در اینجا درباره علم و سیاستگذاریهای علمی و طبقهبندی علوم بحث و گفتوگو صورت میگیرد.
دکتر مصطفی مهرآیین: هدف پژوهشگاه باید ساختن یک ایران بهتر باشد
سپس آقای دکتر مصطفی مهرآیین، استادیار جامعهشناسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه به عنوان دومین سخنران نشست و تأکید بر عدم ورود به مباحث مدیریتی و سیاستگذاری پژوهشگاه گفت: تعبیر «مطالعات اجتماعی» اصولاً عنوان یک کتاب درسی است و در واقع رشتهای به نام مطالعات اجتماعی در دنیا وجود ندارد. مطالعات اجتماعی ابتدا در سال ۱۹۱۶ در آمریکا مطابق قانون آن کشور به عنوان کتاب درسی به تصویب رسید. این کتاب، به عنوان درسی که حاوی نکات اجتماعی بود، در مدارس، به دانشآموزان آموزش داده میشد و به مرور مباحث تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و تعلیمات مدنی هم به آن اضافه شد. در سال ۱۹۳۰ این رشته مبدل به یک رشته مهم در کل نظام آموزشی آمریکا و به تدریج در سایر کشورها نیز گسترش یافت. محققی به نام یانگ پژوهشی دربارۀ نحوه گسترش مطالعات اجتماعی در دنیا (آسیا و اروپا) نشان داده است که چگونه گستره این مطالب از 20 کشور به پنجاه کشور رسیده است و حتی به بررسی این موضوع پرداخت که نسبت مطالب و موضوعات در این کتابها چگونه تغییر یافتهاند. یانگ به این نتیجه رسید که «مباحث اجتماعی» در کتاب درسی میزان بالاتری دارد. در ایران هم مشابه بسیاری از کشورها کتاب درسی «تعلیمات اجتماعی» در مدارس آموزش داده میشود.
جامعهشناسی، علم مطالعه جامعه است در کلیت آن اما علوم اجتماعی دیگر به یک بعد از جامعه میپردازند
دکتر مهرآیین در ادامه به تعریف دو مفهوم علوم اجتماعی ( Social Sciences) و جامعهشناسی ( (Sociology پرداخت و گفت: علوم اجتماعی فراتر از جامعهشناسی است. اما جامعهشناسی ( (Sociology مادر و در عین حال سنتزکننده این علوم است. تفاوتی که بین جامعهشناسی و علوم دیگر وجود دارد این است که جامعهشناسی، علم مطالعه جامعه است در کلیت آن. اما علوم دیگر (اقتصاد، سیاست و...) علومی هستند که هر کدام به یک بعد از جامعه میپردازند؛ مثلاً بعد اقتصادی یا سیاسی. اما از آنجا که جامعهشناسی علم کلی مطالعه جامعه است و نیازمند شناخت همه ابعاد جامعه است، پس طبعاً به این علوم نیازمند است. بنابراین در بسیاری موارد در در دانشکدههای علوم اجتماعی یا حتی خود جامعهشناسی، در کنار رشته جامعهشناسی، افراد جامعهشناس، به طور سازمانی یا غیرسازمانی، موظف میشوند که در این زمینهها هم تحقیق و پژوهش کنند، چون نیازمند دانش آن حوزهها هستند.
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی سپس به رویکردهای مختلف در علوم اجتماعی و اصولاً علوم اجتماعی انسانی پرداخت و ادامه داد: رویکردهای مختلف علمی پوزیتیویستی یا تفسیری یا رویکردهای تحلیلی یا انتقادی اعم از عینی و ذهنی در این حوزه قابل مشاهده است. برخی به حوزههای خاص زندگی اجتماعی و برخی به حوزههای کلان فرهنگ انسان؛ فلسفه، موسیقی، هنر... میپردازند که در مورد این تفاوتها مباحث مفصلی صورت گرفته است.
نیازمند نگرشی عمیقتر به مسائل جامعه هستیم
وی با تأکید بر بحث خود ناظر به سطح مفاهیم و نظری گفت: به طور کلی میتوان گفت بین سه مفهوم مطالعات اجتماعی و علوم اجتماعی و جامعهشناسی، مفهوم جامعهشناسی، مفهومی کلیدی است که طبعاً به علوم دیگر نیازمند است. نکته مهم این است که صدها نفر به نام پژوهشگران علوم انسانی در حال تحقیق هستند و این سوال قابل طرح است که این علوم به چه منظوری شکل گرفتهاند؟ آیا برای بحث و جدل بر سر این که سازمانبندی چگونه صورت گیرد یا چه کسی در کدام پژوهشکده یا کدام گروه باشد؟ قضیه را باید جدیتر و عمیقتر و با ابعاد پیچیدهتری ببینیم و به آن فکر کنیم.
اگر قرار است پژوهشگاه علوم انسانی کاری بکند، آن کار ساختن یک ایران بهتر است
دکتر مهرآیین در ادامه برای ورود عمیقتر مخاطبان به بحث، به نکات مهم مطرح شده در چند کتاب درباره زندگی جامعهشناسان اشاره کرد و گفت: به عنوان اولین اثر، استیون سیدمن، بهعنوان یک نظریهپرداز اجتماعی برجسته، در کتاب کشاکش آراء در جامعهشناسی میگوید: من در دهه 1960 با یک نگرش اخلاقی وارد مباحث جامعهشناسی و علوم اجتماعی شدم و به نظر من هدف اصلی جامعهشناسی کمک به تغییر جهان است. اما وقتی متوجه شدم همکاران من، تمام تلاششان در جهت گرفتن تخصص است، ویرانه تخصصگرایی من را دچار بهت و حیرت کرد. آنها انسانهایی باهوش و خیرخواه و دارای ارزشهای نیک بودند که فرهنگ دانشگاهی تبعیت از یک رشته تخصصی، مانع از رشد فکری آنها شده بود؛ فرهنگی که از تاریخ و فرهنگهای دیگر بیاطلاع بود و پیوند محکمی با جهان عمومی مباحثات اخلاقی و سیاسی نداشت. سیدمن میگوید به همین دلیل من به ریشههای اجتماعی مدرن خود بازمیگشتم تا از جامعهشناسی به سبب دست کشیدن از وعدههای اخلاقیاش انتقاد کنم. من فکر میکردم که باید به آرمانهای دوران روشنگری و وعدههای اخلاقی آن بازگردم. اما من نیز همانند بقیه اساتید به نگارش کتاب پرداختم و گویا فراموش کردم که هدفم چه بود. تا اینکه بیماری ایدز در دهه ۸۰ در آمریکا گسترش پیدا کرد و آن زمان من در میانه نوشتن یک کتاب در حوزه نظریه جامعهشناسی بودم، در حالیکه تعداد زیادی انسان گرفتار این بیماری شده و از بین میرفتند. سیدمن ادامه میدهد و میگوید به همین دلیل یک بار دیگر بیماری ایدز این تلنگر را به من زد که وظیفه من این نیست که گرفتار این مناسبات دانشگاهیِ مقاله و رساله و پایاننامه و رئیس پژوهشکده و عضو هیئت علمی و این گروه و آن گروه و... باشم. یک بار دیگر امید به یافتن جایی پیدا کردم که بتواند جهان بهتری بسازد... براین اساس دکتر مهرآیین نتیجه گرفت که: ما نیامدیم در پژوهشگاه تا فقط گروه تشکیل داده و بر سر منافع با همدیگر دعوا کنیم. اگر قرار است پژوهشگاه علوم انسانی کاری بکند، آن کار ساختن یک ایران بهتر است و این هیچ ربطی به این اسم و رسمها ندارد.
جامعهشناسی و علوم اجتماعی بیش از هر چیز یک رویه حقیقت است
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی از کتاب در ستایش سیاست در گفتوگو با اُدلانسلَن نوشته آلن بدیو بهعنوان دومین اثری که به مطالب آن در راستای مباحث خود استناد میکند، نام برد و گفت: آلن بدیو در این کتاب متذکر شده است که ماکیاولی سیاست را هنر عالی دروغ دانسته است. اما سیاست را باید چیز دیگری دانست: توان یک جامعه در به دست گرفتن سرنوشت خود، در ابداع نظمی عادلانه و در التزام به خیر همگانی. به نظر بدیو، سیاست با کلبیمسلکی و حتی با عملگرایی بینسبت است. سیاست، به دور از اینکه به تمشیت امور عمومی تقلیل یابد، جستجوی همگانی عدالت و حقیقت است. از آلن بدیو سوال میشود که منظورش از سیاست چیست و وی پاسخ میدهد: دو تعریف از سیاست وجود دارد؛ شما همین که بگویید سیاست، فکر میکنید که سیاست یعنی قدرت، یعنی حکومت، یعنی دولت، یعنی دست یافتن به نظامهای مدیریتی که نمونه بارز این تعریفها، تعریف ماکیاولی است. اما یک تعریف دیگر هم از سیاست وجود دارد که سیاست یعنی «امر سیاسی»، سیاست به معنای قدرت و دولت نیست. امر سیاسی به چه معناست؟ بدین معنا که سیاست، اندیشه عدالت دارد و در واقع در پی طرح این سؤال کلیدی است که قدرت عادلانه چیست؟ قدرتی که بتواند به یک جامعه بهنحو عادلانه بپردازد. بعد از او میپرسند که آیا این اساساً ممکن است؟ میگوید بله من سیاست را «رویه حقیقت» میدانم، یعنی سیاست در کنار عشق و هنر و مرگ یکی از قلمروهایی است که ما را وارد «زبانآوری» میکند، زبان ما به کار میافتد. ما در جهان اجتماعی انسانهای اهل عملایم، اهل روایتایم، یعنی باید زبانآوری کنیم. از این رو وظیفه علم زبانآوری در خصوص جامعه است؛ نه این که هویتاش اصولاً به زبان است، بلکه دانشی است که درگیریاش با زبان است، با قصهها و با روایتهاست، با سخنان مردم است. به همین جهت میپرسیم در درون این روایتها، در درون این سخنان، در درون این قصهها دنبال چه میگردیم؟ دنبال یک «زندگی سیاسیاجتماعی عادلانه»؛ جامعهای که در آن عدالت بیشتر است، ظلم کمتر است، ستم کمتر است، آزادی بیشتر است. اینجاست که آلن بدیو منظور خودش را از رویههای حقیقت بیان میکند و بر این اساس یادمان نرود که جامعهشناسی و علوم اجتماعی بیش از هر چیز یک رویه حقیقت است که در واقع میخواهد ما را وادار کند به روایتسازی، به قصهگویی از جامعه، به این معنا که جامعه را زنده کنیم. مسائل سیاسی، عقل سیاسی با شگفتیهای زیادی در عالم، در حوزه سیاست اتفاق میافتد. البته ما همه اینها را سیاست نمیگوییم. ما امثال دکتر مصدق، انقلاب مشروطه و انقلاب 57 را سیاست میگوییم، چون باعث شده زبان ما به قدرت بیاید و زبانآوری کنیم. ما در طول زندگی با انسانهای زیادی مواجه میشویم ولی در حاصل عمرمان از یکی تعریف میکنیم. درباره او این چنین میگوییم عشق من بود، در زندگی من رخدادی بود و با یک حس خوب درباره آن صحبت میکنم. مثال دیگری که میتوان بیان کرد این است که ما آثار ادبی زیادی میخوانیم ولی بر تعداد اندکی میگوییم این یکی از آثار ادبی بزرگ جهان بوده که بر روی من تأثیر گذاشته است. جهان اجتماعی هم همینگونه است. به زبان هانا آرنت ما که کارگر زحمتکش نیستیم، همانند حیوان که فقط زحمت بکشیم و بقای خود را تضمین کنیم، بلکه ما در جهان اجتماعی، انسانهای اهل عمل و روایت هستیم؛ یعنی باید زبانآوری کنیم. زبانآوری درخصوص جامعه، وظیفه جامعهشناسی است، دانشی است که درگیری آن با زبان و قصه و روایتها و سخنها است و در درون این روایتها دنبال یک زندگی اجتماعی عادلانه میگردند. جامعهای که در آن عدالت و آزادی بیشتر و ظلم و ستم کمتر است. منظور از اینکه اینها رویههای حقیقی هستند چیست، سوال دیگری است که آلن بدیو به آن پاسخ میدهد. بدیو معتقد است نباید فراموش کنیم که جامعهشناسی بیش از هرچیز با یک رویه، ما را به روایتسازی و قصهگویی دعوت میکند. به این معنا که در واقع باید جامعه را زنده کنیم.
جامعهشناسی ما را به خلق یک «همبودگی آینده» دعوت میکند که این همبودگی مبتنی بر ناگفتههای ماست
دکتر مهرآیین سومین اثر مورد استناد خود را همبودگی آینده، نوشته جورجو آگامبن معرفی کرد و گفت: آگامبن میگوید ما در جهان امروز به سمت جوامعی رفتیم که اردوگاه (نظم پادگانی) شدند. اردوگاه فقط تعریف نظامی ندارد، بلکه یک نوع همبودگی در آن حاکم است که از نوع همبودگی اجرایی یا همبودگی اداری است. من اسم این را گذاشتهام: «منطق ریاضی»؛ یعنی تقلیل همه انسانها به عدد و رقم! یعنی ما اصلاً نمیدانیم که انسانهای اطراف ما، قصهاند، خاطرهاند، آدماند، ارزش دارند، هنجار دارند، زندگی میکنند، یکسری آرمان دارند، یکسری آرزو دارند، اینها فقط عدد و رقم نیستند. نمیتوانیم بگوییم ده عضو هیئت علمی در این گروه وجود دارد یا ۱۵ عضو هیئت علمی در این پژوهشکده هست که اسمشان خانم و آقای X یاY است. این نگاه، نگاه همبودگی اجرایی و اداری است. به همین دلیل شما به روح آن آدمها بیاعتنایید. آگامبن از یک همبودگی انسانی درآینده میگوید که مبتنی بر «زبان» است. درگیر شدن با خود زبان، با ناگفتن. وی از یک همبودگیای میگوید که ناگفتن را بیشتر ممکن میکند. نه به این معنا که سکوت کنیم، بلکه به این معنا که انسان امکان سخن گفتن دارد ولی در لحظه صفر میایستد، چرا؟ چون لحظه صفر، لحظه آغاز تفکر است، لحظه صفر لحظه اندیشه تازه است، به زبان ساده میگوید تفکر یا همبودگی آینده بیش از اینکه حاصل هستی باشد، حاصل نیستی است. مثلاً این اتاق را فرض کنید. اگر الآن نگاه کنید، در و دیوار و ساختمانش هستی این اتاق است، اما فضای وسط آن خالی است، نیستی است و در این نیستی است که ما زندگی میکنیم، نفس میکشیم و کنار هم نشستهایم. جامعه باید ما را به نیستی دعوت کند، به جایی که خلأ است، صفر است، چیزی هنوز گفته نشده تا حرف تازه گفته شود، افق تازه دربیاید، داستان تازه، اخلاق تازه، عشق تازه، روابط انسانی تازه شکل بگیرد. در این نیستیها، جایی که پر نشده، جایی که تعصب شکل نگرفته، جایی که این همه دیدگاه وجود ندارد که همدیگر را نابود کنیم؛ جایی که این همه حرف وجود ندارد که در درون آن حرفها انسانبودگی همدیگر را گم کنیم؛ یادمان برود که این فرد کنارمان هم زنده است و زندگی میکند و این هم انسان است و آرزوها و قصههایی دارد. یادمان نرود آدمها را تبدیل به یک هستی مطلق نکنیم، آدمها دائماً خلاء هستند، نیستیاند. جملهای مشهور است که میگوید: یادتان باشد کنار هر آدمی که ایستادهاید، حواستان باشد که این آدم از یک جنگ برگشته! به همین دلیل با آن آدم مهربان باشید، این آدم توی جنگ است، اینطور که در ظاهر میبینی، نیست؛ ساده زندگی نمیکند. به همین دلیل جامعهشناسی ما را به خلق یک «همبودگی آینده» دعوت میکند که این همبودگی مبتنی بر ناگفتههای ماست، مبتنی بر آن خلاءها، نقطه آغازها، ما را دعوت میکند به اخلاقی زیستن، تبدیل شدن به یک جامعه اخلاقی بهتر؛ تفاوتی نمیکند علوم اجتماعی باشد یا جامعهشناسی؛ اگر در این گروه اخلاق نباشد، اگر در این پژوهشکده، در این پژوهشگاه، در تعاملات انسانیاش، این نوع نگاه به همدیگر حاکم نباشد، داشتن آنها هیچ فایدهای نخواهد داشت.
وظیفه جامعهشناس پرداختن به امور انضمامی جهان و زندگی مردم است
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی از کتاب مقدمهای بر جامعهشناسی اثر تئودور آدورنو بهعنوان آخرین اثر در اشاره به مباحث خود یاد کرد و گفت: دکتر یوسف اباذری در پیشگفتار خود بر این کتاب مطلب جالبی از آدورنو بیان کرده است و میگوید: از نظر آدورنو یکی از عناصر مهم معرفتشناسی جامعهشناس، مفهوم رنج و درد است. آدورنو ما را دعوت میکند که دائم به واسطه میانجیها بیاندیشیم. جامعه را سر راست نباید دید. نباید مثل یقین حسی هگل، به جهان نگاه کرد. هگل درباره یک شیء میگفت این است و همین، مثلاً همین لیوان، هیچ واسطهای بین من و این لیوان نیست. این معنای یقین حسی هگل است. اما وظیفه علم جامعهشناسی و وظیفه علوم اجتماعی خلق میانجیهاست. حالا میخواهد این مفهوم کار یا شرایط تولید مارکس باشد یا هر چه باشد. اما مباحث آدورنو، چون یک مارکسیست بود و به نقد سرمایهداری میپرداخت، بیشتر تأکیدش بر نکات و مفاهیمی چون کار و شرایط تولید بود و اینکه چگونه مارکس امثال این مفاهیم را مطرح کرد. آدورنو میگوید وظیفه جامعهشناسی، ایجاد نفی است، ایجاد نفی متعین، نفی متعین به همان معنای هگلی. هگل میگفت وقتی یک مفهوم و یک مقوله میسازیم، قابل فهم نیست مگر اینکه در درون خودش ضدی آفریده شود و البته این دو به سنتز برسند و باز ضدی آفریده بشود و سنتز و این روند همینطور ادامه یابد. از اینرو شما باید میانجی بسازید؛ میانجیها واسطه این هستند که ما بتوانیم یک «امر کلی» را تبدیل به یک امر انضمامی کنیم و در خصوص امور انضمامی جهان و زندگیمان، که درد و رنجهای مردم است، حرف بزنیم وگرنه اینکه نام چه باشد و چه چیزی به کجا تعلق بگیرد چه اهمیتی دارد. اساساً چه فایدهای دارد که بر سر این موضوعات حاشیهای با یکدیگر وارد درگیری و منازعه شویم تا در نهایت به انسانهایی تبدیل شویم که به انسانهای غیراخلاقی فروکاست یابیم.
دکتر عبدالرحمن حسنیفر: فرا رشتهای بودن پژوهشگاه از وجوه ممیزه و برتری آن نسبت به سایر مراکز و نهادهای آموزشی است
در ادامه نشست دکتر حسنیفر، استادیار اندیشه سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ ایران پژوهشگاه، با اشاره به اینکه در پژوهشگاه متخصصان علوم انسانی گرد هم آمدهاند، به عدم منافات تخصصگرایی در علوم انسانی و تنوع در مطالعه پرداخت و گفت: یک فرد زمانی میتواند در حوزهای صاحب نظر و صاحب فکر شود که هم کثرت و هم تنوع در مطالعه داشته باشد. این منافاتی با تخصصگرایی و جزئی شدن ندارد. شما هم میتوانید متخصص باشید و هم جزئینگر ـ که به نوعی از ویژگیهای علم جدید هم به حساب میآید ـ اما این بدین معنا نیست که نباید اشراف کلی بر مباحث علوم مختلف داشته باشید. متفکران بزرگ چه غربی و چه ایرانی، نمیتوانند «رشتهای» تعریف شوند. نمیتوانیم بگوییم که اینها در این رشته صاحبنظر هستند. به عنوان مثال آقای دکتر عبدالحسین زرینکوب ادبیات فارسی خواندهاند اما در تاریخ و عرفان هم صاحب نظر هستند.
متفکران بزرگ چه غربی و چه ایرانی، نمیتوانند «رشتهای» تعریف شوند
دکتر حسنیفر مثال دیگری برای تبیین بهتر این مسأله استفاده کرد و گفت: من رمانی بهنام دولت عشق، نوشته الیف شافاک مطالعه کردم که نویسنده آن علوم سیاسی خوانده است و مولویشناس است. او «رشتهای» کار نکرده است. من فکر میکنم که مسأله رشتهای و فرا رشتهای بحث جدی در موسسات پژوهشی است. به نظر من پژوهشگاه چند گام جلوتر از بقیه دانشگاهها پیش رفته است. در پژوهشگاه علوم انسانی خیلی رشتهای نیستیم، البته رشتهای هم داریم، گروههای رشتهای داریم، گروههایی که اسم رشته بر آنها اطلاق میشود و این به نوعی جلوتر رفتن از حتی دانشگاههاست.
وی در ادامه به فرارشتهای بودن برخی دپارتمانها در دانشگاههای جهان اشاره کرد و ادامه داد: یک سخنرانی از هلند از دپارتمانی در دانشگاههای هلند سخن میگفت که این دپارتمان ترکیبی بود از فلسفه، مدیریت و تکنولوژی؛ یعنی طبعاً کسانی که این سه حوزه را خواندهاند، در هر سه اینها باید بیایند درس بدهند. مطمئناً هریک از فارغالتحصیلان آن رشته ممکن است در بخش فناوری یا در فلسفه یا در مدیریت برجسته باشند؛ اما این سه را با هم میخوانند. شما اگر به کتابهای روز جهان دقت کنید میبینید پژوهشها در حوزههای ترکیبی، مثل ورزش و سیاست، کُشتی و سیاست و ... باب شده است؛ ممکن است اینها رشته دانشگاهی نشده باشند اما حوزه پژوهش را به این صورت تعریف کردهاند و کار میکنند.
انحصار یک پژوهشکده به یک رشته عقبگرد است
دکتر حسنیفر با انتقاد از انحصار یک پژوهشکده به یک رشته تأکید کرد: به نظرم اینکه فکر کنیم که باید یک پژوهشکده را به رشتهای خاص منحصر کنیم، عقبگرد است و این رویکرد شایسته پژوهشگاه نیست. هرچند بنده نیز علوم سیاسی خواندهام ولی به دلیل علاقه به مباحث تاریخی و بهرهگیری از این رشته، پژوهشی در زمینه «تاریخ سیاسی چیست» را انجام دادم. عضویت یک پژوهشگر در دپارتمان دیگری غیر از تخصص و مدرک دانشگاهی امری خارج از عرف نیست، چنانکه در دپارتمانی در لندن که متعلق به حوزه تاریخ است، از یازده عضو هیئت علمی، شش عضو مدرک دانشگاهی در حوزه علوم سیاسی دارند، اما زیرمجموعه دپارتمان تاریخ قرار گرفتهاند.
وی در خاتمه سخنرانی خود بر اهمیت بسترسازی و سیاستگذاری برای گسترش هرچه بیشتر مطالعات بینرشتهای و فرارشتهای تأکید کرد و گفت: با توجه به سوابق پژوهشگاه در انجام مطالعات بین رشتهای و حتی فرارشتهای، شایسته است که بسترها و سیاستگذاریهای بیشتری جهت تشویق پژوهشگران به چنین مطالعاتی صورت گیرد.
دکتر سمیه کریمی: مباحث میانرشتهای در جهان در حال رشد و تقویت است
دکتر سمیه کریمی، استادیار مردمشناسی و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه با اشاره به سوابق طرح موضوع نشست و بررسی آن در جلسات متعدد گفت: به نظر میرسد این مسأله یک موضوع داخلی باشد چراکه بستگی به تصمیمات مدیریت و رویکردهای کلان مجموعه علمی و آکادمیک دارد. وی با اشاره به متداول بودن تحصیل در رشتهای در دانشکدهای متفاوت با آن تخصص در سایر کشورها ادامه داد: من در آلمان هرچند در دانشکده فلسفه تحصیل کردم، ولی فارغ التحصیل رشته انسانشناسی هستم یا یکی دیگر از دوستانم که در مالزی رشته انسانشناسی خوانده است، در دانشکده تکنولوژی تحصیل کرده است. این تفاوت تقسیمبندیها به این معنی نیست که ما انسانشناسی نخواندهایم. ما هم همان کتابها را خواندهایم و همان دروس دانشگاهی را گذراندیم و کار پژوهشی انجام دادیم؛ اما در زمینههای مختلف پژوهشی و تعاریف متفاوتی از ساختار قرار گرفتیم.
دکتر کریمی در ادامه با اشاره به تفاوت اتنولوژی و آنتروپولوژی پرداخت و گفت: هرچند در این نشست واژه انسانشناسی/ «آنتروپولوژی» برای مطالعه جوامع «ابتدایی» به کار برده شد، اما واژه درست «اتنولوژی» است. «آنتروپولوژی» یا مفهوم انسانشناسی یک رویکرد بسیار جدید و مدرن است و شاید پا به پای بحثهای جامعهشناسی از دریچهای دیگر به مطالعه انسان میپردازد. مثلاً اگر یک موضوع مشخص در بحث استعمار را به یک انسانشناس و یک جامعهشناس داده شود و در حد بیست صفحه مطلب نگاشته شود، دو رویکرد کاملاً متفاوت به دست خواهد آمد. کار انسانشناس مطالعه جوامع ابتدایی نیست؛ بلکه بررسی موضوع از دریچه فرهنگ و دیدگاهی انسانشناختی است و کار جامعهشناس بررسی آن موضوع از دیدگاه جامعهشناختی است.
تصمیمگیری در مورد مسائل مختلف براساس بسترهای جامعه ایرانی راهگشاتر خواهد بود
این پژوهشگر پژوهشکده مطالعات اجتماعی با اشاره به اهمیت فاصله گرفتن از تعاریف غربی از رشتهها و بررسی نشست براساس توجه به بسترهای جامعه ایرانی تأکید کرد و ادامه داد: بهتر است در این بحثها از کتابهای ترجمه شده و نگاهها و تعریفهایی که در واقع غربیها از رشتهها به ما میدهند، فاصله گرفته و کمی فضا را بومی کنیم و به جامعه خودمان بازگردیم. ببینیم در این بستری که هستیم، کدام نسخه برای ما بهتر است. ما باید فضای پژوهشگاه، تعاملات و روابط موجود در آن و حتی شرایط و بستر جامعه را ملاحظه کرده و در نظر بگیریم تا در نهایت بهینهترین تصمیم در این زمینه اتخاذ شود.
یک نکته این است که طبعاً ما نمیخواهیم واژه «مطالعات اجتماعی» را صرفاً به عنوان یک کتاب مدرسه تقلیل دهیم؛ تعبیر «مطالعات اجتماعی» واژه قدرتمندی است. چه بسا، شاید چند سال دیگر پژوهشکده تاریخ یا پژوهشکده علوم سیاسی تصمیم بگیرد که نام پژوهشکده خود را به مطالعات تاریخی یا مطالعات سیاسی تغییر دهند. در جهان کنونی مباحث میانرشتهای در حال رشد و تقویت است و شاید به همان میزان، این جریان وارد پژوهشگاه نیز شده و رویکردهای میانرشتهای در پژوهشگاه بیش از آنچه وجود دارد، تقویت شود.
ملاک عضویت در یک پژوهشکده میتواند سوابق پژوهشی و تألیفات باشد نه رشته و مدرک دانشگاهی
وی با اشاره به اینکه شاید پیشنهاد تغییر نام پژوهشکده به جامعهشناسی از یک جهت مورد قبول باشد گفت: با وجود پژوهشکدههای مرتبط، شاید حضور اعضایی که در واقع متخصص و فارغالتحصیل رشته دیگری هستند در پژوهشکده مطالعات اجتماعی سؤالبرانگیز باشد، ولی مسأله این است که ما میتوانیم با دو ملاک به این موضوع نگاه کنیم؛ یک ملاک میتواند مدرک دانشگاهی باشد و دیگری سالها پژوهش، فعالیت، تحقیق و تألیفاتی است که فرد انجام داده است. من فکر میکنم بهترین راهحل برای این که بخواهیم تصمیم بگیریم چه عضوی میتواند در این پژوهشکده به عنوان پژوهشگر فعالیت کند، نگاه به روزمه و سوابق افراد است. این کار نیازمند یک داوری بیطرفانه نسبت به کارهای تحقیقی اعضا و بررسی و ارزیابی این نکته است که حتی اگر مدرک دانشگاهی عضوی مرتبط نبود و با حوزه جامعهشناسی فاصله داشت، آیا از رویکرد میانرشتهای در نگرش و تحلیل و در نهایت طرحهای پژوهشی برخوردار است یا خیر. این مبنا شاید امکان داوری و تصمیمگیری بهتری را برای مسئولان پژوهشگاه فراهم کند.
جابهجایی اعضاء یک پژوهشکده میتواند منجر به کاهش کارآمدی فضای علمی پژوهشگاه شود
دکتر کریمی در بخش پایانی سخنرانی خود بر اهمیت توجه به احساسات و عواطف در روابط شکلگرفته میان اعضای پژوهشکده تأکید کرد و گفت: یک عضو هیأت علمی پژوهشگاه پس از ورود به پژوهشگاه و انس گرفتن با فضا و همکارانی که پیدا میکند، با رعایت اصول و آداب یک واحد، و احساس امنیتی که مییابد، برنامههای پژوهشی و اداری خود را تنظیم و در مسیر تولید علم در پژوهشگاه به عنوان یک مرکز کوچک که در حال تولید علم است، گام برمیدارد. جابهجایی اجباری اعضای همکار باعث ایجاد نوعی حس طردشدگی از پژوهشکده مبدأ، که سالها در آن کار میکردند و تحمیل شدن به پژوهشکدهای دیگر شده و ممکن است باعث شکاف بین نیروی انسانی و مخصوصاً بخش علمی پژوهشگاه گردد و این شرایط میتواند منجر به کاهش کارآمدی فضای علمی پژوهشگاه شود.
در بخش پایانی این نشست دانشجویان، پژوهشگران و اعضای حاضر به طرح دیدگاههای خود ناظر به مطالب طرح شده از سوی سخنرانان و موضوع نشست پرداختند.
خانم فائزه توکلی: در حوزه مطالعات اجتماعی پیوند موضوع پژوهش پژوهشگر با مسائل جامعه، مسألهای اساسی است
خانم فائزه توکلی، کارشناس پژوهشکده تاریخ ایران با اشاره به اهمیت و ضرورت پیوند میان مطالعات و فعالیتهای پژوهشگران علوم اجتماعی با جامعه و مسائل اجتماعی، از انجام طرحهای پژوهشی بدون ارتباط با مسائل روز جامعه انتقاد کرد. دکتر توکلی نمونهای از فعالیتهای برجسته پژوهشکده مطالعات اجتماعی را در دوره ریاست دکتر محمود طالقانی و انجام پژوهشهایی درباره آسیبهای زلزله رودبار در سال 68 و پژوهش درباره جنگ ایران و عراق و ابعاد مختلف آن ذکر کرد.
آقای عقیل عزتی: به لحاظ ساختاری، نامگذاری تخصصی واحدهای پژوهشی اهمیت دارد
آقای عقیل عزتی، دانشجوی دکتری جامعهشناسی پژوهشگاه طرح مسائلی همچون موضوع نشست به صورت علمی و شفاف و با حضور اعضای ذینفع اعم از پژوهشگران و دانشجویان پژوهشکده را رویهای مناسب و در خور شأن محیط علمی پژوهشگاه دانست. آقای عزتی علاوه بر انضباط ساختار یک نهاد علمی، بهرهمندی دانشجویان از مزایای مختلف درج عنوان پژوهشکده مرتبط با رشته تحصیلی را از جمله دلایل ارحجیت انتخاب عنوان تخصصی و مرتبط با رشته برای نامگذاری واحدهای پژوهشی و علمی برشمرد و در عین حال امکان انجام پژوهشهای میانرشتهای پژوهشگران آن پژوهشکده را ممتنع ندانست. وی ادامه داد: بهعنوان مثال اعضایی با تخصصها و رشتههای مختلف همچون فلسفه، انسانشناسی، جامعهشناسی و... میتوانند عضو پژوهشکده فلسفه یا جامعهشناسی یا... باشند و از منظر و رویکرد تخصصی خود به پژوهش درباره موضوعی بپردازند و چه بسا موضوع بهصورت عمیقتر بررسی شود.
دکتر مهدی معینزاده: آنچه رویکرد بینرشتهای را ممکن میسازد، همان وحدت علوم است
دکتر مهدی معینزاده، عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ و فلسفه علم و مدیر پژوهشی پژوهشگاه با اشاره به نقد جدی مباحث تخصصی شدن علوم توسط ادموند هوسرل در کتاب بحران علوم اجتماعی و پدیدارشناسی استعلایی تأکید کرد: مباحث بینرشتهای ریشه در وحدت علوم دارد و اساساً آنچه رویکرد بینرشتهای را ممکن میسازد، همان وحدت علوم است. برای فهم عمیق مسائل مختلف در حوزههای مختلف جامعهشناسی ازجمله مسائل زنان نیازمند فهم و درک بنیاد جامعهشناختی و فلسفی بن و ریشههای آن بحث هستیم تا از این شناخت و درک در مطالعات دیگر استفاده کنیم.
دکتر حمیدرضا دالوند: بررسی فرایند تاریخی شکلگیری پژوهشکده مطالعات اجتماعی میتواند یکی از روشهای راهگشا در فهم وضعیت کنونی این پژوهشکده باشد
دکتر حمیدرضا دالوند، عضو هیأت علمی پژوهشکده زبانشناسی پژوهشگاه با تأکید بر لزوم توجه به تمایز میان ساحت آموزشی و پژوهشی در ساختار پژوهشگاه در پرداختن به مناقشه پژوهشکده مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی گفت: در این زمینه بررسی فرایند تاریخی شکلگیری پژوهشکده مطالعات اجتماعی میتواند یکی از روشهای راهگشا در فهم وضعیت کنونی این پژوهشکده باشد. دو موضوع انسان و جامعه ازجمله مسائلی هستند که بسیار درهم تنیده و مسائل آنها در ارتباط پیچیده با یکدیگر است و همین امر تفکیک دقیق میان آنها را دشوار میسازد اما بهطور کلی رسالت علوم اجتماعی یا جامعهشناسی، فهم انسان ایرانی و جامعه ایرانی است. این دشواری نه تنها با توجه به پیشینه شکلگیری پژوهشگاه و پژوهشکدههای آن بلکه در سایر مراکز دانشگاهی و پژوهشی ازجمله مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز وجود دارد که در آن اعضایی از طیفهای متفاوت همچون جمشید بهنام، جلال آلاحمد و دیگران حضور داشتند.
دکتر سمیه سادات شفیعی: تخصصگرایی در پژوهشکده برای تحقق اهداف و مأموریتهای محوله اهمیت دارد
دکتر سمیه سادات شفیعی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی با اشاره به عملکرد رئیسان پیشین این پژوهشکده و کمرنگشدن نقش اعضای رشته جامعهشناسی در تصمیمگیریها، وضعیت کنونی را حاصل عدم تعامل مدیران گذشته این پژوهشکده دانست و بر ضرورت اصلاح فرهنگ سازمانی ناشی از خانگی اندیشیدن و ضرورت حضور پژوهشگران متخصص در رشته جامعهشناسی در این پژوهشکده تأکید کرد.
دکتر عبدالمجید مبلغی: رشته مطالعاتی همیشه براساس مدرک شناخته نمیشود و براساس پژوهش نیز قابل شناسایی است
دکتر عبدالمجید مبلغی، عضو هیأت علمی پژوهشکده اندیشه سیاسی، انقلاب و تمدن اسلامی با اشاره به تمایز میان رشته ((discipline و برنامه پژوهشی گفت: رشته مطالعاتی همیشه براساس مدرک شناخته نمیشود و براساس پژوهش و فعالیتهای علمی نیز قابل شناسایی است. به همین دلیل صرفاً نباید به مدرک اکتفا کرد؛ چه بسا مدرک فردی مثلاً علوم سیاسی باشد، ولی پژوهشهای گستردهای در حوزه فلسفه داشته و در عمل بتواند در فلسفه تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. این موضوع نباید مبنای برای ارزیابی فعالیتهای یک پژوهشگر باشد، چراکه اساساً علوم انسانی همچون اقیانوسی است که به حوزههای مختلفی میرسد.
خانم الهام رضانژاد: تولید اندیشه در حوزه علوم انسانی بسیار دشوار است
خانم الهام رضانژاد، کارشناس پژوهشگاه علوم انسانی با اشاره به ضعفها و کاستیهای حوزه علوم انسانی در کشور در مقایسه با رشتههای مهندسی و پزشکی، تولید اندیشه را امری دشوار دانست که در جامعه ایران نیاز به انطباق با سازوکارهای پیچیدهای دارد. فقدان اندیشمند برجسته در حوزههای مختلف علوم انسانی ازجمله جامعهشناسی نشان از این موضوع دارد.
دکتر آزیتا افراشی: یک مسأله اساسی این است که آیا در این پژوهشکده با یک تعامل میان رشتهای مواجه هستیم یا یک وضعیت چند رشتهای؟
دکتر آزیتا افراشی، عضو هیأت علمی و رئیس پژوهشکده دانشنامهنگاری پژوهشگاه با اشاره به ابعاد مدیریتی و علمی موضوع نشست گفت: علاوه بر این ابعاد، وجود مسائل عاطفی و شخصی باعث دشوارتر شدن تصمیمگیری درباره این مسأله شده است. یک مسأله اساسی این است که در این پژوهشکده آیا با یک تعامل میان رشتهای مواجه هستیم یا یک وضعیت چند رشتهای؟ که البته این دو کاملاً باهم متفاوتند.اینکه چقدر تعامل میان رشتههای متفاوت میسر شده و نه صرفاً کنار هم قرار گرفتن رشتهها، مهم است. نکته مهم دیگر در این پژوهشکده توجه به ارتباط همکاران با یکدیگر به عنوان اعضای هیات علمی و انجام مسئولیتها و فعالیتهای پژوهشی خود در ارتباط با یکدیگر است. این مسائل در تصمیمگیری برای انتخاب عنوان پژوهشکده بسیار مهم و راهگشاست.
دکتر روحا... کریمی: در توجه به نامگذاری پژوهشکده باید بر تمایز فعالیتهای یک مرکز پژوهشی با آموزشی توجه داشت
دکتر روحا... کریمی، عضو هیأت علمی پژوهشکده اخلاق و تربیت و مدیر تحصیلات تکمیلی پژوهشگاه با اشاره به فقدان وجود پژوهشکده جامعهشناسی در دانشگاهها و مراکز و مؤسسات پژوهشی کشور گفت: موافقان تغییر نام پژوهشکده به جامعهشناسی براساس حضور دانشجو در این پژوهشکده استدلال کردهاند که این پژوهشکده باید به جامعهشناسی تغییر نام دهد اما با توجه به تمایز و تفکیک صورت گرفته میان رشته و برنامه و تحقیقات پژوهشی و اینکه این پژوهشگاه یک مرکز پژوهشی است، به نظر میرسد نیاز به ارائه استدلال بهتری در این زمینه باشد.
متن نامه دلایل عدم حضور برخی از سخنرانان نشست
باسمهتعالی
حضور محترم مخاطبان نشست انتقادی «پژوهشکده مطالعات اجتماعی یا جامعهشناسی»
با سلام و احترام،
اینجانبان حمید تنکابنی، سمیه توحیدلو و مریم نصراصفهانی به عنوان تعدادی از سخنرانان این نشست از همان زمان پذیرش دعوت معاونت محترم فرض را بر داخلی بودن گفت و شنود گذاشتیم؛ چرا که باور داشتیم در شرایطی که نهاد علم به حد کفایت زیر ذرهبین نقد و هجمههای بیرونی است، قرار نیست جمعی دغدغه داخلی خود را درباره نسبت «پژوهشکده مطالعات اجتماعی» با «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» در صحن عمومی علنی کنند. حال آنکه این گفت گو بنا بود در امتداد و اختتام یک مسئله داخلی دنبالهدار و فرسایشی برگزار شود، بعد از پذیرش دعوت از سوی اینجانبان، و یا به دلیل نبود برداشت ذهنی مشترک از جلسه، این نشست توسط یکی از سخنرانان محترم به شکل حساسیتبرانگیزی رسانهای شد. آنچنان که ایشان از همه جامعهشناسان، دانشجویان جامعهشناسی در تمام مقاطع در تمامی استانها و شهرهای کشور به فارسی و انگلیسی دعوت کردند که در این نشست شرکت کنند. از انجمنها و نهادهای علمی دیگر هم درخواست داشتند که به شکل گستردهای این نشست، که به باور ما بحثی درون سازمانی بود، تبدیل به مسئلهای در حوزه عمومی شود. از طرفی در یک اقدام شگفتآور نهادهای علمی دیگر را زیر سوال بردند که چرا نشستی با حضور سه جامعهشناس و یک مدیریت خوانده و یک فلسفه اسلامی خوانده(!) تبلیغ و اطلاعرسانی نشده است. این درحالی بود که برگزارکنندگان نشست همچنان بر داخلی بودن آن تأکید کردهاند، ما باور داریم که مهمترین مسیر حل مسائل گفت و گوست و جز آن راهی نیست، اما گفت و گوی مخدوشی که شروط اولیه آن رعایت نشده باشد و امکان هتک حرمت افراد و یا حتی رشتههای علوم انسانی و اجتماعی را در فضایی بیرونی و بیاطلاع از بافتار بحث پدیدآورد؛ فاقد ویژگیهای ابتدایی «گفت و گو» است. موضوع این نشست هیچ نسبتی با جامعهشناسی و رشتههای آن ندارد که به حد کفایت این رشتهها و در مجموع علوم انسانی در موقعیتهای مختلف مورد ظلم واقع شده است. وظیفه ما حراست از اندیشهورزی و سخنگویی همه صداها است. هدف این گفت و گو چنانچه به تمامی در عنوان و زیرعنوان آن معلوم است گفتن از ماهیت علوم نبوده است. ما خودمان را حافظ حریم تک تک عزیزان سخنران میدانیم. و دامن زدن به هیجانهای رسانهای را درباب امری قراردادی و داخلی مغایر فهم ضرورتهای اجتماعی این روزهای جامعه میدانیم- مغایر با «تخیل جامعهشناسی» و «عدالت خواهی» مستتر در آن. از اینرو ضمن احترام به زمان مخاطبین ارزشمندی که احتمالاً مایل به شنیدن این گفت و گو بودند، باور داریم که جای گفتن از مظلومیتهای جامعهشناسی، علوم اجتماعی و علوم انسانی آنجاست که گویندگانش پیشاپیش با طعن و برچسب تخریب نشده باشند؛ جایی که حیثیت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز به عنوان یک نهاد بزرگ علمی– پژوهشی بخاطر بیرون بردن مسئله درون سازمانی زیر سوال نرود. از طرفی ضمن ادای احترام به همکاران عزیزمان جناب آقایان دکتر مهرآیین و دکتر میری باور داریم که دغدغهمندی اجتماعی و مشترک ما ارزشمندتر از آن است که به شکل غیرحرفهای اختلاف رویکردهایمان را بر این اشتراکات مقدم بدانیم. پیروز و برقرار باشید.
نظر شما :