گزارش نشست سیزدهم از سلسله نشستهای گفتوگوی انتقادی:
کاربردیسازی علوم انسانی؛ چرا و چگونه؟ (مبنای انتخاب موضوع در پژوهشهای علوم انسانی)
سیزدهمین نشست از سلسله نشستهای گفتوگوی انتقادی با عنوان «کاربردیسازی علوم انسانی؛ چرا و چگونه؟ (مبنای انتخاب موضوع در پژوهشهای علوم انسانی)» پنجم دیماه 1402 با حضور پژوهشگران، کارشناسان، دانشجویان و جمعی از علاقهمندان به ابعاد مختلف پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در این نشست دکتر علیرضا منجمی (دانشیار فلسفه علم و تکنولوژی و عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ و فلسفه علم)، دکتر الهام ابراهیمی (دانشیار مدیریت و عضو هیأت علمی گروه پژوهشی مدیریت) و دکتر فرانک جهانگرد (استادیار زبان و ادبیات فارسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده زبان و ادبیات) به ارائه سخنرانی و طرح دیدگاههای خود درباره موضوع نشست پرداختند و آن را از ابعاد مختلف آموزشی، پژوهشی و ساختاری مورد بحث و بررسی قرار دادند. در ادامه حاضرین در نشست نیز، دیدگاهها و نظرات خود را درباره مباحث سخنرانان و موضوع نشست مطرح کردند.
دکتر حسینی: طرحهای کاربردی و کارفرمایی از دو منظر قابل بررسی هستند
دکتر سیدرضا حسینی (معاون کاربردیسازی علوم انسانی و فرهنگی پژوهشگاه)، بهعنوان دبیر نشست، پس از عرض خیرمقدم به سخنرانان و حاضران در جلسه، گفت: موضوع نشست حاضر، بررسی ابعاد مختلف طرحهای کارفرمایی و کاربردی در حوزه علوم انسانی است. در این نشست با دعوت از برخی استادان و اعضای هیأت علمی پژوهشگاه امیدواریم با توجه به اتمام زمان آییننامه فعلی طرحهای کارفرمایی، با بهرهگیری ازدیدگاهها و نظرات سخنرانان و حاضران در نشست، بتوانیم با بازبینی و بازنویسی این آییننامه، در جهت رفع ابهامات و کاستیهای موجود در آن و تدوین آییننامهای کامل و جامعتر، گام برداریم.
معاون کاربردیسازی علوم انسانی و فرهنگی پژوهشگاه به دو منظر و زاویه متفاوت در بررسی طرحهای کارفرمایی، طرحهای برونسازمانی یا طرحهای کاربردی اشاره کرد و ادامه داد: ضرورت دارد در تحلیل و تصمیمگیریهای لازم در خصوص این طرحها، دو زاویه و منظر را از هم تفکیک کنیم تا دچار مشکل نشویم؛ یک منظر، نگرش علمی و تفکر شخصی و منظر دیگر، نگرش سازمانی و ساختاری است. هر شخص با اندیشه و مبانی نظری مورد قبول خود، با موضع فکری خاصی به این موضوع ورود میکند. برخی ممکن است از اساس با برقراری نسبت میان علوم انسانی با جامعه و صنعت مخالف باشند. این نگاه هم بهلحاظ نظری و هم از نظر تأثیرگذاری در طرحهای داخلی و خارجی میتواند نتایج و پیامدهای خود را داشته باشد.
وی در تشریح زاویه دوم و بحث ساختاری و سازمانی مرتبط با این طرحها گفت: علاوه بر نگرش علمی و تفکر شخصی باید توجه داشت که آییننامهها و قوانین ابلاغی از نهادها و مراجع بالادستی همچون وزارت علوم نیز در این زمینه وجود دارد و نهادها و مؤسسات علمی کشور ناگزیر از حرکت در مسیر انعقاد قراردادها و طرحهای برونسازمانی یا کارفرمایی هستند و از اینرو این طرحها سهم مهمی در مسیر ارزیابی کیفیت و کمیت فعالیتهای مؤسسات و اعضای هیأت علمی آنها یافتهاند. مسلماً نتیجه این رویکرد، انجام برنامهریزیها و قانونگذاریهای متناسب با آن است. اگر ما از نگاه ساختاری و سازمانی به موضوع بنگریم، چارهای نداریم تا حدودی با این برنامهها همراهی کنیم. اما در مسیر این همراهی، این رویکرد و تلاش در مدیریت پژوهشگاه وجود دارد که تا حد امکان موانع پیشروی اعضای هیأت علمی کاهش یافته و موضوع فرصت مطالعاتی یا طرحهای کارفرمایی اعضای هیأت علمی در فرایندهای تبدیل وضعیت و ارتقاء آنان مانع و مشکل بزرگی ایجاد نکند.
دکتر حسینی همچنین به تصویب برخی قوانین در جذب دانشجویان از سوی پژوهشگاهها متناسب با طرحهای کارفرمایی نیز اشاره و بیان کرد: از دیگر تأثیرات این طرحها در فعالیتهای آموزشی پژوهشگاههاست و با توجه به مصوبات صورتگرفته در وزارت علوم، پذیرش دانشجویان در مقطع دکتری، با انجام طرحهای کارفرمایی پیوند یافته است. از اینرو تلاش داریم تا در حد مقدورات، با تسهیل فرایندهای انجام چنین طرحهایی توسط اعضای هیأت علمی، امکان دسترسی به این طرحها را برای همه آنان فراهم سازیم.
دکتر منجمی: تأملی علمشناختی بر نسبت علوم انسانی و کاربرد: نقد ایدۀ «کاربردیسازی علوم انسانی»
دکتر علیرضا منجمی (دانشیار و عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ و فلسفه علم)، بهعنوان اولین سخنران نشست گفت: در ابتدای سخن باید عرض کنم، من از بهکار بردن «کاربردیسازی» میپرهیزم، چراکه این واژه پیشفرضهای علمشناختی نادرستی در باب علوم انسانی دارد و بهتر است به جای آن از «نسبت علوم انسانی و کاربرد» سخن گفته شود. هر زمان که سخن از نسبت علوم انسانی و کاربرد به میان کشیده میشود، بخش جداییناپذیر آن، این پرسش است که علوم انسانی به چه کار میآید؟ این پرسش هم در میان پژوهشگران و اصحاب علوم انسانی جاری و ساری است و هم سیاستگذاران و سایر بازیگران مرتبط با آن. وجهی از این پرسش هویتی است و به جایگاه و منزلت علوم انسانی در جامعه مرتبط است و وجه دیگر آن، دغدغه بهبود بخشیدن بروندادهای پژوهشهای علوم انسانی را دارد.
وی در ادامه گفت: اینکه از نسبت علوم انسانی و کاربرد پرسش میشود، نشانگر آن است که این امر بدیهی فرض نشده است و اینکه علوم انسانی میتواند کاربردی باشد یا نه، محل پرسش جدی است. چنین پرسشی هیچگاه از رشتههایی همچون مهندسی یا پزشکی پرسیده نمیشود. گاهی گفته میشود، اگر علوم انسانی به مشکلات جامعه بپردازد کاربردی خواهد بود و گاهی از علوم انسانی طلب ارائۀ راهکار یا راهحل برای مسائل شده است. بهنظر میرسد موضوع هم تأمل اصحاب علوم انسانی را میطلبد و هم دغدغۀ مدیران علم و فناوری ایران است. در این جلسه از منظر تخصصیام (علمشناسی فلسفی) دربارۀ نسبت علوم انسانی و کاربرد سخن خواهم گفت.
این پژوهشگر تاریخ و فلسفه علم پژوهشگاه ادامه داد: مدعای اصلی من این است که کاربردیسازی علوم انسانی بدون توجه به بنیانهای معرفتشناختی و علمشناختی علوم انسانی ناتمام است و این پرسشی است که در بحث کاربرد علوم انسانی در ایران به آن پرداخته نشده است. اگرچه برای تولید اندیشههای علمی نمیتوان دستورالعمل وضع کرد، اما برای ارتقاء کارایی این اندیشهها میتوان تمهیدات نظری لازم را اندیشید و در این عرصه نیز باید نهایت دقت را به کاربست تا از فرو غلتیدن در دام راهکارهای نسنجیده یا تدقیقنشده، پرهیز شود. در اینجا میکوشم با تحلیل و نقد «کاربردیسازی علوم انسانی» نشان دهم این ایده هم بر پیشفرضهای نادرستی از علوم انسانی بنا شده است، هم علمشناسی نادرستی را مدنظر دارد و هم پیامدهای ناگواری برای علوم انسانی در پی دارد.
وی اضافه کرد: کاربردی نبودن علوم انسانی در ایران برخاسته از فرضیات نیازموده و ناروایی است که حاصل نوعی «نگاه مهندسی» (Engineering gaze) به عالم است. مدعیان ناکارآمدی علوم انسانی به هیچ پژوهشی در دفاع از مدعای خود استناد نمیکنند. بهبیاندیگر ادعای ناکارآمدی علوم انسانی مبتنی بر شواهد (evidence) نیست. بهنظر میرسد بحث ناکارآمدی علوم انسانی خود ریشه در پیشفرضهای ارزیابینشدهای دارد که این مدعا بر آن بناشده است. در این «نگاه مهندسی» علوم انسانی باید کاربردی شود. مفهوم مرکزی application یا کاربست ناظر به همان الگو ارتباط میان علم محض، علم کاربردی و تکنولوژی در علوم طبیعی است. در این الگو یا مدل، علوم محض ابتدا در علوم کاربردی (Applied Science) صورتبندی مجدد میشوند چرا که در حل مسائل عملی بهکار گرفته میشوند (مانند علوم مهندسی) و نهایتاً به ساخت مصنوعات تکنیکی منجر میشوند. این بهکار گرفتهشدن در حل مسئله و تولید محصول ایدۀ مرکزی مدل خطی ( (Linear Model است.
دکتر منجمی ادامه داد: «نگاه مهندسی» علوم انسانی را در مرتبهای پایینتر از علوم مهندسی/پایه میداند و ایدۀ «توانمندسازی» علوم انسانی حاصل همین نگاه است. با ایده توانمندسازی، رشتههای علوم انسانی دستهبندی میشوند و برخی را بیشتر و برخی را کمتر دارای قابلیت کاربردی شدن فرض میکنند. در این نگاه، مشکل اصلی علوم انسانی در نهاد آموزشی و پژوهشی آن ریشه دارد و راه برونرفت از این وضعیت، اصلاح وضعیت آموزشی و پژوهشی در علوم انسانی است.
بر اساس نگاه مهندسی، کاربردیسازی یعنی علوم انسانی باید معطوف به حل مسائل جامعه باشد. باورمندان به این نگاه میپندارند، سودمندی علوم یعنی علوم باید محصولی عرضه کنند که فایدهای هرچند به شکل بالقوه متصور باشد، مخاطبی در جامعه داشته باشد و سوم آنکه واجد ارزش اقتصادی باشد. این رویکرد تلاش میکند بهجای مفهوم «تجاریسازی» که طنین منفی میان اصحاب علوم انسانی دارد، مفهوم «ربط اجتماعی» (relevance) را جایگزین کند. سامانه «نان» وزارت علوم دقیقاً پیادهسازی شدۀ چنین نگاهی است.
آنچه در اینجا فهرستوار اشاره میکنم مواردی است که از منظر علمشناسی فلسفی در نگاه مهندسی مورد غفلت جدی واقع شده است. عدم توجه به تمایز علوم انسانی و علوم طبیعی، تمایز علم از تکنولوژی و تمایز کاربست و کارکرد (Function)، کجفهمی مسئله و حلمسئله است. دربارۀ علوم انسانی کمتر میتوان از کاربرد سخن گفت، زیرا این علوم کارکرد دارند. آنها علوم فرهنگی هستند که هنجارها و ارزشهایی تولید میکند که از سنخ محصول مادی و فیزیکی نیستند و کارکردهای علوم انسانی غیرمستقیم، فرهنگی، بلندمدت و زیرساختی هستند. عدم توجه به معنای «مسئله» در علوم انسانی و اینکه علوم انسانی خود مسئله را برمیکشد و صورتبندی میکند، و این برخلاف علوم مهندسی است که کارفرمایی مشکلی را برای ارائۀ راهحل به آنها عرضه میکند. مغالطۀ الهام از علوم طبیعی یکی از انگارههای ناروا در باب علوم انسانی است که منجر به مدل خطی شده است. عدم توجه به تمایز علم و تکنولوژی، غفلت از تفاوتها و تنوعهای بسیار رشتههای علوم انسانی و غفلت از میانرشتگی جملگی انگارهها و پیشفرضها ناروای کاربردیسازی علوم انسانی است که با توجه به ضیق وقت از آنها میگذرم.
وی در پایان سخنرانی خود گفت: «مسئلۀ نسبت علوم انسانی و کاربرد» به باور من نشان از بحران علوم انسانی در ایران دارد که بخشی از آن حاصل «نگاه مهندسی» است که اشارتی به آن شد، از همینرو اصحاب علوم انسانی باید به جد به نقد این نگاه بپردازند. دوم آنکه نباید «نگاه مهندسی» در میان اصحاب علوم انسانی درونی شود و نگاه بوروکراتیک بر نگاه آکادمیک غلبه کند. بهبیاندیگر نباید چنین نگاهی را برتابیم. ما نیازمند گفتوگوی میان خود و تعامل سازنده با مدیران و سیاستگذاران در وزارت علوم برای اصلاح انگارههای نادرست و تعریف سازوکارهایی متناسب برای تحقق کارویژههای علوم انسانی در کشور هستیم، چرا که به باور من بسیاری از مشکلات امروز کشور بهدلیل به حاشیه راندن علوم انسانی است.
دکتر ابراهیمی: مناقشه در بابِ کاربردپذیری پژوهشهای علوم انسانی در جهان مناقشهای جدی تلقی میشود
دکتر الهام ابراهیمی (دانشیار مدیریت منابع انسانی و عضو هیأت علمی گروه پژوهشی مدیریت)، بهعنوان دومین سخنران این نشست گفت: در طول چند دهه گذشته، نهادهای عمومی از جمله سازمانهای آکادمیک، در راستای افزایش اثربخشی و پاسخگویی، تغییرات قابل توجهی کردهاند. زمانی در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی، صرفاً آزادی علمی هدایتگرِ پژوهشها بود، تضمین کیفیت پژوهشها به شکل درونزا حاصل میشد و عموم، این روند را برای پاسخگوییِ نهادهای علمی کافی میدانستند، اما اکنون، این دیدگاه که دانشگاه/ پژوهشگاه مؤسسهای است که به اقتصاد کشور، دانشجویان و عمومِ جامعه خدمات ارائه میدهد، بیش از پیش قوت گرفته است؛ همان دیدگاهی که نسل اول (آموزش)، نسل دوم (پژوهش)، نسل سوم (کارآفرینی) و نسل چهارم (سیاستگذاری) را بهمثابه مراحل گذار دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی در یک سیر تحولی میداند. البته ابتدا علوم طبیعی، پزشکی و علوم مهندسی در کانون توجه فعالیتهای حاکمیتیِ مبتنی بر تجاریسازی/ کاربردیسازی پژوهشها قرار گرفتند، زیرا هزینهبر بودن پروژههای پژوهشی در بسیاری از این رشتهها، پژوهشگران/ سیاستگذاران را ناگزیر به اتخاذ چنین رویکردهایی میکرد. اما بهمرور، علوم انسانی و اجتماعی نیز در این شیوه جدیدِ حاکمیتی مورد توجه قرار گرفتند. به این ترتیب، چهارگانه هلیکس(Quadruple helix)که بر تعامل دانشگاه، صنعت، جامعه و دولت تأکید و تمرکز دارد، در کانون توجه سیاستگذارانِ آکادمی قرار گرفت.
وی تأکید کرد: مناقشه در بابِ کاربردپذیری پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی نهتنها در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و حتی نه فقط در کشور ما، بلکه در جهان مناقشهای جدی تلقی میشود. البته من کاربردی بودن پژوهشها را به معنای دقیق آن (که تعامل با جامعه و صنعت و تعریف مسئله متناسب با نیازهای ذینفعان است) در نظر دارم و نه یافتن راهکارهایی که به هر شیوه در راستای رفع موانع الزامآور وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برای ارتقاء مرتبه اعضای هیأت علمی، تعریف و اجرا میشود. بهنظر میرسد مفهوم کاربردیسازی یا انجام پژوهشهای کاربردیِ ذینفعمحور در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی لزوماً صحیح یا تماماً غلط نیست، بلکه متناسب با ظرفیت دانشرشتهها و متخصصان این حوزهها شاید بهتر باشد، پیوستاری را در این خصوص در نظر بگیریم. در یک سوی این پیوستار رشتهها و تخصصهای علوم انسانی و اجتماعی قرار دارند که از ظرفیت انجام طرحهای کاربردی ذینفعمحور، بیش از بقیه رشتهها برخوردارند. اقتصاد، مدیریت، حقوق، روانشناسی، برخی گرایشهای زبانشناسی و نظایر آنها در این سوی پیوستار قرار دارند. البته گاهی موانع حقوقی، مالی و حتی ارزشگذاریِ پژوهشهای کاربردی بهعنوان پژوهشهای «متعلق به غیر»، «غیرعلمی»، «منفعتطلبانه» و نظایر آن سبب میشود پژوهشگرانِ این رشتهها کمتر به انجام این طرحها دستِکم با مشارکت دانشگاه یا پژوهشگاه میل و رغبت داشته باشند و بهجای ارتباط سیستماتیک دانشگاه با جامعه و صنعت، شاهد ارتباط استاد با جامعه و صنعت باشیم.
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه ادامه داد: در سوی دیگرِ این پیوستار، رشتهها و تخصصهای علوم انسانی و اجتماعی قرار میگیرند که شیوه تعامل آنها با جامعه و صنعت لزوماً در قالب طرحهای پژوهشی ذینفعمحور قابل تعریف نیست. شاید رشتههایی مانند فلسفه، ادبیات، تاریخ و نظایر آنها در این گروه قرار گیرند. در اینجاست که اجبار به یکسانسازی رشتههای علوم انسانی و اجتماعی برای تعامل با جامعه و صنعت پاسخگو نیست. پژوهشگرانِ این رشتهها اکثراً و شاید به درستی معتقدند که رویکردهای از پیش تعریف شده نظیر طرحهای پژوهشی ذینفعمحور، اصالت را به فناوری میدهد و کارکرد علوم انسانی و اجتماعی بهمثابۀ علوم نرم را صرفاً در بافتار و زمینه فناوریهای عمدتاً سخت تعریف میکند؛ گویی کارکرد این حوزهها صرفاً تطبیق این علوم با معیارهای ارزیابی علوم سخت است. دیدگاه جایگزینی که در پاسخ به این نقد به آن قائلم این است که با توجه به ماهیت و دستاوردهای متفاوت پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی لازم است، الگو و رویکردی متفاوت با رویکردهای جاری برای کاربردپذیری این علوم اتخاذ شودکه با ویژگیهای خاص این تخصصها هماهنگی داشته باشند.
دکتر ابراهیمی به نکته مهمی که در این رابطه وجود دارد اشاره کرد و گفت: مشخصاً تعریف حوزههای پژوهشی تحت عنوان «علوم انسانی و اجتماعی» با ملاحظات نهادی یا معرفتشناختی خاصی صورت میگیرد که به سازماندهی پژوهشها در کشورها یا مناطق جغرافیایی مختلف بستگی دارد. فهرست حوزهها و رشتههایی که ذیل علوم انسانی و اجتماعی تعریف شدهاند در بافتارها و کشورهای مختلف متفاوت است. برای مثال، سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (Organization for Economic Co-operation and Development (OECD))، تاریخ، باستانشناسی، قومشناسی، ادبیات، زبانها، فلسفه، هنر، تاریخ هنر و علوم دینی را جزو این فهرست قرار داده است. شاخص مرجع اروپا برای علوم انسانی (European Reference Index for the Humanities (ERIH)) پانزده حوزه از جمله، پژوهشهای آموزشی، مطالعات جنسیت و روانشناسی را زیرمجموعه علوم انسانی تعریف کرده است. در حوزه علوم اجتماعی نیز چنین اختلاف نظری وجود دارد. برای مثال در بسیاری از دستهبندیهای علوم، مجموعه روانشناسی ذیل علوم اجتماعی قرار میگیرد، نه علوم انسانی. برخی معتقدند در مجموع، علوم انسانی و اجتماعی مجموعه ناهمگنی از رشتههاست که در آن تفاوتهای عمدهای میان رشتههای اصطلاحاً مجلهمحورjournal-based مانند زبانشناسی و رشتههای کتابمحور book-based مانند مطالعات ادبی و مطالعات دینی وجود دارد. این ناهمگونی سبب میشود گاهی برخی متخصصان رشتههای علوم انسانی و اجتماعی از دو ساز و کار انتقادی در مواجهه با رویکرد کاربردیسازی استفاده کنند: نخست، برخی معتقدند در مجموع، علوم انسانی و اجتماعی، اساساً و عملاً بهطور کامل با تمامی دیگر اشکال دانش یا حوزههای علمی، خصوصاً علوم سخت تفاوت دارند. در مواجهه با این نقد میتوان گفت که حتی وجه مشترکی میان بسیاری از زیرشاخههای علوم انسانی و اجتماعی هم وجود ندارد. در واقع علوم انسانی و اجتماعی متشکل از رشتهها و حوزههای مختلفی است که هر کدام جایگاه خود را در دنیای آکادمیک دارند. ضمناً برخی شاخههای علوم انسانی و اجتماعی بسیار شبیه به حوزههای دیگر علوم هستند. برای مثال، زبانشناسی با رشتههای نظری مختلفی مانند فیزیک نظری قرابت دارد. بعضی از فلاسفه ادعای داشتن قلمرو یکسانی را با ریاضیدانان دارند. حتی برخی رشتهها میان علوم انسانی و اجتماعی مشترکند. برای مثال، بخش زیادی از رشتههای مربوط به تاریخ با جامعهشناسی تداخل دارد.دوم، برخی دیگر معتقدند از آنجا که هیچ چیزِ قابل شناسایی و تکسازی بهعنوان علوم انسانی و اجتماعی وجود ندارد، حوزه علوم انسانی و اجتماعی شامل مجموعهای از گونههای مختلف رشتهای است و مقایسه آن با بخشهای دیگرِ بدنه دانش امکانپذیر نیست. البته باید گفت، این استدلال برای آنچه اساساً بهعنوان علوم سخت مانند پزشکی، علوم فنی مهندسی و نظایر آن میشناسیم نیز صادق است.
وی ادامه داد: بهنظر میرسد سازوکارهای انتقادی برخی متخصصان علوم انسانی و اجتماعی برای حذف صورت مسئلۀ کاربردیبودن علوم انسانی و اجتماعی، مؤثر نیست. بلکه شاید ارائه رویکردهای جایگزین که مختصات متفاوت و پیچیده این علوم را تا حد امکان پوشش دهد، راهگشا باشد. ماهیت متفاوت رشتههای علوم انسانی که کمتر متعیّن و سنجشپذیر و بیشتر کیفی هستند، تدارک سازوکارهای متفاوتی را برای حرکت بهسمت کاربردی شدن ایجاب میکند. جامعه در معنای عام (برای تقریب به ذهن، افراد یا نهادهایی که متأثر از ابزارهایی مانند رسانه یا مفاهیمی مانند فرهنگ هستند)، مطالبهگرِ نتایج اکثر پژوهشهای این رشتههاست. اساساً معتقدم اتخاذ رویکردهایی مانند «ما با دیگران فرق داریم!» یا «ما نیازی به این پولها نداریم!» یا «علم ماهیتاً ارزشمند است، آن را تقلیل ندهیم!» حذف صورتمسئله است. بهنظر میرسد بهتر است، در این زمینه نقد بدون جایگزین نداشته باشیم! بهعبارت دیگر، اگر برای مثال، بپذیریم که رویکرد طرحهای پژوهشی ذینفعمحور برای نشان دادن کاربردپذیری علوم انسانی و اجتماعی مناسب نیست، در نهایت این پرسش پیش خواهد آمد که چه چیزی برای آنها مناسبتر است؟
دکتر ابراهیمی در پایان سخنرانی خود یادآور شد: شاید این رویکردهای انتقادی در دنیای امروز و خصوصاً برای آینده علوم انسانی و اجتماعی کارآیی نداشته باشد، ما نمیتوانیم و نباید، صرفاً بر متفاوت بودنمان با دیگران اصرار کنیم. حتماً تعریفِ رویکردهای جایگزین از سوی خودِ اصحاب علوم انسانی و اجتماعی نشاندهنده پیوند موثق علوم انسانی و اجتماعی با جامعه است و کاربردپذیری این تخصصها را دقیقتر و صحیحتر نشان میدهد.
دکتر جهانگرد: ما باید آییننامه مربوط به طرحهای کارفرمایی را بازبینی کنیم
دکتر فرانک جهانگرد (استادیار زبان و ادبیات فارسی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه) بهعنوان سخنران سوم این نشست گفت: آنچه در پژوهشگاه علوم انسانی با عنوان مدیریت کاربردیسازی پژوهشهای علوم انسانی شناخته میشود، مرتبط با دفتر ارتباط با جامعه و صنعت در وزارت علوم و در دانشگاهها و پژوهشگاههای کشور است. با توجه به اینکه حوزه تخصصی اعضای هیأت علمی پژوهشگاه، علوم انسانی است، بهنظر میرسد، تأثیرگذاری آنها، بیشتر در ارتباط با جامعه باشد، چراکه این علوم بهطور مستقیم با انسان سروکار دارد.
وی ادامه داد: ایده ارتباط با جامعه و صنعت، از دانشگاه نسل چهارم منبعث شده است. نسل نخست، از لحاظ تاریخی، ناظر به ابتداییترین دانشگاههاست که فقط وظیفه آموزش را بر عهده داشتند. نسل دوم دانشگاههایی بودند که علاوه بر آموزش، به پژوهش نیز میپرداختند. نسل سوم، علاوه بر دو مأموریت فوق، کارآفرینی را نیز وجهه همت خود قرار داده بود و نسل چهارم، یعنی دانشگاههای امروزین، که موضوع بحث و تمرکز این جلسهاند، علاوه بر امور آموزش، پژوهش و کارآفرینی، به نقش دانشگاه در جامعه نیز توجه ویژهای دارد. پرسشی که در این دوره مطرح میشود این است: تفاوت شهری که در آن دانشگاه یا پژوهشگاهی تأسیس شده، با شهری که دانشگاه یا پژوهشگاه ندارد، چیست؟ با طرح این پرسش، نقش دانشگاه در محیط و منطقه پررنگتر میشود و اصطلاح دانشگاه بدون دیوار، معنا مییابد.
این عضو هیأت علمی پژوهشگاه گفت: اگر بخواهیم زمینهای فراهم سازیم که پژوهشگاه بتواند در این مسیر نقش پررنگتری ایفا کند، لازم است در آییننامه طرحهای کارفرمایی تجدیدنظر کنیم. آییننامه حاضر سال 1399 به تصویب هیأت امناء رسیده و برای دو سال قابل اجرا بوده است. سپری شدن این دوره دو ساله، فرصتی برای بازبینی و تصحیح آن را بهدست میدهد. در این راستا مدیریت کاربردیسازی پژوهشگاه قصد دارد با نظرخواهی از اعضای محترم هیأت علمی و با در نظر داشتن تجربیاتی که در زمان اجرای طرحها داشتهاند در جهت تسهیل امور و برداشتن موانع گام بردارد. بهعنوان نمونه یکی از چالشهای عمده، که مجریان را از لحاظ حقوقی دچار مشکل میکند، بحث کارفرماست. طبق آییننامه جاری، کارفرما حتماً باید شخص حقوقی باشد، اما آنطور که در آییننامههای دیگر دانشگاهها و پژوهشگاهها دیده میشود، اغلب آنها، اشخاص حقیقی را نیز بهعنوان کارفرما ذکر کردهاند. نکته دیگر بحث موضوع طرح هاست که صرفاً باید پژوهشی باشند، در حالیکه با توجه به نوع فعالیتهای اعضای هیأت علمی حوزه علومانسانی بهنظر میرسد، بتوان طرحهای مشاورهای، سیاستگذاری، نظارتی و مواردی از این قبیل را نیز لحاظ کرد.
دکتر جهانگرد در پایان سخنرانی خود گفت: در همین راستا، معاونت کاربردیسازی و فرهنگی پژوهشگاه قصد دارد کارگاهی برای اعضای هیأت علمی برگزار کند. در این کارگاه، مدیر دفتر ارتباط با جامعه و صنعت وازرت متبوع حضور دارد، بنابراین از همکاران محترم دعوت میشود برای بحث و تبادل نظر درباره طرحهای کارفرمایی و فرصتهای مطالعاتی ارتباط با جامعه و صنعت در این جلسه حضور یابند.
دکتر معینزاده: ارتباط پژوهشگر با جامعه از طریق زیست دغدغهمندانه برقرار میشود
دکتر مهدی معینزاده (عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ و فلسفه علم) با اشاره به اهمیت رویکرد و منظر منتخب در بحث از طرحهای کاربردی گفت: اگر چنانچه در بحثها اشاره شد، ما با یک امر مقدر در این زمینه مواجه هستیم، یک کمیته برای تغییر آییننامه کفایت میکند، اما منظر دیگر این است که ارتباط پژوهشگر با جامعه از طریق سازوکارهای آییننامههای دولتی محقق نمیشود، بلکه این زیست دغدغهمندانه در جامعه است که این ارتباط را برقرار میکند. زیست دغدغهمندانه یعنی محقق میسوزد، درد میکشد و ارتباط برقرار میکند. بهطور مثال، اگر شما ادبیات دوره جنگ را مطالعه و تحلیل میکنید، لابد از این مسئله گزیده شدهاید؛ این یعنی به طریقی دغدغهمند شدهاید.
این عضو هیأت علمی پژوهشکده تاریخ و فلسفه علم در ادامه گفت: حتی در فیزیک که بر تارک علوم دقیقه جای دارد، از آن هنگام که از خود پرسید به چه دردی میخورم، دیگر نظریه بزرگی به منظور تبیین عالم ارئه نشد.
مدیر پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی اضافه کرد: من قصد دارم بر عدم جدایی ذاتی کاربرد و فهم تأکید کنم. فهم اگر بهعنوان یک رخداد دریافته شود، ذاتاً متضمن کاربرد است. چرا میگوییم رخداد؟ چون فهم قائم به «تنش» است؛ ما انواع تنش داریم: گاهی تنش، زمانی است، برای مثال، 1400 سال قبل کتابی نازل شد و ما اکنون با آن مواجه هستیم؛ این تنش زمانی است. از طرفی تنش مکانی داریم، مثلاً قومی بدوی در استرالیا وجود دارد، ما برای فهم آن قوم با تنش مکانی روبهرو هستیم. گاه تنش، تنش جزء و کل است که در مسئله فهم با آن مواجهیم؛ بهعنوان نمونه، قرآن حکمی کلی داده است؛ قاضی با حکمی کلی مواجه است (برای مثال قصاص) و میخواهد در یک مورد جزئی و خاص آن را اعمال کند. فهم از امر خاص شروع میشود و به همین دلیل ذاتاً متضمن کاربرد است. نمونه روشن آن فقه است. فقه به معنای فهمیدن است. فقیه با توجه به چهار منبعی که دارد که نخستین آن کتاب و سپس سنت و عقل و اجماع است باید به استفتاء پاسخ بگوید و یا فتوا دهد. فتوا یعنی چه؟ یعنی حکم کلی را بر مورد جزئی به کار گیرد.
وی در خاتمه مباحث خود گفت: صحبت این است که در واقع باید در مقابل این شکل و این تعریف از کاربردیسازی که اکنون در مورد علوم انسانی مطرح شده است، ایستاد. اگرچه ظاهراً انتخاب پذیرش است، اما در نهایت به ناچار آییننامهها آنقدر باید آسان شود که همه از عهده آن برآیند و کار به جایی میرسد که مقصود خودتان را هم برآورده نخواهد کرد.
دکتر شفیعی: ضرورت دارد پژوهشگاه نسبت به برقراری ارتباط با سازمانها و نهادهای مختلف فعال در مباحث فرهنگی و اجتماعی اقدام جدی صورت دهد
دکتر سمیهسادات شفیعی (عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی)، با اشاره به قرابت بسیار میان رشته جامعهشناسی با کاربردیسازی گفت: ضرورت دارد، پژوهشگاه بهعنوان یک مؤسسه معتبر علوم انسانی در کشور با سازمانها و مراکز مختلف فعال در مباحث فرهنگی و اجتماعی ارتباط برقرار کرده و زمینه انجام پژوهشهای موردنیاز آنها را فراهم سازد، چنانکه در حوزه صنعت بسیاری از مراکز دولتی و خصوصی، بخش مسئولیت اجتماعی را فعال کردهاند. وی نمونههایی از حوزههایی را که اعضای پژوهشگاه میتوانند به ایفای مسئولیت اجتماعی خود بپردازند، حوزه محیط زیست، اخلاق پزشکی و... برشمرد که ضرورت دارد نظارت و اصلاح بسیاری در رویههای فعلی آنان صورت گیرد. وی این موضوعات را محورهایی دانست که هم پژوهشگاه را با جامعه درگیر میکند، هم جداافتادگی علوم انسانی و جامعه را مرتفع میکند، هم در جهت انجام تعهدها و مسئولیت اخلاقی و اجتماعی نهادها و مراکز علمی همچون پژوهشگاه بوده و نیز اهداف کاربردیسازی طرحها را محقق میسازد.
دکتر محمدی: ما باید بین مسائل اورژانس و غیر اورژانس تمایز قائل شویم
دکتر بیوک محمدی (استاد بازنشسته جامعهشناسی پژوهشگاه)، با تأکید بر تمایز میان احساس نیاز به یک موضوع و ایجاد حس نیاز به آن گفت: در روانشناسی موفقیت ما باید بین مسائل اورژانس و غیراورژانس تفاوت قائل شویم. کار اورژانسی مهم که روشن است و باید سریع به آن رسیدگی شود. اما نکته این است که کارهای غیراورژانس مهم است که ما را به جایی میرساند. بهطور مثال، همه دانشجویان نیاز دارند که زبان انگلیسی یاد بگیرند. این مسئله اورژانسی نیست، اما اگر تعویق آن به درازا بکشد، باعث افت تحصیلی میشود و بدینترتیب در نهایت به جایی میرسیم که فراگیری زبان اورژانسی میشود. پرسشهایی از این قبیل که «فلسفه به چه درد می خورد؟» را باید در همین چارچوب فهمید. در پاسخ به این پرسش باید گفت، ابتدا «درد» را معنی کنید. فلسفه به صورت اورژانسی بهکار شما نمیآید، اما اگر شما نگاه دقیقی به قدرت امریکا و اروپا بیاندازید متوجه خواهید شد که منشأ این قدرت در والاستریت، پنتاگون یا کاخ سفید نیست؛ این قدرت از دانشگاهها سرچشمه میگیرد. منشأ قدرت آنها همان فیلسوفان و جامعهشناسانی هستند که در دانشگاه حضور دارند و اگر اینها نبودند، اروپا و امریکا به این دستاوردها نمیرسیدند. فلسفه و جامعهشناسی پایه است. نمونه روشن آن اینکه اگر روشنگری نبود انقلاب صنعتی رخ نمیداد. ما اصحاب علوم انسانی اینها را میدانیم، اما این حرفها برای عوام و عموم نیست، برای خواص است.
دکتر محمدیکیا: ما نیازمند پررنگترکردن و پرداختن بیشتر به وجه وجودی علوم انسانی هستیم
دکتر طیبه محمدیکیا (عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات سیاسی، بینالمللی و حقوقی) با نگاهی آسیبشناسانه به مسئله کاربردیسازی علوم انسانی گفت: ما در بحث کاربردیسازی نیازمند نگاه کلانتری هستیم. با تأمل در علوم انسانی میتوان گفت، ما با دو وجه یا دو لایه مواجهیم: وجه وجودی و وجه تکنیکی (فنی) علوم انسانی. وجه وجودی علوم انسانی که ما بیشتر با آن مأنوس هستیم، با استعداد تاریخی ما پیوند خورده است و میتوان ادعا کرد اگر درکی از این استعداد داشته باشیم، در ارائه علوم انسانی هم مؤثر خواهیم بود. بنابراین ما نیازمند فهم وجه وجودی علوم انسانی و استعداد و توانمندی تاریخی خود در این زمینه هستیم. لایه دوم، یا وجه تکنیکی علوم انسانی، بهصورت مشخص، کاربردیبودن علوم انسانی را مد نظر دارد. این وجه جایی بیشتر برجسته میشود که ما انتظار ارائه خدمات در حوزههای شناختی، تحلیلی، ارتباطی و تنظیمگری و... از علوم انسانی داریم و اینجا بروز و ظهور وجه تکنیکی آن را میبینیم. پرداختن به این وجه از علوم انسانی نیازمند بازگشت به وجه یا لایه نخستین، یعنی همان وجه وجودی آن است. در این بازگشت باید به دو مسئله توجه شود: نخست اینکه بهلحاظ معرفتشناسی، وجه تکنیکی را در ادامه وجه وجودی بدانیم و دوم این که بهلحاظ روششناسی در دام اثباتگرایی نیفتیم و رویکرد انتقادی به آن داشته باشیم. متأسفانه ما فهم اشتباهی از دشواری وجه تکنیکی علوم انسانی داریم و در واقع نه در وجه وجودی علوم انسانی به خوبی ظاهر شدهایم و نه در ظرفیتهای مرتبط با وجه تکنیکی علوم انسانی موفق عمل کردهایم. با این شرایط طبیعی است که ما برخی از مباحث مرتبط با وجه تکنیکی علوم انسانی را کمابیش مشابه با وجه تکنیکی دیگر علوم (از علوم محض گرفته تا علوم پزشکی و فنی) در نظر میگیریم و درگیر این سوءتفاهم چه در سطح عمومی و چه در سطح دانشگاهی میشویم که وجه تکنیکی علوم انسانی سادهتر از وجه تکنیکی دیگر علوم است. در حالیکه ما در به کاربستن علوم انسانی با فرایندی پیچیدهتر از دیگر رشتهها و شاخههای دانشی روبهرو هستیم؛ در واقع پیچیدهترین و دشوارترین بخش از علوم تکنیکی را باید در وجه تکنیکی علوم انسانی سراغ گرفت. در رشتههای دانشی دیگر مثل علوم فنی، جوامع مختلف میتوانند با مهندسی معکوس و یا حتی با سرقت صنعتی، سرقت فنی، جاسوسی صنعتی و... بسیاری از فرمولها و تکنیکها و بسیاری از دستاوردها را از آن خود کنند و در واقع با به دست آوردن اطلاعات، تکنیک را هم بهدست آورند، اما در علوم انسانی چنین نیست. ما باید برای فهم این وضعیت ابتدا از نگاه تکنیکی دیگر رشتهها فاصله بگیریم.
دکتر محمدیکیا با طرح این پرسش که چرا در حوزه علوم انسانی با صرف تجمیع اطلاعات، وجه فنی علوم انسانی ظهور پیدا نمیکند، گفت: نخست آنکه وجه فنی علوم انسانی در نهاد خود چندلایه و تفسیری است. بنابراین، بخشهای فنی علوم انسانی هم به سادگی فهمیده نمیشود. نکته دوم شناخت این وجه کاربردی علوم انسانی به معنای مستعد بودن محیط برای رویکرد مناسب و پیادهسازی آنها نیست. هرمحیطی وجه کاربردی ویژه خود را در علوم انسانی میطلبد و این جامعه است که کارگاه علوم انسانی است و جامعه در این حوزه بسیار پیچیدهتر از دیگر رشتههای علمی است. ما در علوم انسانی با جامعه پیچیدهای روبرو هستیم که تجربه، تاریخ، فرهنگ و... خود را دارد. مسئله سوم این است که وجه فنی علوم انسانی در مقایسه با وجه وجودی آن باید فهمیده شود. ما تا هنگامیکه به کفایت به وجه وجودی علوم انسانی جدید نپرداختهایم، توان دستیابی و ورود به وجه تکنیکی آن را نداریم. چهارم اینکه سنتهای دانشگاهی ما هنوز به آن سطح تنومندی برای فهم وجه فنی علوم انسانی نرسیدهاند یا تلاش کافی در این جهت نکردهاند، اگرچه خود مبحث کاربردیسازی تلاشی در همین جهت است. اما پیش از آن نیازمند پررنگترکردن و پرداختن بیشتر به وجه وجودی علوم انسانی هستیم؛ ما نیازمند آن هستیم که به سنتهای خودمان، تحولات تاریخی، هویتی و بسترجامعه نگاه دوبارهای داشته باشیم. متأسفانه دانشگاه ما هنوز به یک معنا به این سنتها در حوزه علوم انسانی تجهیز نشده است و همچون یک نهاد وارداتی عمل میکند، از سوی دیگر در سطح جهانی نیز به سطح قابل قبولی از تولید دانش دست نیافتهایم.
دکتر توکلی: ایجاد ارتباط میان دانشگاهها و پژوهشگاهها اهمیت اساسی دارد
دکتر فائزه توکلی (کارشناس پژوهشکده تاریخ ایران پژوهشگاه) با تأکید بر اهمیت ایجاد ارتباط میان دانشگاهها و پژوهشگاهها و نقش وزارت علوم در این زمینه گفت: هرچند در دانشگاهها محوریت با آموزش و در پژوهشگاهها محوریت با پژوهش است، اما باید یک مرکز بهعنوان رابط میان این دو نهاد علمی در کشور ایجاد شود تا به جهتگیری پژوهشها و برنامههای علمی در این مراکز یاری رساند. در جهان امروز یکی از محوریترین مسائل مورد پژوهش، ابعاد و جوانب مختلف مسائل کودکان و زنان و نقش آنان در توسعه پایدار جوامع است و ضرورت دارد در این زمینه پژوهشهای بیشتری صورت گیرد.
دکتر مهرابی: مفهومسازی از نکات مورد غفلت در مباحث کاربردیسازی علوم انسانی بوده است
دکتر داود مهرابی (عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات)، گفت: در بحث کاربردیسازی اولین مشکل و البته اولین نکته ضروری که از آن غفلت شده، مفهومسازی است. همین مسئله باعث شده است که این مفهوم در حوزههایی همچون فلسفه یا تاریخ و ... بنا بر ظرفیتهای رشتهای و شخصی افراد سنگین بهنظر برسد، اما با رجوع به اساس هرکار تحقیقی میبینیم که در پایان کار، خود محقق اگر اندیشمندانه با موضوع رفتار کند، این پرسش برای او طرح میشود که من این کار را به چه منظوری انجام دادهام؟ تجمیع این جنس پرسشها در موضوعات مختلف یک حوزه، به کاربردیسازی در آن حوزه کمک میکند. اساساً ما در تحقیقات خود به سه نکته توجه میکنیم؛ دلالتهای نظری، روشی و کاربردی. تمام رشتههای علوم انسانی حتماً دلالتهای نظری را دارند. دلالتهای دیگر نیز حتی اگر به فوریت مورد استفاده قرار نگیرند، بسیار مورد استفاده خواهند بود. بنابراین اگر از سویی مفهومسازی انجام شود و از سوی دیگر این انتظار وجود نداشته باشد که من بهعنوان یک محقق در سالهای اول فعالیتم بتوانم یک طرح کاربردیسازی انجام دهم و یا حتی خروجی طرحم مطابق با معیارهای کاربردیسازی باشد، مسیر عقلانیتری پیش گرفته میشود. در واقع تجمیع چند کار تحقیقی یک محقق است که میتواند در دستورالعمل عملی، نظری یا اجرایی تعریف شود. با روشنسازی این مفهوم برای اعضاء هیأت علمی، جزئیات آن برایش مشخص میشود و هر عضو میتواند جایگاه خود را در چارچوبی که تعریف شده پیدا کند و برنامهریزی لازم را انجام دهد.
دکتر مهرابی در ادامه به موضوع خلاصهسازی طرحها اشاره کرد و آن را کاری بسیار هوشمندانه دانست که در عین حال ظرافت خاص خود را دارد و گفت: ما باید بستری برای ارائه طرحها به مخاطب داشته باشیم. اگر امروز ما بدون استراتژی خاص، در حوزههای متنوع، محتوا به مخاطب ارائه دهیم، مخاطب چیزی از مطلب من و شما بهدست نمیآورد و در نتیجه دیگر به ما رجوع نمیکند. امروز دیگر عصر اطلاعات نیست، بلکه عصر زمان است و زمان اهمیت یافته است. بههمین دلایل است که باید در ارائه محتوا استراتژی مشخصی مطابق مقتضیات این عصر داشته باشیم.
دکتر طاهرخانی: در بحث کاربردیسازی باید بین امر واقع و امر در حال وقوع تمایز قائل شویم
دکتر فاطمه طاهرخانی (عضو هیأت علمی پژوهشکده اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی)، با تأکید بر تمایز میان امر واقع و امر در حال وقوع در بحث کاربردیسازی در سطح نظری و سازمانی گفت: ما باید سه سطح متفاوت را در این موضوع درنظر بگیریم: سطح نخست، تأمل درباره سازوکار کاربردیسازی است، سطح بعدی، تأمل درباره فرایند تدوین آییننامهها و قوانین مربوط به پژوهش است که کاربردیسازی، بخشی از آن است. و بالاترین سطح، تأمل درباره نوع نگاه به علوم انسانی از طرف نهادهای حاکمیتی و نهادهای قدرت است. همه این سطوح، گفتمان توسعه کشور را که در حال شکلگیری است، برای ما قابل فهم میکند. ما باید در هرسه سطح، رویکرد و نگاه انتقادی داشته باشیم.
دکتر گرامی: توجه به رویکرد مسئلهمند در کاربردیسازی علوم انسانی بسیار مهم است
دکتر سید محمدهادی گرامی (عضو هیأت علمی و سرپرست پژوهشکده مطالعات قرآنی) با اشاره به انتزاعی نبودن و کاربردی بودن منظر بحث خود به طرح این مسئله پرداخت که چرا ما به نحوه مواجهه با این مسئله در جهان و در کشورهای توسعهیافته توجه نمیکنیم و گفت: بر اساس تجربه زیسته استادانی که در این قبیل کشورها تحصیل کردهاند، میتوان بررسی کرد کاربردیسازی به چه معنا و چگونه در قالب دفتر ارتباط جامعه و صنعت و بخش R&D در علوم انسانی پیاده میشود. ما در ایران بین فضای افراط و تفریط در تعلیقیم. مقصود از افراط، کاربردیسازی و صنعتیسازی و تفریط، نگاه علم برای علم است. البته یک مسیر میانهای وجود دارد که همان مسئلهمندی و حل مسئله است. برای مثال در رشته مطالعات اسلامی که اتفاقاً کاملاً انتزاعی بهنظر میرسد، پروژههای مختلفی در ERC (European Research Council) تعریف شده است، اما نکته این پروژهها مسئلهمندی است.
مسئلهای که در مورد سیطره اصحاب رشتههای فنی و پزشکی مطرح میشود و در این جلسه به آن اشاره شد، یک پدیده واقعی است. غفلت از علوم انسانی و عدم توجه به این که پایه بسیاری از آنچه در علوم دیگر شکل میگیرد، مباحث علوم انسانی است متأسفانه امری واقعی است. نگاه کمّی رشتههای دیگر چنان بر علوم انسانی سایه انداخته که در بحث جذب اعضای هیأت علمی، ارتقاء و... همه معیارها کمّی و دور از تحلیل کیفی است، و در علوم انسانی کیفیت مهمتر از کمیت است. غلبه نگرش کمی، از ذهنیت فرهنگی ما نشأت میگیرد و برای اصلاح آن، تأمل و البته رجوع به تجربههای جهانی میتواند به ما کمک کند.
دکتر سجادی: کاربردیسازی را همواره نباید بهعنوان انجام یک طرح یا پروژه تعریف کرد
دکتر حمید سجادی (عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی) با اشاره به مشکلات ناشی از مباحث کاربردیسازی در روند انجام پژوهشهای خود گفت: کاربردیسازی در پژوهشگاه به روندی فرسایشی برای برخی از اعضای هیأت علمی مبدل شده است و ناظر به یک قرارداد، یک مبلغ و یک بازه زمانی است که صرفاً فرسودهکننده است. اما خارج از پژوهشگاه کاربردیسازی به معنای عقلانی کردن سیستم در حوزههای مختلف است. باوجود انجام هشت پروژه کاربردی در خارج از پژوهشگاه، اما هنوز نتوانستهام یکی از آنها را در پژوهشگاه بهعنوان طرح کارفرمایی تعریف و بهثمر برسانم. این پروژهها بهصورت حجمی و کمی تعریف نمیشود، گاهی حتی خروجی آن 20 صفحه است، اما برای مثال، این 20 صفحه به دست یک وزیر میرسد و او در مورد آن موضوع در معرض اندیشههای طرحشده قرار میگیرد. سپس من از او درخواست میکنم بازخورد و نظرات خود را در مورد محتوایی که دریافت کرده به من منعکس کند و این مسیر میتواند ادامه یابد تا به نتایج قابل بهرهوری برسد. درخواست من از مجموعه پژوهشگاه این است که اگر قرار است در فعالیت کاربردیسازی تسهیلکننده باشد، در مورد مسائلی که قرار است ما بهعنوان پژوهشگران پژوهشگاه بر آن متمرکز شویم، یعنی موضوعات روز، مسائل حاد جامعه یا دیگر موضوعات مورد نیاز، مسیرهایی فراهم سازد که تمامی اطلاعات لازم و بهروز در اختیار محقق قرار بگیرد. من بهعنوان پژوهشگر صرف، بدون پشتیبانی مرکز محل فعالیتم نمیتوانم از مرکز آمار یا از مرکز بررسیهای استراتژیک و سایر مراکز و نهادهای مسئول در کشور، اطلاعات لازم برای موضوع پژوهش خود را دریافت کنم، اما پژوهشگاه میتواند با برقراری ارتباط میان محقق خود و مراکز و نهادهای مرتبط، تسهیلگر فعالیتهای اعضاء هیأت علمی خود باشد.
دکتر سجادی با تأکید بر اینکه کاربردیسازی را همواره نباید بهعنوان انجام یک طرح یا پروژه تعریف کرد، ادامه داد: برای مثال، یک نشست که مجموعهای از افراد تأثیرگذار یک حوزه در آن حضور داشته باشند و اندیشهها و نطرات متفاوت در آن طرح شود و مخاطب در معرض اندیشههای صاحبنظران قرار گیرد، خود به معنای کاربردیسازی علم است. اما متأسفانه صحبتهایی که کاربردیسازی علوم انسانی را مترادف درآمدزایی آن میداند، صرفاً نشاندهنده بیگانگی گوینده از مفهوم کاربردیسازی از یکسو و علوم انسانی از سوی دیگر است. علوم انسانی با بسترسازی برای تصمیمات درستی که گرفته میشود میتواند از آسیبها و خسارتها پیشگیری کند، اعتماد از دسترفته را جلب کند، امیدآفرینی کند، مشارکت را جلب کند و... این دستاوردها با معیارهایی همچون درآمدزایی و... قابل ارزیابی نیست.
دکتر شاکری: آنچه در ساختارهای اجرایی ما به اسم کاربردیسازی شناخته میشود، یک گرتهبرداری اشتباه از نمونههای مشابه خارجی است
دکتر احمد شاکری (عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات)، با اشاره به نسبت جامعه و مردم با علوم انسانی گفت: ما باید از خود بپرسیم صحبتهای متخصصان علوم انسانی در جامعه و میان مردم چقدر خریدار و اصلاً چقدر شنونده دارد؟ چه میزان جدایی میان ما و مردم است؟ بهنظر میرسد متخصصان علوم انسانی ما از جامعه عقبترند و گویی ما در حصار امنی فارغ از جامعه به کار خود مشغولیم. اما نکتهای که قصد دارم به آن اشاره کنم، این است که آنچه در ساختارهای اجرایی ما به اسم کاربردیسازی شناخته میشود، یک گرتهبرداری اشتباه از نمونههای مشابه خارجی است. روندهای ما روندهای معکوسی است و بیش از ضابطه، مبتنی بر رابطه است. ما نمایش مظلومانه از علوم انسانی را هم به این وضعیت اضافه میکنیم. واقعیت این است که علوم انسانی در کشورهای دیگر، پایهای از بحثها است و بحثهای کاربردیسازی آنجا در تعامل و ارتباط میان حوزههای مختلف محقق میشود. اینکه ما این توهم را داشته باشیم که میتوانیم یک مرکز بهعنوان پایگاه علوم انسانی تأسیس کنیم هدفی است که پیش از این هم دنبال شده و ناکام مانده است و آزموده را آزمودن خطاست. اما نکته دیگر در مورد پیشرفت صنعت نسبت به علوم انسانی است که شاید باید علت آن را در قدرت برقراری ارتباط صنعت با نهادها و مراجع مختلف جستوجو کرد، اما متخصصان علوم انسانی هم اگر زبان مشترک گفتوگو با نهادها را پیدا کنند بهراحتی میتوانند بهنتیجه دلخواه برسند. بهنظر میرسد در بحث کاربردیسازی در علوم انسانی یکی از مشکلات این است که از طرفی توقع این است که یک نهاد بالادستی مسیر را برای محققان علوم انسانی تسهیل کند و از طرفی نسبت به افرادی که از پایین هرم تصمیم به مذاکره میگیرند و مسیر را فراهم میسازند، خوشبین نیستیم. متأسفانه بین علوم انسانی و علوم مهندسی و پزشکی هر دوطرف هستند که به یکدیگر نگاه تقلیلگرایانه دارند و حتی این نگاه از جانب خود اهالی علوم انسانی به حوزه خودشان نیز قابل مشاهده است.
دکتر شاکری در خاتمه سخنانش تأکید کرد: ما باید ابتدا این مسئله را باور کنیم و بپذیریم که صدای علوم انسانی در جامعه شنیده نمیشود و ما از جامعه عقب و جدا ماندهایم و بعد از آن باید بهدنبال قرارداد کاربردیسازی و شنیدهشدن از جانب نهادها و... باشیم./پایان
نظر شما :