یادداشت به مناسبت بزرگداشت حافظ: «حافظ، حافظه تاریخی ماست»
هو الحق
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
علی رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
بسیار بعید و دور از ذهن است که در خانه هر ایرانی و بلکه هر فارسیزبان نشانی از دیوان حافظ نباشد. شعر شاعر شهیر شیرازی چنان با جان و روان ما درآمیخته است که چه در طرب و شوق و شور و چه غم و فسردگی و خزان دل به آن پناه میبریم و کلام نغزش را به گوش جان میشنویم. این پیوند عمیق با لسانالغیب درجان ما ایرانیها نشان از این دارد که حافظ از شعرای هویتبخش ایرانی است که در اشعار خود علاوه بر جانمایه کمنظیر عرفانی و التفات به گوهر والای انسانی و توجه به مضامین اجتماعی درپیوند با مقام انسان، عنایت خاصی به هویت ایرانی و اسلامی دارد. شعر حافظ چنان با مخاطبان گسترده خود وارد گفتوگو میشود که همگان خود را در آن مییابند و خویشتن خویش را در زلال آبگینه آن به نظاره مینشینند. کاخ باشکوهی که حافظ بنا نهاده چنان به ستونهای فرهنگ ایرانی متکی است که بیم زوال زمانی از آن به دور است. حافظ خدمتگزار و غنابخش فرهنگ ایرانی بوده است و فرهنگ ایرانی، نگاهبان نام و کلام حافظ است. نام او به همراه فردوسی و مولوی و سعدی و ... مبین هویت ایرانی، غنای زبان فارسی و وسعت فرهنگ ایرانی است.
حافظ با اعجازخود در تصویرگری، توان مثالزدنیاش در شورانگیزی و شورآفرینی، گزیدهگویی در عین بهرهگیری از مضامین گسترده و متنوع، برخورداری از کلک شهدبار و نغزگویی در سخنوری، سرایش موسیقایی، توانایی در رسایی بیان در عین ایهام و طنز خاص و کنایههای فراوان، لطف لطیف سخن و البته چندلایه سخن گفتن و بسیاری ویژگیهای ناب که اشعار او را بحر عمیق پرمکاشفه و سهل و ممتنعی ساخته، نقشی در فرهنگ ایرانی ایفا کرده است که با همه آنچه پشت سر گذاردهایم هنوز سالها و بلکه سدهها تا سفتن در و گوهرکلام او و پیبردن به بنیان اندیشه او راه در پیش است و شاید هر نسلی بتواند سطری از سطور اندیشه او را رازگشایی کند.حافظ شاعر مصلح و مداراجویی استت که به دنبال تجدید حیات در حیطه های فرهنگی و اجتماعی است. حافظ در دورانی از تاریخ این سرزمین زیسته است که یأس و ناامیدی غلبه دارد، اما او که صرفاً خلوت عارفانه را برنگزیده است، در قامت یه مصلح اجتماعی مخاطب خود را به هویت ایرانی فرا میخواند؛ هویت همراه با آگاهی، هویت توأم با فکر، هویت توأم با آزادی در شأن انسان. حافظ به عناصر فرهنگی و فکری اجتماع اشاره می کند. فرهنگ ، هویت و معنا سهگانهای هستند که بنیاد جامعه را تشکیل می دهند و حافظ به هر سه رکن این سهگانه التفات دارد. شعر حافط برخلاف بسیاری از دیگر شعرا مملو از امید و عشق و حیات است .و به دنبال زایش دوباره نور درتاریکی دوران است.
به گفته بسیاری حافظپژوهان، حافظ نامها، ترکیبات و اصطلاحات خاص ایران باستان را بارها در غزل های خود به کار برده است، ترکیبات و نامهایی چون جام جهانبین، پیر مغان، جام کیخسرو، جام جم و غیره. این ترکیبات خاص اسطورهسازیهای حافظ است و. حافظ با ابداع ترکیبات نو و معنابخشی تازه و بدیع به برخی از ترکیبات باستانی، دست به اسطورهسازی زده و شاعری اسطورهساز است. بسیاری از شاعران پیش از او اسطورهپردازی کردهاند. بدین معنی که برخی از درونمایه های باستانی و اساطیری را در شعر خود آورده اند. اما اسطوره سازی چیزی غیر از اسطورهپردازی است و حافظ برپایۀ اسطورههای باستانی اسطورههای خود را ساخته است. ترکیبهای تازهای که حافظ ساخته است، معنا و مفهوم نمادین نوینی است که پروردۀ ذهن پویا و آفرینشگر شاعراست. این اسطورهسازی و بازآفرینی مفاهیم و معانی و دعوت از مفاهیم باستانی و اسطورههای کهن و جانی تازه به کالبد آنها بخشیدن جایگاهی خاص در فرهنگ ایرانی به شعر حافظ بخشیده است.
نکته دیگری که ازقول استاد میرجلالالدین کزازی شایسته نقل است اشاره به بنمایه فرهنگ ایرانی و انعکاس آن در شعر حافظ است.کزازی میگوید: «پایگانپایه و مایگانمایه اندیشهورزی و جهانبینی ایرانی «دوگانهگرایی» است، گاه آشکار و گاه نهان» و این بازتابی گسترده در دیوان خواجه یافته است. از نظر این استاد ادبیات، سرشت و ساختار اندیشهی ایرانی را دو ناساز میسازند که ناچارند از همسازی با یکدیگر. ساختار و سرشت اندیشه در ایران از گونهی حماسی است. این دوگانهگرایی در درازنای تاریخ و فرهنگ ایران کاربرد داشته است تا آنجا که به قلمرو زبان نیز راه یافته و واژگان را هم در بر گرفته است. واژگان به دو گونه، بخش میشوند: گونه اهورایی واژه و گونهی اهریمنی. ایرانیان در گذشته روا نمیداشتند که این دو گونه را باهم درآمیزند. ما در زبان فارسی با واژگانی روبهروییم که هممعنی هستند، اما کاربرد متفاوت دارند: دین و کیش، کالبد و تن، دهان و پوزه و…. دهانی را پوزه میخوانیم که خوشایند نیست، اهریمنی است. مایه شگفتی نیست اگر این دوگانگی در سرودههای حافظ نیز بازتابیده باشد. سخنوری که پس از فردوسی، نماینده ناخودآگاهی تباری ایرانی است. در این بیت، بستر پندارشناختی، دوگانهگرایی است و حافظ دو سامانهی ناساز را روبهرو نهاده است: «به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها». می و سجاده روبهروی هم نهاده شده است. یا در بیت «یادباد آنکه خرابات نشین بودم و مست / و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود» خرابات و مسجد در برابر همند. در این بین نیز مدرسه در برابر خانقاه و میکده نهاده شده است: «حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز / فتاد در سر حافظ هوای میخانه».
این اشارات نشان از غور و تأمل حافظ درتارو پود فرهنگ ایرانی و بها دادن به بنیانهای آن دارد به سادگی میتوان دریافت که آن شاعر اهل معرفتی که دل در گرو اصلاح دارد، در ابتدا باید پایههای معرفتشناختی فرهنگ خود را بشناسد و با آگاهی قدم در مسیر اعتلا بردارد.
حافظ در تاریخ ایران پس از مغول به یک پدیدۀ نمادین و یک وفاق فرهنگی بدل شده است، یعنی محمل توافقات فرهنگی و همدلی و همزبانی میان جامعۀ فارسیزبان بوده است. به تعبیری حافظ، حافظۀ ایرانی و فارسیزبانهاست و زبان او چنان شایسته و سزاوار بوده که در حکم یک کلاننماد فرهنگی شناخته شده است.
نظر شما :