بمناسبت روز مردم شناسی
هو الحق
به بهانۀ روز مردمشناسی[1]
شورای فرهنگ عمومی کشور در سال 1393 به بهانه بزرگداشت سالروز تولد «ابوریحان محمدبن احمد بیرونی» دانشمند برجسته و نامدار ایرانی که در کنار فعالیتهای علمی متنوع و متعدد خود به واسطه تلاش و تحقیقاتش در مطالعه و نگارش باورهای مردم دیاری که بدانجا سفر کرده بود، بهویژه هند، به پدر«مردمشناسی» شهرت یافته است، 13 شهریورماه را در تقویم ملی کشور به عنوان روز «مردمشناسی» نامگذاری کرد.
مردمشناسی به زندگی اجتماعی و حیات فکری و فرهنگ بشر با توجه به سیر تاریخی و مناسبات طبیعی و اجتماعی میپردازد و ویژگیهای جسمانی و زندگی فکری و فرهنگی انسان های نخستین و جوامع ابتدایی را بررسی می کند. میتوان گفت این علم آینه تمام نمای جامعه معاصر است و میتواند علت به وجود آمدن سازمان ها و بنیان های کهن فرهنگی جامعه بشری را که برخی در جوامع معاصر رایج و برخی دیگر متروک شدهاند، کشف کند. مردم شناسی دانش شناخت فرهنگ است و به این دلیل نگاه مردم شناختی را می توان پیش از شکل گیری نهادهای علمی و دانشگاهی نیز مشاهده کرد. ابوریحان بیرونی، دانشمند برجسته ایرانی در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم، عالمی جامع الاطراف و صاحب آثار پرشماری در ریاضیات، نجوم، دارو شناسی، کانی شناسی، جغرافیا و هند شناسی بود که از متفکران گذشته پا را فراتر نهاد و علاوه بر طبقه بندی کلی علوم، بابهای جدیدی را در مطالعه آراء و عقاید ادیان و مذاهب و قصص و تاریخ و فرهنگ و زبان بر ابواب گذشتگان افزوده است. او یک استثنا در جهان پیشمدرن و پیش از معاصر است و او را می توان پیشگام مردمشناسی دانست، آن هم به شیوهای بسیار نزدیک به روش شناسی مطالعات مردمشناسی که بعدها مدون شد.
در کنار نوشتههای برجسته ابوریحان درباره هند به سفرنامه ناصرخسرو نیز میتوان به عنوانی نوعی کوشش مردمشناسانه نگریست. مردم نگاری به تعبیر مدرن آن در ادبیات امروز یک آیین گذار محسوب می شود که در آن مردم شناس، باید با مردمی که آنها را مطالعه می کند، یکی شود و مطالعه اش، تجربه ای درآمیخته با تجربه زندگی و زیست جامعه مورد مطالعه باشد. ناصر خسرو در جریان سفر مشاهده میکرد، مشاهده های خود را در سفرنامهای نگاشت؛ سفر برای او شناخت جهان، مردم و سرزمین ها به شمار می رفت که در نهایت شناخت خود، جهان و آفریدگار است.
اما ابوریحان چنانکه ذکر شد یک فرهنگ «دیگر» ،یعنی هند را به شیوه خاص خود که به مردمشناسی مدرن نزدیک است مطالعه کرد. ابوریحان بیرونی در کتاب «ماللهند» به نگارش باورهای مردم این کشور و در ادامه، کشورهای گوناگون می پردازد. این کتاب با سفرنامههایی که در آن زمان نوشته میشد متفاوت است و بیرونی خیلی دقیق و بیطرفانه به بیان ویژگیهای مختلف مردم و سبک زندگیشان پرداخته و حتی با برخی روش های علمی که ابداع خودش بوده است، آن ها را با هم مقایسه کرده. او به دلیل استفاده از روش استقرایی و مطالعه میدانی و دوری از قوممداری و سوگیری در مشاهده و پژوهش، از دیگر متفکران اجتماعی مسلمان هم عصر خویش شاخصتر و به شاخهای که امروز به اسم مردم شناسی نزدیکتر است. در حقیقت ابوریحان بیرونی اولین مردمشناس ایرانی به حساب میآید. با این اوصاف در ایران مردم شناسی پیشمعاصر و پیشمدرن در آثار ابوریحان و تا میزانی در برخی سفرنامه ها دیده می شود و متون اساطیری، آیینی و ادبی هم دانش فرهنگی زمان خود را بازتاب می دهند.
اما تاریخچه مردمشناسی در غرب با استعمار گره خورده است. سفر و مطالعه میدانی در مردم شناسی استعماری سده 18 و 19 دانشی در خدمت قدرت است. اما سفر در آثار ناصر خسرو و ابوریحان برای خدمت به قدرت نیست بلکه برای شناخت خود، دیگری، درک چیستی و کیستی به شمار می رود. پس سفر در شرق و از جمله در ایران با هدف شناخت خود از دیگری صورت می گیرد در حالی که سفر در مردم شناسی استعماری با هدف سلطه بر دیگری به وجود آمده است.
در غرب از سده 18 تا میانه سده 20 میلادی گفتمان مردم شناسی استعماری وجود دارد که به دنبال شناخت فرهنگ های بومیان برای سلطه راحت بر آنان هستند. البته مردم شناسان از میانه سده 20 میلادی به بعد تلاش کردند تا رنگ و روی استعماری را از این دانش بزدایند و وارد عصر مردم شناسی پسا استعماری شوند.
برای مطالعه بیشتر در عرصه مردمشناسی باید به این نکته توجه کرد که در تعریف این دانش بسیاری آن را معادل انسانشناسی (آنتروپولوژی) انگاشتهاند و برخی نیز به تفاوتهایی در این زمینه، به ویژه در مقایسه سنت ایرانی و غربی اشاره کردهاند. اما یکی از نظرات قابل تأمل را میتوان این نظر دانست که انسانشناسی به عنوانی دانشی عامتر شامل شاخههای متعدد است که کلانشاخههای آن را میتوان انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی، انسانشناسی زبانشناحتی، انسانشناسی زیستشناختی و انسانشناسی با نظر به باستانشناسی دانست. اینها تنها شاخههای قدیمیتر و اولیه انسانشناسی هستند و امروزه با ملاحظات بینارشتهای میتوان چندین و چند شاخه برای این دانش برشمرد. اما به نظر میرسد نزدیکترین شاخهای که میتواند معادل مرمشناسی قرار گیرد، انسانشناسی فرهنگی است.
[1] بخشی از این نوشته با نکاهی به این مطلب نگاشته شده است: «مردم شناسی؛ دریچه ای به روی خودآگاهی هویت ملی» در سایت ایرنا به تاریخ 13 شهریور 95
نظر شما :