گزارشی از نشست «استبداد؛ چالش دیرین ایرانیان» از مجموعه نشستهای «صداهایی که شنیده نشد»
ابراهیم فیاض: شبکه های اجتماعی به شدت مردم را هوشیار می کنند/ ما از استبداد و دیکتاتوری به شعور عمومی رسیده ایم/ هادی خانیکی: استبداد، خوداندیشی و خودباوری را از مردم می گیرد و جامعه را مملو از ترس می کند/ مقایسه حکومت شاه و نظام فعلی، مقایسه ممکنی نیست
در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، روز چهارشنبه 18 بهمن ماه، به همت معاونت فرهنگی- اجتماعی پژوهشگاه و با همکاری مؤسسه مطبوعاتی جماران، آخرین نشست از سلسله نشستهای «صدایی که شنیده نشد» با سخنرانی دکتر هادی خانیکی «استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی» و دکتر ابراهیم فیاض «استاد مردم شناسی دانشگاه تهران» با موضوع «استبداد، چالش دیرین ایرانیان» برگزار شد.
ابراهیم فیاض در این نشست گفت: «من استبداد را تا زمان مشروطه می دانم و پس از آن استبداد سرنگون و کشور ما مشروطه می شود. در آن مقطع، قانون اساسی تدوین شده و نوسازی صورت می گیرد و در اوج آن اقدامات رضا شاه قرار دارد که نوسازی اجتماعی و آموزشی و... ایجاد می کند».
هادی خانیکی نیز به عنوان یکی دیگر از سخنرانان، اظهار کرد: «استبداد، خوداندیشی و خودباوری را از مردم می گیرد و جامعه را مملو از ترس می کند و به همین دلیل، ترس و حقارت به عنوان محصولات جامعه استبداد زده، زمینه ای برای شکل گیری انقلاب در جامعه هستند».
در ابتدای این نشست، ابراهیم فیاض با طرح این سؤال که آیا رژیم پهلوی دیکتاتوری یا استبداد بود؟ گفت: آنچه که در دوره پهلوی بود، دیکتاتوری بود و نه استبداد. زیرا استبداد بر اساس بی سوادی در جامعه شکل می گیرد و در جامعه ای که متفکر وجود ندارد کسی می آید و حکومت می کند که خودرأی یا مستبد به رأی است.
وی با بیان اینکه، رژیم پهلوی این گونه نبود، گفت: من استبداد را تا زمان مشروطه می دانم و پس از آن استبداد سرنگون و کشور ما مشروطه می شود. در آن مقطع، قانون اساسی تدوین شده و نوسازی صورت می گیرد و در اوج آن اقدامات رضا شاه قرار دارد که نوسازی اجتماعی و آموزشی و... ایجاد می کند.
این پژوهشگر انسان شناسی افزود: امروز که در تاریخ می نگریم، متوجه می شویم که مردم از آن نوسازی ها ناراحت نبودند. حتی دیده می شود که یک اصولگرا هم که می خواهد رئیس جمهور شود، می گوید من رضاشاه اصولگرایانم. مثل اینکه رضا خان یک الگو، چارچوب یا پارادایم است که می توان او را اسلامی کرد. در نتیجه استبداد ما تا زمان مشروطه بوده است که شاخصه مهم آن هم این بود که به صورت اخباری گری در فقه و در ظاهر احادیث درآمد. حتی نقد قرآن برای حدیث و قرآن را از حجیت انداختن و اعتقاد به اینکه هرآنچه در حدیث وجود دارد، همان عدالت است؛ از جمله شاخصه های آن است.
وی گفت: اما در این دوره کار به آنجا رسید که عدالت معنا نداشت، زیرا هر هنگام که عرفان وارد شود عدالت بی معنا می شود. از این رو، گفتند که قرآن حجت نیست و باید از روی احادیث مفهوم عدالت را استخراج کرد. در نتیجه این پادشاهی را تثبیت کردند.
وی با اشاره به اینکه، دومین رکنی هم که در عرفان، پادشاهی استبداد را به شدت حاکم می کرد، فلسفه ملاصدرا بود، گفت: استبداد درون فلسفه ملاصدرا متجلی شده بود. زیرا عقل در آن برباد رفته و وحدت و اصالت وجود در آن بی معناست و از نگاه این فلسفه، کسانی هستند که می توانند بین خدا و بنده اش قرار گیرند. این فلسفه بود که مسأله «ظل الله» و رکن رابع که همان حاکم بود را در جامعه مطرح کرد. فلسفه ملاصدرا (البته اگر بتوان به آن فلسفه گفت) به علاوه مکتب اخباری گری در فقه (زیرا اصول فقه بعدها روش مند شد) باهم جنگیدند و باعث نابودی حکومت صفویه شدند.
فیاض در ادامه گفت: نمی توان استبداد و هرج و مرج های پس از سرنگونی مستبد را بدون ساختار تئوریک، فلسفی، فقهی و اندیشه ای دانست. زیرا این ها ریشه در اندیشه داشتند و اندیشه دموکراسی، فقهی یا فلسفی بوده است. اخباری گری و فلسفه ملاصدرا این استبداد را ایجاد کردند و این مسأله تا دوره فتحعلی شاه که اخباری گری در بعد تئوریک بود، ادامه داشت و در دوره ناصرالدین شاه در بُعد ساختاری پیروز شد. اما بعدها اصول فقه روش مند به وجود آمد و این روش مندی ضد استبداد بود.
وی افزود: اینجاست که از زمان پیروزی مشروطه، ناامنی ها و استبداد وجود داشت؛ تا اینکه رضا شاه روی کار آمد و دیکتاتوری شروع شد. تقریباً همه اصولی های بعد از مشروطه طرفدار رضا شاه بودند. از جمله مرحوم نائینی که رضاشاه را به شدت تأیید می کرد و آخوند خراسانی که از دنیا رفته بود، اما فرزندانش به شدت طرفدار رضا شاه بودند.
ابراهیم فیاض با بیان اینکه رضاشاه به شدت طرفدار نوسازی بود، گفت: منتها نه نوسازی ای که توسط مردم انجام شود، بلکه نوسازی که وظیفه آن بر عهده ارتش است. زمانی که رضا شاه روی کار آمد، مردم و روحانیون به شدت طرفدارش بودند. تمامی آخوندهای نجف و قم در سال 1313، حتی مرحوم مدرس تا آن مقطعی که رضا شاه حالت دیکتاتوری پیدا نکرده بود، طرفدارش بود.
وی با بیان اینکه، از نمونه اقداماتی که رضا شاه انجام داد مقابله با اراذل و اوباش بود، گفت: پیرمردی در قم تعریف می کرد که لات عشقعلی که در کوچه ای به همین نام بوده است، فردی بود که اگر از هر پسری خوشش می آمد، باید شبانگاه وی را تحویلش می دادند. تا اینکه رضا شاه دو خودنویس درون بینی اش کرد و سرش را محکم بر زمین کوبید و اکثر لات ها و اراذل را این گونه آدم کرد. اما رضاشاه در دوره بعدی مستبد می شود. یعنی از سال 1313 تا 1320، مسائلی نظیر مصادره اموال و مسائل جنسی کذایی اش شروع می شود، به طوری که روحانیون و روشنفکران در این مقطع با رضاشاه درگیر می شوند.
وی افزود: این ماجرا از 1320 تا 1325 طول می کشد و پس از آن ما شاهد هرج و مرجی به نام روشنفکری هستیم. که این شرایط تا سال 1330 ادامه می یابد و پس از آن نهضت ملی کردن صنعت نفت از سوی مصدق آغاز می شود. چه در دوره قبل مصدق چه در دوره او، هرج و مرج و ناامنی کشور را در می نوردد. اما پس از کودتای 28 مرداد کشور امن می شود و مارکسیست ها اعدام شده و روحانیون قم نیز آرام می شوند.
وی با اشاره به اعدام فدائیان اسلام در آن مقطع گفت: جالب است بدانید که این گروه، جزو اولین کسانی بودند که بابت کودتای 28 مرداد از بغداد، پیام تبریکی برای شاه ارسال کردند. یعنی «نواب صفوی» جزو اولین تبریک گویندگان به شاه برای کودتای 28 مرداد بود. معلوم نیست ما تا کی باید انحطاط را در تاریخ این کشور ادامه دهیم؟ اینکه برخی از این مطلب تعجب می کنند، بدین خاطرست که تاریخ را نخواندند وگرنه اسناد اقدامات «فدائیان اسلام» در این رابطه موجود است.
فیاض با بیان اینکه، کسانی که به صورت علنی با نهضت مشروطه درگیر شدند همان فدائیان اسلام بودند، گفت: آنها نه تنها با مشروطه خواهان، بلکه با روحانیون و علمای مشروطه ای درگیر بودند. تا سال 42، نوسازی شاه با درگذشت آیت الله بروجردی که مخالف موضوع فئودالیسم و تقسیم اراضی بود، آغاز شد و با فوت آیت الله بروجردی مقدمه برای نوسازی در این خصوص، شروع می شود.
وی با بیان اینکه، وقتی حرف از دیکتاتوری زده می شود، منظور دیکتاتوری در نوسازی های آمرانه در ارتش، تقسیم اراضی و سپاه دانش و بهداشت است، اظهار داشت: این اقدامات همگی به صورت آمرانه بودند. حتی رضاشاه که اعلامیه کشف حجاب را داد، برخلاف ناصرالدین شاه هیچگاه نگفت: «من دلم می خواهد یا امر ملوکانه این است، بلکه طوری اعلامیه داد که امر و قاعده اسلام چنین است و می خواست این گونه بگوید که بر اساس قاعده و قانونی قبلی عمل می کند»
این پژوهشگر با اشاره به اینکه، رضا شاه برای انجام هر اقدامی هیچ گاه نمی گفت که امر ملوکانه چنین بوده است، افزود: ما باید میان نوسازی های رضاشاهی با نوسازی های مربوط به دوره ناصرالدین شاه تفکیک قائل شویم. زیرا نوسازی های ناصرالدین شاه از نوع استبدادی و نوسازی های رضا شاه از جنس دیکتاتوری بود. بدین معنا که اقدامات ناصرالدین شاه، امر ملوکانه بود، اما اقدامات رضاشاه، براساس قانون یا قاعده ای قبلی بود.
وی افزود: محمدرضا شاه تا سال 48 موضوع نوسازی را انجام داد. از آن سال به بعد، شاه اسلامی شد و سیدحسین نصر نیز در آن سالها کارهای اسلامی انجام می داد. شاه تلاش کرد تا یک حکومت اسلامی شاهنشاهی تأسیس کند که درون آن علامه طباطبایی، سیدکاظم شریعتمداری و ... حضور داشتند. در انقلاب اسلامی، ما با نوسازی ها مشکل داشتیم. یعنی احساس می کردیم که نوسازی شاه و حرف هایش در این باره، فاصله ای زیاد با واقعیات داشت.
این جامعه شناس بیان کرد: در آن مقطع، شریعتی نیز یک الگو بود. بدین معنا که ما می گفتیم اگر شاه می خواهد حکومت اسلامی درست کند چرا اسلام سلسله نسلی را دنبال می کند و چرا به دنبال اسلام امام علی(ع) که شریعتی آن را ترسیم می کند، نیست؟ برای ما آن حکومت اسلامی که شریعتی ترسیم می کرد، مدنظر بود. به نحوی که با همین ساختار شریعتی در دولت میرحسین موسوی تا انتهای جنگ جلو رفتیم. اما دوباره پس از جنگ، دیکتاتوری بازسازی و نوسازی هاشمی رفسنجانی شروع شد.
وی با بیان اینکه، در این مقطع ما دقیقاً به دوره شاه بازگشتیم، گفت: حتی هاشمی رفسنجانی، جمشید آموزگار را که قرار بود بعد از هویدا ساختار نوسازی شاه در حزب رستاخیز را پیاده کند، به عنوان کارشناس بانک جهانی به ایران دعوت کرد و بازسازی دوره شاه را شروع کردند. متأسفانه صحبت های هاشمی در آن مقطع، همانند سخنان شاه بود. اما به دلیل اینکه بیشتر سخنان شاه سانسور شده بود، مشخص نمی شد.
فیاض افزود: میرحسین موسوی نیز در آخرین سخنرانی خود در آن سالها گفت ما با این بازسازی های هاشمی، به یکی از اذناب سرمایه داری جهان تبدیل خواهیم شد. او دیگر تا سال 88 به محاق رفت و هیچ صحبتی نکرد. اصلاحات نیز که بعد از دوره هاشمی شکل گرفت، تلاش کرد ضد نوسازی هاشمی شکل بگیرد. بدین معنا که خاتمی گفت ما موافق نوسازی های توأم با دیکتاتوری زمان هاشمی نیستیم. خاتمی در اولین سخنرانی خود، با گفتمان اصلاحات، بحث عدالت را مطرح کرد و با لیبرالیسم هاشمی مخالفت کرد.
وی بیان داشت: هرچند خاتمی به صورت جدلی با هاشمی روبه رو شده بود. اما اساس دولت خاتمی در اقتصاد همان لیبرالیسم زمان هاشمی بود. به همین دلیل آقای خاتمی در انتهای کار دچار دوگانگی هایی شد که علت آن فشارهای داخلی و خارجی بودند. البته دولت خاتمی عملکردهای مثبتی هم در حوزه اقتصاد داشته که قابل انکار نیست.
این پژوهشگر اجتماعی افزود: متأسفانه هنوز کسی بحثی در این باره نکرده که خاتمی چه حرکت های مثبتی به نفع اقتصاد مردم داشته است و چقدر به سمت عدالت حرکت کرد. بدون شک خاتمی به سمت عدالت حرکت کرد و با همان ساختاری که دولتش ایجاد کرده بود، دولتی راستگرای افراطی «احمدی نژاد» روی کار آمد. نباید فراموش کنیم که دیکتاتوری دولت هاشمی در زمان احمدی نژاد تبدیل به استبداد شد.
وی بیان کرد: دولت احمدی نژاد بر اساس عرفان بنا شد و با دانش، دانشگاه و حوزه ضدیت داشت. بی شک او با همه ضدیت داشت و مخالف هر قاعده ای بود که وجود داشت. استبداد شدید احمدی نژادی، ما را بار دیگر از دیکتاتوری به استبداد کشاند. اما پس از آن، نوسازی در دولت فعلی با بن بست مواجه شده است و حرکتی زیگزاگی پیدا کرده است. امروز تکلیف مردم روشن نیست، اما با این تکنولوژی هایی که آمده، مردم به شدت هوشیار شدند و ما از استبداد و دیکتاتوری به شعور عمومی رسیده ایم.
وی با بیان اینکه، شبکه های اجتماعی به شدت مردم را هوشیار می کنند، گفت: این شبکه ها، فضا را بین داخل و خارج دیالوگی می کنند و فضای دیالوگی میان دانش و زندگی روزمره به وجود می آورند. چه آن فردی که تفکر دیکتاتوری دارد و چه آنکه مستبد است، به شدت از این شبکه ها می ترسد. اما مردم خوشحالند و به شدت پای این شبکه ها وقت می گذارند. این تکنولوژی جدید، شعور عمومی را شکل می دهد. دیکتاتوری و استبداد دیگر با این شعور وجود ندارد و عرفان این تکنولوژی به شدت صلح طلب است.
وی گفت: امروز شعور عمومی شکل گرفته است و دیگر استبداد و دیکتاتوری را تحمل نمی کند و ما وارد ساختار تحولات اجتماعی شدیم. جامعه ما که جامعه ای سیاسی و قدرت زده بود به شدت اجتماعی و مطالباتش اجتماعی شده است. اما سیاست ما به شدت دچار عقب ماندگی شده و عقل سلیمی که باید در سیاستمداران ما وجود داشته باشد، از دست رفته است. متاسفانه چه در استبداد و چه در دیکتاتوری، سیاستمداران از جامعه عقب ترند. می خواهد شاه باشد یا جمهوری اسلامی، عقب تر از مردم هستند.
وی با بیان اینکه، امروز هوش سیاستمداران ما از بین رفته است، گفت: سیاست آن هوشی را که باید داشته باشد، ندارد و دچار وحشت و دستپاچگی شده است. رسانه های جدید درحال شکل گیری هستند و صلح جهانی در حال ایجاد شدن است و همین که این رسانه ها موجب اذیت فردی چون ترامپ می شوند، نشان می دهد که سیاستمداران دچار عقب ماندگی ذهنی و فکری شدند.آنها نسبت به آینده کورند و همیشه به تکنولوژی فحش داده اند. متاسفانه بزرگترین مصیبت این است که نسبت به تکنولوژی که اقتصاد روی آن بنا می شود، عقب ماندگی پیدا کنیم.
این جامعه شناس افزود: سالهای سال میلیاردها تومان خرج فیلترینگ کردیم اما بی فایده بود. مهم ترین رسالت تکنولوژی در هر جامعه ای ایجاد و رشد اقتصاد است. موقعی که رشد اقتصادی به وجود می آید، جامعه سازی به وجود می آید و متعاقب آن، سیاست سازی و فرهنگ سازی ایجاد می شوند. ما با این تکنولوژی برعکس رفتار می کنیم. وقتی در این جامعه به همه مسائل به صورت وارونه نگریسته می شود، اینجاست که تکنولوژی ها دشمن و باعث وحشت ما می شوند.
وی با اشاره به اینکه، محال است تاریخ را بخوانید و آینده را نفهمید، گفت: کشوری که پیشرفته است، به شدت تاریخ برایش مهم است. زیرا بدون خواندن تاریخ نمی توانیم پای در آینده بگذاریم. ما تاریخ انقلاب را گم کردیم و آن را نفهمیده ایم، به همین خاطر دچار وهم شدیم.
دکتر هادی خانیکی نیز در این نشست گفت: ما کار درستی کردیم که در انقلاب شرکت کردیم. آنقدر هم ادعاهای بالایی نداریم که بگوییم ما انقلاب کردیم. زیرا حتی نخبگان انقلاب را نمی سازند، بلکه انقلاب پدیده ای است که محصول مجموعه ای از مناسبات و روابط است. در نتیجه چه اگر بخواهید از ما جوانان آن دوره تقدیر کنید، چه ما را محکوم کنید؛ باید بگویم که ما نمایندگان این انقلاب نیستیم. بلکه انقلاب را مجموعه ای از رخدادها و عوامل می سازند که آن رخدادها را نمی توان به بازه سالهای 56 تا 58 محدود کرد.
وی با اشاره به سه نکته در ابتدای بحث خود، افزود: نکته اول اینکه، نام برنامه ای که در روزهای اخیر تحت عنوان«صدایی که شنیده نشد»رواج پیدا کرد، از کجا بود؟ در سال 57 یکی از فرازهایی که در تاریخ مانده است آن سخنرانی شاه بود که گفت: من صدای انقلاب شما را شنیدم. اینکه شاه واقعا صدای انقلاب را شنیده بود یا اینکه وادار شد به اینکه صدای انقلاب را بشنود، در صحبت های آقای دکتر فیاض هم وجود داشت.
این استاد دانشگاه افزود: کسانی مانند دکتر نصر مدعی هستند که آنها شاه را متعاقد کردند که این حرف را بزند، وی همچنین گفته است که او و آقای قطبی و برخی دیگر آن متن را برای شاه آماده کردند. نشنیدن این صدا و وادار شدن به شنیدن آن توسط شاه را در همین گفت و گوی شاه می توان دید. وی در این گفت و گو با تراکمی از غم و نگرانی نسبت به آینده صحبت می کند و حتی بر واژه هایی که به کار می برد، مسلط نیست.
وی بیان کرد: این تعبیر در حافظه تاریخی ما مانده بود و در سال گذشته بخشی از تحقیقاتی که مرحوم تهرانیان و دکتر علی اسدی، تحت عنوان اولین پیمایش سنجش نگرش ها و ارزش های ایرانیان در سال 1353 انجام دادند، منتشر شد. آقایان گودرزی و عباس عبدی نیز در کتابی با عنوان صدایی شنیده نشد، این پیمایش را منتشر کردند و تلاش کردند تا مقایسه ای را با موج اول، دوم و سومی که بعد از انقلاب ایجاد شده بود، انجام دهند.
خانیکی در ادامه گفت: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در واقع وارث بخشی از آن تحقیقات است و باید به بخشی از تحقیقاتی که در آن صورت گرفته، توجه کنیم. چرا که پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران که دکتر تهرانیان مسئولیت آن را برعهده داشت، بعدها به همراه چند پژوهشکده دیگر، به این پژوهشگاه تبدیل شد. باید کاری را که در آن پژوهشکده و این پژوهشگاه انجام گرفته، بازخوانی کنیم.
وی گفت: کاری که مرحوم تهرانیان انجام داد این بود که برای اولین بار روش آینده نگری را در ایران به کار برد و با ترکیب روش های کمّی و کیفی، از سرشناسان فرهنگی و سیاسی در فاصله سال های 53 تا 55 نظرآزمایی کرد. برای این کار سطوحی را از مسئولین بالای حکومت از نخست وزیر و وزرا به پایین تا روشنفکران و علما انتخاب کرد. او می خواست ببیند در لایه های زیرین جامعه چه می گذرد و برای این کار با 15 نفر از روحانیون از جمله آیت الله مطهری، شریعتمداری، فلسفی و یحیی نوری گفت و گو کرده بود.
وی بیان کرد: حرف این بود که وی بر اساس این تحقیق به این نتیجه رسیده که یک تحول بزرگ مذهبی در ایران در راه است. اول اینکه تحولی در راه است و دوم اینکه این تحول سمت و سوی مذهبی دارد. من به عنوان کسی که بخشی از عمرم در آن زمان گذشته است و در آن برهه زندگی چریکی و مسلحانه داشتم، می خواهم بگویم که این قسمت از کار آقای تهرانیان از این حیث مهم است که در فاصله سال های 53 تا 55 که او این تحقیق را انجام داده است، حداقل برای نیروهای مذهبی که مبارزه رادیکال و مسلحانه می کردند، شرایط خوبی نبود.
وی افزود: در آن مقطع، در سازمان مجاهدین خلق تغییراتی ایدئولوژیک به وجود آمده بود و اغلب متفکرین مذهبی یا در زندان یا تبعید به سر می بردند. در مبارزه رادیکال سیاسی یک چرخشی از اسلام به سمت مارکسیسم رخ داده بود. تغییر ایدئولوژیکی مجاهدین خلق برای جوانان مبارز آن زمان مانند قضاوت های تاریخی بعدی نبود. زیرا آنها بسیاری از آرزوهای خود را بر این متمرکز کرده بودند که تنها راه و موفق ترین مبارزه با رژیم شاه، مبارزه ای مسلحانه است و در کنار این مبارزه مسلحانه و چریکی، اندیشه های امام و تاثیری که داشت قابل انکار نبود.
وی افزود: همچنین نقشی که دکتر شریعتی داشت در فضای عمومی مطرح بود. ولی آنچه که در جامعه تولید می شد، این سوال بود که آیا به اتکای اسلام می توان علیه استبداد و دیکتاتوری مبارزه کرد؟ پاسخ جوانان این بود که بله می توان به نام اسلام، علیه استبداد مبارزه کرد. اما با این تغییر ایدئولوژیک، مقدار زیادی به آرمان شهر آنها لطمه وارد شده بود.
این فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: تحقیق مرحوم تهرانیان نشان داد که جامعه به سمت یک تغییر انقلابی در لوای مذهب پیش می رود. اینکه یک نهاد علمی که خود به لحاظ ایدئولوژی نسبتی با آنچه پیش بینی می کند نداشته و از لایه های زیرین جامعه چنین نتیجه ای می گیرد ارزشمند است. به نحوی که وقتی از او می پرسند با چه شواهدی به این نتیجه رسیده است، می گوید: از عدم باور و فاصله ای که میان نخبگان سیاسی درون حکومت با مسئولیتی که انجام می دادند، به این نتیجه رسیده است.
وی افزود: نکته دوم این است که از مرحوم تهرانیان پرسیدم آیا این نتیجه را در تحقیق خود منعکس کردید؟ پاسخ وی منفی بود و علت این کار را عدم جرأت و ترس خود از اعلام آن عنوان کرد. یعنی با اینکه تحقیق، رسمی و دولتی بود اما نمی توانستند نتیجه را منعکس کنند.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه از لحاظ علمی تفاوتی میان استبداد و دیکتاتوری وجود دارد، گفت: نام آن را هر چه که می خواهیم بگذاریم؛ در آن مقطع صدایی که در جامعه وجود داشت، نمی توانست شنیده شود یا انعکاس پیدا کند. نکته سوم اینکه، معتقدم باید به نوعی قادر باشیم تا فهم تاریخی خود را بر شناخت گفتمانی از تاریخ منطبق کنیم. من تاریخ را یک متن مرده و بی جان نمی دانم ولی باید در خواندن آن، فهمی گفتمانی داشته باشیم.
وی افزود: یعنی علاوه بر صورت بندهای زمانی، کلامی، اطلاعاتی، اسناد و گفت وگوها و همه آنهایی که نوشته شده یا به زبان می آید؛ باید بتوان نسبت میان تکست و کانتکست را و نسبت میان زمینه و متن ها را رعایت کرد. یعنی وقتی که گفتمان مسلط در زمانه گفتمان انقلاب است و از جمله در ایران نیز این وجود دارد، خیلی فرق می کند.
خانیکی در ادامه گفت: دامنه گفتمان انقلابی آنقدر در ایران وسیع است که حتی شاه هم نام انقلاب شاه و مردم یا انقلاب اداری را به روی اقداماتی را که انجام می دهد، می گذارد. یعنی در آن زمان انقلاب آنقدر چیز خوبی است که هر اتفاقی که می افتد، با محک انقلاب سنجیده می شود. بله! من معتقدم که حتماً یکی از عوامل انقلاب، وجود استبداد یا دیکتاتوری با هر تعریفی بوده و هست. کما اینکه یکی از بحث هایی که بر سر شیوه های مختلف مبارزه و رویکردهای آن وجود دارد، این است که از مشروطه تا انقلاب، بحث استبداد بسیار جدی است.
وی با اشاره به دو متن گفت: یکی متن طبایع الاستبداد(مرحوم کواکبی) است که درد استبداد را به مقدار زیادی در جوامع اسلامی و به ویژه جامعه ما مطرح می کند و در آن به گونه های مختلف استبداد، از جمله استبداد دینی اشاره می کند. استبداد را در حوزه علم مطرح می کند و اشاره می کند به اینکه چطور برخی از علوم پیشرفت می کنند و بعضی دیگر پیشرفت نمی کنند. به نظر من در کنار این کتاب باید توجه دیگری هم به کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله (مرحوم نائینی) کرد.
وی افزود: آن کتابی که به بیان درد در استبداد می پردازد کتاب مرحوم کواکبی است و آن کتابی که به درمان می پردازد کتاب مرحوم نائینی است. او درمان استبداد را بیشتر در شکل گیری نهادهای مدنی و قدرت گرفتن جامعه در برابر استبداد می داند. این دو متن بسیار مهمی هستند. ما باید بپذیریم که جامعه ما از گذشته، جامعه ای استبداد زده است و استبدادزدگی هم درد مزمن جامعه ماست و حتی روشنفکران و کنش گران سیاسی را در بر می گیرد؛ به گونه ای که گاهی خود مبارزان سیاسی هم، گرفتار استبدادزدگی می شوند.
وی بیان کرد: استبداد، خوداندیشی و خودباوری را از مردم می گیرد و جامعه را مملو از ترس می کند و به همین دلیل، ترس و حقارت به عنوان محصولات جامعه استبداد زده، زمینه ای برای شکل گیری انقلاب در جامعه هستند. سطوح این استبدادزدگی را می توانیم بعد از گذشت 40 سال بهتر واکاوی کنیم.
وی با تاکید بر اینکه، این انقلاب وجوه مثبتی هم داشت، گفت: یکی از آنها بحث رفراندوم بو. زیرا با وجودی که بسیاری از انقلابیون آن را واجب نمی دانستند، امام به روی آن تاکید داشت. فرآیند تبدیل نهضت به نظام زمانی به طور کامل اجرا می شود که نظام شکل گرفته، پیگیر آرمان ها، خواسته ها و مطالبات دوران انقلاب باشد. اگر این کار صورت نگیرد امکان بازگشت استبداد وجود دارد.
وی با اشاره به اینکه، استبداد تنها نظام سیاسی را تخریب نمی کند، بلکه جامعه، حوزه عمومی و افکار عمومی را تخریب می کند، اظهار کرد: اینجاست که شکل گیری یا اولویت پیداکردن جمع در برابر فرد کاملا در معرض مخاطره قرار می گیرد و چیزی به نام عقل جمعی و اراده جمعی در جامعه استبدادی در معرض خطر است.
خانیکی افزود: اغلب توجه ها به خطر بازگشت استبداد در نظام سیاسی است در حالی که باید این خطر را در جامعه نیز ببینیم. وقتی جامعه دچار تخریب و ناتوانی می شود و نهادهای مدنی در آن تضعیف می شوند و قدرت گفت و گو و کارآیی آن، قانون، رأی، انتخابات و همه نهادهای دموکراسی مورد نقد قرار می گیرد، جامعه در معرض بازگشت استبداد قرار می گیرد.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: نه در مورد استبداد، نه درباره نابرابری و نوسازی، مقایسه حکومت شاه و نظام فعلی، مقایسه ممکنی نیست و این نتیجه به خاطر همان نگاه تاریخی و گفتمانی که دارم، است. هر چیزی را که ما از شرایط زمانی خودش تفکیک می کنیم، نتیجه غلطی به دست می آید. چون نه زمان ما، زمان شاه است و نه ایران ما، جامعه آن روز است و نه نیروهای دخیل ما مانند هم هستند. مگر اینکه بخش هایی را با هم مقایسه کنیم.
وی افزود: متاسفانه در مقایسه آن بخش ها نیز دچار مغالطه و اشتباه می شوند. زیرا این اتفاق افتاده که بهترین بخش های زمان شاه را با بدترین بخش های این دوره مقایسه یا بهترین بخش های این دوره را با بدترین بخش های آن زمان مقایسه کنند. امروز باید مشکلات و مسائل خودمان را در همین دوران و با توجه به همه میراثمان بررسی کنیم. بدون شک از مقایسه میان دو مقطع متفاوت نفعی نخواهیم برد.
در پایان این نشست اساتید به سؤالات حاضران پاسخ گفتند.
نظر شما :