گزارش کامل از نشست «تحکیم صلح و نفی افراطی گری و خشونت ورزی»
اساس بشریت بر صلح و همزیستی متقابل است/ قانونی که برخلاف خواستههای جامعه باشد تجلی وجدان عمومی نیست
دومین مدرسه تابستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «تحکیم صلح ونفی افراطی گری و خشونت ورزی» به همت معاونت فرهنگی- اجتماعی و با همکاری کمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار شد. «تحکیم صلح و نفی افراطی گری و خشونت ورزی» طی ۴ روز متوالی از 24 تا 27 تیرماه از ابعاد مختلف توسط اساتیدی چون دکتر محمدحسن ضیایی فر دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی، دکتر سیدمحمدامین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، حجت الاسلام سیدمحمدعلی ایازی عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم، دکتر سیدمحسن فاطمی فوق دکترای روانشناسی و مدرس دانشگاه هاروارد آمریکا مورد بحث قرار گرفت. در این جلسات دکتر ضیایی فر «صلح و خشونت از منظر موازین حقوق بشر»، دکتر قانعی راد «جامعه شناسی صلح»، حجت الاسلام والمسلمین ایازی «صلح در قرآن» و دکتر فاطمی «روانشناسی صلح» را بررسی کردند.
حجت الاسلام والمسلمین ایازی: به رسمیت شناختن مخالف یعنی پذیرش حق حیات و حقوق شهروندی و انسانی آنان حجت الاسلام والمسلمین ایازی با موضوع «صلح در قرآن» به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: موضوع امروز ما درباره بحثی است که امروز جهان اسلام بیش از هر زمانی نیاز به روشن شدن آن دارد، به ویژه که امروز کسانی در عالم اسلام، به نام اسلام دست به جنایاتی میزنند و آن را به قرآن نسبت میدهند. امروز قصد داریم واقعیت مساله را روشن کنیم. مساله صلح یکی از اصول و مبانی همزیستی در میان همه جوامع و مذاهب است، یعنی اساس بشریت بر صلح و همزیستی متقابل است. او ادامه داد: انسانها اگر بخواهند یک زندگی با کرامت داشته باشند باید زیست آنها همراه با صلح باشد. اما سوال این است که آیا در قرآن اصل بر صلح است یا با جنگ؟ اگر با صلح است آیاتی که در قرآن درباره جهاد و قتال آمده به چه معناست و در نهایت، سیره پیامبر (ص) در باب صلح چگونه بوده است.
این سه سوالی است که در این بحث به آنها پاسخ خواهیم داد. برای اینکه مساله اصالت صلح یا جنگ در دین روشن شود باید ابتدا سه مساله را به عنوان مسائل اصلی شناخت جهتگیری قرآن روشن کنیم. ایازی جهت گیری قرآن در مساله صلح را مورد بررسی قرار داد و گفت: اصل اول، این است که وقتی ما بحث دین را مطرح میکنیم باید ببینیم یک، دین با صلح قوام پیدا میکند یا با جنگ. دو، قلمروی دعوت پیامبران چیست و در چه محدودهای باید عمل کنند و سه، دین قلمروی دعوت خود را تا کجا تعریف کرده است. در دستهای از آیات قرآن کریم مثل آیه ۱۲۵ سوره نحل، «ادْعُ إِلی سبیلِ ربِّک بالْحِکمهِ و الْموْعِظهِ الْحسنهِ و جادلْهُمْ بالّتی هِی أحْسنُ» از اول منطق دعوت پیامبر (ص) و قلمروی مسوولیت او را مشخص کرده است و به پیامبر میفرماید: «مردم را با برهان و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با مخالفان به طریقی که نیکوتر است مجادله کن». در دستهای از آیات نیز وجه دوگانهای برای آن بیان شده است، یعنی قلمروی پیامبر (ص) این است که از یک سو باید سخنان او با حکمت و منطق باشد و از سوی دیگر کسانی که در مقابل او هستند باید منطق بیاورند، یعنی بحث استدلال و برهان است نه چیزی بیشتر. موعظه حسنه برای کسانی است که مسالهای را میدانند اما فراموش کردهاند و نیاز است که به آنها یادآوری شود.
اما صورت سوم کسانی هستند که اهل بحث و جدل هستند. جدل نیز دو حالت دارد: زمانی با طرف مقابل با نیت غلبه کردن و تحقیر او صحبت میکنیم اما اینها در چارچوب دستور پیامبر (ص) نیامده است و قرآن میفرماید با کسی بحث و جدل نکن مگر اینکه بحث تو با یک روش درست و منطقی باشد. پس، دعوت منطقی، اصل همه انبیاست. کسی را نمیتوان به زور به بهشت یا جهنم برد او افزود: دسته دوم آیات بیان میکنند که دعوت غیر از اینکه باید منطقی باشد تا کجا باید باشد. آیا من حق دارم از زور برای هدف خود استفاده کنم یا خیر. آیا دین برای دعوت مردم حق دارد که از زور استفاده کند؟ قرآن میفرماید: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه فقط مبشر یا هشداردهنده باشد» یا در آیه دیگری نیز میگوید که برای پیامبران، مسوولیتی جز رساندن پیام دین و آشکار کردن حق وجود ندارد. در واقع، کسی نمیتواند به زور مردم را به بهشت یا جهنم ببرد و وظیفه ما این است که مسیر را برای آنها مشخص کنیم. به نظر میرسد قرآن احساس کرده که ممکن است زمانی کسانی از این دستورات دین سوءاستفاده کنند اما آیه ۲۱ تا ۲۳ سوره غاشیه، راه هرگونه سوءاستفاده را میبندد: فذکِّرْ إِنما أنْت مُذکِّرٌ «۲۱» لسْت علیْهِمْ بمُصیْطِرٍ «۲۲» إِلا منْ تولی و کفر «۲۳»- «پس تذکر بده که همانا تو تذکردهندهای «۲۲» و بر آنان سیطره و تسلطی نداری«۲۳». آیه ۴۵ سوره «ق» نیز در این باره بیان تندتری دارد: نحْنُ أعْلمُ بما یقُولُون و ما أنْت علیْهِمْ بجبارٍ فذکِّرْ بالْقُرْآنِ منْ یخافُ وعِید-و تو مامور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من میترسند متذکر ساز (وظیفه تو همین است.) اینجا چیرهگر «مُصیْطِر» به «جبار» تبدیل میشود زیرا شأن پیامبران، شأن جباریت نیست و دین نیز چون امر قلبی و اعتقادی است نمیتوان در آن از زور و تهدید و ترساندن استفاده کرد. آیه ۱۰۸ سوره یوسف نیز پاسخ به کسانی است که میگویند ما نمیخواهیم مسلمان شویم، میفرماید: «قُلْ هذهِ سبیلی أدْعُوا إِلیالله علی بصیرهٍ أنا و منِ اتّبعنی و سُبْحانالله و ما أنا مِن الْمُشْرِکین»- «بگو طریقه (وظیفه) من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم.» یعنی مردم را دعوت کرده و راه خود را اعلام میکنند تا افراد بتوانند انتخاب کنند که با پیامبر (ص) باشند یا با مشرکین. این دسته از آیات نشان میدهد که قرآن مروج گفتوگو و تبادل فکر است و میخواهد با مردم در این فضای دینی صحبت کند. ایازی اظهار کرد: در زمانی که مخاطب پیامبر (ص) ادیان و عالمان ادیان هستند، قرآن از آنها گاه تمجید و گاه انتقاد میکند و از آنجا که معتقد است که در جهان یک عقیده وجود ندارد، میفرماید با آنها نیز بحث و جدل نکن و با منطق پیش برو. قرآن پیشنهاد میدهد که روی مشترکات تکیه و آنها را تقویت کنیم. در دین اجبار و اکراهی وجود ندارد او به اصل دوم اشاره و تصریح کرد: دستهای از آیات هستند که تاکید میکند در دین اجبار و اکراهی وجود ندارد. وظیفه پیغمبر فقط راهنمایی و هدایت است حتی در مقابل عدهای که تمایلی برای تغییر افکار خود ندارند. خداوند در آیه ۹۹ سوره یونس میفرماید: «و لوْ شاء ربُّک لآمن منْ فِی الْأرْضِ کلُّهُمْ جمیعاً أ فأنْت تُکرِهُ النّاس حتّی یکونُوا مُومِنین» «و اگر پروردگار تو می خواست قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند.» یعنی خدا نیز در برنامه خود نگنجانده که همه عالم یک دین و اعتقاد داشته باشند. آیه ۲۸ سوره هود نیز از قول حضرت نوح بیان میشود: «قال یا قوْمِ أ رأیْتُمْ إِنْ کنْتُ علی بیِّنهٍ مِنْ ربِّی و آتانی رحْمهً مِنْ عِنْدهِ فعُمِّیتْ علیْکمْ أ نُلْزمُکمُوها و أنْتُمْ لها کارِهُون»- «گفت: آیا اگر ببینید که من بر دلیل روشنی از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش، رحمت (ویژه نبوت) را به من داده باشد که بر شما مخفی مانده است، (آیا باز هم سرپیچی میکنید؟) آیا شما را به پذیرش آن وادار کنیم، در حالی که نسبت به آن کراهت دارید؟» یعنی حضرت نوح نیز اذعان میدارد که فقط دستورات و پیامهایی را که باید از طرف خداوند به آنها ابلاغ میکند و حق اجبار کردن ندارد. رواداری؛ به رسمیت شناختن مخالف ایازی اصل سوم را اصل رواداری دانست و ا فزود: ما در جامعهای زندگی میکنیم که قرار نیست اجبار و تهدید باشد و دینداری با ترس همراه شود اما کسانی نیز هستند که عقیده ما را ندارند. با آنها چه باید کرد؟ قرآن میفرماید باید این واقعیت را بپذیریم و مخالف را به رسمیت بشناسیم و این اصل رواداری و تحمل عقاید مختلف است. همه اینها نیز بنیانهای صلح هستند.
به رسمیت شناختن مخالف یعنی پذیرش حق حیات و حقوق شهروندی و انسانی آنان او به آیات قرآن درخصوص نوع رفتار با مخالف اشاره و اظهار کرد: به رسمیت شناختن مخالف فقط این نیست که حرف او را درست بدانیم بلکه باید به عنوان یک واقعیت بپذیریم که افکار مختلفی در جامعه وجود دارند که حق حیات، حق شهروندی و حقوق انسانی دفاع از عقاید خود را نیز دارند. آیات در این زمینه دو بخش هستند؛ یک دسته آنهایی که میگویند اگر کسانی که این عقاید مخالف را دارند در مسیر خاص عقاید خود قرار میگیرند خداوند به آنها پاداش میدهد و دسته دوم، آنهایی هستند که مشخص میکنند ما چگونه باید با آنها برخورد داشته باشیم. ایازی ادامه داد: آیات ۶۲ سوره بقره و ۶۷ سوره مائده به این مساله اشاره دارند. زمانی که قرآن در مدینه نازل میشد حداقل سه یا چهار گروه غیرمسلمان در این شهر زندگی میکردند. آیه ۶۲ سوره بقره میفرماید: «إِنّ الّذین آمنُوا و الّذین هادُوا و النّصاری و الصّابئین منْ آمن باللّهِ و الْیوْمِ الْآخِرِ و عمِل صالِحاً فلهُمْ أجْرُهُمْ عِنْد ربِّهِمْ و لا خوْفٌ علیْهِمْ و لا هُمْ یحْزنُون»- «به یقین کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و کسانی که یهودی شدهاند و نصاری و صابئین (پیروان نوح یا یحیی)، هر یک (از این گروهها که در عصر پیامبر خود) به خدا و روز واپسین ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشند، آنها را اجری درخور حالشان در نزد پروردگارشان ثابت است و نه بیمی بر آنها (در روز قیامت) میرود و نه اندوهگین میشوند.» در دنیا افراد زیادی وجود دارند که بر دین ما نیستند اما در مسیر عقاید خود کارهای نیک انجام میدهند و افراد درستکاری هستند، خداوند به این افراد نیز وعده بهشت داده است. او گفت: آیه بعدی آیه ۸ سوره ممتحنه است: «لا ینْهاکمُالله عنِ الّذین لمْ یُقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ و لمْ یُخْرِجُوکمْ مِنْ دیارِکمْ أنْ تبرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا إِلیْهِمْ إِنّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطین»- «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد.» در این آیه، اسم گروهها برده نشده اما مقصود کسانی هستند که با شما در یک جامعه زندگی میکنند اما اعتقاد و فکرشان متفاوت است. قرآن، قصد بیان نکته مهمی را دارد: «به آنان نیکی کنید و عدالت را نسبت به آنها رعایت کنید» و به اعتقاد من، این پایهایترین مبنای صلح است. این آیه بالاتر از به رسمیت شناختن مخالف است، میگوید آن کسی که مخالف اما شهروند شماست، چه چیزی مانع میشود که به او خوبی کنید! و اگر این کار را کردید بدانید که محبوب خداوند هستید. تحقق پیشرفت، تعالی و صلح تنها در صورت به رسمیت شناختن مخالف ممکن است ایازی با بیان اینکه دستهبندیهایی مثل شهروند درجه یک و دو، خودی و غیرخودی و… تقسیم بندیهای تفرقهانگیزی است، گفت: اگر بخواهیم هر نوع پیشرفت، تعالی و هر نوع صلحی را در جامعه ایجاد کنیم تنها راه آن، به رسمیت شناختن مخالف با این شیوه است. در فراز دیگری، قرآن کریم در دو آیه از دو سوره میخواهد اصطکاک بین آرای مخالف را بردارد. در آیه ۱۸ و ۱۹ سوره زمر (مکی) میفرماید: «الّذین یسْتمِعُون الْقوْل فیتّبعُون أحْسنهُ أُولئِک الّذین هداهُمُالله و أُولئِک هُمْ أُولُوا الْألْباب (۱۸) أ فمنْ حقّ علیْهِ کلِمهُ الْعذاب أ فأنْت تُنْقِذُ منْ فِی النّارِ (۱۹) »- «کسانی که به سخن گوش فرامی دهند و بهترین آن را پیروی میکنند، اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.» مقصود از «سخن»، سخنان متفاوتی است که در سطح جامعه مطرح است. اصل در قرآن کریم بر صلح است او ادامه داد: در آیه ۶۴ سوره آل عمران (مدنی) نیز میفرماید: «قُلْ یا أهْل الْکتاب تعالوْا إِلی کلِمهٍ سواءٍ بیْننا و بیْنکمْ ألاّ نعْبُد إِلاّالله و لا نُشْرِک بهِ شیْئاً»- «بگوای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» که در آن، به اهل کتاب روش گفتوگوی دیگری را نشان میدهد.
آیات دیگری نیز در این جهت و در حوزههای گوناگون وجود دارد که تعبیر میکند صلح کردن و آرامش داشتن بهتر است. بنابراین، وقتی ما دانستیم که قوام دین بر منطق و گفتوگو و تعامل است و نه بر تهدید و زور، این نتیجه را میگیریم که اصل در قرآن کریم بر صلح است. معنای آیات جهاد و قتال در قرآن چیست ایازی در پاسخ به اینکه اگر اصل بر صلح است و دین برای هدایت مردم به سوی سعادت آمده، پس آیات قتال و جهاد چه معنایی دارد و چرا در فقه اسلامی مساله جهاد به عنوان وظیفه مستمر مطرح شده است؟ گفت: نکته اول این است که ما دو نوع جهاد را تصویر میکنیم؛ یک، جهاد دفاعی و دو، جهاد ابتدایی. منظور از جهاد دفاعی این است که وقتی کسی به شما، کشور شما یا خانه و خانواده شما حمله میکند و شما از خود دفاع میکنید. درباره جهاد دفاعی هیچ کس در هیچ جای دنیا تردید نکرده زیرا یک امر طبیعی و عقلایی است. جهاد ابتدایی یعنی ما شروعکننده هستیم و میخواهیم عدهای مسلمان شوند برای همین جهاد را آغاز میکنیم. جهاد تنها به معنای جنگیدن و قتال کردن نیست او در پاسخ به اینکه آیا در قرآن چنین جهادی وجود دارد یا خیر؟ اظهار کرد: قبل از پاسخ دادن به این سوال باید معنای دو واژه که در قرآن استعمال شده را بیان کنم؛ جهاد و قتال. جهاد در لغت، به معنای تلاش و کوشش است و در عرف عالمانه مسلمانان نیز جهاد به دو معناست؛ یکی، جهاد با نفس است و دیگری، جهاد با دشمن. در معنای دوم ما سه نوع جهاد در قرآن داریم؛ جهاد جانی به این معنا که شما از جان خود برای امور خیر و در راه دین میگذرید. جهاد مالی یعنی کسانی که مال خود را در راه خیر و خوبی هزینه کنند. جهاد دیگر جهاد با عِرض یا آبروست؛ زمانی شما از کسی که مظلوم واقع شده دفاع میکنید و این دفاع گاه شما را متهم میکند یا زمانی که از موقعیت اجتماعی خود برای کمک به یک فرد و نجات او استفاده میکنید. منظور اینکه جهادی که در قرآن آمده الزاما به آن معنای جنگیدن و قتال کردن نیست. مجاهدان فقط کسانی نیستند که میجنگند ایازی ادامه داد: در این زمینه نیز آیات زیادی وجود دارد.
به طور مثال، آیه ۶ سوره عنکبوت میفرماید: «و منْ جاهد فإِنّما یُجاهِدُ لِنفْسِهِ إِنّالله لغنِیٌّ عنِ الْعالمین»- «و هر که (در راه ایمان) جهد و کوشش کند به سود خود کند که خدا از (طاعت و عبادت) عالمیان البته بینیاز است. » یا در آیه ۲۰ سوره توبه آمده است: «الّذین آمنُوا و هاجرُوا و جاهدُوا فی سبیلِالله بأمْوالِهِمْ و أنْفُسِهِمْ أعْظمُ درجهً عِنْدالله و أُولئِک هُمُ الْفائِزُون»- «آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان به خصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند. » در آیه ۶۹ سوره عنکبوت نیز میفرماید: «و الّذین جاهدُوا فینا لنهْدینّهُمْ سُبُلنا و إِنّالله لمع الْمُحْسِنین»- «و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راههای خود هدایتشان خواهیم کرد و خداوند همیشه یار نکوکاران است.» کسانی که برای جامعه خود تلاش میکنند، فعالیتهای اجتماعی بشردوستانه دارند، به مستضعفان و فرودستان یاری میرسانند و نیکوکارند، همگی جهاد میکنند و خداوند نیز با آنها خواهد بود و راه را برای آنها باز میکند و این، یک نوع امید دادن به افراد خیر و تلاشگر است. قرآن یک مفهوم را به کار گرفته و همه کسانی را که تلاش و کوشش میکنند و در خدمت مردم هستند را مجاهد میخواند. مجاهدان فقط کسانی نیستند که میجنگند همه کسانی که در مسیر خداوند تلاش میکنند از نظر قرآن، مجاهد هستند.
در قرآن، اصل بر نجنگیدن است ایازی به تقسیم بندی آیات قرآن در مورد جهاد و قتال با دشمن اشاره کرد و گفت: این معنای به تعبیر امروزی یعنی “فیزیکی” آمدهاند و این گونه تقسیمبندی میشوند: آیات مطلق، مقید و مشروط. آیات مطلق میخواهند بگویند که در هر حال، با کفار و مشرکین بجنگید. آیات مقید، میگویند باید بجنگید چون آنها با شما میجنگند یا باید صلح کرد چون آنها نیز صلح میخواهند و تا حدی با آنها بجنگید که آنها با شما کارزار میکنند «فمنِ اعْتدی علیْکمْ فاعْتدُوا علیْهِ بمِثْلِ ما اعْتدی علیْکمْ». در واقع، آیات مشروط، آیاتی هستند که اصلا تشریع جهاد با آنها شروع شده و از اول مشروط کرده است. به عنوان مثال، آیه ۳۹ سوره حج- مفسران همگی اتفاق نظر دارند که نخستین آیهای که در آن به پیامبر (ص) اذن جهاد داده شده همین آیه است- میفرماید: «أُذن لِلّذین یُقاتلُون بأنّهُمْ ظُلِمُوا و إِنّالله علی نصْرِهِمْ لقدیرٌ»- «به کسانی که مورد ستم واقع شدهاند و با ایشان کارزار شده، اجازه داده شد تا قتال کنند و خدا بر نصرت ایشان قادر است.» همان طور که گفتیم دفاع یک امر عقلایی است اما همیشه هم این طور نیست. قبل از این آیه، قرآن به مسلمانان اجازه جهاد نداده بود زیرا تعداد آنها کمتر از مشرکان بود و آنها نیز هر روز به دنبال بهانهای برای جنگیدن میگشتند تا بر مسلمانان چیرگی بیایند. اینجا جهاد را واجب نکرده است بلکه اجازه آن را صادر میکند چرا که مسلمانان را در موقعیتی میبیند که توان دفاع کردن از خود را به دست آوردهاند. بنابراین، این آیه در مقام بیان جهاد ابتدایی نیست بلکه در مقام دفاع است. در آیه ۶۱ سوره انفال نیز میفرماید: «و إِنْ جنحُوا لِلسّلْمِ فاجْنحْ لها و توکلْ علیالله إِنّهُ هُو السّمیعُ الْعلیمُ»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست.» این آیه نشان میدهد که اصل بر نجنگیدن است و اگر تا به حال نیز ما میجنگیدهایم به این دلیل بوده که آنها میجنگیدهاند. اصل بر این است که ما شروعکننده جنگی نباشیم. او ادامه داد: برخی از آیات نیز وجود دارند که برخی از مفسران ما از آن معنای مطلق را برداشت کردهاند و باید آنها را نیز در نظر داشت. مثل آیه ۵ سوره توبه که میفرماید: «فإِذا انْسلخ الْأشْهُرُ الْحُرُمُ فاقْتُلُوا الْمُشْرِکین حیْثُ وجدْتُمُوهُمْ و خُذُوهُمْ و احْصُرُوهُمْ و اقْعُدُوا لهُمْ کلّ مرْصدٍ فإِنْ تابُوا… »- «پس چون ماههای حرام درگذشت آنگاه مشرکان را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید…» آیه ۲۹ همین سوره نیز درباره جنگ با اهل کتاب است، میفرماید: «قاتِلُوا الّذین لا یُومِنُون باللّهِ و لا بالْیوْمِ الْآخِرِ و لا یُحرِّمُون ما حرّمالله و رسُولُهُ و لا یدینُون دین الْحقِّ مِن الّذین أُوتُوا الْکتاب حتّی یُعْطُوا الْجِزْیه عنْ یدٍ و هُمْ صاغِرُون»- «با آنان که به خدا ایمان ندارند، به آخرت هم ایمان ندارند، به حرام و حلال خدا وقعی نمیگذارند (یعنی حرام خدا را حلال میکنند) و به دین حق متدین نیستند، با آنان که این چنینند از اهل کتاب بجنگید، تا آنها با کمال تسلیم و ذلت به دست خویش جزیه بپردازند.»
از آیات دیگری که باز دلالت بر این مساله دارد، آیه ۱۵ سوره انفال است: «یا أیُّها الّذین آمنُوا إِذا لقیتُمُ الّذین کفرُوا زحْفاً فلا تُولُّوهُمُ الْأدْبار»- «ای اهل ایمان، هرگاه با گروه مهاجم کافران در میدان کارزار روبهرو شوید مبادا پشت به آنها کرده و از جنگ بگریزید.» یا در آیه ۴۷ همین سوره خطاب به کسانی که به قصد جهاد از خانههای خود خارج شدند، میفرماید: «و لا تکونُوا کالّذین خرجُوا مِنْ دیارِهِمْ بطراً و رِئاء النّاسِ و یصُدُّون عنْ سبیلِالله والله بما یعْملُون مُحیطٌ»- «و مانند کسانی نباشید که از خانههایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شدند و [مردم را] از راه خدا بازمیداشتند و خدا به آنچه میکنند احاطه دارد.» ایازی با اشاره به اینکه پیامبر هیچ گاه برای شروع جنگ پیش دستی نکردند، گفت: هیچ یک از جنگها یا سریههای پیامبر (ص) ابتدایی نبوده است و اگر زمانی پیامبر پیشدستی کرده وقتی بوده که مشرکین از قبل تدارک جنگی را دیده و به سمت مسلمانان حرکت کرده بودند. این نکته را در جنگ خیبر، حنین و… میتوان به وضوح ملاحظه کرد. در این جنگها و سریهها نیز تعداد کشتهشدگان بسیار کم بوده و این نشان میدهد که پیامبر تا چه حد به این موضوع اهمیت میداده است.
پروفسور حمیدالله در این باره تحقیقات دقیقی را انجام داده است و نتایج آن را در کتاب «جنگهای پیامبر» که غلامرضا سعیدی آن را ترجمه کرده است، آورده که در تمام ۹ غزوات و سریههای ۱۰ ساله پیامبر، ۱۳۲ نفر از سپاه مقابل و ۱۵۱ نفر از سپاه ایشان کشته شدهاند. او افزود: نکته اینکه آن دسته از آیاتی که در باب قتال آمده است و حتی مطلق هستند، نمیتوانند مطلق به معنای عام باشند بلکه مطلق در لفظ و ناظر بر کلیات هستند. به طور مثال، شما میگویید امروز برنامهای داشتیم مردم استقبال گستردهای از آن کردند، در اینجا منظور شما مردم به معنای مطلق و عام نیست بلکه مطلق در لفظ است. اما آیات مقید بسیار مهم هستند؛ آیاتی که جنگ را به شرایطی خاص مقید میکنند. به طور مثال میفرماید: «أُذن لِلذین یُقاتلُون بأنهُمْ ظُلِمُوا»- «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است» یا «وقاتِلُوا فِی سبیلِالله الذین یُقاتِلُونکُمْ»- «و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید» یا «فإِنِ انتهوْا فلا عُدْوان إِلا علی الظالِمِین»- « پس، اگر (از جنگ) دست کشیدند (با آنها عدالت کنید که) تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست» یا «وإِنْ جنحُوا لِلسلْمِ فاجْنحْ لها»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی». در آیه ۹۰ سوره نساء نیز میفرماید: «فإِنِ اعْتزلُوکُمْ فلمْ یُقاتِلُوکُمْ وألْقوْا إِلیْکُمُ السلم فما جعلاللهُ لکُمْ علیْهِمْ سبیلاً»- «پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، (دیگر) خدا برای شما راهی (برای تجاوز) بر آنان قرار نداده است.» آیات جهاد، همه دفاعی هستند و در مقابل ظلم و ظالمین قرار گرفتهاند ایازی به دسته سوم آیات قرآن که در بحث صلح از آنها استفاده کردیم، اشاره و اظهار کرد: مانند آیه ۸ سوره ممتحنه که میگوید: «لا ینْهاکُمُالله عنِ الذین لمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدّینِ ولمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دیارِکُمْ أنْ تبرُّوهُمْ وتُقْسِطُوا إِلیْهِمْ إِنالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِین»- «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. » این آیات علاوه بر اینکه نشان میدهند که مبنایی برای جهاد ابتدایی وجود ندارد، تاکید میکند که اگر کسی نمیجنگد و عقیده او با شما متفاوت است با او کاری نداشته باشید. در آیه بعد نیز میفرماید: «إِنّما ینْهاکمُالله عنِ الّذین قاتلُوکمْ فِی الدِّینِ و أخْرجُوکمْ مِنْ دیارِکمْ و ظاهرُوا علی إِخْراجِکمْ أنْ تولّوْهُمْ و منْ یتولّهُمْ فأُولئِک هُمُ الظّالِمُون»- «جز این نیست که خداوند شما را از دوستی کسانی منع میکند که با شما درباره دین جنگیدهاند و شما را از خانههایتان بیرون راندهاند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یاری دادهاند و هر کس با آنها دوستی کند چنین کسانند که ستمکارند.» این آیات به خوبی نشان میدهند که آیات جهاد، همه دفاعی هستند و در مقابل ظلم و ظالمین قرار گرفتهاند. ضیایی فر: قانونی که برخلاف خواستههای جامعه باشد تجلی وجدان عمومی نیست محمدحسن ضیاییفر دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی «صلح و نفی خشونت از منظر موازین حقوق بشر» را مورد بررسی قرار داد و گفت: قبل از هرچیز ابتدا سوالی مقدماتی را به بحث میگذارم تا فلسفه دلیل ورود به این بحث روشن شود؛ اینکه چرا بررسی صلح و نفی خشونت در دنیای امروز یا در کشور ما اهمیت و اولویت دارد. در کشور ما هم دغدغه منطقهای و هم دغدغه جهانی وجود دارد و هم برای کسانی که نسبت به دین و اسلام حساسیت دارند از منظر تصویری که از دین ما در سطح جهانی و حتی ملی برای جوانان خود ما ارایه میشود، اهمیت پیدا میکند. آمار پروندههای مختلف قضایی در کشور، نزاعها، پرخاشگریها و پیامدهای قضایی نیز به نسبت جمعیت کشور قابل توجه است و نشان میدهد که مشکلات و دردهای جدیای در کشور وجود دارد که نباید از آنها غافل بود. حتی گاه نوع سخن گفتن مقامات رسمی کشور از تریبونهای عمومی از لحاظ تحلیلهای روانشناسی گفتاری خشونت آمیز است. این نوع ادبیات را در بین احزاب و گروههای سیاسی نیز میتوان دید. بنابراین، درباره دلیل ضرورت طرح این بحث نیازی به استدلال نیست.
ضیایی فر در پاسخ به اینکه چرا از منظر حقوق بشر باید به این بحث پرداخت؟ گفت: از لحاظ روانشناسی پرداختن به این موضوعات از این جهت مهم است که روانشناسی به شما تکنیک رفتاری میدهد یا به طور مثال، جامعهشناسی وقتی به شما راجع به اینکه چه فرآیندهایی در جامعه باعث میشود که ما مردمان عصبانی و خشونت طلبی شویم، تحلیل ارایه میکند، شناختی از وضعیت اجتماع و تحلیل آن به دست میدهد. جامعه مطلوب باید با حاکمیت قانون به ارزشهای خود برسد او در پاسخ به اینکه حقوق در این میان چه جایگاهی دارد و چرا ما نیاز داریم که مطالعات صلح را در حوزه حقوق بخوانیم؟ اظهار کرد: پاسخ اول این است که یک جامعه مطلوب باید با حاکمیت قانون به ارزشهای خود برسد. البته حاکمیت قانون فقط حاکمیت شکلی قانون نیست بلکه محتوای آن نیز باید عادلانه باشد. قانونی که برخلاف خواستههای جامعه باشد تجلی وجدان عمومی نیست. تمام تحرک یک جامعه استاندارد برای رسیدن به خوبیها با حاکمیت قانون است. اگر میخواهد تکثرگرایی را رشد دهد با قانون ممکن میشود، اگر میخواهد آزادی اجتماعات میسر شود یا آزادی بیان در جامعه نهادینه شود باز حاکمیت قانون باید وجود داشته باشد. در سایر حوزههای زیست فردی و اجتماعی نیز وضع به همین شکل است. دانش حقوق به شما این دید را میدهد که مطالبهگری نسبت به حاکمیت قانون صحیح و بسترساز صلح و آرامش در جامعه را مطرح کنید و گسترش دهید. پاسخ دوم این است که در رشته تخصصی حقوق بشر، دانشجویان معیارها و ارزشهایی را میخوانند و بحث میکنند که فرض بر جهانشمول بودن آنهاست. تلاش دانش حقوق در رشتههای مختلف این است که خود را با این موازین انسانی و جهانشمول هماهنگ کند. صلح از منظر موازین حقوق بشر برآیند همه فرهنگهاست او ادامه داد: از حقوق بشر تفسیرهای گوناگونی وجود دارد؛ گرچه استانداردهای فنی و تخصصی حقوق بشر بسیار تفصیلی است و اگر در جوامعی اجرا نمیشود یا دوگانه اجرا میشود، دلیل آن خود دولتها هستند که تن به این قواعد نمیدهند.
به طور مثال، حریم خصوصی یکی از این ارزشهای جهانشمول است که راجع به برخی مصادیق آن بحث وجود دارد مثل آنچه این روزها در کشور ما نیز درباره آن بحث میشود اما کلیت آن در جهان پذیرفته شده است. بنابراین، وقتی درباره صلح از منظر موازین حقوق بشر صحبت میکنیم یعنی موازینی که برآیند همه فرهنگهاست، به ویژه از منظر استانداردهای حقوقی تثبیت شده جهانی. بنابراین، ما به بخشی از آن استانداردهایی که ذیل مباحث حقوق بشر مطرح میشود اما بهشدت اختلافی است، کاری نداریم.
ضیایی فرد با بیان اینکه بسیار مهم است که در حوزه نظر و عمل، چه قواعد، ظرفیتها و اصولی وجود دارد که میتوانند در خدمت مطالعات صلح و بعد فعالیتهای عملی صلح طلبانه قرار گیرند، گفت: نکته دیگر اینکه مطالعات تخصصی صلح و نفی خشونت در دنیای امروز بهشدت گسترده است و در حوزههای مختلفی مثل روانشناسی، جامعهشناسی، ادبیات، اقتصاد و. . . انجام میشود. در رشته فلسفه، فیلسوفان تلاش میکنند تا به صورت مبنایی اثبات کنند که جهان تا چه اندازه از زیست منطقی، درست و آرمانی فاصله گرفته و به طور مداوم نظریهپردازی میکنند تا بتوانند فلسفه صلح و بنیادهای نظری اینکه صلح برای بشر بهترین انتخاب است را ترویج دهند. او افزود: در دانشکدههایی که اندیشه سیاسی میخوانند دکترای مطالعات صلح نیز بهشدت جریان دارد و متفکران متعدد نظریههای مختلفی را ارایه دادهاند و درباره آنها مثل صلح در اندیشه کانت، مطالعات زیادی صورت گرفته است. حتی درباره متفکرانی مثل هابز که به انسان نگاه منفی دارند، مطالعه شده است. در آرای اندیشمندان سیاسی ما نیز کار شده اما کسی نیامده از منظر صلحطلبی در آرای اندیشمندان کنکاش کند. بیشتر در آرای متفکران ادبی ما مثل مولانا، حافظ، سعدی خوب کار شده و انگشت شمار بین حکمای ما مثل فارابی آمده که بعضی از اساتید اندیشه سیاسی این کار را انجام دادهاند یا درباره برخی متفکران نزدیک به ما به طور مثال، از مشروطه به بعد مثل مرحوم نایینی یا آخوند خراسانی کارهای خوبی انجام شده است. در حوزه انسانشناسی کارهای زیادی در سطح جهانی انجام میشود اما نمیدانم که در دانشکدههای جامعهشناسی و مردمشناسی ما انسانشناسی با گرایش صلح مورد توجه است یا خیر که البته فکر نمیکنم زیرا ندیدهام کسانی که حتی در زمینه انسانشناسی کار کردهاند زیاد سراغ این حوزه بیایند.
ضیایی فرد اظهار کرد: در سطح دنیا و در حوزه انسانشناسی کارهای زیادی انجام شده است و در انسانشناسی جدید در حوزه مطالعات صلح، بین انسانشناسی فلسفی و انسانشناسی زیستشناسی ترکیب ایجاد کرده و هر دو را در خدمت صلح قرار میدهد. در سطح جهانی در حوزه مدیریت و حتی علوم نظامی نیز مطالعات صلح گسترش یافته است. در مطالعات ادیان مختلف نیز بحث مطالعات صلح جدی است. او با اشاره به اینکه برخی سندها در سطح جهانی تهیه شده که در جهت گسترش صلح است، گفت: به طور مثال، سند معروفی با عنوان «سند اخلاق جهانی» تدوین شده که برخی متفکران ایرانی مثل استاد ملکیان آن را ترجمه کردهاند. در این سند چند اصل را آوردهاند که این اخلاق جهانی است و همه فرهنگها و تمدنها میگویند که انسان برای داشتن یک زندگی اخلاقی باید آنها را رعایت کند. در مقدمه این سند تاکید میشود بر اینکه این سند برای این است که زندگی صلح آمیزتری داشته باشیم و از خشونتها دوری بورزیم. بنابراین، در مطالعات ادیان نیز بحث صلح وجود دارد. او افزود: موضوع دیگر بحث رشتههای هنری است. این رشتهها نیز در غرب بهشدت در حال آمدن به سمت مطالعات صلح هستند. در کشور ما هنوز این امر رواج پیدا نکرده اما در غرب، یک نفر دهها فیلم پایان دورهای مطالعات خود درباره صلح را ساخته است. تئاتر، گرافیک و نقاشی با تم صلح، جشنوارههای مختلف و جایزههای جهانی برای آن تعریف شده، بعضی سازمانهای برجسته حقوق بشری دنیا مثل عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، جشنوارههای مختلفی را برگزار میکنند که البته بعضی هنرمندان کشور ما نیز در بعضی از این جشنوارهها حضور یافته و جایزه گرفتهاند. کاربرد صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری ضیایی فرد کاربرد صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری اشاره و اظهار کرد: کاربردهای مختلف صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری موضوع دیگری است که باید به آن پرداخت. اسناد حقوق بشری در سطح دنیا وجود دارد که برای مطالعات صلح از منظر موازین حقوق بشر مبنا هستند. بیش از ۵۰ درصد از اسناد بینالمللیای که طی هفتاد سال گذشته و از زمان تاسیس سازمان ملل تاکنون در زمینه حقوق بشر نوشته شده، از دهه ۹۰ به بعد تدوین شدهاند یعنی از این دهه به بعد بحث حقوق بشر فنیتر شده و جزییات بیشتری پیدا کرده است. در سازمان ملل، موازین مربوط به صلح سالها از منظر روابط دولت با دولت مطرح بود و در منشور سازمان ملل نیز همین نگاه منعکس شد.
البته دو جا در منشور کلمه صلح و حقوق بشر مطرح شده اما فضای غالبی که در بدو شکلگیری سازمان ملل وجود داشت این بود که دولتها با یکدیگر نجنگند و روابط در سطح دنیا صلح آمیز باشد. پیرو همین، بحثهای خلع سلاح نیز مطرح میشد یا کسانی که در دوره بلوک شرق و غرب بحث توازن وحشت و توازن دو بلوک را مطرح میکردند باز به طور عمده به تعاملات دولتها با یکدیگر کار داشتند و در این میان، به افراد توجهی نداشتند. به این دلیل که در آن زمان در جامعه بینالمللی، فرد چندان نقشی نداشت و در حقوق بینالملل، دولتها تابع این حقوق محسوب میشدند، حتی سازمانهای بینالمللی را تابع فرعی به شمار میآوردند. اما به تدریج از دهه ۹۰-۸۰ به بعد، فرد در حقوق بینالملل برجستگی پیدا کرد و در اسناد بینالمللی نیز هر جا کلمه صلح به میان آمد به سمت صلح میان افراد سوق یافت و شقوق مختلف صلح فرد با خویش، با دیگران، با جامعه و با جهان وارد اسناد بینالمللی شد. بنابراین، در سندهایی که با عنوان سندهای صلح در سازمان ملل مطرح است تا قبل از دهه ۷۰، دولتمحوری حاکم است. درست است که کلماتی نیز آورده شده و امروز میتوانیم آنها را تفسیر و انسان را از آن استخراج کنیم اما عمدتا برای جلوگیری از جنگ و درگیری و مخاصمات مسلحانه تدوین شدهاند.
او تصریح کرد: مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را در یک دوره تصویب کرد که شورای امنیت بین امریکا و شوروی قفل شده بود و آنها با فعالیتهای نظامی خود دنیا را به لبه پرتگاهی میبردند که به جنگ این دو منجر شده و جامعه بشری را با مشکل مواجه کند. مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۵۰م، قطعنامهای را تحت عنوان «اتحاد برای صلح» تصویب کرد. این قطعنامه راهکارهایی را مطرح کرد که اگر شورای امنیت به بنبست رسید ما چه کنیم که جنگ نشود. شما وقتی این قطعنامه را مرور میکنید، میبینید که عمده بحثهای آن حول این محور است که کشورها از توسل به زور و مداخله در امور یکدیگر خودداری کنند، حل اختلافات بین دولتها از روشهای مسالمتآمیز باشد و برای آن در سطح بینالمللی سازوکاری نیز در نظر گرفته است.
ضرورتهای صلح او به وجود سند کوتاه دیگری با عنوان «ضرورتهای صلح» اشاره و تصریح کرد: سال قبل از «اتحاد برای صلح» مطرح شده اما به گستردگی آن نبوده و در سطح بینالمللی نیز خیلی معروف نیست. این قطعنامه، یک اعلامیه ۱۳بندی است که در آن نیز همان نگاه دولت محوری وجود دارد اما جملاتی در آن آمده که نشان میدهد که در فضای سال بعد از تصویب اعلامیه حقوق بشر (۱۹۴۸)، فضای حقوق بشری بر آنها حاکم بوده است. به طور مثال، همه دولتها تلاش کنند که آزادی کامل همه شهروندان را فراهم کنند یا همه افراد بتوانند آزادی مذهب خود را بروز دهند. سند بعدی در ۱۹۷۸ تحت عنوان «اعلامیه تدارک جوامع با زیست صلحآمیز» تدوین شد. از سال ۱۹۷۰ به بعد که تعداد کشورهای مستقل زیاد شد و کشورها مطالبات مختلف داشتند که البته بیشتر مطالبات جهان سومی بود تعداد اسناد نیز بیشتر شد. این اعلامیه هشت اصل را برشمرده و از کشورها خواسته که آنها را رعایت کنند؛ به طور مثال، اصل اول این است که هر ملتی فارغ از رنگ، ملیت، نژاد، اعتقاد، مذهب و شرایط اقتصادی باید از حقوق خود برای تعیین سرنوشت برخوردار باشد. دوم میگوید هرگونه برنامهریزی، اجرا و حمایت از اقدام تجاوز باید ممنوع باشد. اصل سوم میگوید هر کشور باید روح دوستی و حسن همجواری و همکاری فرهنگی، اقتصادی اجتماعی عادلانه در سطح جهان را مورد پیجویی قرار دهد. چهارم، هر کشور وظیفه دارد حق همه مردم را در سرزمین خود رعایت کند. اصل دیگر میگوید همه باید به رفع خلع سلاح کامل در سطح جهان کمک کنند. او گفت: دیگر اینکه همه باید کمک کنند هیچ کشوری مستعمره نباشد. اصل هشتم که اصل مهمی است و به کار امروز ما نیز میآید این است که هر کشوری وظیفه دارد که با هرگونه تلاش برای گسترش نفرت و تعصب کورکورانه مروج خشونت مقابله کند.
ضیایی فرد به سند «اعلامیه حق مردم به صلح» که در سال ۱۹۸۴ تدوین شد، اشاره کرد و افزود: این سند شامل چهار بند است و در آن، تاکید بر چهار موضوع کلی است؛ اول، همه دولتها و ملتها باید توجه داشته باشند که حق به صلح، حق مقدسی برای همه موجودات است. دوم، همه وظیفه داریم که نسبت به تحقق حقوق بنیادین همه اشخاص تلاش کنیم تا از این طریق صلح در همه جهان نهادینه شود. بند سوم، راجع به حل و فصل اختلافات است، باید سازوکارهای مختلفی در سطح ملی و بینالمللی تعبیه شود تا در زمان اختلاف راحتتر بتوان به صلح و سازش رسید. این اسناد متعلق به مجمع عمومی سازمان ملل بود. باید فکر و اندیشه افراد را تغییر داد ضیایی فرد به سند «اعلامیه فرهنگ صلح» که در مجمع عمومی توسط یونسکو تصویب شد، اشاره و تصریح کرد: بعد از تصویب این اسناد در سطح بینالمللی، به این نتیجه رسیدند که فقط با تصویب اعلامیه و تعیین بایدها و نبایدها نمیتوان در زمینه صلح کار زیادی از پیش برد و باید فکر و اندیشه افراد را تغییر داد. به همین دلیل، برای حوزه فکری و فرهنگی اهمیت قایل شدند و یونسکو بعد از چندین سال کار تحقیقاتی، در ۱۹۷۹ قطعنامه مفصلی را تدوین کرد که شامل دو بخش است و بخش دوم برنامه عملی دارد. در این اعلامیه، حدود ۱۵ مساله را مطرح کرده و گفته دولتها باید رعایت کنند تا فرهنگ صلح در جامعهشان تحقق پیدا کند. از اوایل هزاره سوم، در سازمان ملل یک اتفاق افتاد؛ اینکه انجیاوهای مهم صلح طلب دنیا گفتند که این سندهای کلی که شما راجع به فرهنگ صلح و… مینویسید کافی نیست. شما باید این را به عنوان یک حق بشری به رسمیت بشناسید تا ما -یعنی یکایک افراد- بتوانیم از شما و دولتها مطالبه داشته باشیم و این حق ما است.
او ادامه داد: فعالیت انجیاوها منجر به تهیه یک سند صلح با عنوان Luarca Declaration »در ۲۰۰۶ توسط آنها شد. در این سال، غیردولتیها توانستند یک اعلامیه حق به صلح تهیه کنند. تلاششان را ادامه دادند، یونسکو را نیز درگیر کردند تا اینکه در ۲۰۱۰ اعلامیه مفصل دیگری مجددا توسط غیردولتیها تحت عنوان «اعلامیه سانتیاگو» تهیه شد. در این اعلامیه در مواد مختلف مفصل اجزا و عناصر حق به صلح را تشریح کرده و درباره تعهد دولتها، سازمان ملل، خانواده و. . . توضیح داده است. این سند را به سازمان ملل دادند و دولتها با دیدن آن، جا زدند و آن را نپذیرفتند زیرا آنها را محدود میکرد. دولتها به مجمع مشورتی شورای حقوق بشر سازمان ملل ماموریت دادند که راجع به صلح مطالعه کند. این مجمع، چند سال جلسه برگزار و پرسشنامههایی را در دنیا توزیع کرد و در نهایت، متنی را تحت عنوان «اعلامیه حق بشر به صلح» تهیه کرده و آن را به شورای حقوق بشر داد و این شورا در سال ۲۰۱۶ آن را تصویب کرد. پس از آن نیز مجمع عمومی سازمان ملل آن را تصویب کرد. بعد از تصویب این سند، ۴۷۴ انجیاوی فعال دنیا بیانیه مشترکی را تهیه و با این سند که دست دولتها را باز میگذاشت، مخالفت کردند و هنوز این بحث جریان دارد. در سازمان ملل دیپلماتها انعطاف نشان دادند و قرار شد در سال ۲۰۱۸ دوباره «اعلامیه حق به صلح» در اجلاس مجمع عمومی مورد بازبینی قرار گیرد.
این پایان تلاشهای سازمان ملل در بحث هنجاری مربوط به صلح است. نکته اینکه نظام حقوق بشری سازمان ملل در حقهای مختلف توسعه زیادی پیدا کرده است و مجموعه این دستاوردها طبیعتا به جهان صلحآمیزتر کمک میکند. دکتر قانعی راد: پوپولیسم، جامعه را به سمت دوقطبی پیش می برد قانعی راد نسبت به خطر دو قطبی شدن جامعه با دامن زدن به مباحث پوپولیستی هشدار داد. دکتر محمد امین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در ابتدا با اشاره مباحث مفهومی پوپولیزم گفت: به نظرم فرایندی به نام فرایند نوسازی یا مدرن شدن جوامع وجود دارد که اتفاق می افتد، این هم به معنای تحول اجتماعی فرهنگی است که رخ می دهد و نه صرفا به معنای محدود مدرن شدن نیمه قرن نوزده. فردی که این تحول فرهنگی – اجتماعی را خوب تبیین می کند ماکس وبر است. او می گوید که اتفاقی که در این فرایند می افتد رشد عقلانیت و سازمان است. یعنی بروکراتیک شدن جامعه در کنار عقلانی شدن جامعه است. یعنی یک صورت زندگی اجتماعی که آنرا«سازمان» می نامد رشد می یابد و از طرف دیگر هم یک شیوه تفکر هم که آنرا عقلانیت می نامد رشد می کند. بنابراین عقلانیت و سازمان به نوعی با همدیگر مرتبط و مشروطند. وی گفت: بنابراین با مدرنیزاسیون یک فرایند سازمان یابی جامعه ایجاد می شود در صورتیکه قبلا جامعه سازمان نداشت. یا به صورت های ایلی، قبیله ای یا به تعبیری کامیونیتی در جریان بود. اما در اینجا می خواهد سازمان های شکل بگیرد. یعنی صورت های جدید زندگی اجتماعی است و افراد حزب، سازمان های غیر دولتی و… تشکیل می دهند. خود دولت برورکراسی را تشکیل می دهد. این سازمان ها همراه خودشان یک سری معیارها و ضوابط می آورند. که هرکدام برای خودشان از یک استاندارد برخوردار هستند. همان چیزی که وبر در کنار سازمان هم تعریف می کند که مبتنی بر یک سری قواعد غیر شخصی است، یعنی قواعد عام گرایانه که در شرایط مختلف باید تحقق پیدا بکند. در این فرایند که اتفاق می افتد یک سری از مردم عادی آسیب می بینند به دلیل اینکه در این سازمان ها نخبگان به یک سری امتیازات دسترسی پیدا می کنند. قانعی راد افزود: مثلا در دانشگاه یک سری دانشگاهیان جایگاهی پیدا می کنند و… ممکن است برخی ها در این فرایند احساس بی عدالتی بکنند و احساس کنند که سازمان ها و نخبگان موجود نسبت به آنها دارند بی توجهی می کنند. این افراد معمولا تمایلی به برهم زدن نظم اجتماعی دارند. این سازمان ها را دگرگون کرده و این عقلانیت موجود را به چالش میکشند و در مقابل آن یک عقلانیت دیگری را مطرح کنند که مدافع منافعشان باشد.
از طرفی ما اشخاصی داریم که دارای یک نظام فکری هستند که از این فرایند سازمان یابی جامعه آسیب دیده اند و یک رویکرد نوستالژیک به یک وضعیت قدیمی دارند. و تمایل دارند به آن وضعیت نوستالژی برگردند، یعنی در شرایط دموکراسی احساس امنیت نمی کنند. چرا که یکی از ویژگی های دموکراسی این است که ممکن است در بعضی جاها ناامنی هستی شناختی ایجاد بکند. چون به شما می گوید که انتخاب بکن، همان بحثی که کانت تحت عنوان روشنگری و مسئولیت پذیرفتن تصمیمات خود را بپذیرد می کند. وی یادآور شد: اینکه انسان قدرت انتخاب داشته باشد، درواقع یک وضعیت هولناکی ایجاد می کند که همه آماده نیستند که این وضعیت را بپذیرند. انسان ها مایلند که در یک فضای امن زندگی بکنند و برایشان تصمیم گرفته شود، و نخواهند در موقعیت های مختلف تصمیم بگیرند، چرا که انتخاب یک پدیده دشوار است. مثلا مکاتبی مانند اگزیستانسیالیسم بوجود می آیند که مسئله شان انتخاب است. درواقع اضطراب انتخاب مطرح می شود و اگزیستانسیالیسم هم در جامعه مدرن شکل می گیرد. به فرض مثال در جامعه قرون وسطی مسئله انتخاب جایگاهی ندارد. بنابراین یک سری افراد هستند که در عرصه اجتماعی از وضعیت سازمان یابی جامعه احساس نارضایتی می کنند. از طرفی هم افرادی هستند که به کانون های سیاسی نزدیکند و اساسا از شکل گیری این فرایند سازمان یابی اجتماعی که بتدریج نیروی تصمیم گیری را از مراجع اقتدار سنتی سلب می کند و به سازمان های مدرن می دهد احساس رنج می کنند. احساس یک آشوب می کنند که بعضا فرد احساس می کند که باید از آن جایگاه های اقتدار پیشین به صورت محکم دفاع کند. قانعی را در ادامه گفت: من این دو گروه را پوپولیزم سیاسی و پوپولیزم اجتماعی می نامم که به نظرم پوپولیزم اجتماعی در جامعه خودمان بسیار قوی است. یعنی تنها گروه هایی در عرصه سیاست نیستند که فکر می کنند که جامعه را باید سازمان زدایی کرد که طبیعتا برای آن کار باید نخبه زدایی کرد.
مثلا کاری که آقای احمدی نژاد در تعطیل کردن سازمان برنامه و بودجه کرد؛ یعنی ابتدا سازمان زادیی کرد و دوم نخبه ها را کنار زد. چرا که منظورم از نخبه گان، نخبه گان سازمانی است که در شرایط جدید پیدا می شوند نه نخبه ای که درون خانه اش نشسته است. پوپولیزم در واقع نمی خواهد که بر روی نیروی کارشناسی کشور حساب باز کند. هدفش هم توزیع پول و بهبود وضعیت مردم نیست بلکه بیشتر هدفش بازگشت به یک وضعیت نوستالژیک است. وی تصریح کرد: به همین دلیل است که می بینیم با وقوع انقلاب اسلامی فقط اقتدار شاه نیست که از بین می رود بلکه اقتدارهای دیگر مثلا در حوزه خانواده هم کاهش پیدا می کنند. درواقع دوره ای به نام دموکراسی به وجود می آید که باید رای مردم را به دست بیاوری. حالا چگونه این رای را به دست بیاوری؟ اینجاست که باج می دهد و از ثروت های ملی هزینه می کند. متاسفانه در جاهایی هم از باورهای ملی، دینی یا اعتقادات مردم هزینه می شود. این دو وجه المصالحه ای می شود که با آن ها به نوعی بازی شود تا بتوانند آن وضعیت پیشین را استمرار ببخشند. قانعی راد با اشاره به پوپولیزم علمی گفت: چیزی که در دانشگاه ها است و برخی افراد فکر می کنند که یک شبه می توانند بدون خوردن دود چراغی همه مدارج را طی بکنند. وقتی این دو با همدیگر تعامل برقرار می کند، فاجعه ایجاد می شود. به همین دلیل است که در همه جای دنیا وقتی قانون اساسی گذاشته می شود جایگاه نهادهای نخبه گرا تعریف می شود. مثلا آقای ترامپ سیاست پوپولیستی را به عنوان یک سیاست انتخاباتی نه یک سیاست عمومی، اتخاذ کرد. یعنی بلافاصله بعد از انتخاب شدن ایشان درامریکا هیچ سازمانی را نمی تواند دست بزند و هیچ نخبه ای را هم نمی تواند جابجا کند. یعنی بیشتر یک تاکتیک بود تا یک استراتژی. بنابراین من فکر می کنم که جامعه امریکا شرایط ادامه پوپولیزم را به ترامپ نخواهد داد. وی در ادامه به شخصیت محمد مُرسی پرداخت و گفت: در سال ۲۰۱۱ انقلاب مصر اتفاق افتاد و ۲۰۱۲ مرسی با فرایند انتخابات انتخاب شد. ایشان به جای اینکه کمک بکند که فرایند های دموکراسی در جامعه پیش برود به همان وضعیت نوستالژیک اندیشیدن پرداخت. مثلا شریعت گرایی را در جامعه مصر مطرح کرد و درواقع مقداری لبه سنت را بیشتر کرد. حالا برای پیش برد برنامه های خود چکار باید می کرد: یک راه این است که مجلس برنامه های او را بررسی و تصویب یا رد بکند. راه دیگر این است که توده مردم را به میدان بیاورید. توده های مردم را به این دلیل که می خواهید سازمان زادیی بکنید به میدان می آورید. به یک معنای می توان گفت ایشان موجب به بن بست رسیدن انقلاب مصر شد و نهایتا در سال ۲۰۱۳ با یک کودتایی که نظامیان کردند، که استدلالشان هم این بود که اگر می توان در میدان تحریر جمع شد و مبارک را سرنگون کرد، پس مرسی را هم می توان سرنگون کرد. بنابراین ارتش دخالت کرد که کاش این اتفاق نمی افتاد و مُرسی از این موقعیتی که مصر برای عبور از این گردنه پیدا کرده بود استفاده می کرد.
قانعی راد در ادامه به شخصیت اردوغان پرداخت و گفت: او تحصیلات دین دارد و مدرکی هم از دانشگاه مرمره در رشته اقتصاد ارائه کرده که محل بحث است. او یکی از محدود رئیس جمهورهاست که هیچ زبان خارجی بلد نیست، با طرح کنترل جمعیت مخالف است، هدفش هم تبدیل ریاست جمهوری به یک پست تشریفاتی است که بتواند قدرت داشته باشد. بحث بازسازی امپراتوری ترک ها را مطرح کرد، مثلا در استقبال از محمود عباس شانزده سرباز را در لباس سپاهیان شانزده امپراتوری ترک به کار برد. وی افزود: دو بحث در اینجا وجود دارد یکی بحث شخصیت های این افراد است که با هم شباهت دارند و یکی هم جایگاه جوامعی که در آن هستند است. شباهت های شخصیتی مانند بلندپروازی، توهم اندیشی، اغراق کردن درباره واقعیت ها و ناصادق بودن و…است. اما وضعیت تمدنی که اینها در آن زندگی می کنند که به نظرم بر پوپولیزمشان تاثیر دارد، یکی این است که اینها به امپراتوری های باستانی تعلق دارند. یعنی (پارسیان، فراعنه و عثمانی) اینها یک تاریخ بزرگ در پشت سر دارند که می تواند انرژی عاطفی ایجاد بکند. مثلا شهرهای بزرگ داشته اند. کشور ایران و عثمانی در برخورد با مدرنیته آسیب خوردند که این آسیب دیدگی شاید در ذهنیت این افراد بی تاثیر نباشد. به نظرم این شباهت ها در پوپولیزم بی تاثیر نیست.
قانعی راد در ادامه با اشاره به وضعیت آسیب پذیری کشورهای منطقه گفت: آقای مُرسی فرصتش را از دست داد و من معتقدم که اردوغان هم در معرض این خطر قرار دارد. به دلیل اینکه اگر پوپولیزیم خیلی پیش برود نهایتا ایجاد دوملت است. بعد ایستادن دو ملت در برابر همدیگر و فروپاشی و تجزیه و جنگ داخلی است. مثلا شما ببینید که درصد های ۵۱- ۴۹ درصدی درصدهای انفجاری است که ما عین این درصد را در مصر، ترکیه و ممکن است که چیزی شبیه این را در ایران داشته باشیم. یعنی وضعیت ایران هم در این زمینه مستثنی نیست. من معتقدم که ترکیه وضعیت اسفباری دارد، شکاف های قومی، اجتماعی، مذهبی دارد. شکاف های مدرن و سنتی وجود دارد، این را در مصر هم می بینیم. بنابراین ترکیه اردوغان در مرز خطر قرار دارد. به نظرم ایران هم اگر در این بازی بیافتد با این خطرات روبرو خواهد شد. یعنی آینده این کشور ظرفیت دوقطبی شدن را ندارد.
دکتر فاطمی: صلح، از درون مایه میگیرد دکتر سید محسن فاطمی، فوق دکترای روانشناسی، زمینههای ایجاد صلح را از دید روان شناختی مورد بررسی قرار داد و گفت: صلح میتواند در سطوح مختلف بینالمللی، داخلی، درونفردی و بینفردی اجرا شود و تحقق یابد. هرکدام از اینها مؤلفههای ویژهای دارند و به زمینههای گوناگونی برمیگردند، مثلاً در بحث از صلح بینالملل استراتژیهای حل تعارض و منازعات مطرح است و در این موضوع مهارتهای مذاکره بهصورت جدی خود را نشان میدهند. فاطمی اظهار کرد: صلح نیازمند یک درونمایه است. تا زمانی که این درونمایه را ایجاد نکنیم، هرچند تلاشهای صلحآمیز و صلحآفرین میتوانند بهواسطه بازوهای اجرایی تسهیل شوند اما صلح بهمعنای واقعی اتفاق نمیافتد. صلح باید با زمینههایش در خانه درون آدمها ایجاد شود. یک تمنای جدی ارتباطی روانشناسان نوعی فرایند رفتاری متقابل و تعاملی را در میان انسانها توصیف میکنند که متفاوت از دوستداشتن صرف است و بهنوعی موجب اتصال و پیوند میان افراد میشود، پیوندی که میان همسران، دوستان نزدیک یا والدین و فرزندانشان برقرار میشود و با عواطفی همچون محبت و اعتماد معنی مییابد. بهگفته دکتر فاطمی، همه انسانیهایی که، در فضایی بهدور از تعاملات غیرانسانی، در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند، طلبی را بهصورت خاص در ارتباطات روانشناختی خود دارند. بهعبارت دیگر، همه انسانها از بدو تولد میتوانند یک تمنای جدی ارتباطی داشته باشند که در ارتباط با والدین، دوستان، همسایهها، همکاران و در زندگی زناشویی دیده میشود. اسم این تمناها «تمناهای عاطفی» است و همه انسانها در همه روابطشان، این تمناهای عمیق عاطفی را دارند، تمناهای عاطفی که بهدنبال اتصالهای عاطفیاند، یعنی همه آدمها، مخصوصاً در رابطههای عمیق و نزدیک، به دنبال این هستند که اتصال عاطفی با دیگران را تجربه کنند. به هر میزان که تمناهای عاطفی انسانها بهتر پاسخ داده شود و بیشتر اتصال عاطفی را تجربه کنند، احساس امنیت درونی آنها بالاتر خواهد بود. برعکس، هرچه تمناهای عاطفی انسانها کمتر پاسخ داده شود و اتصال عاطفی ایجاد نشود، «انفصال عاطفی» بهوجود میآید و احساس عدم امنیت را ایجاد خواهد کرد. تمناهای عاطفی ممکن است بهصورت آشکار و مستقیم بر زبان آورده شوند و ممکن است با نگاه بیان شوند. این متخصص فوق دکترای روانشناسی پیوندهای انسانی را چنین توضیح میدهد: وقتی به همسر یا دوستتان میگویید «یک لیوان آب به من بده!»، این یک تمنای عاطفی در سطحی بسیار کوچک و محدود است. اگر او آب را به شما داد، میشود اتصال عاطفی. اگر برگشت و گفت «خودت دست داری. چرا خودت برنمیداری؟»، میشود انفصال عاطفی. اگر رویش را برگرداند و از اتاق بیرون رفت، میشود «امتناع عاطفی». او ادامه داد: انسانها به هر میزان اتصالهای عاطفی را بیشتر تجربه کنند، احساس امنیت درونیشان بالاتر خواهد بود و اولین فضای شکلگیری این اتصال عاطفی در درون خانواده و دوران کودکی است، یعنی انسانها بهمجرد حضور در این جهان میتوانند این اتصالات عاطفی را از پدرومادر دریافت کنند. بنابراین اگر بچهای گریه میکند و مادر بهآرامی او را در آغوش میگیرد و نوازش میکند، تمنای عاطفی او با اتصال عاطفی همراه خواهد بود و اگر مادر با پرخاش به کودک خود برگردد و بگوید: «چقدر سروصدا میکنی!»، با ستیزهجویی عاطفی همراه خواهد بود. دکتر فاطمی در همین موضوع از «استقبالهای عاطفی»، «ستیزهجوییهای عاطفی» و «استنکافها» یا «امتناعهای عاطفی» نام میبرد و میگوید: به هر میزان که از استقبالهای عاطفی بیشتری برخوردار باشیم، احساس امنیت بیشتر و احساس بهتری نسبت به خودمان خواهیم داشت. مثلا اگر برای کسی لطیفه تعریف میکنیم، انتظار داریم که مخاطب با چشمان علاقهمند به ما نگاه کند و در پایان لبخند بزند. ولی اگر فقط نگاه کند و بعد که لطیفه تمام شد، برگردد و بپرسد: «پول خرد داری؟»، اینجا انفصال عاطفی اتفاق میافتد. انفصالهای عاطفی احساسهای بد و گرههای درونی را در انسان ایجاد میکنند و میتوانند منشأ بسیاری از ستیزهجوییها یا رفتارهای نابهنجار بعدی باشند. انسان، کاتالوگی از گذشته خویش است ذهن ما عادت دارد که هر مسئله ای برایش روشن باشد. برای همین هم هنگامی که به یک موضوع مبهم یا حلنشده برخورد کند، تا زمانی که به پاسخ قانعکنندهای نرسد، همواره به دنبال پاسخ میگردد و همه انرژی خود را روی این موضوع میگذارد.
دکتر فاطمی گفت: زمانی رفتارهای پیشخدمتها در کافههای وین، توجه یک روانشناس اهل لیتوانی را به خود جلب کرد. او دید که آنها سفارشهای زیادی از مشتریان میگیرند و بدون اینکه چیزی را در جایی یادداشت کنند، همه سفارشها را بهطور کامل به همکاران خود منتقل میکنند. این سؤال برای بلوما زایگارنیک پیش آمد که چطور این همه داده در ذهن این افراد میماند. بعد از پرسوجو متوجه شد که هیچکدام از پیشخدمتها بعد از گفتن سفارشها به همکارانشان دیگر چیزی از آن در یادشان نیست ولی تا قبل از آن در ذهنشان بسیار شفاف و روشن بوده است. تحقیق روی این موضوع زایگارنیک را به این نتیجه رساند که ما کارهای ناتمام را بیشتر به یاد خواهیم آورد. مثلاً اگر در حالی که در جلسهای نشستهاید، خودروتان در جای نامناسبی پارک شده باشد که احتمال حمل آن با جرثقیل باشد، یا اگر سماور شما در اتاق بغلی در حال جوشیدن باشد و نگران آن باشید، نمیتوانید با تمرکز کامل و آنطور که باید و شاید به کارتان بپردازید. دکتر فاطمی با اشاره به اینکه کارهای ناتمام تمرکز را از انسان میگیرند و باعث میشوند که افراد با خودشان کولهباری از گرههای مختلف را حمل کنند، افزود: هرقدر انفصالهای عاطفی در انسانها بیشتر باشد، اصل زایگارنیک بیشتر مطرح میشود، شدت درگیریهای ذهنی افراد بیشتر میشود و ازلحاظ درونی به آرامش کمتری میتوانند برسند. انسان کاتالوگی از تجربههای گذشته خویش است که بهواسطه اتصالها یا انفصالها یا استقبالهای عاطفی در وی نقشآفرینی میکنند. همین موضوع باعث میشود تا بتوانیم تمایلات مختلفی در حوزههای مختلف ستیزهجویی و رفتارهای نابهنجار یا رفتارهای غیرصلحآمیز از خودمان نشان دهیم. آموزههای دینی و آرامش درونی در نظریههای مختلف روانشناسی بین امنیت بینالمللی و امنیت درونی افراد رابطه درنظر گرفته شده است. امنیت و آرامش درونی بیشتر آدمها، امکان صلح و آرامش بیشتری را برای افراد و اطرافیانشان فراهم خواهد کرد.بهگفته مدرس دانشگاه هاروارد، خاستگاه درونمایههای صلح در درون آدمهاست.
در آموزههای دینی هم اشارات بسیار زیادی برای اتصالهای عمیق عاطفی بین انسانها وجود دارد، برای مثال، در فرهنگ دینی ما سلامکردن فضیلتی است که فضایی آرامشمحور را ایجاد میکند. سلام در فرهنگ اسلامی با صلح رابطه بسیار مهمی دارد. سلام با هِلو و های (در فرهنگ غربی) خیلی فرق دارد چون هم امنیت را دربردارد، هم سلامت و هم احساس اتصال و آرامش را در خود دارد.
دکتر فاطمی که از جلسات درس صاحبنظران فلسفه و عرفان اسلامی ازجمله علامه محمدتقی جعفری نیز بهره برده است، میگوید: در تعاملهای اجتماعی مختلف، یکی از مهمترین راههای جلب رضایت خداوند اندوهزدایی از قلب دیگران است. مجموعه روایتهای مربوط به دوستداشتن دیگران در آموزههای دینی به این نکته میپردازند که ما باید بتوانیم هم در بعد درونفردی و هم برونفردی فضای آرامش را ایجاد کنیم و اولین بستر برای این موضوع فضای درونفردی است، برای همین عارفان میگویند تا زمانی که در درون آرامش نیابید، صلح تحقق نخواهد یافت. رابطه عمیق خانوادگی تحقیقات نشان داده است در خانوادههایی که بین اعضا رابطه با کیفیت همراه با صمیمیت و اعتماد و رفاقت وجود نداشته باشد، میزان ابتلا به بیماریهای مختلف و رابطههای تهاجمی و ستیزهجویانه بیشتر است. دکتر فاطمی بر کیفیت روابط میان انسانها بهعنوان یکی از عوامل مهم ایجاد صلح تأکید میکند و میافزاید: مطالعهای در دانشگاه سیاتل نشان داده است که برقراری رابطهای عمیق با همسر یا فرزند برای بیست دقیقه در روز از بسیاری از چالشهای ارتباطی جلوگیری خواهد کرد. هرچه تلاش بیشتری برای فهمیدن و حمایت عاطفی در رابطههای بینفردی صورت گیرد، رابطهها آرامش بیشتری دارند و صلح بین افراد بیشتر میشود. او به سه نوع رابطه انفعالی، ستیزهجویانه و بیانگر و تأثیر آنها در کیفیت رابطهها اشاره و تصریح کرد: روابط انفعالی میان اعضای خانواده و ناتوانی در بیان نظرات در درازمدت صلح درونی را تحت تأثیر قرار میدهند و تحقیقات نشان دادهاند که بین رفتارهای انفعالی و ابتلا به بیماریهای مختلف، ازجمله آسم و بیماریهای قلبی و عروقی و …، ارتباط وجود دارد. رفتارهای تهاجمی و ستیزهجویانه هم باعث میشوند تا دوستیها کم و دشمنتراشیها بیشتر شوند و انسانها گرههای بیشتری داشته باشند. اما مدیریت رفتارهای ستیزهجویانه و بیانگری و ابراز عقاید بدون تحقیرِ مخاطب از عنصر حکمت و فرزانگی و درایت سرچشمه میگیرد و زمینهساز صلح اجتماعی است. دکتر فاطمی ازجمله عوامل ایجاد اشکال در استقرار صلح در روابط انسانی به تحقیر اشاره کرد و افزود: اگر تحقیر در یک فضای خانوادگی یا اجتماعی زیاد بود، آرامش کم خواهد شد. فضاهای صلح محور باید ضدتحقیر باشند. استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد طمع، حسد و حرص را ریشه ناراحتیها و مشکلات در روابط انسانها دانست و گفت: هرقدر این روحیات بیشتر باشند، انسانها صلح درونی کمتری دارند.
چون این ویژگیهای رفتاری موجب درگیریهای هیجانی بیشتر و درنتیجه آرامش کمتر میشوند. در الاشارات و التنبیهات ابن سینا هم آمده است که یکی از ویژگیهای کسانی که به مقامات عرفانی میرسند این است که اشتغالات روزمره را کنار میگذارند و همین کار به آرامش درونیشان کمک میکند. عارفان با رسیدن به هوشیاری بالا در درون و بیرون از ابتسام و تبسم برخوردارند. با خوببودن حال آدمها پایههای آرامش گسترده میشود، انسانها توسع وجودی را تجربه خواهند کرد، از رخوت فارغ میشوند و فضاهای صلحمحور ایجاد میشود. وقتی رابطهها صلح آمیز باشند، انسانها به همدیگر امید را منتقل میکنند. دکتر فاطمی با بیان اینکه اضطراب رابطه مهمی با فقدان آرامش دارد، گفت: امروزه گروههای مختلفی در جهان با سوء استفاده از نام اسلام مشغول فعالیتهای مختلف علیه اسلام هستند. بررسی آنها ازنظر روانشناختی نشان از بستر ناآرام درونی و فضای اضطرابآفرین درونفردی بسیار بالا در این افراد دارد.
منبع: شفقنا
دومین مدرسه تابستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «تحکیم صلح ونفی افراطی گری و خشونت ورزی» به همت معاونت فرهنگی- اجتماعی و با همکاری کمیسیون حقوق بشر اسلامی برگزار شد. «تحکیم صلح و نفی افراطی گری و خشونت ورزی» طی ۴ روز متوالی از 24 تا 27 تیرماه از ابعاد مختلف توسط اساتیدی چون دکتر محمدحسن ضیایی فر دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی، دکتر سیدمحمدامین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، حجت الاسلام سیدمحمدعلی ایازی عضو هیات علمی دانشگاه مفید قم، دکتر سیدمحسن فاطمی فوق دکترای روانشناسی و مدرس دانشگاه هاروارد آمریکا مورد بحث قرار گرفت. در این جلسات دکتر ضیایی فر «صلح و خشونت از منظر موازین حقوق بشر»، دکتر قانعی راد «جامعه شناسی صلح»، حجت الاسلام والمسلمین ایازی «صلح در قرآن» و دکتر فاطمی «روانشناسی صلح» را بررسی کردند.
حجت الاسلام والمسلمین ایازی: به رسمیت شناختن مخالف یعنی پذیرش حق حیات و حقوق شهروندی و انسانی آنان حجت الاسلام والمسلمین ایازی با موضوع «صلح در قرآن» به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: موضوع امروز ما درباره بحثی است که امروز جهان اسلام بیش از هر زمانی نیاز به روشن شدن آن دارد، به ویژه که امروز کسانی در عالم اسلام، به نام اسلام دست به جنایاتی میزنند و آن را به قرآن نسبت میدهند. امروز قصد داریم واقعیت مساله را روشن کنیم. مساله صلح یکی از اصول و مبانی همزیستی در میان همه جوامع و مذاهب است، یعنی اساس بشریت بر صلح و همزیستی متقابل است. او ادامه داد: انسانها اگر بخواهند یک زندگی با کرامت داشته باشند باید زیست آنها همراه با صلح باشد. اما سوال این است که آیا در قرآن اصل بر صلح است یا با جنگ؟ اگر با صلح است آیاتی که در قرآن درباره جهاد و قتال آمده به چه معناست و در نهایت، سیره پیامبر (ص) در باب صلح چگونه بوده است.
این سه سوالی است که در این بحث به آنها پاسخ خواهیم داد. برای اینکه مساله اصالت صلح یا جنگ در دین روشن شود باید ابتدا سه مساله را به عنوان مسائل اصلی شناخت جهتگیری قرآن روشن کنیم. ایازی جهت گیری قرآن در مساله صلح را مورد بررسی قرار داد و گفت: اصل اول، این است که وقتی ما بحث دین را مطرح میکنیم باید ببینیم یک، دین با صلح قوام پیدا میکند یا با جنگ. دو، قلمروی دعوت پیامبران چیست و در چه محدودهای باید عمل کنند و سه، دین قلمروی دعوت خود را تا کجا تعریف کرده است. در دستهای از آیات قرآن کریم مثل آیه ۱۲۵ سوره نحل، «ادْعُ إِلی سبیلِ ربِّک بالْحِکمهِ و الْموْعِظهِ الْحسنهِ و جادلْهُمْ بالّتی هِی أحْسنُ» از اول منطق دعوت پیامبر (ص) و قلمروی مسوولیت او را مشخص کرده است و به پیامبر میفرماید: «مردم را با برهان و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با مخالفان به طریقی که نیکوتر است مجادله کن». در دستهای از آیات نیز وجه دوگانهای برای آن بیان شده است، یعنی قلمروی پیامبر (ص) این است که از یک سو باید سخنان او با حکمت و منطق باشد و از سوی دیگر کسانی که در مقابل او هستند باید منطق بیاورند، یعنی بحث استدلال و برهان است نه چیزی بیشتر. موعظه حسنه برای کسانی است که مسالهای را میدانند اما فراموش کردهاند و نیاز است که به آنها یادآوری شود.
اما صورت سوم کسانی هستند که اهل بحث و جدل هستند. جدل نیز دو حالت دارد: زمانی با طرف مقابل با نیت غلبه کردن و تحقیر او صحبت میکنیم اما اینها در چارچوب دستور پیامبر (ص) نیامده است و قرآن میفرماید با کسی بحث و جدل نکن مگر اینکه بحث تو با یک روش درست و منطقی باشد. پس، دعوت منطقی، اصل همه انبیاست. کسی را نمیتوان به زور به بهشت یا جهنم برد او افزود: دسته دوم آیات بیان میکنند که دعوت غیر از اینکه باید منطقی باشد تا کجا باید باشد. آیا من حق دارم از زور برای هدف خود استفاده کنم یا خیر. آیا دین برای دعوت مردم حق دارد که از زور استفاده کند؟ قرآن میفرماید: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه فقط مبشر یا هشداردهنده باشد» یا در آیه دیگری نیز میگوید که برای پیامبران، مسوولیتی جز رساندن پیام دین و آشکار کردن حق وجود ندارد. در واقع، کسی نمیتواند به زور مردم را به بهشت یا جهنم ببرد و وظیفه ما این است که مسیر را برای آنها مشخص کنیم. به نظر میرسد قرآن احساس کرده که ممکن است زمانی کسانی از این دستورات دین سوءاستفاده کنند اما آیه ۲۱ تا ۲۳ سوره غاشیه، راه هرگونه سوءاستفاده را میبندد: فذکِّرْ إِنما أنْت مُذکِّرٌ «۲۱» لسْت علیْهِمْ بمُصیْطِرٍ «۲۲» إِلا منْ تولی و کفر «۲۳»- «پس تذکر بده که همانا تو تذکردهندهای «۲۲» و بر آنان سیطره و تسلطی نداری«۲۳». آیه ۴۵ سوره «ق» نیز در این باره بیان تندتری دارد: نحْنُ أعْلمُ بما یقُولُون و ما أنْت علیْهِمْ بجبارٍ فذکِّرْ بالْقُرْآنِ منْ یخافُ وعِید-و تو مامور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من میترسند متذکر ساز (وظیفه تو همین است.) اینجا چیرهگر «مُصیْطِر» به «جبار» تبدیل میشود زیرا شأن پیامبران، شأن جباریت نیست و دین نیز چون امر قلبی و اعتقادی است نمیتوان در آن از زور و تهدید و ترساندن استفاده کرد. آیه ۱۰۸ سوره یوسف نیز پاسخ به کسانی است که میگویند ما نمیخواهیم مسلمان شویم، میفرماید: «قُلْ هذهِ سبیلی أدْعُوا إِلیالله علی بصیرهٍ أنا و منِ اتّبعنی و سُبْحانالله و ما أنا مِن الْمُشْرِکین»- «بگو طریقه (وظیفه) من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم.» یعنی مردم را دعوت کرده و راه خود را اعلام میکنند تا افراد بتوانند انتخاب کنند که با پیامبر (ص) باشند یا با مشرکین. این دسته از آیات نشان میدهد که قرآن مروج گفتوگو و تبادل فکر است و میخواهد با مردم در این فضای دینی صحبت کند. ایازی اظهار کرد: در زمانی که مخاطب پیامبر (ص) ادیان و عالمان ادیان هستند، قرآن از آنها گاه تمجید و گاه انتقاد میکند و از آنجا که معتقد است که در جهان یک عقیده وجود ندارد، میفرماید با آنها نیز بحث و جدل نکن و با منطق پیش برو. قرآن پیشنهاد میدهد که روی مشترکات تکیه و آنها را تقویت کنیم. در دین اجبار و اکراهی وجود ندارد او به اصل دوم اشاره و تصریح کرد: دستهای از آیات هستند که تاکید میکند در دین اجبار و اکراهی وجود ندارد. وظیفه پیغمبر فقط راهنمایی و هدایت است حتی در مقابل عدهای که تمایلی برای تغییر افکار خود ندارند. خداوند در آیه ۹۹ سوره یونس میفرماید: «و لوْ شاء ربُّک لآمن منْ فِی الْأرْضِ کلُّهُمْ جمیعاً أ فأنْت تُکرِهُ النّاس حتّی یکونُوا مُومِنین» «و اگر پروردگار تو می خواست قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند.» یعنی خدا نیز در برنامه خود نگنجانده که همه عالم یک دین و اعتقاد داشته باشند. آیه ۲۸ سوره هود نیز از قول حضرت نوح بیان میشود: «قال یا قوْمِ أ رأیْتُمْ إِنْ کنْتُ علی بیِّنهٍ مِنْ ربِّی و آتانی رحْمهً مِنْ عِنْدهِ فعُمِّیتْ علیْکمْ أ نُلْزمُکمُوها و أنْتُمْ لها کارِهُون»- «گفت: آیا اگر ببینید که من بر دلیل روشنی از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش، رحمت (ویژه نبوت) را به من داده باشد که بر شما مخفی مانده است، (آیا باز هم سرپیچی میکنید؟) آیا شما را به پذیرش آن وادار کنیم، در حالی که نسبت به آن کراهت دارید؟» یعنی حضرت نوح نیز اذعان میدارد که فقط دستورات و پیامهایی را که باید از طرف خداوند به آنها ابلاغ میکند و حق اجبار کردن ندارد. رواداری؛ به رسمیت شناختن مخالف ایازی اصل سوم را اصل رواداری دانست و ا فزود: ما در جامعهای زندگی میکنیم که قرار نیست اجبار و تهدید باشد و دینداری با ترس همراه شود اما کسانی نیز هستند که عقیده ما را ندارند. با آنها چه باید کرد؟ قرآن میفرماید باید این واقعیت را بپذیریم و مخالف را به رسمیت بشناسیم و این اصل رواداری و تحمل عقاید مختلف است. همه اینها نیز بنیانهای صلح هستند.
به رسمیت شناختن مخالف یعنی پذیرش حق حیات و حقوق شهروندی و انسانی آنان او به آیات قرآن درخصوص نوع رفتار با مخالف اشاره و اظهار کرد: به رسمیت شناختن مخالف فقط این نیست که حرف او را درست بدانیم بلکه باید به عنوان یک واقعیت بپذیریم که افکار مختلفی در جامعه وجود دارند که حق حیات، حق شهروندی و حقوق انسانی دفاع از عقاید خود را نیز دارند. آیات در این زمینه دو بخش هستند؛ یک دسته آنهایی که میگویند اگر کسانی که این عقاید مخالف را دارند در مسیر خاص عقاید خود قرار میگیرند خداوند به آنها پاداش میدهد و دسته دوم، آنهایی هستند که مشخص میکنند ما چگونه باید با آنها برخورد داشته باشیم. ایازی ادامه داد: آیات ۶۲ سوره بقره و ۶۷ سوره مائده به این مساله اشاره دارند. زمانی که قرآن در مدینه نازل میشد حداقل سه یا چهار گروه غیرمسلمان در این شهر زندگی میکردند. آیه ۶۲ سوره بقره میفرماید: «إِنّ الّذین آمنُوا و الّذین هادُوا و النّصاری و الصّابئین منْ آمن باللّهِ و الْیوْمِ الْآخِرِ و عمِل صالِحاً فلهُمْ أجْرُهُمْ عِنْد ربِّهِمْ و لا خوْفٌ علیْهِمْ و لا هُمْ یحْزنُون»- «به یقین کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و کسانی که یهودی شدهاند و نصاری و صابئین (پیروان نوح یا یحیی)، هر یک (از این گروهها که در عصر پیامبر خود) به خدا و روز واپسین ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشند، آنها را اجری درخور حالشان در نزد پروردگارشان ثابت است و نه بیمی بر آنها (در روز قیامت) میرود و نه اندوهگین میشوند.» در دنیا افراد زیادی وجود دارند که بر دین ما نیستند اما در مسیر عقاید خود کارهای نیک انجام میدهند و افراد درستکاری هستند، خداوند به این افراد نیز وعده بهشت داده است. او گفت: آیه بعدی آیه ۸ سوره ممتحنه است: «لا ینْهاکمُالله عنِ الّذین لمْ یُقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ و لمْ یُخْرِجُوکمْ مِنْ دیارِکمْ أنْ تبرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا إِلیْهِمْ إِنّالله یُحِبُّ الْمُقْسِطین»- «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد.» در این آیه، اسم گروهها برده نشده اما مقصود کسانی هستند که با شما در یک جامعه زندگی میکنند اما اعتقاد و فکرشان متفاوت است. قرآن، قصد بیان نکته مهمی را دارد: «به آنان نیکی کنید و عدالت را نسبت به آنها رعایت کنید» و به اعتقاد من، این پایهایترین مبنای صلح است. این آیه بالاتر از به رسمیت شناختن مخالف است، میگوید آن کسی که مخالف اما شهروند شماست، چه چیزی مانع میشود که به او خوبی کنید! و اگر این کار را کردید بدانید که محبوب خداوند هستید. تحقق پیشرفت، تعالی و صلح تنها در صورت به رسمیت شناختن مخالف ممکن است ایازی با بیان اینکه دستهبندیهایی مثل شهروند درجه یک و دو، خودی و غیرخودی و… تقسیم بندیهای تفرقهانگیزی است، گفت: اگر بخواهیم هر نوع پیشرفت، تعالی و هر نوع صلحی را در جامعه ایجاد کنیم تنها راه آن، به رسمیت شناختن مخالف با این شیوه است. در فراز دیگری، قرآن کریم در دو آیه از دو سوره میخواهد اصطکاک بین آرای مخالف را بردارد. در آیه ۱۸ و ۱۹ سوره زمر (مکی) میفرماید: «الّذین یسْتمِعُون الْقوْل فیتّبعُون أحْسنهُ أُولئِک الّذین هداهُمُالله و أُولئِک هُمْ أُولُوا الْألْباب (۱۸) أ فمنْ حقّ علیْهِ کلِمهُ الْعذاب أ فأنْت تُنْقِذُ منْ فِی النّارِ (۱۹) »- «کسانی که به سخن گوش فرامی دهند و بهترین آن را پیروی میکنند، اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.» مقصود از «سخن»، سخنان متفاوتی است که در سطح جامعه مطرح است. اصل در قرآن کریم بر صلح است او ادامه داد: در آیه ۶۴ سوره آل عمران (مدنی) نیز میفرماید: «قُلْ یا أهْل الْکتاب تعالوْا إِلی کلِمهٍ سواءٍ بیْننا و بیْنکمْ ألاّ نعْبُد إِلاّالله و لا نُشْرِک بهِ شیْئاً»- «بگوای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» که در آن، به اهل کتاب روش گفتوگوی دیگری را نشان میدهد.
آیات دیگری نیز در این جهت و در حوزههای گوناگون وجود دارد که تعبیر میکند صلح کردن و آرامش داشتن بهتر است. بنابراین، وقتی ما دانستیم که قوام دین بر منطق و گفتوگو و تعامل است و نه بر تهدید و زور، این نتیجه را میگیریم که اصل در قرآن کریم بر صلح است. معنای آیات جهاد و قتال در قرآن چیست ایازی در پاسخ به اینکه اگر اصل بر صلح است و دین برای هدایت مردم به سوی سعادت آمده، پس آیات قتال و جهاد چه معنایی دارد و چرا در فقه اسلامی مساله جهاد به عنوان وظیفه مستمر مطرح شده است؟ گفت: نکته اول این است که ما دو نوع جهاد را تصویر میکنیم؛ یک، جهاد دفاعی و دو، جهاد ابتدایی. منظور از جهاد دفاعی این است که وقتی کسی به شما، کشور شما یا خانه و خانواده شما حمله میکند و شما از خود دفاع میکنید. درباره جهاد دفاعی هیچ کس در هیچ جای دنیا تردید نکرده زیرا یک امر طبیعی و عقلایی است. جهاد ابتدایی یعنی ما شروعکننده هستیم و میخواهیم عدهای مسلمان شوند برای همین جهاد را آغاز میکنیم. جهاد تنها به معنای جنگیدن و قتال کردن نیست او در پاسخ به اینکه آیا در قرآن چنین جهادی وجود دارد یا خیر؟ اظهار کرد: قبل از پاسخ دادن به این سوال باید معنای دو واژه که در قرآن استعمال شده را بیان کنم؛ جهاد و قتال. جهاد در لغت، به معنای تلاش و کوشش است و در عرف عالمانه مسلمانان نیز جهاد به دو معناست؛ یکی، جهاد با نفس است و دیگری، جهاد با دشمن. در معنای دوم ما سه نوع جهاد در قرآن داریم؛ جهاد جانی به این معنا که شما از جان خود برای امور خیر و در راه دین میگذرید. جهاد مالی یعنی کسانی که مال خود را در راه خیر و خوبی هزینه کنند. جهاد دیگر جهاد با عِرض یا آبروست؛ زمانی شما از کسی که مظلوم واقع شده دفاع میکنید و این دفاع گاه شما را متهم میکند یا زمانی که از موقعیت اجتماعی خود برای کمک به یک فرد و نجات او استفاده میکنید. منظور اینکه جهادی که در قرآن آمده الزاما به آن معنای جنگیدن و قتال کردن نیست. مجاهدان فقط کسانی نیستند که میجنگند ایازی ادامه داد: در این زمینه نیز آیات زیادی وجود دارد.
به طور مثال، آیه ۶ سوره عنکبوت میفرماید: «و منْ جاهد فإِنّما یُجاهِدُ لِنفْسِهِ إِنّالله لغنِیٌّ عنِ الْعالمین»- «و هر که (در راه ایمان) جهد و کوشش کند به سود خود کند که خدا از (طاعت و عبادت) عالمیان البته بینیاز است. » یا در آیه ۲۰ سوره توبه آمده است: «الّذین آمنُوا و هاجرُوا و جاهدُوا فی سبیلِالله بأمْوالِهِمْ و أنْفُسِهِمْ أعْظمُ درجهً عِنْدالله و أُولئِک هُمُ الْفائِزُون»- «آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندتری است و آنان به خصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند. » در آیه ۶۹ سوره عنکبوت نیز میفرماید: «و الّذین جاهدُوا فینا لنهْدینّهُمْ سُبُلنا و إِنّالله لمع الْمُحْسِنین»- «و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راههای خود هدایتشان خواهیم کرد و خداوند همیشه یار نکوکاران است.» کسانی که برای جامعه خود تلاش میکنند، فعالیتهای اجتماعی بشردوستانه دارند، به مستضعفان و فرودستان یاری میرسانند و نیکوکارند، همگی جهاد میکنند و خداوند نیز با آنها خواهد بود و راه را برای آنها باز میکند و این، یک نوع امید دادن به افراد خیر و تلاشگر است. قرآن یک مفهوم را به کار گرفته و همه کسانی را که تلاش و کوشش میکنند و در خدمت مردم هستند را مجاهد میخواند. مجاهدان فقط کسانی نیستند که میجنگند همه کسانی که در مسیر خداوند تلاش میکنند از نظر قرآن، مجاهد هستند.
در قرآن، اصل بر نجنگیدن است ایازی به تقسیم بندی آیات قرآن در مورد جهاد و قتال با دشمن اشاره کرد و گفت: این معنای به تعبیر امروزی یعنی “فیزیکی” آمدهاند و این گونه تقسیمبندی میشوند: آیات مطلق، مقید و مشروط. آیات مطلق میخواهند بگویند که در هر حال، با کفار و مشرکین بجنگید. آیات مقید، میگویند باید بجنگید چون آنها با شما میجنگند یا باید صلح کرد چون آنها نیز صلح میخواهند و تا حدی با آنها بجنگید که آنها با شما کارزار میکنند «فمنِ اعْتدی علیْکمْ فاعْتدُوا علیْهِ بمِثْلِ ما اعْتدی علیْکمْ». در واقع، آیات مشروط، آیاتی هستند که اصلا تشریع جهاد با آنها شروع شده و از اول مشروط کرده است. به عنوان مثال، آیه ۳۹ سوره حج- مفسران همگی اتفاق نظر دارند که نخستین آیهای که در آن به پیامبر (ص) اذن جهاد داده شده همین آیه است- میفرماید: «أُذن لِلّذین یُقاتلُون بأنّهُمْ ظُلِمُوا و إِنّالله علی نصْرِهِمْ لقدیرٌ»- «به کسانی که مورد ستم واقع شدهاند و با ایشان کارزار شده، اجازه داده شد تا قتال کنند و خدا بر نصرت ایشان قادر است.» همان طور که گفتیم دفاع یک امر عقلایی است اما همیشه هم این طور نیست. قبل از این آیه، قرآن به مسلمانان اجازه جهاد نداده بود زیرا تعداد آنها کمتر از مشرکان بود و آنها نیز هر روز به دنبال بهانهای برای جنگیدن میگشتند تا بر مسلمانان چیرگی بیایند. اینجا جهاد را واجب نکرده است بلکه اجازه آن را صادر میکند چرا که مسلمانان را در موقعیتی میبیند که توان دفاع کردن از خود را به دست آوردهاند. بنابراین، این آیه در مقام بیان جهاد ابتدایی نیست بلکه در مقام دفاع است. در آیه ۶۱ سوره انفال نیز میفرماید: «و إِنْ جنحُوا لِلسّلْمِ فاجْنحْ لها و توکلْ علیالله إِنّهُ هُو السّمیعُ الْعلیمُ»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست.» این آیه نشان میدهد که اصل بر نجنگیدن است و اگر تا به حال نیز ما میجنگیدهایم به این دلیل بوده که آنها میجنگیدهاند. اصل بر این است که ما شروعکننده جنگی نباشیم. او ادامه داد: برخی از آیات نیز وجود دارند که برخی از مفسران ما از آن معنای مطلق را برداشت کردهاند و باید آنها را نیز در نظر داشت. مثل آیه ۵ سوره توبه که میفرماید: «فإِذا انْسلخ الْأشْهُرُ الْحُرُمُ فاقْتُلُوا الْمُشْرِکین حیْثُ وجدْتُمُوهُمْ و خُذُوهُمْ و احْصُرُوهُمْ و اقْعُدُوا لهُمْ کلّ مرْصدٍ فإِنْ تابُوا… »- «پس چون ماههای حرام درگذشت آنگاه مشرکان را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید…» آیه ۲۹ همین سوره نیز درباره جنگ با اهل کتاب است، میفرماید: «قاتِلُوا الّذین لا یُومِنُون باللّهِ و لا بالْیوْمِ الْآخِرِ و لا یُحرِّمُون ما حرّمالله و رسُولُهُ و لا یدینُون دین الْحقِّ مِن الّذین أُوتُوا الْکتاب حتّی یُعْطُوا الْجِزْیه عنْ یدٍ و هُمْ صاغِرُون»- «با آنان که به خدا ایمان ندارند، به آخرت هم ایمان ندارند، به حرام و حلال خدا وقعی نمیگذارند (یعنی حرام خدا را حلال میکنند) و به دین حق متدین نیستند، با آنان که این چنینند از اهل کتاب بجنگید، تا آنها با کمال تسلیم و ذلت به دست خویش جزیه بپردازند.»
از آیات دیگری که باز دلالت بر این مساله دارد، آیه ۱۵ سوره انفال است: «یا أیُّها الّذین آمنُوا إِذا لقیتُمُ الّذین کفرُوا زحْفاً فلا تُولُّوهُمُ الْأدْبار»- «ای اهل ایمان، هرگاه با گروه مهاجم کافران در میدان کارزار روبهرو شوید مبادا پشت به آنها کرده و از جنگ بگریزید.» یا در آیه ۴۷ همین سوره خطاب به کسانی که به قصد جهاد از خانههای خود خارج شدند، میفرماید: «و لا تکونُوا کالّذین خرجُوا مِنْ دیارِهِمْ بطراً و رِئاء النّاسِ و یصُدُّون عنْ سبیلِالله والله بما یعْملُون مُحیطٌ»- «و مانند کسانی نباشید که از خانههایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شدند و [مردم را] از راه خدا بازمیداشتند و خدا به آنچه میکنند احاطه دارد.» ایازی با اشاره به اینکه پیامبر هیچ گاه برای شروع جنگ پیش دستی نکردند، گفت: هیچ یک از جنگها یا سریههای پیامبر (ص) ابتدایی نبوده است و اگر زمانی پیامبر پیشدستی کرده وقتی بوده که مشرکین از قبل تدارک جنگی را دیده و به سمت مسلمانان حرکت کرده بودند. این نکته را در جنگ خیبر، حنین و… میتوان به وضوح ملاحظه کرد. در این جنگها و سریهها نیز تعداد کشتهشدگان بسیار کم بوده و این نشان میدهد که پیامبر تا چه حد به این موضوع اهمیت میداده است.
پروفسور حمیدالله در این باره تحقیقات دقیقی را انجام داده است و نتایج آن را در کتاب «جنگهای پیامبر» که غلامرضا سعیدی آن را ترجمه کرده است، آورده که در تمام ۹ غزوات و سریههای ۱۰ ساله پیامبر، ۱۳۲ نفر از سپاه مقابل و ۱۵۱ نفر از سپاه ایشان کشته شدهاند. او افزود: نکته اینکه آن دسته از آیاتی که در باب قتال آمده است و حتی مطلق هستند، نمیتوانند مطلق به معنای عام باشند بلکه مطلق در لفظ و ناظر بر کلیات هستند. به طور مثال، شما میگویید امروز برنامهای داشتیم مردم استقبال گستردهای از آن کردند، در اینجا منظور شما مردم به معنای مطلق و عام نیست بلکه مطلق در لفظ است. اما آیات مقید بسیار مهم هستند؛ آیاتی که جنگ را به شرایطی خاص مقید میکنند. به طور مثال میفرماید: «أُذن لِلذین یُقاتلُون بأنهُمْ ظُلِمُوا»- «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است» یا «وقاتِلُوا فِی سبیلِالله الذین یُقاتِلُونکُمْ»- «و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید» یا «فإِنِ انتهوْا فلا عُدْوان إِلا علی الظالِمِین»- « پس، اگر (از جنگ) دست کشیدند (با آنها عدالت کنید که) تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست» یا «وإِنْ جنحُوا لِلسلْمِ فاجْنحْ لها»- «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی». در آیه ۹۰ سوره نساء نیز میفرماید: «فإِنِ اعْتزلُوکُمْ فلمْ یُقاتِلُوکُمْ وألْقوْا إِلیْکُمُ السلم فما جعلاللهُ لکُمْ علیْهِمْ سبیلاً»- «پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، (دیگر) خدا برای شما راهی (برای تجاوز) بر آنان قرار نداده است.» آیات جهاد، همه دفاعی هستند و در مقابل ظلم و ظالمین قرار گرفتهاند ایازی به دسته سوم آیات قرآن که در بحث صلح از آنها استفاده کردیم، اشاره و اظهار کرد: مانند آیه ۸ سوره ممتحنه که میگوید: «لا ینْهاکُمُالله عنِ الذین لمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدّینِ ولمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دیارِکُمْ أنْ تبرُّوهُمْ وتُقْسِطُوا إِلیْهِمْ إِنالله یُحِبُّ الْمُقْسِطِین»- «خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. » این آیات علاوه بر اینکه نشان میدهند که مبنایی برای جهاد ابتدایی وجود ندارد، تاکید میکند که اگر کسی نمیجنگد و عقیده او با شما متفاوت است با او کاری نداشته باشید. در آیه بعد نیز میفرماید: «إِنّما ینْهاکمُالله عنِ الّذین قاتلُوکمْ فِی الدِّینِ و أخْرجُوکمْ مِنْ دیارِکمْ و ظاهرُوا علی إِخْراجِکمْ أنْ تولّوْهُمْ و منْ یتولّهُمْ فأُولئِک هُمُ الظّالِمُون»- «جز این نیست که خداوند شما را از دوستی کسانی منع میکند که با شما درباره دین جنگیدهاند و شما را از خانههایتان بیرون راندهاند و بر بیرون راندن شما همدیگر را یاری دادهاند و هر کس با آنها دوستی کند چنین کسانند که ستمکارند.» این آیات به خوبی نشان میدهند که آیات جهاد، همه دفاعی هستند و در مقابل ظلم و ظالمین قرار گرفتهاند. ضیایی فر: قانونی که برخلاف خواستههای جامعه باشد تجلی وجدان عمومی نیست محمدحسن ضیاییفر دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی «صلح و نفی خشونت از منظر موازین حقوق بشر» را مورد بررسی قرار داد و گفت: قبل از هرچیز ابتدا سوالی مقدماتی را به بحث میگذارم تا فلسفه دلیل ورود به این بحث روشن شود؛ اینکه چرا بررسی صلح و نفی خشونت در دنیای امروز یا در کشور ما اهمیت و اولویت دارد. در کشور ما هم دغدغه منطقهای و هم دغدغه جهانی وجود دارد و هم برای کسانی که نسبت به دین و اسلام حساسیت دارند از منظر تصویری که از دین ما در سطح جهانی و حتی ملی برای جوانان خود ما ارایه میشود، اهمیت پیدا میکند. آمار پروندههای مختلف قضایی در کشور، نزاعها، پرخاشگریها و پیامدهای قضایی نیز به نسبت جمعیت کشور قابل توجه است و نشان میدهد که مشکلات و دردهای جدیای در کشور وجود دارد که نباید از آنها غافل بود. حتی گاه نوع سخن گفتن مقامات رسمی کشور از تریبونهای عمومی از لحاظ تحلیلهای روانشناسی گفتاری خشونت آمیز است. این نوع ادبیات را در بین احزاب و گروههای سیاسی نیز میتوان دید. بنابراین، درباره دلیل ضرورت طرح این بحث نیازی به استدلال نیست.
ضیایی فر در پاسخ به اینکه چرا از منظر حقوق بشر باید به این بحث پرداخت؟ گفت: از لحاظ روانشناسی پرداختن به این موضوعات از این جهت مهم است که روانشناسی به شما تکنیک رفتاری میدهد یا به طور مثال، جامعهشناسی وقتی به شما راجع به اینکه چه فرآیندهایی در جامعه باعث میشود که ما مردمان عصبانی و خشونت طلبی شویم، تحلیل ارایه میکند، شناختی از وضعیت اجتماع و تحلیل آن به دست میدهد. جامعه مطلوب باید با حاکمیت قانون به ارزشهای خود برسد او در پاسخ به اینکه حقوق در این میان چه جایگاهی دارد و چرا ما نیاز داریم که مطالعات صلح را در حوزه حقوق بخوانیم؟ اظهار کرد: پاسخ اول این است که یک جامعه مطلوب باید با حاکمیت قانون به ارزشهای خود برسد. البته حاکمیت قانون فقط حاکمیت شکلی قانون نیست بلکه محتوای آن نیز باید عادلانه باشد. قانونی که برخلاف خواستههای جامعه باشد تجلی وجدان عمومی نیست. تمام تحرک یک جامعه استاندارد برای رسیدن به خوبیها با حاکمیت قانون است. اگر میخواهد تکثرگرایی را رشد دهد با قانون ممکن میشود، اگر میخواهد آزادی اجتماعات میسر شود یا آزادی بیان در جامعه نهادینه شود باز حاکمیت قانون باید وجود داشته باشد. در سایر حوزههای زیست فردی و اجتماعی نیز وضع به همین شکل است. دانش حقوق به شما این دید را میدهد که مطالبهگری نسبت به حاکمیت قانون صحیح و بسترساز صلح و آرامش در جامعه را مطرح کنید و گسترش دهید. پاسخ دوم این است که در رشته تخصصی حقوق بشر، دانشجویان معیارها و ارزشهایی را میخوانند و بحث میکنند که فرض بر جهانشمول بودن آنهاست. تلاش دانش حقوق در رشتههای مختلف این است که خود را با این موازین انسانی و جهانشمول هماهنگ کند. صلح از منظر موازین حقوق بشر برآیند همه فرهنگهاست او ادامه داد: از حقوق بشر تفسیرهای گوناگونی وجود دارد؛ گرچه استانداردهای فنی و تخصصی حقوق بشر بسیار تفصیلی است و اگر در جوامعی اجرا نمیشود یا دوگانه اجرا میشود، دلیل آن خود دولتها هستند که تن به این قواعد نمیدهند.
به طور مثال، حریم خصوصی یکی از این ارزشهای جهانشمول است که راجع به برخی مصادیق آن بحث وجود دارد مثل آنچه این روزها در کشور ما نیز درباره آن بحث میشود اما کلیت آن در جهان پذیرفته شده است. بنابراین، وقتی درباره صلح از منظر موازین حقوق بشر صحبت میکنیم یعنی موازینی که برآیند همه فرهنگهاست، به ویژه از منظر استانداردهای حقوقی تثبیت شده جهانی. بنابراین، ما به بخشی از آن استانداردهایی که ذیل مباحث حقوق بشر مطرح میشود اما بهشدت اختلافی است، کاری نداریم.
ضیایی فرد با بیان اینکه بسیار مهم است که در حوزه نظر و عمل، چه قواعد، ظرفیتها و اصولی وجود دارد که میتوانند در خدمت مطالعات صلح و بعد فعالیتهای عملی صلح طلبانه قرار گیرند، گفت: نکته دیگر اینکه مطالعات تخصصی صلح و نفی خشونت در دنیای امروز بهشدت گسترده است و در حوزههای مختلفی مثل روانشناسی، جامعهشناسی، ادبیات، اقتصاد و. . . انجام میشود. در رشته فلسفه، فیلسوفان تلاش میکنند تا به صورت مبنایی اثبات کنند که جهان تا چه اندازه از زیست منطقی، درست و آرمانی فاصله گرفته و به طور مداوم نظریهپردازی میکنند تا بتوانند فلسفه صلح و بنیادهای نظری اینکه صلح برای بشر بهترین انتخاب است را ترویج دهند. او افزود: در دانشکدههایی که اندیشه سیاسی میخوانند دکترای مطالعات صلح نیز بهشدت جریان دارد و متفکران متعدد نظریههای مختلفی را ارایه دادهاند و درباره آنها مثل صلح در اندیشه کانت، مطالعات زیادی صورت گرفته است. حتی درباره متفکرانی مثل هابز که به انسان نگاه منفی دارند، مطالعه شده است. در آرای اندیشمندان سیاسی ما نیز کار شده اما کسی نیامده از منظر صلحطلبی در آرای اندیشمندان کنکاش کند. بیشتر در آرای متفکران ادبی ما مثل مولانا، حافظ، سعدی خوب کار شده و انگشت شمار بین حکمای ما مثل فارابی آمده که بعضی از اساتید اندیشه سیاسی این کار را انجام دادهاند یا درباره برخی متفکران نزدیک به ما به طور مثال، از مشروطه به بعد مثل مرحوم نایینی یا آخوند خراسانی کارهای خوبی انجام شده است. در حوزه انسانشناسی کارهای زیادی در سطح جهانی انجام میشود اما نمیدانم که در دانشکدههای جامعهشناسی و مردمشناسی ما انسانشناسی با گرایش صلح مورد توجه است یا خیر که البته فکر نمیکنم زیرا ندیدهام کسانی که حتی در زمینه انسانشناسی کار کردهاند زیاد سراغ این حوزه بیایند.
ضیایی فرد اظهار کرد: در سطح دنیا و در حوزه انسانشناسی کارهای زیادی انجام شده است و در انسانشناسی جدید در حوزه مطالعات صلح، بین انسانشناسی فلسفی و انسانشناسی زیستشناسی ترکیب ایجاد کرده و هر دو را در خدمت صلح قرار میدهد. در سطح جهانی در حوزه مدیریت و حتی علوم نظامی نیز مطالعات صلح گسترش یافته است. در مطالعات ادیان مختلف نیز بحث مطالعات صلح جدی است. او با اشاره به اینکه برخی سندها در سطح جهانی تهیه شده که در جهت گسترش صلح است، گفت: به طور مثال، سند معروفی با عنوان «سند اخلاق جهانی» تدوین شده که برخی متفکران ایرانی مثل استاد ملکیان آن را ترجمه کردهاند. در این سند چند اصل را آوردهاند که این اخلاق جهانی است و همه فرهنگها و تمدنها میگویند که انسان برای داشتن یک زندگی اخلاقی باید آنها را رعایت کند. در مقدمه این سند تاکید میشود بر اینکه این سند برای این است که زندگی صلح آمیزتری داشته باشیم و از خشونتها دوری بورزیم. بنابراین، در مطالعات ادیان نیز بحث صلح وجود دارد. او افزود: موضوع دیگر بحث رشتههای هنری است. این رشتهها نیز در غرب بهشدت در حال آمدن به سمت مطالعات صلح هستند. در کشور ما هنوز این امر رواج پیدا نکرده اما در غرب، یک نفر دهها فیلم پایان دورهای مطالعات خود درباره صلح را ساخته است. تئاتر، گرافیک و نقاشی با تم صلح، جشنوارههای مختلف و جایزههای جهانی برای آن تعریف شده، بعضی سازمانهای برجسته حقوق بشری دنیا مثل عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، جشنوارههای مختلفی را برگزار میکنند که البته بعضی هنرمندان کشور ما نیز در بعضی از این جشنوارهها حضور یافته و جایزه گرفتهاند. کاربرد صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری ضیایی فرد کاربرد صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری اشاره و اظهار کرد: کاربردهای مختلف صلح و نفی خشونت در اسناد حقوق بشری موضوع دیگری است که باید به آن پرداخت. اسناد حقوق بشری در سطح دنیا وجود دارد که برای مطالعات صلح از منظر موازین حقوق بشر مبنا هستند. بیش از ۵۰ درصد از اسناد بینالمللیای که طی هفتاد سال گذشته و از زمان تاسیس سازمان ملل تاکنون در زمینه حقوق بشر نوشته شده، از دهه ۹۰ به بعد تدوین شدهاند یعنی از این دهه به بعد بحث حقوق بشر فنیتر شده و جزییات بیشتری پیدا کرده است. در سازمان ملل، موازین مربوط به صلح سالها از منظر روابط دولت با دولت مطرح بود و در منشور سازمان ملل نیز همین نگاه منعکس شد.
البته دو جا در منشور کلمه صلح و حقوق بشر مطرح شده اما فضای غالبی که در بدو شکلگیری سازمان ملل وجود داشت این بود که دولتها با یکدیگر نجنگند و روابط در سطح دنیا صلح آمیز باشد. پیرو همین، بحثهای خلع سلاح نیز مطرح میشد یا کسانی که در دوره بلوک شرق و غرب بحث توازن وحشت و توازن دو بلوک را مطرح میکردند باز به طور عمده به تعاملات دولتها با یکدیگر کار داشتند و در این میان، به افراد توجهی نداشتند. به این دلیل که در آن زمان در جامعه بینالمللی، فرد چندان نقشی نداشت و در حقوق بینالملل، دولتها تابع این حقوق محسوب میشدند، حتی سازمانهای بینالمللی را تابع فرعی به شمار میآوردند. اما به تدریج از دهه ۹۰-۸۰ به بعد، فرد در حقوق بینالملل برجستگی پیدا کرد و در اسناد بینالمللی نیز هر جا کلمه صلح به میان آمد به سمت صلح میان افراد سوق یافت و شقوق مختلف صلح فرد با خویش، با دیگران، با جامعه و با جهان وارد اسناد بینالمللی شد. بنابراین، در سندهایی که با عنوان سندهای صلح در سازمان ملل مطرح است تا قبل از دهه ۷۰، دولتمحوری حاکم است. درست است که کلماتی نیز آورده شده و امروز میتوانیم آنها را تفسیر و انسان را از آن استخراج کنیم اما عمدتا برای جلوگیری از جنگ و درگیری و مخاصمات مسلحانه تدوین شدهاند.
او تصریح کرد: مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را در یک دوره تصویب کرد که شورای امنیت بین امریکا و شوروی قفل شده بود و آنها با فعالیتهای نظامی خود دنیا را به لبه پرتگاهی میبردند که به جنگ این دو منجر شده و جامعه بشری را با مشکل مواجه کند. مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۵۰م، قطعنامهای را تحت عنوان «اتحاد برای صلح» تصویب کرد. این قطعنامه راهکارهایی را مطرح کرد که اگر شورای امنیت به بنبست رسید ما چه کنیم که جنگ نشود. شما وقتی این قطعنامه را مرور میکنید، میبینید که عمده بحثهای آن حول این محور است که کشورها از توسل به زور و مداخله در امور یکدیگر خودداری کنند، حل اختلافات بین دولتها از روشهای مسالمتآمیز باشد و برای آن در سطح بینالمللی سازوکاری نیز در نظر گرفته است.
ضرورتهای صلح او به وجود سند کوتاه دیگری با عنوان «ضرورتهای صلح» اشاره و تصریح کرد: سال قبل از «اتحاد برای صلح» مطرح شده اما به گستردگی آن نبوده و در سطح بینالمللی نیز خیلی معروف نیست. این قطعنامه، یک اعلامیه ۱۳بندی است که در آن نیز همان نگاه دولت محوری وجود دارد اما جملاتی در آن آمده که نشان میدهد که در فضای سال بعد از تصویب اعلامیه حقوق بشر (۱۹۴۸)، فضای حقوق بشری بر آنها حاکم بوده است. به طور مثال، همه دولتها تلاش کنند که آزادی کامل همه شهروندان را فراهم کنند یا همه افراد بتوانند آزادی مذهب خود را بروز دهند. سند بعدی در ۱۹۷۸ تحت عنوان «اعلامیه تدارک جوامع با زیست صلحآمیز» تدوین شد. از سال ۱۹۷۰ به بعد که تعداد کشورهای مستقل زیاد شد و کشورها مطالبات مختلف داشتند که البته بیشتر مطالبات جهان سومی بود تعداد اسناد نیز بیشتر شد. این اعلامیه هشت اصل را برشمرده و از کشورها خواسته که آنها را رعایت کنند؛ به طور مثال، اصل اول این است که هر ملتی فارغ از رنگ، ملیت، نژاد، اعتقاد، مذهب و شرایط اقتصادی باید از حقوق خود برای تعیین سرنوشت برخوردار باشد. دوم میگوید هرگونه برنامهریزی، اجرا و حمایت از اقدام تجاوز باید ممنوع باشد. اصل سوم میگوید هر کشور باید روح دوستی و حسن همجواری و همکاری فرهنگی، اقتصادی اجتماعی عادلانه در سطح جهان را مورد پیجویی قرار دهد. چهارم، هر کشور وظیفه دارد حق همه مردم را در سرزمین خود رعایت کند. اصل دیگر میگوید همه باید به رفع خلع سلاح کامل در سطح جهان کمک کنند. او گفت: دیگر اینکه همه باید کمک کنند هیچ کشوری مستعمره نباشد. اصل هشتم که اصل مهمی است و به کار امروز ما نیز میآید این است که هر کشوری وظیفه دارد که با هرگونه تلاش برای گسترش نفرت و تعصب کورکورانه مروج خشونت مقابله کند.
ضیایی فرد به سند «اعلامیه حق مردم به صلح» که در سال ۱۹۸۴ تدوین شد، اشاره کرد و افزود: این سند شامل چهار بند است و در آن، تاکید بر چهار موضوع کلی است؛ اول، همه دولتها و ملتها باید توجه داشته باشند که حق به صلح، حق مقدسی برای همه موجودات است. دوم، همه وظیفه داریم که نسبت به تحقق حقوق بنیادین همه اشخاص تلاش کنیم تا از این طریق صلح در همه جهان نهادینه شود. بند سوم، راجع به حل و فصل اختلافات است، باید سازوکارهای مختلفی در سطح ملی و بینالمللی تعبیه شود تا در زمان اختلاف راحتتر بتوان به صلح و سازش رسید. این اسناد متعلق به مجمع عمومی سازمان ملل بود. باید فکر و اندیشه افراد را تغییر داد ضیایی فرد به سند «اعلامیه فرهنگ صلح» که در مجمع عمومی توسط یونسکو تصویب شد، اشاره و تصریح کرد: بعد از تصویب این اسناد در سطح بینالمللی، به این نتیجه رسیدند که فقط با تصویب اعلامیه و تعیین بایدها و نبایدها نمیتوان در زمینه صلح کار زیادی از پیش برد و باید فکر و اندیشه افراد را تغییر داد. به همین دلیل، برای حوزه فکری و فرهنگی اهمیت قایل شدند و یونسکو بعد از چندین سال کار تحقیقاتی، در ۱۹۷۹ قطعنامه مفصلی را تدوین کرد که شامل دو بخش است و بخش دوم برنامه عملی دارد. در این اعلامیه، حدود ۱۵ مساله را مطرح کرده و گفته دولتها باید رعایت کنند تا فرهنگ صلح در جامعهشان تحقق پیدا کند. از اوایل هزاره سوم، در سازمان ملل یک اتفاق افتاد؛ اینکه انجیاوهای مهم صلح طلب دنیا گفتند که این سندهای کلی که شما راجع به فرهنگ صلح و… مینویسید کافی نیست. شما باید این را به عنوان یک حق بشری به رسمیت بشناسید تا ما -یعنی یکایک افراد- بتوانیم از شما و دولتها مطالبه داشته باشیم و این حق ما است.
او ادامه داد: فعالیت انجیاوها منجر به تهیه یک سند صلح با عنوان Luarca Declaration »در ۲۰۰۶ توسط آنها شد. در این سال، غیردولتیها توانستند یک اعلامیه حق به صلح تهیه کنند. تلاششان را ادامه دادند، یونسکو را نیز درگیر کردند تا اینکه در ۲۰۱۰ اعلامیه مفصل دیگری مجددا توسط غیردولتیها تحت عنوان «اعلامیه سانتیاگو» تهیه شد. در این اعلامیه در مواد مختلف مفصل اجزا و عناصر حق به صلح را تشریح کرده و درباره تعهد دولتها، سازمان ملل، خانواده و. . . توضیح داده است. این سند را به سازمان ملل دادند و دولتها با دیدن آن، جا زدند و آن را نپذیرفتند زیرا آنها را محدود میکرد. دولتها به مجمع مشورتی شورای حقوق بشر سازمان ملل ماموریت دادند که راجع به صلح مطالعه کند. این مجمع، چند سال جلسه برگزار و پرسشنامههایی را در دنیا توزیع کرد و در نهایت، متنی را تحت عنوان «اعلامیه حق بشر به صلح» تهیه کرده و آن را به شورای حقوق بشر داد و این شورا در سال ۲۰۱۶ آن را تصویب کرد. پس از آن نیز مجمع عمومی سازمان ملل آن را تصویب کرد. بعد از تصویب این سند، ۴۷۴ انجیاوی فعال دنیا بیانیه مشترکی را تهیه و با این سند که دست دولتها را باز میگذاشت، مخالفت کردند و هنوز این بحث جریان دارد. در سازمان ملل دیپلماتها انعطاف نشان دادند و قرار شد در سال ۲۰۱۸ دوباره «اعلامیه حق به صلح» در اجلاس مجمع عمومی مورد بازبینی قرار گیرد.
این پایان تلاشهای سازمان ملل در بحث هنجاری مربوط به صلح است. نکته اینکه نظام حقوق بشری سازمان ملل در حقهای مختلف توسعه زیادی پیدا کرده است و مجموعه این دستاوردها طبیعتا به جهان صلحآمیزتر کمک میکند. دکتر قانعی راد: پوپولیسم، جامعه را به سمت دوقطبی پیش می برد قانعی راد نسبت به خطر دو قطبی شدن جامعه با دامن زدن به مباحث پوپولیستی هشدار داد. دکتر محمد امین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در ابتدا با اشاره مباحث مفهومی پوپولیزم گفت: به نظرم فرایندی به نام فرایند نوسازی یا مدرن شدن جوامع وجود دارد که اتفاق می افتد، این هم به معنای تحول اجتماعی فرهنگی است که رخ می دهد و نه صرفا به معنای محدود مدرن شدن نیمه قرن نوزده. فردی که این تحول فرهنگی – اجتماعی را خوب تبیین می کند ماکس وبر است. او می گوید که اتفاقی که در این فرایند می افتد رشد عقلانیت و سازمان است. یعنی بروکراتیک شدن جامعه در کنار عقلانی شدن جامعه است. یعنی یک صورت زندگی اجتماعی که آنرا«سازمان» می نامد رشد می یابد و از طرف دیگر هم یک شیوه تفکر هم که آنرا عقلانیت می نامد رشد می کند. بنابراین عقلانیت و سازمان به نوعی با همدیگر مرتبط و مشروطند. وی گفت: بنابراین با مدرنیزاسیون یک فرایند سازمان یابی جامعه ایجاد می شود در صورتیکه قبلا جامعه سازمان نداشت. یا به صورت های ایلی، قبیله ای یا به تعبیری کامیونیتی در جریان بود. اما در اینجا می خواهد سازمان های شکل بگیرد. یعنی صورت های جدید زندگی اجتماعی است و افراد حزب، سازمان های غیر دولتی و… تشکیل می دهند. خود دولت برورکراسی را تشکیل می دهد. این سازمان ها همراه خودشان یک سری معیارها و ضوابط می آورند. که هرکدام برای خودشان از یک استاندارد برخوردار هستند. همان چیزی که وبر در کنار سازمان هم تعریف می کند که مبتنی بر یک سری قواعد غیر شخصی است، یعنی قواعد عام گرایانه که در شرایط مختلف باید تحقق پیدا بکند. در این فرایند که اتفاق می افتد یک سری از مردم عادی آسیب می بینند به دلیل اینکه در این سازمان ها نخبگان به یک سری امتیازات دسترسی پیدا می کنند. قانعی راد افزود: مثلا در دانشگاه یک سری دانشگاهیان جایگاهی پیدا می کنند و… ممکن است برخی ها در این فرایند احساس بی عدالتی بکنند و احساس کنند که سازمان ها و نخبگان موجود نسبت به آنها دارند بی توجهی می کنند. این افراد معمولا تمایلی به برهم زدن نظم اجتماعی دارند. این سازمان ها را دگرگون کرده و این عقلانیت موجود را به چالش میکشند و در مقابل آن یک عقلانیت دیگری را مطرح کنند که مدافع منافعشان باشد.
از طرفی ما اشخاصی داریم که دارای یک نظام فکری هستند که از این فرایند سازمان یابی جامعه آسیب دیده اند و یک رویکرد نوستالژیک به یک وضعیت قدیمی دارند. و تمایل دارند به آن وضعیت نوستالژی برگردند، یعنی در شرایط دموکراسی احساس امنیت نمی کنند. چرا که یکی از ویژگی های دموکراسی این است که ممکن است در بعضی جاها ناامنی هستی شناختی ایجاد بکند. چون به شما می گوید که انتخاب بکن، همان بحثی که کانت تحت عنوان روشنگری و مسئولیت پذیرفتن تصمیمات خود را بپذیرد می کند. وی یادآور شد: اینکه انسان قدرت انتخاب داشته باشد، درواقع یک وضعیت هولناکی ایجاد می کند که همه آماده نیستند که این وضعیت را بپذیرند. انسان ها مایلند که در یک فضای امن زندگی بکنند و برایشان تصمیم گرفته شود، و نخواهند در موقعیت های مختلف تصمیم بگیرند، چرا که انتخاب یک پدیده دشوار است. مثلا مکاتبی مانند اگزیستانسیالیسم بوجود می آیند که مسئله شان انتخاب است. درواقع اضطراب انتخاب مطرح می شود و اگزیستانسیالیسم هم در جامعه مدرن شکل می گیرد. به فرض مثال در جامعه قرون وسطی مسئله انتخاب جایگاهی ندارد. بنابراین یک سری افراد هستند که در عرصه اجتماعی از وضعیت سازمان یابی جامعه احساس نارضایتی می کنند. از طرفی هم افرادی هستند که به کانون های سیاسی نزدیکند و اساسا از شکل گیری این فرایند سازمان یابی اجتماعی که بتدریج نیروی تصمیم گیری را از مراجع اقتدار سنتی سلب می کند و به سازمان های مدرن می دهد احساس رنج می کنند. احساس یک آشوب می کنند که بعضا فرد احساس می کند که باید از آن جایگاه های اقتدار پیشین به صورت محکم دفاع کند. قانعی را در ادامه گفت: من این دو گروه را پوپولیزم سیاسی و پوپولیزم اجتماعی می نامم که به نظرم پوپولیزم اجتماعی در جامعه خودمان بسیار قوی است. یعنی تنها گروه هایی در عرصه سیاست نیستند که فکر می کنند که جامعه را باید سازمان زدایی کرد که طبیعتا برای آن کار باید نخبه زدایی کرد.
مثلا کاری که آقای احمدی نژاد در تعطیل کردن سازمان برنامه و بودجه کرد؛ یعنی ابتدا سازمان زادیی کرد و دوم نخبه ها را کنار زد. چرا که منظورم از نخبه گان، نخبه گان سازمانی است که در شرایط جدید پیدا می شوند نه نخبه ای که درون خانه اش نشسته است. پوپولیزم در واقع نمی خواهد که بر روی نیروی کارشناسی کشور حساب باز کند. هدفش هم توزیع پول و بهبود وضعیت مردم نیست بلکه بیشتر هدفش بازگشت به یک وضعیت نوستالژیک است. وی تصریح کرد: به همین دلیل است که می بینیم با وقوع انقلاب اسلامی فقط اقتدار شاه نیست که از بین می رود بلکه اقتدارهای دیگر مثلا در حوزه خانواده هم کاهش پیدا می کنند. درواقع دوره ای به نام دموکراسی به وجود می آید که باید رای مردم را به دست بیاوری. حالا چگونه این رای را به دست بیاوری؟ اینجاست که باج می دهد و از ثروت های ملی هزینه می کند. متاسفانه در جاهایی هم از باورهای ملی، دینی یا اعتقادات مردم هزینه می شود. این دو وجه المصالحه ای می شود که با آن ها به نوعی بازی شود تا بتوانند آن وضعیت پیشین را استمرار ببخشند. قانعی راد با اشاره به پوپولیزم علمی گفت: چیزی که در دانشگاه ها است و برخی افراد فکر می کنند که یک شبه می توانند بدون خوردن دود چراغی همه مدارج را طی بکنند. وقتی این دو با همدیگر تعامل برقرار می کند، فاجعه ایجاد می شود. به همین دلیل است که در همه جای دنیا وقتی قانون اساسی گذاشته می شود جایگاه نهادهای نخبه گرا تعریف می شود. مثلا آقای ترامپ سیاست پوپولیستی را به عنوان یک سیاست انتخاباتی نه یک سیاست عمومی، اتخاذ کرد. یعنی بلافاصله بعد از انتخاب شدن ایشان درامریکا هیچ سازمانی را نمی تواند دست بزند و هیچ نخبه ای را هم نمی تواند جابجا کند. یعنی بیشتر یک تاکتیک بود تا یک استراتژی. بنابراین من فکر می کنم که جامعه امریکا شرایط ادامه پوپولیزم را به ترامپ نخواهد داد. وی در ادامه به شخصیت محمد مُرسی پرداخت و گفت: در سال ۲۰۱۱ انقلاب مصر اتفاق افتاد و ۲۰۱۲ مرسی با فرایند انتخابات انتخاب شد. ایشان به جای اینکه کمک بکند که فرایند های دموکراسی در جامعه پیش برود به همان وضعیت نوستالژیک اندیشیدن پرداخت. مثلا شریعت گرایی را در جامعه مصر مطرح کرد و درواقع مقداری لبه سنت را بیشتر کرد. حالا برای پیش برد برنامه های خود چکار باید می کرد: یک راه این است که مجلس برنامه های او را بررسی و تصویب یا رد بکند. راه دیگر این است که توده مردم را به میدان بیاورید. توده های مردم را به این دلیل که می خواهید سازمان زادیی بکنید به میدان می آورید. به یک معنای می توان گفت ایشان موجب به بن بست رسیدن انقلاب مصر شد و نهایتا در سال ۲۰۱۳ با یک کودتایی که نظامیان کردند، که استدلالشان هم این بود که اگر می توان در میدان تحریر جمع شد و مبارک را سرنگون کرد، پس مرسی را هم می توان سرنگون کرد. بنابراین ارتش دخالت کرد که کاش این اتفاق نمی افتاد و مُرسی از این موقعیتی که مصر برای عبور از این گردنه پیدا کرده بود استفاده می کرد.
قانعی راد در ادامه به شخصیت اردوغان پرداخت و گفت: او تحصیلات دین دارد و مدرکی هم از دانشگاه مرمره در رشته اقتصاد ارائه کرده که محل بحث است. او یکی از محدود رئیس جمهورهاست که هیچ زبان خارجی بلد نیست، با طرح کنترل جمعیت مخالف است، هدفش هم تبدیل ریاست جمهوری به یک پست تشریفاتی است که بتواند قدرت داشته باشد. بحث بازسازی امپراتوری ترک ها را مطرح کرد، مثلا در استقبال از محمود عباس شانزده سرباز را در لباس سپاهیان شانزده امپراتوری ترک به کار برد. وی افزود: دو بحث در اینجا وجود دارد یکی بحث شخصیت های این افراد است که با هم شباهت دارند و یکی هم جایگاه جوامعی که در آن هستند است. شباهت های شخصیتی مانند بلندپروازی، توهم اندیشی، اغراق کردن درباره واقعیت ها و ناصادق بودن و…است. اما وضعیت تمدنی که اینها در آن زندگی می کنند که به نظرم بر پوپولیزمشان تاثیر دارد، یکی این است که اینها به امپراتوری های باستانی تعلق دارند. یعنی (پارسیان، فراعنه و عثمانی) اینها یک تاریخ بزرگ در پشت سر دارند که می تواند انرژی عاطفی ایجاد بکند. مثلا شهرهای بزرگ داشته اند. کشور ایران و عثمانی در برخورد با مدرنیته آسیب خوردند که این آسیب دیدگی شاید در ذهنیت این افراد بی تاثیر نباشد. به نظرم این شباهت ها در پوپولیزم بی تاثیر نیست.
قانعی راد در ادامه با اشاره به وضعیت آسیب پذیری کشورهای منطقه گفت: آقای مُرسی فرصتش را از دست داد و من معتقدم که اردوغان هم در معرض این خطر قرار دارد. به دلیل اینکه اگر پوپولیزیم خیلی پیش برود نهایتا ایجاد دوملت است. بعد ایستادن دو ملت در برابر همدیگر و فروپاشی و تجزیه و جنگ داخلی است. مثلا شما ببینید که درصد های ۵۱- ۴۹ درصدی درصدهای انفجاری است که ما عین این درصد را در مصر، ترکیه و ممکن است که چیزی شبیه این را در ایران داشته باشیم. یعنی وضعیت ایران هم در این زمینه مستثنی نیست. من معتقدم که ترکیه وضعیت اسفباری دارد، شکاف های قومی، اجتماعی، مذهبی دارد. شکاف های مدرن و سنتی وجود دارد، این را در مصر هم می بینیم. بنابراین ترکیه اردوغان در مرز خطر قرار دارد. به نظرم ایران هم اگر در این بازی بیافتد با این خطرات روبرو خواهد شد. یعنی آینده این کشور ظرفیت دوقطبی شدن را ندارد.
دکتر فاطمی: صلح، از درون مایه میگیرد دکتر سید محسن فاطمی، فوق دکترای روانشناسی، زمینههای ایجاد صلح را از دید روان شناختی مورد بررسی قرار داد و گفت: صلح میتواند در سطوح مختلف بینالمللی، داخلی، درونفردی و بینفردی اجرا شود و تحقق یابد. هرکدام از اینها مؤلفههای ویژهای دارند و به زمینههای گوناگونی برمیگردند، مثلاً در بحث از صلح بینالملل استراتژیهای حل تعارض و منازعات مطرح است و در این موضوع مهارتهای مذاکره بهصورت جدی خود را نشان میدهند. فاطمی اظهار کرد: صلح نیازمند یک درونمایه است. تا زمانی که این درونمایه را ایجاد نکنیم، هرچند تلاشهای صلحآمیز و صلحآفرین میتوانند بهواسطه بازوهای اجرایی تسهیل شوند اما صلح بهمعنای واقعی اتفاق نمیافتد. صلح باید با زمینههایش در خانه درون آدمها ایجاد شود. یک تمنای جدی ارتباطی روانشناسان نوعی فرایند رفتاری متقابل و تعاملی را در میان انسانها توصیف میکنند که متفاوت از دوستداشتن صرف است و بهنوعی موجب اتصال و پیوند میان افراد میشود، پیوندی که میان همسران، دوستان نزدیک یا والدین و فرزندانشان برقرار میشود و با عواطفی همچون محبت و اعتماد معنی مییابد. بهگفته دکتر فاطمی، همه انسانیهایی که، در فضایی بهدور از تعاملات غیرانسانی، در ارتباط با یکدیگر قرار میگیرند، طلبی را بهصورت خاص در ارتباطات روانشناختی خود دارند. بهعبارت دیگر، همه انسانها از بدو تولد میتوانند یک تمنای جدی ارتباطی داشته باشند که در ارتباط با والدین، دوستان، همسایهها، همکاران و در زندگی زناشویی دیده میشود. اسم این تمناها «تمناهای عاطفی» است و همه انسانها در همه روابطشان، این تمناهای عمیق عاطفی را دارند، تمناهای عاطفی که بهدنبال اتصالهای عاطفیاند، یعنی همه آدمها، مخصوصاً در رابطههای عمیق و نزدیک، به دنبال این هستند که اتصال عاطفی با دیگران را تجربه کنند. به هر میزان که تمناهای عاطفی انسانها بهتر پاسخ داده شود و بیشتر اتصال عاطفی را تجربه کنند، احساس امنیت درونی آنها بالاتر خواهد بود. برعکس، هرچه تمناهای عاطفی انسانها کمتر پاسخ داده شود و اتصال عاطفی ایجاد نشود، «انفصال عاطفی» بهوجود میآید و احساس عدم امنیت را ایجاد خواهد کرد. تمناهای عاطفی ممکن است بهصورت آشکار و مستقیم بر زبان آورده شوند و ممکن است با نگاه بیان شوند. این متخصص فوق دکترای روانشناسی پیوندهای انسانی را چنین توضیح میدهد: وقتی به همسر یا دوستتان میگویید «یک لیوان آب به من بده!»، این یک تمنای عاطفی در سطحی بسیار کوچک و محدود است. اگر او آب را به شما داد، میشود اتصال عاطفی. اگر برگشت و گفت «خودت دست داری. چرا خودت برنمیداری؟»، میشود انفصال عاطفی. اگر رویش را برگرداند و از اتاق بیرون رفت، میشود «امتناع عاطفی». او ادامه داد: انسانها به هر میزان اتصالهای عاطفی را بیشتر تجربه کنند، احساس امنیت درونیشان بالاتر خواهد بود و اولین فضای شکلگیری این اتصال عاطفی در درون خانواده و دوران کودکی است، یعنی انسانها بهمجرد حضور در این جهان میتوانند این اتصالات عاطفی را از پدرومادر دریافت کنند. بنابراین اگر بچهای گریه میکند و مادر بهآرامی او را در آغوش میگیرد و نوازش میکند، تمنای عاطفی او با اتصال عاطفی همراه خواهد بود و اگر مادر با پرخاش به کودک خود برگردد و بگوید: «چقدر سروصدا میکنی!»، با ستیزهجویی عاطفی همراه خواهد بود. دکتر فاطمی در همین موضوع از «استقبالهای عاطفی»، «ستیزهجوییهای عاطفی» و «استنکافها» یا «امتناعهای عاطفی» نام میبرد و میگوید: به هر میزان که از استقبالهای عاطفی بیشتری برخوردار باشیم، احساس امنیت بیشتر و احساس بهتری نسبت به خودمان خواهیم داشت. مثلا اگر برای کسی لطیفه تعریف میکنیم، انتظار داریم که مخاطب با چشمان علاقهمند به ما نگاه کند و در پایان لبخند بزند. ولی اگر فقط نگاه کند و بعد که لطیفه تمام شد، برگردد و بپرسد: «پول خرد داری؟»، اینجا انفصال عاطفی اتفاق میافتد. انفصالهای عاطفی احساسهای بد و گرههای درونی را در انسان ایجاد میکنند و میتوانند منشأ بسیاری از ستیزهجوییها یا رفتارهای نابهنجار بعدی باشند. انسان، کاتالوگی از گذشته خویش است ذهن ما عادت دارد که هر مسئله ای برایش روشن باشد. برای همین هم هنگامی که به یک موضوع مبهم یا حلنشده برخورد کند، تا زمانی که به پاسخ قانعکنندهای نرسد، همواره به دنبال پاسخ میگردد و همه انرژی خود را روی این موضوع میگذارد.
دکتر فاطمی گفت: زمانی رفتارهای پیشخدمتها در کافههای وین، توجه یک روانشناس اهل لیتوانی را به خود جلب کرد. او دید که آنها سفارشهای زیادی از مشتریان میگیرند و بدون اینکه چیزی را در جایی یادداشت کنند، همه سفارشها را بهطور کامل به همکاران خود منتقل میکنند. این سؤال برای بلوما زایگارنیک پیش آمد که چطور این همه داده در ذهن این افراد میماند. بعد از پرسوجو متوجه شد که هیچکدام از پیشخدمتها بعد از گفتن سفارشها به همکارانشان دیگر چیزی از آن در یادشان نیست ولی تا قبل از آن در ذهنشان بسیار شفاف و روشن بوده است. تحقیق روی این موضوع زایگارنیک را به این نتیجه رساند که ما کارهای ناتمام را بیشتر به یاد خواهیم آورد. مثلاً اگر در حالی که در جلسهای نشستهاید، خودروتان در جای نامناسبی پارک شده باشد که احتمال حمل آن با جرثقیل باشد، یا اگر سماور شما در اتاق بغلی در حال جوشیدن باشد و نگران آن باشید، نمیتوانید با تمرکز کامل و آنطور که باید و شاید به کارتان بپردازید. دکتر فاطمی با اشاره به اینکه کارهای ناتمام تمرکز را از انسان میگیرند و باعث میشوند که افراد با خودشان کولهباری از گرههای مختلف را حمل کنند، افزود: هرقدر انفصالهای عاطفی در انسانها بیشتر باشد، اصل زایگارنیک بیشتر مطرح میشود، شدت درگیریهای ذهنی افراد بیشتر میشود و ازلحاظ درونی به آرامش کمتری میتوانند برسند. انسان کاتالوگی از تجربههای گذشته خویش است که بهواسطه اتصالها یا انفصالها یا استقبالهای عاطفی در وی نقشآفرینی میکنند. همین موضوع باعث میشود تا بتوانیم تمایلات مختلفی در حوزههای مختلف ستیزهجویی و رفتارهای نابهنجار یا رفتارهای غیرصلحآمیز از خودمان نشان دهیم. آموزههای دینی و آرامش درونی در نظریههای مختلف روانشناسی بین امنیت بینالمللی و امنیت درونی افراد رابطه درنظر گرفته شده است. امنیت و آرامش درونی بیشتر آدمها، امکان صلح و آرامش بیشتری را برای افراد و اطرافیانشان فراهم خواهد کرد.بهگفته مدرس دانشگاه هاروارد، خاستگاه درونمایههای صلح در درون آدمهاست.
در آموزههای دینی هم اشارات بسیار زیادی برای اتصالهای عمیق عاطفی بین انسانها وجود دارد، برای مثال، در فرهنگ دینی ما سلامکردن فضیلتی است که فضایی آرامشمحور را ایجاد میکند. سلام در فرهنگ اسلامی با صلح رابطه بسیار مهمی دارد. سلام با هِلو و های (در فرهنگ غربی) خیلی فرق دارد چون هم امنیت را دربردارد، هم سلامت و هم احساس اتصال و آرامش را در خود دارد.
دکتر فاطمی که از جلسات درس صاحبنظران فلسفه و عرفان اسلامی ازجمله علامه محمدتقی جعفری نیز بهره برده است، میگوید: در تعاملهای اجتماعی مختلف، یکی از مهمترین راههای جلب رضایت خداوند اندوهزدایی از قلب دیگران است. مجموعه روایتهای مربوط به دوستداشتن دیگران در آموزههای دینی به این نکته میپردازند که ما باید بتوانیم هم در بعد درونفردی و هم برونفردی فضای آرامش را ایجاد کنیم و اولین بستر برای این موضوع فضای درونفردی است، برای همین عارفان میگویند تا زمانی که در درون آرامش نیابید، صلح تحقق نخواهد یافت. رابطه عمیق خانوادگی تحقیقات نشان داده است در خانوادههایی که بین اعضا رابطه با کیفیت همراه با صمیمیت و اعتماد و رفاقت وجود نداشته باشد، میزان ابتلا به بیماریهای مختلف و رابطههای تهاجمی و ستیزهجویانه بیشتر است. دکتر فاطمی بر کیفیت روابط میان انسانها بهعنوان یکی از عوامل مهم ایجاد صلح تأکید میکند و میافزاید: مطالعهای در دانشگاه سیاتل نشان داده است که برقراری رابطهای عمیق با همسر یا فرزند برای بیست دقیقه در روز از بسیاری از چالشهای ارتباطی جلوگیری خواهد کرد. هرچه تلاش بیشتری برای فهمیدن و حمایت عاطفی در رابطههای بینفردی صورت گیرد، رابطهها آرامش بیشتری دارند و صلح بین افراد بیشتر میشود. او به سه نوع رابطه انفعالی، ستیزهجویانه و بیانگر و تأثیر آنها در کیفیت رابطهها اشاره و تصریح کرد: روابط انفعالی میان اعضای خانواده و ناتوانی در بیان نظرات در درازمدت صلح درونی را تحت تأثیر قرار میدهند و تحقیقات نشان دادهاند که بین رفتارهای انفعالی و ابتلا به بیماریهای مختلف، ازجمله آسم و بیماریهای قلبی و عروقی و …، ارتباط وجود دارد. رفتارهای تهاجمی و ستیزهجویانه هم باعث میشوند تا دوستیها کم و دشمنتراشیها بیشتر شوند و انسانها گرههای بیشتری داشته باشند. اما مدیریت رفتارهای ستیزهجویانه و بیانگری و ابراز عقاید بدون تحقیرِ مخاطب از عنصر حکمت و فرزانگی و درایت سرچشمه میگیرد و زمینهساز صلح اجتماعی است. دکتر فاطمی ازجمله عوامل ایجاد اشکال در استقرار صلح در روابط انسانی به تحقیر اشاره کرد و افزود: اگر تحقیر در یک فضای خانوادگی یا اجتماعی زیاد بود، آرامش کم خواهد شد. فضاهای صلح محور باید ضدتحقیر باشند. استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد طمع، حسد و حرص را ریشه ناراحتیها و مشکلات در روابط انسانها دانست و گفت: هرقدر این روحیات بیشتر باشند، انسانها صلح درونی کمتری دارند.
چون این ویژگیهای رفتاری موجب درگیریهای هیجانی بیشتر و درنتیجه آرامش کمتر میشوند. در الاشارات و التنبیهات ابن سینا هم آمده است که یکی از ویژگیهای کسانی که به مقامات عرفانی میرسند این است که اشتغالات روزمره را کنار میگذارند و همین کار به آرامش درونیشان کمک میکند. عارفان با رسیدن به هوشیاری بالا در درون و بیرون از ابتسام و تبسم برخوردارند. با خوببودن حال آدمها پایههای آرامش گسترده میشود، انسانها توسع وجودی را تجربه خواهند کرد، از رخوت فارغ میشوند و فضاهای صلحمحور ایجاد میشود. وقتی رابطهها صلح آمیز باشند، انسانها به همدیگر امید را منتقل میکنند. دکتر فاطمی با بیان اینکه اضطراب رابطه مهمی با فقدان آرامش دارد، گفت: امروزه گروههای مختلفی در جهان با سوء استفاده از نام اسلام مشغول فعالیتهای مختلف علیه اسلام هستند. بررسی آنها ازنظر روانشناختی نشان از بستر ناآرام درونی و فضای اضطرابآفرین درونفردی بسیار بالا در این افراد دارد.
منبع: شفقنا
نظر شما :