مراسم بزرگداشت روز دانشجو در پژوهشگاه برگزار شد
دکتر خانیکی: حادثه 16 آذر دستخوش گسیختگی در فهم تاریخی است
معاونت فرهنگی و اجتماعی، به مناسبت 16 آذر، روز دانشجو، مراسمی با شرکت آقای دکتر هادی خانیکی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و استاد رسانه برگزار کرد. در این مراسم ابتدا خانم دکتر اشرف بروجردی، معاون فرهنگی و اجتماعی پژوهشگاه، به میهمانان خیرمقدم گفته و روز دانشجو را به دانشجویان تبریک گفت. سپس دکتر خانیکی سخنرانی خود را ایراد کردند. در انتهای این مراسم نیز از اعضای هیئت تحریریه نشریه دانشجویی " بیان" (از نشریات پژوهشگاه) و فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد و دکتری پژوهشگاه تقدیر و تشکر صورت گرفت. دانشجویان پزوهشگاه نیز از آقای کاظمزاده، کارشناس تحصیلات تکمیلی، به جهت زحماتی که برای دانشجویان متقبل میشوند، تقدیر و تشکر کردند.
در ادامه متن سخنرانی آقای دکتر خانیکی که بهصورت مکتوب به معاونت ارائه کردند، آمده است.
جنبش دانشجویی ، فهم تاریخی و چشم اندازهای آینده :
از هم گسیختگی خوانشها در پرتو روزمرگی سیاسی در ایران
مؤلف :دکتر هادی خانیکی
شصت و سه سال است که حادثه 16 آذر بهعنوان روز دانشجو پاس داشته می شود. اما امروز مهم است که تأملی در باب فهم تاریخی این روز گفت و گویی داشته باشیم . 16 آذر از این حیث که بازیگرانی متفاوت با بازیگران گفتار رسمی را در ایران به یاد میآورد و قهرمانان آن با قهرمانان تولید شده در گفتاری رسمی سازگار نبودهاند، تا سالها در گفتارهای رسمی نادیده انگاشته میشد. بدین ترتیب بزرگداشت این روز منحصر به کسانی بود که خواهان درهم شکستن الگوی انحصاری بازنمایی تاریخ مبارزات سیاسی از سوی نظام رسمی بودند.
در عین حال، این روز یادآور مبارزات مردمی علیه سلطهای استعماری است. گفتمان مسلط آن دوره در مبارزه با استعمار و استیلای امپریالیستی مهم است . این نکته سبب شده است در شرایطی که رویارویی استثمار درگفتارهای رسمی نادیده گرفته میشود، از این حادثه و روز دانشجو در گفتمان غیر رسمی، تصویری ضد آمریکایی و "ضد استبدادی " ارائه شود. اما وقتی همین تصویر به گفتمان رسمی پس از پیروزی انقلاب نقل مکان می کند، چالشهای غیر رسمی که چارچوبهای کنش هویتی دیگری دارند، تصاویری روز به روز در معرض تغییر بیشتر از روز دانشجو عرضه میدارند.
ملاحظه میشود که چگونه یک حادثه تاریخی بازخوانی و پاره پاره میشود. مورد تاویلهای گوناگون قرار میگیرد ، چشم اندازهای متعارض با یکدیگر را در خود جای میدهد و بدین ترتیب حیات و ممات مکرر خود را تکرار میکند . در این صحبت قصد دارم ضمن بررسی توصیفی این الگوی حیات تاریخی با نگاه آسیب شناسانه، به چند پارگی آن و به ضرورت یافتن راهی متفاوت برای خوانش نتیجه بخشتر از افقهای تاریخی بپردازم .
الگوهای بدیل گفتگو با خاطرهها ونمادهای تاریخی
خوانش خاطرههای تاریخی در پرتو چشم اندازهای تازه و تجربیات تازه، بخشی اجتناب ناپذیر از حیات اجتماعی است. جدال بر سر مقوله شانزده آذر و سرنوشت آن و جا به جا شدن موقعیت آن در میان گفتارهای رسمی و غیر رسمی نشانگر این واقعیت معرفت شناسانه است که تاریخ نه امری وابسته به گذشته، بلکه مقولهای است که با قوت به فعلیت حیات اجتماعی وابسته است .
بحث و جدل در باب معنای حوادث تاریخی بههیچ روی به جامعه ایرانی منحصر نیست. هیچگاه تاریخ تفکر جامعه غربی نیز از بحث در باب سرشت دمکراسی مدرن و یونان و رم باستان، یا نسبت میان قرون وسطی و دوران جدید تهی نشده است و هنوز هم به نظر میرسد این قبیل مباحث روزآمد و کاملا مرتبط با نحوه پرداختن به امور جاریاند.
اما همچنان که انسان بر مبنای خلق و خوی فردی خود و قضاوتی که نسبت به اکنون خود و چشماندازی که برای آینده خود ترسیم میکند، گذشته خود را به انحاء گوناگون فهم و در باب آن قضاوت میکند، جوامع گوناگون نیز در مقاطع گوناگون الگوهای متفاوتی اختیار میکنند. این نکته، بهویژه در عرصه منازعات روزمره سیاسی، بهنحوی بارز و صریح آشکار میشود. مقوله خوانش خاطرهها و تاریخ با مقتضیات عرصه سیاسی، محصول همین واقعیت است .
در الگوهای مفاهمه جویانه سیاسی، تاریخ بهمثابه فراهم کننده بستر فهم مشترک مطرح میشود. در این الگو کمتر عادت به فراموشی وجود دارد. تاریخ با همه تکثر و تنوع و ناسازهها و ناهمرنگیها مستمرا خوانده و به یاد آورده میشود. تاریخ کارکردی مشابه با خاطرههای مشترک در روابط میان فردی بازی میکند. خاطرههای میان فردی در فرایند یک رابطه سالم و دوستانه به یاد آورنده ریشهها و الگوهای زیست مشترکاند. در پرتو بازخوانی خاطرهها، تفاوتهای امروزین کم بها قلمداد و تحکیم ارتباطات در پرتو پیشینهها خواسته میشود.
خاطرههای تاریخی برای یک ملت در فرایند مفاهمه سیاسی همواره سازنده بستری برای کاستن از بار تفاوتها و کمتر جدی گرفتن منازعاتاند. نمادهای تاریخی همواره ساخته و پرداخته میشوند. بیشتر تلاش میشود فراموشی نسبت به آنها راه باز نکند، از فداکاریها اسطوره سازی میشود و اسطورهها مبنای فهم مشترک میشود. روی موافق به گذشتهها ، زمینهساز روی موافق به یکدیگر در بستر یک مصالحه سیاسی است. در این الگو، مدلهایی نیز برای وصف تحریف تاریخی و بازخوانی آنها مطرح میشود. اما طرح این تحریفات هم برای بازنمون کردن وجوه همبسته خاطرههاست. در تجربه تاریخی خود ما، در کنار هم قرار دادن تصاویر نهادها و شخصیتهای موثر در تحولات بزرگ، مثل انقلاب اسلامی سال 57 به رغم تفاوتها و سوگیریهای متفاوت بعدی، هدفهایی از این دست را دنبال میکند.
اما منازعات تند سیاسی راهی دیگر در خوانش خاطرههای تاریخی میگشایند. چنانکه در منازعات میان فردی نیز گاهی خاطرههای گذشته بستر تعمیق کینه جوییهای امروزین را میگشایند، خاطرههای تاریخی نیز بستر تعمیق و ریشهدار کردن عرصه منازعات هستند. در این فرایند نیز تحریفاتی از تاریخ ضرورت پیدا میکند، اما این تحریفات همواره در جهت تشدید عرصههای ستیز و تعمیق آنها و مسدود ساختن باب گفتگو هستند. الگوهای کلام ستیز همواره در بازنماییهای تاریخی ابعاد مصرحی را فراموش میکنند و ابعاد معینی را به یاد میآورند . همواره در نقد و بررسیهایی که از دو سوی منازعه صورت میپذیرد، این ادعا مستمرا دیده میشود که : چطور فلان بعد آشکار تاریخی را نادیده انگاشتهاید. در الگوهای ستیزآمیز گفتار سیاسی به حسب جایگاه و موقعیت بازیگران سیاسی نمادهای تاریخی جابهجا میشوند. بازیگری که یکروز به افزودن نمادی به خود به سختی اصرار میورزید، در موقعیتی دیگر همان نماد را به طرف مقابل خود ارجاع میدهد. ماجرای مواجهه نمادین دکتر شریعتی طی این چهل سال چنین وضعیتی را نمایان میکند. دکتر گاهی در میان روایتگران رسمی نظام سیاسی است و گاهی در کنار منتقدان و مخالفان آن. گویی هر دو مصلحتطلبانه و در جهت تامین منافع روزمره خود او را میستایند و یا میرانند.
آسیبشناسی خوانش خاطرات تاریخی در ایران
آنچه در این زمینه عرضه شد، کم و بیش به همه موقعیتهای منازعه سیاسی باز میگردد و این مسئله شاید به ایران هم منحصر نباشد. اما آنچه مسئله را در ایران به یک قضیه ناخوشایند بدل میکند، آن است که در جامعه ما به دلایلی گوناگون سیاست در عرصه فرهنگی و اجتماعی ما واجد اولویت هستی شناختی شده است. به نحوی که سیاست تعیین تکلیف کننده تحت هویتها و ماهیت آنها شده است. اولویت امر سیاسی اگر با سرشت منازعهآمیز سیاست در ایران و فقدان تجربه و فرهنگ مفاهمه همراه شود، آنگاه میتوان راز گسست و انقطاع تاریخی ما را بهتر فهمید.
ما غالبا در پرتو سیاست از تاریخ خود گسستهایم، به این جهت معمولا تاریخ و پیشینه ما دستاویز نوعی روزمرگی مبتذل در عرصه سیاسی شده است. ابعاد این ماجرا شاید در خصوص حوادثی نظیر 16 آذر چندان فاجعه بار نباشد، اما به یاد داشته باشیم که فهم ما از حوادث مهم تاریخی از صدر اسلام گرفته تا امروز و در باب تک تک مواریث مهم تاریخی و فرهنگی ما مصداق دارد. البته ابعاد این مسئله چنان است که مواریث تاریخی و فرهنگی ما کمتر در پرتو یک الگوی خوانش آکادمیک و روشمند مورد مطالعه قرار گرفتهاند. روشمندی خوانش تاریخ و تاریخ تفکر در غرب صرفاً وابسته به سنت نیرومند آکادمیک آن نیست، بلکه مهمتر از آن وامدار پیوستگی فرهنگی در عین تحول است. اما در ایران دست به گریبان نوعی گسستگی همراه با دور در سنتها و تکرار تجربههای تلخ بارها تجربه شدهایم.
امروزه حادثه 16 آذر نیز در ایران دستخوش یک چند پارگی سیاسی و در نتیجه گسیختگی در فهم تاریخی است. گروهی هویت واقعی بازیگران اصلی را نادیده میگیرند و تنها به مضمون ضد امریکایی آن برای پیشبرد مقاصد کوتاه مدت خود در حال حاضر میاندیشند. گروهی دیگر به بازیگران متفاوت آن تکیه میکنند و مضمون ضد امپریالیستی را از یاد میبرند. این فاجعه از هم گسیختگی خاطرات تاریخی نتیجه روزمرگی امر سیاسی است .
ما معمولاً خو کردهایم که در باب اتلاف منابع طبیعی و اقتصادی مانند آب و نفت و غیره نگران باشیم، اما هیچگاه درک نکردهایم که خاطرهها و پیشینههای تاریخی نیز میتوانند و ضروری است که موضوع نگرانی باشند. خو کردن به آنکه از خاطرهها صرفاً در عرصه منازعات روزمره سیاسی بهره برداری کنیم، به این معناست که جهت ساماندهی به ساختار تک پایه قدرت، منابع حیاتی هویت بخشنده و معنا دهنده در عرصه فرهنگی را نابود کنیم. نمیتوان تردید کرد که تغییر این رویارویی متصلب به نحوی به ساختارهای اجتماعی و سیاسی وابسته است. تنها با چند پایه شدن و کثرت در عرصه سیاسی که در دمکراسی تجلی میکند و با قدرت یافتن نهادها و جامعه مدنی است که امکان خوانش رها از مقتضیات سیاست اعم از وجه مفاهمه جویانه یا ستیزه جویانه آن فراهم میشود.
در این فهم متکثر و دموکراتیک است که میتوان از گذشته و حال درکی گفت و گویی و انتقادی داشت، میان" حقیقت" و "تقویت" رابطهای واقعی و ممکن پیدا کرده و تفاوتهای نسلی را در حیات دانشجویی، هم در مضمون و هم در شکل با وضوح بیشتر دید. دانشجوی امروز با دانشجوی دیروز، سیاست ورزی امروز، با سیاست ورزی دیروز متفاوت است ، قوت و ضعف آن، خوبی و بدی آن، پسندی و ناپسندی آن بیش از آنکه معلول و محصول روانشناسی دانشجویان باشد، معلول و محصول جامعهشناسی قدرت سیاسی و نهاد دانشگاه است. نقد امروز جنبش دانشجویی و نگرانی نسبت به آینده آن بدون نقد امروز نهاد دانشگاه، نهاد سیاست و نهاد جامعه و بدون نگرانی نسبت به آینده این سه، نقدی ناتمام است.
نظر شما :