مردم تسلیم دین دولتی نمی شوند/بازخوانی گفت و گویی با مرحوم دکتر صادق آیینه وند
چندی پیش آقای قرائتی گفته بود نیمی، یا بیش از نیمی از جوانان ما نماز نمیخوانند. ایشان مسئولیت ستاد اقامه نماز را بر عهده دارند و به همین دلیل حرفی که میزنند و آمار و ارقامی که ارائه میدهند حتی اگر منطبق بر واقعیت نباشد به آن بسیار نزدیک است. به نظر شما چنین آماری در کشور ما که مدعی حکومت اسلامی است چه معنایی دارد و اساسا میتوان چنین چیزی را معیار دینی بودن یا نبودن جامعه دانست؟
جامعه دینی با حکومت دینی فرق دارد، ممکن است در کشوری حکومتی دینی برقرار باشد اما مردم آن کشور چندان ملتزم به دین نباشند، یا برعکس در کشوری حکومتی دینی روی کار نباشد اما مردم آن دیندار باشند، مثلا کشور ما قبل از انقلاب همین حالت را داشت. یا مردم سوریه اغلب دیندارند اما حکومت سوریه یک حکومت سکولار است. نباید تصور کنیم با تشکیل حکومت دینی، لزوما همه مردم دیندار میشوند. در مجموع در کشور ما بعد از انقلاب کنشهای دینی بیشتر شده است. من این حرف را قبلا هم زدهام که در دوره دانشجویی از تبریز میآمدیم، وقت نماز صبح که اتوبوس توقف داشت فقط بنده و دوست دانشجوی دیگری برای نماز خواندن از اتوبوس پیاده شدیم. اما الان اینطور نیست و وقتی اتوبوس یا قطاری در ساعت نماز توقف میکند تعداد بسیار زیادی از مسافران برای اقامه نماز پیاده میشوند. البته الان جمعیت هم خیلی بیشتر از سی و چند سال پیش است و طبعا تعداد کسانی که نماز میخوانند بیشتر شده اما این به این معنا نیست که همه مردم اهل نماز و روزهاند. آقای قرائتی حتی شاید در ارائه آمار خویشتنداری کردهاند چون واقعیت این است که نه فقط جوانان بلکه بیشتر مردم، امروز نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند. شاهدش همین ماه رمضانی که گذشت؛ در در ایام ماه مبارک من به همراه چند نفر از دوستانم قبل از افطار به کوه میرفتیم و تا وقت افطار آنجا بودیم. بنده میدیدم که اکثر کسانی که آنجا هستند روزهخواری میکنند. شاید الان غلبه با جمعیتی باشد که اهل نماز و روزه نیستند اما مساله این است که نماز و روزه ملاک و معیار مذهبی بودن یا نبودن اشخاص نیست. ابوعلی سینا هم نماز نمیخواند اما او یکی از بزرگترین موحدین تاریخ اسلام است. او یک فیلسوف بزرگ الهی است و کسی نمیتواند تاثیر علمیاش را در فلسفه اسلامی و در گسترش الهیات منکر شود. اساس دین دو چیز است؛ توحید و تسلیم. پس اگر مردم یک جامعه موحد باشند و تسلیم امر خدا باشند آن جامعه یک جامعه دینی خواهد بود. در زمان رسول خدا (ص) شخصی کار قبیحی انجام داده بود و حد بر او جاری شده بود، مردم دور او جمع شده بودند و به او توهین میکردند. رسول خدا وقتی رفتار مردم را در قبال آن شخص دید فرمود او را لعنت نکنید، برایش دعا کنید، چون دو چیز در دل او هست؛ یکی حب خدا و دیگر حب پیغمبر خدا و همین کافی است که شما برایش دعا کنید و بدانید به مسیر در ست برمیگردد. استاد حکیمی هم همیشه میگفت ما نباید به ظاهر جوانها نگاه کنیم و بر اساس ظاهرشان درباره آنها قضاوت کنیم چون محبت خدا و پیغمبر خدا در دل آنها هست. اگر از این منظر نگاه کنیم بله جامعه ما دینی است، از قدیم هم همینطور بوده و خواهد بود. اما اگر به جامعه از منظر شریعت نگاه کنیم و ببینیم فروع دین یعنی نماز و روزه و... تا چه حد در آن اجرا میشود، ممکن است به همین آمار و ارقامی برسیم که به آن اشاره کردید. بنابراین جناب آقای قرائتی - حفظه الله- از منظر شریعت نگاه کردهاند در حالی که ما برای بررسی دینی بودن یا نبودن جامعه باید به اصل توحید بپردازیم و ببینیم به لحاظ معنوی مردم ما موحد هستند یا نه.
در این صورت تکلیف احادیثی از این دست چه میشود که فاصله کفر و دین نماز است؟
اگر مردم یک جامعه در دل موحد باشند و تسلیم امر خدا باشند، مرحله اصلی را طی کرده و جامعه موحد و دینی را تشکیل دادهاند. در همین جامعه اگر کنش الهی و دینی هم داشته باشیم یعنی به شرائع دینی هم وفادار باشیم و آنها را عملیاتی کنیم، نور علی نور است اما نمیتوانیم بگوییم کسی که نماز نمیخواند کافر و ملحد است مگر اینکه منکر باشد. «کاهل نماز» یعنی کسی که در خواندن نماز تنبلی به خرج میدهد از دین خارج نمیشود مگر اینکه انکار کند و بگوید اصلا برای چه باید نماز خواند؟ که این بحث دیگری است ولی جامعهای که نماز نمیخواند لزوما جامعه غیر دینی نیست. آنها هم که نماز نمیخوانند انشاءالله بعدا میخوانند. یک نفر را دیدم که نماز نمیخواند به او گفتم چرا نمیخوانی؟ گفت من یک مقداری سنم که بالاتر برود نماز را شروع میکنم. یعنی نیت او خواندن بود. خب چنین کسی مسلمان و موحد است و اعتقاد به نماز دارد. یا بعضی افراد به روزهداران میگویند خوشا به حال شما، کاش ما هم توان روزه گرفتن داشتیم. این نیت، نیت درستی است و خدا دست این افراد را انشاءالله به خاطر نیت درستشان میگیرد. اما جامعهای که علاوه بر نیت درست آداب و احکام شریعت نیز در آن جاری و ساری باشد، جامعه مطلوب اسلام است که البته حتی در زمان پیغمبر (ص) هم محقق نشده. در زمان حکومت علی ابن ابیطالب علیه السلام در ماه مبارک رمضان عدهای روزه میخوردند و بر پشت بام شرابخواری میکردند و آواز میخواندند که یعنی بله خبری نیست. اینطور نیست که جامعه زمان پیغمبر بهتر از جامعه ما بوده باشد. من قبلا هم این حرف را زدهام که مردم ما از مردم عهد پیغمبر مذهبیتر و متدینترند. مردم عهد رسولالله پیغمبر را میدیدند، شاهد نزول وحی بر ایشان بودند اما بسیاری از آنها مرتکب گناه و اشتباه میشدند درحالیکه مردم زمان ما چیزی ندیدهاند و «تابعون باحسان» هستند و باید قدر آنها را دانست.
گروهی بر این عقیدهاند که اجرای قوانین و اصول شریعت خیلی مهم نیست، مهم این است که در یک جامعه دروغ رواج نداشته باشد، ریا و نفاق نباشد و اینکه مردم نماز بخوانند یا نه خیلی اهمیت ندارد. از طرف دیگر گروهی منتقد این عقیده هستند و میگویند چنین برخوردی با دین راه را برای اباحهگری باز میکند و بنیانهای اعتقادی مردم را سست میکند و شریعت را در جامعه کمرنگ میکند. نظر جنابعالی دراین باره چیست؟
قرآن میفرماید «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» اما آیا هر نمازی این قابلیت را دارد؟ نماز اگر نماز واقعی باشد ما را از فحشا و منکرات دور نگه میدارد. اگر مشکلی هست در نحوه ادای نماز است. طرف فرشفروش بود و فرشهایش را گم کرد، هر چه فکر کرد به خاطر نیاورد که فرشها را کجا گذاشته. شاگردش به او گفت وقت نماز دارد میگذرد. وضو گرفت و نماز خواند و سر نماز به یاد آورد که فرشها را کجا گذاشته است. نماز که نباید اینطور باشد. نماز باید معنوی باشد و موجب امید و اتصال به قدرت لایزال الهی شود؛ چنین نمازی تحولآفرین میشود و اعتقاد و توحید را تقویت میکند، چنین نمازی انسان را از فحشا و منکرات باز میدارد اما نمازی که ما میخوانیم غالبا چنین نیست. نماز درست، آدم را از دروغ و ریا و نفاق محفوظ نگه میدارد. ممکن است کسی نماز هم بخواند اما گرفتار چنین بلایایی باشد. حضرت رسول در حدیثی علامات منافق را اینگونه برشمردهاند: اول اینکه «اِذا حَدَّثَ کَذبَ»؛ وقتی که حرف میزند دروغ میگوید، این حرف زدن ابعاد مختلفی دارد. چنین شخصی ممکن است در حرف زدن با مردم، در مصاحبه، در آمار دادن، در تعریف از خودش، در نوشتن و... دروغ بگوید. دوم اینکه «اِذَا ائتُمِنَ خانَ»؛ یعنی اگر شخصی به او امانتی بسپرد در آن خیانت میکند. سوم اینکه «إذا خاصَمَ فَجَرَ»؛ وقتی دشمنی بورزد از حد و مرز میگذرد و طغیان میکند. قرآن کریم میفرماید «فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ»؛ یعنی هر کس بر شما تعدی کرد همانگونه که بر شما تعدی کرده بر او تعدی کنید. اما متاسفانه در موارد بسیاری میبینیم که اینطور عمل نمیشود و اگر شخصی به دیگری تعدی بکند، طرف مقابل برای انتقام گرفتن به هر چیزی متوسل میشود و حتی به خانواده و آبروی طرف رحم نمیکند. طرف در جایی یک جمله میگوید و در مقابل صدتا مقاله علیه او مینویسند. این مرز شکستن و از حد گذشتن یکی از علامات نفاق است. چهارم اینکه «اِذا وَعَدَ اَخلَفَ»؛ یعنی وقتی قولی میدهد و عهدی میبندد به آن عمل نمیکند. اگر نفاق و نشانههای آن در جامعهای وجود نداشته باشد، آن جامعه سالم است اما اگر ما نماز بخوانیم و این کارها را هم انجام بدهیم که دیگر نماز ما نماز نیست. نماز یعنی استمرار ارتباط و اتصال با خدا. اگر این اتصال برقرار نشود نماز ما دیگر نماز نیست و در واقع یک جور خودفریبی است. در بند شریعت نبودن معمولا حرفی است که عرفا و صوفیه و دراویش مطرح میکنند و بعضا میگویند کافی است دل آدم پاک باشد و مگر نمیشود به جای نماز یک ساعت فکر کرد؟ بله ما در احادیث داریم که «تفکرُ ساعهٍ خیر من عباده سبعین سنهٍ»، اما باید دید در اینجا منظور از تفکر چیست و اصلا مگر نماز و تفکر منافاتی با هم دارند؟ تفکر هم باید تفکری باشد که ما را به خداوند متصل کند، حقیقت را بر ما بنمایاند و در تشخیص درست از غلط به ما کمک کند. عمل به فروع دین -اگر درست به آنها عمل شود- نتیجهبخش است. این راه را انبیا و اولیا رفتهاند و قرنها تجربه شده و دیگر لازم نیست ما از پیش خودمان چیز تازهای بسازیم. انجام درست اصول شریعت به استحکام اصل توحید در وجود انسان منجر میشود. حالا من نمیگویم همه ما باید در بدو امر به آنچه غایت نماز است برسیم بلکه باید سعی کنیم در این مسیر قرار بگیریم نه اینکه برای فریب خودمان یا خدای نکرده دیگران و یا از سر رفع تکلیف نماز بخوانیم. واقعیت این است که نماز حتی اگر به آن درجهای که باید برسد، نرسیده باشد، اگر با نیت درست خوانده شود به نمازگزار کمک میکند از بدی و شر دوری کند و ملاحظاتی را در نظر بگیرد. در واقع شریعت، مرحله اجرایی و عملیاتی توحید و تسلیم است.
خب اگر کسی به شریعت پایبند نباشد و نماز نخواند ولی دروغ هم نگوید و مرتکب فحشا نشود و اهل نفاق نباشد چه؟ دیگران نمیتوانند استناد کنند و بگویند این شخص مصداقی است برای اینکه آدم میتواند بدون اجرای اصول شریعت هم به این مرتبه و مقام برسد؟
چنین شخصی هم حتما پیش خدا اجر دارد و بالاخره یک موهبت الهی به او کمک کرده که به این مرحله برسد. او برای چه این کارها را میکند؟ حتما به نقطهای امید دارد که به این مرحله رسیده است. قطعا چنین شخصی مشمول عنایت الهی است اما بیشک راه درستتر این است که ما به انجام فروع دینی و اصول شریعت گردن بنهیم. شریعت راهی عملیاتی و اجرایی است که انبیا و اولیا و موحدان آن را طی کردهاند و نتیجه گرفتهاند. حالا اگر کسی به قول شما نماز نخواند ولی اهل دروغ و خیانت و مالمردمخوری هم نباشد، خداوند دست او را میگیرد. ما نباید با نگاه محدود و مکتبی به آدمها نگاه کنیم و بگوییم هرکس در مکتب ما نیست و به ولایت ما یا به دین و شریعت ما اعتقاد ندارد کافر است. اینطور نیست. فرمود: ناامیدم نکن از سابقه لطف ازل/ تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت؟ واقعیت فراتر از دید ما است و ما باید با نگاه الهی به دنیای پیرامون خود بنگریم.
در این صورت تکلیف این دعوی که قرار است دین اسلام جهانی شود و روزی میرسد که تمام مردم دنیا مسلمان میشوند و دینی غیر از دین اسلام پذیرفته نیست، چه میشود؟
بیشک اسلام دین تسلیم است و در میان ادیان توحیدی کاملترین دین الهی است اما این حرف به این معنا نیست که همه ادیان باید منقرض شوند تا اسلام حاکم شود. قرآن کریم میفرماید «یا أَهلَ الکِتاب تَعالَوا إِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ»؛ ای اهل کتاب بیایید بر سر یک کلمه به نتیجه برسیم و آن اینکه جز خدا کسی را نپرستیم. معنی این سخن این نیست که اسلام آمده مسیحیت و یهودیت را از بین ببرد. همه این ادیان، ادیان الهیاند. فرض بفرمایید کسی لیسانس گرفته. ما نمیتوانیم بگوییم چون دکترا هم وجود دارد آن کسی که لیسانس گرفته بیسواد است. او میتواند با همان لیسانس کار کند و زندگیاش را بگذراند. قرار نیست همه دیپلمهها و لیسانسهها و فوقلیسانسها را حذف کنیم چون دکترا هست. این مثال شاید مثال خوبی نباشد اما میخواهم مساله را ملموس کنم. عرض من این است که دین مراحلی دارد. درست است که تسلیم امر خدا بودن در ادیان ابراهیمی با دین اسلام تکمیل میشود اما اگر کسی مسیحی بود و نخواست اسلام بیاورد کافی است فعلش درست باشد و خدا هم به او اجر این درستی را میدهد. جهانی شدن اسلام به معنی نفی ادیان دیگر نیست، به معنای معرفی یک راه کاملتر است که قرار گرفتن در آن به نفع انسان است اما اجباری نیست که در آن قرار بگیرد و قرار نگرفتن در آن به معنی کافر بودن نیست. بعضیها فکر میکنند اگر کسی مسلمان نباشد هر خدمت و کار نیکی که انجام دهد به هدر رفته اما اینطور نیست. تسلیم مقولهای است که نباید به آن نگاه دروندینی و مکتبی داشت. تسلیم را باید از منظر الهی و هستیشناسانه نگریست.
با تعریفی که جنابعالی دارید یک جامعه دینی مطلوب از نظر شما چه ویژگیهایی دارد و ما چقدر با آن فاصله داریم؟
جامعه دینی مطلوب جامعه موحد و مسلم است. جامعهای است که آثار تخریبی نفاق در آن نباشد و اخلاق بر آن حاکم باشد. از پیامبر اکرم پرسیدند دین چیست؟ فرمود «الدین الاخلاق». اما آیا ما الان حکومت اخلاق را در بازارمان میبینیم؟ در حرفهها و اصناف مختلفمان میبینیم؟ در دانشگاهها و مراکز علمی میبینیم؟ امروز این نگرانی وجود دارد که ما به جای اخلاق، نوعی شبهاخلاق را به اسم دین رایج کنیم و در میان مردم بسط دهیم. متاسفانه در ترویج این شبهاخلاق به احادیثی متوسل میشوند که در موثق بودنشان جای تردید هست. مثلا بعضی از کسانی که در عزاداری افراط میکنند میگویند هر کاری کردهای، هر گناهی مرتکب شدهای روز عاشورا بیا سینه بزن، خدا تو را میبخشد. این حرفها درست نیست. ما وقتی به قرآن و سیره رسول خدا نگاه میکنیم میبینیم هر چیزی حساب و کتاب دارد. اینطور نیست که کسی حق مردم را خورده باشد، هر دروغی گفته باشد، هر جنایتی را مرتکب شده باشد و بعد با سینهزنی در روز عاشورا و یک کاسه شلهزرد خوردن قضیه حل شود. این نگاه، یک نگاه دروندینی و حتی طایفهای است که منجر به شاخه شاخه شدن دین و ایجاد شبهه در آن میشود و با سیره و قرآن سازگاری ندارد. بنابراین برای رسیدن به جامعه دینی مطلوب قبل از هر چیز باید توحید و تسلیم در همه جامعه حاکم باشد، سپس اثرات این توحید و تسلیم باید در اخلاق ظاهر شود، و در این صورت شریعت هم در عمل اجرا میشود. شریعت باید اخلاق را تقویت کند، نه اینکه اخلاق در خدمت شریعت باشد. فکر نکنیم کسی که نماز میخواند ولی اخلاق درستی ندارد، به شریعت عمل کرده است. نمازخوان و روزهگیر باید اخلاق را رعایت کند و در مسیر درستی و راستی قرار بگیرد و به عهد وفادار باشد. حضرت رسول (ص) فرمودهاند «لا دینَ لِمَن لا عَهدَ لَه»؛ کسی که پیمان نگاه ندارد دین ندارد. ما وقتی پیمان میبندیم باید بر آن استوار بمانیم حالا چه پیمان ازدواج باشد، چه پیمان شراکت، چه یک معاهده سیاسی یا اقتصادی. پیمان نگهداشتن اساس اخلاق است. آیا الان در جامعه ما پیمان و وفای به عهد رعایت میشود؟ وجود این همه پرونده در دادگستری نشانه چیست؟ بیشتر اینها به این دلیل است که پایبندی به عهود رعایت نمیشود. یا شما دورغ را در نظر بگیرید. بعضی فکر میکنند باید توریه کرد و در مواردی مصلحت ایجاب میکند انسان دروغی بگوید و خودش را نجات بدهد ولی چنین چیزی وجود ندارد. اخلاق، ظاهر و باطن ندارد بلکه انسان باید آن را عملیاتی کند. اگر جامعهای مسلم و موحد باشد و اخلاق و عهد و پیمان را رعایت کند آن وقت طبیعتا شریعت هم اجرا میشود و خب آن جامعه جامعه دینی مطلوب خواهد بود. در حال حاضر جامعه ما متاسفانه از نظر اخلاق و عهد یک مقداری ضعیف شده و دارد از شکل جامعه دینی خارج میشود. از حیث شریعت هم شاید دو سوم جامعه به شریعت عمل نمیکنند آن هم به این دلیل که مبانی اخلاقی ضعیف شده است.
شما چه کسی یا چه چیزی را در این امر مقصر میدانید؟
مقصر فراوان است. یکی دو تا نیست. ما باید به قول برخی متفکران، دین را عقلانی، انسانی و عصرانی کنیم. باید فهم دین را برای جوانان مسیر کنیم و به آنها توضیح دهیم که دین را در زندگی امروز خود چطور باید به کار بگیرند. ما دین را عقلانی نکردهایم. فلان روحانی که میگوید وقتی نماز صبح میخوانید به دور و برتان فوت کنید تا خروس فجر هم متوجه نماز خواندن شما بشود، خارج از اصول عقلانی حرف میزند. هنوز هم اسرائیلیات در کتابهای دینی ما حضور دارند درحالیکه باید اینها را شناخت و از متون صحیح و موثق جدا کرد. اساس دین بر عقل استوار است؛ اول ما خلق الله العقل. گاهی دانشجویان من سوالاتی درباره سنگسار و قطع عضو به جرم دزدی و... میپرسند، با این ذهنیت که در دین خشونتی غیرانسانی وجود دارد. خب چنین احکامی در هر شرایطی اجرا نمیشوند، مابهازاء دارند، در بعضی شرایطی میتوانند ترک شوند. حتی میتوان با احکام ثانویه از اجرای آنها جلوگیری کرد. این نکات را باید توضیح داد. این تصور که اسلام دین دست و پاگیری است باید از بین برود. من همیشه به جوانها میگویم در دین باید قدم به قدم پیش رفت. قرار نیست همه کارها را با هم انجام دهیم. گفت یکی توی مسجد داد میزد اگر نماز نخوانید تمام کارهایتان باطل است. حالا آن کسی که مسلم و موحد است وقتی چنین حرفی را بشنود چه وضعی پیدا میکند؟ یک نفر برایم تعریف میکرد قدیمها که روغن زلف میزدند من هم به مویم روغن زده بودم اما خطیب مسجد چنان بلایی به سرم آورد که از مسجد فراری شدم. خب آقا روغن زلف زده که زده. مگر چه اشکالی دارد؟ بنیهاشم هم مویشان را بلند میکردند و میبافتند، این چه ارتباطی با دین دارد؟ یا اینکه وقتی کمی از موی خانمی بیرون باشد میخواهند زمین و آسمان را به هم بدوزند، در حالی که در زمان پیامبر هم زنان بسیاری در مدینه زندگی میکردند که مویشان بیرون بود و در ملأ عام هم رفت و آمد میکردند، اما پیامبر هیچ وقت به مردم حمله نمیکردند و با آنها به تندی سخن نمیگفتند مبادا مردم از دین خارج شوند. ما چرا اینقدر حاشیهگرایی میکنیم؟ وقتی تسلیم و توحید هست به جای حاشیهگرایی باید زمینهای فراهم کنیم تا شریعت هم اجرا شود. رسول خدا (ص) میفرماید «الدّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ برِفْقٍ» دین بار سنگینی است که باید با رفق و مدارا در آن پیش رفت. جوانی که قرار است به سمت دین راهنمایی شود نباید از آن بترسد. دین به خودی خود سختیهایی دارد، حالا اگر قرار باشد ما هم سخت بگیریم و همه را به هر بهانهای از دین خارج بدانیم معلوم است که کمکم دینگریزی در جامعه بیشتر میشود. یا مثلا حضرت رسول (ص) درباره رفتار با زنان میفرمایند: «رِفقاً بالقواریر»؛ یعنی زنان را به شیشه تشبیه میکنند و میگویند با آنها باید با رفق و مهربانی رفتار کرد. مراد حضرت از این تشبیه، حساسیت و شفافیت زنان بوده. ما باید به این احادیث و تشبیهات توجه کنیم و سرمشق قرارشان بدهیم در حالی که الان ما در جامعه زنان را بسیار آزردهایم. جوانان را آزردهایم و با آنها برخورد سلبی میکنیم. مگر زمان رسول خدا چند نفر نماز میخواندند؟ اما حضرت رسول در نهایت رفق و مدارا با مردم برخورد میکرد. ما هم باید با آرامش و سعه صدر جلو برویم و بی هیچ خشونتی دست جوانها را بگیریم و اگر آنها دو قدم برداشتند ما در قدم سوم به آنها کمک کنیم. چرا باید به خاطر موی بلند و ریش بزی و روغن زلف جوانها را تخطئه کنیم؟ چرا باید به لباس پوشیدن آنها اینقدر گیر بدهیم؟ درست است که دین ما از هر حیث از جمله خوراک و پوشش کاملترین دین است اما این جوانی که ما با گیر دادن به لباس او و با برخورد خشن با او از دین میترسانیمش، مسلم و موحد است و باید قدم به قدم او را به سمت رعایت موازین شرعی سوق داد. بنابراین مبلغان دین، مفسران دین و مسئولان مقصرند مخصوصا مسئولانی که ادعای حکومت دینی دارند، برای اینکه در عملشان این را نشان نمیدهند، وقتی میآیند خدای ناکرده حرفی خلاف واقع میزنند همین کافی است که دیگران و زیردستان آنها هم به سمت اشتباه بروند. به قول سعدی: اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ.
الان یکی از نگرانیهای آقای قرائتی و همکاران ایشان ساخت و ساز مسجد است و میگویند ما به تعداد کافی مسجد نداریم یا به اندازه کافی برای نماز تبلیغ نمیکنیم. فکر میکنید درباره مسائلی مثل ستاد اقامه نماز حکومت چه نقشی باید داشته باشد؟ حکومت وظیفهای در این قبال دارد که پول خرج کند و برنامه بریزد یا اینکه باید غیرمستقیم و بهگونهای رفتار کند که مردم به نماز متمایل شوند؟
البته من مخالف نیستم که ما برای نماز و به خاطر آن امکانات فراهم کنیم. این به خودی خود اشکالی ندارد اما این یک راه حاشیهای و فرعی است. امیرالمومنین (ع) میفرماید اگر جوانی به گناه بیفتد و ازدواج نکرده باشد، در این میان مقصر، حاکمیت است. دولت وظیفه دارد برای جوانان امکان کار و تامین معاش و ازدواج و تشکیل خانواده را فراهم کند و بعد نمازخوانشان کند و برایشان مسجد بسازد. وقتی جوان ما کار ندارد، امکان ازدواج ندارد، آیندهای برای خود نمیبیند، وقتی ما برای او امکانات فراهم نکردهایم چطور باید از او انتظار داشته باشیم نماز بخواند؟ دولت باید الاهم فی الاهم کند، اول باید کارهای مهمتر را انجام بدهد، کارهایی که اگر نگویم از نماز واجبترند باید بگویم مقدمات نمازخوان شدن مردماند. دولت متولی دین نیست. متولیان دین کسان دیگری باید باشند. دولت باید تسهیلات فراهم کند. دولتی که خود را دولت اسلامی میداند باید نقش یک تسهیلکننده را بازی کند نه نقش متولی دین را. دولت هیچ ارتباطی با دین ندارد، مردم دین را از جایی دیگر گرفتهاند و به همان جا هم تحویل میدهند. هیچ حکومتی نمیتواند ادعا کند من مردم را دینی میکنم. باید به این واقیعت توجه کرد که این دولت است که تسلیم دین مردم میشود، مردم تسلیم دین دولتی نمیشوند. دولت باید اول برای جوانان کار درست کند و به آنها امنیت خاطر بدهد، بعد توقع داشته باشد نماز بخوانند. مردم برای حفظ دینشان بر اساس فکر خودشان، مصالح خودشان و منافع خودشان عمل میکنند. علمای دین باید راه درست دینی را نشان بدهند و بدعتها را از میان بردارند و به هدایت مردم کمک کنند؛ هدایتی که در نهایت حتی دست پیغمبران هم نبوده بلکه دست خداست. این خداست که بندهاش را هدایت میکند، بنابراین این بزرگواران نباید فکر کنند هر چه ما میگوییم باید اجرا شود. وقتی خداوند خطاب به رسول خود در قرآن فرموده است «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بمُصَیْطِرٍ» یعنی تو بر آنها تسلطی نداری و هدایت دست خداست، علمای دین باید مراقب باشند که نخواهند از رسول خدا جلوتر بیفتند. حد آنها این است که به هدایت کمک کنند و نباید انتظار نداشته باشند که حتما جواب بدهد و اگر جواب نداد نباید گریبان چاک کنند.
نظر شما :