گزارش سومین کرسی ترویجی با رویکرد " عرضه و نقد ایده ی علمی " عنوان :«حق معاش، اصل موضوعه اقتصاد اسلامی» دکتر امیری تهرانی

تعداد بازدید:۲۲۸۳

حق معاش، اصل موضوعه اقتصاد اسلامی

ارائه دهنده: سید محمدرضا امیری طهرانی

 

ناقدان: جناب آقای دکتر حسن سبحانی و جناب آقای دکتر سید حسین میرجلیلی

مدیر جلسه: سرکار خانم دکتر طاهره ایشانی

 

9 اسفند 94 ساعت 14 تا 16

 

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سالن حکمت



  • -   اقتصاد متعارف به عنوان یک علم (برای نمونه اقتصاد نئوکلاسیک) از نظر روش شناسی، رویکردی اصل موضوعی و قیاسی دارد . (الکساندر روزنبرگ )
  • -   نظر به این که اقتصاد اسلامی یک مکتب اقتصادی به شمار می رود، از اصولی نظری برخوردار است که آن را به روش قیاس منطقی(همگام با روش روایی) توضیح می دهد. (شهید سید محمدباقر صدر )
  • -   اقتصاد اسلامی خواه به مثابه یک علم تلقی شود خواه به عنوان یک مکتب، منطقا میتواند از ساختاری قیاسی و اصل موضوعی برخوردار باشد .

از نگاه فلسفه علم هر یک از علوم خواه طبیعی و خواه انسانی از متافیزیک برخوردار است. نظریه شناخت کانت اصولا در توضیح متافیزیک نظریه های فیزیک نیوتنی پدید آمد. (آرثر برت)علم اقتصاد نیز به عنوان یکی از شاخه های علوم انسانی یا اجتماعی دارای مبانی و مفروضات متافیزیک است. (اوسکالی مکی)اقتصاد اسلامی خواه به مثابه یک علم تلقی شود و خواه به مثابه یک مکتب، از مبانی متافیزیک برخوردار است. حرکت از متافیزیک علم اقتصاد به سوی شناخت متافیزیک اقتصاد اسلامی و نظریه پردازی بر اساس آن، رویکردی به علم بومی (علم دینی) در اقتصاد است. اقتصاد نئوکلاسیک بر مبانی متافیزیک(عقلانیت، فردگرایی روش شناختی، فرمالیسم، تقلیل گرایی و اتمیسم) استوار است. (تونی لاوسون) اصل عقلانیت با نگاهی هستی شناختی، انگیزه انسان در فعالیتهای اقتصادی را بر اساس فلسفه لذتگرایی جرمی بنتام نفع شخصی معرفی می کند. فردگرایی روش شناختی قائل است که پدیده های کلان را می توان بر اساس قوانین و نظریه های مربوط به پدیده های اقتصاد خرد توضیح داد. (مبانی خرد اقتصاد کلان) مبنای توضیح رفتار و کنش اقتصادی در مصرف و تولید در اقتصاد نئوکلاسیک، قدرت مادی است. رأی پولی(قدرت خرید) افراد به کالاهای متفاوت، تعیین کننده اولویتهای تولید برای تخصیص منابع و هم چنین مشخص کننده افرادی است که آنها را مصرف خواهند کرد. (میلتون فریدمن) در نظریه های اقتصاد نئوکلاسیک، تنها فرد (پدیده های خرد) به عنوان تصمیم گیرنده مستقل و نهایی به رسمیت شناخته می شود. حق معاش انسان حقی است که امکان بهره مندی هر فرد از سبد کالایی مطابق سطح معیشت همان عصر را فراهم می کند. سطح معیشت در حقیقت شاخص استاندارد زندگی است که بر اساس مجموعه امکانات و محدودیتهای یک جامعه در راستای تامین نیازهای فردی و ضرورتهای اجتماعی، مشخص می شود. معاش دارای دو رکن است؛ نیازهای تکوینی فردی- که با وابستگی ادامه حیات به تامین آن مشخص می شود- و ضرورتهای اجتماعی- که الزامات ناشی از روابط و شرایط عینی جامعه در راستای تحقق هدف است.  نوع نیازها مشخص و فراگیر است، لیکن شیوه تامین آنها به علت اختلاف شرایط، فرهنگها و اعصار،‌ متفاوت می باشد. با پیشرفت یا انحطاط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع، نظام اقتصادی متحول می گردد و چگونگی برآوردن نیازهای فردی انسان دگرگون می شود. ضرورتهای اجتماعی نه تنها با تحولات فرهنگی- اجتماعی جامعه ها دگرگون می شود، بلکه بسته به موقعیت و شرایط افراد نیز می تواند متفاوت باشد. برابری انسانها در حق معاش: در مقدمه های استنتاج قیاسی برای حق معاش، هیچ یک از کمالات معنوی از قبیل تقوی، سبقت در اسلام، و مبارزه در راه آن نه ملاک استحقاق بشمار می رود و نه معیار برتری و اولویت افراد در حق معاش محسوب می شود. تفاوت انسانها در رزق: افراد از لحاظ استعداد، توانایی، شرایط و امکانات زیستی یکسان نیستند. از این رو دستاوردهای مادی آنان نیز همسان نخواهد بود. برابری انسانها در حق معاش با تفاوت رزق آنان به هیچ روی ناسازگار نیست. در حالی که انسانها در مقدار رزق با یکدیگر متفاوتند، در اصل رزق که برای تامین حق معاش آنهاست با همدیگر برابرند. تلقی حق معاش به عنوان اصل موضوعه اقتصاد اسلامی، بر چرخش در مبنای اقتصاد از قدرت به حقوق دلالت دارد. این امر با مباحث شناخته شده تحت عنوانهای حقوق و اقتصاد یا اقتصاد قانون اساسی متفاوت است. حق معاش با توجه به تعریف یادشده، بر حق اساسی اقتصادی یا حقوق اساسی اقتصادی شهروندی دلالت دارد. در برابر اندیشه های اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی که در نظریه پردازی اقتصادی به ترتیب از مصرف و تولید آغاز می کنند، اصل موضوعه حق معاش بر رویکرد توزیع در اندیشه اقتصاد اسلامی دلالت دارد.

آقای دکتر سبحانی: این مقاله به نحوی تنظیم شده که بعضی رویکرد ها به اقتصاد اسلامی را از هرجهت جوابگو است، چه اقتصاد اسلامی را یک علم تلقی کنیم و چه یک نظام اقتصادی که در فرمایشات آقای دکتر، مکتب گفته می شد. منتها یک ویژگی یا یک آسیبی که وجود داشته و دراین مقاله هم دیده شد این است که عمده کسانی که در اقتصاد اسلامی مطلب نوشته اند به جای اینکه ایجابی صحبت کنند، ناگزیر بودند توضیح بدهند که دیگران چه می گویند. در این مقاله هم آقای دکتر به خاطر اینکه مطلب خود را تا حدودی روشمند نشان دهند وقت زیادی را گذاشتند برای توضیح در مورد اقتصاد متداول. شاید در نوشته قابل دفاع باشد ولی شاید بدون توجه به آنچه دیگران نوشته اند بتوان مطلب را هم ارائه کرد. در مورد بحث مکتب و نظام، به نظر می رسد کمی خلط مطلب شده است، اگر اقتصاد اسلام را به عنوان مکتب بگیریم یا نظام تفاوتهایی در آنها دیده می شود با توجه به اینکه نظریه سیستمی را در اینجا توضیح دادید به نظر من منظور شما بیشتر، سیتم بوده است تا مکتب. نکته دیگر اینکه ما وقتی از اقتصاد اسلامی صحبت می کنیم معمولا آنچه باید باشد را اشاره می کنیم اما از واژه هایی استفاده می کنیم که به نظر می آید اینگونه است. مثلا می گوییم در اقتصاد اسلامی روش شناسی سیستمی کمک کننده است در حالیکه منظور این است که روش شناسی سیستمی باید به کار گرفته شود. دلیلش هم واضح است آنچه در رفتارهای مسلمان ها می بینیم با آنچه دین گفته متفاوت است چون برداشت های هرکس از مسلمانی و آداب و رسوم افراد فرق می کند. در اقتصاد متعارف آیا آن طراحی که شده است لزوما با اصل توحید منافات دارد؟ آیا موحدان به گونه ای دیگر عمل می کنند.؟ به عبارت دیگر نمی شود هم موحد بود و هم به شیوه و روش اقتصاد متعارف عمل کرد؟ ما می بینیم لزوما افرادی که ذیل اقتصاد متعارف عمل میکنند غیر موحد نیستند. آیا در اقتصاد متعارف« حق معاش» معنادار نیست؟ می توان به این صورت گفت هم در اقتصاد جوامع اسلامی و هم در اقتصاد متعارف که نظر به نگاه جمعی داریم به آنهایی که کمک می شوند هم می توانند از طریق پول، رای به تولید کالا هم بدهند. فرض کنید مجموعه ای است و نباید فراموش شود و باید حمایت شوندو سیستم های حمایتی به آنها یارانه یا حقوق می دهند و آنها برای آنچه نیاز دارند، برای خرید خود تصمیم می گیرند. البته محرومان هم برای اینکه نیازشان را تامین بکنند لابد می روند بخرند ولی به جای اینکه پول خودشان باشد کسی یا جایی می دهدبه هرحال این تفاوتی که فرمودید پررنگ تر از آنچه وجود دارد ارائه شد، به نظر می رسد چون حقی است که به همه انسان ها برمی گردد خیلی تفاوت نمی کند بع این ترتیب شاید نتوان گفت دراقتصاد متعارف این «قدرت» است که تخصیص منابع می دهد و در اقتصاد اسلامی این حقوق است که جایگزین قدرت می شود. در واقع به خاطر حقی که هست حمایت شده و حمایتش از طریق قدرت خرید، تخصیص کالا و خدمات در صفحه 30 مقاله در تعریف نظام اقتصادی از اهمیت برابر اگر نه بیشتر از علم اقتصاد برخوردار هستند. به نظر می رسد نظام اقتصادی از علم اقتصاد تفکیک پذیرند در حالیکه این نظام اقتصادی است که رفتار را می سازد و تئوری کردن این رفتار، علم را تشکیل می دهد یعنی قلمرو علم اقتصاد در بر دارنده تئوری هایی است که توضیح می دهد رفتار آدم هایی را که این آدم ها در یک نظام مشخصی کار می کنند. پس به نظر نمی آید که قابل تکنیک باشد. در پایان عرض کنم در صفحه 31 آنجا که نقش ارزش های اخلاقی در علم اقتصاد را فرمودید به نظرم می خواستید بگویید، وقتی جهان بینی ها متفاوت شد یک قلمرو متفاوتی هم از نظر نظام اقتصادی بوجود می آورد. می خواهم بپرسم در این صورت احکام امضایی اسلام چه می شود؟ مثلا در جوامعی که رفتارهایی داشتند(مثل مبادله) و جهان بینی دیگری هم داشتند ولی اسلام آمد، آن را امضا کرد. در ضمن حق معاش را چه کسی باید تامین کند؟ آیا دولت باید تامین کند؟ آیا نظام اقتصادی؟ آیا ساز و کار باید به گونه ای باشد که این حق تامین شود؟

پاسخ دکتر امیری: با تشکر از دکتر سبحانی و نکته نظرات ایشان، نکته اول اینکه اشاره کردند که در اقتصاد اسلامی نوعا به ابعاد سلبی توجه می شود در نقد اقتصاد متعارف، اصل این نکته را می پذیریم، مراد من روش تطبیقی بود، می خواستم بگویم اقتصاد اسلامی با توجه به متافیزیکش اگر بخواهد جایگزین اقتصاد متعارف و متافیزیکش باشد، چگونه عمل می کند. حالا اگر در امور سلبی زیاده روی شده جای اصلاح دارد.

 در مورد نکته دوم که اشاره به مکتب شد باید بگویم مرحوم شهید صدر در بحث اقتصاد اشاره به مذهب می­کند و اینکه در ترجمه منظور مکتب بوده، اقتصاد نئوکلاسیک هم مثل اقتصاد اسلامی یک مکتب است. اما این­که بحث سیستم و نظام اقتصادی باشد که بخواهیم به ابعاد اجرایی­اش نگاه کنیم شاید خیلی نظام اقتصادی اسلامی تجربه نشده است. آنچه مورد نظر من بوده، مکتب به عنوان یک چارچوب نظری نگاه شده و با اقتصاد نئوکلاسیک مقاسیه کردم نه سرمایه داری. درواقع شاید بتوان گفت بحث من به مکتب نزدیک تر باشد. نکته دیگر بحث روش­شناسی یک مبنا­­ی تحلیل و پیش­فرض ما است. یعنی جامعه یا پدیده اجنماعی که مورد توجه ماست، یک واقعیت است. چه برای کسی که قائل به عامل و ساختار است؛ چه برای کسی که فرد گراست. به هر حال واقعیت یکی است. این به معنای آن نیست که آن کسی که فرد گرایی روش­شناختی را مبنا قرار داده از هست صحبت می­کند اما کسی که قائل به رئالیسم اقتصادی است از دید «باید»... واقعیت یک چیز است. اینکه ما چه تحلیلی بدهیم به متافیزیک آن دیدگاه بر می گردد ولی تحلیلی هایی که این افراد می دهند با توجه به آن مبانی نظری که دارند طبیعتا متفاوت خواهد بود به نظر می رسد که تفاوتی بین این دو نگاه یعنی نگاه فردگرایی روش شناختی و نگاه سیستمی یا ساختار یابی از این جهت که درباره واقعیت بحث می کنند نیست نه این که این از باید صحبت می کند و قبلی از هست ها. به نظر می رسد این را از این جهت نشود توجیه کرد چون این تحلیل های متفاوت برمیگردد به مبانی متافیزیکی عامل شناسا. نکته دیگر اینکه آیا متافیزیک اقتصاد نئوکلاسیک واقعا با اعتقادات جامعه اسلامی تعارض دارد؟ اینجا دو نکته است، این جا بحث می کردیم که اگر متافیزیک خودمان را از اندیشه اسلامی بگیریم، آن مکتب اقتصادی اسلامی که مبتنی بر این می شود چگونه از این بیرون می آید؟ یا بگوییم این نظام اقتصادی که وجود دارد کجا تعارض دارد و با نگاه اسلامی این دو نگاه با هم متفاوت است. اینجا رویکرد اصلی موضوعی به اقتصاد اسلامی است در حالی که یک رویکرد متعارف به اقتصاد اسلامی این است که ما تعارضات را برطرف کنیم. یعنی تئوری های اقتصاد متعارف را می گیریم هرکجا دیدیم که با بعضی آموزه های اسلامی تفاوت دارد رفع می کنیم. اسلام گفته ربا نباشد ما هم در بانک ربا را برمی داریم و ساز و کار دیگری جایگزین می کنیم. در واقع این برمی گردد به اختلاف این دو نگاه. در اینجا ما به اقتصاد اسلامی مبنایی و از اصل موضوعه نگاه می کنیم. ممکن است برخی از آنچه در اقتصاد متعارف استفاده می شود تعارضی با اعتقادات یک مسلمان نداشته باشد ولی آیا منطبق هم هست؟ الان در جوامع پیشرفته سرمایه داری می بینیم که اینها بهتر از کشورهای اسلامی معاش مردم را تامین می کنند ولی نکته این است که با نگاهی به تاریخ اقتصاد این کشورها در می یابیم بعد از آنکه سرمایه داری مستقر شد تبعات اجتماعی زیادی داشت از جمله بیگاری کودکان کار و شکاف طبقاتی، اما رفته رفته این نظام، عوارض اجتماعی را برطرف کرد. این رویکرد می خواهد حق معاش را به عنوان یک مبنای اقتصادی در بحث نظری مورد توجه قرار دهد در حالی که در آنجا به عنوان یک موضوع اجتماعی برای جبران ناکارآمدی و آسیب نظام اقتصادی مطرح است. نظام اقتصادی کار خودش را می کند و اگر عوارض هم داشته باشد سیاست تامین اجتماعی آن را حل می کند. اینکه پول مبنا باشد یا ابزار باشد به این نکته اشاره می کنم که در اقتصاد اسلامی هم باید برای رفع نیاز معاش از پول برخوردار بود ولی در اقتصاد اسلامی بنابر اساسی بودن حق معاش تامین این نیاز ها در اولویت قرار می گیرد. یعنی افراد با ابزار پول حق خودشان را از این سبد کالا تحویل می گیرند و پول به صورت حواله عمل می کند. پولداری نسبی است، قدرت خرید نسبی است هرچقدر افراد پولدارتر باشند می توانند آرای بیشتری به کالای مورد نظرشان بدهند. اینکه حق معاش چگونه تامین می شود براساس روایات ، حق معاش توسط خود فرد باید تامین شود. دولت موظف نیست آن را تامین کند. اگر فردی که جویای کار است کار کرد و تامین شد اما اگر به دو دلیل نتوانست معاش خود را تامین کند:1) ناتوانی بدنی و جسمی 2) شرایط اقتصادی و اجتماعی نامساعد(بیکاری) در این صورت باید آن چه برای تامین معاش کم دارد در وهله اول جامعه و بعد دولت  با ثروتهایی که در اختیاردارد بدهد. جامعه قبل از همه مسئول است نه دولت. در روایت است که افراد می روند به نزد پیامبر و از ایشان کمک می خواهند ولی حضرت به آنها ابزار کار می دهد نه پول. حق معاش باید تامین بشود ولی به این معنا نیست که دولت باید تامین کند. در مورد امور امضایی به این معنا نیست که اگر اقتصاد اسلامی مبتنی بر حق معاش شد ضرورتا همه روابط و اجزا و معاملات و ...متفاوت باشد. با توجه به اینکه در اقتصاد اسلامی قابل استفاده است یعنی فردی که با انگیزه نفع شخصی به سراغ تولید و مصرف می رود می تواند کارایی خود را در این نظام داشته باشد ولی این نفع شخصی در چارچوب اولویت هایی است که دولت بر اساس حق معاش مشخص می کند.

نقد آقای دکتر میرجلیلی: از ابتدا از همین کلمه «حق» شروع می کنم. آیاتی که شما مفهوم حق را از آن استنتاج کردید اگر مراجعه مجدد کنیم مواردی که معایش به عنوان جمع معیشت به کار رفته این عبارت آمده: « قرار دادیم برای شما در زمین معیشت تان را» از این آیات قرآن می فهمیم که خداوند معیشت ما را در زمین قرار داده و ما باید برویم و با تلاش بدست آوریم. آیاتی که در مورد رزق هست همین را می فرماید: « هیچ جنبنده ای نیست که در زمین تا خدا رزقش را بدهد». به نظر من معیشت و رزق که در زمین برای ما قرار داده شده با تلاش به دست می آید، از این ها «حق» بدست نمی آید. یک آیه هست که در آن «حق» بکار رفته است: «و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم». محرومان صاحب کنسامترین حق هستند برای معیشت. ازاین برداشت می شود که عموم انسانها برای رسیدن به رزق و حقشان باید تلاش کنند، کسانی مه علی رغم تلاش باز مانده اند یا توان کار ندارند به آنها حقی می دهند برای تامین زندگی شان. در صدر اسلام ما اصحاب صفه داریم، پس اگر حق داشتند به پیامبر که حاکم این حکومت بود می گفتند یا رسول ا... حق ما را بده در حالی که مسلمان های دیگر از راه انفاق به آنها کمک میکردند یا وقتی حضرت علی(ع)خودشان حاکم بودند شبانه به فقرا کمک می کردند اگر حق شان بود می آمدند و می گفتند یا علی حق ما را بده! در حالیکه برعکس بودحضرت علی (ع) کارشان را طبق روال عادی انجام می دادند کسانی که به دلایلی توانایی نداشتند شبانه به آنها کمک می کردند. به هر حال به کار بردن کلمه حق محل تردید ست. از حضرت علی (ع) حدیثی داریم:« روزتان را سه بخش کنید یک بخش آن را بگذارید برای مناجات با خداوند یک بخش برای استراحت و تفریح و یک بخش برای کسب معاش.» اگر حق باشد که نباید برای کسب معاش تلاش کرد. خود شما هم در آخر توضیحاتتان اشاره کردید اما در مقاله تان اصلا توضیح نداده اید. در مقاله خود گفته اید « حق معاش یکی از حقوق اساسی انسان است». در حالیکه چنین چیزی نیست در این صورت انسانها می توانستند بنشینند تا حق شان را بدهند حق چیزی است که می شود مطالبه کرد. می توانیم بگوییم تلاش معاش. و نیازی هم نیست که از اسلام استنتاج شود. نکته دوم در مورد معاش است باز هم در رجوع به کلام خداوند معاش از ریشه عیش است به معنای زندگی، در سوره طاها آمده:«...کسی که از ذکر خداوند دوری کند دچار تنگی در معیشت زندگی اش می شود». اگر این را به معنی «حق» بگیریم نمی توانیم در سیر نزولی آیات به یک توجیه خوبی  برسیم. اگر توجه کنیم در طول 23 سال پیامبری ایشان تکرار این کلمه زیاد بوده است در 15 سال اول، ولی از سال 16 به بعد زیاد نیست چون وضع نسبی مسلمان ها خوب بوده است. شما گفتید هیچ آیه ای دال بر تفاوت انسان ها در حق معاش وجود ندارد اتفاقا این آیه و فی اموالهم حق معلوم نشان می دهد که تفاوت دارند انسان ها در این مسئله یا در جایی در رابطه با حق معاش و تامین اجتماعی اشاره ای کرده اید که اینها تفاوتهایی دارند که باید در نظر بگیرید. شما چهار تا مقدمه آورده اید برای استدلال به سزاواری حق حق معاش:

1- هدف آفرینش تکامل معنوی انسان است.

2- حیات مادی انسان شرط لازم برای نیل به کمال روحی انسان است.

3- حیات انسان مستلزم تامین نیازهای مادی انسان است.

4- نقض غرض از سوی باری تعالی قبیح است.

و نتیجه می گیرید حق معاش است در حالی که من می توانم از همین 4 تا نتیجه بگیریم که تلاش معاش است. از هیچ کدام«حق» استنتاج نمی شود. اینکه اساسا انسان ها اول نیازهای ضروری تامین می کنند بعد سایر نیازها این یک چیز بدیهی است. نکته دیگر در مورد «اصل موضوعه» است. شما فرمودید که «اصل موضوعه» را با استفاده از اساتید فلسفه و استیدی مثل روزنبرگ آوردید، رویکرد یا رهیافت اصل موضوعه آمدند. اینکه ما بتوانیم یک اقتصاد را با استفاده از اصل موضوعه بنا کنیم بعید به نظر می رسد. روزنبرگ می گوید اقتصاد به سمتی رفته که گویی شاخه ای از ریاضیات شده است و بنابراین یک سری اصل موضوع مطرح کرده است. در مباحث اقتصاد خرد وقتی مسائل مصرف کننده را بیان می کند، آگزیوم را یک چیز بدیهی میداند یعنی چیزی که نیاز به توضیح ندارد. در حالی که اینجا استنتاج است، کار شما استنتاج از متون دینی بوده است نه یک چیز بدیهی. آگزیوم هایی که برای رفتار مصرف کننده بیان کرده از جمله transitivity یعنی اگر سبد کالای الف بر سبد کالای ب ترجیح داشته باشد و سبد کالای پ بر سبد ب پس پس سبد کالای الف بر پ ترجیح دارد. این یک امر بدیهی است. آنچه محل تردید است این است که رویکرد ما تنها اصل موضوعی باشد اما اگر ما بخواهیم اقتصاد اسلامی بنا کنیم باید یکسری اصول بنا کنیم اما براساس اصل selfevident نمی شود. ما اساسا نمی توانیم تجربیات مسلمانان را نادیده بگیریم شهید صدر می گوید باید یکسری مسلمان باشد و رفتارهایی بکند و از رفتارهای آنها بتوانیم استنتاج کنیم تا ببینیم رفتار آنها چگونه است. آگزیوم ها را اولین بار اقلیدس بکار برد که همه بدیهی بود در فلسفه هم گودل به کار می برد. نکته چهارم عملیاتی کردن این مطلب آنهایی که این آگزیوم ها را در رفتار مصرف کننده به کار برده اند هدفشان استفاده در تئوری رجحان مصرف کننده است. فرض کنید که این را پذیرفتیم و می خواهیم اجرا کنیم. آیا می فرمایید باید اول کالای ضروری تولید کنیم، اگر این اتفاق بیفتد دهه 70 قبلا الگوینیازهای اساسی مطرح شد. هم سیرز و هم رئیس بانک جهانی این را مطرح کرد که چون ایراداتی داشت آنها رها کردند. اول اینکه پیاده سازی اش امکان پذیر نیست. دوم اینکه اگراصل تولید کالای اساسی باشد، می رویم به سمت تکنولوژی کاربرد و کشور عمده انرژی اش را صرف این می کند و از بقیه محروم می شود. سوم اینکه دائما کشور نیاز دارد به تزریق منابع از طریق منابع عمومی و دخالت دولت زیاد می شود. کشور می شود کشوری که فقط کالای ضروری تولید می کند و کالای ضروری ارزش افزوده اندک دارد وهمیشه وابسته به کالای صنعتی می ماند چون عمده منابع می رود به سمت اینکه آنها را تامین بکند. نکته دیگر شما فرمودید اولویت های تولید و هدف بازار باید حق معاش باشد من خواهش می کنم بفرمایید مرز شما با اقتصاد دستوری چیست؟ همچنین شما اشاره کردید اقتصاد اسلامی از بحث توزیع شروع می شود و اقتصاد سوسیالیستی از تولید سوال این است که بدون تولید مگر توزیع معنا دارد؟

پاسخ آقای دکتر امیری: در بحث از حق به نظر می رسد شما یه چیزی را مفروض کرده اید و آن چیز فراتراز مفهوم حقاست به تعبیری من فکر میکنم فرض کرده اید حق یعنی آماده خوری یعنی وقتی حرف از «حق اساسی» می شود به این معناست که کسی باید آن را آماده کند و در اختیار فرد دیگر بگذارد. این یک مغالطه است. در حقوق اساسی وقتی صحبت می شود مثل «حق بیان» آن فرد می تواند صحبت کند یا نکند. این حق برای هرکس وجود دارد یعنی فرد باید شرایطی برایش فراهم باشد که بتواند معاش خود را تامین کند آن هم با تلاش خودش که در سیره و سنت هم فراوان است. اگر کسی از حق معاش برخوردار است به این معنا نیست که باید آماده به او داد. دوم اینکه شما گفتید ازاین آیات حق استنتاج نمی شود من عرض کردم که رویکرد که من استنتاجی و منطقی بود. قیاس ما دو مقدمه داشت: انسان برای عبادت آفریده شده است. برای عبادت باید معاش اش تامین شود. نتیجه: همه انسانها باید از معاش برخوردار باشند. من از قیاس منطقی استفاده کرده ام. اینکه فرمودید بحث معاش در صدر اسلام آرام آرام کمتر مطرح شده است بله درست می فرمایید اما منافاتی با بحث ما ندارد. حق معاش مشخص کننده اولویت تولید است نه محدود کننده اقلام تولید بنابراین اقتصاد اسلامی، اقتصاد تامین صرف نیازها نیست و بسیار فراتر از آن هم هست. ولی اگر این مسئله یعنی حق معاش در اقتصاد لحاظ نشود بسیاری نیازهای مردم بدون توجه باقی می ماند . مسئله توجه به این اولویت هاست. اقتصاد اسلامی یعنی اکتفا به حداقل نیازها نیست اقتصاد رفاه است در اولویت اول باید خاطر جمع شد که معاش مردم تامین شده باشد. اشاره کردند که هر انسانی از تامین نیازهای خودش شروع می کند، آری. اگر ما به فرد گرایی روش شناسی قایل باشیم با این فرض باید اطمینان حاصل کنیم که هر فردی چون به دنبال تامین نیازهایش است نیازهای همه افراد تامین می شود. اما در عمل آیا کل جامعه و همه افراد نیازشان برطرف شده است؟ پس با فرض فرد گرایی نیاز همه تامین نمی شود. دراینجا بحث فرد و سیستم مطرح می شود. اینکه افراد همه به دنبال معاش هستند دلیل آن نمی شود که همه افراد نیازشان تامین می شود. در واقع در سطح بازار و جامعه باید تامین معاش هدف گذاری شود. منظور من سیاستگذاری و هدف گذاری دولت در سطح بازار بوده است. در قسمت آگزیوم باید بگویم عقلانیت که یک امر بدیهی نیست بلکه فرض هستی شناختی است ما داریم یه تعریف ازانسان می دهیم که انسان به دنبال نفع شخصی خودش است اگر عقلانیت بدیهی تلقی شود شاید کمی ساده انگاری باشد. در بحث تجربه مسلمانان باید بگوییم اقتصاد متعارف که قائل است به تجربه گرایی، آیا واقعا در تئوری پردازی های اقتصادی از تجربه شروع می کند؟ آیا استقرا می کنیم در نظریه پردازی اقتصادی؟ آیا عقلانیت را استقرا می کنیم و تعمیم می دهیم؟ آیا عقلانیت را می شود استقرا کرد؟ در بحث اولویت تولید کالای اساسی باید عرض کنم بحث تاریخی و نکات قوت و ضعف را بیان نکرده ام و باید جای دیگری درباره آن بحث کرد. در ضرورت بحث اینکه بازار باید هدف داشته باشد باید بگویم اینکه انسان هدفش حق معاش است این ضرورتا به این معنا نیست که معاش همگان تامین می شود.این برمی گردد به فرض روش شناختی ما که به نظر من هدف بازار باید تامین معاش همگان باشد که بر خلاف فردگرایی روش شناختی پدیده های کلان هم دارای هدف هستند. در بحث تولید و توزیع من اشاره کردم در نظریه پردازی خرد و اقتصاد متعارف از مطلوبیت شروع می کنند که در حوزه مصرف است ابتدا رفتار مصرف کننده و سپس رفتار تولید کننده تعریف می شود ولی دراین جا بحث از «حق» شروع می شود که مقوله ای در حوزه توزیع است. شهید صدر در جایی می فرماید: تولید را اگر تحلیل کنیم در تولید مقدمات توزیع شروع می شود. اینکه چه چیزی تولید بشود باید از قبل تحلیل بکنیم چه کسی این تولید را مصرف می کند. پس در نظریه پردازی اقتصاد اسلامی بحث توزیع مقدم بر بحث تولید است نه اینکه د رعمل چیزی را که تولید نکرده ایم بخواهیم توزیع کنیم که امری محال است.

آخرین ویرایش۱۷ آبان ۱۳۹۶